آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۹

چکیده

متن

از کاراترین عوامل حفظ و نشر دین و احیا و توسعه علوم و معارف دینى وجود فقهاى راستین و هوشمند و پرتلاش اسلام است.
فقه, عبارت است از به نمایش گذاردن دین, در همه ابعاد و با تمام شؤون در عرصه زندگى فردى, اجتماعى, سیاسى و فرهنگى. اگر فقاهت نبود اسلام و معارف اسلامى نبود. حفظ دین, نشر معارف توحیدى, حیات و بقاى احکام الهى, حاکمیت ارزشهاى متعالى بر جوامع انسانى, همه و همه, بى گزافه گویى, رهین مجاهدتهاى هوشمندانه و به موقعِ فقهاى دین شناس, آگاه به شرایط و مقتضیات زمان و درد آشناست.
امام صادق(ع) در باره فقیهانى چون: زرارة بن أعیَن, محمدبن مسلم, ابوبصیر لیث مرادى, بریر عجلى و... مى فرماید:
(لولا هؤلاء لاندرست آثار النبوة.1)
اگر آنان نبودند, آثار نبوت و زحمات پیامبر, کهنه مى شد.
سخن امام خمینى در این خصوص, ترجمانى است از این گونه روایات:
(این فقها هستند که حصون اسلام هستند و حفظ کردند اسلام را.2)
مقتضاى درایت در آن روایت این است که فرمایش امام صادق(ع) مخصوص به نام بردگان در حدیث شریف نیست و جایگاه نگهدارى از دیانت, ویژه امثال زراره و محمدبن مسلم نبوده و نیست, بلکه سخن امام صادق(ع) کبرایى است که بر بعض صغریات و مصادیق تطبیق شده است.
پر واضح ست که در هر عصرى و مصرى نخبگان و بزرگانى وجود داشته و دارند و خواهند داشت که از مصادیق بارز سخن امام صادق هستند.
و شاهد و گواه درستى این برداشت از روایت امام,روایت دیگر آن بزرگوارست.
که مى فرماید:
(فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین3)
در میان ما اهل بیت, در هر نسلى, مردان عالم و عادلى وجود دارند که با تحریف افراد خارج از حدّ اعتدال و تأویل اشخاص نادان و ادعاهاى نااهلان مبارزه مى کنند.
و احادیث دیگرى به این مضمون در مآخذ شیعى نقل شده ست که نیازى به ذکر همه آنها نیست.
دین و برداشتهاى دینى
ارزشمندى آراى فقیهان, از سه زاویه باید به بوته بحث نهاده شود:
1 . ارزش عملى
2 . ارزش واقع نمایى
3 . ارزش عصرى, یا دائمى
ارزش عملى
رأى و نظر فقیه دین شناس و جامع شرایط, از جهت عملى در حدّ حکم دینى و تکلیف اسلامى, داراى ارزش است.
رأى و فتواى فقهى هرفقیهى, به عنوان وظیفه اى شرعى و حکم الهى براى خود و مقلدان, معتبر است و بایسته عمل و سرپیچى از آن, سرپیچى از حکم خدا, به حساب مى آید, خواه رأى و برداشت فقیه از متون دینى و منابع اسلامى, مانند قرآن و سنت, موافق و مطابقِ با واقع باشد, یا مخالفِ با آن. در هرصورت, برداشت فقیه از منابع دینى و نظر او در مرحلّه تعیین تکلیف و در مقام عمل, حجیت شرعى دارد.
باید توجه داشت که مجرد احتمال خلاف در فتواى فقیه و امکان مخالفتِ آن با واقع و احتمال اشتباه در برداشت و یا کشف خلاف و ثبوت مخالفت با واقع, نسبت به بعضى از فتواهاى فقیه, دلیل بى اعتبارى و عدم اعتماد و التزام به آن نمى شود.
رأى و فتواى فقیه, حجت و حقیقت است, هرچند امکان دارد واقعیت نباشد. مادامى که کشف خلاف نشده, به عنوان سند شرعى و حجت دینى برخود او و مقلدان او, پیروى از آن واجب و مخالفت با آن حرام است; زیرا بر طبق روایات ما, وظیفه هرانسان مکلفى, عمل بر اساس حجت است, نه تحصیل واقعیت, گرچه اگر ممکن باشد, مطلوب خواهد بود.
ارزش واقع نمایى
رأى و فتواى فقیه در فقه, تنها یک سلسله برداشتهاى کارشناسانه است که با به کارگیرى توان فکرى و استفاده از قواعد و اصول کلى علمى و با مراجعه به منابع و متون دینى, مانند: قرآن و سنت بدانها راه یافته و آنها را استنباط و استخراج کرده است.
حال آیا این و برداشتها, مطابق با واقع است, تا متن دین و واقعیت فقه باشند, یا مخالف با آن, تا تنها حجتى شرعى در مقام حکم ظاهرى و عمل و رفتار مکلفان باشد؟ هردو احتمال مطرح است.
