مقالات
حوزه های تخصصی:
داشکسن یکی از روستا های تاریخی استان آذربایجان شرقی است و در دهستان شیرامین بخش حومه شهرستان آذرشهر، در جنوب شهر تبریز و غرب آتشفشان سهند واقع شده است. در این نوشتار با هدف بررسی افزایش ناپایداری دامنه ای در ناحیه معدنی داشکسن آذرشهر، اقدام به بررسی های تکتونیکی نموده و بر اساس مشاهدات میدانی، گسل نرمال داشکسن منجر به جا به جایی واحد های چین خورده به اندازه 10 سانتی متر در ارتفاع 1373 متر از سطح دریا شده است لذا فعال بودن زمین ساخت به لحاظ مشاهدات میدانی کاملاً آشکار است. با انطباق گسل ها با نقشه جابه جایی منطقه موردمطالعه می توان نتیجه گرفت که بیشترین جابه جایی و به موجب آن شکستگی سنگ ها در ارتباط با گسل های نرمال فرعی با راستای شمال غرب – جنوب شرق است و با توجه به اینکه درزه های برشی نیز در راستای شمال غرب توسعه دارند؛ معادن نیز باید در بخش های مرکزی و جنوب منطقه داشکسن دارای شکستگی فراوان باشند بنابراین استخراج و کاوش در این محدوده صحیح نیست و علاوه بر این راه آهن، تونل و بخشی از جاده اصلی در معرض خطر از ناحیه گسلش نرمال فعال منطقه و ناپایداری های دامنه ای هستند. تراکم فعالیت معدنی در منطقه داشکسن بسیار بالاست و لازم است در نقاطی که شیب دامنه بسیار زیاد است، به خصوص در مناطق معدنی دارای درزه و شکستگی فراوان که در مجاورت پروژه های مهندسی از قبیل تونل و خطوط راه آهن هستند باید اقدامات لازم برای پایدار سازی دامنه ای صورت گیرد؛ بنابراین فعالیت استخراج و کاوش معادن در محیط نباید منجر به خطر افتادن جان مردم گردد.
تأثیر تکتونیک فعال بر شواهد ژئومورفولوژیکی مخروط افکنه ها (مطالعه موردی: مخروط افکنه های بین بردسکن و کاشمر)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش به بررسی تأثیر تکتونیک فعال (گسل درونه و گسل مایع لغز معکوس) بر مورفولوژی مخروط افکنه های واقع در بین شهر کاشمر و روستای علی آباد کشمر شهرستان بردسکن پرداخته شده است. روش کار توصیفی- تحلیلی و بر اساس نقشه های توپوگرافی ۱:۲۵۰۰۰، نقشه های زمین شناسی ۱:۱۰۰۰۰۰ و۱:۲۵۰۰۰۰، داده های تصاویر ماهواره لندست با سنجنده ETM وGoogle Earth انجام شده و برای ترسیم نقشه ها و تصاویر، نرم افزارهای, Arc map, Arc view, Google Earth QGIS مورد استفاده قرار گرفته است. نتایج این پژوهش نشان داده است که تحت تأثیر فعالیت گسل ها، مخروط افکنه ها به صورت باهادا چشم انداز غالب ژئومورفیک این منطقه را تشکیل می دهند. فعالیت گسل مایع لغز معکوس با عبور از رأس اکثر مخروط افکنه ها سبب تغییر موقعیت آبراهه اصلی مخروط افکنه ها به قسمت حاشیه ای و کناری آن ها، تغییر موقعیت رسوب گذاری در نتیجه سبب تقطیع بعضی از مخروط افکنه ها به صورت سه سطحی عرضی و دوسطحی طولی و عرضی شده است. فعالیت گسل درونه با عبور از قسمت فوقانی، تحتانی و قاعده مخروط افکنه ها به صورت ایجاد بالا آمدگی، پشته های فشاری، طاقدیس فشاری مشهود است. از آثار دیگر این گسل می توان به جابجایی چپ گرد بعضی از آبراهه های فرعی سطح مخروط افکنه ها و تشکیل مخروط افکنه ها تک سطحی، دوسطحی عرضی و طولی (تودرتو) توسط آبراهه های فرعی در قاعده مخروط افکنه ها و پای طاقدیس های فشاری و همچنین تغییر نقطه تقطیع آبراهه های اصلی مخروط افکنه ها و ایجاد مخروط افکنه ها تقطیع شده به صورت دوسطحی طولی (تودرتو) و عرضی در پایین دست گسل درونه اشاره کرد. در اثر فعالیت و ارتباط متقابل هر دو گسل سطوح اکثر مخروط افکنه های واقع در بین این دو گسل توسط آبراهه های فرعی به صورت عمیق و نیمه عمیق حفر شده و به شدت فرسایش پیدا کرده اند و همچنین آبراهه اصلی اکثر مخروط افکنه ها بستر خود را عمیقاً حفر کرده که منجر به ایجاد پادگانه های آبرفتی در مسیر خود شده اند از دیگر آثار متقابل فعالیت هر دو گسل می توان به هم پیوستن آبراهه های اصلی و فرعی مخروط افکنه ها و به تبع آن تشکیل آبراهه های واحد و ایجاد مخروط افکنه های دو سطحی عرضی و طولی (تودرتو) در پایین دست گسل درونه نام برد.
