آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

رنسانس اروپا که ثمره فعالیت اندیشمندان اروپایى در چند سده پایانى قرون وسطى بود، به حدّ زیادى مرهون بهره‏مندى از فرهنگ و تمدن اسلامى بود. رویکرد اروپاییان به ترجمه متون علمى مسلمانان براى رهیابى به معارف بشرى، اساس بسیارى از مطالعات علمى اروپا قرار گرفت. از این رو، بسیارى از آثار دانشمندان مسلمان، متون درسى دانشگاه‏هاى اروپا در عصر رنسانس و پس از آن در عصر انقلاب صنعتى شد. ترجمه این آثار تقریباً همزمان با نبردهاى باز پس‏گیرى در سده یازدهم میلادى در اندلس آغاز و در طى یک قرن به اوج خود رسید.
بررسى تاریخ علوم بشرى این حقیقت را آشکار مى‏سازد که این علوم، مجموعه پیوسته‏اى هستند که در طى قرن‏ها زندگى و تجربه بشر پدید آمده‏اند و به قوم یا تمدن خاصّى اختصاص ندارند، بلکه نتیجه تلاش و تجربیات اقوام و ملل مختلف در طى قرون و اعصارند. به این معنا که هر یک از جوامع متمدن در شرق یا غرب عالم، در برهه‏اى از زمان نقشى در پیشبرد و توسعه این علوم داشته‏اند و نتیجه کار هر یک مورد استفاده جوامع بعدى قرار گرفته است.
تلاش برخى از مورّخان اروپایى بر این بوده است که تاریخ علوم بشرى را به دو دوره عصر یونانى و نهضت اروپایى (رنسانس) محدود سازند؛ اما همان گونه که نمى‏توان یونانیان را پایه گذاران علوم بشرى دانست ـ چرا که آنان نیز در دست یابى به مبانى علوم و تمدن ، مرهون تمدن‏هاى کهن‏تر از خویش، به ویژه تمدن‏هاى بین‏النهرین و سواحل شرقى مدیترانه بودند ـ نهضت علمى اروپا در دوره رنسانس را هم نمى‏توان حرکتى منفرد برخاسته از جامعه قرون وسطایى اروپا برشمرد. از این رو، غربیان رویکرد اروپا به علم و دانش را در عصر رنسانس، ناشى از بازگشت آنان به علوم یونانى دانسته‏اند و بدین ترتیب، خود را وارثان علم و دانش یونان تلقى کرده‏اند.
البته آنان معمولاً نکته مهمى را مسکوت مى‏گذارند و آن، نحوه دست یابى‏شان به مبادى علم و دانش یونانى و پر کردن خلأ علمى و فکرى اروپاییان در طى قرون وسطى است؛ دورانى که تقریباً فعالیت‏هاى علمى در اروپا متوقف گردید و هرگونه نگارش و تألیف در زمینه‏هاى علوم غیردینى تعطیل شده بود و آثار باقى مانده از دانشمندان یونانى از بین رفته بود.
با نگاهى به تاریخ، علّت این سکوت را به آسانى مى‏توان دریافت؛ زیرا حلقه اتصال اروپاى متمدن به دانش کهن یونانى، تمدن بزرگ اسلامى (به عنوان نماینده تمدن شرق) بود. تاریخ‏نویسان غربى، در طى صدها سال به واسطه برداشت‏هاى نادرستى که در میان مسیحیان رایج بود، کارهاى عظیم مسلمانان را کوچک جلوه مى‏دادند و جعل و تحریف‏هاى بسیارى در آن وارد مى‏کردند. «دکتر رایگرد هونکه» نویسنده کتاب فرهنگ اسلام در اروپا به نمونه‏اى از این موارد اشاره کرده است(1) که حاکى از آن است که برخى نویسندگان غربى خواسته‏اند نقش تمدن اسلامى را در تاریخ علوم بشرى ناچیز جلوه دهند و وامدارى غرب به تمدن اسلامى را انکار کنند؛ در حالى که نقش اساسى تمدن اسلامى در رنسانس و تحولات علمى اروپا قابل انکار نیست و این را مى‏توان از پیدایش نهضت ترجمه علوم اسلامى در اروپا، در اواخر قرون وسطى دریافت ؛ نهضتى که منجر به رنسانس علمى و فرهنگى در غرب گردید.
به طور قطع، رنسانس علمى و فرهنگى اروپا یکى از بزرگ‏ترین تحولات تاریخ بشرى است که هنوز با وجود گذشت قرن‏ها، از آن به عظمت و بزرگى یاد مى‏شود. اما حقیقت این است که همان‏گونه که شکل‏گیرى و تکوین علوم بشرى امرى تدریجى و مستمر بوده، تحول فکرى اروپا نیز نتیجه فعالیت و عملکرد اروپاییان در چند قرن بوده که طلیعه آن به نیمه قرون وسطى باز مى‏گردد.
ابتداى قرون وسطى را غالباً با انقراض امپراتورى روم غربى و استیلاى قبایل بدوى و بى‏تمدن شمالى بر سرزمین‏هاى اروپاى غربى همزمان مى‏دانند. سیطره «ژرمن‏ها»(2) بر اروپاى غربى، آغاز دوران انحطاط علمى و فرهنگى آن بود که به اصطلاح «قرون وسطى» نامیده شده است. ژرمن‏ها با پذیرش آیین رهبانیت مسیحى که صورت تغییر شکل یافته و تحریف شده تعالیم مسیح (ع) بود و تحت تأثیر آموزه‏هاى حکماى یونان و رواقیون و کاهنان مصرى قرار داشت، راه هرگونه پیشرفت و توسعه علمى و فکرى را مسدود ساختند.(3) بدین ترتیب، تحت تأثیر دو عامل: «بربریت ژرمن‏ها» و «رهبانیت کلیساى ژرمنى»، از پایان سده ششم میلادى به بعد، به مدت پنج قرن فعالیت علمى‏اى در حوزه علوم طبیعى و تجربى در اروپاى غربى صورت نگرفت و تنها مراکز علمى و فرهنگى آن سامان، کلیساها بودند که توجهشان همواره به پاره‏اى بحث‏هاى اسکولاستیک(4) (SCHOOLASTIC) پیرامون فلسفه الهى معطوف بود.
در همین دوران که اروپا در تاریک‏ترین ادوار فرهنگى و تمدنى خویش به سر مى‏برد، بزرگ‏ترین تمدن آن روزگار یعنى تمدن اسلامى در مرزهاى مجاور اروپا مراحل رشد و شکوفایى خویش را مى‏گذرانید. با این حال، اروپاییان بنا به علل گوناگون ـ که علت عمده آن عدم آگاهى و شناخت از تمدن اسلامى بود ـ رویکرد و توجّهى به این گنجینه ارزشمند علم و تمدن نداشتند؛ حتى در بسیارى از موارد آباء کلیسا که مردان علم و دین به شمار مى‏رفتند، به تخطئه، تحقیر و بدگویى از آن اقدام مى‏کردند!
البته این امر را تا حدّى مى‏توان ناشى از تقابل فرهنگى غرب و شرق دانست. در واقع غربیان خود را برتر از مردم شرق مى‏دانستند و شرق را فاقد اصالت و جزیى جدا افتاده از اروپا تصور مى‏کردند.(5) از این‏رو، فکر بهره‏مندى از یک تمدن شرقى هیچ‏گاه به ذهن آنان خطور نمى‏کرد! مسأله‏ى دیگر مربوط به دین اسلام بود؛ برخى از اربابان کلیسا اسلام را شاخه‏اى انحرافى از دین مسیح(ع) و فرقه‏اى همانند سایر فرق عیسوى مى‏دانستند، در نظر آن‏ها پیامبر اکرم(ص) اصلاح‏گرى مرتد و مسلمانان کافرانى بى‏دین و علوم اسلامى علومى مادى و دنیوى بودند که مانع رسیدن انسان‏ها به رستگارى مى‏شدند. بر این اساس، آنان، دانشمندان مسلمان را همانند پیامبر اکرم(ص) مستحق دوزخ و عذاب الهى مى‏دانستند، این تصور و برداشت اروپاییان از اسلام و مسلمانان را مى‏توان در منظومه کمدى الهى دانته DANTE (1321 ـ 1265 میلادى) به وضوح دید. او جـایگاه پیامبر اسلام را در جهان آخرت در طبقه نهم جهنم مى‏داند و دانشمندان مسلمانى چون «ابن سینا» و «ابن رشد» را در کنار کافران دوزخى قرار مى‏دهد.(6) همین نگرش قرن‏ها بر اذهان اروپاییان مستولى بود تا این که آشنایى تدریجى آنان با فرهنگ و تمدن اسلامى، تغییرى در نوع تصور و برداشت آنان پدید آورد که گام نخست ایشان در رویکرد به علوم و تمدن اسلامى بود.
