در آمد، تحلیل تطبیقی از فرضیه ی برخورد و ایده ی گفتگوی تمدن ها (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
از آنجا که در بحث تمدنها، ایدهی گفتگو و فرضیهی برخورد تمدنها در دنیا بسیار مطرح شدهاند، بجاست که جهت فهم جایگاه صحیح این دو رأی و نقد هر یک به نکاتی منطقی و روششناختی دربارهی آنها توجه نمود. به خصوص برای نقد دقیق فرضیهی برخورد تمدنها و تلاش برای ابطال علمی آن باید جایگاه درست آن را شناخت وگرنه نقدها بیاثر و شعاری خواهند بود، چنانکه تاکنون کثیری از نقدها چنین بودهاند و مقام توصیف و تبیین را با مقام توصیه و تکلیف خلط نمودهاند. این مقاله بر آن است که نشان دهد بر فرض عدم ابطال فرضیهی برخورد تمدنها باز هم ایدهی گفتگوی تمدنها، که ورای هر فرضیهی علمی از ارزشهای والای اخلاقی سرچشمه میگیرد، میتواند الگویی مفید و سازنده باشد. در این مقاله، نویسنده با تفکیک رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی) در پاسخ به مسألهی تمدنها و رویکرد توصیهای - ارزشی (اخلاقی) در پاسخ به آن، بر آن است که رویکرد فرضیهی «برخورد تمدنها» توصیفی - تبیینی (علمی) است و رویکرد ایدهی «گفتگوی تمدنها» توصیهای - ارزشی (اخلاقی) است و این دو، به دلیل تفاوت رویکردها، لزوماً با یکدیگر در تعارض نیستند و منفصلهی حقیقیه پنداشتن عبارتی که یک طرف آن فرضیهی برخورد و طرف دیگر آن ایدهی گفتگو باشد، مغالطه است. نویسنده ضمن اینکه مخاطب را به این نکته توجه میدهد که در این بحث منطقی و روش شناختی درصدد داوری و ارزیابی فرضیه یا ایدهای نیستیم، تأکید میکند که هر سخن علمی لزوماً درست نیست و هر سخن درستی نیز لزوماً علمی نیست و دایرهی درست و نادرست بزرگتر از علمی و غیرعلمی است. نویسنده، در ادامه، به بررسی تطبیقی فرضیهی علمی «برخورد تمدنها» و ایدهی اخلاقی «گفتگوی تمدنها» پرداخته و پس از بررسی مواضع خلاف و وفاق، در بخش نتیجهگیری، این نکته را مطرح میکند که فرضیهی برخورد و ایدهی گفتگو نه تنها، لزوماً، با هم ناسازگار نیستند، بلکه حتی میتوان میان آنها نوعی نزدیکی و مکملیت تصویر نمود، به نحوی که فرضیهی «برخورد تمدنها»، در صورت عدم ابطال به روش علمی، واقعیت را آنچنان که هست (یا ممکن است در آینده باشد) نشان داده و امکان کنترل آن را به دست دهد، و ایدهی «گفتگوی تمدنها» واقعیت را به صورتی که مطلوب است (آنچنان که باید باشد) تغییر داده و مانع از حوادث تلخ و ناگوار، برای جوامع بشری، در آینده، شود.متن
تمدن را میتوان، به شکل کلی آن، عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجهی وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر میشود و جریان پیدا میکند.
در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی میتوان تشخیص داد که عبارتند از :
1 ) پیشبینی و احتیاط در امور اقتصادی؛
2 ) سازمان سیاسی؛
3 ) سنن اخلاقی؛
4 ) کوشش در راه بسط معرفت و هنر.
ظهور تمدن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد، چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار میافتد و انسان خود را تسلیم غریزهای میکند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیهی وسایل بهبود زندگی سوق میدهد.
(دورانت، 1376 ، 3)
بنابراین میتوان مهمترین عوامل و عناصر تشکیل دهندهی یک تمدن را به شرح ذیل برشمرد:
1 ) عوامل عقلی و علمی؛
2 ) عوامل اخلاقی و دینی؛
3 ) عوامل سیاسی؛
4 ) عوامل اقتصادی.
(دورانت، 1376 ، 109-8)
شرط لازم وجود یک تمدن، وجود سیستمها و سازمانهایی است که عوامل فوق توسط آنها به صورت نظاممند به منصهی ظهور رسیده باشد.
اگر چنین سازمانها و سیستمهایی محقق باشند، تمدن حقیقی است و وجود خارجی دارد و اگر چنین سازمانها و سیستمهایی محقق نباشند، تمدن وجود خارجی ندارد.
اگر این سیستمها در حد تئوریک وجود داشته باشند، ولی مجال عملی شدن را پیدا نکرده باشند، تمدن حاصل از آنها نیز در حد تئوریک بوده و تنها وجود ذهنی خواهد داشت.
از تعریف دقیق واژهی فرهنگ به آسانی میتوان دریافت که فرهنگ و تمدن، از حیث عناصر تشکیل دهنده، کاملاً مشابهند و فقط از حیث میزان تثبیت متفاوتند و بدین لحاظ فرهنگ عامتر از تمدن است.
