بررسی نسبت طرز تلقی متفکران در طول تاریخ اندیشه، بستر مناسبی برای بحث در کشف تجربیات مشترک نویسندگان و شاعران است. یکی از مفاهیم مهم در عصر جدید، ملال و ملالت است که در دستگاه اندیشه متفکران انسان پژوه بازنموده شده است. در این میان «نظریه»ای به نام میل و ملال در نظام فکری «شوپنهاور» و «قاعده» سیری و ملولی در تجربه زیسته مولوی، بحث محوری این پژوهش است که با توجه به زمینه گفت وگوی بینامتنی می تواند به کشف بهتر جهان نگری های مشترک منجر شود. این مقاله با رویکرد تحلیلی مقایسه ای درصدد تبیین ربط و نسبتِ میل به مثابه ساحت ارادی و ملال به مثابه ساحت عاطفی- احساسی در ژرف ساخت فکری این دو اندیشمند است . بررسی مقایسه ای این رهیافت نشان می دهد مولوی البته نه در قد و قامت نظریه بارها به این رابطه با عنوان هایی همچون «قاعده» توجه کرده است. نگاهی به ملال و واژگان همسو با آن نشان می دهد مولوی حداقل در 120 فقره به این ارتباط توجه کرده که برخی از این رهیافت/ رویکردها در ربط و نسبت با مفهوم دیگر در ساحت سوم یعنی میل ازنظر شوپنهاور قابل توجه است. این مقاله ضمن بحث درباره ماهیت شناسی این مفهوم در ربط و نسبت با مفاهیم دیگر، به مهم ترین علت های این عاطفه و راه های برون رفت از آن در بحث وجودشناسی با تأکید بر دو غزل از مجموعه دیوان با توجه به نظریه شوپنهاور پرداخته است.
The theory and rule of desire and boredom in the mewlana and Arthur Schopenhauern perspective