شناخت جدید غربى‏ها از تمدن اسلامى، مرهون گسترش روابط چند جانبه آن‏ها (روابط تجارى، زیارتى، سیاحتى و نظامى) با جهان اسلام (در حدود قرن‏هاى دهم و یازدهم میلادى) بود. از قرن دهم میلادى با حضور «نورمان»ها (NORMANS) در آب‏هاى مدیترانه، تجارت دریایى در اروپا با جهان اسلام توسعه یافت. پیشترها، به جهت استیلاى کامل مسلمانان بر دریاى مدیترانه، فعالیت‏هاى تجارى اروپاییان به سواحل اروپا محدود مى‏شد.(7) بنادر ونیز (VENEZIA)، پیزا (PIZEA)، جنوا (GENOVA)، آمالفى (AMALFEA)، پالرمو (PALERME) و مسینى (MESSINE) مراکز مهم تجارى اروپا بودند که با بنادر اسلامى در شمال آفریقا و شرق مدیترانه (مانند مهدیه، طرابلس غرب، قیروان، اسکندریه، صور و صیدا) داد و ستد داشتند.(8) در طى جنگ‏هاى صلیبى (1263 ـ 1083 م) روابط تجارى اروپا (به خصوص ونیز) با دوک‏نشین‏هاى سواحل شرقى مدیترانه بسیار رونق یافت و شهرهاى اسلامى صور، صیدا، حیفا و طرابلس مراکز عمده تجارت در سرزمین‏هاى اورشلیم شدند. بازرگانان اروپایى که به این شهرها سفر مى‏کردند و به جهت شرایط خاصّ دریانوردى ناچار بودند چند ماه در این شهرها توقف کنند، به سرزمین‏هاى شرق اسلامى سفر مى‏کردند تا مؤونه تجارى خویش را فراهم سازند.(9) بى‏شک این روابط گسترده، سهم به سزایى در آشنایى اروپا با تمدن اسلامى داشت.
گذشته از روابط تجارى، اروپاییان در قالب سفرهاى زیارتى و سیاحتى هم به سرزمین‏هاى اسلامى آمد و شد داشتند. مهم‏ترین مکان‏هاى مقدس مسیحیان یعنى زادگاه و موطن عیسى(ع) و آرامگاه مریم مقدس و «کلیساى قیامت» در شهرهاى فلسطین واقع بودند که از اوایل فتوحات مسلمانان به سرزمین‏هاى اسلامى ملحق شده بودند. شهر «سانتیاگو دو کومپستلا»(10) (SANTIAGO DE COMPOSTELA) در اسپانیا نیز که از سال 711 م / 92 ه به دست مسلمانان افتاده بود، یکى از این شهرها بود که زایران مسیحى بدان سفر مى‏کردند. با توجه به تسامح دینى مسلمانان نسبت به اهل کتاب، زایران مسیحى، به جز در چند دوره کوتاه، براى زیارت این اماکن آزاد بودند. از این‏رو، آنان با مظاهر فرهنگ و تمدن مسلمانان از نزدیک آشنا مى‏شدند و پس از بازگشت، به شرح و توصیف دیده‏ها و شنیده‏هاى خود مى‏پرداختند. این گزارش‏ها گاه نیز در قالب «سفرنامه»ها و یا «راه‏نامه»ها به رشته تحریر در مى‏آمد که قدیمى‏ترین آن‏ها مربوط به سال 1103 م است.(11) علاوه بر زایران مسیحى، در قرن‏هاى دوازدهم و سیزدهم میلادى، سیّاحان اروپایى بسیارى نیز به سرزمین‏هاى اسلامى سفر مى‏کردند. در قرن سیزدهم هم که سفرهاى آسیایى رونق یافت، سیّاحان اروپایى براى رسیدن به سرزمین‏هاى شرق دور به ناچار از سرزمین‏هاى اسلامى عبور مى‏کردند.(12)
گسترش فعالیت‏هاى نظامى اروپاییان در مرزهاى شرقى و غربى که با تصرف برخى سرزمین‏هاى اسلامى همراه بود، سومین عامل اساسى آشنایى بیشتر غرب با تمدن اسلامى بود. جنگ‏هاى مکرر و دایمى «بیزانس» با دولت «حمدانیان» و دیگر دولت‏هاى ثغور شام بیش از نیم قرن ادامه یافت که ضمن آن، گاه تا نواحى مرکزى شام هم پیش مى‏آمدند.(13)
نبردهاى بازپس‏گیرى (RECONQUEST) که در اسپانیا آغاز شده بود و با تصرف شهر طُلیطله (تولدو TOLEDO) در سال 478 ه / 1085 و سپس اشغال شهر سرقُسطه (ساراگوزا SARAGOZA) در 513 ه / 1118م دنبال شد،(14) تا استیلاى مسیحیان بر بخش عمده «شبه جزیره ایبرى» ادامه یافت. نورمان‏ها نیز در اوایل قرن یازدهم میلادى مسلمانان را از پایگاه‏هایشان در جنوب ایتالیا بیرون راندند و پیش از اتمام این قرن، بر جزیره سیسیل استیلا یافتند. در همین ایام، بیزانسى‏ها نیز جزیره ساردنى (سردانیه SARDENIA) را از مسلمانان باز پس گرفتند.(15) اما از همه مهم‏تر جنگ‏هاى صلیبى بود که به دو قرن حضور فعال مسیحیان در قلب سرزمین‏هاى اسلامى منتهى شد و نقش اساسى در آشنایى مسیحیان با فرهنگ و تمدن مسلمانان داشت.
به هر حال، این شناخت جدید غرب از جهان اسلام و فرهنگ و تمدن آن ـ که تحت علل و اسباب فوق‏الذکر صورت گرفت ـ با انتقال جنبه‏هایى از فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا همراه بود که بارزترین آن ترجمه علوم اسلامى در اروپا براى دستیابى به معارف بشرى بود.
آغاز نهضت ترجمه
وجود مراکز علمى و پژوهشى بزرگ در شهرهاى اسلامى و کتابخانه‏هایى که انباشته از هزاران جلد کتاب بودند موجب شگفتى اروپاییان مى‏شد و روح خفته تحقیق را در آنان بیدار مى‏ساخت. اما مشکل اساسى در وهله اول به دست آوردن این کتاب‏ها و سپس تحصیل آن‏ها در اروپا بود، زیرا قسمت اعظم این کتاب‏ها در طى قرون وسطى از بین رفته بود، به طورى که تقریباً هیچ یک از آثار یونانیان در اروپاى غربى یافت نمى‏شد.(16) از این‏رو، آنان به سرزمین‏هاى اسلامى روى آوردند، زیرا ترجمه‏هاى متون یونانى به زبان عربى در آن جا قابل دسترس‏تر بود. با این حال، فراهم کردن کتاب‏هاى عربى نیز چندان آسان نبود. تصور مى‏رفت که صلیبیان متون اصلى کتب یونانیان یا حداقل ترجمه‏هاى عربى آن‏ها را همراه خود به اروپا بیاورند، اما آن‏ها فقط به قتل و غارت شهرها اکتفا کردند؛ لذا دانشمندان اروپایى که در تعامل فرهنگى با سرزمین‏هاى اسلامى بودند، خود به انتقال این متون عربى به اروپا و ترجمه آن‏ها به زبان‏هاى اروپایى دست زدند. سرانجام، از این طریق آثار مؤلفان یونانى نخست از راه ترجمه‏هاى عربى آن‏ها و سپس به طور مستقیم از برخى متون یونانىِ باقى مانده، به اروپا انتقال یافت.(17)
بدین ترتیب، در سده‏هاى یازدهم و دوازدهم میلادى، نهضت بزرگى در ترجمه کتاب‏هاى عربى آغاز شد؛ در ابتدا کار مترجمان اروپایى فقط باز گرداندن متون یونانى از زبان عربى به زبان‏هاى اروپایى بود، لیکن پس از چندى ترجمه مشروح و تفاسیر مسلمانان بر این متون و تألیفات اصیل اسلامى نیز آغاز شد. شاید علت اصلى رویکرد اروپاییان به تألیفات مسلمانان را بتوان در عدم توانایى و استطاعت آنان در درک مطالب موجود در کتب یونانیان و در نتیجه نیازشان به شرح و تفسیر گسترده و قابل فهم مطالب مذکور دانست.
