آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

نقش تشیع در بارورى فرهنگ اسلامى و شکل‏دهى شاکله تمدن اسلامى، برجسته و غیر قابل انکار است؛ تشیع خصوصاً با تنوع فرقه‏اى خود و سه مذهب عمده اثنى عشریه و اسماعیلیه و زیدیه، نقش محورى و اساسى در تحولات سیاسى، اجتماعى و فرهنگىِ اواخر دوره اموى و استقرار خلافت عباسى تا پایان عصر اوّل خلافت داشته است. این نقش در عصر اوّل عباسى در قالب نهضت‏ها و جنبش‏هاى نظامى؛ تشکیل حوزه‏هاى علمى، تعالیم مخفى و سازمان‏دهى فرقه‏اى تبلور یافت؛ که در این میان قیام‏ها و نهضت‏هاى متوالى شیعیان زیدى، مسئله اصلى خلفاى عصر اوّل عباسى بود و تمام همّ و توان ایشان را متوجه خود کرده بود. این حرکت‏ها و قیام‏ها نقش برجسته‏اى در شکل‏دهى به جریان‏هاى تاریخى عصر مذکور داشته است.
با این وصف، جاى تعجب است که پژوهشى به زبان فارسى راجع به نهضت‏هاى شیعى
این دوره، موجود نیست و خلاء بزرگى در این مقطع مهم و طولانى تاریخ اسلام وجود دارد. کتاب جهاد الشیعه فی العصر العباسی الأوّل تألیف دکترسمیره مختارلیثى از اساتید و دانش‏پژوهان مصرى(2) تنها پژوهش مستقل عربى در این‏باره است که به خاطر قوّت و استحکام علمى و رعایت استانداردهاى تحقیق، در سال 1363 ه . ش براى جبران این کمبود و نقیصه در تاریخ اسلام، در ایران چاپ و نشر شد.
موضوع کتاب جهاد الشیعه فی العصر العباسی الأوّل بررسى و تجزیه و تحلیل نهضت‏ها و جنبش‏هاى سیاسى و نظامى و عقیدتى شیعیان از آغاز خلافت عباسیان تا پایان عصر اوّل عباسى (سال 232ه . ق) است، لیکن نهضت‏هاى شیعى از سال 100ه . ق به بعد را نیز به عنوان زمینه‏ها و بستر حرکت‏هاى عصر عباسى به تفصیل مورد بحث و مداقه قرار داده است.
دکتر لیثى معتقد است: مفهوم جهاد شیعه تعبیرى راستین از روح و جوهره تشیع است که این جوهره در گونه‏هاى مختلف جهادِ مستمر نظامى، دینى، فکرى و اجتماعى شیعه تجلى یافته است، لیکن تعالیم و اندیشه‏هاى اعتقادى شیعه به شکل جنگ‏هاى مسلّحانه در تاریخ تبلور یافته است.(3)
از این جهت نویسنده، محور بخش‏ها و فصل‏هاى کتاب را نهضت‏ها و قیام‏هاى شیعى در عصر مذکور قرار داده و به رغم این‏که ایشان حیات فکرى، دینى، علمى و اجتماعى شیعه را از صُوَر جهاد شیعه تلقى مى‏کند، به فرقه‏هایى از شیعه که فاقد تحرک نظامى بوده، لیکن از حیات فکرى و فرهنگى برجسته‏اى برخوردار بوده‏اند، در حاشیه و در رابطه با حرکت‏هاى انقلابى شیعه مى‏پردازد.
دکتر لیثى با استفاده از حجم انبوهى از منابع(4) و با نگاهى تحلیلى و فلسفى به تاریخ و با استنادات دقیق و جامع و چینش منطقى و محققانه و با نثرى ساده و روان و جذاب، به دور از اغلاق و پیچیدگى، به بازآفرینى تحسین برانگیزى از تاریخ جنبش‏ها و نهضت‏هاى شیعى در بستر حیات سیاسى، دینى و فکرى جهان اسلام در دوره مذکور پرداخته است. وى در این کتاب در صدد است که اثبات کند جهاد شیعه، زاده آزادى رأى و عقیده در تفکر اسلامى است که توانسته است نقش برجسته‏اى در بارورى و تعالى تمدن اسلامى داشته باشد. شکل‏گیرى دولت فاطمیان و ثمرات علمى ـ فرهنگى این دولت، بخشى از این نقش مى‏باشد.
* * *
کتاب جهاد الشیعه مشتمل است بر پنج بخش و بیست و دو فصل، به قرار ذیل:
بخش اوّل کتاب، تحت عنوان موضع شیعه در قبال دولت عباسى است که در فصل اوّل معانى و مفاهیم شیعه و دیدگاه‏هاى گوناگون راجع به ظهور مذهب تشیع، شرح و بسط شده است. نویسنده معتقد است قبل از حادثه کربلا مفهوم «شیعه» به یاران و انصار و اتباع اطلاق مى‏شد، نه به یک فرقه و یا یک حزب با آرا و عقاید و تشکیلات فرقه‏اى. لیکن بعد از حادثه کربلا «شیعه» به عنوان فرقه‏اى دینى با آرا و عقاید سیاسى و دینىِ متمایز از اهل تسنن ظهور کرد و تبلور و مظهر و مصداق آن قیام توّابین و مختار و نضج‏گیرى فرق امامیه و کیسانیه است.
تأکید محقّق بر قیام توابین و مختار که ماهیتى نظامى و صبغه جهادى دارند، به عنوان نقطه آغازین شکل‏گیرى مذهب تشیع، ناشى از زاویه نگرش محقق و موضوع تحقیق که بررسى جنبش‏هاى نظامى و جهادى شیعه است مى‏باشد. شواهد و مدارک زیادى بر نضج‏گیرى مذهب تشیع با اصول و مبادى دینى و سیاسى مستقل از جماعت در دوره‏هاى قبل وجود دارد.(5) لیکن اگر از منظر حرکت‏هاى نظامى و حزبى، نه فرقه‏اى به تشیع نگاه کنیم، نظر نگارنده درست است. نویسنده در ادامه به معرفى حرکت‏هاى شیعى در عراق و فرقه‏هاى امامیه و کیسانیه به عنوان پشتوانه‏هاى ایدئولوژیک این حرکت مى‏پردازد.
