آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

با ظهور اسلام و آغاز وحى، گروهى در جامعه اسلامى شکل گرفت که به قُرّاء مشهور شدند. آنان از بزرگان و خواص جامعه اسلامى به شمار مى‏آمدند. شناخت قرّاء و بررسى نقش آنان در تحولات فرهنگى، سیاسى قرن اول هجرى محور اصلى بحث حاضر است.
در بعد فرهنگى، قاریان، رهبران اندیشه و کارگزاران تولید و نشر علوم مختلف، از جمله: قرآن، تفسیر، فقه، حدیث، تاریخ و ادبیات عرب، در تمدن اسلامى بودند. آنان با حضور خود درمناطق تازه فتح شده، در جامعه‏پذیرى آن نواحى نقش مهمى ایفا کردند. در تعامل با حکومت‏ها، گاهى با ایفاى نقش‏هاى مشروعیت بخشى و حمایتى به استحکام آنها کمک مى‏کردند و گاهى با ایفاى نقش انتقادى و اعتراضى، به رویارویى با آنان مى‏پرداختند و در این مسیر مشقت‏هایى را متحمل شدند؛ گروهى مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و عده‏اى از آنان تبعید یا کشته شدند.

مقدمه‏
در هر جامعه‏اى، یکى از نقش آفرینان اصلى در تحولات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، خواص و نخبگان آن جامعه‏اند. در تاریخ اسلام گروه‏هاى مختلفى از بزرگان نقش آفرین بوده‏اند. از میان آنها نقش قاریان قرآن برجسته‏تر است، چرا که آشنایان و حاملان قرآن موقعیت ممتازى در میان مسلمانان داشته و از خواص و بزرگان جامعه اسلامى بوده‏اند.
در این مقاله به نقش و عملکرد قاریان قرآن، از جنبه‏هاى فرهنگى، فکرى و سیاسى در جامعه اسلامى، خواهیم پرداخت. قاریان قرآن که براى آموزش قرآن و هم‏چنین شرکت در غزا و فتوحات به مناطق مختلف فرستاده مى‏شدند، آن سرزمین‏ها را به کانون‏هاى علمى تبدیل مى‏کردند. با توجه به گسترش قلمرو اسلامى در قرن اول، شهرهاى مکه، مدینه، کوفه، بصره، شام و بیت المقدس از مراکز مهم نشر و آموزش قرآن، در آن دوران بوده است. حضور قاریان قرآن و تشکیل آموزشگاه‏هاى قرآن، این شهرها را به مراکز علمى و هم‏چنین هسته مهم ایجاد حرکت‏ها و تحولات سیاسى و فکرى تبدیل کرد. بررسى این تحولات و نقش قاریان در شکل‏گیرى آن موضوعى است که در این مبحث به آن اشاره خواهیم کرد.
قُرّا و جایگاه آنان در جامعه اسلامى‏
قرائت و تلاوت آیات قرآن، یکى از دغدغه‏هاى مهم مسلمانان از ابتداى نزول وحى بوده است. از همان آغاز، عده‏اى پیوسته به این امر همت گماشته و عهده‏دار قرائت قرآن و آموزش آن در جامعه اسلامى شدند. در طول تاریخ اسلام آموزش قرآن از نسلى به نسل بعد ادامه داشت. در همان قرن، نخست گروهى به نام «قرّاء» شکل گرفتند. در کتاب‏هاى لغت تعریف‏هاى گوناگونى از آنان ارائه شده است. در برخى از آنها آمده است: «قرّاء» از مصدر «قرائت» و جمع «قارى» است.2 قرائت به معنى تلاوت و قارى به معناى تلاوت کننده است.3 قارى به معناى خوش خواننده قرآن، مرد پارسا، زاهد و عبادت کننده نیز آمده است.4 هم‏چنین تَقَرَّأء: تَفَقَّهَ وتَقَرَأ: تَنَسَّکَ (قَرَأتُ اى صِرْتُ قارئاً ناسکاً) قرّاء و قرائت به معنى تفقه نیز آمده است؛5 عبادت کرد و زهد ورزید نیز از معانى آن است. از معانى گوناگون که در کتاب‏هاى لغت براى قرّاء آمده است برمى‏آید که قرائت در لغت تنها به معنى خواندن نیست، بلکه یک بار معنوى را نیز به همراه دارد و قارى بودن با زاهد و عابد بودن همراه است. بى‏شک مفهوم «قرّاء» در قرن‏هاى مختلف با هم تفاوت داشته است.6 به عنوان نمونه، در ابتداى قرن سوم، «قرّاء» عموماً به کسانى اطلاق مى‏شود که قرائت خاصى از قرآن داشته‏اند، قرّاء سبعه، قرّاء ده‏گانه، قرّاء چهارده‏گانه در این دوران بوده‏اند. این دسته‏بندى از ابن مجاهد نقل شده و روشن مى‏کند که ملاک دسته‏بندى او قرائت‏هاى مختلف است.7
در دوره فاطمیان «قرّاء» به کسانى مى‏گفتند که در رکاب خلیفه فاطمى در شب‏هاى عرفه به قرائت قرآن مشغول بودند. گروهى نیز به «قرّاء الحضره» مشهور بودند که در مجالس خلیفه و همراه وى بودند و آیاتى مناسب حال، قرائت مى‏کردند؛ مثلاً اگر خلیفه بر کسى غضب مى‏کرد، آیات مربوط به عفو را قرائت مى‏کردند.8 اما در این‏جا، مفهوم قرّاء در نخستین سده اسلامى مورد بحث است.
آیات قرآن در سینه مسلمانان حافظ قرآن و نیز در صحیفه‏هاى دست نوشته آنان وجود داشته و همواره عده‏اى از صحابه به منظور عبادت و تفقه در دین، به طور مدام به تلاوت قرآن اشتغال داشتند، که در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله و خلفا، جمعیت بزرگى را تشکیل مى‏دادند.9
ابوعبیده قاسم بن سلام، نخستین کسى است که در باب قراءات، کتابى نوشته است،10 او تعداد فراوانى از قاریان و حافظان قرآن را نام برده که همه از صحابه رسول خداصلى الله علیه وآله بودند. وى در کتاب یاد شده از قرّاء به ترتیب زیر یاد کرده است:
از مهاجرین: خلفاء اربعه، طلحه (د: 36ه)، سعد بن عبید (د: 51 ه )، عبداللَّه بن مسعود (د: 32ه)، حذیفه سالم بن معقل (د: 35ه)، ابوهریره (د: 59ه)، عبداللَّه بن سائب (د: 7 ه )، عبادله اربعه: عبداللَّه بن عباس (د: 68ه)، عبداللَّه بن عمر (د: 63ه)، عبداللَّه بن زبیر (د: 73ه) و عبداللَّه بن عمرو بن عاص (د: 65ه) و نیز از ام سلمه (د: 63ه)، حفصه (د: 45ه)، عایشه (د: 58ه)، سالم مولى ابى حذیفه (د: 12ه)، عمرو بن عاص (د: 58ه)، معاویه (د: 60ه) و... را نام برده است.
از میان انصار: ابىّ بن کعب (د: 20ه)، ابوالدرداء (د: 32ه)، زید بن ثابت (د: 45ه)، ابوزید، انس بن مالک (د: 91ه)، عبادة بن صامت، معاذ بن جبل (د: 33ه)، مجمع بن جاریه که در زمان خلافت معاویه وفات یافت، فضالة بن عبیده و مسلمة بن مخلد را نام برده است. این عده در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله موفق به حفظ قرآن شده بودند.11
برخى قاریان را صاحبان سبک و شیوه خاص قرائت دانسته‏اند:
«قراءات جمع قرائت است و آن مصدر سماعى براى قرّاء مى‏باشد و در اصطلاح شیوه خاصى است که یکى از امامان قرائت براى تلاوت و نطق به قرآن برگزیده باشد... و این وجه تمایزى که در میان قاریان قرآن است یا در نطق به خود حروف است و یا در نطق به هیئت حروف».12
بر این اساس، آغاز علم قرائت و پیدایش جمعى به نام «قاریان» به عصر صحابه منتسب مى‏شود. برخى نیز قاریان را کسانى مى‏دانند که صاحب کرسى تعلیم و تدریس قرآن بوده‏اند، از جمله در تعریفى آمده است: «قرّاء جمع قارى و به معنى خوانندگان، دانشمندان به علم قرآن و آگاهان به قرآن است»13 صحابه، قرآن را از پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏آموختند و سپس خود، مأمور آموزش به دیگران بودند.14
ابن مسعود یکى از استادان برجسته قرآن بود. نقل شده است که علم قرائت از او آغاز شد. وى مصحفى داشت که ترتیب آن با مصحف‏هاى دیگر متفاوت بوده است.15 ابن مسعود شاگردان زیادى تربیت کرد؛ در کوفه شمارى از بزرگان تابعین، چون اسود بن یزید، زر بن جیش، عبید بن قیس، ابوعبدالرحمن سلمى، ابو عمرو شیبانى، زید بن وهب و... از محضر او قرائت آموختند و تا چندى قرائت او در کوفه غالب بود.16
بلاشر «قرّاء» صحابه را به سه دسته تقسیم مى‏کند:
1. حافظان قرآن؛ بلاشر شمار حافظان قرآن را در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله هفت نفر مى‏داند: عبداللَّه بن مسعود، ابوالدرداء، معاذ بن جبل، ابىّ بن کعب، زید بن ثابت، سالم مولى حذیفه و أبو زید بن سکن.
2. قاریان قرآن؛ که تعداد آنان بیش از حافظان است که در کتاب «القراءات ابوعبیده» پیش از این بدان اشاره کردیم.
3. کاتبان قرآن، که مسئولیت جمع‏آورى، تنظیم و کتابت قرآن بر عهده آنان بود. پیامبرصلى الله علیه وآله، این گروه چهل نفره را براى این امر برگزیده بود. برخى از این افراد عبارتند از: [امام‏] على بن ابى‏طالب‏علیه السلام، ابوبکر، عمر، عثمان، زید بن ثابت، ابىّ بن کعب، خالد بن ولید، ثابت بن قیس، ابان بن سعید، خالد بن سعید، أرقم بن اُبىّ، حنظلة بن ربیع، عبداللَّه بن ابىّ سرح، زبیر بن عوام، عبداللَّه بن رواحه، محمد بن مسلمه، عبداللَّه بن عبداللَّه بن ابىّ، عبداللَّه بن ارقم، حنظله الاسیدى، علاء الحضرمى، جهم بن الصَّلْت، معیقب بن ابى فاطمه، شرحبیل بن حسنه، معاویة بن ابى سفیان، عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه.17
اولین قارى‏
برخى از تاریخ‏نویسان «سعد بن عبید» را اولین قارى دانسته‏اند.18 و برخى نیز مصعب بن عمیر را اولین کسى دانسته‏اند که پس از اعزام به مدینه لقب قارى یافت‏19، اما به نظر مى‏رسد نخستین قارى را باید خود پیامبرصلى الله علیه وآله دانست، چرا که اولین معلم قرآن پیامبرصلى الله علیه وآله بود که قرآن را از جبرئیل آموخت و به صحابه آموزش داد.20
ظهور و پیدایش قُرّا
قرائت قرآن که با وحى بر پیامبرصلى الله علیه وآله آغاز شد، تا ابتداى قرن سوم هجرى که با تلاش «قرّاء سبعه» شکل رسمى به خود گرفت، مراحلى طى کرد:21
1. نزول وحى: این مرحله با وارد کردن قرآن بر قلب نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله از جانب جبرئیل با نزول آیه: إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خطاب به آن حضرت آغاز شد.