زبان اصلى ترجمه در اروپا، زبان لاتین بود که کلیه آثار ترجمه شده، در نهایت به آن برگردانده مى‏شد. با این حال، ترجمه به زبان‏هاى محلى نیز انجام مى‏شد. این زبان‏ها در واقع نوعى واسطه و زبان فرعى محسوب مى‏شدند. زبان‏هاى «کاستیلى» و «سِلتى» به ویژه در اسپانیا کاربرد داشتند و توسط مترجمان نخستین اسپانیا به کار مى‏رفتند. ترجمه به زبان فرانسوى نیز در حدّ بسیار محدودى انجام مى‏شد. اما مهم‏ترین زبان فرعى ترجمه، زبان «عبرى» بود که یهودیان پرچمدارش بودند.(18)
در آن دوران، شمار یهودیان در سرزمین‏هاى اسلامى زیاد بود و از میان آن‏ها دانشمندان بزرگى ظهور کردند که با علوم اسلامى آشنایى کامل داشتند و علاوه بر تألیف آثار ارزشمند علمى ـ که عمدتاً به زبان عربى بود(19) ـ به ترجمه متون عربى اسلامى به عبرى و گاه لاتینى هم اقدام مى‏کردند. با این حال، ترجمه‏هاى عبرى آثار اسلامى ـ عربى دیرتر از ترجمه‏هاى لاتینى آغاز شد؛ براى مثال ترجمه عبرى کتاب قانون ابن سینا، یک قرن پس از ترجمه آن به لاتینى، یعنى در 1279 میلادى صورت گرفت. کتاب الحاوى محمد بن زکریاى رازى و التصریف ابوالقاسم زهراوى(20) نیز چنین بود. علّت این امر، آشنایى کامل یهودیان با زبان عربى و امکان استفاده آن‏ها از کتاب‏هاى عربى ـ اسلامى بود، لذا ضرورتى براى ترجمه این آثار به زبان عبرى پدید نمى‏آورد.(21) با این وجود، در نیمه دوم قرن دوازدهم میلادى، چند تن از مترجمان بزرگ یهودى در اسپانیا ظهور کردند که در جاى خود درباره آن‏ها سخن خواهیم گفت.
زمینه‏هاى فعالیت مترجمان
در آغاز رنسانس فکرى اروپا و ظهور اندیشه اومانیستى، به جهت پیدایش نوعى بدبینى در میان اندیشمندان غربى نسبت به علوم دینى ـ که ناشى از عملکرد نادرست اربابان کلیسا بود ـ و نیز نیاز جوامع اروپایى، توجّه دانشمندان اروپا بیشتر به علوم طبیعى و تجربى (پزشکى، نجوم، فیزیک، شیمى و ...) و علوم نظرى (چون حساب و هندسه) معطوف گردید. لذا اولین آثارى که از عربى ترجمه شد، در همین زمینه‏ها بود.
در این میان، تفوّق و برترى با علوم پزشکى بود. علت آن نیز پیدایش حرکت جدیدى در زمینه پزشکى اخیر در اروپاى غربى بود که بى شک «مدرسه طبّ سالرنو» (SALERNO) که بزرگترین مرکز درمانى و پزشکى اروپاى غربى در آن زمان محسوب مى‏شد را باید طلیعه‏دار آن بدانیم. پس از آن، مدارس پزشکى دیگرى نیز در مون‏پلیه (MONT POLIER) و شارتر (CHARTRES) تأسیس شد. از این رو، کتاب‏هاى طبّ اولین آثار عربى بودند که در مدرسه سالرنو به وسیله «کنستانتین افریقایى» (CONSTANTIN OF AFRICA) ـ در گذشته 1089 ه. ـ ترجمه شدند(22) و تأثیر به سزایى در شکوفایى علوم پزشکى در این مرکز داشتند.
به دنبال کار کنستانتین، مترجمان دیگر، آثار بسیارى از پزشکان مسلمان را ترجمه کردند که برخى از آن‏ها کتاب‏هاى درسى مدارس مذکور قرار گرفتند. از جمله این مترجمان «یوهان افلاسیوس» (JOHAN PLASSIUS) ـ متوفى 1103 م ـ را مى‏توان نام برد که هم عصر کنستانتین بود.(23)
در سده دوازدهم میلادى، کار مترجمان علوم پزشکى از اهمیت بیشترى برخوردار بود. گرچه پزشکان اروپایى فعالیت‏هایى را آغاز کرده بودند، ولى هنوز پزشکى اروپا روى پاى خود نایستاده بود و کاملاً وابسته به تجربه‏هاى پزشکى مسلمانان بود. آثار ارزشمندى از پزشکان اسلامى در این قرن ترجمه شد که از مهم‏ترین آن‏ها ترجمه‏هاى متعددى از کتاب الطبّ الملکى على بن عباس اهوازى بود که بسیارى از نسخه‏هاى آن‏ها هم اکنون در دسترس است.(24) پس از آن، کتاب قانون ابن سینا مهم‏ترین کتاب پزشکى بود که به لاتینى و سپس به عبرى ترجمه شد و ترجمه آن بارها تکرار گردید. پس از پیدایش صنعت چاپ نیز، قانون از اولین کتاب‏هایى بود که به چاپ رسید؛ این کتاب نخست در فوریه 1473 م در ایتالیا منتشر گردید و پس از دو سال تجدید چاپ شد. حتى سومین چاپ آن نیز پیش از انتشار کتاب کوچک جالینوس صورت گرفت(25) (تا سال 1500 میلادى، ترجمه لاتین این کتاب پانزده بار به چاپ رسید، در حالى که کتاب جالینوس فقط دو بار چاپ شد).(26)
ترجمه آثار رازى هم، از کارهاى ارزشمند مترجمان اروپایى بود. طب‏منصورى او به وسیله «ژرارد کریمونایى» (JERHARD OF KERIMONA) به لاتین و یک قرن بعد از عربى به عبرى ترجمه شد. کتاب الحاوى او که دایرة‏المعارفى بزرگ در طبّ بود، توسط «فرج بن سالم» ـ یهودى اسپانیایى ـ به عبرى و سپس به لاتینى ترجمه گردید. ترجمه این آثار شهرت بسیارى را براى رازى به همراه داشت و اروپاییان او را به نام Rasisشناختند.(27) آثار رازى، پس از چاپ قانون ابن سینا، نخستین آثار اسلامىِ به چاپ رسیده بودند.(28)
بزرگ‏ترین رساله جرّاحى اسلامى یعنى کتاب التصریف ابوالقاسم زهراوى ـ که در اروپا به AVENZOER معروف بود ـ در همین قرن به لاتین و سپس به عبرى ترجمه شد. هم چنین بسیارى از کتاب‏هاى ترجمه شده به وسیله کنستانتین آفریقایى در قرن یازدهم، پس از او مجدداً ترجمه شد؛ مانند کتاب‏هاى زادالمسافر ابن جزّار و رسایل حنین بن اسحاق.(29)
بسیارى از آثار پزشکان مسلمان در سده‏هاى دوازدهم و سیزدهم نیز، همزمان با تألیف آن‏ها، به زبان‏هاى لاتینى و عبرى ترجمه مى‏شدند. از این قبیل است کتاب کلیّات طبّ ابن رشد و کتاب التیسیر ابن زُهر، که نخست به عبرى و سپس به لاتین ترجمه شدند.(30) علاوه بر این‏ها آثارى از «ابن نفیس» در علم تشریح و «ابن هیثم» در چشم پزشکى و «ابن میمون» در طبّ عمومى، و کتاب‏هاى بسیارى در داروشناسى و گیاه‏شناسى و دامپزشکى، در طى این دوران ترجمه شدند.