بنابراین, نمى شود ادعا کرد که آنچه در کتابهاى فقهى, به عنوان فتواى فقیهان مطرح شده, متن دین و واقع اسلام است و اگر فقیهى, خلاف آن را از منابع استنباط کرد, به مخالفت با دین برخاسته است. بلکه باید گفت: آنچه فقیه از منابع استنباط و استظهار کرده برداشتى است کارشناسانه, نه عین حکم واقعى و متن دین. پس بین برداشت از دین, با خود دین, تفاوت است,باید مرزها را جدا کرد. بر اساس چنین باورى است که ما گروه اهل صواب را مخطئه مى گویند.
با توجه به این بینش و باور, حق اظهار مخالفت بر آرا و نظریات فقها, براى هرفقیه دیگرى, با رعایت ضوابط و در چهارچوب اصول علمى پذیرفته شده, ثابت است. حتى خود فقیه, فراوان پیش مى آید که آراء و انظار سابق خود را نقض مى کند; از این روى, هیچ گاه, مخالفت فقیهى با آراى فقیه دیگر, مخالفت با دین تلقى نشده و نمى شود, بلکه مخالفت با برداشتِ یک فقیه از دین به شمار مى آید.
ارزش عصرى یا دائمى
آیا همه استنباطات و برداشتهاى فقیه از منابع دینى به عنوان فتوا, بر فرضِ مطابقت با واقع, ارزش و کاربرد دائمى و ابدى دارد, یا عصرى و موقت است؟
آیا آنچه در کتابهاى فقهى فقیهان, به عنوان فتوا و حکم شرعى ذکر شده است, مانند: حرمت خرید و فروش خون و وجوب شمشیربازى و اسب تازى و نیزه سازى, براى آمادگى رزمى, جهت دفاع از کیان اسلام و... ثابت و غیر قابل تغییرند, یا این که حرمت و وجوب این نوع أفعال, بستگى به مقتضیات و شرایط زمان و مکان دارد که اگر آن شرایط و مقتضیات دگرگون شد, حکم این موضوعات نیز تغییر مى کند.
پر واضح است که این گونه فتواها و احکام, تابع مصالح و ملاکات و شرایط و مقتضیات زمان و روابط اجتماعى و توسعه و امکانات زندگى است. از این روى فتواى به حرمت خرید و فروش خون, که روزگارى از مسلّمات و مورد اتفاق و اجماع فقها بود, امروز, فتوا به جواز آن, از قطعیات دانش فقه است.
دقت و تأمل در ادوار فقه و سیر تاریخى آن, از عصر اوّل تا به امروز, نشانگر این واقعیت است که زمان و مکان و مقتضیات و شرایط زندگى در نوع و چگونگى استنباط و برداشت از آیات و روایات, مؤثرند و دخیل. این چنین نیست که هرچه در کتابهاى فقهى اجماع بر آن است و فتوا به آن داده اند, تا روز قیامت ثابت و غیر قابل تغییر باشد.
ضرورت اجتهاد یا نوآورى در فقه
اجتهاد در معناى مصطلح آن, یعنى تلاش فراگیر و پى گیر و به کاربستن همه توان و استعداد, با بهره ورى از همه امکانات.
طبیعى است که همه داراى فهم و استعداد یکسان و مساوى نیستند و همه زمانها یک گونه اقتضاء ندارند, ناگزیر برداشتها متفاوت و مختلف خواهد بود. اصولاً معناى اجتهاد و گشوده بودن باب آن, چیزى جز گشوده بودن باب نوآورى و دعوتِ و تشویقِ به برداشت جدید از منابع فقه, یعنى قرآن و سنت نیست. اگر اجتهاد, فقط بازگویى نظرات پیشینیان و برداشت برداشتهاى گذشتگان صالح باشد که تحصیل حاصل است. ضرورت تقلید از زنده و لزوم باز بودن راه اجتهاد براى آن است که در هر عصرى, دین و احکام دین زنده است و پاسخ گوى نیازهاى جامعه وگرنه, به تعبیر شهید مرتضى مطهرى:
(تنها در مسائل کهنه و فکر شده, فکر کردن و حداکثر یک على الاقوى را تبدیل به على الاحوط کردن و یا یک على الاحوط را تبدیل به على الاقوى کردن, هنرى نیست و این همه جاروجنجال لازم ندارد.4)
مشروعیت اصل اجتهاد بر اساس موازین و در چهارچوب اصول و قواعدِ ثابت و غیر قابل تغییر, بلکه ضرورت و لزوم آن, چیزى نیست که بر کسى پوشیده باشد و قابل انکار, توجه دارید که انکار اجتهاد خود, نوعى اجتهاد است.
بحث و اثبات ضرورت اجتهاد و بیان براهین قاطعِ آن, به طور تفصیل, احتیاج به تدوین رساله و مقاله مستقل و جداگانه اى دارد. ولى ما در این جا, به اجمال به آن دلایل اشاره مى کنیم:
1 . خاتمیت و جاودانگى دین اسلام و احکام آن, از ضروریات و مورد پذیرش همه معتقدانِ به اسلام است.