بررسی رابطه واحدهای زمین شناسی با شدت فرسایش به کمک دو مدل با ساختار متفاوت (مطالعه موردی: حوزه آبخیز اخترآباد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فرآیند فرسایش شامل دو بخش اصلی فرسایندگی و فرسایش پذیری است. عامل اصلی فرسایندگی، شدت بارش و رواناب بوده و عامل اصلی فرسایش پذیری، نوع سازندهای موجود در سطح حوضه است که موضوع مورد تحقیق در منطقه مورد مطالعه است. هدف از مطالعه حاضر بررسی رابطه واحدهای زمین شناسی با شدت فرسایش است. لذا جهت نیل به این هدف در ابتدا به بررسی شدت فرسایش با استفاده از دو مدل پسیاک اصلاح شده و فارگاس پرداخته شد. مدل فارگاس بر پایه اصول نظری دو عامل فرسایندگی و عامل فرسایش پذیری ارائه شده است؛ درصورتی که مدل پسیاک اصلاح شده بر اساس 9 عامل است. در این تحقیق برای تفکیک شدت های یک نوع فرسایش با توجه به جدول S.S.F روش BLM انجام گرفت. برای برآورد فرسایش خاک در زیرحوضه های مورد مطالعه از مدل RUSLE استفاده گردید. برای تعیین خطر فرسایش با استفاده از ضریب ارزشی ارائه شده از مدل فارگاس به دست آمد. و در مدل پسیاک اصلاح شده، برای هریک از عوامل نه گانه ضرایبی در نظر گرفته شد. بررسی ها نشان داد که در مدل پسیاک اصلاح شده 79% از سطح حوضه دارای شدت فرسایش زیاد و 21% دارای شدت فرسایش خیلی زیاد بوده است و در مدل فارگاس 3/0% شدت فرسایش متوسط، 10% زیاد، 7/4% شدید و 85% بسیار شدید بوده است که ازاین بین 18% دارای تطابق با شدت فرسایش بسیار زیاد (بسیار شدید) و 2/7% دارای تطابق با شدت فرسایش زیاد در هر دو مدل بوده است. بررسی سازندها در مدل فارگاس نشان داده است که واحدهای سنگ چینه ای E1t1, E1t2, E2ig3, Q2f, Qt1 و Qt2 دارای شدت فرسایش بسیار شدید بوده اند؛ درحالی که در مدل پسیاک اصلاح شده واحدهای سنگ چینه ای E1t1 ,Qt1 و Qt2 دارای شدت فرسایش زیاد هستند که دلیل آن فرسایش پذیری سازندها است، همچنین واحدهای سنگ چینه ای E1t2 و Q2t دارای شدت فرسایش خیلی زیاد هستند که دلیل آن علاوه بر فرسایش پذیر بودن سازندها، تراکم بالای زهکشی در آن ها نیز هست.
