فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۴۱ تا ۲۶۰ مورد از کل ۳۳۶ مورد.
ژان ژاک روسو
کلیات نزد لاک و بارکلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کلیات در طول تاریخ فلسفه یکی از مهم ترین و بحث برانگیزترین مسایل بوده است. برخی تا اندازه ای به آن اهمیت داده و که آن را وجه تمایز انسان از حیوان دانسته اند و برخی دیگر آن را در حد یک نام تنزل داده اند. اهمیت این موضوع در ادوار مختلف تاریخ فلسفه متفاوت بوده، اما در دوره قرون وسطی بسیار بیش از سایر دوره ها به این موضوع اهمیت داده می شده است. لاک و پس از او، بارکلی که هر دو میراث دار فلسفه قرون وسطی نیز بودند، ناگزیر به این موضوع پرداخته و نظریات بدیعی را در این باب ارائه کرده اند. این مقاله به بحث درباره نظریات این دو فیلسوف اختصاص دارد. در ابتدا نظریه لاک و مشکلات آن و سپس آن نظریه بارکلی و نقاط قوت و ضعف آن بیان می شود و در ادامه، یک طریق میانه برای توصیف کلیات ارائه خواهد شد که جامع نظر هر دو فیلسوف و دربرگیرنده نقاط قوت هر دو خواهد بود.
جان لاک و مسئله خوشبختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقوله «خوشبختی»، از مسائل بنیادین و پرسش های دیرینه بشری به شمار می آید که با ابعاد مختلفی از زندگی بشر پیوند دارد و لذا از زوایای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است. در دوران جدید، برخی از متفکران، از جمله جان لاک، به بررسی این موضوع پرداخته و با مشکلات آن دست و پنجه نرم کرده اند. جان لاک در این راه با مسائلی همچون لذت و آلام بشری، اصول اخلاقی، عقلانیت رفتاری و معیار نیک و بد، و همچنین اجتماع، نهادهای دینی، حکومت و قانون روبرو بود. او ضمن ترکیب روایتی طبیعت گرایانه با روایتی دینی و اخلاقی، به رفع موانع و حل تعارضات خوشبختی در حیطه حیات جمعی بشر پرداخت و بر عقلانیت، تساهل، قانون و حکومت مدنی تأکید داشت. پژوهش حاضر، به واکاوی و بازسازی تلاش لاک برای تحلیل خوشبختی و حل تعارضات آن در انگاره و عمل اجتماعی می پردازد.
نگاهی به مبانی ما بعد الطبیعه اراده
حوزه های تخصصی:
نزاع بر سر تقدم فکر بر اراده و یا بالعکس نزاعی دیرینه در عالم تفکر بوده است به طوری که فیلسوفان غالبا مدافع تقدم فکر بر اراده بوده اند و طایفه ای از متکلمان اراده را اصل دانسته و علم و فکر را تابع آن قلمداد کرده اند به طوری که مشیت و اراده حق تعالی را بر علم و حکمت او مقدم داشته اند در فلسفه جدید ما با فیلسوفانی سر و کار داریم که کمابیش تقدم اراده بر فکر را تایید کرده اند و این رای که با رای متکلمان قرابت دارد در فلسفه جدید مورد توجه واقع شده و بسط پیدا کرده است در این مقاله به آراء برخی فیلسوفان دوره جدید مانند دکارت اسپینوزا لایب نیتس کانت فیخته شلینگ و در این زمینه پرداخته شده است.
