آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

رویداد قادسیه، سرنوشت مسلمانان و ایرانیان را تغییر داد . مسلمین با فتح ایران ساسانى در پایان بخشیدن به دوران شاهنشاهى کهنسال ساسانى، وارث تمدن و فرهنگى غنى و بى‏سابقه گردیدند، قادسیه در عین حال نقطه بر خورد فرهنگ اسلامى با تمدن ایرانى بود . اما این رخداد با وجود تاثیر غیرقابل تردیدش دچار هیجان‏هاى تاریخى است که در مورد آن دو دلیل را مى‏توان ارائه داد:
1- روایات تاریخى از مکاتب متفاوت به گوش مى‏رسد که علاقمند است واقعیات را بزرگتر جلوه داده و یا جهات خاصى به آن بخشد .
2- فاصله مورخان با اصل رویداد قادسیه است که با وجود تعدد منابع شفاهى مورخ را در گزینش دچار تردید نموده و حاصل آن تنوعى است که در نگاه به حادثه وجود دارد . مقاله حاضر سعى دارد بررسى تازه‏ترى را نشان دهد .
دیدگاه‏ها
طبق نظریات متناقض و دیدگاه‏هاى متفاوت نویسندگان اسلامى، با نبرد قادسیه، تاریخ ایران با یک رخداد جدى و تعیین کننده که سرنوشت‏سیاسى، اعتقادى و اجتماعى آن را تغییر مى‏دهد روبه‏رو مى‏شود .
آن چه پیش از نبرد قادسیه در برخورد نظامى نیروهاى اسلام با دولت‏ساسانى پدید مى‏آید با اصل رخداد ارتباطى تنگاتنگ دارد، اما با نگاه تاریخى به آن، این نتیجه حاصل مى‏شود که اساس موضوع دچار پیچیدگى و بحران‏هاى تاریخى بوده و به رغم نتیجه قطعى و عمیق آن، به لحاظ تاریخى فاقد ویژگى‏هاى یک رخداد مشخص در ذهنیت محقق تاریخ مى‏باشد . دو سوى واقعه - چه از طرف مسلمین و چه ایرانیان - پوشیده از راز و رمز، ابهام، اسطوره‏سازى، معجزه‏هاى پیاپى در طرف غالب و پیشگویى‏هاى یاس آور و دل نگرانى‏هاى وهم‏انگیز در جبهه مغلوب مى‏باشد .
با توجه به یک‏سونگرى تاریخى در این رخداد - که عمدة به دست نویسندگان اسلامى نگاشته شده است - و سکوت اضطرارى طرف مغلوب، پیروزى معجزه آسا جلوه‏گر مى‏شود و این بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسى، اجتماعى و دشوارى‏هاى دوران پایانى حکومت‏ساسانى است .
در واقع، در نیمه اول قرن هفتم هجرى ما با دو پدیده عظیم تاریخى در آسیاى غربى مواجه هستیم . در جبهه غربى نیروهاى پرتوان و معتقد که با رهبرى مردمى توانمند و با اراده، از بند جهالت اجتماعى و اسارت اعتقادى نجات یافته بودند، در برابر بخش شرقى موقعیت‏خویش، یعنى ایران ساسانى، که یک دولت اسیر تباهى و فساد، با ملتى دردمند و ناامید و افسرده بود قرار گرفتند .
در چنین شرایطى بود که نیروهاى پراکنده اسلام به سرپرستى خالدبن ولید، در ساحل غربى فرات پیش‏روى خود را به سمت جنوب شروع کردند . (1)
پیش از این تاریخ، ساسانیان با نبرد ذوقار (حدود 604 تا 610م) دولت هم پیمان عرب حیره را که قرن‏ها مدافع سرسخت ایرانیان در جنوب بودند از دست داده بودند . (2) وضع نابسامان دربار شاهنشاهى ساسانى نیز پس از مرگ خسرو پرویز (628م) امکان بازسازى، انسجام و هماهنگى تازه‏اى را نداشت، زیرا نیرویى مقتدر سرتاسر مرزهاى جنوبى را تهدید مى‏کرد . پیش از این هم ایرانیان با مشکلاتى از این دست‏برخورد کرده بودند ولى این بار وضع متفاوت به نظر مى‏رسید; نیروى صحرا با توانى کم نظیر که از غلیان ایدئولوژیک سرچشمه مى‏گرفت در برابر دولتى ضعیف و داراى اعتقادى کم رنگ و ملتى متفرق و بدون پشتوانه قرار گرفته بود . نبرد قادسیه در راه بود و نتایج آن هم به لحاظ تاریخى روشن بود . قادسیه بى‏شک رخدادى مهم و تعیین کننده در برخورد سرنوشت‏ساز سیاسى، اجتماعى و فرهنگى ایرانیان با مسلمین بود . این رویداد از چند جهت قابل بررسى است:
نخست آن که: با این پیروزى، پایتخت‏شاهنشاهى ساسانى سقوط نمود و اعراب مسلمان براى اولین بار پیروزمندانه بر این شهر به ظاهر تسخیرناپذیر تسلط پیدا کردند . البته پیش از آن هم اعراب در حمایت از نظام ساسانى قدم نهاده بودند . به علاوه، کمى قبل از نبرد قادسیه - حدود سال‏هاى 611- 604 میلادى - گروهى از قبایل جنوب فرات در ذوقار با بخشى از ارتش ساسانى در زمان خسرو پرویز - 628- 590م به نبرد برخاسته پیروز گردیدند . (3) این پیروزى درخاطرات اعراب (ایام العرب) به‏شکلى آرمانى، آینده غلبه و تصرف‏شهر رؤیایى رابه‏تصویرمى‏کشید .
نکته دیگر آن بود که این بار اعراب - نه به شکل اتحاد قبایلى کوچک - بلکه به صورت قدرتى متشکل، منسجم و آرمان‏گرا نه تنها قصد تصرف تیسفون، بلکه قصد سرنگون ساختن نظام ساسانى و یا به تمکین واداشتن آن را داشته و سرزمین وسیع ایران را گذرگاهى براى دست‏یابى به شرق دور مى‏دانستند . (4) کمى پیش از رخداد قادسیه، امپراطورى روم شرقى بر اثر ستم کارى قیصر - (602- 601م) - و بر اثر هرج و مرجى که به علت‏سقوط او و جلوس هراکلیوس (××× به تخت‏سلطنت‏به وجود آمده بود، چنان ضعیف شده بود که نتوانست در مقابل حمله سخت‏خسرو پرویز، شاهنشاه ایران، به ایالات جنوبى امپراطورى مقاومت نماید; اما هراکلیوس با تلاشى اعجاب‏آور در جمع‏آورى نیرو و کوشش در براندازى تضادهاى عقیدتى بین فرق مختلف مسیحى، توانست امپراطورى خود را حفظ نموده و طى جنگ‏هاى دشوارى ارتش ایران را از تمام متصرفات غربى و شمالى رانده و او را تا قلب امپراطورى ساسانى یعنى تا قصر تیسفون واقع در کناره دجله تعقیب نماید و به این ترتیب، صلحى را که به بهاى مرگ خسروپرویز (29 فوریه 628م) تمام شد بر شیرویه فرزند خسرو تحمیل نماید . با این حال، دولت روم شرقى با این که در برابر ایرانیان به پیروزى رسیده بود، اما نتوانست‏سلطه کاملى بر این سرزمین داشته باشد .
