«شخصیت» و «تاریخ» خلیفة بن خیاط (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
رشد و تکامل تاریخنگارى در گستره فرهنگ و تمدن اسلامى مرهون کوشش مورخان بسیارى است؛ یکى از این مورخان خلیفة بن خیاط عُصفرى صاحب دو کتاب تاریخ و طبقات است که در میان پژوهشگران و دانشجویان تاریخ اسلام چندان شناخته شده نیست. وى در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم قمرى در بصره مىزیسته و یکى از پیشگامان تاریخنگارى به شیوه سالشمار و نیز طبقات نگارى مىباشد. در نوشتار حاضر زندگى و کتابِ تاریخ وى به اختصار بررسى شده است.
شرح حال خلیفه
ابوعمرو خلیفةبن خیاطبن ابىهُبیرة(1) خلیفة بن خیاط شیبانى عُصْفُرى بصرى(2) معروف به «شَبَّاب»(3) از مورخان و محدثان و نسب شناسان برجسته نیمه اول قرن سوم قمرى (د 240ق) است. از زندگى شخصى وى اطلاع چندانى در دست نیست، احتمالاً در حدود سال 160ق در بصره متولد شد.(4) آنچه در کتب رجال و تراجم در مورد وى آمده از ذکر نسب و سال وفات و تعداد شیوخ و شاگردان وى فراتر نمىرود.
وى در بصره به تحصیل علم پرداخت و احتمالاً بر خلاف رسمِ آن زمان براى تحصیلِ علم مسافرت نکرد، زیرا هیچ یک از منابع حتى خطیب بغدادى به سفر وى براى کسب علم اشاره نکردهاند.(5)
بصره در قرن دوم و سوم قمرى یکى از مهمترین مراکز فرهنگ اسلامى ـ عربى به ویژه در زمینههاى لغت و ادب و حدیث و تاریخ بود. خلیفه از خانوادهاى اهل علم برخاسته بود. جد وى ابوهُبیره (د 160ق) از رجال ثقه حدیث نزد بخارى و ابن ابى حاتم رازى بود، حتى ابنسعد نیز در طبقات خویش از وى روایتى نقل کرده است.(6) پدر خلیفه نیز در حدیث حجت بود.
دوره زندگى وى همزمان با اوج حرکت فرقه معتزله در دوران خلافت مأمون و معتصم بود و بنا به روایت وُکَیعْ(7)، خلیفة بن خیاط نیز همانند دیگر علماى حدیث از مخالفان معتزله بود و حتى یک بار در دفاع از قاضى احمد بن ریاح (قاضى بصره) به مخالفت علنى با معتزله پرداخت(8)؛ وى همانند استادش یزید بن زریع داراى گرایشات عثمانى بود.(9)
در تاریخ وفات وى اختلاف است، بیشتر منابع سال 240ق را ذکر کردهاند. ابن خلکان آورده است «وى در رمضان سال 230ق فوت کرده است، سال 246ق نیز ذکر شده است».(10) طول عمر وى بنا به گفته ذهبى هشتاد سال بوده است.(11)
مشایخ خلیفه
در علوم قرآن و قراءات: ابوعمرو بن علاء(12) از مشهورترین قُرّا؛ در حدیث: یزید بن زُریع(13)، محمّد بن جعفر غُنْدَر(14)، سفیان بن عُیَیْنَه(15)، ابوداود طَیالِسى(16) و عبدالرحمن بن مهدى(17) از بزرگترین محدثان قرن دوم؛ در تاریخ: على بن محمّد مدائنى(18) و ابوعُبَیْدَة مَعْمَر بن مُثَنّى(19) از برجستهترین اخباریان عصر وى؛ در انساب: هشام کلبى(20) و ابوالیقظان سُحیم بن حَفص(21) مشهور به «نَسّابه» از مشهورترین نسب شناسان و بسیارى دیگر.(22)
تألیفات خلیفه
ابن ندیم پنج کتاب براى وى برشمرده است: کتاب الطبقات؛ کتاب التاریخ؛ طبقات القُرّاء؛ تاریخ الزَّمنى و العُرْجان و المَرْضى و العُمْیان؛ اجزاء القرآن و اعشاره و اسباعه و آیاته.(23) اسماعیل پاشا بغدادى، علاوه بر پنج کتاب فوق، کتاب المسند فى الحدیث را به وى نسبت داده است.(24) از شش کتاب خلیفه تنها دو کتاب طبقات و تاریخ به دست ما رسیده که چندین بار به چاپ رسیده است.
جایگاه خلیفه نزد علماى حدیث و تاریخ
اکثر علماى حدیث و تاریخ، خلیفه را فردى درست و ثقه معرفى کردهاند و تنها ابن ابى حاتم رازى و على بن مدینى از وى به نیکى یاد نکردهاند.(25) علما و نویسندگان از وى با تعابیرى چون «الامام الحافظ»(26)، «احد ائمة التاریخ»(27)، «محدث نسابة اخبارى علامة»(28) و «مثقفاً عالماً بایام الناس و انسابهم»(29) یاد کردهاند. براى وثاقت وى دو دلیل ذکر کردهاند؛ اول در پیش گرفتن روش محدثان در گزارش تاریخ (ٍ ادامه مقاله) و دیگر بصرى بودن وى. بصرىها به سبب داشتن تمایلات عثمانى نزد علماى رجال و حدیث ثقه مىباشند.(30) بخارى در صحیح هفت حدیث از وى نقل کرده است. علاوه بر وى کسانى چون بَقى بن مَخْلَد، حَرْب الکرمانى، عبدالله بن عبدالرحمن دارمى، احمد بن حنبل و بسیارى دیگر از وى حدیث روایت کردهاند.(31)
معرفى تاریخ خلیفة بن خیاط
خلیفه کتاب خویش را با تعریف کلمه تاریخ آغاز مىکند، وى نیز همانند بسیارى از مورخان کهن، تاریخ را به معناى سال و به طور عمده به معناى تقویم اعم از سال تولد و درگذشت و سال رخ دادنِ حوادث و مانند اینها به کار مىبرد. وى در مقدمه کتاب در تعریف تاریخ مىنویسد «این کتاب تاریخ است و مردم امر حج و روزه خویش و نیز عِدّه زنان و زمان دیون خود را با تاریخ تعیین مىکنند» و به آیه 189 بقره و 12 اِسراء و 5 یونس استناد مىکند.(32)
خلیفه معتقد است مردم پیوسته واقعهاى مهم را براى تاریخگذارى انتخاب مىکردهاند، وقایعى چون هبوط آدم(ع) از بهشت، بعثت حضرت نوح(ع)، طوفان نوح(ع)، در آتش شدن ابراهیم(ع) و بنیان کعبه. وى به نقل از ابوعُبیده مَعْمَر بن مُثنى مىگوید ایرانیان پیوسته تاریخ کارهایشان را مىشناسند و مبدأ تاریخ نزد آنان پادشاهى یَزْدجِرْد بن شهریار مىباشد.(33) وى در ادامه از مبدأهاى تاریخى مختلفى چون بنیان کعبه، مرگ کعب بن لُؤى و حمله ابرهه، که اعراب پس از هر حادثه براى مدتى آن را حفظ مىکردند، سخن به میان مىآورد. بعد، از پیدایش تاریخ قمرى به دستور عمر بن خطاب بر اساس هجرت حضرت رسول(ص) از مکه به مدینه سخن گفته است. وى معتقد است ابتدا صحابه در مورد این که از سال تولد، بعثت، هجرت یا وفات حضرت رسول(ص) کدام یک را مبدأ قرار دهند اختلاف کردند تا این که به امر عمر بن خطاب هجرت را که جدا کننده دارالشرک از دارالایمان و حق از باطل بود مبدأ تاریخ نهادند.(34)
خلیفه بحث تاریخى خویش را از تولد پیامبر آغاز مىکند و بدون ذکر رویدادهاى دوران مکى، تا سال 232ق یعنى هشت سال قبل از وفاتش ادامه مىدهد. نکته در خور توجه این که خلیفه بر خلاف بسیارى از مورخان دیگر چون دینورى (د. 282ق)، یعقوبى (د. 284ق) و طبرى (د. 310ق) که کتاب خویش را با داستان آفرینش، تاریخ انبیا و اقوام و پادشاهان پیش از اسلام شروع مىکنند اثر خویش را با ذکر تولد و وفات حضرت رسول(ص) شروع مىنماید و با این که خود عالم به انساب قبایل عرب و ایام عرب مىباشد هیچ ذکرى از آنها به میان نمىآورد. در واقع چارچوب تاریخ نزد خلیفه به تاریخ اسلام محدود مىباشد. این نکته از آنجا استنباط مىشود که وى حتى به وقایع دوران مکى نمىپردازد و آغاز تاریخ را ورود حضرت رسول(ص) به مدینه مىداند.(35) شاید علت نیاوردن تاریخ دوران مکى ناشى از همان نگاه اسلامى وى به تاریخ باشد چون وى از مکه با نام «ارض شرک» و از هجرت با عنوان «فارق حق از باطل» یاد مىکند.