پس از پزشکى، کتاب‏هاى ریاضى بیش از همه مورد توجه مترجمان بودند. اولین آثار ترجمه شده در این زمینه، کتاب‏هاى بازمانده از یونانیان مانند چهار رساله و پانزده مقاله اصولى اقلیدس و نیز کتاب الاربعه بطلمیوس بودند که از عربى ترجمه شدند. اما در میان تألیفات مسلمانان از همه مهم‏تر ترجمه کتاب جبر و مقابله خوارزمى بود که آغازگر علم جبر در اروپا محسوب مى‏شود. این کتاب دو بار تحت نام‏هاى ALGEBRA و LIBER ALGURISMY (یا کتاب الخوارزمى)ترجمه شد که هم اکنون بعضى نسخه‏هاى آن‏ها موجود است.(31) هم‏چنین ترجمه رساله‏هایى از «سهل بن بشر» و «ابومعشر بلخى» و نیز آثارى از «ثابت بن قُرّة حرّانى»، «محمد بن موسى بن شاکر»، «فرغانى» و... از کارهاى ارزشمند در زمینه ریاضیات بود.
بدین ترتیب، قسمت اعظم دانش ریاضیات لاتینى از منابع عربى اخذ شد. در آثار قدیمى لاتینى یا ترجمه‏هاى عبرى، تنها قسمت کوچکى از معلومات ریاضى را مى‏توان یافت، ولى بخش اصلى آن مستقیماً از متون عربى ـ اسلامى گرفته شده است.(32)
فعالیت مترجمان اروپایى در زمینه نجوم و ستاره‏شناسى ـ که بخش اعظم علم مثلثات و هندسه را نیز در بر مى‏گرفت ـ بسیار گسترده بود. در این زمینه نیز، قسمت اعظم دانسته‏هاى اروپاییان از منابع عربى تأمین شد. آن‏ها ابتدا با ترجمه آثار یونانى نظیر کتاب‏هاى اقلیدس و بطلمیوس ـ که به زبان عربى موجود بود ـ شروع کردند و پس از آن کتاب‏هاى دانشمندان مسلمان را ـ آثار نجومى و آثارى که در شرح و تهذیب تألیفات یونانى نوشته شده بود ـ به لاتین ترجمه کردند. در قرن دوازدهم، تعداد بسیارى از این کتاب‏ها ترجمه شد، زیرا تصادفاً فعال‏ترین مترجمان این دوره: «یوحناى اشبیلى» (JOAN DE SEVILLA) از علاقمندان به نجوم و ریاضیات بود. به جهت آن‏که ذکر همه آثار ترجمه شده در این زمینه در این جا میسّر نیست، فقط به نام برخى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم:
کتاب زیج خوارزمى و شرح فرغانى بر آن.
کتاب تهذیب مَسلَمه مجریطى بر المَجَسطى بطلمیوس و نیز شرح او بر زیج خوارزمى.
کتاب نجوم بَتّانى و شرح بیرونى بر آن.
آثار بنى شاکر و رسایل آن‏ها در باب اشتباهات نجومى بطلمیوس.
زیج زَرقانى ـ که در اروپا به ARZECHEL معروف بود ـ که مبناى زیجهاى طلیطله و لندن قرار گرفت.
تصحیح البطروجى ـ معروف به ALPETRAGIOS ـ بر کتاب مجسطى، و آثار بسیار دیگرى از «جابر بن افلح اشبیلى»، «ثابت بن قرّه»، «الکندى»، «ماشاء اللّه‏ منجّم» و سایر منجمان و ستاره‏شناسان مسلمان.(33)
ترجمه این آثار، علم نجوم را که به مدت چندین قرن به دست فراموشى سپرده شده بود در اروپا زنده کرد. فعالیت‏هاى ستاره‏شناسان بزرگ اروپایى در عهد رنسانس و شکوفایى علمى اروپا، بر اساس این آثار صورت گرفت. کارهاى دانشمندانى چون «کوپرنیک» COPERNIC (1473 ـ 1543 م) «کپلر» KEPLER (1571 ـ 1630 م) و...، برگرفته از دانش مسلمانان بود. در واقع، هنگامى که منجمان مسلمان به اصلاح مجسطى بطلمیوس و رفع اشتباهات آن سرگرم بودند، دنیاى لاتینى تازه مطالعه آن را آغاز کرده بود و زمانى که مسلمانان به تخریب آن پرداختند، مردم اروپا تازه آن را کشف کردند.(34)
در زمینه علوم شیمى و فیزیک نیز آثار پراکنده‏اى از دانشمندان مسلمان ترجمه شد. از مترجمان فعال در این زمینه «آرتفیوس» (ARTEPHIUS) بود که کتاب «خالد بن یزید اموى» در کیمیا را ترجمه کرد. در قرن سیزدهم نیز کتاب لوح زبرجد از نویسنده‏اى ناشناس و چند کتاب دیگر در کیمیا ترجمه شد.(35)
در فیزیک، ترجمه کتاب البصایر بطلمیوس از عربى ـ که توسط «ایوگنیوس» (EUGNIUS) انجام شد ـ تحول بزرگى در اروپا پدید آورد. علاوه بر آن، ترجمه آثارى از «ابن هیثم» در نورشناسى، «ثابت بن قرّه» در مکانیک و رسایلى از «کندى» و «ابن وافد» را نیز باید خاطر نشان کرد.(36)
ترجمه آثار فلسفى عربى ـ اسلامى، با تأخیر زمانى زیادى آغاز شد. اولین آثار فلسفى، قریب دو قرن پس از آغاز نهضت ترجمه ـ یعنى در قرون سیزدهم و چهاردهم میلادى ـ به زبان‏هاى لاتین ترجمه شدند. علت این تأخیر را نیز مى‏توان در رویگردانى اندیشمندان عصر رنسانس از مباحث نظرى فلسفه و حکمت الهى که مدتها در کلیساها بدان پرداخته شده بود، جستجو کرد.
نخستین مراکز ترجمه در اروپا
انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا از سه مرکز اصلى صورت گرفت: «حوزه اسپانیا»، «حوزه سیسیل و ایتالیا» و «حوزه شرق مدیترانه». در این میان، آن مراکزى که نقش اصلى در نهضت ترجمه علوم اسلامى داشتند، حوزه اسپانیا و حوزه سیسیل بودند. حوزه شرق مدیترانه گرچه طى جنگ‏هاى صلیبى اهمیت خاصّى پیدا کرد، ولى در زمینه ترجمه متون اسلامى جایگاه بلندى نداشت. از این‏رو در بخشى از مراکز ترجمه، تنها به دو حوزه اسپانیا و سیسیل مى‏پردازیم.