تأثیر سولیفلکسیون های حوضه آبریز درونگر بر خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سولیفلکسیون عبارت است از جابجایی قشر گلی بر سطح زیربنای ثابت که در مناطق مجاور یخچالی و کوهستان ها رخ می دهد. این فرآیند کمتر از فرآیندهای سریع (زمین لغزش) و انتقالات ژئوشیمیایی بر برهنه شدن کوه ها تأثیر می گذارد، ولی به دلیل گستردگی، تأثیر زیادی بر تکامل مناظر کوهستانی دارد. این در حالی است که به عنوان عامل اختلال طبیعی دست کم گرفته شده و نقش اکولوژیکی آن در حفظ تنوع زیستی نادیده گرفته می شود. به منظور بررسی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک سولیفلکسیون های مختلف، 4 سایت در حوضه آبریز رودخانه درونگر، واقع در شمال شرق کشور، براساس نوع پله ای یا زبانه ای انتخاب شدند. سپس از میکروتوپوگرافی مختلف شامل قسمت های پیشانی، کف و حاشیه نمونه گیری (درمجموع 24 نمونه) انجام و بافت، کربن آلی، فسفر و پتاسیم قابل دسترس، pH، هدایت الکتریکی، کربنات کلسیم معادل، رطوبت اشباع، پایداری خاکدانه و تخلخل اندازه گیری شدند. نتایج نشان داد که تأثیر نوع سایت و میکرومورفولوژی بر تخلخل و فسفر قابل دسترس خاک معنی دار نبود. در سایر خصوصیات موردمطالعه تنها اثر ساده نوع سایت موردمطالعه معنی دار بود. مقادیر pH، هدایت الکتریکی، رطوبت اشباع و پتاسیم قابل دسترس در سایت 1 و 2 در مقایسه با دو سایت دیگر کمتر بوده و اختلاف معنی داری داشت. این روند در مورد کربن آلی، پایداری خاکدانه و کربنات کلسیم معادل برعکس بود و بیشترین مقدار این فاکتورها در سولیفلکسیون های نوع پله ای مشاهده شد. به نظر می رسد تأثیر جابجایی خاک و ارتباط متقابل برخی خصوصیات خاک و اثرگذاری آن ها بر روی هم می تواند باعث به وجود آمدن خصوصیات مختلف در خاک سولیفلکسیون های موردبررسی باشد.
شناسایی مناطق کارستیک در معرض مخاطرات ناشی از آلودگی (مطالعه موردی: حوضه آبریز روانسر)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منابع آب کارستیک، در کنار اهمیت و نقش بسزایی که در تأمین منابع آبی دارند، پتانسیل آسیب پذیری بالایی نیز دارند که همین امر سبب شده است تا این منابع همیشه در معرض آلودگی باشند. با توجه به اهمیت موضوع، در این تحقیق به شناسایی مناطق آسیب پذیر در حوضه آبریز روانسر پرداخته شده است. داده های تحقیق شامل نقشه های توپوگرافی ۱:۵۰۰۰۰، نقشه زمین شناسی ۱:۱۰۰۰۰۰، مدل رقومی ارتفاعی ۱۰ متر و لایه های رقومی مربوط به سازمان های مختلف مانند لایه خاک است. روش کار به این صورت است که پس از جمع آوری داده ها و اطلاعات موردنیاز، با استفاده از ۲ روش COP و EPIK، مناطق آسیب پذیر در برابر آلودگی شناسایی شده و سپس نتایج حاصله مقایسه و ارزیابی شده است. بررسی نتایج به دست آمده از طریق دو روش COP و EPIK بیانگر این است که حوضه روانسر پتانسیل آسیب پذیری بالایی دارد، به طوری که بر اساس نتایج هر دو روش، بخش های زیادی از منطقه در معرض آسیب پذیری قرار دارد. در روش COP ۸/۲۷ درصد از منطقه دارای پتانسیل آسیب پذیری خیلی زیادی است و در روش EPIK نیز ۵/۲۹ درصد از منطقه دارای پتانسیل آسیب پذیری زیادی است. همچنین از نظر توزیع مکانی آسیب پذیری نیز بر اساس نتایج به دست آمده از هر دو روش، مناطق شمالی دارای بالاترین پتانسیل آسیب پذیری و مناطق جنوبی دارای کم ترین پتانسیل آسیب پذیری است.