بدین ترتیب، با انحطاط دولت‏ساسانى و تضعیف امپراطورى روم، مقدمه شکل‏گیرى نیروى سومى در منطقه غرب آسیا فراهم آمد . این نیرو دولت اسلامى مدینه بود که پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) در دو جهت - هم به سوى شمال و هم به سوى شرق - اقدام به عملیات نظامى مى‏نمود . هدف این حملات، ایجاد تغییرات در اراضى شبه جزیره عربستان یا دست‏یابى به راه تجارى و یا حتى حرص غارتگرى روحى عرب - گرچه در این حملات تا حدودى دخالت داشت - نبود، بلکه محرک واقعى این تهاجمات برق آسا و توقف‏ناپذیر، دین جدید و اعتقادات تازه‏اى بود که پیامبر اسلام (ص) به آنان ارزانى بخشیده بود و امروز جاى تردید نیست که محرک اعراب در گشایش کشورها، دین یکتاپرستى و گسترش آن به سوى مرزهاى خارج عربستان بوده است . (5)
پیروزى قبایل عرب بر ارتش ساسانى در ذوقار و نخستین آزمایش قدرت در مقابل دشمنى نیرومند، بادیه‏نشینان را در مورد قدرت سپاه ساسانى به تردید افکنده و اطمینان آن‏ها را در تکیه بر نیروى خویش استوار ساخت; «در واقع این کامیابى همچون آستانه‏اى تلقى گردید که پیروزى‏هاى آینده اعراب را برابر ایرانیان ارزیابى مى‏کرد» . (6)
پس از پیروزى درخشان نیروهاى اسلام، دولت‏ساسانى هرچند در جبهه‏هاى جلولا و نهاوند مقاومتى از خود نشان داد، (7) اما این مقاومت از سوى بخش اشرافى و فرادست نظام ساسانى بود که در واقع براى منافع خویش مى‏جنگیدند نه بقاى ملک . به گفته مورخان، مقاومت‏برجسته و قابل ملاحظه دیگرى در مسیر فتوحات مسلمین پدید نیامد و مردم شهرها یا در مقابل فاتحان مقاومت ننمودند و یا با اندک مقاومتى تسلیم شده و میان اسلام آوردن و پرداخت جزیه مختار گردیدند . (8)
کمى بعد از این وقایع، نوبت عقب راندن بقایاى نظام ساسانى و آخرین شاه آن، یزدگرد سوم - 652- 632م برابر با 31- 11ه - از نهاوند تا مرو و تسلط بر قدرت تقریبا دست نخورده ساسانى توسط مسلمین گردید . (9)
تحقیقى پیرامون منابع در ارتباط با نبرد قادسیه
در رابطه با تشخیص شرایط پدید آمده در نبرد قادسیه حداقل با سه جناح و یا سه دیدگاه متفاوت در تحولات این نبرد روبه‏رو هستیم .
جناح اول، مورخان عرب‏گرا هستند . آنان پیروزى بر ایرانیان را ناشى از شجاعت، درایت و مجاهدات سرداران اسلام مى‏دانند . مقدسى و بلاذرى از بارزترین صاحبان چنین تفکرى هستند .
جناح دوم، مورخان ایران‏گرا هستند که سعى داشته‏اند به عناوین مختلف و با دست آویز قرار دادن امورى چون مشیت الهى، قضا و قدر، اختلاف میان ایرانیان و . . . شکست‏ساسانیان را یک واقعیت غیرقابل انکار به شمار آورند . ثعالبى نماینده چنین تفکرى مى‏باشد . برخى از مورخان نیز در این زمینه نظرات خود را به صورتى محتاطانه ابراز داشته‏اند . طبرى از جمله این افراد مى‏باشد، گرچه بى‏گمان او تابع مورخانى بوده است که منابع خویش را از اخبار کسب مى‏نمودند . (10)
در این میان، بعضى از مورخان غربى بر این عقیده‏اند که اصولا از آغاز نخستین تهاجمات مسلمانان علیه ایران ساسانى، نقشه و طرحى براى کشورگشایى در میان نبوده است، بلکه پیشرفت‏هاى قبایل بنى بکر در سواد و هم زمان بودن آن‏ها با پیروزى‏هاى خالدبن ولید در رهبرى اهل الایام علیه اهل الرده و نزدیک بودن محل تهاجمات خالد علیه اهل الرده در یمامه و مثنى‏بن حارثه در سواد، دولت مدینه را به فکر استفاده از موقعیت مناسبى که فراهم شده بود افکند . طرح حمله به عراق و تسخیر آن، در مدینه و در زمان ابوبکر به تصویب رسید و در زمان عمر به اجرا درآمد . از بین مورخان غربى، ادوارد مایر، ریچار فراى، کریستن سن و ویل دورانت از طرفداران چنین نظریه‏اى هستند . به نوشته کریستن سن: «اعراب بادیه‏نشین که روح غارت‏گرى را با تعصب دینى آمیخته بودند به فرمان عمر روى به ایران نهادند» . (11)
انتخاب فرمانده سپاه اسلام در نبرد قادسیه
در آغاز، عمربن خطاب خود تصمیم گرفت فرماندهى سپاه اسلام را بر عهده گیرد، اما پس از رایزنى با اصحاب رسول خدا (ص) از این کار منصرف شده و على‏بن ابى‏طالب (ع) را به سمت فرماندهى انتخاب نمود، ولى على (ع) از قبول آن خوددارى نمود (12) و سعد بن ابى وقاص را براى این مسؤولیت پیشنهاد نمود که مورد پذیرش عمر قرار گرفت . (13) برخى اعتقاد دارند على (ع) راى به ماندن عمر داد و صلاح ندید خلیفه از مدینه خارج شود . (14) بعضى از مورخین، نام پیشنهاد دهنده را عبدالرحمن‏بن عوف ذکر نموده‏اند . (15)
در رابطه با آمار سپاه اسلام در نبرد قادسیه روایات متفاوتى وجود دارد . برخى از روایات، شمار سپاه سعد به هنگام خروج از مدینه و عزیمت‏به سوى عراق را 3000 نفر عنوان کرده‏اند که با تعدادى که در مسیر حرکت‏به آن افزوده شد بالغ بر 5600 نفر گردید; در حالى که نیروى ایرانیان در نبرد قادسیه 60000 نفر برآورد شده است . (16) در برآورد دیگرى، نیروى اسلام را حدود 100000 نفر در برابر 120000 نفر نیروى ایرانى ذکر کرده‏اند . (17) گروهى دیگر، شمار مسلمین را 80000 تن نوشته‏اند که در حین نبرد تعداد 6000 تن نیز از جبهه سوریه بر این تعداد افزوده شد . (18) طبرى در یک روایت، شمار ایرانیان شرکت کننده در نبرد قادسیه را 200000 تن ذکر کرده است . (19) ابن‏اعثم، شمار نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه را 120000 تن آورده و تعداد مسلمین را با نیروهایى که عمر در جواب درخواست‏سعدبن وقاص براى او اعزام نمود (20) رقمى در حدود 60000 تن ذکر کرده است . بنا به نوشته ابن‏اعثم در نبرد قادسیه: «نیروى مسلمین نصف تعداد ایرانیان بوده است‏» . (21)
مورخى دیگر تعداد سپاهیان اسلام در نبرد قادسیه را 22000 مرد گزارش نموده است . (22) اشپولر به نقل از سبئوس - مورخ ارمنى - مى‏نویسد: «تعداد سپاه ایران در قادسیه بیش از 80000 تن بوده است‏» . (23) آمار و ارقام متفاوت موجود در برآورد نیروها، برحسب روایات مختلف و نظرات متفاوت راویان و دیدگاه‏هاى خاص آنان نسبت‏به نبرد سرنوشت‏ساز قادسیه بیان گردیده است .