شیوه تدوین مطالب تاریخى نزد خلیفه جامعِ دو شیوه سالشمارانه و حدیثى ـ خبرى است، یعنى تاریخ وقایع وتراجم احوال و سیره و مغازى و فتوح (البته بسیار فشرده و مختصر) را ذیل سال و به روش روایى (ذکر روایات مختلف درباره حوادث و اخبار تاریخى با درج سلسله اسناد به طور کامل یا ناقص) مىآورد. در واقع کتاب وى یکى از قدیمىترین کتب موجود تاریخى به شیوه سالشمارانه است.
اهمیت این کتاب در آن است که حاوى قدیمىترین شرح وقایع عمده اسلامى است که به ما رسیده، زیرا کتب پیش از آن یا تک نگارىهایى بیش نبود یا چون سیره ابن اسحاق و طبقات ابن سعد علىرغم داشتنِ مطالب بسیارى در مورد تاریخ اسلام تنها به قسمتى از آن مىپرداختند، در ضمن از لحاظ سبک نویسندگى نیز حائز اهمیت است،(36) چنان که روش وى در کتابتِ تاریخ جامع بین روش علماى حدیث و اخباریان مىباشد. وى در بسیارى جاها به روش اول متمایل است و این تمایل از آنجا آشکار مىشود که وى بر ذکر اسانید روایات و تراجم و طبقات رجال و وفیات آنها بسیار تکیه مىکند، علاوه بر این وى بر مورخین مدینه و راویان آنها بیشتر اعتماد دارد.
در مورد سبک نویسندگى وى دو نکته در خور ذکر است؛ یکى این که وى در ذکر اسانید روایات هر قدر به زمان خویش نزدیک مىشود تساهل بیشترى نشان مىدهد یعنى در هنگام کتابت سیره نبوى و اخبار خلفاى راشدین سند روایت را به طور کامل ذکر مىکند، ولى از آغاز دولت اموى به تدریج در ذکر اسانید اهتمام نمىورزد و در روایت تاریخ دولت عباسى تقریباً در اکثر مواقع از ذکر اسانید طفره مىرود. نکته دیگر تأمل و احتیاط در پذیرش روایات به ویژه روایاتى است که درباره وقایع مهم تاریخ اسلام آمده است. در واقع خلیفه همانند جستجوگرى جدى در پى یافتن روایات و اطلاعات صحیحى است که حاوى ذکر تاریخ (روز، ماه و سال) واقعه مىباشند، مانند تاریخ زمان تولد حضرت رسول(ص) و مدت اقامت وى در مکه، و تاریخ دقیق برخى از غزوات حضرت رسول(ص) و سرایا و این که اولین سریه در چه تاریخى رخ نموده و فرماندهاش که بوده است. همچنین وى در صدد است که تاریخ دقیق بعضى از فتوحات اسلامى و وفیات خلفا و کارگزاران آنها را عرضه کند.
خلیفه در سیره به طور عمده بر ابناسحاق تکیه دارد و اخبار را مستقیماً یا با یک واسطه از طریق بکر بن سلیمان یا وَهْب بن جَریر بن حازم از وى نقل مىکند. وى علاوه بر این از کتاب تاریخ الخلفاء ابناسحاق نیز بهره برده و روایات متعددى درباره دوره خلفاى راشدین از وى نقل کرده است. بیش از صد بار نام ابناسحاق در کتاب تاریخ خلیفه آمده است.(37) البته وى اکثر روایات ابناسحاق را به صورت مختصر و فشرده ذکر مىکند و از تشریح وقایع مىپرهیزد.(38)
راوى یا نویسنده دیگرى که خلیفه از او بهره برده است وَهْب بن جَریر بن خازم اَزْدى (د. 206ق) است. خلیفه در موضوعِ جنگ جمل و وقایع ردَّه و اخبار خوارج بصره، مواردى از او نقل کرده است.(39)
ابوالحسن على بن محمد مدائنى (د. 225ق) اخبارىِ نامدار عراقى، یکى دیگر از منابع خلیفه است.(40) در بخش فتوحات و اخبار خلفاى راشدین، پنجاه درصد نقلها از مدائنى و به احتمال از کتاب جمل و کتاب صفین و کتاب خوارج اوست.(41) شاید به همین علت است که کلود کاهن معتقد است که کتاب تاریخ خلیفه از آنِ مدائنى است.(42) اما این نظر قطعاً صحیح نیست، زیرا اگر چه خلیفه از مدائنى روایات بسیارى نقل کرده است، ولى همان گونه که گفته شد بیشتر روایات مربوط به سیره از ابن اسحاق نقل شده است و تنها تا وقایع سال 131ق از مدائنى روایت مىکند.
از دیگر کسانى که خلیفه از آنها روایت کرده و محتمل است که وى از مکتوبات آنها با اجازه یا شفاهاً روایاتى را نقل کرده باشد عبارتاند از: ابوعبیده معمر بن مُثنى(43) (د. 209ق)، ابویقظان نَسّابه(44) (د. 190ق)، هشام کلبى(45) (د. 204ق) و ابو مَعْشَر سِنْدى(46) (د. بعد از سال 170ق).
خلیفه تاریخ دوران مدنى را اگر چه مختصر و کوتاه در ذیل هر سال نقل کرده است اما علىرغم این ایجاز، وى تقریباً به تمام سرایا و غزوات اشاره مىکند. وى در ذکر این سرایا و غزوات و نیز اکثر حوادثى که در کتاب خویش مىآورد بیشتر به اشخاص حاضر در واقعه و تعداد کشتهشدگان بر اساس قبیله مىپردازد و به عبارت دیگر روایت واقعه حول اشخاص حاضر در آن مىچرخد. دقت او در رعایت ترتیب حوادث و ذکر اسامى یکایک افراد حاضر در آنها کتاب تاریخ وى را ممتاز کرده است. براى نمونه وى اسامى شهداى غزوات بدر(47) و احد(48) و خیبر(49) را ذیل نام قبیله آنها با دقتى کم نظیر ـ در مقایسه با منابع موجود ـ ذکر مىکند.
از ویژگىهاى عمده کتاب، ارائه آگاهىهایى درباره والیان و صاحب منصبان حکومتى و امیران حج و قُضات و کاتبان و مسئولان دیوانهاى مختلف چون شرطه و رسائل و خراج و جند در هر سال و در هر شهر است. به طور مثال بعد از ذکر وفات حضرت رسول(ص) اسامى جانشینان وى در مدینه به هنگام لشکرکشىها و رسولان و عاملان صدقه و کاتبان و حاجب و صاحب نفقات و خازن و خادم و مؤذن و نگهبان وى را با ذکر تعداد دفعات مىآورد.
با توجه به موارد بالا این کتاب براى تحقیق در زمینه تشکیلات ادارى و مالى اسلام در قرون اول و دوم، سند بسیار معتبرى است و اطلاعات بسیار جالبى در اختیار پژوهشگر قرار مىدهد. نکته در خور توجه این که خیاط از ذکر حوادثِ اختلاف برانگیزى چون واقعه غدیر خم و سقیفه بنى ساعده صرف نظر کرده است. البته وى در مقابل هیچکدام از وقایع موضعگیرى نمىکند و در روایت هر واقعه به نام آن واقعه و افراد دخیل در آن و روز واقعه و مکان آن و در نهایت به تعداد کشتهشدگان و نتیجه آن بسنده مىکند.
یکى دیگر از ویژگىهاى کتاب، یاد از سالها و نیز روزهاى هفته است که در قیاس با منابع دیگر قابل توجه است.(50) یاد از فهرست کشتهشدگان یمامه(51) و جمل(52) و حَرَّه(53) کاملاً تازگى دارد. وى به حوادث داخلى دنیاى اسلام کمتر پرداخته و در عوض درباره فتوحات اخبار بیشترى آورده است. از جمله حوادث مهمى که وى علىرغم شیوه خویش به بحث و شرح در مورد آنها پرداخته مىتوان به وقایعى چون قتل عثمان(54) و جنگ میان حضرت على(ع) و معاویه(55) و واقعه حَرَّه(56) و شورشهاى خوارج(57) اشاره کرد.
مؤلف به دوره خلافت امویان در دمشق و به مسائل مربوط به سیاست خارجى اسلامى و به خصوص گسترش امپراطورى اسلام توجه خاص(58) داشته است و تاریخ خلافت عباسى را تا پایان خلافت هارون الرشید به همان سبک و روش دوران خلفاى راشدین و اموى مىنویسد، یعنى در ذیل هر سال به ذکر اسامى امیر حج و وفیات و وقایع مهم مىپردازد و پس از ذکر فوت خلیفه، اسامى عمال و قاضیان وى را ذیل نام ولایات و اسامى صاحبان دیوانها را ذیل نام هر دیوان مىآورد،(59) ولى حوادث دوران امین و مأمون و معتصم و واثق را که معاصر وى بودهاند و محتمل است خود شاهد بسیارى از آنها بوده و اطلاعات دست اولى راجع به آنها در اختیار داشته است بسیار مختصر و فشرده بیان مىکند(60) و تقریباً به ذکر نام امیر حج و وَفیات هر سال اکتفا مىکند. کتاب با ذکر نام امیر حج سال 232ق یعنى سال پایانى عصر اول عباسى خاتمه مىیابد.
این کتاب علىرغم حجمى اندک دورهاى دویست ساله از تاریخ اسلام را در بر مىگیرد و تقریباً همه حوادث مهم قرن اول و دوم قمرى را مىآورد. نویسنده آمار و ارقام و فهرستهاى بسیارى در اختیار پژوهشگر قرار مىدهد که مىتواند راهگشاى برخى از مشکلات و مجهولات باشد.