حوزه اسپانیا
سرزمین اسپانیا ـ و به طور دقیق‏تر شبه جزیره ایبریا ـ در سال 92 ه / 711 م به دست سرداران مسلمان فتح شد و علیرغم ناهمگونى ساختار جمعیتى و اختلافات سیاسى داخلى و مشکلات خارجى، در کمتر از نیم قرن دولت مقتدر اسلامى در آن پا گرفت. تشکیل دولت اموى در سال 138 ه / 736 م سرآغاز شکوفایى فرهنگ و تمدن اسلامى در این سرزمین(37) بود. با انقراض آنان در 422 ه / 1032 م و روى کار آمدن دولت‏هاى طوایف، راه براى پیشروى مسیحیان شمال هموار گردید که نخستین گام آن، تصرف شهر طلیطله در سال 478ه بود.(38) از این پس امیران مرابطین (540 ـ 483 ه) و سلاطین موحدین (668 ـ 540 ه) ـ دولت‏هاى اسلامى شمال آفریقا ـ بر اندلس فرمان مى‏راندند.(39) آخرین دولت اسلامى اندلس، خاندان بنى نصر (897 ه ـ 149) بود که فقط بر سرزمین غرناطه (GERANADA) ـ بخش کوچکى در جنوب اسپانیا ـ حاکمیت داشتند(40) و دولتشان در سال 897 ه / 1492 م توسط «فردیناند» پادشاه کاتولیک اسپانیا برچیده شد.(41)
مسلمانان در طى هشت قرن حضور فعال خود در اندلس، یکى از بارزترین و شکوفاترین مظاهر فرهنگ و تمدن اسلامى را پدید آوردند. دوره حکومت امویان، دوره رشد و توسعه علوم اسلامى محسوب مى‏شود که به تأسیس کتابخانه‏ها و مراکز آموزشى متعدد ممتاز بود و مهم‏ترین آن‏ها کتابخانه بزرگ «حکم المستنصر اموى» (366 ـ 350 ه) بود که به قولى چهارصد هزار جلد کتاب داشت.(42)
دوره‏هاى بعدى نیز شاهد تحولات و فعالیت‏هاى علمى فراوان و ظهور دانشمندان بزرگى در رشته‏هاى مختلف علوم نظیر «ابوالقاسم زهراوى» طبیب و جراح، «مسلمة بن احمد مجریطى» ستاره‏شناس، «خاندان بنى زُهر ابن طفیل»، «ابن رشد» و... بود که شهرت جهانى یافتند. آثار علمى آنان نیز از معتبرترین کتب علمى اسلامى بود و بسیارى از آن‏ها در نهضت ترجمه به زبان‏هاى اروپایى ترجمه شد.(43)
اسپانیا، در واقع گذرگاه اصلى انتقال فرهنگ مسلمانان به اروپا بود. گذشته از مسیحیان اسپانیا، هم کیشان آن‏ها در فرانسه و ایتالیا با سرزمین‏هاى اسلامى اسپانیا در ارتباط بودند و افزون بر مراودات تجارى و سفرهاى زیارتى، حتى برخى از آنان براى تحصیل علوم به شهرهاى اسلامى اسپانیا سفر مى‏کردند که از آن جمله مى‏توان از «گربرت» (GERBERT) ـ متوفاى 1003 میلادى ـ نام برد که مدت‏ها در این نواحى به تحصیل ریاضیات و حساب مشغول بود و بعدها با عنوان «سیلوستر دوم» به مقام پاپى رسید.(44) توسعه مرزهاى سیاسى مسیحیان اسپانیا و تصرف سرزمین‏هاى اسلامى موجبات دستیابى اروپاییان به ذخایر علمى مسلمانان را فراهم ساخت. این امر به نوبه خود انگیزه‏اى براى تحول فکرى و احیاى اندیشه علمى آن‏ها و آغازگر حرکت علمى جدیدى در قرن دوازدهم میلادى بود که نخستین گام آن، ترجمه متون علمى از زبان عربى بود.
«دون ریموند» (REAMOND)ـ اسقف اعظم شهر طلیطله ـ در بین سال‏هاى 1136 ـ 1151 میلادى، اولین دارالترجمه رسمى را در این شهر بنیان گذارد و دانشمندان بسیارى را در آن گرد آورد و آن‏ها را به ترجمه علوم اسلامى مأمور ساخت.(45) البته ترجمه آثار اسلامى در اسپانیا به این مرکز منحصر نماند، بلکه در گوشه و کنار اسپانیا مترجمان لاتینى دست به ترجمه این آثار زدند. بى شک دستاوردهاى این حوزه فرهنگى براى اروپا بیش از فعالیت خود حوزه سیسیل بود. این امر نیز ناشى از برترى علمى و فرهنگى حوزه اسپانیا نسبت به حوزه سیسیل در حیطه معارف اسلامى و آشنایى بیشتر اسپانیایى‏ها با زبان عربى و متون و علوم اسلامى بود.(46)
مترجمان حوزه اسپانیا
در قرن دوازدهم میلادى، همزمان با تشکیل دارالترجمه طلیطله، عده‏اى از دانشمندان اسپانیایى و غیر اسپانیایى در حوزه اسپانیا به ترجمه متون عربى ـ اسلامى پرداختند که در این جا به چند تن از ایشان اشاره مى‏کنیم:
یوحنا اشبیلى (JOAN DE SEVILLA)
یوحنا از یهودیان اسپانیا بود که به دین مسیحیت گروید. ظهور علمى او بین سال‏هاى 1137 تا 1153 در شهر طلیطله بود که در آن‏جا به خدمت اسقف اعظم «دون ریموند» مشغول شد. ترجمه‏هاى او با همکارى شخص دیگرى به نام «دومنیگو گوندیسالوو» انجام مى‏شد، بدین شکل که یوحنا متن عربى را به زبان کاستیلى (از زبان‏هاى محلى اسپانیا) ترجمه مى‏کرد و دومنیگو آن‏ها را به لاتین برمى‏گردانید. متونى که او از عربى ترجمه کرد، شامل 25 کتاب و رساله در زمینه‏هاى حساب، نجوم، طبّ و فلسفه بود که از مهم‏ترین آن‏ها کتاب حساب خوارزمى است، که مبناى ریاضیات اعشارى در اروپا قرار گرفت. از میان 13 ترجمه او در باب نجوم، کتاب‏هاى بتّانى، ثابت بن قرّه، ابومعشر بلخى و مَسلمة مجریطى از اهمیت بیشترى برخوردارند. ترجمه‏هاى او در فلسفه شامل هفت اثر از جمله رسالة فى العقل کندى احصاء العلوم فارابى و قسمتى از کتاب الشفاء ابن سینا و مقاصدالفلاسفه غزالى است.(47)
بسیارى از این کتاب‏ها با ظهور صنعت چاپ در طى سده‏هاى 15 و 16 میلادى به چاپ رسیدند. از آن جمله کتاب نجوم فرغانى بود که در 1492 م منتشر شد. هم‏چنین کتاب الموالید ابن خیّاط در 1546 م در نورنبرگ و رسالة فى العقل کندى در سال 1489 م در آکسبورگ چاپ شدند.(48)
دومنیگو گوندیسالوو (DOMENIGO GONDYSALLVO)
