در پی سقوط اصفهان توسط غلزایی های قندهار در سال 1135 ﻫ.ق که به منزلة پایان قدرت سیاسی صفویان بود، سرداری از خراسان به نام نادر توانست با تکیه بر فراست ذاتی و ازهم گسیختگی سیاسی در جغرافیای پهناور ایران در کنار طهماسب دوم، بر رقبای داخلی و متخاصمان خارجی (افغان ها، عثمانی ها و روس ها) غلبه و دگرباره حکومت صفویان را احیاء نماید. بی تردید، نادر علاقه ای به احیاء مجدد حکومت ازهم گسیختة صفوی نداشت، بلکه مشروعیت صفویان شیعی مذهب و عدم پذیرش فرد گمنام که در باور توده های ایرانی هر حرکتی را پس می زد، سردار افشار را به یک سیاستی دوگانه واداشت. بدین صورت که برای کسب مشروعیت به عنوان سردار شاه صفوی با دلیری و نظامی گری، ایران را از بحران های پیش رو نجات داده و کسب مقبولیت نمود و از سویی دیگر با یک دهه بسترسازی شرایط را برای انتقال نرم قدرت به افشاریه فراهم نمود؛ امّا دورة پادشاهی را با تندروی هایی در عرصة تقابل با فرهنگ مذهبی جامعه دنبال کرد. فرایند چنین نگرشی، غروب زود هنگام درخشش حکومت افشاری و دولت مستعجل است. در این تحقق پس از مقدمه، عوامل مشروعیت نظام صفوی, سقوط صفویه، بحران مشروعیت دورة نادر، عبور از مشروعیت صفوی و تکاپوهای جدید مشروعیت ساز نادر مورد بررسی قرار می گیرد.