2 . جامعیت و فراگیر بودن قانون اسلام نسبتِ به همه جوانب و شؤون زندگى, جزء قضایاى مورد اتفاق همه است.
3 . دین و قانون دینى, یعنى فقه, فلسفه عملى زندگى است و مدعى اداره جوامع انسانى.
4 . هماهنگى قانون و احکام دین با مقتضیات و شرایط گونه گون زندگى, امرى است واضح و غیر قابل انکار.
5 . حوادث و رخدادهاى زندگى انسانى و توسعه و پیشرفت شتابان جوامع بشرى و تحولات و دگرگونیهاى وسیع روابط حاکم بر زندگى, که نه در کنترل و تحت قدرت کسى است و نه مخالفتِ با آن مطلوب و سودمند, از امور وجدانى و ملموس و محسوس هرعصرى, بخصوص روزگار ماست.
با توجه به این اصول و واقعیات غیر قابل انکار, آیا ممکن ست, جوامع هرعصرى, بویژه جوامع کنونى را با حاکمیت اسلام و مدیریت رهبران اسلامى, بر اساس فقه موجود و متعلقِ به روزگار گذشته اداره کرد و همه نیازهاى لازم زندگى این گونه جوامع را با فقه عصر شیخ طوسى, یا شیخ انصارى و... پاسخ داد؟ طبیعى است که جواب منفى خواهد بود. اثبات جاودانگى و جامعیت و حاکمیت و مدیریت اسلام, جز با پذیرش اجتهاد, به معناى دقیق و با شرایط و موازین صحیح آن, غیر ممکن و غیر عملى است.
با توجّه به این واقعیات است که ارزش احادیث نبى اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در باب دعوتِ به اجتهاد روشن تر مى شود.
در حدیث مستفیضِ از طریق شیعه و سنى در جوامع روایى هردو گروه, از پیامبر(ص) مى خوانیم که فرمود:
(رحم اـ (او نَضَر اـ او نصر اـ) عبداً سمع مقالتى فوعاها ثم بلّغها من لم یبلغها.
ربّ حامل فقه الى من هو أفقه منه وربّ حامل فقهٍ غیر فقیه5)
خداى رحمت (یا خرّم, یایارى) کند کسى را که سخنم را بشنود و به گوش جان بسپرد و به کسانى که آن را نشنیده اند برساند.
چه بسا حامل و صاحب فقهى که آن را به فقیه تر از خودش منتقل و ابلاغ مى کند و چه بسا حامل فقهى که خودش فقیه نیست, لکن آن را به فقیه مى رساند.
این حدیث شریف, که به تعبیر اهل حدیث از شیعه و سنى به طور مکّرر از پیامبر اکرم شنیده شده و در مواطن و مجالس متعدد آن را بیان فرموده, در حقیقت منشور اجتهاد است.
در حدیث امام صادق و امام رضا(ع) است که مى فرمایند:
(علینا القاء الاصول وعلیکم التفریع)6
برماست [اهل بیت] که اصول, یعنى کلیات را بر شما القا کنیم و بر شماست که اجتهاد کنید.
اصول و کلیاتِ متلقّاتِ از جانب ائمه(ع) همان ثابتاتِ به دوراز تغییر و تحول زمانند. تفریعِ مورد توصیه و سفارش ائمه(ع) همان اجتهاد و برداشتِ از منابع اسلامى به کمک آن اصول و کلیات است که به حسب زمان و مکان و شرایط و مقتضیات آن متغیر و مختلف است.
اجتهاد یعنى اثبات عملیِ جامعیت و جاودانگى احکام اسلامى براى هرعصر و زمانى و به نمایش گذاشتن توانمندى فقه در اداره جوامع, با حفظ اصالتهاى دینى.
بنابراین, اگر بناست جامعیت و جاودانگى و توانمندى دین در عرصه زندگى و حاکمیت مکتب بر جوامع بشرى در هرزمانى و با هرشرایطى عملاً نموده شود, اجتهادِ پویا در چهارچوب اصول ثابت دینى ضرورتى است اجتناب ناپذیر.
نقش دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد
زوال و پیدایش موضوعات و رخداد حوادث جدید و تبدل و تحول در ملاک و مناط احکام و تغییر و دگرگونى ملموس و محسوس در شکل زندگى انسان, جامعه و… نشانگر نقش دو عنصر زمان و مکان و شرایط و مقتضیات آن در اجتهاد و لزوم تجدید نظر در نوع نگرش و برداشتِ از منابع دین و فقه است.
نوع روابط بین انسانها و جوامع بشرى و شکل و چگونگى زندگى, موضوع احکام فقهى ست و با تحول و دگرگونى در موضوع تغییر و تحول در حکم اجتناب ناپذیر است.