جایگاه تاریخ خلیفه
نکته پایانى در مورد این کتاب، بررسى جایگاه تاریخ خلیفه در بین مورخان معاصر او و پس از اوست. در بین علماى تاریخ از کتاب وى چندان استقبالى نشده است. مورخان معاصر وى همچون یعقوبى و طبرى و همچنین مورخان متأخر از وى، همچون ابن اثیر و ابن کثیر چیزى از آن برداشت نکردهاند.(61) طبرى تنها یک بار آن هم در ذکر حوادث سال 141ق زمانِ خلافت منصور عباسى از وى روایت کرده است.(62) حال چرا این کتاب که حاوى اطلاعات گرانبهایى راجع به مسائل ادارى و ضبط تاریخ و زمانهاى حوادث تاریخى دوران اموى و عباسى است مورد غفلت قرار گرفته، مشخص نیست. شاید این مورخان کتاب را در اختیار نداشتهاند و لیکن همان گونه که گذشت ابن ندیم که در قرن چهارم مىزیسته در الفهرست ضمن چهار کتاب دیگر او از این کتاب نیز نام مىبرد. با این همه ازدى (د. 334ق) مؤلف تاریخ موصل در جاهاى گوناگون از این کتاب استفاده کرده است. به طور مثال وى در حوادث سالهاى 126 و 129 و 131ق از خلیفه روایت مىکند.(63)
چاپهاى مختلف تاریخ خلیفه
از کتاب تاریخ خلیفة بن خیاط به روایت بَقىّ بن مَخْلَد قُرطبى(64) (د. 276ق) سه طبع مصحح و منقّح انتشار یافته است. بار اول آن را سهیل زکّار در سال 1967 میلادى بر اساس نسخهاى واحد که در سال 477ق به دست احمد الاشعرى کتابت شده است(65) در دمشق به چاپ رساند. این تصحیح شامل مقدمهاى مختصر در مورد شرح حال خلیفه و روش وى در نگارش تاریخ، متن کتاب و فهارس متعددى (شامل فهرست اعلام، اقوام، قبایل و جماعات، اماکن، بلدان و بقاع) مىباشد. بار دوم به کوشش اکرم ضیاء العُمرى در 1967 میلادى در نجف منتشر شده است (متأسفانه کوششهاى نگارنده براى دستیابى به این چاپ بىنتیجه ماند).
سومین چاپ که احتمالاً مىتوان گفت بهترین چاپ و تصحیح تاریخ خلیفة بن خیاط است به کوشش دو استاد دانشگاه لبنان (مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز) در 1995 میلادى در بیروت انتشار یافته است. مصححان با استفاده از منابع دست اول تاریخ اسلام نظیر سیره ابن هشام، تاریخ طبرى، البدایه و النهایه، الکامل و بسیارى منابع تاریخى و حدیثى و جغرافیایى دیگر بر آن حواشى بسیارى نگاشتهاند. آنها بسیارى از اعلام اشخاص و اماکن جغرافیایى را که در متن کتاب ذکر شده است با استفاده از منابع تاریخى و جغرافیایى معرفى کردهاند. در پایان کتاب نیز فهارسى چون الأحادیث و الآثار، اعلام، قبایل، اماکن و موضوعات آوردهاند.
در مجموع مىتوان گفت از آنجا که این سه چاپ، تنها بر اساس نسخهاى واحد که از این کتاب باقى مانده به طبع رسیده است در متن کتاب چندان با هم تفاوتى ندارند، ولى در خصوص موارد دیگر، مقدمه سهیل زکار هم از لحاظ حجم و هم از لحاظ محتوا از مقدمه چاپ دو استاد لبنانى بسیار ارزندهتر است، اگر چه حواشى و فهارس چاپ سوم مفصلتر و راهگشاى بسیارى از مشکلات متن کتاب مىباشد.
پىنوشتها:
1. ابن ندیم، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، ص 288؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، ج 2، ص 243؛ ابومحمد رازى، الجرح و التعدیل، ج 3، ص 378؛ ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج 3، ص 160؛ شمسالدین محمد ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج 11، ص 472؛ سهیل زکّار، مقدمه طبقات خلیفة بن خیاط، ج 1، ص آ و ب.
2. عُصْفُرى منسوب به عُصفُر که با آن لباس را سرخ مىکنند (شیره گل مُعَصْفِر که در رنگرزى به کار مىرود) رک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 2، ص 244؛ اسماعیل پاشا بغدادى، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنّفین، ج 1، ص 350.
3. در این که شبّاب به چه معناست اختلاف وجود دارد «ابن خلکان، همان، ج 2، ص 244».
4. ذهبى، همان، ج 11، ص 473.
5. مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز، مقدمه تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 5؛ سهیل زکّار، مقدّمه طبقات خلیفة بن خیاط، ص آ.
6. ابن خلکان، همان، ج 2، ص 244.
7. ابوبکرمحمدبن خلفبن حیانبنصدقه وُکَیْع، معروف به وُکَیع قاضى در آداب برجستگى و تقدم داشته و در پارهاى نقاط قضاوت کرده بود و پیش از اینها نزد ابوعمر محمدبن یوسفبن یعقوب قاضى کتابت مىکرد و این کتابها از اوست: کتاب اخبار القضاة و تاریخهم و احکامهم، کتاب الشریف، کتاب الانواء و بسیارى دیگر «ابن ندیم، همان، ص 127».
8. محمد بن خلف بن حیان وکیع، اخبار القضاة، ج 2، ص 175.
9. فوّاز، همان، ص 6.
10. ابن خلکان، همان، ج 2، ص 244.
11. محمد ذهبى، همان، ج 11، ص 473.
12. ابوعمرو بن علاء، نام او زبّان فرزند علاء بن عمار مازنى و از اهالى بصره است و بنا به عقیده بعضى از علماى رجال، وى اصلاً ایرانى بوده است. او و پدرش از ترس حجاج به حجاز فرار کردند. قرائت را در مکه و مدینه فرا گرفت. او در کوفه و بصره نیز از افراد زیادى قرائت آموخت به طورى که در میان قاریان هفت گانه از نظر تخصص کسى بدو نمىرسد. وى در سال 68ق متولد گردید و در سال 154ق در گذشت «سید ابوالقاسم خویى، البیان فى تفسیر القرآن، ص 132».
13. یزید بن زُرَیع، ابومعاویه بصرى عشى از محدثان بصرى است. ابن سعد او را در طبقه ششم اهل بصره مىآورد و مىگوید «کان ثقة حجة کثیر الحدیث». وى در بصره در سال 182ق درگذشت. وى داراى گرایشهاى عثمانى بود «زرکلى، الاعلام، ج 8، ص 182».
14. محمد بن جعفر غُنْدَر، محمد بن جعفر بن دُرّان الهذلى، ابوعبداللّه، معروف به غُنْدَر، محدث و عابد بصرى. حدود هفتاد سال زیست. وى صحیحترین مردم در کتابت حدیث بود «زرکلى، الاعلام، ج 6، ص 69».
15. سفیانبن عُیَیْنَه، در 107ق (725.م) در کوفه زاده شد و در مکه رشد یافت. محدث و مفسر و فقیهى بزرگ بود. در 196ق (811.م) در مکه در گذشت «فؤاد سزگین، تاریخ نگارشهاى عربى، ترجمه و تدوین و آماده سازى مؤسسه نشر فهرستگان، ص 139.
16. ابوداود طَیالسى، ابوداود سلیمان بن داود بن الجارود الطَیالسى (ت 133ق/755م در بصره، د. 4ـ203ق/818م). از سفیان ثورى، شعبه و دیگران روایت کرده و احمد بن حنبل، على بن مَدینى و دیگران نیز از او روایت کردهاند. وى به حافظه نیکوى خود مىبالید و به این که مىتواند بدون بهره جستن از مآخذ مکتوب املا کند، ولى همین امر سبب پارهاى خطاها شده است «فؤاد سزگین، همان، ص 141».
17. عبدالرحمنبن مهدىبن حسان العنبرى البصرى اللؤلؤى از ائمه حفاظ و داناترین کس به حدیث در عصر خود بود. او را در حدیث تصنیفاتى است. وى به سال 135ق متولد شد و در 198ق درگذشت. «زرکلى، همان، ج 3، ص 339».
18. على بن محمّد مَدائنى، ابوالحسن على بن محمّد بن عبداللّه بن ابىسیف، اخبارىِ نامدار عراقى به سال 135ق در بصره دیده به جهان گشود. ابن ندیم در الفهرست 239 کتاب از تألیفات او را ذکر کرده است. در تاریخ وفات وى اختلاف است، سالهاى 235 و 215 و 225 ذکر شده است. خدمت عمدهاى که مدائنى به علم تاریخ کرده است نظم بخشى و تدوین متوازن و منسجم اطلاعاتِ تاریخى موجود عصر خود است «صادق آئینهوند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، ج 1، ص 477 ـ 479».