در فصل دوم از بخش اوّل در تحلیل نقش قیام‏هاى شیعى در سقوط دولت اموى، با نگاهى نقّادانه میزان سهم هر یک از حرکت‏هاى شیعى اعم از کیسانیه و میراث ابوهاشم، قیام زید و یحیى و عبداللّه‏ بن معاویه (بین سال‏هاى 100 تا 130 ه . ق) در تکوین و گسترش و تحقق دعوت عباسى بیان گردیده و از زوایاى مختلف، ماهیّت این قیام‏ها و موضع و نقش عباسیان در مورد این حرکت‏ها تشریح شده و تأثیر منفى و مثبت جنبش‏هاى مذکور در دعوت عباسى و بالعکس مطرح شده است. نقش قیام‏هاى مذکور در سقوط دولت بنى‏امیه و شکل‏گیرى نحله‏ها و حرکت‏هاى آینده تشیع از مباحث دیگر این فصل است که به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
مؤلف در سه فصل دیگر ابتدا تحوّلات روابط بین بیوت علوى و عباسى را با ارائه تاریخچه بیت عباسى و تحولات مناسبات ایشان با آل زبیر، بنى‏امیه، بنى مروان و علویان از عباس تا منصور بررسى کرده، سپس مبانى مشروعیت عباسیان را از دیدگاه خود و پیروان‏شان مستند به خطبه‏ها، اشعار و گفتارهاى منعکس شده در منابع، تشریح نموده است.
مبحث بعدى معرفى افکار و آراى دینى و سیاسى فرقه‏هاى سبئیه، کیسانیه، هاشمیه، بیانیه، زیدیه و فرقه‏هاى منشعب از آن چون جارودیه، سلیمانیه، صالحیه و تبریه به عنوان بنیان‏هاى فکرى و عقیدتى حرکت‏هاى نخستین شیعى در عصر اوّل عباسى مى‏باشد. در نهایت مبحثى را به معرفى شخصیت ابوسلمه، تلاش‏ها و انگیزه‏هاى وى در انتقال خلافت به علویان اختصاص داده و سپس به تحلیل نتایج آرا و آثار قتل ابوسلمه پرداخته است.
بخش دوم تحت عنوان «جهاد شیعیان زیدى و امامى در عصر خلیفه عباسى منصور» شامل عناوین ذیل مى‏باشد:
قیام محمد نفس زکیّه و ابراهیم بن عبداللّه‏ و موضع امام صادق(ع) و شیعیانِ امامى نسبت به منصور، رویارویى فکرى شیعیان با عباسیان و دیدگاه‏ها و موضع‏گیرى‏هاى ابوحنفیه و مالک بن انس نسبت به این دو جریان فکرى.
نگارنده در معرفى قیام محمد نفس زکیّه، به عنوان برجسته‏ترین حرکت ضدّ عباسى در دوره مذکور، به بازسازى، تحلیل و بررسى نقّادانه روایات موجود مى‏پردازد و با استناد به این روایات ابتدا به معرّفى شخصیّت و موقعیت علمى و سیاسى نفس زکیّه پرداخته، سپس زمینه‏ها و بستر قیام وى را به تفصیل بیان مى‏دارد. موضع و عکس‏العمل منصور و اقدامات او در مقابله با نهضتِ نفس زکیّه، مبحث دیگر این فصل است.
در ادامه نویسنده با طرح مکاتبات منصور و محمد نفس زکیّه، به معرفى دیدگاه‏هاى ایشان راجع به اساس مشروعیتِ قیام نفس زکیه مى‏پردازد. بررسى میزان پراکندگى دعوت محمد نفس زکیّه عنوان دیگر این مبحث مى‏باشد.
کالبد شکافى دقیق موضع طبقات و گروه‏هاى اجتماعى جامعه اسلامى در برخورد با قیام محمد نفس زکیّه اعم از شرکت پیشوایان بزرگ فرقه‏هاى اسلامى، مانند مالک بن انس و ابوحنیفه و علماى بزرگ عصر خصوصاً علماى مدینه در این قیام، بررسى نقش قبایل حجاز و موضع و میزان حمایت هر یک از قبایل از نفس زکیّه، نقش حاکمان عباسى مدینه و بزرگان شهر در حمایت و پشتیبانى قیام نفس زکیّه از دیگر فصول این بخش است. در نهایت مؤلف به ارائه تصویرى جامع از روند شکل‏گیرى، تحقق، گسترش و سرکوبى قیام نفس زکیه مى‏پردازد.
فصل دیگر این بخش به تشریح قیام ابراهیم بن عبداللّه‏ اختصاص دارد که در آن عناوین، شخصیت و پایگاه اجتماعى ابراهیم، دلایل گزینش شهر بصره از جانب ابراهیم به عنوان مرکز قیام، گستردگى و پراکندگى دعوت وى و علل آن، خصوصاً در عراق و ایران مورد بحث قرار مى‏گیرد. سهم فرقه‏ها و نحله‏هاى بلاد اسلامى در تأیید و حمایت از دعوت ابراهیم به ویژه زیدیان، حنفیان، مالکیان و فقهاى بصره از مباحث دیگر این فصل مى‏باشد که متعاقب آن نهضت ابراهیم و پیامدهاى آن خصوصاً براى طیف فقها، علما و محدثان بزرگ آن عصر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در نهایت مؤلف به تجزیه و تحلیل مشروح عوامل سیاسى، اقتصادى، نظامى و اجتماعى شکست نهضت محمد و ابراهیم مى‏پردازد.
نویسنده در مبحث موضع امام صادق(ع) و شیعه امامیه نسبت به منصور، به معرفى حیات و شخصیت علمى و سیاسى امام صادق(ع) و آرا و عقاید امامیه، همچنین بررسى موضع‏گیرى‏هاى امام در مورد قیام‏هاى علوى در دوره اموى و عباسى پرداخته است.
نگارنده با طرح مسئله عدم مشروعیت قیام نفس زکیه از نظر امام، به بررسى نقش و جایگاه امام در این قیام پرداخته است و به حمایت‏هاى عملى امام از محمد نفس زکیه اشاره مى‏کند که از آن جمله است: اجازه ایشان به فرزندانش موسى و عبداللّه‏ براى شرکت در نهضت و پناه دادن به حسن بن زید و یحیى بن عبداللّه‏ از سران علوى قیام که باعث شدت عمل منصور نسبت به امام و تبعید ایشان مى‏گردد. وى سرانجام نتیجه‏گیرى مى‏کند امام، بستر و اوضاع را براى اقدامات نظامى، مناسب تشخیص نمى‏داده و اقدام به آن را مایه ظلم و تضییق بیشتر عباسیان بر علویان مى‏دانسته، از این‏رو شیوه امام خوض در مسائل علمى و عبادى، و کناره‏گیرى از ورود به نزاع‏هاى سیاسى عصر بوده است. وى عمده‏ترین آراى سیاسى امام را امامت به نص، عصمت و علم امام، تقیّه، عدم طعن بر عمر و ابوبکر و غاصب بودن بنى امیه و بنى عباس مى‏داند.