گروهى براى بزرگ جلوه دادن نبرد و پیروزى بر ایرانیان و برخى دیگر براى کاستن از بار خفت این شکست، به جاى برخورد با واقعیت‏ها، به ذهن گرایى پرداخته‏اند . بعضى از مورخان اخیر سعى نموده‏اند از میان انبوه اطلاعات متفاوت، رخداد قادسیه را واقع‏بینانه بررسى نمایند، چنان که شمار مسلمانان را 24700 تن (24) گزارش نموده‏اند . تنى چند از مورخان متاخر و متقدم نیز بر آمار 30000 نفر توافق دارند . (25) از میان مورخان غربى، فراى اعتقاد دارد که در ذکر نابرابرى نیروهاى دو حریف مبالغه شده است و اضافه مى‏کند: «شمار سپاه ایرانیان ظاهرا بیش‏تر از مسلمین بوده است ولى نه چندان بسیار . شمار سپاه دو طرف بیش از 25000 تن نبوده است . . .» . (26)
اشپولر نیز شمار سپاه مسلمین در نبرد قادسیه را 20000 تن ذکر مى‏نماید . (27) آن‏چه از همه روایات متقدمین و تحقیقات متاخرین بر مى‏آید این است که تعداد نیروهاى سپاه ایران در نبرد قادسیه بیش‏تر از تعداد مسلمین بوده است; ولى این اختلاف نباید آن قدر زیاد باشد که تصور جنگى نابرابر را در ذهن پدیدار سازد .
ترکیب نیروهاى اسلام در نبرد قادسیه
طرح ایجاد یک حکومت اسلامى در عربستان، در زمان حیات پیامبر (ص) شکل گرفت (28) و ابوبکر با سرکوب شدید رده (29) و سایر مخالفان آن را ادامه داد و عمر به آن مفهومى مستقل بخشید . سیر مطالعه تاریخ فتوح اسلامى در عراق و ایران در زمان خلافت عمربن خطاب (23- 13ه) بیان‏گر این واقعیت است که عمر ترجیح مى‏داد فرماندهان فتوح از قریش باشند، ولى در مورد نیروهاى اسلام علاقه خلیفه به نیروهاى ترکیبى و متشکل از قبایل مختلف عرب جلب مى‏گردید .
روایات سیف‏بن عمر تمیمى، پیروزى در نبرد قادسیه را به صورتى نشان مى‏دهد که گویى این پیروزى به اعراب بادیه‏نشین تعلق داشته است . در روایات سیف از قبایل بنى‏بکر صحبتى به میان نیامده و سرداران غیر مسلمان بسیار مدح شده‏اند .
واقعیت این است که سپاهى که به فرماندهى سعد از مدینه خارج شد، در درون دنیاى قبیله‏اى شکل گرفته و به حرکت درآمده بود . تکیه آن‏ها بیش‏تر به وفاداران به اسلام بود تا نیروهاى دیگر . (30) این نیروها - بر عکس جبهه‏هاى سوریه که در آن فرزندان صحابه بزرگ حضور داشتند - بیش‏تر از انصار بودند تا قریش . راى عمر بر این بود که بهترین اعراب، شامل قهرمانان، سخنوران، و شاعران، در برابر ایرانیان قرار گیرند . او مى‏خواست در نبرد تعیین کننده آینده با ایرانیان، عمده‏ترین عامل بر مبانى اسلامى پایه‏ریزى شود; از این رو رهبران گروه‏ها را از مسلمانان با سابقه و یا کسانى که در اسلام اعتبار بیش‏ترى داشتند برگزید . (31) رؤساى قبایل زیر نظر پرچم‏داران و فرماندهان سپاه اسلام قرار گرفتند; گویى هنوز به وفادارى آنان اطمینان نبود . حضور رهبران ارتداد - که اینک مسلمان شده بودند در نبرد قادسیه از ابداعات عمر بود . ابوبکر در جنگ‏ها از آنان کمک نمى‏گرفت، ولى عمر آنان را به جنگ فرستاد و «هیچ کدامشان را به کارى نگماشت‏» ; (32) گویى نبرد قادسیه موقعیتى بود تا بدین وسیله مرتدین خود را بازخرید کنند و یا «بوته آزمایشى بود براى اتحاد همه گروه‏ها» . (33)
در شراف - ستاد عملیات نظامى سعد پیش از حضور در قادسیه - رهبران مرتدین نظیر اشعث‏بن قیس، طلیحة‏بن خویلد، عمروبن معدى کرب، قبایل خود را رهبرى مى‏کردند، «اما به آن‏ها کارى واگذار نشد» . (34)
بنا به روایت‏سیف، حضور مردان نامدار چون: عمروبن معدى کرب، طلیعة قیس‏بن هبیره، و مردان اندیشه چون: مغیرة‏بن شعبه، حذیفه، عاصم، و شاعرانى چون: شماخ، حطیه اوسن‏بن مغرا و عبدبن الطبیب، در نبردگاه قادسیه باعث تقویت روحیه نیروها مى‏گردید . (35)
طرح عمر براى شاخص نمودن نیروى قادسیه که مى‏بایست تکلیف سلطنت و قدرت را در ایران یکسره سازد بسیار وسیع‏تر از آن چه به نظر مى‏رسد بوده است . عمر دستور داد در گروه قادسیه هفتاد و چند نفر از جنگاوران بدر، سیصد و ده تن از کسانى که صحبت پیامبر (ص) را - تا زمان بیعت رضوان - شنیده بودند، سیصد تن از کسانى که در فتح مکه حضور داشتند و هفتصدتن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) شرکت نمایند . (36) وى اصرار داشت نیروى اسلام را در همه عربستان و در مقابل چشم بزرگان عرب به نمایش بگذارد . کم‏ترین نتیجه‏اى که از این آزمایش واقعى گرفته مى‏شد این بود که قدرت تحرک را از جریان‏هاى شبه نظامى رده در آینده سلب مى‏نمود; مدینه به قدرتى واقعى و تعیین کننده تبدیل مى‏گردید; عربستان تحت لواى اسلام با وحدت خویش جستجوگر منابع انسانى و جغرافیایى تازه‏اى براى ارائه دین خدا مى‏گردید و قبایل مسیحى سواحل فرات قدرت اسلام را درک مى‏نمودند . (37) بى‏گمان آن چه پیش آمد خارج از تصور عمر و طراحان سیاست نظامى مدینه بود . نتایج غیر قابل تصور و پیروزى مسلمین در قادسیه که شکست و اضملال دولت‏ساسانى را به همراه داشت آن چنان غیر مترقبه بود که تاثیر آن در سیاست داخلى مدینه منجر به تغییرات سیاسى شگرف در آینده گردید . (38)
انتخاب یزدگرد به شاهى
طبرى، مسکویه رازى و دینورى در نحوه انتخاب یزدگرد به شاهى مطالب تقریبا یکسانى بیان نموده‏اند و مسعودى و بلاذرى با این که از مشورت عمربن خطاب با صحابه - پس از شنیدن خبر پادشاهى یزدگرد - صحبت نموده‏اند، (39) اما در رابطه با نحوه انتخاب یزدگرد اظهار نظر مشخصى ننموده‏اند . (40) این موضوع، گزارش‏هایى که در باب متمرکز شدن نیروهاى ایرانى به مدینه رسیده بود را تایید مى‏کند . (41) این گزارش‏ها نشان مى‏دهد که ایرانیان از نبردهاى کوچک موضعى که به طور عمده به شکست آن‏ها منجر شده بود خسته شده و در صدد چاره‏جویى برآمده بودند .