فراتر از تقابل ماده – صورت نگاهی به چگونگی بهره گیری شیلر از مفهوم بازی در گذر از این تقابل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شیلر در جستارهای نه چندان کمی که در حوزه های زیبایی شناسی، اخلاق و فلسفه دارد همواره مساله ای واحد را درسطوح مختلف دنبال نموده است. مساله شیلر، گسست یا تقابل حادی است که در سطوح مختلف گریبان گیر فرهنگ، جامعه و سیاست شده است؛ این تقابل حاد چیزی نیست جز همان تقابل متافیزیکی کهن میان ماده و صورت. از طرف دیگر مبنای همه این تقابل ها در سطوح مختلف را باید در انسان جستجو کرد. انسان مدرن، برخلاف انسان یونان باستان موجودی گسسته است چراکه همواره به استیلای یک بعد وجودی خود بر دیگر ابعاد وجودی اش تن در داده است. شیلر از دو رانه یا غریزه در انسان سخن می گوید: رانه حس و رانه فرم. رانه حس نماینده بعد حسی و مادی انسان است و رانه فرم نماینده بعد عقلانی و اخلاقی او. شیلر با استفاده از رانه بازی به عنوان رانه سوم تلاش می کند مساله گسست میان ماده و صورت و به تبع آن حس و عقل و رانه های حس و فرم را از میان بردارد. آنچه به پرسش مقاله پیش رو تبدیل می شود این است که شیلر چگونه از مفهوم بازی در حل مساله بزرگ خود که همان مساله گسست است بهره می گیرد؟شیلر به واسطه مفهوم بازی از دوگانگی و گسست بیان شده فراتر می رود. انسان تنها هنگامی می تواند یک انسان باشد که این دو رانه را به یک رانه سوم فرابرد. این رانه سوم رانه بازی است و انسان کامل انسان بازیگر. آنچه در اینجا نشان خواهیم داد آن است که رانه بازی نه تعادل و توازن دو رانه بلکه فراتر رفتن از آن ها است. انسان توسط این رانه از حس و عقل فراتر می رود و به جای حس کردن و یا فکر کردن صرف، بازی می کند. آنچه سبب می شود که انسان به این رانه فرارود، «زیبایی» است. انسان تنها با زیبایی بازی می کند و زیبایی تنها موضوع بازی است. اما زیبایی «آزادی در نمود» است و نمود تنها قلمرو بازی.
تمایز نفس و بدن و تبعات آن در مکاتبات میان دکارت و الیزابت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در قرن هفدهم در کنار ظهور متفکران دوران سازی که تأثیر مهمی در جهت دهی به جریان تفکر در عصر خود و اعصار بعدی داشتند، امکان رشد فکری زنان بزرگی نیز فراهم شد که به لحاظ استعداد و توانایی عقلانی، از زنان هم دوره جامعه خود به مراتب برتر بودند. این امکان در شرایطی به وجود آمد که زن در آن روزگار به هیچ وجه جایگاه قابل توجهی نداشت اما کسانی مثل شاهزاده الیزابت، ملکه بوهمیا، توانستند با استفاده از اعتبار خانوادگی و استعداد فردی به مباحثه با بزرگترین و نامی ترین متفکر و فیلسوف زمان خود، رنه دکارت بپردازند. الیزابت در مواجهه با یکی از مهمترین مسایل فلسفی مطرح برای دکارت یعنی مسأله تمایز میان نفس و بدن، به کندوکاو فلسفی پرداخت و ماحصل تلاش فکری خویش را در این باره در قالب نامه هایی برای دکارت فرستاد و پرسش هایی از او پرسید. در مکاتبات میان الیزابت و دکارت آنچه بیش از هر چیزی توجه خواننده را به خود جلب می کند، تقابل سنت ارسطویی/ دکارتی است این تقابل را در خصوص تعریف حرکت، جوهر، نفس و حیات می توان به خوبی مشاهده کرد. ما وقتی به اهمیت مکاتبات الیزابت و دکارت به درستی پی می بریم که بدانیم جوهره پرسش های الیزابت از دکارت، یعنی نحوه تعامل نفس و بدن، همان چیزی است که توجه فیلسوفان مطرح و بزرگ بعد از دکارت را مانند لایب نیتس، مالبرانش، اسپینوزا، بارکلی و هیوم به خود جلب کرد و سبب شد هر کدام از آنان به نوعی برای یافتن راه حل این معضل بزرگ در نظام دکارتی، نظام های فلسفی تازه ای را پی بیفکنند.