واژهی فرهنگ، از نظر علمی، در دانش مردمشناسی کاربرد دارد و از این علم به سایر علوم اجتماعی سرایت نموده است.
در مردمشناسی، فرهنگ به معنای راه و رسم زندگی یک جامعه است. از آغاز پیدایش نوع بشر، فرهنگ مایهی تمایز انسان از گروههای حیوانی بوده است.
هر جامعه برای خود الگوی خاصی از کلیات فرهنگی دارد که سازمانهای ضروری بشری، مانند سازمان اجتماعی، دین، ساختار سیاسی، سازمان اقتصادی و علم (افزارها و سلاحها) را شامل میشود.
درجهی پیچیدگی سازمان فرهنگی وسیلهای برای تشخیص دادن جامعههای متمدن از جامعههای ابتدایی است.
(مصاحب، 1356 ، 1890)
واضح است که برخورد یا گفتگو میان تمدنها فرع بر تحقق و وجود بالفعل تمدنهای مختلف است.
آیا اکنون تمدنهای مختلفی تحقق دارند؟ اگر پاسخ مثبت است، چه تمدنهایی، امروز به صورت بالفعل، از حیات پویا و بالنده برخوردارند؟
اما اگر پاسخ منفی باشد دیگر صبحت از گفتگو یا برخورد معنی نخواهد داشت.
سؤالات فوق مسألهی اصلی این تحقیق نیستند، اما به نظر میرسد با توجه به توصیفهایی که از تمدن و فرهنگ ذکر شد، این پیشنهاد که به جای «تمدنها»، طرفین گفتگو یا برخورد را «فرهنگها» قرار دهیم؛ چه فرهنگهایی که تثبیت شدهاند، و به صورت تمدن درآمدهاند، و چه فرهنگهایی که به صورت تمدن در نیامدهاند، یا در گذشته به مرحلهی تمدن رسیدهاند، اما اکنون دوباره از حالت تثبیت خارج شده و تنها در حد فرهنگ قابل توجه هستند، از بسیاری ابهامها جلوگیری میکند.
پس از ذکر این مقدمات، بخش محوری و اصلی تحقیق را، که بررسی تطبیقی فرضیهی برخورد تمدنها و ایدهی گفتگوی تمدنهاست، آغاز مینماییم.
در ابتدا دو نوع رویکرد مختلف به مسألهی نسبت تمدنها را از هم تفکیک میکنیم:
1 ) رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی)؛
2 ) رویکرد توصیهای - ارزشی (اخلاقی).
اینک به توضیح هر یک از رویکردهای فوق و تفاوتهای آنها میپردازیم.
رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی)
رویکرد توصیفی از وضع امور آنچنان که بوده، هست یا خواهد بود سخن میگوید.
در رویکرد توصیفی گزارهها از نوع خبری هستند و گزارههای خبری صدق و کذب پذیرند و روش داوری دربارهی این نوع گزارهها بررسی مطابقت یا عدم مطابقتشان با واقعیت است.
اگر بخواهیم پاسخی علمی به مسألهی نسبت تمدنها ارائه نماییم، باید بتوانیم بگوییم، «تمدنها چگونه هستند؟» و «رابطهی تمدنها چگونه هست؟»، نه اینکه بگوییم «تمدنها چگونه باید باشند؟» و «رابطهی تمدنها چگونه باید باشد؟»
واژهی «باید» یا «نباید» رویکرد را از توصیفی و علمی بودن ساقط میکند و مقام بحث و مسأله را تغییر میدهد و مسیر تحقیق را عوض میکند.
سخن فوق بدین معنی نیست که الا ولابد باید رویکرد توصیفی و علمی نسبت به مسائل داشت، و یا بدین معنی که رویکرد توصیفی درست یا خوب است و دیگر رویکردها از جمله رویکرد توصیهای - اخلاقی نادرست و غیرمفید است(1)، بلکه منظور این است که دو رویکرد نباید با هم خلط شوند، زیرا هم در مقام فهم و هم در مقام نقد و ارزیابی، هر رویکرد، ویژگیهای خاص خود را دارد و عدم توجه به این تفاوتها و آن ویژگیها منجر به سوء تفاهمهای بسیاری میشود، تا آنجا که ممکن است دو رأی، مخالف یکدیگر تلقی شود در صورتی که مخالفت و ناسازگاری میان آنها نباشد، و بالعکس ممکن است دو رأی، موافق یکدیگر تلقی شود در صورتی که مخالفت و ناسازگاری میان آنها باشد.
در خصوص مسألهی نسبت تمدنها، یکی از فرضیههای مشهور که با رویکرد توصیفی - تبیینی ارائه شده است مربوط به ساموئل هانتینگتون است. گفتنی است که مسألهی هانتینگتون، اصالتاً، نسبت میان تمدنها نیست، بلکه مسألهی او تبیین وضعیت درگیری و کشمکشهای جهانی است، اما بررسی این مسأله منجر به ارائهی فرضیهای شده است که پاسخی به مسألهی نسبت تمدنها نیز هست.