او همکار یوحناى اشبیلى در ترجمه متون اسلامى بود و چون متمایل به فلسفه بود، آثارش بیشتر در این زمینه است. فعالیت او، بیشتر در محدوده رساله‏ها و تألیفات مسلمانان حایز اهمیت است. قسمت اعظم فلسفه اسلامى اسپانیا از طریق ترجمه‏ها، اقتباس‏ها و تهذیب‏هاى او به قلمرو مسیحیت لاتینى وارد شد. او خود آثارى در فلسفه داشت که سخت تحت تأثیر آثار «فارابى» و «ابن جبرول» بود.(49)
هوگو سانتالایى (OGO DE SANTALLA)
او احتمالاً در شهر «سانتالا» در شمال غرب اسپانیا به دنیا آمده بود. هوگو در نجوم و کیمیا سر رشته داشت و از سال 1119 تا 1151م. در خدمت اسقف شهر طرسونه (TARASONA) مى‏زیست. او ظاهراً با دارالترجمه طلیطله رابطه‏اى نداشته است. ترجمه‏هاى او بیشتر در نجوم و کیمیا است که شامل 10 اثر مى‏شود؛ از جمله: شرح بیرونى بر کتاب نجوم بتّانى، کتاب الموالید ماشاء اللّه‏ منجّم، صد کلمه بطلمیوس، و قدیمى‏ترین ترجمه لاتینى درباب کیمیا از کتابى به نام لوح زبرجد.(50)
گذشته از مترجمان اسپانیایى، برخى از مترجمان غیر اسپانیایى نیز در این حوزه فعالیت داشتند که مهم‏ترین آن‏ها عبارتند از: «رابرت چسترى» (ROBERT OF CHESTER) ریاضى دان، منجم و کیمیاگر انگلیسى که در حدود 1141 تا 1147 م در اسپانیا به سر مى‏برد و از 1147 تا 1150 م در لندن بود. ترجمه‏هاى او از آثار اسلامى شامل هفت کتاب است که مهم‏ترین آن‏ها کتاب جبر و مقابله خوارزمى است. این نخستین ترجمه کتاب مذکور بود که در 1147 م انجام شد. هم‏چنین ترجمه صناعة الاحکام کندى و رساله‏اى در باب اسطرلاب منسوب به بطلمیوس از آثار اوست. «رابرت چسترى» به درخواست «پیر معزّز» (PETER VENERABL) و با همکارى «هرمان دالماتیایى» در 1141 م نخستین ترجمه لاتینى قرآن را در 1141 م آغاز و در 1143 به اتمام رسانید.(51)
هرمان دالماتیایى (HERMANOS OF DALMATA)
او در پاریس تحصیل کرد و از 1138 تا 1142 م در اسپانیا بود. از آثار مهم او ترجمه رساله‏اى از «سهل بن بِشر» در نجوم، ترجمه زیج خوارزمى، کتاب المدخل ابومَعشر بلخى و شرح مَسلمة مجریطى بر کتاب بطلمیوس بود. او همزمان با ترجمه قرآن که با همکارى رابرت چسترى انجام مى‏داد، دو رساله علیه اسلام به نام‏هاى «امت اسلام» و «آیین محمدى» نوشت.(52)
افلاطون تیولى (PLATO OF TIOLA)
ریاضى‏دان و منجم ایتالیایى که طى سال‏هاى 1134 تا 1145 م در بارسلون اسپانیا مى‏زیست. ترجمه او از کتاب الاربعه بطلمیوس، اولین اثر ترجمه شده از آثار بطلمیوس بود. او همچنین زیج بتّانى، اعمال الهندسه ابراهیم بن بُرحیه و چند رساله دیگر در نجوم از «ابن خیاط» و «ابن خصیب» را ترجمه کرد.(53)
رو دولف بروگسى (RODOLE OF BROGES)
منجم فلاماندى و از شاگردان هرمان دالماتیایى بود که شرح مسلمه مجریطى بر کتاب بطلمیوس و کتاب اسطرلاب او را ترجمه کرد.(54)
ژرارد کریمونایى (JERHARD OF KERIMONA)
او نیز ایتالیایى بود، ولى مدت زیادى از عمرش را در اسپانیا گذرانید. ژرارد از بزرگ‏ترین مترجمان حوزه اسپانیا و شاید همه اعصار بود. فعالیت او در اسپانیا از 1114 م آغاز و تا 1187 ادامه داشت. علاقه زیاد او به کتاب المجسطى او را به شهر طلیطله اسپانیا کشانید و چون در آن جا فراوانى آثار علمى مختلف به زبان عربى را مشاهده کرد، به آموختن زبان عربى و ترجمه آثار مذکور پرداخت. او تا پایان عمرش در 1187 م همه همت خویش را صرف ترجمه این کتاب‏ها کرد. کلیه فعالیت‏هاى او و شاگردانش در طلیطله ـ که بهترین مکان براى این کار بود ـ صورت گرفت.
ژرارد در شاخه‏هاى مختلف علوم کار کرد. وسعت کار او این توهّم را ایجاد کرده است که او رهبرى نهضت ترجمه در طلیطله را به دست داشته است. آثار ترجمه‏اى او از عربى به لاتین شامل 87 اثر است که شامل برخى کتاب‏هاى ارسطو و شاگردان او و دانشمندان مسلمان پیرو مکتب ارسطو و نیز برخى از ارزنده‏ترین آثار ریاضى، نجومى و فیزیک دانشمندان مسلمان مى‏شود.
آثار او در نجوم شامل ترجمه اصلاح المجسطى جابر بن افلح اشبیلى، زیج زرقانى، سه مقاله از ثابت بن قُرَّه، جوامع علم النجوم فَرغانى، زیج جیهانى و کتاب‏ها و رساله‏هاى متعددى از دانشمندان مسلمان مى‏شود. در ریاضیات نیز کتاب جبر و مقابله خوارزمى، آثار پسران موسى بن شاکر و کتاب اعمال الهندسه از مؤلفى ناشناس و شروحى بر آثار اقلیدسى را ترجمه کرد.(55)
در زمینه طبّ، گذشته از آثار یونانیان، او مجموعه تألیفات رازى الحاوى، طب المنصورى، مایحضره الطبیب و اوجاع المفاصل و کتاب التصریف ابوالقاسم زهراوى، قانون ابن سینا و آثارى در داروشناسى از یعقوب کندى، ابن وافد، «ابن سرابیون» و «ابن ماسویه» را به لاتین برگرداند.(56) آثار او در فلسفه اسلامى شامل شرح فارابى بر کتاب ارسطو و احصاء العلوم او، چهار اثر از کندى و کتاب حنین بن اسحاق مى‏باشد. او هم چنین کتاب‏هایى از ثابت بن قرّه و ابن هیثم (در فیزیک)، و کتاب هایى از جابر بن حیان و رازى (در شیمى) ترجمه کرد.(57)
یکى از ویژگى‏هاى مهم حوزه اسپانیا، حضور و فعالیت دانشمندان و مترجمان یهودى بود که از مشهورترین آن‏ها «ابراهیم بن عزرا» و «ابراهیم بن بُرحیه» را مى‏توان نام برد. ابن عزرا (1167 ـ 1089 م) در طلیطله زاده شد. درباره تحصیلات او آگاهى زیادى در دست نیست. از آثار ترجمه‏اى او به عبرى، دو رساله نجومى از ماشاء اللّه‏ منجّم و شرح بیرونى بر زیج خوارزمى است‏که کتاب اخیر تنها از طریق ترجمه او در اروپا معرفى شد.(58) ابراهیم بن بُرحیه (متوفاى 1138 م) نیز ریاضیدان و فیلسوف اسپانیایى بود که با سایر مترجمان اسپانیا همکارى داشت.