19. ابوعُبَیدَه مَعْمَربن مُثَنّى تَیْمى، وى معلومات خویش را از راویان بَدَوى مربد در بصره به دست مىآورد، از همین رو توانست روایاتِ قبیلهاى و محلى و خانوادگى اعراب شمال را یکجا گرد آورد. جاحظ و ابوالفرج اصفهانى و ابنندیم هر یک به تبحّر او در علوم جاهلى و اسلامى گواهى دادهاند. آثار او را بیش از 103 کتاب نوشتهاند. با این که ابوعبیده گرایش شعوبى دارد، ولى هم مورّخان و هم لُغویان به او اعتماد کردهاند. در تاریخ طبرى بیش از پنجاه مورد از او یاد شده است. مرگش را سال 211ق ذکر کردهاند «صادق آئینهوند، همان، ج 1، ص 512 ـ 514».
20. هشام کلبى، ابومُنْذر هشام بن محمّد بن سائب کلبى در کوفه دیده به جهان گشود. تاریخ قدیم را از پدرش به ارث برد و در انساب نیز از کتاب پدرش سود گرفت. گفتهاند همچون پدرش از کتیبهها و نوشتههاى کنیسهها و دیرهاى حیره براى اطلاع از تاریخ لخمیان استفاده کرد. امام صادق(ع) او را مقرّب مىداشت و به محضر خویش مىپذیرفت و از دانش خود بهرهمند مىفرمود. تألیفات او را بیش از 142 کتاب ذکر کردهاند. در سال 204ق درگذشت «صادق آئینه وند، همان، ص 483 ـ 485».
21. ابویَقْظان سُحَیْم یا عامر بن حَفْص از بزرگان تاریخ و از آشنایان به تاریخ جاهلیّت است. گفتهاند او اولین کسى است که در انساب از انساب قبیلهاى، دست به تألیف در انسابِ عام زده است. ابنقتیبه در المعارف و طبرى در تاریخ از او نقل کردهاند. مرگش به سال 190ق اتفاق افتاده است «آئینهوند، همان، ص 488».
22. اکرم ضیاء العُمَرى، مقدمه طبقات خلیفة بن خیاط، ص 13.
23. ابن ندیم، همان، ص 288.
24. بغدادى، همان، ج 1، ص 350.
25. ابومحمد رازى، الجرح و التعدیل، ج 3، ص 387؛ سهیل زکّار، همان، ص ج و د.
26. ابن خلکان، همان، ج 2، ص 243؛ شمس الدین محمد ذهبى، تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 436.
27. عماد الدین اسماعیل بن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج 1، ص 322.
28. محمد ذهبى، همان، ج 2، ص 436.
29. عبدالکریم بن محمد سمعانى، الانساب، تقدیم و تعلیق عبداللّه عمر البارودى، ج 4، ص 202.
30. رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص 122.
31. محمد ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج 11، ص 472؛ ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج 3، ص 160.
32. خلیفةبن خیاطعصفرى، همان، تحقیق مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز، ص 13.
33. خلیفةبن خیاطعصفرى، همان، تحقیق فواز، ص 13.
34. خلیفة بن خیاط عصفرى، همان، تحقیق فوّاز، ص 14، 15؛ در صحّت این خبر تردید کردهاند «رک: سید جعفر مرتضى عاملى ج 3، ص 35 ـ 40».
35. عبدالجبار ناجى، اسهامات مورخی البصره فى الکتابة التاریخیة، ص 179.
36. S. Zakar, »Ibn Khayyat al-usfuri«, in EI2, New edition, V.3, Leiden, E.J. Brill, 1971, P. 838.
37. عبدالجبار ناجى، همان، ص 191؛ خلیفةبن خیاط، همان، ص 15 تا 316.
38. براى نمونه رک: همان، همان، ص 15 ـ 19 و 25 و بسیارى جاهاى دیگر.
39. همان، ص 61 و 112 و 135 و 136.
40. نک: همان، ص 16 تا 260.
41. عبدالجبار ناجى، همان، ص 192.
42. کلود کاهن، درآمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى، ترجمه اسداللّه علوى، ص 165.
43. ابن خیاط، همان، ص 13 و 45 ـ 46 و 57 و 60 و 62 و 90 و 94 و بسیارى جاهاى دیگر.
44. ابن خیاط، همان، ص 53 و 64 و 93 ـ 94 و 97 و 105 و 109 ـ 110 و بسیارى جاهاى دیگر.
45. ابن خیاط، همان، ص 16 و 67 و 70 و 92 و 98 و 126 و 164 و 171 و بسیارى جاهاى دیگر.
46. ابن خیاط، همان، ص 51 و 57 و 58 ـ 60 و 104.
47. ابن خیاط، همان، ص 22 و 23.
48. ابن خیاط، همان، ص 28 ـ 31.
49. ابن خیاط، همان، ص 38 ـ 39.
50. ابن خیاط، همان، ص 18 ـ 20 و 22 و بسیارى جاهاى دیگر.
51. ابن خیاط، همان، ص 58 ـ 60.
52. ابن خیاط، همان، ص 113 ـ 114.
53. ابن خیاط، همان، ص 150 ـ 155.
54. ابن خیاط، همان، ص 98 ـ 105.
55. ابن خیاط، همان، ص 115 ـ 118.
56. ابن خیاط، همان، ص 147 ـ 155.
57. ابن خیاط، همان، ص 159 و 171 ـ 174 و 177 ـ 181.
58. ابن خیاط، همان، ص 66 ـ 73 و بسیارى جاهاى دیگر.
59. براى نمونه به اسامى کارگزاران عمر بن خطاب در صفحه 87 ـ 89 و کارگزاران عثمان در صفحه 106 ـ 107 و کارگزاران حضرت على(ع) در صفحه 120 ـ 122 و کارگزاران عبدالملک بن مروان در صفحه 185 ـ 190 کتاب ابن خیاط مراجعه شود.
60. ابن خیاط، همان، ص 308 ـ 319.
61. ناجى، همان، ص 197.
62. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 7، ص 510.
63. ناجى، همان، ص 201 و 202.
64. ابوعبدالرحمن بَقىّ بن مَخْلَد بن یزید القُرطبى در 201ق در اندلس متولد شد. سفرهایى علمى به مصر و شام و حجاز و بغداد داشت که یک بار چهارده سال و بار دوم بیست سال به درازا کشید. از احمد بن حنبل، ابوبکر بن ابى شَیْبه و دیگران روایت کرده است. او چندین کتاب تألیف کرد و از آثار مشهور دیگر نسخه برداشت و با خود به زادگاهش اندلس برد. او را به علت وثاقت و آگاهىهاى گستردهاش بسیار ستودهاند. از این گذشته گویند وى نخستین محدثى است که در یک مُسْنَد روایات را بر حسب نامهاى صحابه تنظیم کرده است و موارد را بر حسب دیدگاههاى فقهى در بابها آورده است. تفسیر مفقود شده او به عقیده ابن حزم بهترین تفسیر در نوع خود بوده است «فؤاد سزگین، همان، ج 1، ص 224».
65. رَباط، اوقاف 199 (168 گ، 477ق) مشخصات این نسخه بنا به نوشته سزگین مىباشد «تاریخ نگارشهاى عربى، ج 1، ص 159».
منابع:
ـ آئینهوند، صادق، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى (تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377ش).
ـ ابن حجر عسقلانى، شهاب الدین احمد، تهذیب التهذیب (حیدرآباد دکن، بىنا، 1325 ـ 1327ق).
ـ ابن خلکان، شمس الدین احمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، (بیروت، دار صادر، 1968م).
ـ ابن خیاط عصفرى، خلیفه، تاریخ، به کوشش مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1995م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، تاریخ، تحقیق سهیل زکّار (دمشق، مطابع وزارة الثقافة و السیاحة و الارشاد القومى، 1967م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، طبقات، تحقیق سهیل زکّار (دمشق، مطابع وزارة الثقافة و السیاحة و الارشاد القومى، 1966م).
ـ ابن کثیر دمشقى، عماد الدین اسماعیل، البدایة و النهایة (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا).
ـ ابن ندیم، اسحاق بن محمد، الفهرست، به کوشش رضا تجدد (تهران، چاپ افست مروى، 1973م).
ـ بغدادى، اسماعیل پاشا، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین (بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا).
ـ جعفریان، رسول، منابع تاریخ اسلام (قم، انصاریان، 1376ش).
ـ خوئى، سید ابوالقاسم، البیان فى تفسیر القرآن (قم، دارالثقلین، 1418ق).
ـ ذهبى، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء (بیروت، مؤسسه الرسالة، 1410ق/1990م).
ـ رازى، ابومحمد ابن ابى حاتم، الجرح و التعدیل (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا).
ـ سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهاى عربى، ترجمه و تدوین و آماده سازى مؤسسه نشر فهرستگان، (تهران، به اهتمام خانه کتاب، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380ش).
ـ سمعانى، عبدالکریم بن محمد، الانساب، تقدیم و تعلیق عبداللّه عمر البارودى (بیروت، دارالجنان، 1408ق/1988م).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارمعارف، 1967م).
ـ عاملى، جعفر مرتضى، دراسات و بحوث فى التاریخ و الإسلام، الطبعة الثانیة (قم، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة الجماعة المدرسین، 1409ق).
ـ کاهن، کلود، درآمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى، ترجمه اسداللّه علوى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، 1370ش).
ـ وکیع، محمدبن خلفبن حیان، اخبار القضاة (مصر، مطبعة السعاده، 1366ق/1947م).