هانتینگتون به دنبال نقطهی اصلی برخورد در جهان نو است.
[Huntington, 1993]
درگیری و کشمکش، واقعیتی است که جهان بشری همواره بدان مبتلا بوده است، اما در تبیین این درگیریها و بررسی علل و عوامل آن فرضیههای مختلفی ابراز شده است. برخی علت درگیریها و کشمکشهای جهانی را ایدئولوژیک دانستهاند و اختلافات عقیدتی را علت اصلی این درگیریها شمردهاند و برخی نیز علت درگیریهای جهان را اقتصادی دانستهاند، برخی نیز ریشهی درگیریها را به حاکمان نسبت دادهاند و...
فرضیهی هانتینگتون در تبیین درگیری و کشمکشهای جهان، بر عامل فرهنگی تأکید مینماید.
[Huntington, 1993]
رویکرد هانتینگتون در این فرضیه توصیفی - تبیینی است، بدین معنی که او ابتدا سعی میکند از واقع خبر دهد و آن را توصیف کند و سپس وضع موجود را تبیین کند، یعنی علل و عوامل آن را یافت نماید و فرضیهای علمی ارائه دهد که به وسیلهی آن بتوان قدرت پیشبینی و کنترل حوادث آینده را به دست آورد.(2)
رویکرد توصیهای - ارزشی (اخلاقی)
در رویکرد توصیهای - ارزشی دیگر ارائهی یک فرضیهی علمی مطرح نیست، و از بایدها و نبایدها سخن میرود. لذا در رویکرد توصیهای با گزارههای خبری سر و کار نداریم، بلکه با گزارههای انشایی روبرو هستند و گزارههای انشایی صدق و کذب پذیر نیستند. لذا در رویکرد توصیهای از صدق و کذب یک توصیه یا تکلیف سخن نمیتوان گفت.
لذا ملاک ارزیابی و نقادی ایدهها و آراء در این رویکرد با رویکرد علمی متفاوت است. ملاک ارزیابی در اینجا مفید بودن و غیرمفید بودن، یا کارامد و غیرکارامد بودن است.
در قضاوت و ارزیابی یک توصیه باید به سراغ کارکرد عملی آن رفت و پرسید «آیا این توصیه در شرایطی که مطرح شده است مفید است یا خیر؟»، «ما را به هدفی که در نظر داریم میرساند یا خیر؟»، و در موضع ترجیح یک توصیه بر توصیههای دیگر باید به این سؤال پاسخ گفت که «کدام توصیه در شرایط موجود مفیدتر است؟».
بنابراین از آنجا که رویکرد توصیهای، رویکردی علمی نیست، نه با ملاکهای علمی میتوان آن را تحلیل نمود و نه با ملاکهای علمی میتوان به نقد و ارزیابی آن پرداخت.
مثال رویکرد توصیهای، ایدهی «گفتگوی تمدنها» است که از سوی سید محمد خاتمی مطرح شده است. ایدهی مطرح شده از سوی خاتمی پاسخ به این سؤال که «تمدنها اکنون با هم چه نسبتی دارند؟» یا این سؤال که «تمدنها در آینده چه وضعیتی نسبت به هم خواهند داشت؟» نیست، بلکه پاسخ به این سؤال است که «تمدنها باید چه نسبتی با هم داشته باشند؟»بررسی تطبیقی ایدهی «گفتگوی تمدنها» و فرضیهی «برخورد تمدنها»
1 ) ایدهی گفتگوی تمدنها با رویکردی توصیهای با مسألهی نسبت تمدنها مواجه شده است و به این سؤال پاسخ میدهد که «تمدنها باید نسبت به هم چگونه باشند؟»، لذا واجد نوعی ارزش داوری است، اما فرضیهی «برخورد تمدنها» فاقد هرگونه ارزش داوری است و از این جمله که «تمدنها با هم برخورد میکنند یا خواهند کرد» نمیتوان استنتاج کرد که «تمدنها باید (یا نباید) با هم برخورد کنند» یا «برخورد تمدنها مطلوب (یا نامطلوب) است.».
حتی هانتینگتون، خود، در این خصوص تصریح میکند که :
«این مقاله مدافع مطلوبیت درگیری بین تمدنها نیست، بلکه هدف آن، طرح فرضیههایی تشریحی است در این خصوص که آینده چگونه میتواند باشد.»
[Huntington, 1993]
2 ) خاتمی در چگونگی وضع موجود و وجود درگیری و کشمکش در سطح جهان با هانتینگتون هم داستان است و ایدهی «گفتگوی تمدنها» را برای کم شدن و از بین رفتن همین کشمکشها و درگیریها و به وجود آمدن صلحی پایدار در سطح جهان مطرح میکند. وی میگوید:
«در این چند قرن، علیرغم پیشرفتهای بزرگی که نصیب بشر شده است - و بزرگ هم هست - انسان بیش از همیشه طعم تلخی و تبعیض را چشیده است. هم اکنون بازماندگان دو جنگ جهانی، که ویرانگری آن بیشمار بوده است، در میان ما به سر میبرند. و برغم تأسیس سازمان ملل متحد، که از دستاوردهای مثبت بشری است، از صلح واقعی مبتنی بر عدالت کمتر اثر میبینیم.