از دیگر مترجمان یهودى اسپانیا «موسى پسر سموئیل» (1283 ـ 1240 م) بود که ترجمه‏هاى او مشتمل بر 30 اثر مى‏شد و بخش مهم آن‏ها شروح ابن رشد بر آثار یونانیان و چند اثر از جابر بن افلح، البطروجى، قانون و الاشارات ابن سینا و زادالمسافر ابن جزّار بود.(59)
حوزه سیسیل
جزیره سیسیل به سال 212 هجرى به دست «اغلبیان» ـ از امراى تابع عباسیان در افریقیة فتح شد، اما آن‏ها نتوانستند بر تمام جزیره استیلا یابند.(60) سپس «فاطمیان» سیسیل را تحت حکم خود درآوردند و از سال 340 هجرى «کلبیان» از جانب آن‏ها بر این جزیره حکمرانى کردند. از اوایل قرن پنجم هجرى حملات نورماندى‏ها از ایتالیا بر سیسیل آغاز شد و سرانجام در 483 ه 1091 م تمام جزیره را به تصرف خویش درآوردند و بر حاکمیت مسلمانان بر آن خاتمه دادند.(61)
حضور مسلمانان در این حوزه فقط به جزیره سیسیل محدود نمى‏شد، آن‏ها سواحل جنوبى ایتالیا را که نزدیک‏ترین جا به سیسیل بود مورد هجوم قرار مى‏دادند و اغلب، پادگان‏هایى در این نواحى داشتند. این پیروزى‏ها اگر چه دوام زیادى نداشت، ولى تأییدى بر حضور دایمى مسلمانان در این ناحیه بود.(62)
سیسیل در طى حکومت مسلمانان، یکى از مراکز تمدن و فرهنگ اسلامى بود که پس از استیلاى نورماندى‏ها بر آن، تا مدتى این خصلت را حفظ کرد. حاکمان نورماندىِ سیسیل که هم سیاست مسالمت جویانه‏اى نسبت به مسلمانان داشتند و هم دوستدار و حامى علم بودند، نقش زیادى در انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا داشتند. «راجر دوم» (ROGER) 1154 ـ 1130 م جغرافى‏دان بزرگ مسلمان: «شریف ادریسى» را به دربار خود فرا خواند و «فردریک دوم» (FREDRICK) 1250 ـ1194 م همواره عده‏اى از اندیشمندان مسلمان را در کنار خود گرد مى‏آورد.(63)
در طى سال‏هاى متمادى که فرهنگ اسلامى در سیسیل رواج داشت، این جزیره مرکز انتقال فرهنگ اسلامى به اروپا گردید. در واقع، جریان فعال ترجمه متون اسلامى نخست از این ناحیه آغاز شد و اولین مترجمان از این حوزه برخاستند. حوزه سیسیل ـ در این گفتار ـ شبه جزیره ایتالیا را نیز در بر مى‏گیرد که در قرن دوازده و سیزده میلادى از مراکز فعال فرهنگى اروپا بود و مدرسه طبّ سالرنو در آن قرار داشت. تاریخ تأسیس این مدرسه به درستى معلوم نیست، ولى در سده‏هاى دهم و یازدهم میلادى، مهم‏ترین مرکز پزشکى و درمانى اروپا محسوب مى‏شد. آثار پزشکى این مدرسه در ابتداى قرن یازدهم میلادى ظهور و بروز یافت.
توسعه علوم پزشکى در مدرسه سالرنو مرهون علوم اسلامى و کار مترجمان لاتینى بود؛ با این همه، حتى فعالیت این مدرسه در سده دوازدهم میلادى ـ که عصر طلایى آن بود ـ با مراکز علوم اسلامى قابل مقایسه نبود.(64) به هر حال، مدرسه طب سالرنو از مراکز فعال ترجمه در حوزه سیسیل بود. در این‏جا به نام چند تن از مترجمان فعال این حوزه اشاره مى‏کنیم:
کنستانتین افریقایى (CONSTANTIN OF AFRICA)
کنستانتینِ مسیحى، مسلمان مسیحى شده‏اى بود که در تونس به دنیا آمد و تحصیلاتش را در شمال افریقا آغاز کرد. او در طى سفرهایش به عراق و سوریه، با «ابن بطلان» طبیب مسلمان دیدار کرد. پس از آن، مدتى به عنوان دارو فروش به سیسیل رفت. و از آن‏جا به سالرنو سفر کرد و چون عقب ماندگى پزشکى هم کیشان خود را دید، به فکر آموختن طبّ به آن‏ها افتاد. او براى تحصیل به مصر رفت و پس از چندى، با انبوه تألیفات مسلمانان به سالرنو بازگشت و در آن‏جا همه همت خود را بر ترجمه این کتاب‏ها گماشت تا در سال 1087 میلادى درگذشت.(65) ترجمه‏هاى فراوان او از عربى به عبرى، تحول بزرگى در پزشکى اروپا پدید آورد. ظاهراً او به زبان لاتین تسلط نداشت و در تصحیح فنون از شاگردانش «اوتو» (OTO) کمک مى‏گرفت. مهم‏ترین آثار ترجمه‏اى او بخش بزرگى از کتاب الطبّ الملکى نوشته على بن عباس اهوازى، کتاب زادالمسافر ابن جزّار و رساله چشم پزشکى از حنین بن اسحاق بود. او هم چنین کتاب کامل الصناعه على بن عباس اهوازى را که به لاتین به نام ـ Liber Regius ـ شهرت یافت ترجمه کرد. ترجمه کتاب الطب‏الملکى هم که نخستین کتاب طب عمومى ترجمه شده بود، گشایشى در علوم پزشکى اروپا بود.(66)
ترجمه کتاب‏هاى بسیارى از دانشمندان یونانى و مسلمان به کنستانتین نسبت داده شده است و شمار دقیق آن‏ها معلوم نیست. پیشتر تصور مى‏شد که در بین آثار کنستانتین نسخه‏هایى از تألیفات خود او نیز وجود دارد. این تصور ناشى از آن بود که او بیشتر ترجمه‏هاى خود را بدون ذکر نام مؤلف کتاب و حذف تمام نام‏هاى عربى (و آن‏چه احتمال داشت هویت کار او را مشخص سازد) از متن کتاب‏ها یا حتى با قرار دادن نام خود به جاى نام مؤلف ارایه کرده بود. او فقط برخى نوشته‏هاى بقراط و جالینوس را که ترجمه عربى آن‏ها در آثار حنین بن اسحاق موجود بود، به نام خود معرفى نکرد.(67) این مسأله زمانى آشکار شد که اصل عربى کتاب‏هاى مذکور پیدا شد. «استفان لمباردى» (STEPHANO) و «دیمیتریوس سیسیلى» (DEMETRUS DE SICILIA) نخستین کسانى بودند که پى بردند او کتاب شفاء العیون حنین بن اسحاق را تحت نام DE OCLIS و کتاب زادالمسافر «ابن جزّار» را با عنوان VITICUMبه خود نسبت داده است. پس از چندى معلوم شد که او کتاب‏هایى از «اسحاق اورانیوس» را نیز به خود نسبت داده و کتاب جرّاحى او همان ترجمه کتاب على بن عباس اهوازى و کتاب شیمى او متعلق به محمد بن زکریاى رازى است!(68)
آدلارد باثى (ADLARD OF BOCE)
او احتمالاً در 1070 میلادى به دنیا آمد و مدتى در نورماندى و فرانسه به سر برد و بین سالهاى 1104 تا 1107 م به سالرنو عزیمت کرد. مدتى نیز در سیسیل اقامت داشت و در سفرى که به شرق داشت، مدتى در انطاکیه و طرسوس اقامت کرد. مهم‏ترین و ممتازترین کارهاى او، آثار عربى ترجمه شده در زمینه ریاضیات است؛ مانند تصحیح مسلمه مجریطى و زیج خوارزمى که شامل جداول سینوس‏ها و تانژانت‏ها است. از طریق همین کتاب بود که دانش مثلثات اسلامى به اروپا راه یافت. کتاب دیگر، ترجمه مقدمات حساب خوارزمى و نیز پانزده مقاله اصولى اقلیدسى از متن عربى آن بود.(69)
استفان انطاکى (STEPHANO DE PIZEA)
استفان در شهر پیزاى ایتالیا به دنیا آمد و در سالرنو به تحصیل پرداخت و پزشکى حاذق گردید. در حدود 1120 م به انطاکیه سفر کرد و در همین سال ترجمه کتاب الطب‏الملکى على بن عباس اهوازى را به اتمام رسانید که قسمت‏هایى از آن قبلاً توسط کنستانتین ترجمه شده بود. اهمیت کار استفان در افزودن واژه‏نامه‏اى در انتهاى کتاب بود. او هم چنین نسخه‏اى از کتاب المأمونى فى‏الطب را ترجمه کرد؛ جز این‏ها، او کتاب‏هاى بسیار دیگرى از عربى به لاتین ترجمه کرد.(70)
ناگفته نگذاریم که در حوزه سیسیل مترجمان دیگرى نیز فعالیت داشته‏اند که اهمیت کار آنان کمتر از افراد مذکور بوده است. آنچه در این جا درباب نهضت ترجمه متون اسلامى بیان شد، تنها مربوط به دوران آغازین این نهضت در سده یازدهم و اوج فعالیت آن در سده دوازدهم میلادى است. نهضت ترجمه کمابیش تا قرن شانزدهم میلادى ادامه یافت. به خصوص در سده‏هاى سیزدهم و چهاردهم، ترجمه آثار فلسفى و حکمت در سطح وسیعى آغاز شد. با ظهور صنعت چاپ از قرن پانزدهم به بعد نیز، کتاب‏هاى ترجمه شده دانشمندان مسلمان بارها چاپ و منتشر گردید و به عنوان کتاب‏هاى درسى در دانشگاه‏ها و مراکز علمى اروپا به کار گرفته شد.