تاملى در سیر تاریخ ساسانى نشان مى‏دهد که هرگاه در راس قدرت مرکزى فردى نیرومند و صاحب اراده قرار مى‏گرفت دولت مقتدرى را به وجود مى‏آورد واینک ایرانیان در جستجوى چنین پایگاهى بودند . (42)
به نظر برخى از نویسندگان اسلامى، بزرگان ایرانى، در بین زنان خسرو پرویز به جست‏وجو پرداختند تا اگر پس از قتل عام خاندان قباد دوم، ملقب به شیرویه (633- 632م)، فرزند ذکورى از او باقى مانده است، او را بیابند . آنان سرانجام، یزدگرد فرزند شهریاربن خسرو [پرویز] را یافتند و او را که جوانى 21 ساله بود به سلطنت گماردند (43) و همه متفق القول شدند تا براى آخرین بار از یک حکومت مرکزى مقتدر که در راس آن شاهى انتصابى قرار داشت اطاعت نمایند . (44) سران قوم چون رستم فرخزادان و فیروزان [ایران اسپاهبذان] در اطاعت و اعانت او پیشى گرفتند و سپاهیانى براى استقرار در پادگان‏ها و مرزهاى حیره، انبار، ابله و دیگر نقاطى که در عصر خسروپرویز سنگرى در برابر اعراب به شمار مى‏آمد آماده نمودند . (45)
در مورد چگونگى گزینش یزدگرد به شاهى، قول دیگرى نیز وجود دارد و آن این که: فیروزان و رستم به پوران [پوراندخت] دختر کسرى پیشنهاد نمودند تا نام همه زنان و محارم خسروپرویز را بنویسند و در بین آن‏ها جست‏وجو کرده و فرزند ذکورى را براى سلطنت‏بیابند . (46) جالب این است که آن‏ها از پوراندخت که طبق نظر نویسندگان اسلامى، بر سریر سلطنت تکیه زده است، مى‏خواهند تا فردى را انتخاب و یا جست‏وجو کند که به جاى او بر تخت‏ساسانى بنشیند و این در حالى است که پس از یافتن یزدگرد دیگر ذکرى از پوراندخت نمى‏رود و به نظر مى‏رسد بزرگان ایرانى براى یک دفاع جدى هم پیمان شده و با براندازى پوراندخت‏ساختار تازه‏اى را در سیاست پدید آوردند . (47) ولى به عقیده دینورى «بزرگان ایرانى چون دیدند عرب از همه سو بر آنان پیروز مى‏شوند با یکدیگر گفت‏وگو کردند و به این نتیجه رسیدند که گرفتارى آن‏ها از آن است که زنان بر ایشان حکومت مى‏کنند و سپس بر یزدگرد پسر شهریاربن خسرو گرد آمدند که جوانى 16 ساله بود و او را بر خود پادشاه کردند و آن گاه اینان با گروهى که بر پاشاهى آذرمیدرخت اصرار مى‏کردند جنگیدند و آن‏ها را شکست داده و آذرمیدخت‏خلع گردید و یزدگرد شاه شد» . (48)
همان‏طور که ملاحظه گردید، در میان مطالب فوق، هم در مورد سن یزدگرد که او را 8، 21 و 16 ساله نوشته‏اند و هم در مورد پوراندخت و آذرمیدخت که به نوشته نویسندگان اسلامى، قبل از یزدگرد، شاه ایران، مى‏زیستند اختلاف نظر وجود دارد . به روایت ثعالبى: «پس از پوران دخت که فقط 8 ماه سلطنت نمود کودکى را به نام فرخزاد انتخاب و او را به تخت‏سلطنت نشاندند و این کودک که به علت‏خردسالى از کشتار شیرویه سالم مانده بود در پارس به سر مى‏برد و او برادر پوراندخت‏به شمار مى‏آمد اما سلطنت او هم دوامى نیافت‏» . (49) یعقوبى دوران سلطنت پوراندخت را قبل از یزدگر ذکر مى‏کند . روایات، حکومت‏یزدگرد را بین سال‏هاى 652- 632م ذکر نموده‏اند و این موضوع نشان مى‏دهد که دوران سلطنت وى چندان روشن نیست .
همان گونه که ذکر شد، مورخان بزرگ اسلامى چون طبرى، ثعالبى و دینورى در مورد سلطنت پوراندخت، آذرمیدخت و حتى سال شروع سلطنت و سن یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانى دچار تناقض گویى هستند . در واقع، آن چه به نوشته‏هاى مورخان اسلامى در مورد چنین اختلافاتى تصویرى مبهم و تا حدودى نادرست داده است تقویم مشهور به یزدگردى است که با جلوس یزدگرد در سال یازدهم هجرى آغاز مى‏شود و نام خود را هم از این پادشاه دارد و حال آن که اکثر روایات، جلوس او را پس از این سال دانسته‏اند و اگر این تقویم نادیده گرفته شود، تاریخ شروع سلطنت، عمر یزدگرد و مرگ او در مسیر طبیعى‏ترى قرار خواهد گرفت . (50)
نتایج رخداد قادسیه (51)
در نبرد قادسیه ارتش ساسانى امتحان خود را در برابر سپاه اسلام پس داد . فرمانروایان ساسانى که به شکلى موروثى حکومت مى‏نمودند بیش‏تر به منافع خویش مى‏اندیشیدند تا مصالح دولت و ملت و این وضع به نحوى شگفت‏آور، همان حالت اسکندر و ایران را در زمان آخرین شهریاران هخامنشى و تسلط شهربانان تداعى مى‏کند . پس از نبرد قادسیه، شاهنشاهى ساسانى تجزیه شد و به شکل مجموعه ممالک کوچکى درآمد که «مورخان عرب شخصا نام آن‏ها را ذکر مى‏کنند» . (52) اگر حمله مسلمانان به ایران و چیرگى آنان و مذهب اسلام در ایران را چنان که سزاست محورى بنگریم که از آن پس تحول کیفى مهمى در نظام اجتماعى جامعه ایران روى مى‏دهد، در آن صورت تقسیم تاریخ کشور ایران به دوران پیش و پس از اسلام تقسیمى بیهوده تلقى نخواهد شد .
دوران آریایى پیش از اسلام یکهزار و پانصد سال طول کشیده بود . اعراب از همان آغاز قدرت یافتن اسلام، با سپاهیان شاهنشاهى ساسانى وارد درگیرى‏هایى شدند که برخى از آن‏ها مانند نبرد ذوقار (ح 610- 604م) در سرنوشت‏سیاسى آینده عرب و ایران نقش بسیار مهمى را ایفا نمود . این جنگ در دوران خسروپرویز رخ داد و پیامبر (ص) درباره آن فرموده است: «این نخستین بار بود که عرب از عجم انتقام گرفت و به وسیله من برآن‏ها پیروزى یافت‏» . (53) این نبردها در زمان خلافت عمربن خطاب به اوج خود رسید و از حالت موضعى خارج شد . پس از نبرد قادسیه که در آن «گندشهشاه‏» به فرماندهى رستم فرخزاد شکست‏خورد، نبرد نهاوند (54) (فتح الفتوح) پیش آمد که منجر به واژگونى سلطنت‏ساسانى شد و جامعه ایرانى دچار دگرگونى عمیق گردید . مبارزه مسلمین براى تصرف ایران در مجموع بیست‏سال طول کشید و در این میان چند عامل در پیروزى آنان نقش داشت:
1- نظام دموکراتیک قبیله‏اى، مساوات در لباس و رفتار و ظواهر زندگى بین بزرگان عرب و سپاهیان ساده، در قیاس با نظام اشرافى ساسانى گرچه از جهت محتواى تاریخى عقب بود، ولى از لحاظ جاذبه معنوى و اجتماعى جلوتر از آن قرار داشت، .