وضعیت در جهان عقب نگه داشته شده اسف بارتر است و بسیاری از مردم این بخش جهان دچار قحطی، بیسوادی و بیماری و برخی در بند حکومتهایی هستند که حتی زحمت تظاهر به مردمی بودن و پیروی از موازین دموکراسی را به خود نمیدهند و محرومیت از پشتیبانی ملتهای خود را با وابستگی به قدرتهای سودجو و سلطهگر جبران میکنند. حکومتهای سرکوبگر و وابسته امکان تجربهی مردمسالاری را از مردم میگیرند و با ادامهی سرکوب و ترور، فرهنگ خشونت را در جامعه حکم فرما کرده، خواسته یا ناخواسته، مخالفان خود را به استفاده از زور و خشونت تشویق میکنند.»(خاتمی، 1377)
3 ) نه فرضیهی «برخورد تمدنها» لزوماً به معنی مخالفت با توصیهی «گفتگوی تمدنها» است و نه ایدهی «گفت و گوی تمدنها» لزوماً به معنی مخالفت با فرضیهی «برخورد تمدنها» است.
طرح ایدهی «گفتگوی تمدنها» با پیش فرض وجود اختلاف، تعارض و کشمکشهای فرهنگی و تمدنی، سازگارتر است تا با پیش فرض عدم وجود تعارض و درگیری. از طرف دیگر در حاشیهی فرضیهی «برخورد تمدنها» ، هانتینگتون، همزیستی مسالمت آمیز را، به عنوان راهکاری اجتناب ناپذیر برای همهی تمدنها، از جمله تمدن غرب، مطرح میکند:
«لازم است که غرب، درک عمیقتری از بینشهای اصیل مذهبی و فلسفی که زیربنای تمدنهای دیگر را تشکیل میدهد و نیز راههایی که اعضای این تمدنها منافع خود را در آن میبینند، پیدا کند و عناصر مشترک بین تمدن غربی و سایر تمدنها را بشناسد. در آیندهی قابل پیشبینی، هیچ تمدن جهان گیری وجود نخواهد داشت، بلکه دنیایی خواهد بود با تمدنهایی گوناگون، که هر یک ناگزیر است همزیستی با دیگری را بیاموزد.»
[Huntington, 1993]
ارائهی این راهکار از سوی هانتینگتون، این رأی که وی حداقل در درازمدت با طرح گفتگوی میان تمدنها موافق است را از این رأی که وی با طرح گفتگوی تمدنها مخالف است، پذیرفتنیتر مینماید.
نتیجهگیری
به نظر میرسد فرضیهی «برخورد تمدنها» و ایدهی «گفتگوی تمدنها» نه تنها، به علت تفاوت رویکردها و توضیحاتی که پیش از این داده شد، لزوماً با هم تعارض و ناسازگاری ندارند، بلکه اگر فرضیهی «برخورد تمدنها»، به عنوان توصیف و تبیینی علمی و واقع گرایانه از وضع موجود و پیشبینی کنندهی اوضاع آیندهی جهان، با روش علمی ابطال نگردد، چه بسا بتوان ایدهی «گفتگوی تمدنها» را راه کاری ارزشی و اخلاقی برای مهار و تغییر اوضاع جهان، به نحوی که این فرضیه ترسیم میکند، تلقی نمود.
بدین ترتیب، نه تنها میان فرضیهی «برخورد تمدنها» و ایدهی «گفتگوی تمدنها» اختلاف و ناسازگاری نخواهد بود، بلکه میتوان ادعا نمود: فرضیهی علمی «برخورد تمدنها» واقعیت را آنگونه که هست به ما نشان میدهد و ایدهی ارزشی «گفتگوی تمدنها» طریق تغییر و ساختن واقعیت آنگونه که باید باشد را به ما میآموزد.
منابع و مآخذ
1 ) دورانت، ویل (1376)، تاریخ تمدن، ترجمهی احمد آرام و دیگران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ج 1 .
2 ) مصاحب، غلام حسین (1356)، دایرة المعارف فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ج 2 .
3 ) Huntington, Samuel P(1993), "The clash of Civilization?", Foreign Affairs, (summer).
4 ) سروش، عبدالکریم (1376)، علم چیست، فلسفه چیست؟، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط، چاپ سیزدهم.
5 ) خاتمی، سید محمد (1377)، متن سخنرانی در اجلاس پنجاه و سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد، همشهری.
پینوشتها
______________________________
1 ) اینکه از جملهی «فلان رویکرد، توصیفی و علمی نیست» چنین نتیجه گرفته شود که «آن رویکرد نادرست و غیرمفید است»، خود، ناشی از خلط رویکردهایی است که بخشی از این مقاله درصدد پرهیز دادن از آن است.