پى نوشت‏ها:
1. زایگرد هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه عبدالرحیم گواهى، چاپ اول، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361ش) ج 2، ص 36.
2. طوایفى از اقوام شمال اروپا بودند که در نواحى اسکاندیناوى و دانمارک سکونت داشتند. همزمان با تقسیم امپراتورى روم به نواحى جنوبى و مرکز اروپا مهاجرت کردند و مجاور مرزهاى امپراتورى روم اقامت کردند و به هنگام ضعف امپراتورى روم غربى به تاخت و تاز در قلمرو آن پرداختند و سرانجام با غلبه بر سایر طوایف مهاجم شمالى جایگزین رومیان در اروپاى غربى و مرکزى شدند. ر.ک: هانرى لوکاس، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ چهارم، (تهران، انتشارات کیهان، 1376 ش) ج 1، ص 316 ـ 317.
3. ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه فرنگیس شادمان، چاپ اول، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351ش) ج 2، ص 820 ـ ر.ک: زایگرد هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 30.
4. اسکولاستیک در لغت به معناى «مدرسه‏اى» و یا «متعلق به مدرسه قرون وسطى» است و در اصطلاح شاخه‏اى از فلسفه و حکمت الهى بود که در قرون وسطى در مدارس و دیرهاى وابسته به کلیسا تدریس مى‏شد.
5. ادوارد سعید، شرق‏شناسى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، چاپ اول، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371ش)، ص 103.
6. همان، ص 129.
7. SURDEL, BERNARD, ISLAMIC SURVEY IN MEIDLLE CENTURY, LONDON, 1940, P: 97.
8. هونکه، همان، ص 49 و 42.
9. همان، ص 51.
10. شهرى در شمال غرب اسپانیا است که آرامگاه قدیس یعقوب مرسل در آن است و زایران مسیحى براى زیارت بدان‏جا مى‏رفتند. مسلمانان این شهر را «شَنْت یاقب» مى‏خواندند.
11. جرج سارتون مقدمه‏اى بر تاریخ علم، ترجمه صدرى افشار، چاپ اول، (تهران، وزارت علوم و آموزش عالى، 1357ش) ج 2، ص 1044.
12. همان، ص 1046.
13. حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ اول، (تهران، انتشارات جاویدان، 1362ش) ج 2، ص 48.
14. عزالدین على‏ابن‏الاثیر، الکامل فى‏التاریخ، چاپ اول، (بیروت، دار صادر، 1386ش) ج10، ص142 و 234.
15. احمد عزیز، تاریخ سیسیل، ترجمه لطفى، چاپ اول، (تهران، انتشارت علمى و فرهنگى، 1362ش) ص 81.
16. ویلیام دامپى‏یر، تاریخ علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ اول (تهران، انتشارات سمت، 1371ش)، ص107.
17. همان.
18. سارتون، پیشین، ج 2، ص 1168.
19. همان، ص 1167. در شرح حال ابراهیم بن برحیه و ابن میمون و ابراهیم بن عزرا.
20. ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوى (م 427 ه) طبیب اندلسى به شهر الزهراء منسوب است. او صاحب تألیفات چندى در طب است که مهم‏ترین آن‏ها التصریف لمن عجز عن التألیف در باب جراحى است.
21. سارتون، پیشین، ص 1094.
22. آلدو میه لى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ترجمه اسداللّه‏ آزاد، چاپ اول (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1371ش) ص 484.
23. همان.
24. سارتون، پیشین، ص 1094.
25. هونکه، پیشین، ج 2، ص 187.
26. همان.
27. سارتون، پیشین، ص 1094.
28. هونکه، پیشین، ج 2، ص 187.
29. سارتون، پیشین، ص 1095.
30. همان.
31. سارتون، پیشین، ص 1244.
32. همان، ص 1183.
33. همان.
34. همان، ص 1191.
35. همان، ص 1190 و 1300.
36. همان، 1459.
37. محمد بن عمر ابن قوطیه، تاریخ افتتاح الاندلس، چاپ اول، (بیروت، مؤسسة المعارف، 1415 ه) ص88 ـ 90.
38. ابن الاثیر، پیشین، ج 6، ص 296.
39. همان، ص 324.
40. محمد عبداللّه‏ عنان، تاریخ دولت‏هاى اسلامى در اندلس، ترجمه آیتى، چاپ اول، (تهران، انتشارات کیهان، 1368ش)، ج 5.
41. همان.
42. على امیر، اسلام در غرب، چاپ اول (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ش) ص 316.
43. همان، ص 341.
44. میه لى، پیشین، ص 508.
45. همان.
46. حسین کامل، اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبیه، چاپ اول، (بغداد، وزارة الثقافیة، 1385 ه) ص 265.
47. سارتون، پیشین، ص 1248.
48. میه لى، پیشین، ص 513.
49. سارتون، پیشین، ص 1165 ـ میه لى، پیشین، ص 513.
50. سارتون، پیشین، ص 1253.
51. همان.
52. میه لى، پیشین، ص 514.
53. همان، ص 512.
54. سارتون، پیشین، ص 1254.
55. همان، ص 1463.
56. همان، ص 1464.
57. همان، ص 1465.
58. همان، ص 1265.
59. میه لى، پیشین، ص 518.
60. ابراهیم حسن، پیشین، ص 192.
61. عزیز احمد، پیشین، ص 88.
62. همان، ص 20 ـ 30.
63. میه لى، پیشین، ص 493.
64. هونکه، پیشین، ص 480.
65. میه لى، پیشین، ص 485.
66. کامل حسین، پیشین، ص 263.
67. هونکه، پیشین، ص 160.
68. همان.
69. سارتون، پیشین، ص 1244.
70. میه لى، پیشین، ص 491.
منابع
ـ ابراهیم حسن، حسن، تاریخ اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، انتشارات جاویدان، 1362ش).
ـ ابن الاثیر، عزالدین على، الکامل فى التاریخ، ، (بیروت، دار صادر، 1386 ه).
ـ ابن قوطیه، محمد بن عمر، تاریخ افتتاح الاندلس، (بیروت، مؤسسه المعارف، 1415 ه) .
ـ امیر، على، اسلام در غرب، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ش) .
ـ توین بى، آرنولد، تاریخ تمدن، ترجمه یعقوب آژند، (تهران، انتشارات اساطیر بى‏تا).
ـ دامپى یر، ویلیام، تاریخ علم، ترجمه آذرنگى، (تهران، انتشارات سمت، 1371 ش).
ـ سارتون، جرج، مقدمه‏اى بر تاریخ علم، ترجمه صدرى افشار، (تهران، وزارت علوم و آموزش‏عالى، 1357 ش).
ـ سعید، ادوارد، شرق‏شناسى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371ش).
ـ عزیز، احمد، تاریخ سیسیل، ترجمه لطفى، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،1362 ش).
ـ عنان، محمد عبداللّه‏، تاریخ دولت‏هاى اسلامى در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (تهران، انتشارات کیهان، 1368 ش).
ـ کامل، حسین، اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبیه، (بغداد، وزارة الثقافیة، 1385ه) .
ـ گیبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه فرنگیس شادمان، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351 ش).
ـ لوکاس، هانرى، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ چهارم (تهران، انتشارات کیهان، 1376ش).
ـ میه لى، آلدو، علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ترجمه اسداللّه‏ آزاد، (مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، 1371 ش).
ـ هونکه، زایگرد، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه عبدالرحیم گواهى، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361 ش).
_ SURDEL, BERNARD, ISLAMIC SURVEY IN MEIDLLE CENTURY, LONDON, 1940.

تبلیغات