ـ ناجى، عبدالجبار، اسهامات مورخی البصره فى الکتابة التاریخیة (بغداد، بىنا، 1990م).
- Zakar, S, »Ibn Khayyat al-usfuri«, in EI2, New edition, V.3, Leiden, E.J. Brill, 1971.
شرح حال خلیفه
ابوعمرو خلیفةبن خیاطبن ابىهُبیرة(1) خلیفة بن خیاط شیبانى عُصْفُرى بصرى(2) معروف به «شَبَّاب»(3) از مورخان و محدثان و نسب شناسان برجسته نیمه اول قرن سوم قمرى (د 240ق) است. از زندگى شخصى وى اطلاع چندانى در دست نیست، احتمالاً در حدود سال 160ق در بصره متولد شد.(4) آنچه در کتب رجال و تراجم در مورد وى آمده از ذکر نسب و سال وفات و تعداد شیوخ و شاگردان وى فراتر نمىرود.
وى در بصره به تحصیل علم پرداخت و احتمالاً بر خلاف رسمِ آن زمان براى تحصیلِ علم مسافرت نکرد، زیرا هیچ یک از منابع حتى خطیب بغدادى به سفر وى براى کسب علم اشاره نکردهاند.(5)
بصره در قرن دوم و سوم قمرى یکى از مهمترین مراکز فرهنگ اسلامى ـ عربى به ویژه در زمینههاى لغت و ادب و حدیث و تاریخ بود. خلیفه از خانوادهاى اهل علم برخاسته بود. جد وى ابوهُبیره (د 160ق) از رجال ثقه حدیث نزد بخارى و ابن ابى حاتم رازى بود، حتى ابنسعد نیز در طبقات خویش از وى روایتى نقل کرده است.(6) پدر خلیفه نیز در حدیث حجت بود.
دوره زندگى وى همزمان با اوج حرکت فرقه معتزله در دوران خلافت مأمون و معتصم بود و بنا به روایت وُکَیعْ(7)، خلیفة بن خیاط نیز همانند دیگر علماى حدیث از مخالفان معتزله بود و حتى یک بار در دفاع از قاضى احمد بن ریاح (قاضى بصره) به مخالفت علنى با معتزله پرداخت(8)؛ وى همانند استادش یزید بن زریع داراى گرایشات عثمانى بود.(9)
در تاریخ وفات وى اختلاف است، بیشتر منابع سال 240ق را ذکر کردهاند. ابن خلکان آورده است «وى در رمضان سال 230ق فوت کرده است، سال 246ق نیز ذکر شده است».(10) طول عمر وى بنا به گفته ذهبى هشتاد سال بوده است.(11)
مشایخ خلیفه
در علوم قرآن و قراءات: ابوعمرو بن علاء(12) از مشهورترین قُرّا؛ در حدیث: یزید بن زُریع(13)، محمّد بن جعفر غُنْدَر(14)، سفیان بن عُیَیْنَه(15)، ابوداود طَیالِسى(16) و عبدالرحمن بن مهدى(17) از بزرگترین محدثان قرن دوم؛ در تاریخ: على بن محمّد مدائنى(18) و ابوعُبَیْدَة مَعْمَر بن مُثَنّى(19) از برجستهترین اخباریان عصر وى؛ در انساب: هشام کلبى(20) و ابوالیقظان سُحیم بن حَفص(21) مشهور به «نَسّابه» از مشهورترین نسب شناسان و بسیارى دیگر.(22)
تألیفات خلیفه
ابن ندیم پنج کتاب براى وى برشمرده است: کتاب الطبقات؛ کتاب التاریخ؛ طبقات القُرّاء؛ تاریخ الزَّمنى و العُرْجان و المَرْضى و العُمْیان؛ اجزاء القرآن و اعشاره و اسباعه و آیاته.(23) اسماعیل پاشا بغدادى، علاوه بر پنج کتاب فوق، کتاب المسند فى الحدیث را به وى نسبت داده است.(24) از شش کتاب خلیفه تنها دو کتاب طبقات و تاریخ به دست ما رسیده که چندین بار به چاپ رسیده است.
جایگاه خلیفه نزد علماى حدیث و تاریخ
اکثر علماى حدیث و تاریخ، خلیفه را فردى درست و ثقه معرفى کردهاند و تنها ابن ابى حاتم رازى و على بن مدینى از وى به نیکى یاد نکردهاند.(25) علما و نویسندگان از وى با تعابیرى چون «الامام الحافظ»(26)، «احد ائمة التاریخ»(27)، «محدث نسابة اخبارى علامة»(28) و «مثقفاً عالماً بایام الناس و انسابهم»(29) یاد کردهاند. براى وثاقت وى دو دلیل ذکر کردهاند؛ اول در پیش گرفتن روش محدثان در گزارش تاریخ (ٍ ادامه مقاله) و دیگر بصرى بودن وى. بصرىها به سبب داشتن تمایلات عثمانى نزد علماى رجال و حدیث ثقه مىباشند.(30) بخارى در صحیح هفت حدیث از وى نقل کرده است. علاوه بر وى کسانى چون بَقى بن مَخْلَد، حَرْب الکرمانى، عبدالله بن عبدالرحمن دارمى، احمد بن حنبل و بسیارى دیگر از وى حدیث روایت کردهاند.(31)
معرفى تاریخ خلیفة بن خیاط
خلیفه کتاب خویش را با تعریف کلمه تاریخ آغاز مىکند، وى نیز همانند بسیارى از مورخان کهن، تاریخ را به معناى سال و به طور عمده به معناى تقویم اعم از سال تولد و درگذشت و سال رخ دادنِ حوادث و مانند اینها به کار مىبرد. وى در مقدمه کتاب در تعریف تاریخ مىنویسد «این کتاب تاریخ است و مردم امر حج و روزه خویش و نیز عِدّه زنان و زمان دیون خود را با تاریخ تعیین مىکنند» و به آیه 189 بقره و 12 اِسراء و 5 یونس استناد مىکند.(32)
خلیفه معتقد است مردم پیوسته واقعهاى مهم را براى تاریخگذارى انتخاب مىکردهاند، وقایعى چون هبوط آدم(ع) از بهشت، بعثت حضرت نوح(ع)، طوفان نوح(ع)، در آتش شدن ابراهیم(ع) و بنیان کعبه. وى به نقل از ابوعُبیده مَعْمَر بن مُثنى مىگوید ایرانیان پیوسته تاریخ کارهایشان را مىشناسند و مبدأ تاریخ نزد آنان پادشاهى یَزْدجِرْد بن شهریار مىباشد.(33) وى در ادامه از مبدأهاى تاریخى مختلفى چون بنیان کعبه، مرگ کعب بن لُؤى و حمله ابرهه، که اعراب پس از هر حادثه براى مدتى آن را حفظ مىکردند، سخن به میان مىآورد. بعد، از پیدایش تاریخ قمرى به دستور عمر بن خطاب بر اساس هجرت حضرت رسول(ص) از مکه به مدینه سخن گفته است. وى معتقد است ابتدا صحابه در مورد این که از سال تولد، بعثت، هجرت یا وفات حضرت رسول(ص) کدام یک را مبدأ قرار دهند اختلاف کردند تا این که به امر عمر بن خطاب هجرت را که جدا کننده دارالشرک از دارالایمان و حق از باطل بود مبدأ تاریخ نهادند.(34)
خلیفه بحث تاریخى خویش را از تولد پیامبر آغاز مىکند و بدون ذکر رویدادهاى دوران مکى، تا سال 232ق یعنى هشت سال قبل از وفاتش ادامه مىدهد. نکته در خور توجه این که خلیفه بر خلاف بسیارى از مورخان دیگر چون دینورى (د. 282ق)، یعقوبى (د. 284ق) و طبرى (د. 310ق) که کتاب خویش را با داستان آفرینش، تاریخ انبیا و اقوام و پادشاهان پیش از اسلام شروع مىکنند اثر خویش را با ذکر تولد و وفات حضرت رسول(ص) شروع مىنماید و با این که خود عالم به انساب قبایل عرب و ایام عرب مىباشد هیچ ذکرى از آنها به میان نمىآورد. در واقع چارچوب تاریخ نزد خلیفه به تاریخ اسلام محدود مىباشد. این نکته از آنجا استنباط مىشود که وى حتى به وقایع دوران مکى نمىپردازد و آغاز تاریخ را ورود حضرت رسول(ص) به مدینه مىداند.(35) شاید علت نیاوردن تاریخ دوران مکى ناشى از همان نگاه اسلامى وى به تاریخ باشد چون وى از مکه با نام «ارض شرک» و از هجرت با عنوان «فارق حق از باطل» یاد مىکند.
شیوه تدوین مطالب تاریخى نزد خلیفه جامعِ دو شیوه سالشمارانه و حدیثى ـ خبرى است، یعنى تاریخ وقایع وتراجم احوال و سیره و مغازى و فتوح (البته بسیار فشرده و مختصر) را ذیل سال و به روش روایى (ذکر روایات مختلف درباره حوادث و اخبار تاریخى با درج سلسله اسناد به طور کامل یا ناقص) مىآورد. در واقع کتاب وى یکى از قدیمىترین کتب موجود تاریخى به شیوه سالشمارانه است.