ضرورت استمرار اجتهاد, به خاطر عرضه اسلام و ارائه معارف دین و بیان احکام فقه با زبان زمان و همراهى و هماهنگى با دگرگونیهاى روابط حاکم برزندگى و پیشرفت و توسعه تکنولژى با حفظ اصول ثابت و غیر قابل تغییر دین است.
روشن است اجتهاد و نوع نگرش و برداشت از منابع فقه, در عصرى که دنیا به شکل دهکده اى درآمده, نمى تواند با اجتهاد و چگونگى برداشت از منابع فقه در روزگاران گذشته که چنین ارتباطاتى و دگرگونى و تحولاتى وجود نداشت, یکسان باشد. چنانکه سیر تاریخى و مطالعه ادوار فقه و اجتهاد نیز گواه صادقى بر این مدعاست. اجتهاد بسیط و محدود اوائل دوران شیخ مفید با اجتهاد بازِ اواخر زمان شیخ طوسى, هم شکل و یک دست نیست و اجتهاد نیمه باز زمان شیخ طوسى, با اجتهاد بالنده و گسترده عصر صاحب جواهر و شیخ اعظم که در کتاب عظیم جواهر الکلام و مکاسب تبلور یافته است, بسیار متفاوت است.
اجتهاد, با در نظر داشتن دو عنصر زمان و مکان و بر اساس مقتضیات و شرایط آن, ضرورتى است که اگر شیخ طوسى متعلق به هزار و اندى سال پیش نمى بود, متناسب با زمان و مکان این روزگار اجتهاد مى کرد. این بزرگان مجتهدان راستین روزگاران خویش بوده اند.
در هر عصرى مجتهدِ آشناى به زبان آن زمان و آگاهِ به رخدادها و مقتضیات آن دوران وجودش ضرورى است و فلسفه ضرورت اجتهاد و استمرار آن و لزوم تقلیدِ از زنده و عدم کفایت تقلید از مرده, هرچند از آگاهترین مجتهدان زمان خویش به مسائل و رویدادها باشد, چیزى جز لزوم همراهى و هماهنگى برنامه هاى دین, با حرکت و مقتضیات زمان و مکان, در چهارچوب ضوابط نیست. رأى حاکم, در هرعصرى رأى مجتهدِ زنده و آگاه به زمان است و اگر بنابر بقاى از تقلید مجتهد مرده هم باشد, باید بر طبق رأى و نظر مجتهد جامع شرایط و زنده باشد.
صیانت اصول و احکام دینى از تغیّر و دگرگونى
اصل اصیل پایدارى و تغییرناپذیرى اصول و قوانین دینى و فقهى, جزء مسائل ضرورى و غیر قابل انکار است.
آنچه را شریعت جامع و جاودانه و جهان شمول اسلام بیان کرده است, یک سلسله احکام و قوانین و مقررات ثابت و غیر قابل زوال و تغییرند.
بیانگر این حقیقت شبهه ناپذیر دینى, حدیث شریف صحیح السند زرارة در اصول کافى از امام صادق علیه السلام است:
(حلال محمد حلال أبداً الى یوم القیامة وحرامه حرام ابداً الى یوم القیامة.7)
حلال و حرام پیامبر اسلام, ابدى و دائمى و زوال ناپذیرند, تا به روز قیامت.
طبیعى است حفظ و بقاى دین, در گرو حفظ و بقاى اصالتها و قوانین و کلیات آن است. اگر بنا باشد آراء, و اهواء و تراوشات عقلى و بافته هاى فکرى هرمدعى دانش و اندیشه اى, دین و حکم دینى باشد, روشن است که در مدت زمان کوتاهى, حقیقت دین و احکام دینى مسخ و نسخ و فراموش خواهد شد.
بنابراین, از اعتقادات خدشه ناپذیرِ و باورهاى ضرورى ما راجع به احکام و اصول و قوانین دینى و فقهى, ابدیت, جامعیت, کلیت و جهان شمولى آن است.
لکن باید توجه داشت که در قبال آن اصل ثابت و دائمى, تحول و دگرگونى و تغییر در مسائل فقهى نیز, یک ضرورت محسوس و ملموس و غیر قابل تردید است. بخشى از قوانین و احکام دین, براى تنظیم روابط زندگى اجتماعى, سیاسى, فرهنگى و اقتصادى جامعه انسانى تعبیه و تدارک دیده شده و با توجه به تغییرپذیرى و دگرگونى این سنخ حوادث و قضایا, که موضوعات احکام شریعتند, تغییر و دگرگونى این دسته از احکام شریعت نیز قهرى و اجتناب ناپذیر خواهند بود.
و با توجه به این دو اصل ضرورى ثبات و تغیر است که مسأله پر اهمیت و پیچیده ربط این متغیرات به آن ثابتات, در فقه مطرح مى شود و بدیهى است که حل این معضل و ایجاد و حفظ این ربط در مسائل فقهى ساده تر و آسانتر از مسأله دشوارِ ربط حادث به قدیم در فلسفه نیست.