ارائه یک روش مبتنی بر یادگیری ماشین برای تلفیق محصولات آئروسل سنجنده مادیس جهت بهبود تخمین PM2.5، به عنوان یکی از مهم ترین مخاطرات زیست محیطی در شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افزایش بحران های محیط زیست در جهان باعث شده است تا در دهه های اخیر اهمیت مطالعه در مورد مسائل زیست محیطی افزایش یابد. آلودگی هوا در ردیف یکی از زیان بارترین مخاطرات طبیعی قرار گرفته است. ذرات معلق در هوا با قطر کمتر از 2.5 میکرومتر (PM2.5) یکی از خطرناک ترین و مضرترین نوع ذرات در میان آلاینده های مختلف هوا برای سلامتی انسان هستند. یکی از تکنیک های تخمین PM2.5 استفاده از محصولات عمق نوری آئروسل (AOD) است. محصولات مختلف AOD با الگوریتم های متفاوتی بازیابی می شوند که دارای دقت و قدرت تفکیک مکانی یکسانی نمی باشند. به دلیل تفاوت در فرضیات و تقریبات زیادی که در مراحل بازیابی AOD ها اتخاذ می شود، محصولات AOD تولید شده دارای عدم قطعیت هستند. این موضوع، باعث کاهش دقت تخمین غلظت PM2.5 می گردد. هدف این مقاله بررسی امکان تلفیق محصولات AOD حاصل از مشاهدات سنجنده MODIS (بازیابی شده توسط الگوریتم های Deep Blue و Dark Target) به منظور تخمین دقیق تر PM2.5 است. در این مطالعه، نخست با انجام آزمایش بر روی الگوریتم های مختلف یادگیری ماشین و بررسی عملکرد آن ها در تخمین PM2.5 از روی داده های AOD، الگوریتم XGBoost به عنوان الگوریتم پایه در روش تلفیق پیشنهادی انتخاب شد. سپس محصول AOD تلفیقی با استفاده از یک روش وزن دهی مبتنی بر کیفیت بازیابی محصولات اولیه، تولید شد. محصول تلفیقی به همراه داده های هواشناسی و الگوریتم XGBoost برای تخمین PM2.5 مورد استفاده قرار گرفت. نتایج حاصل از تلفیق نشان داد که دقت تخمین PM2.5 محصول تلفیقی در هر سه شاخص RMSE، MAE و نسبت به حالت هایی که محصولات به صورت منفرد استفاده شدند، بهتر است (0.77= ، 7.00 MAE = ، 9.59 RMSE=). علاوه بر افزایش دقت، روش پیشنهادی ساده و از نظر محاسباتی کم هزینه است. علاوه بر این در این تحقیق مشخص گردید، توجه به نشانگر کیفی بازیابی محصولات AOD، زمینه دستیابی به یک محصول تلفیقی دقیق تر را فراهم خواهد کرد.
بررسی ارتباط آلاینده های هوا با شاخص های سنجش ازدور (NDVI،NDBI، LST و ATI) در شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آلودگی هوای شهری یک نگرانی عمده زیست محیطی و بهداشت عمومی در سراسر جهان است. هرروزه بر جمعیت شهر تهران به عنوان پایتخت ایران افزوده می شود که مشکلاتی از قبیل آلودگی هوا را به دنبال داشته و هرسال بر شدت آن نیز افزوده می شود. ازاین رو هدف این مطالعه یافتن ارتباط شاخص های سنجش ازدوری با آلاینده های هوا در سطح شهر تهران است. شاخص های مورداستفاده در این مطالعه شامل: دمای سطح زمین (LST)، شاخص نرمال شده تفاضلی پوشش گیاهی (NDVI)، اینرسی حرارتی ظاهری (ATI) و شاخص تفاضلی نرمال شده مناطق ساخته شده (NDBI) استخراج شده از داده های تصاویر سنجنده OLI و مودیس، همچنین پارامترهای آلاینده هوا شامل CO، NO2و SO2 طی ماه های آگوست، جولای و آوریل سال 2017 است. برای بررسی ارتباط بین شاخص های سنجش ازدور و آلاینده ها از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج نشان داد در فصل بهار بالاترین مقدار همبستگی مثبت بین LST و SO2 (24/0) و بیشترین میزان همبستگی منفی بین NDVI و SO2 (36/0-) مشاهده شد. همچنین در فصل بهار بالاترین همبستگی مشاهده شده بین ATI و CO (24/0) و NDBI و SO2 (27/.) وجود داشت. علاوه براین ارتباط قوی و منفی بین NDBI و NDVI به ترتیب در فصل بهار و تابستان (84/0-،91/0-) وجود دارد.