اهمیت این کتاب در آن است که حاوى قدیمىترین شرح وقایع عمده اسلامى است که به ما رسیده، زیرا کتب پیش از آن یا تک نگارىهایى بیش نبود یا چون سیره ابن اسحاق و طبقات ابن سعد علىرغم داشتنِ مطالب بسیارى در مورد تاریخ اسلام تنها به قسمتى از آن مىپرداختند، در ضمن از لحاظ سبک نویسندگى نیز حائز اهمیت است،(36) چنان که روش وى در کتابتِ تاریخ جامع بین روش علماى حدیث و اخباریان مىباشد. وى در بسیارى جاها به روش اول متمایل است و این تمایل از آنجا آشکار مىشود که وى بر ذکر اسانید روایات و تراجم و طبقات رجال و وفیات آنها بسیار تکیه مىکند، علاوه بر این وى بر مورخین مدینه و راویان آنها بیشتر اعتماد دارد.
در مورد سبک نویسندگى وى دو نکته در خور ذکر است؛ یکى این که وى در ذکر اسانید روایات هر قدر به زمان خویش نزدیک مىشود تساهل بیشترى نشان مىدهد یعنى در هنگام کتابت سیره نبوى و اخبار خلفاى راشدین سند روایت را به طور کامل ذکر مىکند، ولى از آغاز دولت اموى به تدریج در ذکر اسانید اهتمام نمىورزد و در روایت تاریخ دولت عباسى تقریباً در اکثر مواقع از ذکر اسانید طفره مىرود. نکته دیگر تأمل و احتیاط در پذیرش روایات به ویژه روایاتى است که درباره وقایع مهم تاریخ اسلام آمده است. در واقع خلیفه همانند جستجوگرى جدى در پى یافتن روایات و اطلاعات صحیحى است که حاوى ذکر تاریخ (روز، ماه و سال) واقعه مىباشند، مانند تاریخ زمان تولد حضرت رسول(ص) و مدت اقامت وى در مکه، و تاریخ دقیق برخى از غزوات حضرت رسول(ص) و سرایا و این که اولین سریه در چه تاریخى رخ نموده و فرماندهاش که بوده است. همچنین وى در صدد است که تاریخ دقیق بعضى از فتوحات اسلامى و وفیات خلفا و کارگزاران آنها را عرضه کند.
خلیفه در سیره به طور عمده بر ابناسحاق تکیه دارد و اخبار را مستقیماً یا با یک واسطه از طریق بکر بن سلیمان یا وَهْب بن جَریر بن حازم از وى نقل مىکند. وى علاوه بر این از کتاب تاریخ الخلفاء ابناسحاق نیز بهره برده و روایات متعددى درباره دوره خلفاى راشدین از وى نقل کرده است. بیش از صد بار نام ابناسحاق در کتاب تاریخ خلیفه آمده است.(37) البته وى اکثر روایات ابناسحاق را به صورت مختصر و فشرده ذکر مىکند و از تشریح وقایع مىپرهیزد.(38)
راوى یا نویسنده دیگرى که خلیفه از او بهره برده است وَهْب بن جَریر بن خازم اَزْدى (د. 206ق) است. خلیفه در موضوعِ جنگ جمل و وقایع ردَّه و اخبار خوارج بصره، مواردى از او نقل کرده است.(39)
ابوالحسن على بن محمد مدائنى (د. 225ق) اخبارىِ نامدار عراقى، یکى دیگر از منابع خلیفه است.(40) در بخش فتوحات و اخبار خلفاى راشدین، پنجاه درصد نقلها از مدائنى و به احتمال از کتاب جمل و کتاب صفین و کتاب خوارج اوست.(41) شاید به همین علت است که کلود کاهن معتقد است که کتاب تاریخ خلیفه از آنِ مدائنى است.(42) اما این نظر قطعاً صحیح نیست، زیرا اگر چه خلیفه از مدائنى روایات بسیارى نقل کرده است، ولى همان گونه که گفته شد بیشتر روایات مربوط به سیره از ابن اسحاق نقل شده است و تنها تا وقایع سال 131ق از مدائنى روایت مىکند.
از دیگر کسانى که خلیفه از آنها روایت کرده و محتمل است که وى از مکتوبات آنها با اجازه یا شفاهاً روایاتى را نقل کرده باشد عبارتاند از: ابوعبیده معمر بن مُثنى(43) (د. 209ق)، ابویقظان نَسّابه(44) (د. 190ق)، هشام کلبى(45) (د. 204ق) و ابو مَعْشَر سِنْدى(46) (د. بعد از سال 170ق).
خلیفه تاریخ دوران مدنى را اگر چه مختصر و کوتاه در ذیل هر سال نقل کرده است اما علىرغم این ایجاز، وى تقریباً به تمام سرایا و غزوات اشاره مىکند. وى در ذکر این سرایا و غزوات و نیز اکثر حوادثى که در کتاب خویش مىآورد بیشتر به اشخاص حاضر در واقعه و تعداد کشتهشدگان بر اساس قبیله مىپردازد و به عبارت دیگر روایت واقعه حول اشخاص حاضر در آن مىچرخد. دقت او در رعایت ترتیب حوادث و ذکر اسامى یکایک افراد حاضر در آنها کتاب تاریخ وى را ممتاز کرده است. براى نمونه وى اسامى شهداى غزوات بدر(47) و احد(48) و خیبر(49) را ذیل نام قبیله آنها با دقتى کم نظیر ـ در مقایسه با منابع موجود ـ ذکر مىکند.
از ویژگىهاى عمده کتاب، ارائه آگاهىهایى درباره والیان و صاحب منصبان حکومتى و امیران حج و قُضات و کاتبان و مسئولان دیوانهاى مختلف چون شرطه و رسائل و خراج و جند در هر سال و در هر شهر است. به طور مثال بعد از ذکر وفات حضرت رسول(ص) اسامى جانشینان وى در مدینه به هنگام لشکرکشىها و رسولان و عاملان صدقه و کاتبان و حاجب و صاحب نفقات و خازن و خادم و مؤذن و نگهبان وى را با ذکر تعداد دفعات مىآورد.
با توجه به موارد بالا این کتاب براى تحقیق در زمینه تشکیلات ادارى و مالى اسلام در قرون اول و دوم، سند بسیار معتبرى است و اطلاعات بسیار جالبى در اختیار پژوهشگر قرار مىدهد. نکته در خور توجه این که خیاط از ذکر حوادثِ اختلاف برانگیزى چون واقعه غدیر خم و سقیفه بنى ساعده صرف نظر کرده است. البته وى در مقابل هیچکدام از وقایع موضعگیرى نمىکند و در روایت هر واقعه به نام آن واقعه و افراد دخیل در آن و روز واقعه و مکان آن و در نهایت به تعداد کشتهشدگان و نتیجه آن بسنده مىکند.
یکى دیگر از ویژگىهاى کتاب، یاد از سالها و نیز روزهاى هفته است که در قیاس با منابع دیگر قابل توجه است.(50) یاد از فهرست کشتهشدگان یمامه(51) و جمل(52) و حَرَّه(53) کاملاً تازگى دارد. وى به حوادث داخلى دنیاى اسلام کمتر پرداخته و در عوض درباره فتوحات اخبار بیشترى آورده است. از جمله حوادث مهمى که وى علىرغم شیوه خویش به بحث و شرح در مورد آنها پرداخته مىتوان به وقایعى چون قتل عثمان(54) و جنگ میان حضرت على(ع) و معاویه(55) و واقعه حَرَّه(56) و شورشهاى خوارج(57) اشاره کرد.
مؤلف به دوره خلافت امویان در دمشق و به مسائل مربوط به سیاست خارجى اسلامى و به خصوص گسترش امپراطورى اسلام توجه خاص(58) داشته است و تاریخ خلافت عباسى را تا پایان خلافت هارون الرشید به همان سبک و روش دوران خلفاى راشدین و اموى مىنویسد، یعنى در ذیل هر سال به ذکر اسامى امیر حج و وفیات و وقایع مهم مىپردازد و پس از ذکر فوت خلیفه، اسامى عمال و قاضیان وى را ذیل نام ولایات و اسامى صاحبان دیوانها را ذیل نام هر دیوان مىآورد،(59) ولى حوادث دوران امین و مأمون و معتصم و واثق را که معاصر وى بودهاند و محتمل است خود شاهد بسیارى از آنها بوده و اطلاعات دست اولى راجع به آنها در اختیار داشته است بسیار مختصر و فشرده بیان مىکند(60) و تقریباً به ذکر نام امیر حج و وَفیات هر سال اکتفا مىکند. کتاب با ذکر نام امیر حج سال 232ق یعنى سال پایانى عصر اول عباسى خاتمه مىیابد.
این کتاب علىرغم حجمى اندک دورهاى دویست ساله از تاریخ اسلام را در بر مىگیرد و تقریباً همه حوادث مهم قرن اول و دوم قمرى را مىآورد. نویسنده آمار و ارقام و فهرستهاى بسیارى در اختیار پژوهشگر قرار مىدهد که مىتواند راهگشاى برخى از مشکلات و مجهولات باشد.