2. آموزش پیامبرصلى الله علیه وآله به صحابه: دوره‏اى که پیامبرصلى الله علیه وآله قرآن را با هدف دعوت به اسلام به مردم یاد داد. از عثمان بن مظعون و ابن سعد و اُبىّ بن کعب روایت شده که رسول خداصلى الله علیه وآله ده آیه براى آنان قرائت مى‏فرمود و آنان از این ده آیه فراتر نمى‏رفتند مگر آن که راه و رسم عمل به ده آیه نخست را از پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏آموختند و پیامبرصلى الله علیه وآله قرآن کریم و عمل به مضامین آن را با هم به آنان مى‏آموخت.22
3. آموزش صحابه به دیگران: در این دوره عده‏اى از مسلمانان آیات قرآن را به دیگران تعلیم مى‏دادند. این دوران با فرستادن مصعب بن عمیر به مدینه آغاز شد. وى به همراهى ابن ام مکتوم (عبداللَّه بن مسعود) قرآن را به مردم مدینه یاد مى‏داد.23
رسول گرامى اسلام بعد از مدتى عمار و بلال را نیز به مدینه فرستادند. هنگامى که مکه فتح شد، معاذ بن جبل را براى تعلیم قرآن در آن جا گماشت و نیز هر کس که از مکه به مدینه مهاجرت مى‏کرد، نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله او را به یکى از حافظان قرآن مى‏سپرد تا کلام اللّه را به وى آموزش دهد.24 در زمان ورود مصعب به مدینه از «دار القراء» سخن گفته شده است.25 اشاره به «دار القراء» در مدینه بیانگر امتیاز این گروه در بین مردم و هم‏چنین وجود مرکزى، همانند مدرسه یا مؤسسه براى آموزش قرآن بوده است. هر چند برخى از نویسندگان برآنند که این نام‏گذارى پس از استقرار قاریان و معلّمان قرائت در مدینه پدید آمده است.26 البته قبل از آن که «دار القراء» در مدینه پدید آید، مصعب بن عمیر به «مُقرى‏ء» مشهور بود. نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله در عقبه اولى، وى را براى تعلیم قرآن به اوس و خزرج، به مدینه گسیل داشت.27 وى با مسلمانان مدینه نماز مى‏گذارد و او با هفتاد نفر از بیعت کنندگان، با پیامبرصلى الله علیه وآله به حج رفت. در برخى از روایات آمده که مصعب، اوّلین کسى است که در مدینه نماز جمعه به پا داشته است.28
آموزش زنان نیز در برنامه و دستور کار قاریان بوده است؛ ام سلمه، حفصه و عایشه، از زنان قارى بودند. در روایتى آمده است: خباب بن ارت براى آموزش قرآن به فاطمه دختر عمر بن خطاب، نزد او آمد و شد داشت.29 «ام ورقه» دختر عبداللَّه بن حارث یکى از بانوان أصحاب بود که قرآن را جمع کرده و پیامبرصلى الله علیه وآله با او دیدار کرده و لقب شهیده به او داده بود.30 عایشه از غلام خود، «ابا عمرو» قرآن مى‏آموخت.31 زنان پیامبرصلى الله علیه وآله نیز به تلاوت قرآن و شنیدن آن اهتمام داشته‏اند. زنان بسیارى حافظ قرآن بودند، گرچه باب مستقلى به آنان اختصاص نیافته است.32
4. مرحله چهارم، با پدید آمدن گروهى آغاز مى‏شود که تلاوت آیات قرآن و تدریس آن از اشتغالات عمده زندگانى آنان بود.33 اینان به «قرّاء» موسوم بودند. اولین کسانى که به تعلیم قرآن پرداختند، عبارت بودند از على‏علیه السلام، عثمان، ابى بن کعب، زید بن ثابت، عبداللَّه بن مسعود و ابوموسى اشعرى.

برخى این مرحله را آغاز نام‏گذارى و پیدایش اصطلاح «قرّاء» مى‏دانند. در این مرحله به حفظ و نگهدارى قرآن عنایت خاصى مى‏شده است. هر شخصى سعى داشته قرائتى که فکر مى‏کرده همان قرائت پیامبرصلى الله علیه وآله است، را ترویج کند. از این رو، مسأله اختلاف قراءات پدید آمد. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: قرائت قرآن را از چهار نفر بیاموزید: عبداللَّه بن مسعود، سالم مولى حذیفه، معاذ بن جبل و ابى بن کعب.34 و اگر کسى مى‏خواهد قرآن را همان گونه که نازل شده با طراوات و شادابى تلاوت کند، باید آن را بر طبق قرائت ابن ام مکتوم؛ یعنى عبداللَّه بن مسعود بخواند.35 همین طور از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل شده است: «اقرأ بِاُبّى بن کعب» قرآن را از ابى بن کعب یاد بگیرید. چرا که قرائت او بهتر از دیگران است. ابومنذر ابى بن کعب از قرّاء بزرگ بود. وى به همراه على‏علیه السلام از بیعت سقیفه خوددارى کرد.36 لقبش «سید القراء» و از بزرگان صحابه انصارى بود. او هم‏چنین از أصحاب عقبه ثانیه بود که در بدر، احد و خندق، رسول خداصلى الله علیه وآله را همراهى مى‏کرد.37
در میان انصار، هفتاد جوان به «قرّاء» مشهور بودند که شب هنگام به ناحیه مدینه مى‏آمدند و به تعلیم قرآن و اقامه نماز مى‏پرداختند و تا صبح بیدار بودند. صبحگاه براى خانه‏هاى پیامبرصلى الله علیه وآله آب شیرین و هیزم مى‏آوردند. خانواده‏هایشان گمان مى‏کردند که آنها در مسجدند و اهل مسجد تصور مى‏کردند که در خانه‏هایشان هستند. آنان، همان کسانى بودند که مدتى بعد در کنار بئر معونه به شهادت رسیدند. واقعه‏اى که در ماه صفر در سى و ششمین ماه هجرت پیامبرصلى الله علیه وآله اتفاق افتاد.38
5. مرحله پنجم: در این مرحله علاقه‏مندان به صحابه رجوع مى‏کردند تا قرآن را فراگیرند، اینها طبقه دوم قاریان را تشکیل مى‏دادند. این مرحله، دوره تابعین را دربرمى‏گیرد.
در نیمه دوم قرن نخست هجرى، گروهى از تابعان در مکه، مدینه، کوفه و بصره مدارس قرائت تشکیل داده بودند:39 ابوهریره، عبداللَّه بن سائب، عبداللَّه بن عیاش، ابوالعالیه ریاحى و... از قاریان برجسته این دوره‏اند که از شاگردان اُبىّ بن کعب به حساب مى‏آیند.
مغیرة بن شهاب مخزومى از عثمان، علقمة بن قیس و اسود بن یزید نخعى از أبو مسعود و ابوعبداللَّه سلمى از عثمان و على‏علیه السلام و ابن مسعود کسب قرائت کرده‏اند. در این مرحله که قرائت به عنوان یک ماده درسى درآمد و مکان‏هایى براى تعلیم قرآن تشکیل شد، وجوه مختلف قرائت قرآن پیش آمد. شیوع پدیده اختلاف قراءات تا نیمه نخست قرن اول هجرى ادامه داشت و صحابه هر کدام صاحب قرائت و مصحف ویژه بودند. این امر در زمان عثمان به یک‏سان کردن مصحف‏ها و اعلام یک مصحف به عنوان قرائت رسمى منجر شد.
6. مرحله ششم: پس از یک‏سان کردن مصحف‏ها، به دستور عثمان شمارى از قاریان به همراه مصحف عثمان به شهرهاى گوناگون فرستاده شدند. هدف از اعزام آنان ترویج مصحف عثمان و یک نواخت کردن قرائت‏ها بود. هر قارى، افزون بر ترویج قرائت قرآن، در جهت‏گیرى‏هاى سیاسى و اجتماعى منطقه‏اى که در آن حضور داشت، نقش محورى ایفا مى‏کرد. فرستادگان عثمان عبارت بودند از:
1. عبداللَّه بن سائب (د: 70ه) به مکه؛
2. ابوعبدالرحمن سلمى (د: 47ه) به کوفه، قبل از وى ابن مسعود از طرف عمر، معلم قرآن آن شهر بود؛
3. عامر بن عبد قیس (د: 55ه) به مدینه؛
4. مغیرة بن ابى شهاب مخزومى (د: 70ه) به شام؛
5. زید بن ثابت (د: 45ه) به مدینه.40
به این ترتیب، در هر شهرى قاریانى پدید آمدند که قرائت خود را از این صحابه مى‏گرفتند. کم کم این شهرها به مراکز مهم قرائت تبدیل شدند. قاریان مهمى که در این مناطق شهرت و اعتبار زیادى داشتند، به شرح زیر است:
در مکه: عبید بن عمیر (د: 74ه)، مجاهد بن جبر (د: 103ه)، طاووس بن کیسان (د: 106ه)، عطار بن ابى رباح (د: 115ه)، عبداللَّه بن ابى ملیکه (د: 117ه) و عکرمه مولى ابن عباس (د: 102ه) مشهور بودند.
در مدینه: معاذ بن حارث معروف به معاذ القارى (د: 63ه)، سعید بن مسیب (د: 94ه)، عروة بن زبیر (د: 95ه)، عمر بن عبدالعزیز (د: 101ه)، عطاء بن یسار (د: 107ه)، ابن شهاب زهرى از قاریان برجسته این شهر بودند.
در کوفه: عمرو بن شرحبیل (د: 60ه)، علقمة بن قیس (د: 62ه)، مسروق بن اجدع (د: 63ه)، عبید بن عمرو سلمانى (د: 72ه)، ابوعبدالرحمن سلمى (د 74ه)، زر بن جیش (د: 82ه)، سعید بن جبیر (د: 95ه) عامر بن شراحیل شعبى (د: 105ه)، عمرو بن میمون (د: 75ه) و نخعى در دانش قرائت از شهرت بیشترى برخوردار بودند.
در بصره: عامر بن عبد قیس (د: 55ه)، ابوالعالیه رفیع بن مهران ریاحى (د: 90ه)، حسن بصرى (د: 110ه)، محمد بن سیرین (د: 110ه)، قتادة بن دعامه (د: 117ه) و ابو رجاء از قاریان بزرگ به شمار مى‏آمدند.
در شام نیز مغیرة بن ابى شهاب مخزومى (د: 70ه) و حلیفه بن سعد صاحب ابى الدرداء شهرت داشتند.41
این مرحله، نیمه دوم قرن اول و نیمه اول قرن دوم را دربرمى‏گیرد. این افراد در هر منطقه دانشمندانى شدند که مردم به آنها اقتدا و از قرائت آنها پیروى مى‏کردند. در پایان قرن دوم با پیدایش قرائت‏هاى مختلف، عالمان بر آن شدند که به این وضعیت سامان دهند؛ بنابراین از میان قراءات، هفت قرائت را از هفت قارى مورد تأیید قرار دادند.
پراکندگى قرّاء در جغرافیاى اسلامى‏
از مراکز مهم تجمع قاریان مکه، کوفه، مدینه، شام و بصره بود. البته مراکز دیگرى، چون حِمص، فلسطین، یمن و... نیز وجود داشت، ولى این پنج شهر به دلیل تحولات مهم سیاسى اهمیت بیشترى داشتند. کوفه، پس از مدینه، مهم‏ترین شهرى بود که مردم آن به قرآن و قراءات اهتمام مى‏ورزیدند.42 از حسن بصرى روایت شده:
«از رسول خداصلى الله علیه وآله شنیدم زمینى فتح خواهد شد که بصره نامیده مى‏شود؛ از حیث قبله با ثبات‏ترین زمین‏هاست. قاریان و عبادت‏کنندگان آن شهر بهترین قاریان و عابدان هستند.»43
قاریان این مراکز، مرجع مردم و پاسخ‏گوى سؤالات فقهى، عقیدتى و قرآنى آنان بودند. در زمان رسول گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله، على(علیه السلام)، ابوموسى اشعرى و معاذ بن جبل، براى آموزش قرآن به یمن مسافرت کرده‏اند. معاذ بن جبل در ابتدا قاضى یمن بود و سپس به شام رفت، مصحفش در شام و حمص رواج داشت. او فقیه، مفتى و قارى بود و در سال 18ه بر اثر طاعون در شام درگذشت.44 مردم حمص بنا بر قرائت مقداد نیز تلاوت مى‏کردند، مردم دمشق پیرو قرائت اُبىّ بن کعب بودند و اهالى کوفه نیز قبل از عبداللَّه بن مسعود پیرو قرائت ابوموسى اشعرى بودند.45 در زمان خلفا، برخى از قاریان براى «غزا» به مرزهاى شام و کوههاى جبل عامل رفتند و برخى نیز به این مناطق تبعید شدند.
با این که نمى‏توان تعریف جامع و مانعى از قاریان ارائه داد، از آنچه گفته شد چنین به نظر مى‏رسد که واژه «قرّاء» بر طیف گوناگونى که به نحوى با قرآن پیوند داشته‏اند، اطلاق مى‏شده است؛ خواننده قرآن با صوت خوش، حافظ قسمتى از قرآن، حافظ کلّ، کاتب قرآن، جمع کننده قرآن، معلم قرآن، مفسر قرآن، آشنا به تنزیل و تأویل قرآن و عامل به قرآن از جمله این مراتب‏اند. بر همین اساس، در بررسى و تحلیل عملکرد قاریان نیز تحلیل‏هاى مختلفى صورت گرفته است. اروپاییان «قرّاء» را تلاوت‏کنندگان قرآن مى‏دانند.46 در حالى که عده‏اى شکل‏گیرى آنان را از زمان حضور سیاسى در جامعه و انجام دادن فعالیت‏هاى سیاسى مى‏پندارند و آغاز شکل‏گیرى گروهى به نام قاریان را از زمان شورش بر ضد عثمان و بعدها طغیان آنان در برابر امام على‏علیه السلام در جریان حکمیت مى‏دانند.
نقش قُرّا در گسترش فرهنگ اسلامى‏
بن مایه‏هاى هر مکتب بر شالوده‏هاى فکرى و عقیدتى آن استوار است. قرآن، محور و دستورالعمل نهضت جهانى اسلام بود، خصوصاً با عنایت ویژه‏اى که اسلام نسبت به یادگیرى قرآن و علوم دیگر داشت، قاریان منشأ و منبع دیگر دانش‏ها شدند. بر همین اساس، بسیارى از نویسندگان، آنان را بنیان‏گذاران علوم و نهضت علمى در اسلام دانسته‏اند. قاریان انتقال دهنده فرهنگ اسلامى از دوره پیامبرصلى الله علیه وآله به نسل‏هاى بعدى جهان اسلام بودند. آنها به عنوان خواص و نخبگان، جامعه اسلامى محور حرکت‏هاى فکرى، عقیدتى، اجتماعى و سیاسى جامعه شدند. از این‏رو، نقش آنان در تحولات فکرى قرن اول، از چند جنبه قابل بررسى است:
قراء و قرآن‏
محورى‏ترین عملکرد قرّاء در پاسدارى از میراث اسلامى، حفظ و صیانت خود قرآن است. قرائت قرآن، تعلیم قرآن به دیگران، حفظ قرآن از تحریف، تفسیر قرآن، نوشتن قرآن و گردآورى قرآن، از جمله مسؤولیت‏هاى مهم قاریان براى تحقق این هدف بود. از دیگر کارکردهاى قاریان، نقطه‏گذارى و اعراب قرآن بود؛ اولین کسى که قرآن را نقطه‏گذارى کرد «ابوالاسود دوئلى» بود.