2 ) به طور کلی هر نظریهی علمی از ویژگیهای خاصی برخوردار است، یکی از این ویژگیها این است که نظریههای علمی توانایی پیشبینی مشروط دارند و به کمک آنها میتوان آیندهی حادثه را معلوم کرد.
سخنان غیرعلمی به طور آشکاری فاقد قدرت پیشبینیاند و به کمک آنها نمیتوان ذرهای به معرفت آینده نزدیک شد.
در اینجا باز سخن از درستی یا نادرستی سخنان علمی و غیرعلمی نیست. سخن از علمی بودن یا غیرعلمی بودن است. ممکن است سخنی در عین اینکه علمی نیست صحیح باشد. هر سخن درستی لزوماً علمی نیست و هر سخن علمی نیز لزوماً درست نیست. دایرهی درست و نادرست بزرگتر از علمی و غیرعلمی است.
نظریههای علمی که حجم بزرگی از پیکر علم را فرامیگیرند، در عین علمی بودن اطمینانی از درست بودنشان در دست نیست.
(سروش، 1376 ، 30-26)
مراد نویسنده در این تحقیق، قضاوت و داوری در خصوص هیچ فرضیه یا ایدهای نیست، بلکه براساس اصول منطقی و روش شناختی، فرضیهی برخورد و ایدهی گفتگوی تمدنها را با یکدیگر مقایسه میکند و هدف، نشان دادن جایگاه صحیح هر یک از این دو است. زیرا تا جایگاه یک رأی به نحو دقیق معین نشود نوبت به نقد و ارزیابی آن نمیرسد. نقد و ارزیابی مرحله و گامی است که بعد از اتمام این تحقیق میتوان آن را آغاز نمود.
در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی میتوان تشخیص داد که عبارتند از :
1 ) پیشبینی و احتیاط در امور اقتصادی؛
2 ) سازمان سیاسی؛
3 ) سنن اخلاقی؛
4 ) کوشش در راه بسط معرفت و هنر.
ظهور تمدن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد، چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار میافتد و انسان خود را تسلیم غریزهای میکند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیهی وسایل بهبود زندگی سوق میدهد.
(دورانت، 1376 ، 3)
بنابراین میتوان مهمترین عوامل و عناصر تشکیل دهندهی یک تمدن را به شرح ذیل برشمرد:
1 ) عوامل عقلی و علمی؛
2 ) عوامل اخلاقی و دینی؛
3 ) عوامل سیاسی؛
4 ) عوامل اقتصادی.
(دورانت، 1376 ، 109-8)
شرط لازم وجود یک تمدن، وجود سیستمها و سازمانهایی است که عوامل فوق توسط آنها به صورت نظاممند به منصهی ظهور رسیده باشد.
اگر چنین سازمانها و سیستمهایی محقق باشند، تمدن حقیقی است و وجود خارجی دارد و اگر چنین سازمانها و سیستمهایی محقق نباشند، تمدن وجود خارجی ندارد.
اگر این سیستمها در حد تئوریک وجود داشته باشند، ولی مجال عملی شدن را پیدا نکرده باشند، تمدن حاصل از آنها نیز در حد تئوریک بوده و تنها وجود ذهنی خواهد داشت.
از تعریف دقیق واژهی فرهنگ به آسانی میتوان دریافت که فرهنگ و تمدن، از حیث عناصر تشکیل دهنده، کاملاً مشابهند و فقط از حیث میزان تثبیت متفاوتند و بدین لحاظ فرهنگ عامتر از تمدن است.
واژهی فرهنگ، از نظر علمی، در دانش مردمشناسی کاربرد دارد و از این علم به سایر علوم اجتماعی سرایت نموده است.
در مردمشناسی، فرهنگ به معنای راه و رسم زندگی یک جامعه است. از آغاز پیدایش نوع بشر، فرهنگ مایهی تمایز انسان از گروههای حیوانی بوده است.
هر جامعه برای خود الگوی خاصی از کلیات فرهنگی دارد که سازمانهای ضروری بشری، مانند سازمان اجتماعی، دین، ساختار سیاسی، سازمان اقتصادی و علم (افزارها و سلاحها) را شامل میشود.
درجهی پیچیدگی سازمان فرهنگی وسیلهای برای تشخیص دادن جامعههای متمدن از جامعههای ابتدایی است.
(مصاحب، 1356 ، 1890)
واضح است که برخورد یا گفتگو میان تمدنها فرع بر تحقق و وجود بالفعل تمدنهای مختلف است.
آیا اکنون تمدنهای مختلفی تحقق دارند؟ اگر پاسخ مثبت است، چه تمدنهایی، امروز به صورت بالفعل، از حیات پویا و بالنده برخوردارند؟
اما اگر پاسخ منفی باشد دیگر صبحت از گفتگو یا برخورد معنی نخواهد داشت.