بخش سوم به جهاد شیعیان در عصر دو خلیفه مهدى و هادى اختصاص دارد و به عنوان مقدمه به تحولات فرقه‏اى شیعیان در این عصر و انشعاب دو فرقه اصلى اثنى‏عشریه و اسماعیلیه از فرق امامیه اشاره مى‏کند و سپس به معرفى آرا و عقاید اسماعیلیان، تشکیلات حزبى، تحولات و انشعابات درون فرقه‏اى و تأثیر و تأثرات سیاسى ایشان تا آخر عهد اوّل عباسى پرداخته است.
خلافت مهدى و سیاست رفق و مداراى وى با علویان، موضع شیعیان زیدى نسبت به مهدى و حرکت‏هاى ضد عباسى عیسى بن زید و على بن عباسى و موضع امام موسى کاظم(ع) نسبت به مهدى، از دیگر مباحث این بخش است.
تشیع یعقوب بن داود، وزیر مهدى خلیفه عباسى و تلاش او براى انتقال خلافت به علویان، عنوان فصل دیگر این بخش است که در آن به بررسى ساختار دیوان‏سالارى عباسى و جایگاه ایرانیان در آن را بررسى کرده، به معرفى وزارت یعقوب بن داود به عنوان مصداق این جایگاه مى‏پردازد.
قیام حسین بن على در عهد خلافت هادى، آخرین عنوان این بخش است که با معرفى این شخصیت علوى به بررسى مستند زمینه‏هاى شکل‏گیرى قیام در مدینه، موضع امام موسى کاظم(ع) نسبت به قیام، فلسفه قیام و عوامل سرکوب سریع آن را مستنداً بررسى مى‏کند.
در بخش چهارم، مؤلف با بررسى سیاست هارون الرشید نسبت به علویان، به معرفى دو قیام یحیى و ادریس بن عبداللّه‏ و ارتباط آنان با برامکه و نتایج این دو قیام مى‏پردازد و سعى دارد سؤالات ذیل را پاسخ دهد:
چه عللى سبب گردید یحیى وارد معامله با هارون شود؟ آیا رشید در قولش صادق بود؟ چرا او به عهد و پیمانش وفا نکرد؟
دکتر لیثى با استناد به منابع به این سؤالات پاسخ مى‏دهد. در صفحات آتى این پرسش‏ها را نقد خواهیم کرد.
در فصل بعدى سیاست هارون‏الرشید را در دو مرحله معرفى مى‏کند:
مرحله اوّل سیاست تسامح و نیکى به علویان و مرحله دوم، سیاست شدّت و سخت‏گیرى نسبت به ایشان است که براى نمونه مى‏توان سخت‏گیرى نسبت به امام موسى کاظم(ع) و زندانى کردن او را ذکر کرد.
در مرحله بعد به سؤالات ذیل مى‏پردازد که آیا هارون‏الرشید مجبور به اتخاذ سیاست سختگیرى بود؟ این سیاست از جانب خود او بود یا رجال دولتش؟ آیا در سیاست خود موفّق بود؟
قیام ادریس بن عبداللّه‏ در بلاد مغرب و پیامدهاى نهضت وى، از دیگر فصول این بخش مى‏باشد.
در فصل بعد سیاست هارون‏الرشید نسبت به شیعه و امام موسى کاظم(ع) و مواضع گوناگون و گاه متضاد وى در مورد شیعیان و زعماى ایشان از جمله عبداللّه‏ بن حسن، محمد بن یحیى، عباس بن محمد و موسى بن جعفر را جداگانه بیان داشته و سیاست‏ها را به استناد منابع، تجزیه و تحلیل مى‏کند و در نهایت به نقد و بررسى گزارش‏هاى روابط بین برامکه و علویان و شیعیان پرداخته است و با جرح و تعدیل این گزارش‏ها سعى در بازسازى منطقى آن دارد.
بخش آخر درباره انقلابات شیعه در عهد مأمون و معتصم است که با مقدمه‏اى در مورد اوضاع سیاسى جهان اسلام و وضع شیعیان در عهد کوتاه امین شروع مى‏گردد و با قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا ادامه مى‏یابد. در این فصل به طور مستند زمینه قیام ابن طباطبا، مناسبات‏ابوالسرایا با ابن طباطبا و محمد بن محمد بن زید، جانشین ابن طباطبا و گستردگى قیام و اقدامات ابوالسرایا و علویان، طى دوره حاکمیت‏شان بر بصره، کوفه، واسط، حجاز و یمن، نیز عوامل شکست ابوالسرایا و فلسفه قیام وى پرداخته است. در ادامه موضع نصر بن شیث نسبت به علویان را بررسى کرده است. دیگر جنبش علوى، قیام محمد دیباج است که با ذکر علل قیام و بازآفرینى حکومت او در حجاز، به فرجام وى و تجزیه و تحلیل عوامل شکست قیام مى‏پردازد.
بحث بعدى بررسى ولایتعهدى امام رضا(ع) و عکس‏العمل شیعیان نسبت به آن است. نگارنده دیدگاه‏هاى مطرح راجع به انگیزه‏هاى مأمون در طرح مسئله ولایتعهدى و واکنش على بن موسى الرضا(ع) و شیعیان را ذکر نموده و دیدگاه خود را به طور مستند تشریح کرده است. وى در نهایت به جرح و تعدیل روایات فرجام کار امام رضا(ع) و فضل بن سهل و ارائه فرضیات خود در این‏باره مى‏پردازد.
عنوان فصل دیگر، قیام على بن محمد بن جعفر صادق و ابى عبداللّه‏ برادر ابوالسرایا است. دکتر لیثى قیام على بن محمد را در کوفه نمونه بارز دیدگاه منفى شیعه راجع به ولیعهدى مى‏داند زیرا که در قیام على بن محمد شیعیان با قواى عباسى علیه برادر على بن موسى عباس بن موسى که جهت عهده‏دارى حکومت آن‏جا آمده بود، جنگیدند.(6)
سپس به بررسى زمینه‏ها ، عوامل و پیامدهاى قیام‏هاى شیعى در یمن مى‏پردازد. این قیام‏ها عبارتند از: قیام ابراهیم بن موسى‏الکاظم(ع) و قیام عبدالرحمن احمد العلوى.
در فصل بعد مؤلف به معرفى تحلیلى قیام محمد بن قاسم در عهد خلیفه معتصم مى‏پردازد و در نهایت اوضاع شیعیان را در عهد خلیفه واثق توضیح مى‏دهد. دکتر لیثى در خاتمه کتاب به معرفى عوامل استمرار جهاد شیعه در گستره تاریخ پرداخته و نتیجه مى‏گیرد به یُمن این قیام‏ها تشیع در شهرهاى بزرگ اسلامى انتشار یافت وشیعه نقش برجسته‏اى را در تمدن اسلامى ایفا کرد. وى معتقد است حرکت‏هاى شیعى به‏رغم تنوع و گوناگونى، هدف مشترکى را دنبال مى‏کرد که حقّانیت بیت علوى براى خلافت اسلامى و اسقاط خلافت عباسى و تحقق خلافت علوى مى‏باشد. در مرحله آخر دکتر لیثى علل استمرار نهضت‏هاى شیعه در عصر اوّل عباسى را به شرح ذیل معرفى مى‏کند:
1ـ فرقه‏هاى متعدد شیعه و گسترش ایشان در پهنه جهان اسلام.