2- ایدئولوژى مذهبى، شور و شوق و وحدت معنوى در میان قبایل عرب پدید آمده بود، در حالى که جامعه ایرانى را نبرد عقاید زرتشتى، مانوى، مزدکى، زروانى، عیسوى، یهودى، شمن و غیره از هم مى‏درید و ناباورى و تردید بر آن حکمرانى داشت . درباریان و اشراف (زرینه کفش) که بر ایران حکم مى‏راندند غرق در عیش و نوش و فساد بودند و فاصله آنان و موبدان حامى شان با مردم بسیار بود . مردم از آنان بیزار بوده و نابودى آنان را طلب مى‏نمودند . (55)
3- جاذبه‏هاى سپاه اسلام و ایدئولوژى مساوات خواهى در جامعه عارى از عدالت‏ساسانى موجب گردید تا برخى از فرماندهان سپاه آن، چون سپاه دیلمى در نبرد شوشتر، داوطلبانه تسلیم سپاه عرب شده و به پشتیبانى از آن‏ها بپردازند، و یا سبب گردید که نیروها آن چنان که مى‏بایست، فداکارى ننمایند و در آخرین لحظات، اشراف ایرانى به جاى کمک به نجات کشور، به طمع تاج و تخت‏به جان هم افتاده و امر سقوط را تسریع نمایند .
پس از نبردهاى قادسیه و مداین و جلولا کسى را پرواى مقاومت جدى نبود . بعضى از مرزبانان خود را به کلى از واقعه کنار کشیدند و مستقل ماندند و انسجام نیروها از هم گسیخت (56) و این در حالى بود که یزدگرد سوم متوحشانه به سوى رنوشت‏خویش (آسیاب مرو) (57) به پیش مى‏تاخت .
دیدگاه‏هاى طبرى و ابن اعثم
پیروزى قاطع مسلمین در نبرد قادسیه دروازه‏هاى بزرگ‏ترین امپراتورى شرق را به روى آنان گشود و سر آغاز گسترش اسلام در سرزمین‏هاى وسیع متعلق به ایران ساسانى گردید اما در مورد چگونگى پیروزى مسلمین و مقاومت ایرانیان ابهامات زیادى وجود دارد مطالبى که درباره این جنگ نوشته شده است طورى مبالغه‏آمیز و افسانه‏اى است که کشف حقیقت را مشکل مى‏سازد (58) ایرانیان فرماندهى واحدى نداشتند و اعراب هم به صورت قبیله قبیله وارد معرکه جنگ مى‏شدند . این جنگ در آغاز به صورت یک رشته عملیات مجزا سرانجامى شگفت داشت . ایرانیان شکست‏سختى خوردند و اعراب هم تلفات سنگینى را متحمل شدند . (59) تیسفون به دنبال قادسیه به دست مسلمین فتح شد . رستم فرخزادان، فرمانده نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه از خطر بزرگى که در نتیجه اتحاد ایدئولوژیک عرب و حمله آنان به ایران متوجه آنان بود آگاهى کامل داشت . (60) او در سمت فرماندهى کل جنگ، در دفع خطر کوششى دلیرانه نمود اما در این راه توفیق نیافت . (61) نبرد قادسیه یک پیام واقعى براى مردم ایران داشت و آن پایان حکومت دیرینه ساسانى بود که اردشیر بابکان آن را بنیاد نهاد و با مرگ یزدگردبن شهریار به انتها رسید . (62)
در میان مورخان اسلامى، طبرى به خاطر شیوه‏هاى خاص تاریخ‏نگارى و دیدگاه‏هاى ویژه خود نسبت‏به روابط ایرانیان و اعراب در این مورد مسایل خاصى را بیان مى‏کند . در حالى که سایر مورخان اسلامى زمان برخورد بین نیروهاى اسلام و ایرانیان را به صراحت‏بیان نمى‏کنند، طبرى اعلام مى‏کند زمان این جنگ چیزى بیش از دو ماه بوده است . (63) هم‏چنین او اعتقاد دارد که خلیفه اسلام، عمربن خطاب، داراى نوعى قداست و قدرت آینده نگرى بوده است .
در هنگام اعزام سپاه به قادسیه، مردم سکون به رهبرى حصین‏بن نمیر سکونى و معاویة‏بن حدیج آماده حرکت‏به سوى شرق بودند، اما خلیفه [عمر] از آن‏ها روى برگردانید . وقتى از او پرسیدند چرا از این قوم روى گردان هستى، گفت: از آن‏ها تشویش دارم; هیچ قوم عرب بر من نگذشته است که ناخوشایندتر از اینان باشد . بعدها نیز عمر از آن‏ها به بدى یاد مى‏کرد و مردم از این امر در شگفت‏بودند و سرانجام بدبینى عمر نسبت‏به آنان درست از کار درآمد، «زیرا یکى از آن‏ها به نام سودان‏بن حمران، عثمان‏بن عفان رضى‏الله عنه را کشت و یکى از بستگانش، خالدبن ملجم، على‏بن ابى‏طالب رحمة‏الله را کشت و جماعت ایشان قاتلان عثمان را پناه دادند» . (64)
در این جا طبرى علاوه بر اقرار به آینده‏نگرى عمر، وقایع بین قتل عثمان‏بن عفان و خلافت على (ع) و وقایع بعدى را به شکلى متفاوت مورد بررسى قرار مى‏دهد . هم‏چنین، او سعى دارد تا پیروزى قادسیه را پیش از وقوع آن پیش‏بینى نماید و از قول سعیدبن مرزبان مى‏نویسد: «عمر مداواگرانى به قادسیه فرستاد و عبدالرحمن ربیعه باهلى را به مقام قضاوت گماشت و او را مسؤول تقسیم غنایم نمود و سلمان پارسى را مامور اکتشاف و پیشتاز قوم و دعوت‏گر قرار داد» . (65)
جاى هیچ بحثى نیست که آن چه را طبرى به عنوان پیش بینى عمربن خطاب از ایجاد تشکیلات براى یک پیروزى غیر قابل انکار نگاشته است دقیقا همان نکاتى است که بعد از فتح قادسیه پدید آمد . طبرى هم‏چنین، اطلاعات عمر از موقعیت استراتژیکى قادسیه را در نامه او به سعد ابى‏وقاص منعکس مى‏نماید . در این نامه عمر به سعد دستور مى‏دهد که: «با پارسیان در خاک آن‏ها جنگ مکن و میدان جنگ را در نزدیک‏ترین سنگستان به دیار عرب و نزدیک‏ترین صحرا به دیار عجم قرار ده .» (66)
نکته دیگرى که در نگاه طبرى به قادسیه دیده مى‏شود قداستى است که او براى سپاه قادسیه قایل است . وى مى‏گوید: در این نبرد آرایش سپاه اسلام براساس نبردهاى دوره پیامبر اکرم (ص) تنظیم شده و فرماندهان عصر پیامبر (ص) در راس سپاه قرار داشتند . و آنان کسانى بودند که همگى در عصر پیامبر (ص) با مشرکان و در عصر ابوبکر با مرتدین جنگیده بودند . (67) بنا به گزارش طبرى، در این نبرد هفتاد و چند تن از جنگاوران بدر و سیصد و ده تن از کسانى که پیامبر (ص) را تا بیعت رضوان و یا جلوتر درک نموده بودند و سیصد تن از آنان که در فتح مکه پیامبر (ص) را همراهى نموده بودند و هفتصد تن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) از همه قبایل شرکت داشتند . (68) نکته دیگرى که در دیدگاه‏هاى طبرى به قادسیه منعکس است علاقه و توجهى است که نسبت‏به مثنى‏بن حارثه از خود نشان مى‏دهد، به گونه‏اى که اظهار تاسف خود را از فرماندهى سعدبن ابى‏وقاص و جریربن عبدالله بجلى به جاى مثنى پنهان نمى‏کند . طبرى پیروزى در نبرد قادسیه را یک معجزه مى‏داند و وقایع اعجاب آورى را از زمان توقف نیروهاى اسلام - کمى قبل از شروع نبرد - نقل مى‏کند، از جمله این که: زمانى که سعد گروهى را به جست‏وجوى غذا و خوار و بار به اطراف فرستاده آنان در ایالت میشان در جست‏وجوى گاو و گوسفند برآمدند، اما همه مردم گریخته بودند و سرانجام مردى را یافتند و از او نشان گاو و گوسفند را گرفتند، اما آن مرد قسم خورد که اطلاعى ندارد ولى او چوپان چهارپایانى بود که آن‏ها را در آن دشت پنهان نموده بود و ناگهان گاوى نعره برآورد که به خدا دروغ مى‏گوید; اینک مائیم! و آن گاه مسلمین گاوان و گوسفندان را از روى صدایشان یافتند و آن‏ها را به اردوگاه آوردند . (69)
به این ترتیب، طبرى پیروزى قادسیه را امرى از پیش تعیین شده تلقى مى‏کند و مطالب را بر اساس روایاتى که شنیده است و بدون توجه به صحت و سقم آن‏ها نقل مى‏کند .