رسالت فقیه و مسؤولیت مجتهد, فلسفه وجودى فقاهت و اجتهاد, ارتباط این متغیرات است با آن ثابتات, بدون ذره اى عدول و عقب نشینى از اصول ثابت و بدون ذره اى عقب ماندگى از تغییرات شتابان زندگى, چنانکه روحیه بى مبالاتى و تجددزدگى و روشنفکرمآبى, خارج کردن اسلام ناب از جریانات زندگى است.
ابتلا به روحیه ایستایى و تحجرگرائى, نتیجه اش عقب نشینى عملى از همه اصول و مواضع بحق و مترقى و به انزوا کشیدن فقه است و اثبات عدم توانایى اسلام و احکام آن براى اداره جامعه.
چنانکه آشنایان به اسلام و مسائل اسلامى و آنان که درد دین دارند, با احساس و لمس ضرورتهاى اجتناب ناپذیر جهان معاصر, از سراخلاص به ساحت قدس دین, فریاد دردمندانه دارند که اجتهاد مصطلح در حوزه ها, امروز قادر به عرضه اسلام و توانمند پاسخ گویى به نیازمندیهاى گونه گون جامعه امروز بشر نیست.
امروز, نیاز به یک نهضت مقدس فقهى داریم و باید چند قدم جلوتر از زمان فقه را هدایت و جهت دهیم.
نهضت فقهى نوآورى در فقه, به معناى نادیده انگاشتن اصول و احکام ثابت دین نیست, بلکه منظور این است که ضمن حفظ اصالتها و بهره گیرى از ثمرات افکار سلف صالح, فقه و اجتهاد را حرکت بخشیدن و جرأت رویارویى با زمان و پیشرفتهاى زمان و تحولات زمان را به خود دادن و با آغوش باز بر اساس موازین متقن و محکم و خدشه ناپذیر فقه, از پدیده هاى جدید استقبال کردن است.
هدف ما از اجتهاد پویا و دخالت دادن دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد, ثبات و تغییر احکام فقهى را درست بازگو کردن و مرز ثابتات و متغیرات را مشخص کردن و چگونگى ارتباط اصول و احکامِ همیشگى و همگانى دین را, با مسائل متغیر به تغیر اوضاع و شرایط اجتماعى تحلیل کردن است.
آنچه ثابت و دائمى و همگانى است, هیچ گاه مشمول قانون مرور زمان واقع نمى شود و از هرگونه تغییر و زوالى مصون است. در شرع یک سرى احکامى وجود دارد که همیشه حلالند و یا حرام.مانند عدم مشروعیت ساخت و پرداخت و خرید و فروش چیزهایى که بى فایده اند و ارزش عقلایى و حلال ندارند.مانند: اکل مال به باطل, ترویج و تقویت شرک و کفر و فساد و لزوم و وجوب فراگیرى دانش مفید و سازنده و لزوم حفظ نظم و نظام و تقویت حق و اسلام.
و امّا حرمت خرید و فروش خون, مردار, حشرات, سگهاى غیر شکارى, سگهاى شکارى غیر سلوقى و وجوب شمشیربازى, اسب تازى, نیزه سازى براى آمادگى رزمى به خاطر پاسدارى از سر حدّات و ارزشهاى اسلامى, انسانى. هیچ یک از این امور حرام و واجب که در کتابهاى فقهى موجود و گاه بر حرمت یا وجوب آنها دعوى اجماع شده ست, جزء ثابتات و دائمیّاتِ غیر قابل تغییرنیستند.
بلکه حرمت و وجوب این گونه چیزها در گرو شرایط و مقتضیات زمانى و مکانى و دائر مدار مناط و ملاکات فقهى است.
از این روى, آنچه به عنوان محرّمات یاد شد, ممکن است در زمانى جایز باشد, چنانکه جواز خرید و فروش خون, امروز مورد فتواى همه فقهاست و آنچه از واجبات ذکر کردیم, ممکن است در زمانى از وجوب ساقط باشند, چنانکه عدم وجوب بسیارى از چیزهاى واجب در زمان گذشته جزء مسلّمات فقه است.
حکم مجسمه و نقاشى در فقه, که در این مقال, در پى تحقیق و بررسى ابعاد آنیم, همانند بسیارى از مسائل و موضوعات دیگر فقهى, چه بسا, دستخوش تغییر و مشمول دگرگونى بر حسب تحولات و دگرگونیهاى زمان و مکان باشد.
پیشینه مجسمه سازى و نقاشى
پیدایش مجسمه سازى و نقاشى به عنوان یک هنر و فنّ, تقریباً مقارن با تاریخ پیدایش بشر است.
