کتاب شریف نهج البلاغه، به عنوان به عنوان مفسر قرآن و یکی از میادین تبلور فرهنگ اسلامی، همواره انسان را به بهره مندی از مواهب الهی و کسب روزی حلال دعوت کرده و هرگز فقر را نعمت و ارزش به حساب نیاورده است. اما در مقابل، عده ای با بهانه قراردادن تقدیر و قضا بر کار و کوشش عمومی، پشت پا زده اند و عده ای دیگر نیز برای رسیدن به امیال خود، این رویکرد را تایید کرده اند. درک عمیق سعدی از این مهم و تأثیرپذیری وی از حقایق الهی نهج البلاغه موجب شده که وی، طولانی ترین حکایت از کتاب گلستان را به صورت خاص به مناظره گفتمان فقرستیزی و فقرطلبی، اختصاص دهد. با توجه به تأثیر آموزه های دینی، در نگارش گلستان و شباهت های بسیار آن با آثار دینی به ویژه حکمت های نهج البلاغه، این مقاله به بررسی فقرستیزی در حکایت «جدال سعدی با مدعی» در کتاب گلستان و مقایسه آن با حکمت های نهج البلاغه، پرداخته و از این راه مفاهیم و مضامین مشترک را استخراج نموده است. این نوشتار از نوع توصیفی تحلیلی و هدف از ضرورت آن هم افزایی در نیروی اثر و پیوند بیشتر ادبیات و دین می باشد. نتایج این مقایسه نشان می دهد که هر دو اثر فقر را یکی از مهم ترین موانع رشد فردی و اجتماعی می داند و شکرگزاری، قناعت، پاکدامنی، صدقه، احسان و بخشش را از راهکارهای فقرستیزی می شمارد. به گونه ای که در پاره ای از اوقات سعدی توانسته است اساس فقرستیزی را بدون هیچ تفاوتی فهم و مشابه با حکمت های نهج البلاغه بیان کند