2ـ تقیّه و دعوت سرّى در تعالیم شیعى.
3ـ حبّ مسلمانان به آل بیت رسول اللّه‏(ص) خصوصاً بیت علوى.
4ـ مرجعیت و اعتبار والاى بیت علوى در علم و ادب به عنوان وارثان علم نبى و انبیا(علیهم‏السلام).
5ـ باز بودن باب اجتهاد در تفکر شیعى.
6ـ سازگار شدن تعالیم شیعه با فرهنگ و تمدن اقوام گوناگون.
* * *
کتاب جهاد الشیعه علاوه بر مزایا و امتیازاتى که در معرفى بخش‏هاى کتاب بدان اشاره شد، همچون دیگر تحقیقات علمى، از معایبى برخوردار است که در ذیل به این کاستى‏ها اشاره مى‏شود:
1ـ درصفحه 63 عبارت «و بداء منذ مطلع‏العصرالعباسیالأوّل صراع عنیف بین‏البیتین‏العلوی و العباسی منذ قیام الدولة الأمویة سنة 40 ه. الى سقوطها سنة 132ه» اشکال دارد و عبارت «منذ قیام‏الدولة‏الامویة...» بایستى چنین باشد: منذ قیام الدولة العباسیة سنة 132 إلى 232 ه . ق نهایة العصر العباسی الأوّل.
2ـ در مبحث قیام شیعى به رهبرى عبداللّه‏ بن معاویه در نُه مورد قیام عبداللّه‏ بن معاویه، حرکتى علوى(7) و شخص وى یک علوى معرفى شده است.(8) در حالى‏که نسبت عبداللّه‏، به جعفر بن ابیطالب مى‏رسد و نگارنده از باب مسامحه در تعبیر، او را یکى از علویان دانسته، لیکن «طالبى» تعبیرى عام براى فرزندان ابوطالب است و «علوى» تعبیرى عام براى فرزندان على(ع)، همان‏گونه که نسبت «عباسى» خاص فرزندان عباس بن عبدالمطلب است.(9)
3ـ «أبدى أبومسلم روحاً شعوبیة متطرفة،... حتى أنّه قَْتل ستمأته ألف عربی صبراً بالسیف عدا مَن قتل فی الحرب...»(10)
«... إلى جانب شعوبیته و قسوته «أبومسلم» و ما أقدم علیه مِن اضْطهاد للعناصر العربیة... مما حفلتْ به المصادر العربیة القدیمة».(11)
عبارات فوق در کتاب جهاد الشیعه تبیین دیدگاه دکتر لیثى نسبت به ابومسلم بر مبناى دو اصل مى‏باشد:
أ) تعصّب شعوبى گرى مفرط ابومسلم.
ب) کشتار اعراب.
مستندات دکتر لیثى در دیدگاه‏هاى فوق تاریخ طبرى، تاریخ فخرى و تاریخ بغداد است، لیکن بررسى این مستندات نتایج ذیل را در بر داشته است:
أ) در هیچ یک از این سه کتاب به تعصّب شعوبى‏گرى ابومسلم اشاره‏اى نشده است.(12)
ب) مصدر روایات فوق در کشتار اعراب تاریخ بغداد است که اصل روایت آن مأخوذ بلاذرى و طبرى است. روایت در تاریخ طبرى از این قرار است: «و کان أبومسلم قد قَتل فی دولته و حروبه ستمأئه ألف صبراً.»(13)
بغدادى به روایت طبرى اوّلاً «عربى» را اضافه کرده ثانیاً طبرى جمع کشته شدگان چه در جنگ‏هایش و چه در دولتش را 000/600 نفر عنوان مى‏کند، لیکن بغدادى فقط اعراب کشته شده در دولتش را این رقم مى‏داند. با توجه به منشأ روایت، تحریفات راه یافته در روایت روشن است.
به علاوه در تاریخ فخرى نیز اشاره‏اى به کشتار اعراب و ظلم و ستم به ایشان یافت نمى‏شود(14) که نشان مى‏دهد دکتر لیثى فرضیه خود را بدون رجوع به این منابع و تحت تأثیر متفکران عرب مطرح کرده است. در واقع این نظریه که نهضت عباسى، نهضتى شعوبى علیه اعراب بود، نظریه‏اى کهنه و مطرود است و واقع امر آن مى‏باشد که هر چند ایرانیان در نهضت عباسى نقش برجسته‏اى را ایفا کردند، اما عرب‏ها کنار ایشان و بعضاً در موقعیت‏هاى رهبرى، حضورى فعال داشته‏اند.(15) سرّ این‏که منابع نهضت عباسى را در مقابل اعراب قرار داده‏اند:
یکى ویژگى ضد اموى نهضت عباسى به عنوان یک دولت خالص عربى و دیگرى بافت جمعیتى خراسان بوده است. شمار کثیرى از اعراب مهاجر به خراسان، در شهرها و روستاهاى خراسان مستقر گردیدند و با جمعیت بومى درآمیختند و به تدریج در فرهنگ ایرانى مستحیل شدند و شمارى دیگر موجودیت قبیله‏اى و عربى خود را حفظ کردند. اینان اعرابى بودند که درامور سیاسى و نظامى دخالت مستقیم داشتند و به نوبت تحت عنوان حاکمان اموى، قدرت را در خراسان به دست گرفتند، در حالى‏که عمده پیروان و هواداران نهضت عباسى از بین شهرنشینان و روستاییان خراسان بودند. از این‏رو استحاله ایشان و دشوارى تمایز نژادى بین عرب و فارس در این منطقه سبب گردید رویارویى ایشان با قبایل عربى، به اشتباه یک نهضت ایرانى تعبیر گردید.(16)
4ـ دکتر لیثى در بحث از اساس نهضت حسین بن على(ع) مى‏نویسد: «ولمْ یقمْ الحسین معارضته على أساس أنّه وارث لعلی أو زعیم بیت‏العلوی و لکن کواحد مِن أبناء المهاجرین الذین اعْتبروا أنفسهم «وُلاة الأمر».(17) این نظریه مأخوذ از کتاب الدولة العربیة الإسلامیة اثر دکتر خربوطلى است و او نیز از نسخه خطى به نام الأعلام بالحروب الواقعة فی صدر الإسلام نقل کرده است.(18) نویسندگان مذکور نظریه خود را بر سه اصل استوار ساخته‏اند:
أ) مهاجران و فرزندان‏شان خود را ولاة امر مى‏دانسته‏اند.