مدارک و قرائن قطعیِ دینى و تاریخى به عمرِ طولانى پیدایش تندیس و پیکره و شمایل سازى گواهى مى دهند.با توجّه به این که روشن شدن تاریخ و پیشینه پیدایش مجسمه سازى و نقاشى در زندگى بشر, با استفاده از شواهد و مدارک اسلامى و تاریخى, در فهم و شناخت معانى روایات دینى دخیل و مؤثرند, لازم مى دانیم در این بخش, به بیان تاریخچه این هنر, با استفاده از آیات و روایات و تاریخ و آثار به جاى مانده از روزگاران قدیم که باستان شناسان در حفّاریها به آنها دست یافته اند, بپردازیم.
از متقن ترین و محکم ترین شواهد و مدارک در بیان تاریخ پیدایش مجسمه و انگیزه پدید آورندگان, آیاتى است که در قرآن کریم از گذشته هاى دور گزارش مى دهند.
قرآن کریم, در ضمن بیان سرگذشت ملل و اقوام پیشین, و اشاره به فرهنگ و سنتهاى رایج در بین آنان, به طور مکرر از مسأله بت پرستى امّتهاى پیشین یاد مى کند.
آنچه در آیات مطرح شده است: اصنام و اوثان و تماثیل است که عبارتند از: بتهایى که از سنگ وچوب و مواد فلزى, مانند: مس, نقره و دیگر اشیاء مى ساختند و به عنوان آلهه و خدایان آنها را مى پرستیدند.
در بعضى موارد, قرآن کریم به نام و مشخصات این تندیسها و پیکره ها, که به عنوان خدایان مورد پرستش بودند اشاره مى کند و از آنها نام مى برد: وَدّ, سُواع, یَغوث, یَعوق ونَسر8.
بنابراین, تا مقدارى که قرآن کریم بر اساس اهدافى که دارد, مسأله بت پرستى و بت سازى که به حسب غالب در قالب تندیس و مجسمه هاى سنگى, چوبى, گچى, گلِى, نقره اى و مسى ساخته مى شده اند و مورد پرستش و عبادت واقع مى شدند, اشاره مى کند, نشان از قدمت و ریشه دار بودن این موضوع است.
پیش از حضرت نوح و در عصر خود آن حضرت, در روزگار حضرت ابراهیم و حضرت موسى و دیگر دورانهاى تاریخ, تندیس و پیکر تراشى و مجسمه سازى به انگیزه بت پرستى رواج داشته است.
چنانکه از روایات استفاده مى شود, عمل تصویر و مجسمه سازى از زمان مرگ حضرت آدم(ع) به وجود آمد و تا زمان ظهور اسلام در جزیرة العرب, در طول تاریخ و همه ادوار زندگى بشر عمل تصویر و مجسمه سازى در أشکال و انواع مختلف مرسوم و رائج بود و حتى در عصر بعثت, چنانکه از روایات و تاریخ استفاده مى شود, کمربندى از سیصد و شصت بت به عدد روزهاى سال, دور تا دور کعبه, مرکز و پایگاه توحید را احاطه کرده بود که از اوّلین اقدامات مهمّ و حماسى رسول خدا(ص) به یارى على بن ابى طالب(ع) پاکسازى حریم مطهر خانه خدا از لوث وجود این مجسمه هاى ناپاک و خدایان ساختگى و بتهاى مورد پرستش و تعظیم مردم عصر جاهلیت بود.
بخشى از روایات تاریخ پیدایش مجسمه سازى, به انگیزه پرستش, در کتاب التوحید (بحار الانوار)9 نقل شده است و بخشى از روایات, در تاریخ پربار و درخشان حضرت رسول اکرم(ص) و حوادث مربوط به فتح مکه ذکر شده است10.
علامه مجلسى نقل مى کند:
عن برید بن معاویة قال: سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول فى مسجد النبی صلى اـ علیه وآله:
ان ابلیس اللعین هو اوّل من صوّر صورةً على مِثال آدم علیه السلام لیُفتن به الناس ویضلّهم عن عبادة اـ تعالى الخبر11.)
برید بن معاویة مى گوید از امام باقر در مسجد النبى شنیدم که مى فرمود: اولین کسى که دست به عمل تصویر زد, ابلیس خبیث بود که مجسمه حضرت آدم را ساخت تا مردم را دچار شرک و گمراهى کند و از عبادت خدا بازدارد.
چنانکه از روایات استفاده مى شود, مجسمه بسیارى از بتها به شکل انبیاى الهى و... ساخته مى شده, مانند شمایل آدم, حوّاء, شیث, نوح, ابراهیم, موسى, عیسى و مریم و حتى بسیارى از این شمایل و تندیسها در اطراف و یا داخل کعبه نصب شده بودند که وقتى حضرت پیامبر و حضرت امیر اقدام به شکستن بتها و پاکسازى کعبه از مجسمه ها و بتها کردند, در میان مجسمه و عکسها, شمایل حضرت عیسى و مریم هم وجود داشته است.
بنابراین, تاریخ دیرپاى پیدایش پدیده تصویر و شمایل نگارى و تندیس, به شهادت روایات, به عهد آدم منتهى مى شود. از آغاز تاریخ زندگى بشر, این هنر وجود داشته و در ادوار تاریخ, دچار تحولات و دگرگونیهایى شده و تا به عصر بعثت حضرت خاتم(ص) در میان امتها و ملّتها مرسوم و رائج بوده است.