قراء و حدیث نبوى‏
قاریان قرآن براى حفظ احادیث از نسیان و فراموشى به ثبت احادیث پرداختند و براى آموزش حدیث و روایات به شهرهاى مختلف سفر مى‏کردند تا از علم و دانش استادان فن استفاده کنند. چرا که شناخت حدیث و راویان حدیث اهمیت بسیارى داشت. عروة بن زبیر، ابن شهاب زهرى و عامر شعبى از راویان مشهور این دوران بودند. شاگردان ابن مسعود علاوه بر قرائت، به آموزش حدیث نیز اهتمام داشتند. ابراهیم نخعى، علقمة بن قیس، مسروع بن اجدع، عبیده السلمانى، حارث بن قیس و عروة بن شرحبیل از آن جمله‏اند.47 ابوالعالیه ریاحى به کثرت حدیث و ثقه بودن شهرت داشت.48 درباره مجاهد بن جبر آمده است: «فقد کان عالماً ثقة کثیر الحدیث.»49 «ابوالبخترى طائى» کثیرالحدیث بود و از أصحاب رسول خداصلى الله علیه وآله روایت مى‏کرد.50 اعمش، على بن مدینى، طاووس، سلیمان بن یسار از قاریانى بودند که به حفظ، بیان و شناخت اسناد حدیث اهتمام داشته‏اند.
قراء و فقه‏
اصولاً علم فقه از قاریان نشأت گرفت. آنان به سبب شناخت قرآن و تفسیر و آشنایى با حدیث پیامبرصلى الله علیه وآله و آموزش قرآن، مرجع مردم بودند و مردم براى شناخت احکام به آنان مراجعه مى‏کردند. با گسترش دامنه مسائل و پرسش‏هاى جدید، علم فقه به گونه‏اى مستقل شکل گرفت. بنا به گفته یعقوبى، فقیهان در دوران عثمان عبارت بودند از: على‏علیه السلام، عبداللَّه بن مسعود، ابى بن کعب، زید بن ثابت، ابوموسى اشعرى، عبداللَّه بن عباس، ابوالدرداء، ابوسعید خدرى، عبداللَّه بن عمر و سلمان بن ربیعه باهلى‏51 که همه از قاریان به شمار مى‏آمدند. این طور نبود که همه صحابه، فقیه و مفتى باشند، بلکه این امر مختص به حاملان قرآن بود؛ کسانى که قرآن، تفسیر و احکام الهى را مى‏شناختند و به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن آگاهى داشتند. در آن دوران عالمانى، مانند محمد بن سیرین فقیه اهل بصره، عطاء بن رباح، مجاهد، سعید بن جبیر و سلیمان بن یسار فقیه اهل مکه، ابن طاووس فقیه اهل یمن، ابراهیم نخعى و عامر شعبى از فقهاى کوفه،52 مسلم بن یسار از بزرگان فقهاى بصره و نیز عطاء بن ابى رباح داناترین مردم به مناسک حج بود. وى بعد از ابن عباس در مکه صاحب کرسى فتوا بود. ابن شهاب زهرى فقیهى است که عمر بن عبدالعزیز او را اعلم در سنت مى‏دانست.53
اغلب حافظان قرآن و آشنایان به حدیث و اخبار از فقها بودند و در حوزه‏هاى قرآن، حدیث و خبر و تبیین و توضیح احکام فقهى مى‏کوشیدند. اصولاً اولین حرکات علمى مسلمانان در مدینه و در دو حوزه تفسیر و فقه (تبیین و توضیح احکام) شکل گرفته است.54
قراء و ادبیات عرب:
قاریان براى حفظ قرآن از تحریف در باب درست خواندن کلمات قرآن تلاش بسیارى کردند. این امر آنان را به تدبر، شناخت، تدریس و تصنیف ادبیات عرب ترغیب کرد. روش‏هاى درست خواندن قرآن به علمى به نام «علم القراءات» تبدیل شد، که از علوم مهم اسلامى است. علاوه بر این، براى شناخت قرآن باید به دقائق و لطائف لغت عرب آشنایى مى‏داشتند. این شناخت در تفسیر قرآن و فهم بهتر آن اهمیت داشت و قاریان بسیارى در این امور صاحب نظر بودند. ابى الاسود دوئلى و نصر بن مزاحم در وضع علم نحو شهره بودند. توجه به رسم الخط و نقطه‏گذارى بین قاریان و عالمان نحو علاقه ایجاد کرده بود. آنان که در ابتدا جماعت واحدى بودند، با تخصصى شدن موضوعات آن علوم از یک‏دیگر جدا شدند. بنابر برخى روایت‏ها، «نصر بن مزاحم لیثى» اولین قارى بوده است که قواعد عربى را وضع و قرآن‏ها را نقطه‏گذارى کرد.55 «یحیى بن یعمر» و «عبدالرحمن بن هرمز الاعرج» قارى مدینه و از شاگردان ابن اسود نیز به عنوان اولین کسانى که قرآن را نقطه‏گذارى کردند، شناخته شده‏اند.56
افراد زیادى از قاریان در «علم نحو» صاحب نظر بودند، که ابوعمرو بن العلاء، زر بن جیش، عاصم بن ابى النجود، محمد بن عبدالرحمن بن محیض، مسلم بن جندب، عبداللَّه بن کثیر و یعقوب حضرمى از آن جمله‏اند.57
قراء و علم تاریخ، مغازى و سیره‏
قاریان قرآن در بیان روایات تاریخى به دو شکل عمل کرده‏اند:
1. آنان، به دلیل حضور عینى در حوادث صدر اسلام، برخى از روایات را به طور مستقیم نقل کرده و در روایت اخبار تاریخى و مغازى نقش مهمى داشته‏اند. عکرمه، ابن عباس، حسن بصرى و عامر شعبى از آن جمله‏اند.
2. برخى از آنان از طریق روایت تاریخى و تلاش در نگارش تاریخ و وقایع‏نگارى نقش داشتند. از کسانى که به تدریس و تألیف تاریخ و مغازى پرداختند، مى‏توان به عروة بن زبیر و شاگردش ابن شهاب زهرى اشاره کرد.
کتاب‏هاى تاریخى پر است از روایات مربوط به سیره رسول خداصلى الله علیه وآله و صحابه از قول قاریانى، چون: عبداللَّه بن مسعود، عبداللَّه بن عمر، عبداللَّه بن عمرو بن عاص، ابوالعالیه ریاحى، سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، زید بن ثابت، مجاهد بن جبر، طلحة بن مصروف و...
قراء و تصوف‏
«اهل صفه» کسانى بودند که با اجازه رسول خداصلى الله علیه وآله در مسجد مى‏خوابیدند و غیر از آن جایى نداشتند. آنها خانواده‏اى هم نداشتند و از راه صدقات رفع گرسنگى مى‏کردند. برخى براین نظرند که صوفیان اولیه همین «اهل صفه» بوده‏اند که به «پشمینه‏پوشان» نیز معروف شدند. اینان به زهد و ساده‏زیستى شهرت داشتند، گرچه برخى از آنان بعد از فتوحات و به دست آوردن ثروت فراوان، این رویه را تغییر دادند. برخى هسته اولیه قاریان را نیز اهل صفه مى‏دانند؛ کسانى که روزها براى پیامبرصلى الله علیه وآله آب و هیزم تهیه مى‏کردند و شب‏ها به بیرون از مدینه مى‏رفتند و قرآن یاد مى‏دادند.58 ابونعیم به تعداد زیادى از اهل صفه اشاره مى‏کند که روز و شب خود را به آموزش قرآن اختصاص داده بودند و از اموال دنیا چیزى نداشتند.59 آنها که از حالت فقر بیرون آمدند و صاحب اموالى شدند، از مسجد بیرون رفته و زندگى مستقلى تشکیل دادند، ولى هر زمان نیاز بود در رکاب پیامبرصلى الله علیه وآله حاضر مى‏شدند. در فهرست اسامى اهل صفه، شمار بسیارى از قرّاء مشهور دیده مى‏شوند، مانند مصعب بن عمیر، مسعود بن ربیع، ابودرداء، عکاشه، صهیب بن سنان، عبداللَّه بن مسعود و سالم مولى حذیفه.60 اویس قرنى نیز از جمله قرّاء و یکى از زهاد هشت‏گانه بود.61
جریان‏هاى کلامى‏
قرن اول هجرى بستر پرورش اندیشه‏هاى کلامى گوناگون است. با ظهور اسلام، برخورد این تفکر جدید با عقاید، سنت‏ها و فرهنگ‏هاى گوناگون، چه در حوزه جزیرة العرب و چه در سرزمین‏هاى دیگر، چون ایران، افریقا، مصر و شام مشاهده مى‏شود. بروز و ظهور جریان‏هاى کلامى از به هم ریختن این اندیشه‏ها با تفکر اصیل اسلامى ایجاد شده بود.
در این میان، قُرّاءِ به تناسب فهم و شناخت خود از حوادث، در پیدایش و گسترش این جریان‏ها نقش عمده‏اى داشتند. نحوه تفسیر آنان از قرآن و دیدگاهشان درباره راویان، در شکل‏گیرى این فرقه‏هاى کلامى تأثیرگذار بود.
مرجئه از اولین جریان‏هاى فکرى بودند که منشأ تحولاتى در جامعه اسلامى شدند، در جنگ جمل و صفین، گروهى از صحابه دچار تردید شدند و بى‏طرفى کامل اختیار کردند؛ نه به على‏صلى الله علیه وآله پیوستند و نه از معاویه طرفدارى کردند. به نظر آنان، هر دو گروه مسلمان بودند و جنگ با آنان جایز نبود؛ بنابراین، آنان از هر دو جریان کناره گرفتند و به «قاعدین» مشهور شدند. مرجئه، میراث‏خوار همین اهل قعود هستند.62
سعد بن ابى وقاص که یکى از «قرّاء» به شمار مى‏آمد، از رهبران قاعدین بود و مدعى بود که هر دو گروه مسلمانند و او شمشیرى که با آن مسلم را از کافر باز شناسد، در اختیار ندارد.63 اسامة بن زید که او هم از قاریان بود، همین عقیده را داشت و مى‏گفت: پیامبرصلى الله علیه وآله از وى خواسته که با کسانى که «لا اله الّا اللَّه» نمى‏گویند بجنگد. اهبان بن صیفى و عبداللَّه بن عمر نیز از این گروه بودند، گرچه عبداللَّه بن عمر بعدها پشیمان شد. این اندیشه کم کم موجب ایجاد فرقه‏اى شد که در مواردى که حق را از باطل تشخیص نمى‏دهند، قضاوت را به تأخیر بیندازند؛ آنان عقیده داشتند که در ایام فتنه، انزوا بهترین موضع است. ارجاء از درون همین موضع‏گیرى سیاسى متولد شد. در پى این جریان‏ها، مسأله ایمان و کفر، ارتکاب گناه کبیره، جبر و اختیار، قضا و قدر و... مطرح شد.
خوارج نیز از گروه‏هاى مهمى بود که در این دوره شکل گرفت و منشأ تنش‏ها، قیام‏ها و جریان‏هاى فراوانى در قرن‏هاى نخستین اسلامى شد. این گروه که به صورت منسجم، بعد از جنگ صفین شکل گرفتند از قاریانى بودند که در صفین نیرنگ عمرو عاص؛ یعنى بر سر نیزه کردن قرآن‏ها از سپاه على‏علیه السلام کناره گرفتند، شعار «لا حکم الّا للّه» سر دادند و على‏علیه السلام را مجبور به پذیرش حکمیت کردند. آنچه مهم است تأثیر قاریان قرآن در به وجود آمدن فرقه خوارج و تأثیر این اندیشه در جریان‏هاى فکرى قرن اول هجرى است.
حسن بصرى (110 - 22ه) که مکتب سلفیه را پى‏ریزى کرد،64 یکى از قاریان، مفسران، محدثان و متکلمان قرن اول هجرى است که به جز نگاشتن تفسیر قرآن، رساله‏اى در «رد قدریه» نیز به او منسوب است که در واقع، نامه‏اى است به هشام بن عبدالملک مروان. حسن بصرى در بصره مجلس درس داشت و در کنار تفسیر و حدیث به احتجاجات کلامى مى‏پرداخت.