سؤالات فوق مسألهی اصلی این تحقیق نیستند، اما به نظر میرسد با توجه به توصیفهایی که از تمدن و فرهنگ ذکر شد، این پیشنهاد که به جای «تمدنها»، طرفین گفتگو یا برخورد را «فرهنگها» قرار دهیم؛ چه فرهنگهایی که تثبیت شدهاند، و به صورت تمدن درآمدهاند، و چه فرهنگهایی که به صورت تمدن در نیامدهاند، یا در گذشته به مرحلهی تمدن رسیدهاند، اما اکنون دوباره از حالت تثبیت خارج شده و تنها در حد فرهنگ قابل توجه هستند، از بسیاری ابهامها جلوگیری میکند.
پس از ذکر این مقدمات، بخش محوری و اصلی تحقیق را، که بررسی تطبیقی فرضیهی برخورد تمدنها و ایدهی گفتگوی تمدنهاست، آغاز مینماییم.
در ابتدا دو نوع رویکرد مختلف به مسألهی نسبت تمدنها را از هم تفکیک میکنیم:
1 ) رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی)؛
2 ) رویکرد توصیهای - ارزشی (اخلاقی).
اینک به توضیح هر یک از رویکردهای فوق و تفاوتهای آنها میپردازیم.
رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی)
رویکرد توصیفی از وضع امور آنچنان که بوده، هست یا خواهد بود سخن میگوید.
در رویکرد توصیفی گزارهها از نوع خبری هستند و گزارههای خبری صدق و کذب پذیرند و روش داوری دربارهی این نوع گزارهها بررسی مطابقت یا عدم مطابقتشان با واقعیت است.
اگر بخواهیم پاسخی علمی به مسألهی نسبت تمدنها ارائه نماییم، باید بتوانیم بگوییم، «تمدنها چگونه هستند؟» و «رابطهی تمدنها چگونه هست؟»، نه اینکه بگوییم «تمدنها چگونه باید باشند؟» و «رابطهی تمدنها چگونه باید باشد؟»
واژهی «باید» یا «نباید» رویکرد را از توصیفی و علمی بودن ساقط میکند و مقام بحث و مسأله را تغییر میدهد و مسیر تحقیق را عوض میکند.
سخن فوق بدین معنی نیست که الا ولابد باید رویکرد توصیفی و علمی نسبت به مسائل داشت، و یا بدین معنی که رویکرد توصیفی درست یا خوب است و دیگر رویکردها از جمله رویکرد توصیهای - اخلاقی نادرست و غیرمفید است(1)، بلکه منظور این است که دو رویکرد نباید با هم خلط شوند، زیرا هم در مقام فهم و هم در مقام نقد و ارزیابی، هر رویکرد، ویژگیهای خاص خود را دارد و عدم توجه به این تفاوتها و آن ویژگیها منجر به سوء تفاهمهای بسیاری میشود، تا آنجا که ممکن است دو رأی، مخالف یکدیگر تلقی شود در صورتی که مخالفت و ناسازگاری میان آنها نباشد، و بالعکس ممکن است دو رأی، موافق یکدیگر تلقی شود در صورتی که مخالفت و ناسازگاری میان آنها باشد.
در خصوص مسألهی نسبت تمدنها، یکی از فرضیههای مشهور که با رویکرد توصیفی - تبیینی ارائه شده است مربوط به ساموئل هانتینگتون است. گفتنی است که مسألهی هانتینگتون، اصالتاً، نسبت میان تمدنها نیست، بلکه مسألهی او تبیین وضعیت درگیری و کشمکشهای جهانی است، اما بررسی این مسأله منجر به ارائهی فرضیهای شده است که پاسخی به مسألهی نسبت تمدنها نیز هست.
هانتینگتون به دنبال نقطهی اصلی برخورد در جهان نو است.
[Huntington, 1993]
درگیری و کشمکش، واقعیتی است که جهان بشری همواره بدان مبتلا بوده است، اما در تبیین این درگیریها و بررسی علل و عوامل آن فرضیههای مختلفی ابراز شده است. برخی علت درگیریها و کشمکشهای جهانی را ایدئولوژیک دانستهاند و اختلافات عقیدتی را علت اصلی این درگیریها شمردهاند و برخی نیز علت درگیریهای جهان را اقتصادی دانستهاند، برخی نیز ریشهی درگیریها را به حاکمان نسبت دادهاند و...
فرضیهی هانتینگتون در تبیین درگیری و کشمکشهای جهان، بر عامل فرهنگی تأکید مینماید.
[Huntington, 1993]
رویکرد هانتینگتون در این فرضیه توصیفی - تبیینی است، بدین معنی که او ابتدا سعی میکند از واقع خبر دهد و آن را توصیف کند و سپس وضع موجود را تبیین کند، یعنی علل و عوامل آن را یافت نماید و فرضیهای علمی ارائه دهد که به وسیلهی آن بتوان قدرت پیشبینی و کنترل حوادث آینده را به دست آورد.(2)
رویکرد توصیهای - ارزشی (اخلاقی)
در رویکرد توصیهای - ارزشی دیگر ارائهی یک فرضیهی علمی مطرح نیست، و از بایدها و نبایدها سخن میرود. لذا در رویکرد توصیهای با گزارههای خبری سر و کار نداریم، بلکه با گزارههای انشایی روبرو هستند و گزارههای انشایی صدق و کذب پذیر نیستند. لذا در رویکرد توصیهای از صدق و کذب یک توصیه یا تکلیف سخن نمیتوان گفت.