بررسی وضعیت بوم شناختی منطقه جیرفت با توجه به تغییر کاربری اراضی طی دوره 30 ساله(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش باهدف بررسی وضعیت اکولوژیکی منطقه جیرفت تحت تأثیر تغییرات کاربری اراضی انجام شده است. بدین منظور از تصویر ماهواره ای در سال 1990 (سنجنده TM از لندست 5) و سال 2020 (سنجنده OLI از لندست 8) برای استخراج دمای سطح زمین با کمک الگوریتم تک باندی و نقشه کاربری اراضی با روش طبقه بندی ماشین بردار پشتیبان[1] (SVM) استفاده شد. در ادامه به منظور بررسی نقش پوشش اراضی در ایجاد جزایر حرارتی از شاخص سهم[2] (CI) و برای ارزیابی وضعیت اکولوژیکی از شاخص UTFVI[3] استفاده شد. نتایج نشان داد در سال 2020 مناطق بایر بیشترین تغییر کاربری را نسبت به سال 1990 داشتند (کاهش 7300 هکتار) و مناطق ساخت انسان، پهنه کشاورزی و سطوح آبی افزایش داشته اند. همچنین بر اساس نتایج شاخص سهم کاربری اراضی مناطق بایر و رخنمون سنگی بیشترین و سطوح آبی و مرتع کمترین سهم را در تشکیل جزایر حرارتی در سال های 1990 و 2020 داشته اند. کاهش مناطق بایر و افزایش سطوح آبی، کاربری کشاورزی و باغات باعث بهتر شدن وضعیت اکولوژیکی نسبت به سال 1990 شده است؛ درحالی که دمای سطح زمین در سال 2020 به میزان 11 درجه افزایش داشته است. با توجه به نتایج می توان گفت بااینکه وضعیت اکولوژیک منطقه در وضعیت مناسب تری نسبت به سال 1990 قرار دارد؛ اما وجود اراضی بیابانی و رخنمون های سنگی اطراف جیرفت باعث تشکیل جزایر حرارتی در منطقه جیرفت شده است.
ارزیابی پتانسیل خطر آتش سوزی با استفاده از رویکردهای تحلیل سلسله مراتبی فازی و رگرسیون لجستیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه تهیه نقشه توزیع مکانی خطر آتش سوزی یکی از ابزارهای ضروری مدیریت در سطوح مختلف جهت پایش پایداری منابع طبیعی و کنترل این مخاطره محیط زیستی است. تلفیق عملیات میدانی، داده های دورسنجی، تکنیک های سیستم اطلاعات جغرافیایی و آماری مختلف می تواند پیش بینی فضایی قابل اعتمادی از پتانسیل خطر آتش سوزی برای مناطق مختلف ایجاد کند. در این تحقیق از 9 عامل مؤثر در مدل سازی خطر آتش سوزی شامل عوامل ارتفاع، شیب، جهت، انحنای دامنه، فاصله از جاده و شاخص های NDVI، LST، TWI و TPI با دو روش تحلیل فازی سلسله مراتبی و رگرسیون لجستیک برای شناسایی مناطق خطر و تعیین مهم ترین عوامل مؤثر در بروز و گسترش آتش استفاده شد. برای شناسایی مناطق حریق تاریخی نیز از سامانه ابری گوگل ارث انجین و تصاویر مادیس استفاده شد. نتایج اولیه نشان داد در هر دو مدل، عوامل NDVI، LST و فاصله از جاده بیشترین ضرایب را به خود اختصاص داده اند. در مرحله صحت سنجی نیز اگرچه منحنی مشخصه عملکرد هر دو مدل، نسبتاً یکسان (مقدار 847/0 در روش تحلیل سلسله مراتبی فازی و مقدار 837/0 در روش رگرسیون لجستیک) بود، با بررسی پیکسل های حریق تاریخی مشخص شد در روش تحلیل سلسله مراتبی فازی حدود 87 درصد پیکسل های طبقات با خطر زیاد و خیلی زیاد و در روش رگرسیون لجستیک فقط 22 درصد پیکسل های طبقات مزبور با مناطق دارای سابقه حریق همپوشانی داشته اند. لذا به نظر می رسد روش تحلیل سلسله مراتبی فازی بهتر از روش رگرسیون لجستیک توانسته مناطق با پتانسیل خطر بالا را شناسایی کند. اگرچه تهیه نقشه های پیش بینی خطر توسط مدل های مختلف از وقوع کلیه حریق ها جلوگیری نخواهد کرد ولی می توان با ارائه راهکارهای مدیریتی، وقوع آن را کاهش داده و کنترل آن را تسهیل نمود.