در زمان حکومت‏حجاج‏بن یوسف ثقفى والى حکومت امویان در عراق و ایران (95- 75ه) و عامل ولیدبن عبدالملک اموى، این معجزه براى او بازگو گردید . حجاج چند تن از شاهدان واقعه را فراخواند - حداقل 60 سال و حداکثر 80 سال پس از وقوع آن - و از آن‏ها در مورد صحت آن سؤال نمود و همه گفتند: «بلى ما این را شنیدیم و دیدیم و گاوان را براندیم‏» . حجاج گفت: «دروغ مى‏گویید» . گفتند: «اگر تو آن جا بوده‏اى ما نبوده‏ایم چنین باشد» . حجاج گفت: «راست مى‏گویید اما دیگر کسان چه مى‏گفتند؟» گفتند: «این را نشان بشارتى دانستند که از رضاى خدا و شکست دشمن ما خبر مى‏داد» . (70)
نویسنده دیگرى به نام ابن اعثم کوفى نیز در کتاب خود «الفتوح‏» از اعجازاتى در زمان وقوع نبرد قادسیه سخن گفته است، از جمله این که: «در آغاز حملات مسلمین به مرزهاى غربى فرات، یزدجرد [یزدگرد] به شکار رفته بود و در عقب گورخرى مى‏تاخت اما ناگهان گورخر توقف کرد و رو به سوى یزدگرد کرد و به فرمان خدا با او صحبت نمود و گفت: اى یزدگرد به خداى بازگرد و به پیامبر او ایمان آور تا نعمت‏بر تو باقى بماند و کفران نعمت منماى که دولت تو را زوال آورد . و چون یزدگرد از گورخر این سخن فصیح را شنید بترسید و به مقام خویش بازگشت و متفکر و مردد موبدان را بخواند و سخن گورخر با آنان در میان نهاد . موبدان گفتند: این حالتى غریب و حادثه‏اى عجیب است گمان ما آن است از این اعراب که بر عراق آمده‏اند چیزى عجیب به ظهور آید» . (71)
هم‏چنین، او در جایى دیگر از معجزه دیگرى سخن مى‏گوید: «پس از کشته شدن رستم در قادسیه، ایرانیان گریختند و به مداین [تیسفون] عقب‏نشینى نمودند و چون احتمال مقاومت در برابر مسلمین بسیار ضعیف به نظر مى‏رسید ناچار مجبور به ترک شهر شدند، به ویژه این که یزدگرد خود به این کار راغب بود و علاقمند بود که مقاومت‏هاى بعدى در برابر لشکر اسلام در کوهستان انجام گیرد . لذا ایرانیان قبل از ترک اجبارى شهر، حوض‏ها را پر از آب نمودند و زهر بدان آمیختند و غذاى بسیارى پختند و به زهر آلودند و در ساباطهاى مداین نهادند و سپس پل‏هاى دجله را بریدند تا مسلمین نتوانند از آن عبور نمایند . مسلمین چون به ساباط مداین رسیدند گرسنه و تشنه بودند . طعام‏هاى پخته و لذیذ یافتند و حوض‏هاى پر از آب صاف . به نام خداى سبحان از آن طعام و آب بخوردند و آسایش و فراغت‏یافتند و هیچ کس را به حکم خداى سبحان زهر زیان نداشت و بر هیچ مسلمان اثر نکرد . (72)
طبرى در جاى دیگر از نوشیدن زهر توسط خالد و آسیب نرسیدن به او سخن گفته است . (73)
منابع
- ابن اثیر، عزالدین، تاریخ الکامل (قاهره، مطبعة الازهریه، 1301 ق) ج‏3 .
- احسان، عباس، عهد اردشیر، ترجمه امام شوشترى (چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1348)
- اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ج 1
- بروکلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346 .)
- بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان ترجمه محمد توکل (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367 .)
- بلاشر، رژى، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذر نوش (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363)
- جعیط، هشام، کوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، (چاپ اول: تهران، بى‏نا 1372)
- حصورى، على، آخرین شاه (چاپ اول: تهران، نشر مؤلف، 1371 .)
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شال (بغداد، مکتبة المثنى، بى تا .)
- دینورى، ابو حنیفه، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ سوم: تهران، نشرنى، 1368 .)
- رازى، ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، نشرسروش، 1369) ج‏1 .
- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (چاپ چهارم: تهران، امیرکبیر، 1363) ج‏2 .
- سرتوماس، آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابولفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358 .)
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج‏5 .
- فراى، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ اول: تهران، نشر سروش، 1358)
- فراى، ریچارد، میراث باستانى ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368 .)
- کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى (چاپ چهارم: تهران، نشر ابن سینا، 1351 .)
- کوفى، ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن مستوفى هروى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 .)
- گردیزى، ابوسعید عبدالحى، زین الاخبار، تصحیح‏عبدالحى‏حبیبى (چاپ اول: تهران، دنیاى کتاب، 1363 .)
- گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین (چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364 .)
- مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370 .)
- مقدسى، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى (چاپ اول: تهران، بنیادفرهنگ‏ایران، 1351) ج‏4 .
- نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عرب‏ها در روزگار ساسانیان، ترجمه زریاب خویى (چاپ اول: تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1352)
- نویرى، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1317 .)
- نیناپیگو، لوسکایا، اعراب حدود مرزهاى ایران و بیزانس در سده‏هاى چهارم - ششم میلادى، ترجمه عنایت الله رضا (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)، 1372 .)
- یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) ج‏2 .
پى‏نوشت‏ها:
×) استادیار دانشگاه اصفهان
phokas (**
Heraklios (***
1. با فتح حیره، کلید تصرف بین النهرین به دست مسلمین افتاد; ر. ک: برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ج 1، ص 9.
2. رژى بلاشر شکست‏ساسانیان از اعراب در ذوقار و نابودى دولت عربى حیره را از نتایج‏حضور نیروهاى اسلام در مرزهاى فرات به شمار مى‏آورد; ر. ک: رژى بلاشر، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذر نوش (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363) ص 73.