ب) حسین بن على(ع) به عنوان یکى از ولاة امر قیام کرد.
پ) استراتژى امام در اتخاذ این سیاست، اتحاد با دیگر مهاجران علیه یزید بود.(19)
شاید بتوان رویارویى مدینه با شام را که منجر به واقعه حرّه شد، بامسامحه در تعبیر، تبلور ادعاهاى مهاجران به عنوان ولاة امر دانست که البته در آن دوره بسیارى از بزرگان مهاجران و فرزندان‏شان از ورود به سیاست به شدت اجتناب مى‏کردند. براى مثال عبداللّه‏ بن عمر از عهد خلافت على(ع) اعتزال‏الفتنه را اَوْلى مى‏دانست(20) لیکن راجع به نظر دوم و سوم هیچ سند و مدرک تاریخى، چه در خطبه‏ها و چه در روایات راجع به آن حضرت، مبنى بر قیام ایشان به عنوان یکى از ولاة امر چون دیگر مهاجران و به منظور جلب پشتیبانى و حمایت مهاجران وجود ندارد. اصولاً نقطه اتکاى حسین بن على کوفه و عراق بود و مدینه و مکه جایگاهى در قیام وى نداشتند. به علاوه حرکتى از حسین بن على(ع) مبنى بر طلب یارى از مهاجران در تاریخ وجود ندارد.(21)
5ـ نویسنده به اصول اعتقادات مذهب تشیع، به استثنا زیدیه، چون عصمت ائمه، انتظار مهدى، غصب حق على(ع)، به عنوان آراى غلوآمیز و منحرف تاخته و آراى زیدیه را حرکتى جهت اعتدال نظریات افراطى شیعه معرفى کرده است.(22)
مأخذ سخن مؤلف الامام زید اثر ابوزهره است، لیکن نه ایشان و نه ابوزهره ملاک و معیارى براى مفاهیم منحرف و غالى ارائه نداده‏اند و درصدد اثبات این ادعا که آمیخته با طعن است، بر نیامده‏اند.(23) به نظر مى‏رسد نگارنده در این رأى تحت تأثیر گرایش‏هاى فکرى مذهبى، از روش علمى که لازمه آن بى‏طرفى است، دور گردیده است.
6ـ دکتر لیثى در معرفى امام صادق(ع) مى‏آورد: «کان الإمام جعفر ـ کما یذکر الشهرستانی إیضاً ـ معتدلاً فی آرائه فقد أعلن براءَته مِن القول بالرجعة و البداء و التناسخ و الغلو و الحلول و التشبیه».(24)
نگارنده در این‏جا تحت تأثیر اعتقادات مذهبى، از روش علمىِ تحقیق خارج گردیده است.
در برائت جستن امام از تناسخ، غلو، حلول و تشبیه، منابع سنى و شیعه متفقند، لیکن در مسئله رجعت(25) و بداء(26) متون کهن امامیه احادیث متعددى را از امام صادق(ع) روایت مى‏کند که این احادیث مبناى اعتقاد امامیه به این دو اصل گردیده است.(27) قول شهرستانى در قرن ششم و به عنوان نویسنده‏اى شافعى مذهب، به تنهایى نظریه دکتر لیثى را اثبات نمى‏کند و روایات منابع شیعى را در قرن سوم و چهارم نبایستى نادیده انگاشت.
7ـ دکتر لیثى در مورد وفات امام صادق(ع) معتقد است که روایت مسمومیت امام قابل تأکید و اطمینان نیست. یکى از دلایل ایشان قول یعقوبى است: «إنَّ المنصور قد أبدى ألماً شدیداً حین عَلم بوفاة الإمام الصادق(ع)، و بکى طویلاً حتى أخضلت لحیتُه بالدموع و وصف جعفراً بأنّه کان ممَّن اصْطفى اللّه‏ و کان من السابقین بالخیرات.»(28)
سیاست خلفاى عباسى این بود که هرگاه یک علوى به دست ایشان کشته مى‏شد، در ماتم او اشک مى‏ریختند و او را به بزرگى یاد مى‏کردند. نگارنده همین رفتار را از هادى، زمانى که سر حسین بن على (شهید فخ) را براى او آوردند نقل مى‏کند(29) و سئوال مى‏نماید که: آیا منصور و هادى در حزن‏شان براى اهل بیت صادق بوده‏اند و معتقد است هادى «أراد أنْ یخفِّف مِن ثورة و سخط المسلمین علیه إذا غضبهم مصرع حفیه للرسول و لعلی بن ابی طالب»(30) از این رو تظاهر خلفاى عباسى به حزن و اندوه در مرگ علویان همان‏گونه که دکتر لیثى معترف است، نمى‏تواند دلیلى بر تبرئه منصور از مسموم کردن امام(ع) باشد.
8ـ بحث عصمت ائمه(ع) از دیگر مباحثى است که دکتر لیثى متعرض آن مى‏گردد و عقیده دارد که منشأ آن سیاسى است نه دینى. دلایلى را که براى آن ارائه مى‏دهد، از این قرار است:
آغاز بحث عصمت در عهد امام صادق(ع) مى‏باشد؛ یعنى زمانى که شیعه بحث کلامى امامت را در مقابل خلافت مطرح کرد و عصمت و امامت دو جزء جداناپذیر از یکدیگرند و امامت مبحثى سیاسى است. از این‏رو عصمت نیز به پیرو آن سیاسى است.
در نقد نظریه مؤلف باید گفت اوّلاً نظریه سیاسى بودن بحث امامت، نظریه سیاسى بودن مذهب تشیع است، لیکن شواهد و مستندات زیادى در سنت و حدیث وجود دارد که امامت از اصول دین اسلام معرفى شده است.(31) ثانیاً کهن‏ترین روایتى که از بحث عصمت در دست است، به عهد امام زین‏العابدین(ع) بر مى‏گردد، نه عهد امام صادق(ع)(32)، لیکن فضاى مساعد سیاسى و فرهنگى عهد امام صادق(ع) به رواج این تفکر کمک شایان کرد.(33)
9ـ «فلا نعلم فقهاً خاصاً لموسى الکاظم کما لم یکن له دور کلامی فی عقاید الإمامیة و لم یرد عنه روایات أحادیث تُذکَر»(34).
در این متن دکتر لیثى منکر هر گونه نقش فقهى، کلامىِ امام کاظم(ع) در فقه و کلام شیعه مى‏شود. مأخذ این نظر عقیده دکتر على سامى‏نشار در کتاب نشأة الفکر الفلسفی فیالإسلام» است، لیکن هر دو منبع ادعاى‏شان سخت بى‏پایه و اساس است.