پهنه بندی خطر وقوع زمین لغزش با استفاده از مدل تحلیل سلسله مراتبی (AHP) و فن GIS (مطالعه موردی: شهرستان باغملک)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پدیده زمین لغزش یکی از انواع حرکت های دامنه ای است که همواره خسارات زیادی را در کشور به وجود آورده است. انتقال بخشی از رسوبات دامنه به سمت پایین آن علاوه بر خسارت های مالی، خطرات جانی زیادی را نیز در پی خواهد داشت؛ بنابراین شناسایی مناطقی که مستعد زمین لغزش می باشند می تواند در حد ممکن از وقوع این پدیده جلوگیری کند و باعث حفظ جان و مال انسان های در معرض خطر شود. هدف از این پژوهش اولویت بندی مؤلفه های مؤثر در وقوع زمین لغزش و پهنه بندی خطر وقوع آن در سطح شهرستان با غملک است. برای اولویت بندی و پهنه بندی خطر وقوع زمین لغزش 9 عامل در نظر گرفته شده، این عوامل 9 گانه شامل: شیب، زمین شناسی، شبکه زهکش آب، ارتفاع، بارندگی، کاربری اراضی، گسل، جهت شیب و جاده است. روش مورداستفاده در پهنه بندی زمین لغزش AHP است و برای تلفیق لایه ها نیز از نرم افزار سیستم اطلاعات جغرافیا استفاده شده است. درروش فرایند تحلیل سلسله مراتبی وزن هریک از عوامل 9 گانه با توجه به اهمیت هر یک از آن ها در وقوع زمین لغزش در منطقه موردنظر محاسبه شده و در لایه های موردنظر اعمال می شود و با روی هم قرارگیری لایه ها، نقشه پهنه بندی خطر وقوع زمین لغزش تولید می شود. نتایج این تحقیق بیانگر آن است که عامل شیب، جنس زمین و شبکه آب های سطحی با رتبه یک تا سوم بیشترین تأثیر و جاده و جهت شیب با رتبه هشتم و نهم نیز کمترین تأثیر را در وقوع زمین لغزش در این منطقه داشته است. مناطق با خطر کم 43.25 درصد و مناطقی با خطر زیاد 4.01 درصد از منطقه را داشته اند. نتیجه گیری ها نشان می دهد که بیشترین زمین لغزش های رخ داده در منطقه در ارتباط با شیب و جنس زمین بوده؛ چراکه این عوامل با دخالت فعالیت های شبکه آب های سطحی، بارندگی و دیگر عوامل یادشده، باعث سست شدن پیوند بین رسوبات شده و حرکت آن ها را موجب می شود. حساس ترین قسمت های منطقه نیز جنوب غرب و قسمت هایی از شرق و غرب منطقه بوده و مقاوم ترین قسمت منطقه قسمت های شمال، شمال غرب و بخش هایی از شرق منطقه بوده است.
ارزیابی و شناسایی پهنه های مستعد احداث شهرک صنعتی در شهرستان ارومیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شهرستان ارومیه به عنوان منطقه ای با پتانسیل بالا جهت توسعه مراکز صنعتی است. بااین حال، در چند دهه اخیر، توسعه بی رویه صنایع در این محدوده منجر به ایجاد مسائل و مخاطرات طبیعی و زیست محیطی گردیده، ازآنجاکه برخی از مخاطرات تماماً طبیعی هستند اما عمده مخاطرات و فجایع زیستی به علت فعالیت های انسانی رخ می دهند؛ در این میان شناسایی پهنه های صنعتی که کمترین مخاطره را به دنبال داشته باشد ضروری به نظر می رسد، پژوهش حاضر با هدف شناسایی پهنه های مستعد احداث شهرک صنعتی در شهرستان و ارزیابی پهنه های موجود صنعتی انجام گرفته است، روش انجام پژوهش از نوع توصیفی-تحلیلی و از نظر هدف کاربردی بوده، به منظور گردآوری آمار و اطلاعات موردنیاز در رابطه با موضوع، از مطالعات کتابخانه ای نیز بهره گرفته شد. جهت دستیابی به اهداف پژوهش از روش ارزیابی چندمعیاره تلفیقی بولین و فازی استفاده گردید؛ در ابتدا با تکیه بر هفت معیارِ فاصله از شهر، شیب، ارتفاع، گسل، آبراهه، خطوط ارتباطی و کاربری اراضی، نقشه های قیود و عوامل ترسیم گشت؛ در مرحله دوم نقشه مناسبت اولیه فازی و مناسبت اولیه بولین تهیه گردید و درنهایت، با توجه به ضرایب همبستگی و انحراف معیار عملگرها، گامای 0.5 به عنوان مناسب ترین گاما جهت همپوشانی دو نقشه مذکور انتخاب گردید؛ نتایج حاصله حاکی از آن بود که حدوداً 94 درصد از مساحت منطقه برای استقرار صنایع کاملاً نامناسب است و تنها حدوداً 6 درصد از محدوده در طبقه حدوداً مناسب تا کاملاً مناسب قرار گرفته اند. در ارزیابی استقرار پهنه های صنعتی موجود، مشخص شد که شهرک صنعتی فاز یک، دو، ناحیه صنعتی کریم آباد و شهرک الکترونیک و صنایع غذایی در محدوده نامناسب استقرار قرار دارند؛ همچنین مساحت 8 کیلومترمربع از شهرک صنعتی فاز سه در محدوده مناسب استقرار و 1 کیلومترمربع آن در محدوده نامناسب استقرار، واقع شده است.
