فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۸۱ تا ۷۰۰ مورد از کل ۸۵۷ مورد.
جایگاه احساس و تخیل در نظام فکری دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مبحث مربوط به احساس و تخیل در نظام فکری دکارت بسیار مهم است. او در «تأمل دوم» احساس و تخیل را به عنوان حالات آگاهی و بدون اینکه به متعلق خارجی مربوط شوند، ذیل حالات من اندیشنده طبقه بندی می کند. سپس در «تأمل ششم» برای اثبات من جسمانی از این دو قوه یاری می جوید و آن ها را به عنوان قوایی معرفی می کند که تحقق آن ها نیازمند فعالیت جسمانی است. بنابراین آن ها دو قوه ای هستند که نه ذهنی محض اند و نه جسمانی محض؛ بلکه ما در اتحاد ذهن و بدن و در مقام انسانی واحد مرکب از نفس و بدن است که می توانیم از آن ها برخوردار باشیم. در واقع، دکارت با پیش کشیدن بحث احساس و تخیل، نه تنها می کوشد وجود جسم به طور عام و بدن به طور خاص را اثبات کند، بلکه می خواهد نحوة تعامل دو جوهر متمایز ذهن و بدن را هم تبیین نماید. اما به نظر می رسد بحث او دربارة این دو قوه با نظام دوگانه انگارانه اش سازگار نیست. با بررسی آثار چندی از مفسرین دکارت هم چون گری هتفیلد، برنارد ویلیامز، مارگارت داولر ویلسُن و کاترین ویلسُن متوجه می شویم که آن ها کمابیش به بحث احساس و تخیل در نظام فلسفی دکارت پرداخته اند، اما به رغم اهمیت موضوع در نظام فکری دکارت، به اجمال از آن گذشته اند. در این میان جان کاتینگم، مترجم اصلی دورة سه جلدی آثار دکارت به انگلیسی و صاحب آثار متعددی دربارة نظام فکری دکارت، بیشتر از سایر مفسرین به احساس و تخیل در فلسفه دکارت توجه کرده و آراء متفاوتی را نسبت به دیگر دکارت شناسان مطرح کرده است. در این مقاله می کوشیم با استناد به آثار دکارت و رجوع به آراء برخی از مفسرین او، به جایگاه احساس و تخیل در فلسفة دکارت و ارتباط این مسئله با دوگانه انگاری دکارت بپردازیم و به نحوی برجستگی آراء کاتینگم را نسبت به دیگر مفسرین نشان دهیم.
برهان علامت صنعتی در فلسفه دکارت
حوزه های تخصصی:
دکارت در تامل سوم از کتاب تاملات در فلسفه اولی برهانی در اثبات وجود خدا اقامه می کند که امروزه به برهان علامت صنعتی معروف است وی در این تامل دو تقریر مختلف از این برهان ارائه می دهد مقاله حاضر به شرح و تبیین تقریر اول - که مهم تر مفصل تر و معروف تر از تقریر دوم است می پردازد به براهین دکارت در اثبات وجود خدا و از جمله همین برهان اعتراضات مهم و متعددی شده است این مقاله به طرح و بررسی و پاسخ اعتراضات مزبور نپرداخته چرا که این خود مستلزم تالیف مقاله مستقل دیگری است.
بررسی دیدگاه های ایمانوئل کانت در موضوع اخلاق و آموزه های اخلاق مدارانه امام محمدباقر(ع)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر ایده آلیسمِ آلمانی (قرون 18 و 19)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی اخلاق و تربیت در روایات
ایمانوئل کانت (Immanuel kant) فیلسوف شهیر آلمانی، در مبانی اندیشه خود، به بحث اخلاق توجه کرده است. وی با ترسیم منظومه فکری خود، بر این باور است که اخلاق مداری فراتر از هر گونه امر طبیعی یا مافوق طبیعی است. وی با تلاشی که در راستای خلوص اخلاق به انجام رسانده، بر این رای حکم کرده که تنها و تنها اراده خیر است که می تواند به دور از هر شائبه غیر اخلاقی باشد. امام محمدباقر(ع) از جمله ائمه معصومی است که در آموزه های خود، بر موضوع اخلاق مداری تاکید فراوان کرده است. امام باقر در مقایسه با کانت، از مرحله ای متعالی تر در اخلاق، سخن به میان می آورد. بررسی دیدگاه های امام باقر(ع) و کانت، ما را به فهم صحیح تری از نسبت اخلاق و دین نیز رهنمون می کند.