در خصوص تاریخ پیدایش بتها و انواع و اقسام و نام و مشخصات آنها, کتابهاى فراوانى و جود دارد12.
گروهى از مورخان و باستان شناسان در باره تاریخ و پیشینه عمل تصویر و شمایل نگارى و تندیس و پیکرتراشى و مجسمه سازى, تحقیقات و بررسیهایى دارند که توجه به آنها در روشن شدن ابعاد قضیه تأثیر دارد. از این روى, بخشى از گفتار اینان را به عنوان شواهد تاریخى در مسأله یادآورى مى کنیم.
در تاریخ تمدن ویل دورانت, که ادوار گونه گون تاریخ ملتها و دولتها و مکتبها بررسى شده است, در هر دوره اى از تاریخ و تمدن هر قوم و ملتى در فصلِ مربوطِ به هنرهاى ملّى و قومى آن گروه, بحثى را به بررسى هنرهاى تجسمى, از جمله هنر مجسمه سازى و نقاشى اختصاص داده است و میزان قوت و قدرت هنرى آن قوم را در خصوص مجسمه سازى به بحث و بررسى گذاشته است. از جمله: در ضمن اشاره به هنر کوزه گرى در مشرق زمین مى نویسد:
(هنگامى که کوزه گر بر روى ظرفهاى ساخته خود نقشهاى رنگین نقش مى کرد, در واقع هنر نقاشى را به وجود مى آورد; چه در نزد ملل اولیه, هنر نقاشى هنر خاصى به شمار نمى رفت, بلکه از متعلقات کوزه گرى و مجسمه سازى محسوب مى شد.)
یا:
(مجسمه سازى نیز, مانند نقاشى از فن کوزه گرى نتیجه شده. کوزه گر, به زودى دریافت که نه فقط مى تواند ظرفهاى مفید بسازد, بلکه ممکن است صورت و مجسمه اى از اشخاص را تهیه کند که به عنوان طلسم و جادو به کار رود… یا پایه توتم یا گورى را با مجسمه کوچکى که نماینده معبود یا مرده اوست, مشخص کند.
به همین ترتیب است که مردم قدیم جزیره اسیتر, مجسمه هاى عظیمى بر روى مقابر مردگان خود نصب کرده اند که هرمجسمه, فقط از یک قطعه سنگ ساخته شده صدها از این مجسمه ها موجود است که بلندى بعضى از آنها به شش متر مى رسد.13)
براساس شواهد تاریخى که در این کتاب و کتابهاى دیگر ذکر شده است, منشأ پیدایش مجسمه سازى, سیر تدریجى و تکاملى و… به خوبى روشن مى شود. از جمله مى نویسد:
(چرا آن مردم اهرام را ساخته اند؟ شک نیست که از این کار, منظور برپا کردن یک اثر بزرگ معمارى را نداشته اند و این کار تنها براى منظور دینى صورت گرفته است.
اهرام مصر, گورهایى بوده که رفته رفته از صورت اولیه خود تحول یافته و به این شکل درآمده است.
پادشاه آن زمان, مثل همه مردم چنین عقیده داشته است که در هرجسم زنده اى, همزاد آن, به نام (کا) جاى دارد. این همزاد, در آن هنگام که شخص, آخرین نفس را مى کشد, نمى میرد.14)
هر چند ادعاى انحصار علت و انگیزه مجسمه سازى در بت پرستى, بى دلیل و شاید خلاف واقع باشد, لکن بت پرستى و بت سازى را یکى از مهم ترین علل پیدایش و گسترش مجسمه سازى دانستن, صحیح و مطابق با واقعیات تاریخى است, چنانکه آیات قرآنى و روایات دینى و شواهد تاریخى و مشاهدات باستان شناسى گواه و دلیل این مدعایند.
بنابراین, امکان دارد, پیدایش هنر و فن مجسمه سازى و نقاشى, معلول علل گوناگون و ناشى از خواهشها و گرایشهاى ذوقى, روحى و هنرى مختلفى باشد, مثل: ذوق هنرطلبى و حسّ ابداع و خلاقیّت و به انگیزه اشباع حسّ زیبایى آفرینى و زیباخواهى و حفظ آثار متعلق به گذشتگان و یاد بود بزرگان یا عبرت گیرى از سرگذشت فراعنه و جباران تاریخ و… .
امّا, در بسیارى موارد, از این هنر آفرینندگى, همانند بسیارى از دیگر موهبتهاى خدادادى, بهره بردارى منفى شده است.شواهد تاریخى نشانگر این واقعیت تلخ در مورد هنر مجسمه سازى است. در بعضى از روایات و کتابهاى تاریخى آمده است که در ابتدا, مجسمه سازى و شمایل نگارى از بزرگان, به خاطر یادبود و حفظ خاطره و به انگیزه بزرگداشت آنان بوده, ولى کم کم و به مرور زمان, سیر قهقرایى و انحرافى را پیموده و از عوامل مهمّ ترویج شرک و بت پرستى و ضد یکتاپرستى قرار گرفته است.