در میان قاریان و علماى شیعه نیز، نام متکلمان مشهورى دیده مى‏شود؛ افرادى، چون صعصعة بن صوحان که از عالمان کوفه و تابعى بود و در دوره خلافت معاویه از دنیا رفت، کمیل بن زیاد نخعى، صاحب سرّ امیرالمؤمنین‏علیه السلام و اویس قرنى، زاهد مشهور به سید التابعین که در صفین به شهادت رسید.65
قراء و نشر علوم‏
از جمله عوامل رشد و بالندگى یک فرهنگ و غناى محتواى آن، ورود از مرحله شفاهى به مرحله کتبى است. در اسلام بر حفظ علم از طریق نگارش تأکید زیادى شده و نقش قاریان در ثبت علوم و معارف اسلامى درخور توجه است؛ آنان با نگارش و تفسیر قرآن میراث اسلامى را حفظ کرده و بر غناى فرهنگى آن افزودند. کتاب‏ها و صحیفه‏هایى در دست قاریان بوده که اکنون از بین رفته است؛ از جمله عبداللَّه بن مسعود مسندى داشته است.66 شاگرد او، عبیده سلمانى نیز کتاب‏هایى نگارش کرده بود.67 هم‏چنین ابودرداء صحیفه‏اى مشتمل بر درس‏هایى که به شاگردانش آموزش مى‏داد داشته است.68 صحیفه عبداللَّه بن عمرو عاص «صادقه» نام داشت که در آن احادیث نبوى را نوشته بود.69 ابن عباس لوح‏هایى داشت که حوادث و سیره رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله را در آنها مى‏نوشت، به طورى که اگر کسى از او مى‏پرسید که فلان روز چه اتفاقى افتاده، از روى آن الواح به او خبر مى‏داد.70 عروة بن زبیر در حدیث و تاریخ نوشته‏هایى داشت.71 سعید بن جبیر قارى معروف در تفسیر به شاگردانش املا مى‏کرد.72 حسن بصرى، ابن شهاب زهرى و مجاهد نیز مکتوباتى از روایات و احادیث و تفسیر داشته‏اند.73
در ابتدا، قاریان به سبب آگاهى از همه مسائل و علوم مورد نیاز، مرجعیت مردم را بر عهده داشتند، چنان که هر قارى به منطقه‏اى که فرستاده مى‏شد، در فقه، احکام، تفسیر قرآن و حدیث مورد مراجعه و توثیق مردم بود. اندک اندک با رشد و توسعه علوم، هر کدام در علمى متخصص و متبحر شدند. ابن مسعود، علاوه بر این که فقیه کوفه بود، به آموزش قرآن اشتغال داشت. با شروع جنگ‏ها در صدر اسلام، قاریان که عازم جهاد بودند، قرآن، احادیث نبوى و اخبارى از حوادث مکه و مدینه و جنگ‏هاى گذشته و... را به همراه خود به آن مناطق برده و براى مردم بیان مى‏کردند. علم و آموزش قرآن آن قدر اهمیت داشت که جویندگان علم براى یادگیرى یک روایت یا مسأله فقهى به مکان‏هاى دور مسافرت مى‏کردند. سعید بن مسیب، قارى و فقیه، مى‏گفت: «من شب‏ها و روزها براى یافتن یک حدیث سفر مى‏کردم».74
از أبو العالیه ریاحى نقل شده است که ما، از کسى که در بصره بود روایتى از رسول خداصلى الله علیه وآله شنیدیم و پیش از آن که به آنجا رویم و از خودش بشنویم، راضى نمى‏شدیم. عکرمه نیز چنین بود؛ احمد بن حنبل در خصوص وى مى‏گوید: «موضعى از خراسان و شام و یمن و مصر و افریقیه نبود مگر این که به جانب آن مى‏رفت»75 ضحاک بن مزاحم در توجه به قرآن و آموزش آن شهرت داشت و مدت‏ها در مرو، بلخ، بخارا و سمرقند اقامت داشت.76
محمد بن سیرین، قارى بصره، براى دیدار و استفاده از محضر برخى از قاریان کوفه، نظیر عبیده سلمانى، علقمة بن قیس و عبدالرحمن بن ابى لیلى به این شهر سفر کرد. ابن شهاب زهرى از محدثان و قرّاء نیز براى ملاقات با بزرگان شام، مثل رجاء بن حیوه و ابن محریز به آن جا مسافرت نمود.77 با این وصف، قاریان، همان طور که در تولید علم سهم بسزایى داشتند، در گسترش و نشر آن و ایجاد مراکز فرهنگى مهم در جهان اسلام نیز نقش مهمى ایفا کردند. سفر آنها به مناطق مختلف و برپایى مباحثه‏ها و مجالس علمى، باعث رشد علمى آن مناطق مى‏شد. بسیارى از قاریان به کوفه مهاجرت کردند تا این که این شهر در فقه و معرفت بر شهرهاى دیگر برترى یافت.78 فقیهان، محدثان و نحویان مشهورى، چون سعید بن جبیر، ابراهیم نخعى و علقمة بن قیس، از آن جمله‏اند.79
آشنایى آنان با علوم اسلامى، گرایش‏هاى اعتقادى خاصى را در آنان ایجاد کرد، این باورها در گرایش‏هاى سیاسى آنان نقش مهمى داشت. کارویژه اساسى قاریان، ایدئولوژى سازى، طرح اندیشه‏هاى جدید و بحث‏ها و گفت و گوهاى فرهنگى در جامعه و رشد علوم و فرهنگ اسلامى بود.
نقش قُرّاء در تحولات سیاسى‏
نخبگان در هر جامعه‏اى با ذهن پویا، اطلاعات و دانش فراوان خویش مى‏توانند نقشى مثبت یا منفى ایفا کنند و موافق یا مخالف وضع موجود باشند. به هر حال، ضریب تأثیرگذارى آنان بیش از افراد عادى است. بخشى از ایشان نقش برجسته‏اى بر عهده دارند که عبارت است از: القاء ایدئولوژى طبقه حاکم به مردم و در نتیجه تحکیم قدرت سیاسى در درون جامعه؛ یعنى جایگاه اصلى قدرت‏80 و قراءِ نیز از این امر مستثنى نبودند.
عبداللَّه بن خبیق به نقل از فضیل گفته است: «از قاریان دورى کن، زیرا آنان اگر دوست‏دار تو باشند به آنچه ندارى، تو را مدح و ستایش مى‏کنند و اگر مورد غضب آنان باشى بر ضد تو شهادت مى‏دهند و از آنان پذیرفته مى‏شود.»81
قرّاء از نخبگان و خواص جامعه بودند. و در تحولات سیاسى اجتماعى (چه در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله و چه پس از آن) نقشى ممتاز داشتند، این نقش را مى‏توان در چند مقطع مورد بررسى قرار داد:
از آغاز وحى تا رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله‏
قاریان در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله از شاخصه‏هاى حکومت نبوى بودند82، «قرّاء» کسانى بودند که از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله به نمایندگى ایشان براى تبلیغ و نشر اسلام به مناطق مختلف مى‏رفتند. چنانکه گفتیم معاذ بن جبل ابتدا به یمن و سپس به مکه (بعد از فتح) فرستاده شد. قبل از وى على‏علیه السلام از جانب پیامبرصلى الله علیه وآله به یمن رفته بود. این افراد علاوه بر آموزش قرآن و تبلیغ دین به قضاوت و بیان احکام شرعى مى‏پرداختند. اعزام سپاهى به فرماندهى اسامه در واپسین روزهاى عمر ایشان و فرماندهى جعفر در جنگ موته از نمونه‏هاى این مناصب است. سپردن سرپرستى مهاجران حبشه به جعفر بن ابى‏طالب که با سخنان حکیمانه و مدبرانه خود در آنجا، مسلمانان را نجات داد، اهمیت این مناصب را بیشتر نشان مى‏دهد.83
از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله تا حکومت امام حسن‏علیه السلام‏
پس از جریان سقیفه و روى کار آمدن ابوبکر، مهم‏ترین مسئله، «ارتداد» بود. سپاهى به فرماندهى خالد بن ولید در یمامه با گروهى از مدعیان نبوت درگیر شد، در این جنگ 1200 نفر از مسلمانان کشته شدند که هفت‏صد نفر از آنان حافظ قرآن بودند.84 حضور شمار بسیارى از قاریان در نبردهاى مرزى نیز چشمگیر بود؛ در دوره ابوبکر و عمر، اغلب قاریان در مناطق مرزى مشغول جنگ با کافران بودند. شعبان در کتاب تاریخ اسلامى قاریان را به نام «اهل الایام» معرفى مى‏کند. وى معتقد است که اشراف قبایل به موقعیت قاریان حسادت مى‏ورزیدند. او سرپرستى زمین‏هاى فتح شده را از وظیفه قاریان مى‏داند.85 قاریان در این دوره، به تبلیغ دین، آموزش قرآن و جهاد در راه خدا در مرزهاى ایران و شام اشتغال داشتند.
با گسترش فتوحات در دوران عمر، مسلمانان، صاحب ثروت‏هاى فراوانى شدند. برخى از بزرگان و قاریان به ثروت‏اندوزى و دنیاطلبى روى آوردند. عمر نیمى از دارایى‏هاى گروهى از کارمندان خود را مصادره کرد؛ سعد بن ابى وقاص فرماندار کوفه، عمرو بن عاص فرماندار مصر و ابوهریره فرماندار بحرین، از آن دسته‏اند.86 قاریان قرآن در حکومت عمر نیز کم و بیش موقعیت ممتازى داشتند. عبداللَّه بن عباس و عثمان از مشاوران عمر بودند و در وى نفوذ داشتند.87 عمر، پس از ضربت خوردن و در آستانه مرگ، خلافت را میان شورایى مرکب از شش نفر قرار داد تا از بین خود خلیفه‏اى انتخاب کنند. این شش نفر عبارت بودند از: على بن ابى‏طالب‏علیه السلام، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیداللَّه، سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف؛88 بنابراین، اکثر اعضاى شورا «قارى» بودند. هم‏چنین سعد بن ابى وقاص (به قولى مغیرة بن شعبه)، فرماندار کوفه؛ ابوموسى اشعرى، فرماندار بصره؛ معاویه، فرماندار بخشى از شام؛ عمرو بن عاص، فرماندار مصر و ابوهریره فرماندار عمان، از کارکنان عمر و قارى قرآن بودند.89
با روى کار آمدن عثمان، و «تغییر معیارها» و به تبع آن «عزل و نصب کارگزاران»، نارضایتى‏ها در مردم به خصوص در کوفه افزون شد. این بار هم بزرگان کوفه که باز از قاریان بودند، دست به اعتراض زدند، به خصوص زمانى که سعید بن عاص، عراق را بستان قریش خوانده بود، آنان به خلیفه شکایت بردند، ولى پاسخ او چیزى جز دستور تبعید معترضان نبود.90
در کوفه، دو گروه اصلى صاحب نفوذ بودند؛ یک گروه بر اساس معیارهاى دینى، مانند تقدم در اسلام، رشادت و مجاهدت در راه خدا و تقوى، در نظر مردم جایگاه والایى داشتند، افرادى، چون عبداللَّه بن مسعود، مالک اشتر، عدى بن حاتم، یزید بن قیس ارحبى، صعصعة بن صوحان عبدى ومسیب بن نجبه فزارى، که از مناصب برکنار و حتى تحت آزار و اذیت نیز قرار گرفتند، از این گروهند.
گروه دوم، اشراف و رهبران قبایل بودند که با حضور طایفه‏هاى گوناگون و رشد فرهنگ قبایلى در کوفه، دوباره جان گرفته بودند و هواى ریاست در سر مى‏پروراندند و در نزد برخى قبایل، صاحب نفوذ بودند؛ کسانى، مانند اشعث بن قیس کندى و سعد بن قیس همدانى و... از آن جمله بودند.