برون شدن از نتایج مشکل آفرین رویکرد کانت به مسئله وجود در پرتو حکمت سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
ضرورت و یقین ((می اندیشم ))
حوزه های تخصصی:
فلسفه دکارت با ((می اندیشم پس هستم)) آغاز میشود و با نتایج بلاواسطه و یا با واسطه ای که از آن به دست می آید انسجام می یابد. همین ارتباط ویژه که سراسر ساختار این فلسفه را در برگرفته و سایه خود را بر یکایک مباحث و مسائلی که دکارت مطرح نموده افکنده است ‘ مهم ترین دستمایه متفکرین برای نقد و بررسی فلسفه کارتزین بوده و هست . چنین به نظر می رسد که اساسأ ارزیابی این فلسفه بدون پرداختن به قاعده مورد بحث محال و حداقل بسیار دشوار است . برنارد ویلیامز یکی از همین گروه اندیشمندان است که قاعده((می اندیشم پس هستم )) و ضرورت و یقین نسبت داده شده به آن را مورد نقادی خود قرار داده است . مطالعه ترجمه مقاله ویلیامز که با عنوان (( ضرورت می اندیشم )) به رشته تحریر درآمده و با اندک دخل و تصرفی آن را ملاحظه می نمائید با توجه به نکته سنجیهای نقادانه نویسنده به فهم فلسفه دکارت کمک بسیار خواهد نمود. نویسنده مقاله که به فلسفه های تحلیل زبانی هم تسلط دارد ‘ بحث خود را با پرداختن به این موضوع که اساسأ چه نوع قضایایی از ضرورت و یقین برخوردارند آغاز می کند و بعد مفصلأ بدین نکته می پردازد که آیا((می اندیشم پس هستم )) از این نوع قضایاست ؟ به عقیده ویلیامز پاسخ این سؤال در گروه حل مشکل دیگری است و آن اینکه آیا ((هستم)) نتیجه بدست آمده از قیاسی است که ((می اندیشم )) یکی از مقدمات آن است یا نه ؟ بدیهی است اگر به استنتاجی بودن ((هستم)) قائل باشیم ‘ حتی اگر برای آن ضرورتی هم قائل شویم با ضرورتی که ((هستم )) به صورت بلاواسطه داشته باشد متفاوت خواهد بود . استشهاد نویسنده به عبارات دکارت از مزایای دیگر این مقاله است ‘ اگر چه به عقیده وی دکارت در توضیح موضوع مذکور عبارات متعارضی ارائه نموده است که این امر ناشی از پیچیدگی مسأله است . ویلیامز برخلاف معمول عبارت دکارت را نوعی استدلال ‘ اگر چه متفاوت با اشکال منطقی قیاس ‘ میداند و به همین دلیل به تحلیل روان شناسانه آن می پردازد. تطبیق و بررسی استدلال دکارت با منطق ریاضی نیز از ویژگیهای قابل تأمل مقاله مذکور است . نویسنده بخش قابل توجهی از نوشتار خود را به بحث راجع به ضمیر متکلم وحده ((من)) اختصاص داده و نکاتی بدیع پیرامون نحوه حصول ((می اندیشم)) ارائه می دهد که از بهترین و محققانه ترین قسمتهای مقاله وی محسوب می گردد . تلفیق نتایج این قسمت از بحث با التفات به ماهیت ((اندیشه)) و رابطه آن با انسان ‘ خود موجب دستیابی به قواعد جدیدی می گردد که حائز اهمیت است . آنچه که نویسنده در انتهای همه این تجزیه و تحلیلها مطرح می کند ‘ این است که شیوه دکارت در بدست آوردن((هستم))از((می اندیشم)) تنها بعد از فهم دقیق ماهیت من و آنچه که دکارت حقیقتأ از می اندیشم در نظر داشت میسر است ‘ استثنایی که به عقیده نویسنده نمی تواند غلط باشد.
