ایران به عنوان کشوری که بر سرزمین های زیاد و مردمان بسیار از فرهنگ های مختلف سلطه داشته و با آنها تعامل داشته است، همواره مورد توجه بوده است. درحقیقت، جایگاه ایران در تاریخ جهان و سهم آن در تاریخ نوع بشر تنها می تواند در پرتو بررسی تماس و تعاملات با قدرت های بزرگ همسایه آن شناخته شود. از جمله این فرهنگ ها، فرهنگ و تمدن چین است. ایران در روزگار پیش از اسلام، به مناسبت های مختلف و از راه های گوناگون با فرهنگ و تمدن چین تماس داشته است و از دوره ای مشخص، سفرایی از ایران به طور مرتب به چین سفر می کردند. این روابط گسترده، جنبه های مختلفی از فرهنگ و تمدن ایران را تحت تاثیر خود قرار داد و شعر فارسی، تجلی گاه این تاثیرات است. شاهنامه فردوسی یکی از منابع مهم برای درک روابط بین ایران باستان و چین و تاثیر این روابط است اما به رغم افزونی مناسبات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ایران با چین در قرون نخستین اسلامی، آگاهی های فردوسی از چین و موقعیت جغرافیایی اش و جلوه های گوناگون فرهنگ و تمدن این کشور ناصحیح است. در حقیقت، فردوسی به مانند صاحبان ماخذ و منابع اطلاعاتی خود و همعصران خویش، از چین اطلاعات دقیقی به ما نمی دهد. اگر شاهنامه را به دو بخش اساطیری و تاریخی تقسیم کنیم، سخت است در آن تمایزی میان چین به عنوان یک کشور تاریخی و سرزمین اساطیری قائل شویم زیرا فردوسی به ندرت بین ترکستان شرقی، چین و شرق دور تمایز قائل شده است. به همین دلیل، پژوهش حاضر بر آن است تا ابتدا جایگاه جغرافیایی چین و ماچین را در شاهنامه فردوسی معلوم نماید و سپس مشخص کند که چین اساطیری و تاریخی در شاهنامه فردوسی چه تفاوت ها و شباهت هایی با یکدیگر داشته اند.