قاریان قرآن پس از اعتراض‏هاى مکرر به مدینه آمدند تا نارضایتى خود را به گوش خلیفه برسانند. کم کم دامنه شورش‏ها بالا گرفت به طورى که على‏علیه السلام که میانجى دو طرف بود نیز نتوانست مانع اعمال افراطیون شود. و در پایان، شورش‏ها منجر به قتل عثمان شد. پس از کشته شدن عثمان، گروه‏هاى طرفدار على‏علیه السلام که متشکل از انصار و بسیارى از صحابه و قاریان کوفه بودند، خلافت حضرت على‏علیه السلام را مطرح کردند و على‏علیه السلام به دلیل آن که در جریان شورش، موضع میانه‏اى گرفته بود که همه گروه‏ها آن را پذیرفته بودند و نیز از لحاظ شخصیتى برتر از دیگران بود، با اصرار مردم، به خلافت رسید.91
در این میان، نقش «مشروعیت بخشى» قاریان، به خوبى روشن است؛ آنان با اعتراض خود مشروعیت خلافت عثمان را زیر سؤال بردند و على‏علیه السلام را تأیید کردند. واکنش مردم هم پیروى از آنان بود. طلحه و زبیر از اولین کسانى بودند که با امام على‏علیه السلام بیعت کردند. در طرف دیگر، سعد بن ابى وقاص، عبداللَّه بن عمر، زید بن ثابت و اسامة بن زید از بیعت خوددارى کردند. این قاریان، از بهره‏مندان خوان نعمت عثمان بودند.92
با حکومت حضرت على‏علیه السلام، قاریان قرآن موقعیت بالاترى پیدا کردند. در این جا ذکر نام کارگزاران على‏علیه السلام در مناطق مختلف شایسته است؛ افرادى، نظیر ابوالاسود دوئلى، استاندار بصره؛ عبداللَّه بن عباس، استاندار بصره؛ مالک اشتر، استاندار مصر؛ قیس بن عباده انصارى، استاندار مصر؛ ابوقتاده، استاندار مکه؛ ابوموسى اشعرى، استاندار کوفه؛ عبیده سلمانى، کارگزار فرات؛ کمیل بن زیاد نخعى، فرماندار هیت و سلیمان بن صرد خزاعى، کارگزار جبل.93
قاریان، در به حکومت رسیدن على‏علیه السلام، نحوه اداره حکومت و جنگ‏هاى جمل، صفین و نهروان، نقش عمده‏اى چه به صورت مثبت و چه منفى داشتند. نکته قابل توجه در حکومت على‏علیه السلام، روشن شدن تمایز میان این گروه‏ها بود. از یک سو، حضور طلحه، زبیر و عایشه را در جنگ جمل و در مقابل على‏علیه السلام شاهدیم و از سوى دیگر، حضور قاریان فراوان را در صفین - هم در سپاه على‏علیه السلام و هم در سپاه معاویه - ملاحظه مى‏کنیم از جانب دیگر، حضور بسیارى از آنها در نهروان و تشکیل گروهى به نام خوارج، عمده‏ترین نقش قاریان در صفین بود. جنگى که در سال 36ه و به مدت 110 روز، در منطقه صفین روى داد،94 و تحولات سیاسى و رویکردهاى فکرى و فرهنگى گسترده‏اى در پى داشت که ایجاد حکومت امویان و بروز و ظهور فرقه‏هاى فکرى گوناگون، چون خوارج، مرجئه، جبریه و قدریه از آن جمله است. در صفین سرداران و فرماندهانى، چون عبداللَّه بن عباس، سلیمان بن صرد خزاعى، حجر بن عدى، عدى بن حاتم، مسعود بن فدکى تمیمى، عبداللَّه بن بدیل، مالک اشتر و صعصعة بن صوحان از قاریان بودند.95 قاریان سپاه على‏علیه السلام در سه گروه بودند: همراهان عمار بن یاسر، همراهان قیس بن سعد و همراهان عبداللَّه بن بدیل، که همه در دسته‏ها و جایگاه‏هاى خود قرار داشتند.96 هرگاه مالک اشتر به قاریان مى‏رسید آنها را به پاى‏مردى و پافشارى در جنگ تشویق مى‏کرد.97 در این میان، على‏علیه السلام هیچ گاه از هدایت باز نایستاد؛ امام طى خطبه‏اى فرمود:
«ما خاندان رحمتیم و سخن ما راست و کردارمان به اعتدال و با هدفى درست است. خاتم پیامبران‏صلى الله علیه وآله از ماست و رهبران اسلام در میان ما و قاریان درست خوان قرآن از مایند. خدا را به خدا و پیامبرش مى‏خوانیم و به جهاد با دشمن او و سخت کوشى در کار او و کسب خرسندى او و برپا داشتن نماز،... دعوت مى‏کنیم.»98
در صفین، قاریان زیادى به شهادت رسیدند و مورد الطاف مخصوص امام على‏علیه السلام واقع شدند. عبداللَّه بن بدیل، فرمانده قاریان، در صفین جوان‏مردانه جنگید تا کشته شد. هاشم بن عتبه که مردى شجاع و کارشناس جنگى بود، با تعدادى از قاریان اسلم کشته شدند. هنگامى که حضرت على‏علیه السلام از کنار آنان که به خاک افتاده بودند گذشت، فرمود:
«خداوند گروه اسلمیان را جزاى خیر دهد که با چهره‏هاى تابناک پیرامون هاشم به خاک افتاده‏اند».99
گروهى از قاریان نیز در همان میدان جنگ از فتنه آگاه شدند و از سپاه معاویه خارج شدند؛ شمر بن ابرهه بن صباح حمیرى با گروهى از قاریان شامى، پس از ترک سپاه معاویه، به یاران على‏علیه السلام پیوست. این امر سبب تضعیف قواى معاویه شد.100
شاید وجود قاریان قرآن در دو سپاه و وجه اشتراک آنان در احترام به قرآن و نیز تردید ایشان در جنگ با على‏علیه السلام و ترس معاویه از گرایش آنان به على‏علیه السلام، معاویه و عمرو عاص را بر آن داشت تا با توسل به حیله‏اى جدید بتوانند این گروه فراوان را به تردید واداشته و به نفع خود از آنان استفاده کنند، با به نیزه کردن قرآن‏ها، این کار عملى شد و شک و تردید، سپاه امام على‏علیه السلام را فرا گرفت. تعدادى از سربازان سپاه حضرت‏علیه السلام مانع از ادامه جنگ شدند و گفتند: ما با قرآن نمى‏جنگیم. پس از آن، سفیرانى از هر دو گروه، براى مذاکره به نزد یک‏دیگر رفتند. على‏علیه السلام بشر بن عمرو بن محصن انصارى، سعید بن قیس همدانى و شبث بن ربعى تمیمى را نزد معاویه فرستاد و از این طریق او را به فرمان‏بردارى و هدایت دعوت کرد.101 در مرحله بعد، این افراد که از قاریان بودند، براى گفت و گو با معاویه اعزام شدند: عبیده سلمانى، علقمة بن قیس نخعى، عبداللَّه بن عتبه و عامر بن قیس. آنان با بعضى از افراد که در جانب دیگر بودند به رفت و آمد و گفت و گو پرداختند. شمارى از قاریان، چون ابوامامه و ابوالدرداء نیز از جنگ کناره گرفتند و در هیچ معرکه‏اى شرکت نکردند.102 پس از این مذاکره‏ها و پذیرش حکمیت، قاریان شامى عمروعاص را به عنوان حکم انتخاب کردند. ولى در سپاه على‏علیه السلام، وضع به گونه‏اى دیگر بود؛ در حالى که امام بر انتخاب عبداللَّه بن عباس و پس از وى مالک اشتر تأکید مى‏کرد، قاریان به سرکردگى اشعث بن قیس، از پذیرش این امر خوددارى کرده و ابوموسى اشعرى را به عنوان نماینده، بر امام تحمیل کردند.103 بیست هزار نفر از این گروه پس از آن‏که به مخالفت با على‏علیه السلام برخواستند، امام را به کتاب خدا خواندند و به قتل تهدید کردند.104 امام‏علیه السلام در جواب فرمود:
«واى بر حالتان! من نخستین کسى هستم که به قرآن دعوت مى‏کنم و هم نخستین کسى هستم که به آن پاسخ مى‏دهم، از من و دیندارى من نسزد که به کتاب خدا خوانده شوم و آن را نپذیرم، به راستى من از آن رو با ایشان مى‏جنگم که سر به فرمان قرآن نهند، چه، آنان از فرمانى که خدا به ایشان داده سر برتافته‏اند و پیمان الهى را شکسته و کتابش را خوار داشته و رها کرده‏اند...»105
این گروه به همراه شبث بن ربعى از امام جدا شده و با ایشان وارد کوفه نشدند، آنان در منطقه‏اى به نام حروراء گرد آمدند.106 امام بارها نمایندگانى از جمله عبداللَّه بن عباس و صعصعة بن صوحان را براى گفتگو نزد آنان فرستاد، اما این گفت و گوها سودى نبخشید. آنان سرانجام، نبردى به راه انداختند که به «جنگ نهروان» معروف شد.
برخى از قاریان نیز در سپاه امام على‏علیه السلام ماندند و پس از ایشان، از امام حسن‏علیه السلام حمایت کردند. هنگامى که امام حسن‏علیه السلام در تدارک جنگ با معاویه بود، مغیرة بن حارث بن عبدالمطلب را جانشین خود در کوفه قرار داد و با لشکرى انبوه و مجهز به دیر عبدالرحمن رفت. ایشان طى سفارشى به عبیداللَّه بن عباس، فرمود:
«اى پسر عمو! من دوازده هزار نفر از شجاعان عرب و قاریان شهر را به همراه تو مى‏فرستم، مردانى که هر کدام با ستونى از دشمن برابرند، با آنان خوش رفتارى کن و درباره ایشان فروتن باش. آنان را به خود نزدیک گردان، زیرا باقى مانده یاران مورد اعتماد امیرالمؤمنین على‏علیه السلام هستند، تو به «مسکن» برو، چون با معاویه برخورد نمودى جلوى او را بگیر تا به زودى به دنبال تو فرا رِسَم.»107
در این مقطع نیز قاریان به چند دسته تقسیم شدند: عده‏اى از فرماندهان با زر و سیم تطمیع شده و با ترک سپاه امام حسن‏علیه السلام، به معاویه پیوستند. به این ترتیب، امام‏علیه السلام ناگزیر به صلح با معاویه شد. گروهى دیگر از آنان، به صلح امام حسن‏علیه السلام اعتراض کردند، گرچه بعدها پشیمان شدند. از این گروه افرادى، مانند حجر بن عدى، مسیب بن نجبه فزارى، على بن محمد همدانى، سلیمان بن صرد خزاعى، سعید بن عبداللَّه حنفى و جندب بن عبداللَّه ازدى را مى‏توان نام برد.108
قرّا در حکومت اموى‏
پس از صلح امام حسن‏علیه السلام، حکومت به دست معاویه و به خاندان اموى منتقل شد. در این دوران، عرصه بر قرّاء تنگ شد؛ گروهى به گوشه‏نشینى و تهجد پرداختند و برخى دیگر جذب معاویه شدند؛ عمرو بن عاص حاکم مصر شد. سعد بن ابى وقاص در ده میلى مدینه ساکن بود تا مرد.109 ولى برخى هم‏چنان بر حقانیت اهل بیت‏علیهم السلام اصرار داشتند و با معاویه درگیر شدند. حجر بن عدى به علت اعتراض به لعن على‏علیه السلام در مساجد مورد تعقیب قرار گرفت تا به شهادت رسید.110 عمرو بن حمق خزاعى و رفاعة بن شداد نیز تحت تعقیب بودند؛ عمرو بن حمق خزاعى را پس از دستگیرى، گردن زدند و سرش را بر نیزه‏اى زده، گرداندند؛ این نخستین سرى بود که در اسلام گردانده شد.111 صعصعة بن صوحان طى سخنانى براى بنى عبدالقیس که گروهى شیعى بودند، به بیان فضیلت‏هاى اهل بیت‏علیهم السلام و انتقاد از عثمان پرداخت و مورد مؤاخذه مغیره قرار گرفت.112 کسانى، چون ابوهریره، عمرو بن عاص و عروة بن زبیر گرد معاویه جمع شدند و به دستور وى بر ضد على‏علیه السلام روایاتى جعل کردند.113 این جریان، در دوران یزید نیز ادامه داشت. بسیارى از قاریان کوفه در کنار امام حسین‏علیه السلام به شهادت رسیدند. یکى از این شخصیت‏هاى برجسته «بریر بن حضیر همدانى» بود که در کوفه او را به «سید القراء» مى‏شناختند و در آن شهر به آموزش قرآن مى‏پرداخت.114 «نافع بن هلال جملى» نیز قارى قرآن بود. او سرورى دلیر و بزرگ، کاتب حدیث و از یاران على‏علیه السلام بود که در سه جنگ مهم شرکت داشت. نافع پیش از شهادت مسلم به امام ملحق شده بود. او در یکى از نطق هایش خطاب به امام حسین‏علیه السلام اظهار داشت:
«ما را با سلامتى و هدایت خود ببر، خواه به مشرق، خواه به مغرب، به خدا سوگند از حکم خدا باکى نداریم و ملاقات خدا براى ما ناپسند نیست زیرا ما با نیت و بصیرت خودمان، دوستدار تو را دوست داریم و دشمنت را دشمن»115
عده‏اى از قاریان نیز که از یارى نکردن امام حسین‏علیه السلام پشیمان شدند، به دور هم گرد آمدند و به رهبرى یکى از أصحاب رسول خداصلى الله علیه وآله و از قاریان کوفه به نام «سلیمان بن صرد خزاعى» قیامى با شعار خون‏خواهى امام حسین‏علیه السلام طراحى کردند. این گروه در ابتدا قصد داشتند به طور دسته‏جمعى خودکشى کنند، اما بعداً تصمیم گرفتند با امویان بجنگند. آنها، که به «توابین» مشهور شدند، در سال 65ه در محلى به نام «عین الورده» مقابل سپاه عظیم اموى قرار گرفتند و به دلیل کمى افراد، کشته شدند.116
بنا به روایتى در دوران امام سجادعلیه السلام، قاریان به جانب مکه حرکت نمى‏کردند، مگر آن گاه که ابتدا امام سجادعلیه السلام خارج شوند که در آن صورت، هزار سوار در پى ایشان حرکت مى‏کردند.117 از این روایت چنین برمى‏آید که قاریان، در آن زمان، هنوز هم گروه متشکلى بوده‏اند.