ارزیابی و مقایسه نتایج شبیه سازی هیدروگراف مدل GIUH در فصول بارشی متفاوت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سیل به عنوان یک مخاطره محیطی در بسیاری از نقاط دنیا و به خصوص در کشورهایی که در کنترل بحران و حفظ منابع خود ناکارآمد عمل نموده اند با روند رو به رشدی به وقوع می پیوندد. یک از راه های مقابله با این مخاطر ه پیش بینی وقوع سیلاب است. مدل های پیش بینی وقوع سیل ممکن است در فصول مختلف سال از دقت یکسانی برخوردار نباشند. با توجه به اهمیت این مسئله، در تحقیق حاضر نتایج مدل هیدروگراف واحد لحظه ای ژئومورفولوژی (GIUH) در پیش بینی وقوع سیل در فصول زمستان و بهار، در حوضه آبریز میناب (برنطین) مورد مقایسه قرار گرفته شده است. داده های تحقیق شامل حداکثر دبی ساعتی و بارش های متناظر آن ها برای سه واقعه بهار و سه واقعه زمستان است. روش کار به این طریق است که ابتدا پارامترهای مورد نیاز مدل GIUH شامل نسبت انشعاب، نسبت طول و نسبت مساحت برای حوضه تحت مطالعه برآورد گردید سپس با اجرای مدل برای وقایع انتخابی، مقادیر دبی اوج و زمان وقوع دبی اوج محاسباتی با مقادیر مشاهده ای همان وقایع مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج این مقایسه بیانگر این است که مدل GIUH در پیش بینی دبی اوج و زمان وقوع اوج وقایع سیل که در زمستان رخ می دهد (به ترتیب با مقادیر میانگین 09/20 و 64/45 درصد) به لحاظ اینکه با داده های مشاهده ای فاصله کمتری دارد، از دقت بالاتری نسبت به وقایع بهار (به ترتیب با مقادیر میانگین 3/57 و 7/119) برخوردار است.
برآورد بیشینه شتاب افقی زمین لرزه با به کارگیری تحلیل احتمالاتی در استان کرمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با وجود رخدادهای ویرانگری همچون زمین لرزه سال 2003 بم ( )، تدوین نقشه های خطر زمین لرزه به روز برای طراحی سازه ها در این گستره بسیار ضروری است. در این بررسی که یک پژوهش با نتایج کاربردی در زمینه مهندسی زمین لرزه است، یک کاتالوگ لرزه ای شامل رخدادهای تاریخی و دستگاهی تدوین شده و سپس 21 منبع لرزه زا در گستره شهرهای استان کرمان و اطراف آن شناسایی شد. پارامترهای لرزه خیزی برای تمامی 21 چشمه تخمین زده شده و یک مدل پیوند کاهیدگی مناسب برای این گستره برای به دست آوردن نقشه های خطر زمین لرزه با در نظرگیری اثرات ساختگاهی گزینش شد. در پایان، نقشه های خطر زمین لرزه که یکی از اساسی ترین نیازهای طراحی لرزه ای و آیین نامه های لرزه ای است، در قالب پارامتر بیشینه شتاب زمین برای دوره بازگشت های 475 و 2475 سال ارائه شده و گستره های پرخطر لرزه ای در استان کرمان معرفی شدند. این گستره ها شامل نوار کوهبنان-گلباف-بم و گستره جیرفت-کهنوج است.
