آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۲

چکیده

در باب تعامل فقه و دولت مدرن از دوره مشروطه به این سوتلاش های زیادی صورت گرفته است که داود فیرحی آن ها را در دو سناریوی نظری یعنی نظریه نائینی و امام خمینی در حوزه های خالی از نص قابل طرح می دانست. از نظر او، شیعه برخلاف غرب که از مسیر حقوق طبیعی و اهل سنّت که از مسیر شوری به دموکراسی می رسد، تنها از حوزه های ممالانص فیه می تواند راهی به سوی دموکراسی باز کند. تأملات او طی ده سال آخر عمر شریفشان او را قانع کرده بود که فقه شیعی خود دارای ظرفیت های بزرگی جهت پیراستن حکومت دینی از اقتدارگرایی – استبداد دینی – است؛ به شرط این که نقطه آغازین فقه را نه از تکلیف بلکه از حق شروع کنیم و با کشف سرچشمه های حق به اراده آزاد آدمی در تأسیس دولت دینی احترام نهیم. درواقع، دموکراسی درجایی استقرار می یابد که در آنجا حقی به رسمیت شناخته شده باشد. بر اساس چنین ایده ای، او سال ها تلاش کرد تا نشان دهد فقه را می توان به گونه ای دیگر خواند که سر از اقتدارگرایی درنیاورد. محصول این ایده نیز نگارش آثار اخیر ایشان به ویژه فقه و سیاست و همچنین  فقه و حکمرانی حزبی بود که اجزای چنین پروژه ای را نشان می داد. ازاین رو، مهم ترین پرسش این مقاله آن است که فیرحی چه امکانات و ظرفیت هایی در فقه می دید تا با استناد به آن ها، روایتی دموکراتیک از دولت دینی ارائه نماید؟ بررسی های کنونی ما از آثار و نیز حضور در جلسات درس ایشان نشان می دهد که فقه سنّتی را نه از نقطه تکلیف بلکه از حق مورد خوانش قرار می داد و با طرح سرچشمه های حق در فقه، به اثبات روایت دموکراتیک از حکومت دینی می پرداخت. روش او تاریخی و اجتهادی بود؛ اما روش این مقاله توصیفی دقیق از تبیین او در فهم گزاره های فقهی به شمار می رود.

تبلیغات