یکى دیگر از قیام‏هایى که به خون‏خواهى امام حسین‏علیه السلام برپا شد، قیام مختار بود. وى نیز براى کسب مشروعیت قیام خود به همراهى قاریان نیاز داشت. او براى جذب ابراهیم بن مالک اشتر که مردى شجاع بود، تعدادى از قاریان را جمع کرد و با طرح نامه‏اى که محمد بن حنفیه خطاب به ابراهیم نوشته و پس از تأیید این نامه از جانب قاریان، سعى در جذب ابراهیم داشت. شعبى مى‏گوید:
«ابراهیم به من گفت: تو شهادت ندادى!؟ به نظر تو اینان شهادت درست دادند؟! گفتم شهادت اینان را شنیدى، اینان بزرگان، قاریان، مشایخ شهر و شجاعان عرب هستند و مى‏دانم چنین کسانى جز حق نمى‏گویند.» شعبى اضافه مى‏کند به خدا به شهادت آنان بدگمان بودم، اما به قیام دل بسته و همراه مردم بودم و دوست داشتم که قیام انجام گیرد و از آنچه در دل داشتم او را آگاه نساختم.»118 ظاهراً «شعبى مى‏دانست و یقین داشت که نامه را خود مختار نوشته است.»119
عامر بن شراحیل شعبى (105 - 19ه) خود از قاریان و فقیهان کوفه بود. وى که از مردم حمیر بود، در جریان قیام مختار از کوفه فرار کرد و سپس ندیم عبدالملک مروان شد و سفره پر زرق و برق بنى مروان او را جذب کرد و در قیام ابن اشعث با دیگر قاریان وى را همراهى کرد.
از دیگر حوادث مهمى که در دوره اموى رخ داد و نقش قاریان در آن برجسته‏تر مى‏نماید، قیام ابن اشعث است که در زمان خلافت عبدالملک بین سال‏هاى 81 تا 84ه به وقوع پیوست؛ قیامى که در ابتدا شورشى بر ضد حجاج، حاکم اموى عراق بود، ولى کم کم شعار خلع خلیفه و براندازى حکومت اموى مطرح شد؛ گروه‏هاى زیادى، مانند قاریان در این شورش، ابن اشعث را همراهى کردند. انگیزه قرّاء از همراهى با ابن اشعث با گروه‏هاى دیگرى که به او پیوسته بودند، متفاوت بود. آنان، مانند دیگر عراقیان، از تسلط امویان بر عراق و چپاول منافع مادى آن ناراحت بودند. از نظر آنها، حجاج مردى ستمگر و بى‏دین بود که مذهب در نزد او هیچ اهمیتى نداشت. آنان براى مبارزه با ظلم و بى‏عدالتى، از موالى حمایت کردند. قاریان بر اساس تعلیمات پیامبرعلیه السلام، از برابرى حقوق موالى حمایت مى‏کردند، آنان در گردآورى جمعیّت براى پیوستن به قیام و تبلیغ این امر تلاش فراوان کردند، حجاج و امویان را «محلّین» خواندند و آنان را بدعت‏گذارانى معرفى کردند که حقیقت را انکار و ستم مى‏کنند. از این رو فرمان جنگ با آنان را صادر کردند و آنان را تارک نماز خواندند. گفته شده که شعار قاریان، «یالثارات الصلوة» بود. آنان مردم را به مبارزه با شامیان - که دین و دنیاى آنان را به خطر انداخته بودند - ترغیب مى‏کردند.120 این مطلب از خطبه‏هایى که از برخى قاریان در این قیام نقل شده، روشن مى‏شود. ابن ابى لیلى، قارى و فقیه، در خطبه‏اى خطاب به قاریان چنین مى‏گوید:
«اى گروه قاریان... از على‏علیه السلام در روز صفین... شنیدم که مى‏گفت: هر که ببیند ستمى مى‏کنند یا به منکرى مى‏خوانند و به دل منکر آن شود، قرین برائت و سلامت باشد و اگر به زبان منکر شود، پاداش یابد... و هر که با شمشیر به انکار آن برخیزد که کلمه خداوند برتر شود و کلمه ستمگران پایین رود، راه هدایت یافته و قلبش از یقین روشن شده، با این منحرفان حادثه‏آور و بدعت‏گر که جاهل حقند و آن را نشناخته‏اند و به ستم پرداخته‏اند و منکر آن نیستند، نبرد کنید.»121
«ولهاوزن» هرگونه انگیزه مذهبى در قیام ابن اشعث را نفى مى‏کند و «کوشش دوباره عراقیان براى رها شدن از سلطه شامیان» را انگیزه اصلى شورش مى‏داند.122 در حالى که خانم ال. ویکا واگلیرى، به لحاظ شرکت مؤثر قرّاء در قیام، بر جنبه مذهبى آن تأکید مى‏کند.123 مهم‏ترین انگیزه همراهى قاریان در قیام ابن اشعث، مخالفت با حکومت اموى و ظلم و ستم بى‏حد و حصر و کشتارهاى حجاج بود. این عوامل، در پرتو ایجاد شرایطى که بتوان در آن به مبارزه برخواست قاریان را به صحنه آورد تا در مهم‏ترین شورش عصر اموى شرکت کنند.
در میان قاریان مشهورى که در قیام ابن اشعث شرکت داشتند، سعید بن جبیر نیز حاضر بود؛ وى از تابعین و جزء طبقه سوم از طبقات قاریان محسوب مى‏شد. او در ابتدا با ابن اشعث و شورش وى مخالفت کرد و ابراز داشت: «به نظر من، از آن چه مى‏خواهید دست بردارید؛ زیرا این کار فتنه‏هاى زیادى دربر دارد. خون‏ها ریخته مى‏شود. حرام‏ها حلال مى‏شود. و دین و دنیا از دست مى‏رود.»، اما سرانجام با اصرار قاریان، آنان را همراهى کرد. سعید پس از شکست سپاه ابن اشعث به نزدیکى مکه گریخت و در جایى پنهان شد. ولى پس از تهدیدهاى حجاج که اگر سعید خود را معرفى نکند، شمار زیادى را خواهد کشت، خود را تسلیم کرد و به دربار حجاج رفت و پس از گفت و گوى مفصل با حجاج، به دست وى کشته شد. گفته شده است که پس از قتل سعید، حجاج مدت زیادى عمر نکرد.124 ابن اعثم شمارى از قاریان شرکت کننده در سپاه ابن اشعث و نیز عده‏اى از بزرگان قرّاء را به شرح ذیل آورده است:
«ویزید یومئذ فى عسکر ابن اشعث زهاء عن ثمانیة آلاف رجل من القراء والزهاد والعباد ممن یرى قتل الحجاج جهاداً منهم: محمد بن سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن ابى لیلى و عبداللَّه بن شداد بن الهاد الیثى وعامر بن شراحیل الشعبى و زاذان ابوعمر مولى کنده وابوالبخترى الطائى و مسلم بن یسار و سعید بن جبیر واشباههم من الناس على ذلک مائة یوم مثل یوم واحد ما یفترون وما یکیع بعضهم من بعض.»125
خلیفة بن خیاط در کتاب تاریخ خود نام قاریان شرکت کننده در قیام ابن اشعث را آورده است؛ وى مى‏گوید پانصد نفراز قاریان در قیام شرکت کرده‏اند.126 در روز جنگ، جبله بن زحر بن قیس جعفى فرمانده قاریان بود. با کشته شدن وى، قاریان زیادى کشته شدند، اما نبرد میان دو سپاه بیش از صد روز دوام یافت. پس از این نبرد، حجاج به کوفه رفت و از مردم خواست که به کافر بودن خویش اقرار کنند. هر کس چنین نمى‏کرد او را مى‏کشت. از جمله کشته شدگان، کمیل بن زیاد نخعى از اصحاب على‏علیه السلام بود، حجاج او را فراخواند و به قصاص خون عثمان کشت.127 حسن بصرى و ابراهیم نخعى نیز در میان قاریان بودند. حجاج یاران عبدالرحمن را یکایک مى‏گرفت و گردن مى‏زد. جمعى نیز، از جمله شعبى و ابراهیم بخشیده شدند.128
نقش قرّاء در گسترش تشیع‏
بسیارى از قاریان از حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله ناراضى بودند. و گاه زبان به شکوه باز کرده و از نارسایى‏ها و خلاف‏کارى‏ها سخن مى‏گفتند. در آغاز، سیاست خلفا آن بود که قاریان از مدینه خارج نشوند تا بدین وسیله تحت نظر آنان باشند، ولى پس از مدتى، این سیاست تغییر کرد و قاریان براى غزا به مرزهاى دور فرستاده مى‏شدند. فشارى که از طرف برخى از خلفا بر شیعیان وارد مى‏شد و نیز تبعید آنان به این سرزمین‏ها، از عوامل دیگرى بود که موجب پراکنده شدن قاریان شیعه در مناطق دورافتاده مى‏شد. رفتن برخى از اولین رجال شیعه به سواحل شام براى مرزبانى و جنگ با رومیان از یک سو، و فشار امویان بر شیعیان و پناهنده شدن آنان به سواحل و کوهستان‏هاى صعب العبور از سوى دیگر، بذر تشیع را در این مناطق کاشت. اگرچه پیش از این، با تبعید ابوذر غفارى به این مناطق، زمینه‏هاى گرایش به تشیع فراهم شده بود.129 مالک اشتر نخعى، ثابت بن قیس همدانى، کمیل بن زیاد نخعى، زید بن صوحان، صعصعة بن صوحان، جندب بن زهیر عامدى، حبیب بن کعب ازدى، عروة بن جحد، و عمرو بن حمق خزاعى نیز از خواص امیرالمؤمنین‏علیه السلام بودند که پس از سکونت در نواحى ساحلى شام، با رفتار و اعمال نیکوى خود، عامل گسترش تشیع در این سرزمین‏ها شدند. آنان از قاریان و بزرگان کوفه بودند که علیه سعید بن عاص شوریدند و از عثمان انتقاد کردند. این امور موجب شد تا به دستور عثمان، به شام تبعید شوند.
نقش قاریان در جامعه‏پذیرى مناطق فتح شده‏
جامعه‏پذیرى روندى است که در طى آن فرد با ارزش‏ها، هنجارها و ایستارهاى جامعه آشنا مى‏شود؛ آنها را مى‏آموزد و به مرحله اجرا درمى‏آورد تا بتواند با هنجارهاى گروه و جامعه‏اى که در آن به سر مى‏برد زندگى کند.130 به بیان دیگر، جامعه‏پذیرى سیاسى، درونى کردن ارزش‏هاست به گونه‏اى که افراد طورى تربیت شوند که به نظام خویش علاقه‏مند باشند.
قاریان قرآن در جریان جامعه‏پذیرى سرزمین‏هاى تازه فتح شده نقش مهمى داشتند؛ از همان ابتدا، هرجا دسته‏اى از سربازان وارد منطقه‏اى مى‏شد، گروه آموزنده قرآن و احکام اسلامى همراه آنان بود. در اوایل ظهور اسلام، این دسته به سبب آن که خود عامل به اسلام بودند، در دیگران تأثیر بیشترى داشتند، زیرا رفتارشان با گفتارشان هماهنگ بود. آنان به هر منطقه‏اى که مى‏رفتند، مسلمانانى معتقد و عامل به دین تربیت مى‏کردند. ایشان، پس از پیامبرعلیه السلام، هنگامى که با اعمال خلاف شرع حاکمان روبرو مى‏شدند، واکنش نشان داده و آنان را به حق دعوت مى‏کردند. این روحیه تا حدودى در دوره خلفا وجود داشت، اما در دوره امویان، فتوحات اسلامى رنگ کشورگشایى گرفت؛ سربازان در اندیشه کسب غنیمت و حاکمان در پى پر کردن خزانه خود بودند. تنها در دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز، که دستور داد سربازان از مرزها نگهبانى کنند، کشورگشایى متوقف شد.
در این دوران، خلفا جهت استقرار حکومتشان در مناطق فتح شده به آموزش قرآن عنایت داشتند؛ از این رو، در هر فتحى، عده‏اى از قاریان را به مناطق اعزام مى‏کردند؛ هنگام فتح شام، یزید بن ابى سفیان نامه‏اى به خلیفه دوم نوشت و از او تقاضا کرد برخى از اصحاب را براى آموزش قرآن و احکام اسلام به آن منطقه اعزام کند. به این منظور، خلیفه دوم، سه تن از قاریان؛ یعنى ابوالدرداء را به دمشق، معاذ بن جبل را به فلسطین و عبادة بن صامت را به حمص براى آموزش اهل آن مناطق اعزام کرد. صحابه در این نواحى افزون بر تعلیم قرآن، به آموزش علوم دینى، تاریخى و ادبى نیز مى‏پرداختند.131
اهل شام به حفظ و یادگیرى قرآن توجه زیادى داشتند، خصوصاً در زمان عمر بن عبدالعزیز این اهتمام بیشتر بود. به طورى که نقل شده است که هرگاه فردى به دیگرى مى‏رسید، یکى از سؤالاتش این بود که چقدر قرآن خوانده‏اى؟ چند دور خوانده‏اى؟ چقدر حفظ کرده‏اى؟132 خلفا و حاکمان براى قاریان اعزامى، مقررى ویژه در نظر مى‏گرفتند؛ از باب نمونه، خلیفه دوم سالیانه مبلغ صد دینار از بیت المال را براى آموزش فقه، نشر علم و تلاوت قرآن به مساجد عطا مى‏کرد؛133 ولید بن عبدالملک حافظان قرآن را احترام مى‏کرد و دیون آنها را مى‏بخشید134 و ولید براى قاریان مسجد بیت المقدس مقررى تعیین کرده بود که همواره بین آنها تقسیم مى‏شد.135 مسجد رمله، مسجد بیت المقدس، مسجد طبریه، مسجد دمشق و مسجد حمص، از مساجد مشهورى بودند که قاریان (از صحابه و تابعین) در آنها به تعلیم قرآن مشغول بودند. مسجد دمشق و حمص از بقیه مهم‏تر بود.