جایگاه تاریخ خلیفه
نکته پایانى در مورد این کتاب، بررسى جایگاه تاریخ خلیفه در بین مورخان معاصر او و پس از اوست. در بین علماى تاریخ از کتاب وى چندان استقبالى نشده است. مورخان معاصر وى همچون یعقوبى و طبرى و همچنین مورخان متأخر از وى، همچون ابن اثیر و ابن کثیر چیزى از آن برداشت نکردهاند.(61) طبرى تنها یک بار آن هم در ذکر حوادث سال 141ق زمانِ خلافت منصور عباسى از وى روایت کرده است.(62) حال چرا این کتاب که حاوى اطلاعات گرانبهایى راجع به مسائل ادارى و ضبط تاریخ و زمانهاى حوادث تاریخى دوران اموى و عباسى است مورد غفلت قرار گرفته، مشخص نیست. شاید این مورخان کتاب را در اختیار نداشتهاند و لیکن همان گونه که گذشت ابن ندیم که در قرن چهارم مىزیسته در الفهرست ضمن چهار کتاب دیگر او از این کتاب نیز نام مىبرد. با این همه ازدى (د. 334ق) مؤلف تاریخ موصل در جاهاى گوناگون از این کتاب استفاده کرده است. به طور مثال وى در حوادث سالهاى 126 و 129 و 131ق از خلیفه روایت مىکند.(63)
چاپهاى مختلف تاریخ خلیفه
از کتاب تاریخ خلیفة بن خیاط به روایت بَقىّ بن مَخْلَد قُرطبى(64) (د. 276ق) سه طبع مصحح و منقّح انتشار یافته است. بار اول آن را سهیل زکّار در سال 1967 میلادى بر اساس نسخهاى واحد که در سال 477ق به دست احمد الاشعرى کتابت شده است(65) در دمشق به چاپ رساند. این تصحیح شامل مقدمهاى مختصر در مورد شرح حال خلیفه و روش وى در نگارش تاریخ، متن کتاب و فهارس متعددى (شامل فهرست اعلام، اقوام، قبایل و جماعات، اماکن، بلدان و بقاع) مىباشد. بار دوم به کوشش اکرم ضیاء العُمرى در 1967 میلادى در نجف منتشر شده است (متأسفانه کوششهاى نگارنده براى دستیابى به این چاپ بىنتیجه ماند).
سومین چاپ که احتمالاً مىتوان گفت بهترین چاپ و تصحیح تاریخ خلیفة بن خیاط است به کوشش دو استاد دانشگاه لبنان (مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز) در 1995 میلادى در بیروت انتشار یافته است. مصححان با استفاده از منابع دست اول تاریخ اسلام نظیر سیره ابن هشام، تاریخ طبرى، البدایه و النهایه، الکامل و بسیارى منابع تاریخى و حدیثى و جغرافیایى دیگر بر آن حواشى بسیارى نگاشتهاند. آنها بسیارى از اعلام اشخاص و اماکن جغرافیایى را که در متن کتاب ذکر شده است با استفاده از منابع تاریخى و جغرافیایى معرفى کردهاند. در پایان کتاب نیز فهارسى چون الأحادیث و الآثار، اعلام، قبایل، اماکن و موضوعات آوردهاند.
در مجموع مىتوان گفت از آنجا که این سه چاپ، تنها بر اساس نسخهاى واحد که از این کتاب باقى مانده به طبع رسیده است در متن کتاب چندان با هم تفاوتى ندارند، ولى در خصوص موارد دیگر، مقدمه سهیل زکار هم از لحاظ حجم و هم از لحاظ محتوا از مقدمه چاپ دو استاد لبنانى بسیار ارزندهتر است، اگر چه حواشى و فهارس چاپ سوم مفصلتر و راهگشاى بسیارى از مشکلات متن کتاب مىباشد.
پىنوشتها:
1. ابن ندیم، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، ص 288؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، ج 2، ص 243؛ ابومحمد رازى، الجرح و التعدیل، ج 3، ص 378؛ ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج 3، ص 160؛ شمسالدین محمد ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج 11، ص 472؛ سهیل زکّار، مقدمه طبقات خلیفة بن خیاط، ج 1، ص آ و ب.
2. عُصْفُرى منسوب به عُصفُر که با آن لباس را سرخ مىکنند (شیره گل مُعَصْفِر که در رنگرزى به کار مىرود) رک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 2، ص 244؛ اسماعیل پاشا بغدادى، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنّفین، ج 1، ص 350.
3. در این که شبّاب به چه معناست اختلاف وجود دارد «ابن خلکان، همان، ج 2، ص 244».
4. ذهبى، همان، ج 11، ص 473.
5. مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز، مقدمه تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 5؛ سهیل زکّار، مقدّمه طبقات خلیفة بن خیاط، ص آ.
6. ابن خلکان، همان، ج 2، ص 244.
7. ابوبکرمحمدبن خلفبن حیانبنصدقه وُکَیْع، معروف به وُکَیع قاضى در آداب برجستگى و تقدم داشته و در پارهاى نقاط قضاوت کرده بود و پیش از اینها نزد ابوعمر محمدبن یوسفبن یعقوب قاضى کتابت مىکرد و این کتابها از اوست: کتاب اخبار القضاة و تاریخهم و احکامهم، کتاب الشریف، کتاب الانواء و بسیارى دیگر «ابن ندیم، همان، ص 127».
8. محمد بن خلف بن حیان وکیع، اخبار القضاة، ج 2، ص 175.
9. فوّاز، همان، ص 6.
10. ابن خلکان، همان، ج 2، ص 244.
11. محمد ذهبى، همان، ج 11، ص 473.
12. ابوعمرو بن علاء، نام او زبّان فرزند علاء بن عمار مازنى و از اهالى بصره است و بنا به عقیده بعضى از علماى رجال، وى اصلاً ایرانى بوده است. او و پدرش از ترس حجاج به حجاز فرار کردند. قرائت را در مکه و مدینه فرا گرفت. او در کوفه و بصره نیز از افراد زیادى قرائت آموخت به طورى که در میان قاریان هفت گانه از نظر تخصص کسى بدو نمىرسد. وى در سال 68ق متولد گردید و در سال 154ق در گذشت «سید ابوالقاسم خویى، البیان فى تفسیر القرآن، ص 132».
13. یزید بن زُرَیع، ابومعاویه بصرى عشى از محدثان بصرى است. ابن سعد او را در طبقه ششم اهل بصره مىآورد و مىگوید «کان ثقة حجة کثیر الحدیث». وى در بصره در سال 182ق درگذشت. وى داراى گرایشهاى عثمانى بود «زرکلى، الاعلام، ج 8، ص 182».
14. محمد بن جعفر غُنْدَر، محمد بن جعفر بن دُرّان الهذلى، ابوعبداللّه، معروف به غُنْدَر، محدث و عابد بصرى. حدود هفتاد سال زیست. وى صحیحترین مردم در کتابت حدیث بود «زرکلى، الاعلام، ج 6، ص 69».
15. سفیانبن عُیَیْنَه، در 107ق (725.م) در کوفه زاده شد و در مکه رشد یافت. محدث و مفسر و فقیهى بزرگ بود. در 196ق (811.م) در مکه در گذشت «فؤاد سزگین، تاریخ نگارشهاى عربى، ترجمه و تدوین و آماده سازى مؤسسه نشر فهرستگان، ص 139.
16. ابوداود طَیالسى، ابوداود سلیمان بن داود بن الجارود الطَیالسى (ت 133ق/755م در بصره، د. 4ـ203ق/818م). از سفیان ثورى، شعبه و دیگران روایت کرده و احمد بن حنبل، على بن مَدینى و دیگران نیز از او روایت کردهاند. وى به حافظه نیکوى خود مىبالید و به این که مىتواند بدون بهره جستن از مآخذ مکتوب املا کند، ولى همین امر سبب پارهاى خطاها شده است «فؤاد سزگین، همان، ص 141».
17. عبدالرحمنبن مهدىبن حسان العنبرى البصرى اللؤلؤى از ائمه حفاظ و داناترین کس به حدیث در عصر خود بود. او را در حدیث تصنیفاتى است. وى به سال 135ق متولد شد و در 198ق درگذشت. «زرکلى، همان، ج 3، ص 339».
18. على بن محمّد مَدائنى، ابوالحسن على بن محمّد بن عبداللّه بن ابىسیف، اخبارىِ نامدار عراقى به سال 135ق در بصره دیده به جهان گشود. ابن ندیم در الفهرست 239 کتاب از تألیفات او را ذکر کرده است. در تاریخ وفات وى اختلاف است، سالهاى 235 و 215 و 225 ذکر شده است. خدمت عمدهاى که مدائنى به علم تاریخ کرده است نظم بخشى و تدوین متوازن و منسجم اطلاعاتِ تاریخى موجود عصر خود است «صادق آئینهوند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، ج 1، ص 477 ـ 479».
19. ابوعُبَیدَه مَعْمَربن مُثَنّى تَیْمى، وى معلومات خویش را از راویان بَدَوى مربد در بصره به دست مىآورد، از همین رو توانست روایاتِ قبیلهاى و محلى و خانوادگى اعراب شمال را یکجا گرد آورد. جاحظ و ابوالفرج اصفهانى و ابنندیم هر یک به تبحّر او در علوم جاهلى و اسلامى گواهى دادهاند. آثار او را بیش از 103 کتاب نوشتهاند. با این که ابوعبیده گرایش شعوبى دارد، ولى هم مورّخان و هم لُغویان به او اعتماد کردهاند. در تاریخ طبرى بیش از پنجاه مورد از او یاد شده است. مرگش را سال 211ق ذکر کردهاند «صادق آئینهوند، همان، ج 1، ص 512 ـ 514».