لذا ملاک ارزیابی و نقادی ایدهها و آراء در این رویکرد با رویکرد علمی متفاوت است. ملاک ارزیابی در اینجا مفید بودن و غیرمفید بودن، یا کارامد و غیرکارامد بودن است.
در قضاوت و ارزیابی یک توصیه باید به سراغ کارکرد عملی آن رفت و پرسید «آیا این توصیه در شرایطی که مطرح شده است مفید است یا خیر؟»، «ما را به هدفی که در نظر داریم میرساند یا خیر؟»، و در موضع ترجیح یک توصیه بر توصیههای دیگر باید به این سؤال پاسخ گفت که «کدام توصیه در شرایط موجود مفیدتر است؟».
بنابراین از آنجا که رویکرد توصیهای، رویکردی علمی نیست، نه با ملاکهای علمی میتوان آن را تحلیل نمود و نه با ملاکهای علمی میتوان به نقد و ارزیابی آن پرداخت.
مثال رویکرد توصیهای، ایدهی «گفتگوی تمدنها» است که از سوی سید محمد خاتمی مطرح شده است. ایدهی مطرح شده از سوی خاتمی پاسخ به این سؤال که «تمدنها اکنون با هم چه نسبتی دارند؟» یا این سؤال که «تمدنها در آینده چه وضعیتی نسبت به هم خواهند داشت؟» نیست، بلکه پاسخ به این سؤال است که «تمدنها باید چه نسبتی با هم داشته باشند؟»بررسی تطبیقی ایدهی «گفتگوی تمدنها» و فرضیهی «برخورد تمدنها»
1 ) ایدهی گفتگوی تمدنها با رویکردی توصیهای با مسألهی نسبت تمدنها مواجه شده است و به این سؤال پاسخ میدهد که «تمدنها باید نسبت به هم چگونه باشند؟»، لذا واجد نوعی ارزش داوری است، اما فرضیهی «برخورد تمدنها» فاقد هرگونه ارزش داوری است و از این جمله که «تمدنها با هم برخورد میکنند یا خواهند کرد» نمیتوان استنتاج کرد که «تمدنها باید (یا نباید) با هم برخورد کنند» یا «برخورد تمدنها مطلوب (یا نامطلوب) است.».
حتی هانتینگتون، خود، در این خصوص تصریح میکند که :
«این مقاله مدافع مطلوبیت درگیری بین تمدنها نیست، بلکه هدف آن، طرح فرضیههایی تشریحی است در این خصوص که آینده چگونه میتواند باشد.»
[Huntington, 1993]
2 ) خاتمی در چگونگی وضع موجود و وجود درگیری و کشمکش در سطح جهان با هانتینگتون هم داستان است و ایدهی «گفتگوی تمدنها» را برای کم شدن و از بین رفتن همین کشمکشها و درگیریها و به وجود آمدن صلحی پایدار در سطح جهان مطرح میکند. وی میگوید:
«در این چند قرن، علیرغم پیشرفتهای بزرگی که نصیب بشر شده است - و بزرگ هم هست - انسان بیش از همیشه طعم تلخی و تبعیض را چشیده است. هم اکنون بازماندگان دو جنگ جهانی، که ویرانگری آن بیشمار بوده است، در میان ما به سر میبرند. و برغم تأسیس سازمان ملل متحد، که از دستاوردهای مثبت بشری است، از صلح واقعی مبتنی بر عدالت کمتر اثر میبینیم.
وضعیت در جهان عقب نگه داشته شده اسف بارتر است و بسیاری از مردم این بخش جهان دچار قحطی، بیسوادی و بیماری و برخی در بند حکومتهایی هستند که حتی زحمت تظاهر به مردمی بودن و پیروی از موازین دموکراسی را به خود نمیدهند و محرومیت از پشتیبانی ملتهای خود را با وابستگی به قدرتهای سودجو و سلطهگر جبران میکنند. حکومتهای سرکوبگر و وابسته امکان تجربهی مردمسالاری را از مردم میگیرند و با ادامهی سرکوب و ترور، فرهنگ خشونت را در جامعه حکم فرما کرده، خواسته یا ناخواسته، مخالفان خود را به استفاده از زور و خشونت تشویق میکنند.»(خاتمی، 1377)
3 ) نه فرضیهی «برخورد تمدنها» لزوماً به معنی مخالفت با توصیهی «گفتگوی تمدنها» است و نه ایدهی «گفت و گوی تمدنها» لزوماً به معنی مخالفت با فرضیهی «برخورد تمدنها» است.