گروهى از قراءِ که به آنان «مؤدّب» مى‏گفتند، آموزش کودکان را بر عهده داشتند. این گروه بر دو قسم بودند:
1. گروهى که به تعلیم فرزندان خلفا، امیران و افراد خاص اشتغال داشتند؛ از باب نمونه، عمر بن نعیم عنسى دمشقى، معلم یزید ابن معاویة بن ابى سفیان؛ معبد جهنى بصرى، معلم سعید بن عبدالمطلب بن مروان (د 80ه )؛ عبیداللَّه بن عبداللَّه بن عتبه بن مسعود الهزلى المدنى (د: 78ه)، معلم عمر بن عبدالعزیز؛ ضحاک بن مزاحم الهلالى و عامر بن شراحیل شعبى، معلم فرزندان عبدالملک بن مروان بودند.
2. گروهى که فرزندان عامه مردم را تعلیم مى‏دادند.136
قاریان در مساجد به مردم، قرآن، حدیث، فقه، مغازى، اخبار و انساب و شعر آموزش مى‏دادند.137 آنها تنها به حفظ آیات بسنده نمى‏کردند، بلکه در کنار آن به بیان روایات، اسباب نزول آیات، استنباط احکام، تفسیر آیات و نیز مسائل سیاسى و مالى توجه داشتند و این مباحث را در مجالس درس طرح مى‏کردند. خلافت بنى امیه و اعمال آنان را با سیره رسول خداصلى الله علیه وآله و خلفاى اولیه مقایسه مى‏کردند. بنابراین، برخى به مخالفت با بنى امیه پرداختند و به خلفا به دلیل خروج آنان از اسلام اعتراض و آنان را به عمل به سنن اسلام ترغیب مى‏کردند.
در سپاهیانى که جهت نبرد به مرزها مى‏رفتند، قاریانى بودند که به تقویت ایمان سربازان اشتغال داشتند. آنان در بین جنگ براى مجاهدان قرآن مى‏خواندند و آنان را بر جهاد و شهادت‏طلبى در راه خدا تشویق مى‏کردند. در جنگ یرموک «مقداد» قارى سپاه بود و به پیروى از سنت رسول خداصلى الله علیه وآله سوره انفال را قرائت مى‏کرد.138
قاریان (از صحابه و تابعین)، در این بلاد شاگردان زیادى تربیت کردند. قاریان مسجد دمشق و شاگردانشان از لحاظ تعداد و منزلت بالاتر بودند و بزرگ‏ترین حلقه‏هاى درس در آن مسجد تشکیل مى‏شد. در نحوه قرائت، شاگردان پیرو استادان خود بودند و معتقد بودند قرائت آنها از نظر فصاحت و سند معتبرتر است، ولى شمار اندکى از شاگردان نیز با اجازه استادان خود، قرائت دیگرى را انتخاب مى‏کردند؛139 بدین ترتیب، قاریان در جریان فتوحات به دو شکل عمل مى‏کردند:
1. تقویت ایمان و روحیه بخشیدن به سربازان؛
2. آماده کردن محیط براى استقرار حکومت در مناطق فتح شده.
پى‏نوشت‏ها
1. کارشناس ارشد تاریخ اسلام.
2. ابن منظور، لسان العرب (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1988م)، ج 1، ص 130: یکون من القراءة جمع القارى ولا یکون من التنسک.
3. محمد مرتضى واسطى الزبیدى، تاج العروس من جواهر القاموس (بیروت، دارالفکر، 1994م)، ماده قرأ، تهذیب اللغه، ج 9، ص 271.
4. على اکبر دهخدا، لغت نامه (تهران، مؤسسه دهخدا، 1373)، ج 10، ص 15413.
5. لوئیس معلوف، المنجد فى اللغة والاعلام، چاپ بیستم، (بیروت، دارالمشرق، 1986م)، ماده قَرَأ، ص 617.
6. شلبى، القراءات بافریقیه من الفتح الى منتصف القرن الخامس الهجرى، (بى‏جا، دارالعربیه للکتاب، 1983) ص 254.
7. عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، (تهران، سازمان حج و اوقاف، 1375) ص 35.
8. محمد قندیل البقلى، التعریف بمصطلحات صبح الاعشى (قاهره، الهیئة المصریه العامه، 1983) ص 272.
9. محمد عز دروزه، تاریخ قرآن، ترجمه محمدعلى لسانى فشارکى (تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359ش) ص 135.
10. جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، (مصر، الرضى بیدار، 1363ق)، ج 1، ص 249.
11. عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، چاپ دوم (بیروت، دارالقلم، 1980م) ص 21.
12. على کمالى دزفولى، شناخت قرآن، چاپ اول (تهران، فجر، 1364) ص 164.
13. مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف (قم، دانش، 1376) ج 8 ، ص 268.
14. سخاوى، جمال القراء وکامل الاقراء، تحقیق عبدالکریم زبیدى، چاپ اول (بیروت، دارالبلاغه، 1413ق) ص 213.
15. ابن ندیم، الفهرست، (قاهره، مطبعة الاستقامه، 1393ه ) ص 29.
16. کاظم موسوى بجنوردى، دائرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1374)، ج 4، ص 613.
17. ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ترجمه محسن مؤیدى، چاپ اول (تهران، امیرکبیر، 1362)، ص 172؛ على کمالى دزفولى، پیشین، ص 95؛ نورالدین مهدوى، نویسندگان وحى پیامبر (قم، نشر امیرى، بى‏تا)، ص 72.
18. محمود رامیار، تاریخ قرآن، چاپ دوم (تهران، سپهر، 1362) ص 340.
19. محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (بیروت، التراث العربى، 1384ه )، ج 1، ص 357؛ ابن هشام، سیرة النبى، تحقیق محمد ابوالشبهه، چاپ سوم (دمشق، دارالقلم، 1417) ج 1، ص 357.
20. عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 24.
21. همان؛ وى مراحل شکل‏گیرى قرائت را به 16 مرحله تقسیم کرده است. در اینجا بر اساس تقسیم بندى مورد لزوم با تغییراتى به 6 مرحله تقسیم شده است.
22. ابوالقاسم خویى، البیان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم (نجف، الآداب، 1385ق) ص 38.
23. عبدالهادى فضلى، مقدمه‏اى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ترجمه سیدمحمدباقر حجتى (تهران، اسوه، 1373) ص 25.
24. ابوعبداللَّه زنجانى، تاریخ قرآن (تهران، الست، 1935م) ص 38 - 39.
25. احمد امین، فجر الاسلام (بیروت، دارالکتب العربى، 1969) ص 142؛ عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، پیشین، ص 16.
26. همان، ص 26.
27. ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410) ج 3، ص 87 .
28. همان، ج 3، ص 88 .
29. ابن هشام، پیشین، ج 1، ص 353.
30. سیوطى، پیشین، ج 1، ص 250.
31. ابى مجاهد عبدالعزیز بن عبدالفتاح، سنن القراء ومنهاج المجودین، چاپ اول (مدینه، مکتبه الدار، 1414ق) ص 54.
32. همان، ص 53 .
33. سیوطى، پیشین، ج 1، ص 74؛ دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه، ج 17، ص‏493.
34. محمدباقر حجتى، مقدمه‏اى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ص 27؛ سیوطى، پیشین، ج 1، ص 244.
35. ابن عطیه، مقدمتان فى علوم القرآن، تصحیح آرتور جفرى، (قاهره، بى‏نا، 1354) ص 36.
36. احمد بن ابى یعقوب، یعقوبى، تاریخ یعقوبى، چاپ اول (قم، منشورات شریف رضى، 1372ش)، ج 2، ص 124.
37. نورالدین مهدوى، نویسندگان وحى پیامبرصلى الله علیه وآله تاریخ حالات 42 نفر از آنان (قم، امیرى، بى‏تا) ص 124.
38. محمد بن عمر واقدى، مغازى، ج 1، تحقیق مارسون جونس، چاپ سوم (بیروت، اعلمى، 1409ق) ص 347.
39. فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربى (قم، مکتبة آیت اللَّه مرعشى نجفى، 1412ق) ج 1، ص 36.
40. ابوعبداللَّه زنجانى، پیشین، ص 84 .
41. بهاء الدین خرمشاهى، دانش‏نامه قرآن و قرآن‏پژوهى (تهران، دوستان، 1377ش)، ص‏1618؛ سیوطى، پیشین، ج 1، ص 245.
42. محمدباقر حجتى، پیشین، ص 31.
43. محمدباقر محمودى، نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1977م) ص 198.
44. محمدباقر حجتى، پیشین، ص 244.
45. على حجتى کرمانى، تاریخ و علوم قرآن، چاپ پنجم، (تهران، بنیاد قرآن، 1360)، ص 108.
46. دائرة المعارف الاسلامیه (امارات، مرکز الشارقة للابداع الفکرى، 1998م) ج‏26.
47. هادى حسین حمود، «القراءِ و الحرکة الفکریة فى العهود الاسلامیة الاولى»، مجله الذخائر، ش 1، سال 2000م، ص 53.
48. ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق) ج 7، ص 117.
49. همان، ج 5، ص 487.
50. همان، ج 6، ص 293.
51. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 177.
52. احمد امین، پرتو اسلام، ترجمه عباس خلیلى، چاپ سوم (تهران، اقبال، 1358ش) ص 194.
53. ابونعیم اصفهانى، حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، چاپ پنجم (بیروت، دارالکتب العربى، 1407ق) ج 3، ص 360.
54. على محمد ولوى، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامى (تهران، دانشگاه الزهراء، 1380ش) ص‏33.
55. ابن ندیم، پیشین، ص 65.
56. هادى حسین حمود، پیشین، ص 61.
57. همان، ص 62؛ محمدباقر حجتى، سه مقاله تاریخ تفسیر و نحو، چاپ اول، (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش) ص 158.
58. ایگناس گلدزیهر، درسهایى درباره اسلام، ترجمه على نقى منزوى، چاپ دوم (تهران، کمانگیر، 1357ش) ص 384.
59. همان، ص 293 - 384.
60. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 36 - 38.
61. على نقى منزوى، «اشراق در سده هفتم میلادى»، مجله کاوه، سال نهم، ش 38، 1350ش، ص 618.
62. حسین عطوان، الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى، چاپ اول (دارالجیل، 1986) ص 23 - 24.
63. رسول جعفریان، مرجئه، تاریخ و اندیشه (تهران، خرم، 1371) ص 22 - 23.
64. ملا عبدالله احمدیان، سیر تحلیلى کلام اهل سنت از حسن بصرى تا ابوالحسن اشعرى، چاپ اول (تهران، احسان، 1381) ص 43؛ ولوى، پیشین، ص 53 .
65. حسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام (طهران، انتشارات اعلمى، بى‏تا) ص 355-357.
66. ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه (بیروت، دارالجیل، 1412ه ) ج 1، ص 178.
67. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 94.
68. خطیب بغدادى، تقیید العلم، تحقیق یوسف العش (بى‏جا، دارالاحیاء السنة النبویه، 1395ق) ص 54.
69. ابن سعد، پیشین، ج 7، ص 494.
70. خطیب بغدادى، پیشین، ص 91 - 92.
71. نورالدین على بن احمد سمهودى، وفاء الوفاء، چاپ چهارم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1404ق) ج 3، ص 1043.
72. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 266.
73. فؤاد سزگین، پیشین، ج 1، ص 72 - 70.
74. هادى حسین حمود، پیشین، ص 43.
75. محمد احمد بن ذهبى، میزان الاعتدال فى نقد الرجال ق 3، تحقیق على محمد جباوى (قاهره، دارالفکر، 1963م) ص 96.
76. ابن حبان البستى، مشاهیر علماء الاعصار، چاپ اول (قاهره، دار الوفاء، 1411) ص 308.
77. هادى حسین حمود، پیشین، ص 43.
78. محمدحسین الزبیدى، الحیاة الاجتماعیه والاقتصادیه فى الکوفه فى قرن الاول الهجرى (جامعة بغداد، 1970) ص 41.
79. خدیجه احمد مفتى، نحو قرّاء الکوفیین، چاپ اول (مکه، مکتبة القیصلیه، 1406ق) ص 18.
80. احمد نقیب زاده، درآمدى بر جامعه‏پذیرى سیاسى (تهران، سمت، 1379) ص 223.
81. شمس الدین ذهبى، تاریخ اسلام، تحقیق عمر عبدالسلام، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العربى، 1411ق)، ج 12، ص 342.
82. محمدحسین بهشتى، «طرح کلى درباره حکومت»، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ص‏453.
83. سیّد جعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام، چاپ هجدهم (تهران، نشر دانشگاهى، 1374ش) ص 51 .
84. ابن اعثم کوفى، الفتوح، چاپ اول (بیروت، دارالندوة الجدیده، بى‏تا)، ج 1، ص 40.
85. محمد عبدالحى شعبان، تاریخ اسلامى (صدر الاسلام و الدولة الامویه)، (بیروت، الحمراء، 1987م) ص 50 - 53 - 54 - 55 .
86. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 46.
87. همان، ج 2، ص 49.
88. همان، ج 2، ص 50 .
89. همان، ج 2، ص 52 .