20. هشام کلبى، ابومُنْذر هشام بن محمّد بن سائب کلبى در کوفه دیده به جهان گشود. تاریخ قدیم را از پدرش به ارث برد و در انساب نیز از کتاب پدرش سود گرفت. گفتهاند همچون پدرش از کتیبهها و نوشتههاى کنیسهها و دیرهاى حیره براى اطلاع از تاریخ لخمیان استفاده کرد. امام صادق(ع) او را مقرّب مىداشت و به محضر خویش مىپذیرفت و از دانش خود بهرهمند مىفرمود. تألیفات او را بیش از 142 کتاب ذکر کردهاند. در سال 204ق درگذشت «صادق آئینه وند، همان، ص 483 ـ 485».
21. ابویَقْظان سُحَیْم یا عامر بن حَفْص از بزرگان تاریخ و از آشنایان به تاریخ جاهلیّت است. گفتهاند او اولین کسى است که در انساب از انساب قبیلهاى، دست به تألیف در انسابِ عام زده است. ابنقتیبه در المعارف و طبرى در تاریخ از او نقل کردهاند. مرگش به سال 190ق اتفاق افتاده است «آئینهوند، همان، ص 488».
22. اکرم ضیاء العُمَرى، مقدمه طبقات خلیفة بن خیاط، ص 13.
23. ابن ندیم، همان، ص 288.
24. بغدادى، همان، ج 1، ص 350.
25. ابومحمد رازى، الجرح و التعدیل، ج 3، ص 387؛ سهیل زکّار، همان، ص ج و د.
26. ابن خلکان، همان، ج 2، ص 243؛ شمس الدین محمد ذهبى، تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 436.
27. عماد الدین اسماعیل بن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج 1، ص 322.
28. محمد ذهبى، همان، ج 2، ص 436.
29. عبدالکریم بن محمد سمعانى، الانساب، تقدیم و تعلیق عبداللّه عمر البارودى، ج 4، ص 202.
30. رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص 122.
31. محمد ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج 11، ص 472؛ ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج 3، ص 160.
32. خلیفةبن خیاطعصفرى، همان، تحقیق مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز، ص 13.
33. خلیفةبن خیاطعصفرى، همان، تحقیق فواز، ص 13.
34. خلیفة بن خیاط عصفرى، همان، تحقیق فوّاز، ص 14، 15؛ در صحّت این خبر تردید کردهاند «رک: سید جعفر مرتضى عاملى ج 3، ص 35 ـ 40».
35. عبدالجبار ناجى، اسهامات مورخی البصره فى الکتابة التاریخیة، ص 179.
36. S. Zakar, »Ibn Khayyat al-usfuri«, in EI2, New edition, V.3, Leiden, E.J. Brill, 1971, P. 838.
37. عبدالجبار ناجى، همان، ص 191؛ خلیفةبن خیاط، همان، ص 15 تا 316.
38. براى نمونه رک: همان، همان، ص 15 ـ 19 و 25 و بسیارى جاهاى دیگر.
39. همان، ص 61 و 112 و 135 و 136.
40. نک: همان، ص 16 تا 260.
41. عبدالجبار ناجى، همان، ص 192.
42. کلود کاهن، درآمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى، ترجمه اسداللّه علوى، ص 165.
43. ابن خیاط، همان، ص 13 و 45 ـ 46 و 57 و 60 و 62 و 90 و 94 و بسیارى جاهاى دیگر.
44. ابن خیاط، همان، ص 53 و 64 و 93 ـ 94 و 97 و 105 و 109 ـ 110 و بسیارى جاهاى دیگر.
45. ابن خیاط، همان، ص 16 و 67 و 70 و 92 و 98 و 126 و 164 و 171 و بسیارى جاهاى دیگر.
46. ابن خیاط، همان، ص 51 و 57 و 58 ـ 60 و 104.
47. ابن خیاط، همان، ص 22 و 23.
48. ابن خیاط، همان، ص 28 ـ 31.
49. ابن خیاط، همان، ص 38 ـ 39.
50. ابن خیاط، همان، ص 18 ـ 20 و 22 و بسیارى جاهاى دیگر.
51. ابن خیاط، همان، ص 58 ـ 60.
52. ابن خیاط، همان، ص 113 ـ 114.
53. ابن خیاط، همان، ص 150 ـ 155.
54. ابن خیاط، همان، ص 98 ـ 105.
55. ابن خیاط، همان، ص 115 ـ 118.
56. ابن خیاط، همان، ص 147 ـ 155.
57. ابن خیاط، همان، ص 159 و 171 ـ 174 و 177 ـ 181.
58. ابن خیاط، همان، ص 66 ـ 73 و بسیارى جاهاى دیگر.
59. براى نمونه به اسامى کارگزاران عمر بن خطاب در صفحه 87 ـ 89 و کارگزاران عثمان در صفحه 106 ـ 107 و کارگزاران حضرت على(ع) در صفحه 120 ـ 122 و کارگزاران عبدالملک بن مروان در صفحه 185 ـ 190 کتاب ابن خیاط مراجعه شود.
60. ابن خیاط، همان، ص 308 ـ 319.
61. ناجى، همان، ص 197.
62. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 7، ص 510.
63. ناجى، همان، ص 201 و 202.
64. ابوعبدالرحمن بَقىّ بن مَخْلَد بن یزید القُرطبى در 201ق در اندلس متولد شد. سفرهایى علمى به مصر و شام و حجاز و بغداد داشت که یک بار چهارده سال و بار دوم بیست سال به درازا کشید. از احمد بن حنبل، ابوبکر بن ابى شَیْبه و دیگران روایت کرده است. او چندین کتاب تألیف کرد و از آثار مشهور دیگر نسخه برداشت و با خود به زادگاهش اندلس برد. او را به علت وثاقت و آگاهىهاى گستردهاش بسیار ستودهاند. از این گذشته گویند وى نخستین محدثى است که در یک مُسْنَد روایات را بر حسب نامهاى صحابه تنظیم کرده است و موارد را بر حسب دیدگاههاى فقهى در بابها آورده است. تفسیر مفقود شده او به عقیده ابن حزم بهترین تفسیر در نوع خود بوده است «فؤاد سزگین، همان، ج 1، ص 224».
65. رَباط، اوقاف 199 (168 گ، 477ق) مشخصات این نسخه بنا به نوشته سزگین مىباشد «تاریخ نگارشهاى عربى، ج 1، ص 159».
منابع:
ـ آئینهوند، صادق، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى (تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377ش).
ـ ابن حجر عسقلانى، شهاب الدین احمد، تهذیب التهذیب (حیدرآباد دکن، بىنا، 1325 ـ 1327ق).
ـ ابن خلکان، شمس الدین احمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، (بیروت، دار صادر، 1968م).
ـ ابن خیاط عصفرى، خلیفه، تاریخ، به کوشش مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1995م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، تاریخ، تحقیق سهیل زکّار (دمشق، مطابع وزارة الثقافة و السیاحة و الارشاد القومى، 1967م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، طبقات، تحقیق سهیل زکّار (دمشق، مطابع وزارة الثقافة و السیاحة و الارشاد القومى، 1966م).
ـ ابن کثیر دمشقى، عماد الدین اسماعیل، البدایة و النهایة (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا).
ـ ابن ندیم، اسحاق بن محمد، الفهرست، به کوشش رضا تجدد (تهران، چاپ افست مروى، 1973م).
ـ بغدادى، اسماعیل پاشا، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین (بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا).
ـ جعفریان، رسول، منابع تاریخ اسلام (قم، انصاریان، 1376ش).
ـ خوئى، سید ابوالقاسم، البیان فى تفسیر القرآن (قم، دارالثقلین، 1418ق).
ـ ذهبى، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء (بیروت، مؤسسه الرسالة، 1410ق/1990م).
ـ رازى، ابومحمد ابن ابى حاتم، الجرح و التعدیل (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا).
ـ سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهاى عربى، ترجمه و تدوین و آماده سازى مؤسسه نشر فهرستگان، (تهران، به اهتمام خانه کتاب، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380ش).
ـ سمعانى، عبدالکریم بن محمد، الانساب، تقدیم و تعلیق عبداللّه عمر البارودى (بیروت، دارالجنان، 1408ق/1988م).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارمعارف، 1967م).
ـ عاملى، جعفر مرتضى، دراسات و بحوث فى التاریخ و الإسلام، الطبعة الثانیة (قم، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة الجماعة المدرسین، 1409ق).
ـ کاهن، کلود، درآمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى، ترجمه اسداللّه علوى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، 1370ش).
ـ وکیع، محمدبن خلفبن حیان، اخبار القضاة (مصر، مطبعة السعاده، 1366ق/1947م).
ـ ناجى، عبدالجبار، اسهامات مورخی البصره فى الکتابة التاریخیة (بغداد، بىنا، 1990م).
- Zakar, S, »Ibn Khayyat al-usfuri«, in EI2, New edition, V.3, Leiden, E.J. Brill, 1971.