طرح ایدهی «گفتگوی تمدنها» با پیش فرض وجود اختلاف، تعارض و کشمکشهای فرهنگی و تمدنی، سازگارتر است تا با پیش فرض عدم وجود تعارض و درگیری. از طرف دیگر در حاشیهی فرضیهی «برخورد تمدنها» ، هانتینگتون، همزیستی مسالمت آمیز را، به عنوان راهکاری اجتناب ناپذیر برای همهی تمدنها، از جمله تمدن غرب، مطرح میکند:
«لازم است که غرب، درک عمیقتری از بینشهای اصیل مذهبی و فلسفی که زیربنای تمدنهای دیگر را تشکیل میدهد و نیز راههایی که اعضای این تمدنها منافع خود را در آن میبینند، پیدا کند و عناصر مشترک بین تمدن غربی و سایر تمدنها را بشناسد. در آیندهی قابل پیشبینی، هیچ تمدن جهان گیری وجود نخواهد داشت، بلکه دنیایی خواهد بود با تمدنهایی گوناگون، که هر یک ناگزیر است همزیستی با دیگری را بیاموزد.»
[Huntington, 1993]
ارائهی این راهکار از سوی هانتینگتون، این رأی که وی حداقل در درازمدت با طرح گفتگوی میان تمدنها موافق است را از این رأی که وی با طرح گفتگوی تمدنها مخالف است، پذیرفتنیتر مینماید.
نتیجهگیری
به نظر میرسد فرضیهی «برخورد تمدنها» و ایدهی «گفتگوی تمدنها» نه تنها، به علت تفاوت رویکردها و توضیحاتی که پیش از این داده شد، لزوماً با هم تعارض و ناسازگاری ندارند، بلکه اگر فرضیهی «برخورد تمدنها»، به عنوان توصیف و تبیینی علمی و واقع گرایانه از وضع موجود و پیشبینی کنندهی اوضاع آیندهی جهان، با روش علمی ابطال نگردد، چه بسا بتوان ایدهی «گفتگوی تمدنها» را راه کاری ارزشی و اخلاقی برای مهار و تغییر اوضاع جهان، به نحوی که این فرضیه ترسیم میکند، تلقی نمود.
بدین ترتیب، نه تنها میان فرضیهی «برخورد تمدنها» و ایدهی «گفتگوی تمدنها» اختلاف و ناسازگاری نخواهد بود، بلکه میتوان ادعا نمود: فرضیهی علمی «برخورد تمدنها» واقعیت را آنگونه که هست به ما نشان میدهد و ایدهی ارزشی «گفتگوی تمدنها» طریق تغییر و ساختن واقعیت آنگونه که باید باشد را به ما میآموزد.
منابع و مآخذ
1 ) دورانت، ویل (1376)، تاریخ تمدن، ترجمهی احمد آرام و دیگران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ج 1 .
2 ) مصاحب، غلام حسین (1356)، دایرة المعارف فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ج 2 .
3 ) Huntington, Samuel P(1993), "The clash of Civilization?", Foreign Affairs, (summer).
4 ) سروش، عبدالکریم (1376)، علم چیست، فلسفه چیست؟، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط، چاپ سیزدهم.
5 ) خاتمی، سید محمد (1377)، متن سخنرانی در اجلاس پنجاه و سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد، همشهری.
پینوشتها
______________________________
1 ) اینکه از جملهی «فلان رویکرد، توصیفی و علمی نیست» چنین نتیجه گرفته شود که «آن رویکرد نادرست و غیرمفید است»، خود، ناشی از خلط رویکردهایی است که بخشی از این مقاله درصدد پرهیز دادن از آن است.
2 ) به طور کلی هر نظریهی علمی از ویژگیهای خاصی برخوردار است، یکی از این ویژگیها این است که نظریههای علمی توانایی پیشبینی مشروط دارند و به کمک آنها میتوان آیندهی حادثه را معلوم کرد.
سخنان غیرعلمی به طور آشکاری فاقد قدرت پیشبینیاند و به کمک آنها نمیتوان ذرهای به معرفت آینده نزدیک شد.
در اینجا باز سخن از درستی یا نادرستی سخنان علمی و غیرعلمی نیست. سخن از علمی بودن یا غیرعلمی بودن است. ممکن است سخنی در عین اینکه علمی نیست صحیح باشد. هر سخن درستی لزوماً علمی نیست و هر سخن علمی نیز لزوماً درست نیست. دایرهی درست و نادرست بزرگتر از علمی و غیرعلمی است.
نظریههای علمی که حجم بزرگی از پیکر علم را فرامیگیرند، در عین علمی بودن اطمینانی از درست بودنشان در دست نیست.
(سروش، 1376 ، 30-26)
مراد نویسنده در این تحقیق، قضاوت و داوری در خصوص هیچ فرضیه یا ایدهای نیست، بلکه براساس اصول منطقی و روش شناختی، فرضیهی برخورد و ایدهی گفتگوی تمدنها را با یکدیگر مقایسه میکند و هدف، نشان دادن جایگاه صحیح هر یک از این دو است. زیرا تا جایگاه یک رأی به نحو دقیق معین نشود نوبت به نقد و ارزیابی آن نمیرسد. نقد و ارزیابی مرحله و گامی است که بعد از اتمام این تحقیق میتوان آن را آغاز نمود.