3. در واقع نخستین حرکت‏هاى نظامى مسلمین علیه دولت‏ساسانى در مرزهاى غربى فرات به رهبرى خالد بن ولید و در آغاز سال 623م/12ه.. بود و ایرانیان ظاهرا آماده رویارویى نبودند. در عین حال، هیچ شاهدى مبنى بر این که قبیله بنى بکر بن وایل و دیگر قبایل آن سوى فرات با مسلمین هم دست‏شده باشند در دست نیست. «حتى پس از آن که سپاه ایران شکسته شد، باز هم مقاومت کردند اما این بدان معنى نیست که آن‏ها هواخواه ساسانیان بودند; زیرا اینان در برابر هر تهاجمى پایدارى مى‏کردند» ; ر. ک: ریچاردفراى، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ اول: تهران، نشر سروش، 1358) ص 72.
4. موقعیت‏هاى مسلمین و شتاب ایرانیان در تخلیه مناطق جنوبى علل ریشه دارترى داشت که عبارت بودند از: ساکنین عرب زبان بین النهرین، مسیحیان ناراضى از دولت‏ساسانى، مانویان فرارى تحت تعقیب و بى علاقگى مردم در دوام دولت‏ساسانى; ر. ک: برتولد اشپولر، همان، ص 13.
5. ر. ک: برتولد اشپولر، همان، ص 6 و7.
6. ر. ک: تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‏ها در روزگار ساسانیان، ترجمه زریاب خویى (چاپ اول: تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1352) ص 511.
7. جلولا دهى نزدیک بغداد و در یک منزلى خانقین قرار داشت که از آن جا تا خانقین 7 فرسنگ بود.
8. علت پیروزى عرب را باید در خود ملت عرب جست و جو نمود که ناگهان متوجه شد که در پى جهش عظیم تاریخ از توانى‏هاى بالایى برخوردار است. از این رو، نبرد قادسیه از سرنوشت عراق فراتر رفته و به صورت یکى از مهم‏ترین وقایعى در مى‏آید که بیش از همه معناى تاریخ جهانى را بر دوش دارد. ر. ک: هشام جعیط، کوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، (چاپ اول: تهران، بى‏نا 1372) ص 56.
9. ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 550 و 471. هم چنین ر. ک: احسان عباس، عهد اردشیر، ترجمه امام شوشترى (چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1348) ص 28 ; نیناپیگو لوسکایا، اعراب حدود مرزهاى ایران و بیزانس در سده‏هاى چهارم - ششم میلادى، ترجمه عنایت الله رضا (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)، 1372)، ص 285 و 283.
10. تاریخ نگارى اسلامى در مورد نبرد قادسیه هماهنگ نیست. علت آن را مى‏توان در تفاوت نگرش به رخدادها دانست. هنگام بررسى اخبار، در اکثر موارد با کمبود سند رو به رو مى‏شویم. اختلاف ناشى از تعدد روایات چیزى نیست جز «نتیجه تصادف، اهمال کارى و یا تفاوت خوى و مزاج راویان‏» ; ر. ک: رژى بلاشر، همان، ص 258.
11. ایرانیان اگر چه مغلوب شده بودند ولى خاطره عظمت گذشته خویش را هم چنان محفوظ نگاه مى‏داشتند. فاتحان عرب چون نمى‏خواستند از این قافله عقب بمانند ناچار به جست و جو در گذشته خویش پرداختند تا شواهدى بر عظمت گذشته بیابند و سرانجام به یارى گروهى از موالى که تبار خود را از یاد برده بودند، به زنده کردن افسانه‏ها پرداختند ; ر. ک: رژى بلاشر، همان، ص 174; ریچارد فراى، همان ص 74 و آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشیدیاسمى (چاپ‏چهارم: تهران، نشر ابن‏سینا، 1351) ص‏694.
12. احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان ترجمه محمد توکل (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367) ص 76- 264.
13. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن مستوفى هروى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374) ص‏99.
14. همان، ص 100.
15. ابوعلى مسکویه رازى، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، نشرسروش، 1369) ج‏1، ص‏290.
16. مطهر بن طاهر مقدسى، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى (چاپ اول: تهران، بنیادفرهنگ‏ایران، 1351) ج‏4، ص‏85.
17. احمد بن یحیى بلاذرى، همان، ص 376- 363.
18. ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) ج‏2، ص‏28.
19. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج‏5، ص 1674.
20. این نیروها به اشاره عمر از جانب شمال و به وسیله ابوعبیده جراح ثقفى به عراق اعزام گردیدند.
21. ابن اعثم کوفى، همان، ص 106 و 105.
22. ابو حنیفه دینورى، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ سوم: تهران، نشرنى، 1368) ص‏151.
23. برتولد اشپولر، همان، ص‏11.
24. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (چاپ چهارم: تهران، امیرکبیر، 1363) ج‏2، ص‏371.
25. یک روایت از طبرى نیز این تعداد را تایید مى‏کند. به موجب این روایت: «همه حاضران در قادسیه سى و چند هزار کس بودند و کسانى که از غنایم قادسیه سهم بردند در حدود سى هزار کس بودند» ; ر. ک: محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه پاینده (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج 4، ص 1639. نویرى نیز اعتقاد دارد شمار نیروهاى اسلام سى و چند هزار نفر بوده‏اند ; ر. ک: شهاب الدین احمد نویرى، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1317) ص 166 و هشام جعیط، همان، ص 46 و 41- 40.
26. ریچارد فراى، همان، ص‏75.
27. برتولد اشپولر، همان.
28. سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابولفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358) ص‏32.
29. «ابوبکر با مرتدان جهاد کرد و مردم بسیارى را از آنان کشت تا به اطاعت آمدند و توبه کردند» ; ر. ک: ابوسعید عبدالحى گردیزى، زین الاخبار، تصحیح عبدالحى حبیبى (چاپ اول: تهران، دنیاى کتاب، 1363) ص 127.
30. هشام جعیط، همان، ص‏42.
31. محمدبن جریر طبرى، همان، ج‏4، ص‏164.
32. همان، ص‏1641.
33. هشام جعیط، همان، ص 39.
34. همان، ص 40- 39.
35. همان، ص 44.
36. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 35- 1632.
37. به عقیده آرنولد، بسیارى از قبایل مسیحى که در مسیر جنبش عظیم اسلامى و حرکت آن به سمت عراق قرار داشتند به جاى آن که در مسیر امواج آن واقع شوند، با اسلام آوردن داخل آن گردیدند و این واکنش، بسیار سریع انجام گرفت ; ر. ک: سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358) ص 36 و 37.
38. قتل عمر و خلافت عثمان از جمله این تاثیرات خارجى بود که در محیط داخلى و سیاسى مدینه باعث تحولات آینده جهان اسلام گردید.
39. على بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370) ج‏1، ص 668 و احمد بن یحیى بلاذرى، همان، ص 632.
40. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 35- 1632.
41. این‏که گزارش اخبار داخلى دربار ساسانى چگونه به‏مدینه مى‏رسید خودفصل جداگانه‏اى‏راطلب‏مى‏کند.
42. آرتور کریستن سن، همان، ص 117 و 106 و تئودور نولدکه، همان، ص 633.
43. یعقوبى مى‏گوید: «چون بزرگان ایرانى در صدد بر آمدند، یک بار دیگر با هم متحد شدند، یزدگرد فرزند شهریار فرزند خسرو را یافتند که از زنى حجامت‏گر پدید آمده بود. او را که 20 ساله بود بر خود شاه نمودند و...» ; ر. ک: ابن واضح یعقوبى، همان، ص 25.
44. تئودور نولدکه، همان، ص 548.
45. پس از شکست قادسیه و احتمالا قبل از آن که مسلمین وارد مداین شوند یزدگرد فرماندهان دفاع از مرزها را تعیین نمود و خود به سمت جلولا عقب نشینى نمود; ر. ک: حمزه اصفهانى، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار (چاپ اول: نشر بنیاد فرهنگ ایران، 1346) ص 160.
46. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 1626.
47. به گفته سعید بن بطریق و ابن قتیبه، یزدگرد در آغاز سلطنت 15 ساله و به گفته دینورى 16 ساله بود و به قول طبرى: «یزدگرد اصلا 28 سال عمر کرد و به هنگام جلوس بر تخت 8 ساله بود». نولدکه مى‏افزاید: در سکه‏هایى که از سال دهم سلطنتش در دست است صورت او ریش ندارد. دوران سلطنت پوراندخت از سخت‏ترین دوران ساسانیان بود ; زیرا از طرفى، مخالفت‏ها و کشمکش‏هاى داخلى و از طرف دیگر، تاخت و تازهاى اعراب مسلمان در مقدمه فتوح در شرق و عدم توانایى دولت‏ساسانى در مقابله با آنان، پوراندخت را چنان آزرده خاطر ساخت که به سال 631 م در عنفوان جوانى (پس از دو سال سلطنت در تیسفون) مرد. پورداود در کتاب آناهیتا (ص 372) شروع سلطنت او را به سال 629 م. نوشته و دمرگان فرانسوى در کتاب سکه‏هاى شرق، شروع سلطنت او را در سال 630 م دانسته است. در کتاب مجمل التواریخ و القصص (ص‏7) آمده است: «اندر عهد پوراندخت، پیامبر اسلام در گذشته بود و ابوبکر صدیق به جانشینى او خلیفه شده بود». در کتاب تاریخ طبرى (ص‏285) نیز آمده است: «ابوبکر به خلافت نشست و پوران دخت‏یک سال و چهار ماه پادشاه بود» و مادر او مریم دختر موریس امپراطور روم بود.
از مجمل التواریخ و القصص نقل شده است که: «پادشاهى پوراندخت دختر [خسرو پرویز] یک سال و چهار ماه بود و آن روزگار قوت اسلام بود و سپاه همى فرستاد به حرب عرب و همان مدت به مداین بمرد».
ثعالبى مرگ او را به سبب بیمارى دانسته و در شاهنامه هم همین گونه آمده است:
به یک هفته بیمار بود و بمرد و با خویشتن نام نیکو ببرد
از پوراندخت‏سکه‏هاى نقره به نام درهم به جاى مانده است که تعدادى از آن‏ها در موزه ایران باستان نگه‏دارى مى‏شود. روى سکه، چهره او و پشت‏سرنوشته‏اى به خط پهلوى به شرح ذیل دیده مى‏شود: به معناى: بوران، فر و شکوه تو افزوده گردد. این عبارت از دوره قباد اول (531- 488 م) بر روى سکه‏ها به کار رفته است و کلمه افزود به صورت افزوتو - افزوتان بر روى سکه‏هاى قباد، خسرو اول (579- 531 م)، هرمزد چهارم (590- 579)، بهرام ششم (چوبین) 591م، خسرو دوم (628- 590)، اردشیر سوم، خسرو سوم (631- 629م) و نیز یزدگرد سوم (652- 632) به کار رفته است; ر. ک: مقاله خانم ملکزاده بیاتى تحت عنوان (پادشاهى پوراندخت) ، مجله بررسى‏هاى تاریخى، سال چهارم، شماره‏1، فروردین و اردیبهشت 1348، ص 34- 19.
48. چون بزرگان استخر شنیدند مردم مداین بر فرخزاد خسرو شوریده‏اند یزدگرد را در استخر به شاهى برگزیدند و آن گاه او را به مداین بردند و فرخ زاد خسرو را پس از یک سال پادشاهى و در سن 28 سالگى کشتند; ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 550 و ابن بلخى، فارسنامه، به اهتمام گى لسترنج و نیکلسون (کمبریج، دارالفنون، 1921 م) ص 127.
49. ثعالبى، تاریخ پیامبران و شاهان، ص 470.
50. على حصورى، آخرین شاه (چاپ اول: تهران، نشر مؤلف، 1371) ص 34.
51. نبرد قادسیه در ماه مه سال 637 میلادى رخ داد; ر. ک: ریچارد فراى، میراث باستانى ایران، ترجمه رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368) ص 384.
52. رمان گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین (چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ص 370.
53. على بن حسین مسعودى، همان، ص 272.
54. فرماندهى سپاه اسلام در نهاوند - سال 21 هجرى - از طرف خلیفه عمر بن خطاب بر عهده نعمان بن مقرن مزنى نهاده شده بود. نعمان در نبرد نهاوند که نبردى به مراتب سخت‏تر از قادسیه بود کشته شد و حذیفة بن یمان فرماندهى را بر عهده گرفت. پیروزى مسلمین بر پارس‏ها به دشوارى و با تلفات فراوانى به دست آمد; ر. ک: احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367) ص 430; هم چنین ر. ک:
Rawlinson G: The Seventh great Orietal Monarchy (Buttle of Nehavand) p 574
مقایسه شود با برتولد اشپولر، همان، ص 29.
55. عبدالحسین زرین کوب، همان، ج‏1، ص 192.
56. ثعالبى: ص 467. نمونه‏اى از تشریفات سلطنت در عصر ساسانى چنین است: هنگامى که شهر براز که از تبار ساسانیان نبود غاصبانه به سلطنت رسید، به قصد سرکوب جنبش مردم فارس به آن سو حرکت نمود. چون به هنگام شب حرکت مى‏نمود در مقابلش یکصد تشت طلا که در هر یک شمعى مى‏سوخت‏حرکت مى‏دادند.
57. تشریفات سلطنتى آن چنان خسته کننده و در عین حال الزامى بود که شاهان از آن گریزى نداشتند. ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 676.
58. مطالبى که در مورد این جنگ گفته شده طورى مبالغه‏آمیز و افسانه‏اى است که کشف حقیقت را مقدور نمى‏سازد; ر. ک: کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346) ص‏78. به علاوه باید افزود که از طرف مغلوب، مدارک مهمى در دست نیست.
59. ابوحنیفه احمد بن داود، دینورى، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شال (بغداد، مکتبة المثنى، بى تا) ص 1267.
60. ریچارد فراى، میراث باستانى ایران، ترجمه رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368) ص 385 و ص 382: «نخستین علتى که پیشرفت مسلمین را در ایران آسان کرد. مسایل دینى نبود بلکه فرسودگى و نابسامانى حکومت‏ساسانى در روزگار خسرو دوم و پس از او بود». و این نکته‏اى بود که رستم در جریان قادسیه آن را کاملا درک مى‏نمود.
61. آرتور، کریستن سن، همان، ص 525.
62. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1368) ج‏2، ص 11.
63. محمد بن‏جریر طبرى، همان، ج‏4، ص 1638.
64. همان، ص 1641.
65. همان، ص 1643 و 1642.
66. همان، ص 1649.
67. همان، ص 1643.
68. همان، ص 1638.
69. همان، ص 1648. این روایت عینا در تاریخ الفخرى هم آمده است، با این تفاوت که صاحب فخرى سخن گفتن گاو را تکذیب مى‏کند و مى‏نویسد: «نعره بى‏موقع گاو موجب شده که مسلمین به مکان آسان پى‏برده باشند» ر. ک: محمد بن على طباطبا (ابن طقطقى) تاریخ فخرى، ص 108.
70. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 1648. ابن اثیر در الکامل، عینا موضوع را نقل مى‏کند و آن را واقعه (اباقر گاوان) مى‏خواند; ر. ک: عزالدین ابن اثیر، تاریخ الکامل (قاهره، مطبعة الازهریه، 1301 ق) ج‏3، ص‏1357.
71. ابن اعثم کوفى، همان، ص 93.
72. همان، ص 113.
73. همان، ص 53.

تبلیغات