از امام موسى کاظم(ع) مجموعه غنى از احادیث و روایات موجود مى‏باشد.(35) اذعان دکتر لیثى به روایات مروى از موسى کاظم(ع) در جاى دیگر کتاب(36) این نکته را به ذهن متبادر مى‏کند که نقل این مطلب از کتاب دکتر سامى‏نشار بدون تعمق و ناشى از بى‏دقتى و سهل‏انگارى است.
10ـ دکتر لیثى در ماجراى یحیى بن عبداللّه‏ علوى و هارون‏الرشید دو سئوال مطرح مى‏کند:
الف) آیا هارون‏الرشید در امانى که به یحیى داد، صادق بود؟
ب) چه مسئله‏اى سبب گردید هارون از سیاست ملایم خود نسبت به یحیى عدول کند؟
دکتر لیثى معتقد است هارون در امان خود صادق بود و اطرافیان دیدگاه وى را نسبت به یحیى تغییر دادند. ادله وى از قرار ذیل است:
الف) وجدان مسلمانان از ظلم و ستم عباسیان به اهل بیت رسول(ص) آزرده شده بود و افکار جمعى ایشان خواستار ایجاد فضاى امن براى علویان بود.
ب) منزلت و جایگاه والاى یحیى در قلوب شیعیان، هارون را از کشتن یک علوىِ داراى نفوذ و عظمت «در حالى‏که به راحتى مى‏توانست او را تحت مراقبت داشته باشد» منع مى‏کرد.
پ) گواهى مصعب زبیرى، از اطرافیان هارون علیه یحیى و متهم کردن وى به خیانت، منجر به خشم هارون بر ضد یحیى شد.(37)
همان‏گونه که روشن است ادعاهاى فوق از قوّت علمى برخوردار نیست. دلیل اول و دوم بى‏اساس است، زیرا چنین ملاحظاتى خلفاى عباسى را از تعرض به علویان باز نداشت و دلایلى که هارون را به این نتیجه رسانده باشد، در تاریخ یافت نمى‏گردد. شهادت مصعب زبیرى دلیلى بر خلاف نظردکتر لیثى است، زیرا همان‏گونه که دکتر لیثى مى‏آورد، یحیى خواستار قسم خوردن مصعب در صورت ایمان داشتن به صدق گفتارش مى‏گردد. مصعب آن را رد مى‏کند، ولى هارون او را مجبور به قسم خوردن مى‏کند. مورخانى چون طبرى، مسعودى و اصفهانى نقل مى‏کنند که در همان روز به خاطر شهادت دروغ، مصعب فلج یا جزامى شد و مرد و حتى خاک نعش مصعب را قبول نکرد.(38) با این حال چگونه هارون به دروغ مصعب پى نبرد و به این سعایت ترتیب اثر داد؟! مضافاً بر این قیام ادریس بن عبداللّه‏، برادر یحیى در مغرب در سال 172 ه.ق و توفیق او در تشکیل حکومت در سال 176 اقدام هارون در قتل یحیى را براى مبارزه با خطر رو به گسترش علویان توجیه مى‏کند.(39) واقعیت مطلب، قول اصفهانى است که «إنّ الرشید لمْ یکنْ صادقاً فیما أبداه مِن مشاعر نحو یحیى... و أنها کانتْ مداهنةً و لیستْ مسالمةً... و فی نفسه الحیلة على یحیى.... و طلب العلل علیه و على اصحابه.»(40)
11ـ «فکان الفضل بن سهل وزیر المأمون شیعیاً... إنَّ الطاهرین کانوا کلُّهم شیعةً.»(41)
راجع به تشیع فضل بن سهل مستند قوى وجود ندارد، حتى در اعیان‏الشیعه(42) نام فضل بن سهل یافت نمى‏شود.(43) نیز روایت تشیع طاهریان مأخوذ از ابن اثیر است. در مقابل این نظر روایات زیادى وجود دارد که اساس این نظر را متزلزل مى‏کند.
ابن اثیر در نقل ماجراى تغییر لباس مأمون از سبز به سیاه (شعار عباسیان) به نقش برجسته طاهر اشاره مى‏کند.(44) در رجال‏کشى نیز به تبعید فضل بن شاذان متکلم برجسته شیعه توسط عبداللّه‏ بن طاهر و شکنجه و کشتن ابویحیى احمد بن داود جرجانى از علماى برجسته امامیه توسط محمد بن طاهر اشاره شده است.(45) همچنین ابن اسفندیار معتقد است: «... طالبیه با اولاد طاهر بن الحسین همیشه بد بوده‏اند، به سبب کشتن محمد بن عبداللّه‏ بن طاهر یحیى بن عمر را به کوفه».(46)
12ـ دکتر لیثى در ماجراى بیعت على بن موسى(ع) با مأمون به نقل از مسعودى در مروج الذهب آورده است: «عقد المأمون العزم على أنْ یعهّد بولایة العهد للإمام على الرضا فبعث بعض رجاله... لاسْتدعاء علی الرضا. فاسْتجاب للدعوة و رحل هو و بعض العلویین الى مرو حیث أصبحوا موضع حفاوة و تکریم».(47)
متن مروج‏الذهب این‏گونه است: «فی سنة.... بعث المأمون... إلى علی بن موسى.... لاشخاصه، فحمل إلیه مکرماً.»(48)
دکتر لیثى عملاً با تحریف متن مروج الذهب و به کارگیرى کلمات «لاسْتدعاه... فاسْتجاب» به ذهن خواننده چنین مى‏نماید که مأمون، على بن موسى‏الرضا(ع) را دعوت به ولیعهدى کرده (لاستدعاء) و امام رضا(ع) با میل و رغبت (فاستجاب) چنین دعوتى را قبول کرده، در حالى‏که عبارت مروج‏الذهب «لاشخاصه، فحمل إلیه»(49) است که متضمن چنین معنایى نیست.
کتاب جهادالشیعه با توجه به کاستى‏هاى فوق از مزایا و ویژگى‏هاى منحصر به فردى نیز برخوردار است. قوت و استحکام علمى، تحلیل دقیق داده‏ها و چینش منطقى آن در بازآفرینى تاریخ حرکت‏ها و نهضت‏هاى شیعى در بستر حیات سیاسى، دینى و فکرى جهان اسلام (در عصر اوّل عباسى) با نثرى روان و گویا از جمله این مزایا مى‏باشد. موضوعى که نقش و اهمیت فراوان در تحوّلات قرون نخستین اسلامى دارد و پژوهش مستقل و عمیق در آن تاکنون مورد غفلت پژوهشگران تاریخ اسلام قرار گرفته است.
