آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۸

چکیده

آزادی نیازی است فطری که یکی از ویژگیهای آشکار و برجسته انسان محسوب می گردد؛ چون او موجودی است که آزاد آفریده شده است؛ آنچنان که در کلام علی (ع ) نیزآمده است : «بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است ». انعکاس این ویژگی مهم انسانی در متون ادب پارسی از دیرباز سابقه دارد و آثار آن را از ابتدای شکل گرفتن ادبیات پارسی دری به شکلهای گوناگون در آثار بازمانده می توان مشاهده کرد. در این مقاله، نگارنده کوشیده است با بررسی آثار برجسته متون ادب پارسی در عرصه اشعار به جای مانده از قدیم تاکنون این موضوع را پی گیری و تحلیل نماید و به این نتیجه رسیده است که آزادی مشخصاً با سه مفهوم کاملاً متمایز در ادبیات فارسی خودنمایی می کند: اولین مفهوم همان است که بیشتر در نزد شاعران متقدم، نظیر: ناصرخسرو و مسعودسعد کاربرد داشته است و آن آزادی و رهایی از زندانها و حصارهایی است که انسانهای آزاده به علل گوناگون در آن گرفتار می شوند. در این مقام شاعرانی، مانند: مسعود سعد وخاقانی و در دوره های معاصر گویندگانی، چون : ملک الشعرای بهار و فرخی یزدی اشعاری زیر عنوان «حبسیه » از خود به یادگار گذاشته اند که در دوران اخیر از آنها با عنوان «ادبیات زندان » یاد شده است . دومین مفهوم، مفهومی است که در متون عرفانی به عنوان یک مضمون عالی معنوی با آن مواجهیم و آن آزادی از تعلقات و محدودیتهای مادی زندان گونه ای است که روح آدمی را به بند می کشد و او را از رسیدن به مراحل والای تکامل باز می دارد. جسم و تن ، زمان و مکان ، خواهش های نفسانی ، نیکنامی و حب جاه و مال، از جمله این تعلقات است که در قالب داستان ، قصه و تمثیلهای شیرین از آنها سخن به میان آورده اند. در مرتبه سوم، آزادی مفهومی است که در ادبیات کهن ما سابقه ندارد و درحقیقت، معنایی است امروزی که در دوره های معاصر و از زمان مشروطیت، در اثر آشنایی با فرهنگ غرب در ادبیات ما وارد شد و کسانی، چون میرزاده عشقی ، نسیم شمال (سیداشرف الدین گیلانی )، فرخی یزدی ، ملک الشعرای بهار، دهخدا و امثال آنها در این باب داد سخن داده اند.

تبلیغات