تا جایى که براى تقرب به این مجسمه ها, به عنوان معبودها و خدایان, انسانها در پاى آنها قربانى مى شده اند.
از مباحث گذشته روشن شد که مجسمه سازى و نقاشى, از شاخه هاى بارز و با اهمیت هنرهاى تصویرى بشمارند. حسّ هنرجویى و ذوق هنرآفرینى, جزء استعدادهاى نهفته وجود هرانسان و گرایش و کششِ به این هنر, از خواهشهاى روحى و ذوقى بشر است. هرانسانى, بنا به اقتضاى ذوق هنرپرورى و هنرخواهى و هنردوستى, از آن جهت که انسان است و داراى این تمایل نفسانى و روحى, علاقه دارد که اثر هنرى مانند تصویر موجودى از موجودات را از خود بیافریند و یا اثر هنرى اعجاب انگیزى را که دست پرقدرت هنرمندى آن را آفریده است, نگاهدارى کند.
مجسمه سازى و نقاشى, همواره, به عنوان هنر پیشرفته به شمار مى آمده است و نشانه ٌتمدن و فکر و نبوغ و استعداد و خلاقیت و داراى فوا ئد و منافع علمى, هنرى , اجتماعى, سیاسى, ملّى و فرهنگى بسیار بوده و براى بسیارى از اهداف و اغراض صحیح عقلائى, اجتماعى مورد استفاده و بهره ورى واقع مى شده است و مى شود .
از این روى شایسته و بایسته است که ازدیدگاه فقه اسلامى,حکم این موضوع به تحقیق و بررسى گذاشته شود و منابع و مدارک فقه,با نظر به جامعیت و جاودانگى فقه و احکام فقهى و شرائط و مقتضیات زمانى و عصرى, بررسى مجدد بشود.
آیا حکم مجسمه سازى و نقاشى در عصر حاضر, با نظر به منابع, همان است که مورد فتواى مشهور فقها بوده که حکم به حرمت داده اند؟ و یا این که ادله قاصر از اثبات حرام بودن هستند؟ و یا این که حکمِ به حرمت داراى مناط و ملاکى است که در عصر حاضر مستثنى است.
هدف و غرض از این نوشتار روشن شدن وضعیت حکم این مسأله است که آیا مقتضاى تحقیق و بررسى علمى و فقهى این است که مجسمه سازى و نقاشى حرام و ممنوع ست یا جایز و مباح. چه حرام یا جایز, باید دید در چه حدّى و درچه صورتى و با چه شرایطى, حرام, یاجایز است.
________________________________________
پی نوشت:
1 . (وسائل الشیعه), شیخ حرّ عاملى,ج 103/18, ج14,16,21, دار احیاء التراث العربى, بیروت.
2 . (صحیفه نور), مجموعه رهنمودهاى امام خمینى,ج229/14, وزارت ارشاد.
3 . (اصول کافى),ثقةالاسلام کلینى,ج32/1,ح2, دارالتعارف, بیروت.
4. (ده گفتار), شهید مطهرى/99, صدرا.
5.(وسائل الشیعه), ج63/18, (اصول کافى),ج403/1 .
6. (وسائل الشیعه),ج41/18 .
7. (اصول کافى), ثقة الاسلام کلینى, ج/ , دارالتعارف, بیروت; (مرآت العقول), ج200/1, دارالکتب الاسلامیه, تهران.
8. سوره (نوح), آیه 23.
9. (بحارالانوار), ج248/3 ـ 253.
10. (همان مدرک), ج231/33.
11. (همان مدرک), ج250/3.
12. از جمله: کتاب (الاصناء), از ابومنذر هشام بن محمد کلبى.
13. (تاریخ تمدن), ویل وآریل دورانت, ج105/1 ـ 106, انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى, تهران.
14. (همان مدرک), ج179/1.
درباره مبدأ پیدایش مجسمه سازى و نقاشى و منشأ و انگیزه پیدایش آنها, انواع و اقسام رایج و مرسوم, سیر تحولى, جایگاه آنها در میان انواع هنرها و میزان رواج و شیوع آنها و میان ملتهاى اسلامى و استعداد و نبوغ هنرى مسلمانان و نقش هنر عموماً و نقش مجسمه سازى خصوصاً در فرهنگ ملتها دهها مسأله دیگر از این گونه, در کتابهاى تاریخى مطالب خواندنى بسیارى دارند. ر . ک: (تمدن اسلام و عرب), گوستاولوبون, ترجمه فخر داعى گیلانى, (تمدن اسلام) جرجى زیدان. على جواهر الکلام, امیرکبیر; (مبانى هنر معنوى), دفتر مطالعات دینى هنر; مجلّه (فصلنامه هنر) شماره23, پائیز72 و….

تبلیغات