90. حسین محمد جعفرى، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمدتقى آیت اللهى، چاپ هفتم (تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1373) ص 104.
91. همان، ص 228.
92. همان، ص 230.
93. على اکبر ذاکرى، سیماى کارگزاران على‏علیه السلام، چاپ اول (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1371)، ج 1، ص 317 - 297 - 231 - 149 - 103 و ج 2، ص 43 - 83 - 344 - 558.
94. نصر بن مزاحم منقرى، پیکار صفین، مترجم پرویز اتابکى، چاپ دوم (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370)، ص 1.
95. همان، ص 280.
96. همان، ص 318.
97. همان، ص 653.
98. همان، ص 304.
99. همان، ص 488.
100. همان، ص 301.
101. همان، ص 255.
102. همان، ص 257 - 259.
103. محمد بن عبداللَّه اسکافى، المعیار والموازنه، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول (بیروت، مؤسسه فؤاد، 1981م) ص 188.
104. ابن اعثم، پیشین، ص 674.
105. نصر بن مزاحم منقرى، پیشین، ص 674.
106. محمد بن عبداللَّه اسکافى، پیشین، ص 194.
107. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، چاپ اول (ایران، شریف رضى، 1414ق) ص 71؛ اصغر منتظر قائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380ش) ص 271.
108. ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، الامامه والسیاسه (نجف، دارالاندلس، بى‏تا) ج 1، ص 141.
109. یعقوبى، پیشین، ص 173.
110. همان، ص 163.
111. همان، ص 165.
112. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ج 2، پیشین، ص 425.
113. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قم، دارالکتب العلمیه، 1379) ص 63.
114. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ج 2، ص 511.
115. ابومخنف، وقعة الطف (قم، موسسه النشر الاسلامى، 1367) ص 191؛ محمدباقر پورامینى، چهره‏ها در حماسه کربلا، چاپ اول، (قم، بوستان کتاب، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1382)، ص 171.
116. طبرى، پیشین، ج 5، ص 596.
117. ابى جعفر محمد بن حسن بن على طوسى، اختیار المعرفة الرجال معروف به رجال الکشى، تصحیح حسن مصطفوى (مشهد، دانشگاه مشهد، 1348) ص 117؛ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ص 692.
118. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 246؛ اصغر منتظر قائم، پیشین، ص 314.
119. طبرى، ج 6، ص 17.
120. همان، ص 223.
121. طبرى، پیشین، ج 6، ص 357.
122. عبدالامیر عبد دیکسون، خلافت اموى؛ بررسى سیاسى سال‏هاى (86 - 65)، ترجمه گیتى شکرى، (تهران، طهورى، 1381ش) ص 223.
123. ال ویکاد واگلیرى، «ابن اشعث»، ترجمه على اکبر عباسى، مجله تاریخ اسلام، ش 17، بهار 1383.
124. دینورى، پیشین، ص 264.
125. ابن اعثم، پیشین، ج 7، ص 139.
126. خلیفة بن خیاط، تاریخ، تحقیق اکرم ضیاء العمرى، چاپ اول (مجمع العلمى العراقى، 1386ق) ج 1، ص 286.
127. طبرى، پیشین، ج 6، ص 365.
128. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 230.
129. محمدتقى الفقیه، جبل عامل فى التاریخ (بیروت، دارالاضواء، 1986م) ص 34؛ هاشم عثمان، تاریخ شیعه در شام، ترجمه حسن حسین‏زاده شانه‏چى (مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، 1382) ص 29.
130. منصور وثوقى، على اکبر نیک خلق، مبانى جامعه‏شناسى، چاپ اول (تهران، خردمند، 1370ش) ص 128.
131. حسین عطوان، القراءات القرآنیه فى بلاد الشام، چاپ اول (بیروت، دارالجیل، 1402) ص 13 - 39.
132. حسین عطوان، پیشین، ص 15.
133. همان، ص 17.
134. همان، ص 16.
135. ابونعیم اصفهانى، پیشین، ج 5، ص 245؛ ذهبى، پیشین، ج 4، ص 67؛ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ج 2، ص 224.
136. حسین عطوان، پیشین، ص 23.
137. همان، ص 18.
138. همان، ص 39.
139. همان، ص 59.
منابع‏
- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قم، دارالکتب العلمیه، 1379ق).
- ابن اعثم کوفى، ابى محمد احمد بن اعثم، الفتوح، چاپ اول، (بیروت، دارالندوه الجدیده، بى‏تا).
- ابن خیاط، ابى عمرو خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق اکرم ضباء العمرى، چاپ اول (بغداد، مجمع العلمى العراقى، 1386ق).
- ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق).
- ابن منظور، لسان العرب (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1988م).
- ابن ندیم، الفهرست (قاهره، مطبعة الاستقامه، 1393).
- ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق جمال ثابت، محمد ثابت، محمد محمود و سید ابراهیم، چاپ دوم، (قاهره، دارالحدیث، 1419ق).
- ابو شهبه، محمد بن محمد، السیرة النبویة فی ضوء القرآن والسنة، چاپ سوم (دمشق، دارالقلم، 1417ق).
- ابومخنف، وقعة الطف، (قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1367ش).
- احمد مفتى، خدیجه، نحو قرّاء الکوفیین، اشراف الدکتور عبدالفتاح اسماعیل شلبى، چاپ اول (مکه مکرمه، مکتبه الفیصلیه، 1406ق).
- احمدیان، عبداللَّه، سیر تحلیلى کلام اهل سنت از حسن بصرى تا ابوالحسن اشعرى، چاپ اول، (تهران، احسان، 1381ش).
- اسکافى، محمد عبداللَّه معتزلى، المعیار والموازنه، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول (بى‏جا، بى‏تا، 1981م).
- اشعرى، ابوالحسن على بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ترجمه محسن مؤیدى، چاپ اول (تهران، امیرکبیر، 1362).
- اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، چاپ اول، (قم، شریف رضى، 1414ق).
- اصفهانى، حافظ ابونعیم احمد بن عبداللَّه، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیا، چاپ پنجم (بیروت، دارالکتب العربى، 1407ق).
- الامین، حسن، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة (بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 2002م).
- امین، احمد، فجر الاسلام، یبحث عن الحیاة العقلیة فى صدر الاسلام الى آخر الدولة الامویه، چاپ دهم (بیروت، دارالفکر العربى، 1969م).
- - ، پرتو اسلام، ترجمه عباس خلیلى، چاپ سوم (تهران، اقبال، 1358ش).
- بغدادى، خطیب، تقیید العلم، تحقیق یوسف العش (دارالاحیاء السنة النبویة، 1395ق).
- البستى، ابن حبّان، مشاهیر علماء الامصار، چاپ اول (قاهره، دارالوفاء، 1411ق).
- البقلى، محمد قندیل، التعریف بمصطلحات صبح الاعشى (قاهره، الهنیة المصریة، 1983م).
- بهشتى، محمدحسین، طرح کلى درباره حکومت، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ج 4.
- پور امینى، محمدباقر، چهره‏ها در حماسه کربلا، چاپ اول (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1382).
- جعفرى، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، سید محمدتقى آیت اللهى، چاپ هفتم (تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1373ش).
- جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام و تاریخ خلفا از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله تا زوال امویان، چاپ دوم (قم، دلیل ما، 1382ش).
- - ، مرجئه تاریخ و اندیشه (تهران، خرم، 1371ش).
- حجتى، محمدباقر، سه مقاله در تاریخ و تفسیر و نحو، چاپ اول (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش).
- حجتى کرمانى، على، تاریخ و علوم قرآن (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش).
- حسینى دشتى، مصطفى، معارف و معاریف، ج 8 (قم، مؤلف، 1376ش).
- حمود، هادى حسین، «القراء والحرکة الفکریة فی العهود الاسلامیة الاولى»، الذخائر، ش 1، سال 2000م).
- خرمشاهى، بهاءالدین، دانش‏نامه قرآن و قرآن‏پژوهى (تهران، دوستان، 1377ش).
- خویى، ابوالقاسم، البیان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم (نجف، الاداب، 1385ق).
- دائرة المعارف الاسلامیه، (امارات، مرکز المشارقة للابداع الفکرى، 1998م).
- دروزه، محمد عزه، تاریخ قرآن، ترجمه محمدعلى لسانى فشارکى (تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359ش).
- دهخدا، على اکبر، لغت نامه دهخدا (تهران، مؤسسه دهخدا، 1373).
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داوود، الامامه و السیاسه (نجف، دارالاندلس. بى‏تا).
- ذاکرى، على اکبر، سیماى کارگزاران على بن ابى طالب‏علیه السلام، چاپ اول (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1371ش).
- ذهبى، احمد بن محمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، تحقیق على محمد جباوى، (قاهره، دارالفکر، 1963).
- ذهبى، شمس الدین ابى عبداللَّه، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العربى، 1411ق).
- رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم (تهران، سپهر، 1362ش).
- زبیدى، محمدحسین، الحیاة الاجتماعیة والاقتصادیة فی الکوفة فی قرن الأوّل الهجری (بغداد، جامعة البغداد، 1970م).
- زنجانى، ابوعبداللَّه، تاریخ قرآن (تهران، الست، بى‏تا).
- سخاوى، جمال القراء و کمال الاقراء، تحقیق عبدالکریم زبیدى، چاپ اول (بیروت، دارالبلاغه، 1413ق).
- سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربى، ج 1، فى علوم القرآن والحدیث، چاپ دوم (قم، بهمن، 1412ق).
- سمهودى، نورالدین على بن احمد، وفاءِ الوفاء، چاپ چهارم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1404ق).
- سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم (مصر، الرضى بیدار مصر، 1363).
- شعبان، محمد عبدالحى، تاریخ الاسلامى صدرالاسلام و الدولة الامویه (بیروت، الحمراءِ، 1387).
- شلبى، هند، القراءات بافریقیة من الفتح الى منتصف القرن الخامس الهجرى (بى‏جا، دارالعربیة للکتاب، 1983ق).
- شهیدى، جعفر، تاریخ تحلیلى اسلام، چاپ هجدهم (تهران، نشر دانشگاهى، 1374ش).
- صدر، حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام (شرکة النشر والطباعة العراقیه، انتشارات اعلمى، 1951).
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الطبرى، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، التراث، 1384).
- طوسى، ابى جعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشى، حسن مصطفوى (مشهد، دانشگاه مشهد، 1384).
- عبد دیکسون، عبدالامیر، خلافت اموى بررسى سیاسى سالهاى 65 - 86، ترجمه گیتى شکرى، (تهران، طهورى، 1381ش).
- عبدالفتاح القارى، ابى مجاهد عبدالعزیز، سنن القراء و مناهج المجودین، چاپ اول (مدینه، مکتبة الدار، 1414ق).
- عسقلانى، ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه (بیروت، دارالجیل، 1412).
- عطوان، حسین، الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى، چاپ اول، (دارالجیل، 1402).
- عطوان، حسین، القراءات القرآنیه فى بلاد الشام، چاپ اول، (بیروت، دارالجیل، 1984م).
- فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنیه (تاریخ و تعریف)، چاپ دوم (بیروت، دارالقلم، 1980م).
- - ، مقدمه‏اى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، محمدباقر حجتى (تهران، سازمان حج و اوقاف (اسوه)، 1373).
- فقیه، محمدتقى، جبل عامل فى التاریخ (بیروت، دارالاضواء، 1986م).
- کمالى دزفولى، سیدعلى، شناخت قرآن، چاپ اول (تهران، انتشارات فجر، 1364).
- گلدزیهر، ایگناس، درسهایى درباره اسلام، ترجمه على نقى منزوى، چاپ دوم (تهران، کمانگیر، 1357ش).
- محمودى، محمدباقر، نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1977م).
- معلوف، لوئیس، المنجد فى اللغة والاعلام، چاپ بیستم (بیروت، دارالمشرق، 1986م).
- منتظر القائم، اصغر، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت (قرن اول هجرى) (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380ش).
- منزوى، علینقى، «اشراق در سده هفتم میلادى»، مجله کاوه، سال نهم، ش 38، 1350ش.
- منقرى، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، پرویز اتابکى، چاپ دوم (تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1370ش).
- موسوى بجنوردى، کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1374).
- مهدوى، نورالدین، نویسندگان وحى پیامبر (قم، امیرى، بى‏تا).
- نقیب زاده، احمد، درآمدى بر جامعه‏شناسى سیاسى، چاپ اول، (تهران، سمت، 1379ش).
- واسطى الزبیدى، محمدمرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس (دارالفکر، بیروت، 1994م).
- واقدى، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق دکتر مارسدون جونس، چاپ سوم (بیروت، اعلمى، 1409ق).
- واگلیرى، ال ویکا، «ابن اشعث»، ترجمه على اکبر عباسى، مجله تاریخ اسلام، ش 17، بهار 1383ش.
- وثوقى، منصور و... ، مبانى جامعه‏شناسى، چاپ اول (تهران، خردمند، 1370ش).
- ولوى، على محمد، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامى، چاپ اول (تهران، دانشگاه الزهرا، 1380ش).
- یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، چاپ اول (قم، منشورات شریف رضى، 1373ش).
- I BN ASHATH. EI2.
- M. A. shaban, Islamic History a new Interpratation I. A. D. 600-750, (cambridge, 1971).

تبلیغات