پى نوشت‏ها
1. سمیره مختاراللیثى، جهادالشیعه فى العصر العباسى الاول، (بى جا، نشر البطحاء، 1363ش).
2. دکتر لیثى داراى لیسانس آداب و تربیت و فوق لیسانس و دکترى در تاریخ اسلام از دانشگاه عین شمس مصر است.
3. دیدگاه دکتر لیثى که بر تمام کتاب سایه افکنده، دقیقاً دیدگاه شیعیان زیدى است و غالب شیعیان به جهاد به این دید نگاه نمى‏کنند.
4. دکتر لیثى از 169 منبع عربى، سى منبع انگلیسى، نوزده منبع اروپایىِ ترجمه شده به عربى و چهارده کتاب خطى در نگارش کتاب استفاده کرده است؛ جهاد الشیعه، ص 402 ـ 414.
5. ر.ک: امیر محمد القزوینى؛ التشیع (نشؤوه ـ مراحله ـ مقوماته)، چاپ ششم، (دمشق، دارالصباغ، 1417) ج 6؛ همچنین على احمد السالوس؛ مع الاثنى عشریه فى الاصول و الفروع؛ چاپ اول (بى جا، دارالتقوى، 1997 م ـ 1417ه ) ج 1، ص 38 و 39.
6. فقال اهل الکوفه لوالیهم (عباس بن موسى): «إنْ کنتَ تدعو للمأمون ثُمَّ مِن بعده لأخیک، فلا حاجةَ لنا فی دعوتک و إنْ کنتَ تدعوا إلى اخیک، أو بعض أهل بیتک أو إلى نفسک اجبناک»؛ ر.ک: محمد بن جریرالطبرى؛ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بى‏جا، رواتع التراث العربى، بى تا) ج7، ص144.
7. جهاد الشیعه، ص 54، 56 و 57.
8. همان، ص 57.
9. ر.ک: حسین مونس، اطلس تاریخ اسلام؛ چاپ اول (بى جا، الزهراء بعد للأعلام العربى، 1987م) ص 85.
10. جهاد الشیعه، ص 60.
11. همان، ص 101.
12. ر.ک: الامم و الملوک، ج 7، ص 363 ـ 367 و 377 ـ 385 و 479 ـ 494؛ همچنین: محمد بن على بن طباطبا المعروف بابن الطقطقى، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه؛ چاپ اول (بى جا، منشورات الرضى، 1414 ق / 1372 ش) ص 168 ـ 171؛ همچنین احمد بن على الخطیب البغدادى، تاریخ بغداد، دراسة و تحقیق مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، منشورات دارالکتب‏العلمیه، 1417ق/1997م) ج 10، ص 205 ـ 209.
13. الامم و الملوک، ج 7، ص 491.
14. الفخرى، ص 168 ـ 171.
15. هاشمیه، راوندیه و کفیه از اعرابى‏اند که نقش اساسى در نهضت عباسیان داشتند. ر.ک: عبدالحسین زرین‏کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ پنجم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368 ش) ص 391.
16. همان، ص 392، 393، 370.
17. جهادالشیعه، ص 67.
18. على حسن الخربوطلى، الدولة العربیة الاسلامیة، چاپ اول (قاهره، دار احیاء الکتب‏العربیة، 1380ش/1960م) ص 189، 190.
19. همان، ص 190؛ جهادالشیعه، ص 67.
20. على بن الحسین المسعودى، مروج‏الذهب و معادن‏الجوهر، تحقیق محمد محى‏الدین عبدالحمید، چاپ چهارم (قاهره، بى نا، 1385 ه / 1965م) ج 3، ص 24 و 25؛ على بن ابى الکرام الشیبانى المعروف بابن اثیر، الکامل فى التاریخ، چاپ اول (بى جا، موسسة التاریخ العربى، 1994م) ج2، ص 523.
21. ر.ک: محمود شریفى، سید حسین زینالى و....، موسوعة کلمات الامام‏الحسین(ع)، چاپ اول (بى جا، معهد تحقیقات باقرالعلوم(ع)، موسسه الهادى، 1415 ق).
22. جهاد الشیعه، ص 91.
23. محمد ابوزهره، الامام زید، چاپ اول (بى جا، المکتبة الاسلامیه، 1378 ش) ص 186 و 187.
24. جهاد الشیعه، ص 192.
25. الرجعة مِن نوع المعاد الجسمانى فإنَّ معنى التناسخ هو انتقال النفس من بدن إلى بدن آخر منفصل عن الأوّل. فإنّ معناه رجوع نفس البدن الأوّل بمشخصاته النفسیة فکذلک الرجعة. ر.ک: محمدرضا المظفر، عقائد الامامیه، تحقیق محمد جوادالطریحى، چاپ اول (بى جا، مؤسسه‏الامام على(ع)، 1417 ق) ص 338 به بعد.
26. إنَّ اللّه‏ تعالى قد یظهر شیئاً على لسان نبیه أو ولیِّه فی ظاهر الحال لمصلحة تقتضى ذلک الإظهار ثمَّ یمحوه فیکون غیر ما قد ظهر أوّلاً. ر.ک: عقائدالامامیه، ص 272؛ مع‏الاثنى عشریه فى الاصول و الفروع، ص 312 به بعد.
27. در کتاب اصول کافى، قدیمى‏ترین متن روایى شیعه، یازده روایت از امام صادق(ع)، در بداء نقل گردیده است؛ ر.ک: محمد بن ابى یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه حاج سید جواد مصطفوى، چاپ او ل (بى جا، انتشارات گلگشت، 1375) ج 1، ص 200؛ محمدباقرالمجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم (بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1403 ق / 1983 م) ج 53، ص 39 به بعد.
28. جهاد الشیعه، ص 199.
29. «إنَّ الخلیفة الهادی أبدى حزنَه لمقتل الحسین بن على و أنزل سخطه على الذین دخلوا علیه مستبشرین...» ر.ک: همان، ص 269.
30. همان، ص 270.
31. ر.ک: عبدالحسین احمد الامینى، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، چاپ اول (بى جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1995م / 1416ق)؛ محمد جواد مغنیه، الشیعة فى المیزان، چاپ دهم (بیروت، دارالجواد، 1989 م / 1409 ق).
32. قال على بن الحسین(ع): الإمام منّا لا یکون إلاّ معصوماً و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها فلذلک لایکون إلاّ منصوباً... المعصوم هو مَن اعْتصم بحبل اللّه‏ و حبل اللّه‏ هو القرآن. ر.ک: محمد بن على بن‏الحسین قمى‏المعروف بابن بابویه، معانى‏الاخبار، ترجمه عبدالعلى محمد بن شاهرودى، چاپ اول (بى جا، دارالکتب‏الاسلامیة، 1372ش)؛ بحارالانوار، ج 25، ص 194.