ارزیابی تأثیر تغییرات کاربری اراضی روی فرسایش و رسوب با استفاده از مدل EPM (مطالعه موردی: حوضه کال آجی استان گلستان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوع و شدت فرسایش خاک در یک منطقه، تابع شرایط اقلیمی، پستی و بلندی زمین، خاک و کاربری اراضی است که در این میان، اهمیت کاربری اراضی به دلیل نقش مؤثر انسان بر آن نسبت به دیگر عوامل زیادتر است. هدف پژوهش حاضر، بررسی روند تغییرات کاربری اراضی/ پوشش گیاهی و تأثیر آن بر فرسایش و رسوب، با استفاده از تصاویر ماهواره ای سال های 1366، 1389 و 1398 لندست و مدل EPMدر حوضه کال آجی استان گلستان است. نقشه کاربری اراضی با استفاده از روش حداکثر احتمال تهیه گردید. برای ارزیابی صحت نتایج، از داده های آموزشی استفاده به عمل آمد. سپس مهم ترین روش های ارزیابی صحت، شامل دقت کل و ضریب کاپای طبقه بندی استخراج شد که برای سال های 1366، 1389 و 1398 به ترتیب، برای دقت کل 95، 98 و 95 و ضریب کاپا 93/0، 96/0 و 93/0 درصد بود. نقشه های پهنه بندی شدت فرسایش و رسوب با استفاده از نقشه های کاربری اراضی حاصل و عواملی چون شیب، لیتولوژی، خاک و بارش با استفاده از روش EPM انجام شد. نتایج نشان می دهد از مهم ترین عوامل مؤثر در افزایش فرسایش و رسوب در حوضه آبخیز کال آجی از بین رفتن پوشش گیاهی مرتعی و تبدیل آن به اراضی کشاورزی است؛ یعنی با تغییر کاربری بالطبع فرسایش و رسوب نیز افزایش یافته است. توسعه سطوح کاربری اراضی کشاورزی و کاهش سطوح مرتعی در بین سال های 1366 تا 1398 به میزان 83/16 درصد نسبت به سال 1366 است. این تغییرات نقش مهم تخریب مراتع و پوشش گیاهی حوضه آبخیز کال آجی در افزایش میزان رسوب خروجی نشان می دهد. بر اساس نتایج به دست آمده، مجموع مقادیر رسوب ویژه مربوط به بازه زمانی 1366 (4353 مترمکعب) بوده که این میزان در سال 1398 به 5164 مترمکعب افزایش داشته است که نشان از تغییرات کاربری اراضی رخ داده در حوضه است.
تحلیل هنجارهای اخلاقی در نظریه رفتار برنامه ریزی شده برای پیش بینی رفتار خانوارهای روستایی در حفاظت از جنگل های زاگرس (موردمطالعه: شهرستان دوره چگنی استان لرستان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنگل ها به عنوان یکی از منابع ثروت ملی برای نسل های کنونی و آینده در کشور، از اهمیت خاصی برخوردارند. شواهد حاکی از آن است که امروزه، جنگل ها توسط گسترش کشاورزی و سایر کاربری های زمین تهدید می شوند بنابراین حفاظت از آن ها بسیار حائز اهمیت است. هدف این تحقیق بررسی سازه های پیش بینی کننده رفتار خانوارهای روستایی در حفاظت از جنگل های زاگرس با استفاده از نظریه رفتار برنامه ریزی شده به واسطه هنجار اخلاقی است. این پژوهش ازلحاظ هدف کاربردی و ازنظر نحوه جمع آوری داده ها توصیفی- پیمایشی بوده است. داده های گردآوری شده به وسیله نرم افزارهای SPSS و Amos و با رویکرد مدل سازی معادلات ساختاری مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. جامعه آماری این پژوهش را خانوارهای روستایی در چهار دهستان دوره چگنی (1399N=) تشکیل دادند که بر اساس جدول کرجسی و مورگان حجم نمونه 300 خانوار انتخاب شد. افراد نمونه با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای با انتساب متناسب موردمطالعه قرار گرفتند. ابزار جمع آوری اطلاعات، پرسشنامه محقق ساخته بوده که روایی صوری و محتوایی آن توسط جمعی از استادان و صاحب نظران تأیید گردید. افزون بر این، برای تعیین میزان پایایی، از پیش آزمون با محاسبه ضریب آلفا کرونباخ استفاده و تائید شد. یافته ها نشان داد متغیر رفتار با متغیرهای نگرش، هنجار ذهنی، کنترل رفتاری درک شده، هنجار اخلاقی و نیت رابطه مثبت و معنی داری دارد. نتایج به دست آمده از مدل معادله های ساختاری تحلیل مسیر نیز نشان داد، متغیرهای هنجار اخلاقی، نیت و کنترل رفتاری درک شده تأثیر مثبت، مستقیم و معنی دار و متغیرهای هنجار اخلاقی، نگرش و کنترل رفتاری درک شده دارای تأثیر غیرمستقیم و معنی داری بر متغیر رفتار می باشند. درنهایت نظریه رفتار برنامه ریزی شده با واسطه متغیر هنجار اخلاقی می تواند به ترتیب 52 و 38 درصد از تغییرات متغیرهای نیت و رفتار خانوارهای روستایی را نسبت به حفاظت از جنگل ها پیش بینی کند.