سادات علوی ساکن در ماوراء النهر در قرن ششم هجری، نقش قابل توجهی در تحولات سیاسی اجتماعی آن منطقه، به ویژه غلبه قراختاییان بر آنجا داشتند که به خاطر سکوت منابع تاریخی، تا کنون مغفول مانده؛ ولی به رغم قلّت داده های تاریخی، می توان حضور فعال سادات علوی در عرصه سیاست و جامعه ماوراءالنهر در قرن ششم را ردّیابی و مطالعه کرد. این مقاله در صدد است، با روش توصیفی تحلیلی به فعالیت سادات و نقش آنها در تحولات سیاسی ماوراءالنهر در قرن ششم وضوح بیشتری ببخشد. یافته های پژوهش، نشان می دهد که پایگاهِ قویِ اجتماعیِ سادات در منطقه، فرصتی برای آنها پیش آورد تا ضمن ستیزه با قدرت قراخانیان، به نحوی زمینه ی غلبه ی قراختاییان، برآن ناحیه را فراهم کردند؛ امّا در ادامه، ظاهراً به هدف تشکیل حکومت علوی، به تقابل با سلطه قراختاییان برخاسته و برخی رخدادهای اثر گذار سیاسی و اجتماعی را در آن ناحیه موجب شدند.
سلسله منغیتیه از بازماندگان مغول بعد از عقب نشینی از مناطق اروپایی روسیه بودند که به نواحی
جنوبی تر آمدند و در ماوراءالنهر خان نشینی را تشکیل دادند که 188 سال دارای قدرت بودند. این
سلسله، سرانجام، با تأسیس جمهوری سوسیالیستی در بخارا و گریختن عالم خان،آخرین امیر آنان، به
افغانستان سقوط کرد. امیر شاه مراد، مشهور، به امیر معصوم از حاکمان این سلسله بود که با جلوس بر
تخت سلطنت، به سرکوبی مخالفان داخلی پرداخت و با برقراری امنیّ ت و اصلاحاتی که انجام داد،
تجارت در عصر او رونق یافت؛ اما از آنجا که فردی قدرت طلب بود برای گسترش قلمرو حکومتی
خود و با استفاده از اوضاع نابسامان ایران چند بار به ایران لشکر کشید.او سرانجام بند مرو را ویران
کرد و چون سنّی متعصبی بود راه عداوت با شیعه و آزار و قتل و غارت آنان را در پی گرفت. این
مقاله، ضمن بیان شرح حال وی، به بررسی رویکرد روابط خارجی او با ایران و جدایی مرو براساس
متون خطی ماوراءالنهری بازمانده از آن دوران خواهد پرداخت.
یورش های ویران گر چنگیز باعث نابودی زنجیره ای از شهرها و آبادی های ماوراءالنهر شد که پیش از آن از رونق و شکوفایی کم نظیری برخوردار بودند. در تقسیمات خاندان چنگیزی، این منطقه به خاندان جغتای اختصاص یافت که بین سال های 624ه .ق/ 1227م تا 763ه .ق/1362م بر آن حکم راندند. جغتاییان مظهر و نماینده مغولان صحراگرد و وفادار به سنن اجدادی خود به شمار می آمدند که زندگی شان در پناه یاسا معنا می یافت. جغتای (حک. 624 640ه .ق/ 1227 1242م) در دوران حکومت چنگیز، مأمور اجرای دقیق یاسا و دستورات چنگیزخانی بود. او به واسطه اتخاذ سیاست ضد اسلامی و تحمیل یاسای مغولی بر مردمان تحت قلمرو حکومتی خود، به دشمن سوگندخورده مسلمانان معروف شد. پس از او، شاه زادگان مغولی «اولوس جغتای» با کنار گذاشتن دین آبا و اجدادی خود، به اسلام روی آوردند. با اسلام آوردن جغتاییان، برخی آداب و رسوم شمنی نیز به چالش کشیده شد و نفوذ گروه های مسلمان، به ویژه صوفیان، گسترش یافت. مقاله حاضر با روش توصیفی تحلیلی، روند اسلام پذیری خان های اولوس جغتای در ماوراءالنهر را بررسی کرده، اثرات آن را بر جامعه آسیای مرکزی ارزیابی می کند.
حیات اجتماعی فرارودیان، طی سیر نزولی خود، در قرن 19 میلادی/13 قمری بار دیگر شاهد هجوم اقوامی بیگانه بود. نویسنده در این نوشتار، ضمن بازسازی روایت حیات اجتماعی مسلمانان این سرزمین و با استفاده از پردازش داده ها و روش توصیفی، زمانی را مد نظر قرار می دهد که فرارود مستعمرة روسیه شد و روس ها، با تغییر ترکیب قومی و جمعیتی، مسئول ادارة هفت میلیون مسلمان شدند؛ این سلطه با اتخاذ سیاست «روسی سازی» پی گرفته شد.
سؤال اصلی تحقیق این است که «در نتیجة سیاست روسی سازی چه تغییراتی در حیات اجتماعی مسلمانان این سرزمین ایجاد شد؟» بررسی داده ها مؤید آن است که روس ها حین اجرای سیاست روسی سازی، که در پی نزدیک ساختن جامعة فرارود به فرهنگ و اجتماع روس ها بود، با تبدیل شدن به شهروندان و حاکمان جامعة اسلامی، شکل جدیدی از اجتماع استعمارزده را ایجاد کردند. حاصل پژوهش عمق بیش تری به پاسخ آغازین می بخشد و به این جمع بندی منتهی می شود که استعمارگران روس، با تغییر ترکیب قومی و نفوذ در تشکیلات دینی و قوانین مدنی و ایجاد شهرهای روسی، نوع نوینی از اجتماع استعمارزده را بنا نهادند.