33. ر.ک: اصول کافى، ج 1، ص 185؛ براى آشنایى با دیدگاههاى مخالفان نظریه عصمت، ر.ک: ناصر بن عبداللّه‏ القفازى، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنى عشریة، چاپ دوم (بى جا، بى نا، 1994 م / 1415ق) ج2، ص 775 به بعد.
34. جهاد الشیعه، ص 251، 306.
35. ر.ک: عزیز اللّه‏ العطاردى، مسند الامام الکاظم(ع)، چاپ اول (بى جا، المؤتمر العالمى للإمام الرضا(ع)، 1409 ق).
36. ..... حتى انّ الراوى إذا روى الحدیث عنه [ الامام الکاظم(ع)] لایسنده إلیه بصریح اسمه..... ر.ک: جهادالشیعه، ص 300.
37. همان، ص 286 ـ 290.
38. همان، ص 291.
39. همان، ص 295.
40. ابى‏الفرج‏الاصفهانى، مقاتل‏الطالبیین، شرح و تحقیق، احمد صقر، چاپ اول (بى جا، منشورات الشریف الرضى، 1414 ق) ص 394.
41. دکتر لیثى این مطلب را از کتاب عقیدة‏الشیعه دونلدسن نقل کرده است، نه از منابع دست اوّل تاریخى. دکتر دونلدسن مستنداتى براى ادعاى خود ذکر نکرده است. ر.ک: جهادالشیعه، ص 352 ـ 356؛ دوایت. م دونلدسن، عقیدة‏الشیعه، تعریف ع. م، چاپ دوم (بیروت، مؤسسة‏المفید، 1410 ق/1990 م) ص 170 ـ 171.
42. ملاک‏هاى شیعى بودن در کتاب اعیان‏الشیعه بسیار مسامحه‏آمیز است، به طورى که بسیارى از رجال و مشاهیر اهل تسنن نیز در این کتاب در جرگه شیعیان قرار گرفته‏اند.
43. ر.ک: محسن امین، اعیان‏الشیعه، حقَّقه و أخرجه حسن امین، چاپ اول (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا).
44. ..... و قیل أنَّه أمر طاهر بن الحسین أن یساله حوائجه فکان أوّل حاجه سأله أن یلبس السواد؛ فأجابه إلى ذلک. ر.ک: الکامل فى التاریخ، ج4، ص 182.
45. محمد بن الحسن بن على الطوسى، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشى، صحَّحه حسن المصطفوى، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا) ص 539.
46. محمد بن حسن بن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا) ص 238.
47. جهاد الشیعه، ص 354.
48. ... که او را [على بن موسى(ع)] بیاورند و او را محترمانه پیش مأمون بردند.
منابع
ـ ابن اثیر، على بن ابى الکرام الشیبانى، الکامل فى التاریخ، (9 جلد)، چاپ اول (بى جا، مؤسسة التاریخ العربى، 1994م).
ـ ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا).
ـ ابن بابویه، محمد بن على بن الحسین قمى، معانى‏الاخبار، ترجمه عبدالعلى محمد بن شاهرودى، چاپ اول (بى جا، دارالکتب الاسلامیه، 1372).
ـ ابن الطقطقى، محمد بن على بن طباطبا، الفخرى فى الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، چاپ اول، (بى جا، منشورات الرضى، 1414 ق).
ـ ابوزهره، محمد، الامام زید، چاپ اول (بى جا، المکتبة الاسلامیه، 1378 ق).
ـ احمد الامینى، عبدالحسین، الغدیر فى الکتاب والسنه و الادب، چاپ اول (بى جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1995 م، 1416 ه).
ـ الاصفهانى، ابى‏الفرج، مقاتل الطالبیین، شرح و تحقیق احمد صفر، چاپ اول (بى جا، منشورات الشریف الرضى، 1414 ه).
ـ امین، محسن، اعیان الشیعه، (11 جلد)، حققه و اخرجه حسن امین، چاپ اول (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا).
ـ البغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، (24 ج)، دراسه و تحقیق مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، منشورات دارالکتب العلمیه، 1417 ه ـ 1997 م).
ـ الخربوطلى، على حسن، الدولة العربیة الاسلامیه، چاپ اول (قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، 1380 ش، 1960 م).
ـ دونلدسن، دوایت، عقیدة‏الشیعه، تعریف ع.م، چاپ دوم (بیروت، مؤسسة المفید، 1410 ه . 1990 م).
ـ زرین‏کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ پنجم، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368م).
ـ السالوس، على احمد، مع الاثنى عشریه فى الاصول و الفروع، (4 ج)، چاپ اول (بى‏جا، دارالتقوى، 1997م ـ 1417 ه).
ـ شریفى، محمود و...، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، چاپ اول (بى جا، معهد تحقیقات باقرالعلوم، مؤسسه الهادى، 1415 ق).
ـ الطبرى، محمد بن جریر، الامم و الملوک، (11 ج)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بى جا، رواتع التراث العربى، بى تا).
ـ الطوسى، محمد بن الحسن بن على، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشى، صححهُ حسن المصطفوى، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا).
ـ العطاردى، عزیزاللّه‏، مسند الامام الکاظم (ع)، چاپ اول، (بى جا، الموتمر للامام الرضا(ع)، 1409 ق).
ـ القزوینى، امیر محمد، التشیع (نشؤوه ـ مراحله ـ مقوماته)، چاپ ششم، (دمشق، دارالصباغ، 1417 ق).
ـ القفازى، ناصر بن عبداللّه‏، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنى عشریه، (3 ج)، چاپ دوم (بى جا، بى نا، 1994 م، 1415 ه).
ـ کلینى، محمد بن ابى یعقوب، اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، (4 ج)، (چاپ اول)، (بى جا، انتشارات گلگشت، 1375).
ـ المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1403 ه، 1983 م).
ـ مختار اللیثى، سمیره، جهادالشیعه فى العصر العباسى الاول، چاپ اول (بى جا، نشر البطحاء، 1363 ش).
ـ المسعودى، على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، (4 ج)، تحقیق محمد محى‏الدین عبدالحمید، چاپ چهارم، (قاهره، بى نا، 1385 ه، 1965 م).
ـ المظفر، محمدرضا، عقائد الامامیه، تحقیق محمد جواد الطریحى، چاپ اول (بى‏جا، مؤسسه الامام على(ع)، 1417 ه).
ـ مغنیه، محمد جواد، الشیعه فى المیزان، چاپ دهم، (بیروت، دارالجواد، 1989 م، 1409 ه).
ـ مونس، حسین، اطلس تاریخ اسلام، چاپ اول (بى جا، الزهراء بعد للأعلام العربى، 1987 م).

____

تبلیغات