زایش دوباره حماسه از فلسفه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برخی از مفسرین ایرانیِ نیچه، با تفسیری افراطی، اندیشه او را بدیل عرفان ایرانی تعبیر کرده اند. چنین تفسیری از بیخ و بن خطا و نافیِ مبانی هستی شناختی ، ارزشی، و اخلاقیِ نیچه است. اندیشه نیچه نه از انگاره های عرفانی، بلکه از ارزش های حماسی آبستن است. برای فهم او باید از قهرمانان ایلیاد هومر و شاهنامه فردوسی چون آخیلس و رستم استمداد جست نه عرفایی چون شبلی و حلاج. علت این سوء فهم، ناتوانیِ مفسرین ایرانی در تشخیص حد فارغ میان عرفان و حماسه است. نسبت میان حماسه و عرفان، مغایرت است نه مشابهت. ممکن است جهان بینیِ عرفانی شباهت هایی با جهان بینیِ حماسی داشته باشد؛ لکن این شباهت ها صرفاً صوری است و در بنیان های هستی شناختی، معرفتی، و اخلاقی، حماسه ناقض عرفان است. با گشاده ستی و اِعمال رواداریِ بسیار، می توان عرفان را بدیل شقی از حماسه انگاشت که به تأسی از شاهرخ مسکوب آن را «حماسه منفی» می نامیم. همچنین اندیشه نیچه بیش و پیش از آنکه از سرچشمه های فرهنگ ایرانی سیراب شده باشد، از منابع فرهنگ یونانی آبشخور گرفته است. استمداد نمادین نیچه از شخصیت زرتشت نیز نمی تواند برهان محکمی برای دفاع از دعاویِ این چنینی باشد. ضمن اینکه فهم نیچه از زرتشتی گری بسیار مغشوش و مغلوط است. الغرض! با تقید به اصل عقلانیت در تفسیر، و نیز با تأکید بر اصولی چون خودبنیادی، اصالت اراده، ذم بی کنشی، و آری گویی به زندگی، فلسفه نیچه را می توان تقلایی فلسفی برای باززاییِ فرهنگ حماسی در افق زمانه و فرهنگ مدرن به شمار آورد.
بررسی تطبیقی دیدگاه ابن سینا و لایب نیتس پیرامون مبدأ نخستین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی الهیات بالمعنی الاخص
توجه به مبدأ نخستین موجودات و اقامه ی براهین متعدد در اثبات وجود آن از دیرباز در تفکر فلسفی وجود داشته است. پژوهش حاضر از روش مطالعات تطبیقی به مقایسه ی دیدگاه ابن سینا و لایب نیتس پیرامون مبدأ نخستین پرداخته است. ابتدا برهان صدیقین ابن سینا و برهان مبتنی بر اصل جهت کافی لایب نیتس در اثبات وجود مبدأ نخستین ارائه شده و سپس علیت مبدأ نخستین در قالب سه پرسش مورد مقایسه قرار گرفته است: مبدأ نخستین علت فاعلی است یا غایی؟ علت حقیقی است یا جهت کافی؟ علت موجده است یا مبقیه؟ در پایان این نتایج حاصل شده است: هر دو برهان مبتنی بر برهان امکان و وجوب است با این تفاوت که ابن سینا با توجه به خود وجود و تقسیم آن به واجب و ممکن، برهان صدیقین را اقامه می کند اما لایب نیتس حقایق موجود را به دو دسته ی ضروری و ممکن تقسیم می کند و جهان را به عنوان مجموعه ی ممکنات نیازمند وجود مبدأ نخستین می داند. ابن سینا مبدأ نخستین را علت فاعلی می داند و لایب نیتس او را هم مبدأ علت فاعلی و هم مبدأ علت غایی. هر دو فیلسوف، مبدأ نخستین را علت حقیقی به معنای موجده دانسته و او را علت مبقیه نیز می دانند.