خودانگیختگی در فلسفه نقّادی کانت و فلسفه لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خودانگیختگی، مفهوم اصلی در مبحث آزادی در نظام فلسفی کانت و لایب نیتس است. لایب نیتس این مفهوم را شرط ضروری آزادی و اختیار می داند و عموماً آن را در جایگاه نفی و ردّ هر نوع ضرورتی تعریف می کند. طبق نظر لایب نیتس هر جوهری صرفاً علّت حالات خودش است؛ بنابراین هر تغییری که در آن رخ دهد به گونه ای خودانگیخته حادث می شود. مفسّران فلسفه لایب نیتس، دو نوع خودانگیختگی را در فلسفه او مشخّص کرده اند: خودانگیختگی مونادی و خودانگیختگی عامل. کانت از سنّت لایب نیتسی این دیدگاه را پذیرفت که خودانگیختگی نه تنها اصل درونی عمل است، بلکه ذهن را جوهر اندیشنده می شناساند، اما با معرّفی دو نوع خودانگیختگی مطلق و نسبی، این مفهوم را تبیین می کند. فاهمه وقتی به متعلّق تجربه ای که باید در مقولات آورده شود، ارجاع می کند به صورت نسبی خودانگیخته است. عقل در قانون گذاری، پیروی و ترویج قانون اخلاقی مطلقاً خودانگیخته است، اما همین عقل وقتی در تأثیر اصول ناهمگون و تجربی طبیعت حسّی باشد، به شکل نسبی خودانگیخته است. قوّه حکم نیز وقتی بتواند تنها به متعلّق تجربه واقعی ارجاع شود، به صورت نسبی خودانگیخته است.
فضیلت، علم و سعادت مبنای اخلاق دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله درباره نظام اخلاقی در منظومه فکری دکارت است. در مرحله اول این نوشتار می خواهیم نشان دهیم که حتی اگر بپذیریم دکارت یک نظریه منسجم و نظام مند اخلاقی پرورش نداده و به طور خاص تر کتابی مستقل و صریح درخصوص فلسفه اخلاق ننوشته است، اما دغدغه های اخلاقی دارد و میان انواع سبک های زندگی و رفتارهای مختلف تفاوت جدی می نهد. او در آثار گوناگون خود به اصول و مبانی ای اشاره می کند که ما می توانیم براساس آن ها، نظریه اخلاقی منسجمی به دکارت نسبت بدهیم. در مرحله بعد، می خواهیم به ماهیت و ساختار نظر اخلاقی دکارت اشاره کنیم. در این مسیر، ضمن بررسی مختصر دیگر تفسیرهای موجود، تفسیر مورد نظر خود را از اخلاق دکارتی شرح می دهیم و مؤلفه های مهم و اساسی آن را بیان می کنیم. همچنین، در ضمن بحث، به این مطلب نیز اشاره می کنیم که رأی او به چه گروهی از فیلسوفان اخلاق متأخر شباهت بیشتری دارد. همان طورکه خواهیم دید، اخلاق دکارت چهار مؤلفه اصلی دارد: فضیلت، علم، محدودیت معرفت و سعادت. این ها چهار مؤلفه بنیادینی اند که به نظر می رسد توضیح اخلاق دکارت، بدون آن ها ناقص و حتی نادرست باشد. 1
معضله نفس - بدن از دیدگاه ملاصدرا و لایبنیتس
منبع:
فلسفه دین ۱۳۸۳ شماره ۱
حوزه های تخصصی:
مساله نفس - بدن یکی از مهم ترین مسائل فلسفی در علم النفس قدیم بوده امروزه نیز با عنوان معضله ذهن - جسم در فلسفه ذهن معاصر همان اهمیت را حفظ کرده است. این مبحث فلسفی به طور خلاصه در دو سوال قابل طرح است : ماهیت نفس یا ذهن چیست؟ و چگونه نفس با بدن مرتبط و متحد است؟ ملاصدرا و لایبنیتس از جمله فیلسوفانی هستند که ضمن نقد دیدگاه اسلاف خود - ابن سینا و دکارت - در حل این مشکل تلاش فلسفی زیادی کردند و به راه حل هایی رسیدند که این راه حل ها با یکدیگر نقاط مشترکی دارند. از جمله آن نقاط مشترک نوع ترکیب نفس و بدن و فرو کاستن مرزهای مجرد و مادی در مورد ماهیت نفس و بدن است. در این مقاله ضمن مروری بر دیدگاه های مختلف در مساله ذهن - جسم به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه پرداخته شده است.