محمد حبیب اللهی
مطالب
فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۱۰ مورد از کل ۱۰ مورد.
معرفی سه تفسیر کهن به زبان پارسی
نویسنده:
محمد حبیب اللهی
حوزه های تخصصی:
معرفی چند نسخه خطی: از کتابخانه چارتورسیکی لهستان و گزارش کوتاه سفر
نویسنده:
محمد حبیب اللهی
حوزه های تخصصی:
ایرانشناسی در لهستان
نویسنده:
الکساندر هوچوکو مترجم:
محمد حبیب اللهی
حوزه های تخصصی:
پارسیان هند
کیفیت و بررسی فعل در لهجه مشهد
نویسنده:
محمد حبیب اللهی
حوزه های تخصصی:
روابط ایران و لهستان در طی قرون
نویسنده:
محمد حبیب اللهی
حوزه های تخصصی:
تقریری تازه از نقد داماسکیوس بر مبدأ متعالیِ نوافلاطونی(مقاله علمی وزارت علوم)
نویسنده:
محمد حبیب اللهی احمد عسگری
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
320 - 337
کلید واژه ها: داماسکیوس مبدأ نخستین مبدأ متعالی واحد نوافلاطونی امر ناگفتنی
حوزه های تخصصی:
مهمترین مشخصه تفکر نوافلاطونی در نظر گرفتن مبدئی فوق عقل و ورای وجود است؛ مبدئی که مطلقاً ناگفتنی است و هیچ عنوانی شایستهاش نیست و تنها به طریق سلب میتوان راجع به آن سخن گفت؛ اما چنین مبدأ متعالیای، که ابتکار افلوطین به حساب میآید، در میان دیگر نوافلاطونیان بدون نقض و ابرام باقی نماند. مفصلترین نقدی که به این نظریه از سوی یک نوافلاطونی به دستمان رسیده بخش نخست از کتاب درباره مبادی نخستینِ داماسکیوس است. او که آخرین رئیس آکادمی آتن بود در این متن استدلال میکند که واحد افلوطینی اگر بناست مبدأ نخستین باشد نمیتواند متعالی از وجود دانسته شود و اگر بناست متعالی از وجود فرض شود نمیتواند در عین حال مبدأ و آرخه باشد. میان مبدئیت و تعالی ناسازگاری وجود دارد و از این رو واحد نوافلاطونی که مبدأ نخستین است باید موجود دانسته شود، نه متعالی از وجود. از قضا این ادعا، یعنی موجودیت مبدأ نخستین که اساس استدلال داماسکیوس است، از سوی پژوهشگران مورد توجه واقع نشده است و ایشان به دنبال تقریرهای دیگری برای سخن داماسکیوس گشتهاند. با شواهد متنی استدلال کردهایم که میتوان این مدعا را به داماسکیوس نسبت داد و همین را مبنای اعتقاد او به امری مطلقاً متعالی و غیر از واحد دانست، امری که درباره آن هیچ نمیتوان گفت و اندیشید و تنها سکوت در موردش رواست.
«الهیات» نزد ارسطو و نسبت آن با دین یونانی(مقاله علمی وزارت علوم)
نویسنده:
محمد حبیب اللهی احمد عسگری
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
201 - 228
کلید واژه ها: الهیات تنزیهی فلسفه اولی دین یونانی الهیات تمثیلی لامبدا محرک لایتحرک
حوزه های تخصصی:
پژوهشگران در مواجهه با الهیات ارسطو عموماً الهیات تنزیهی را به او نسبت می دهند. فیلسوف متأله در این الگو دین خود را از فلسفه نگرفته است، بلکه فلسفه را برای تفسیر و قرائت عقلانی خاصی از دین به کار می گیرد. او با استفاده از مفاهیم فلسفی تصوراتِ تشبیه زده از الوهیت را اصلاح، و الوهیت را تنزیه می کند. فیلسوف در این الگو پیش از تفلسف متدین است و با تفلسف قرائت خود را از دین تغییر می دهد. در حالی که رویکرد غالب در تفسیر ارسطو همین است، اما عده ای چون نتوانسته اند چنین الهیاتی در وی بیابند رویکرد دیگری اتخاذ کرده و اساساً الهیاتِ وی را منکر شده اند. در این مقاله پس از شرح این دو رویکرد و نشان دادن عدم تطابقشان با متون ارسطو به معرفی قرائت الهیاتیِ غیرتنزیهی از مابعدالطبیعه پرداخته ایم. فیلسوف در این الگو دینِ پیشافلسفی را عقلانی نمی سازد، بلکه در متنِ فلسفۀ خودش الوهیت و امر قدسی را تجربه می کند. در اینجا فلسفه مسبوق به دین نیست، بلکه دین مسبوق به فلسفه و محصولِ نهاییِ آن است. بنابراین ارسطو متدین به دین یونانی یا هر دین پیشافلسفیِ دیگری نبوده، بلکه دینِ او عین فلسفۀ اوست.
بازخوانی عقل آناکساگوراس در روانشناسی ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
نویسنده:
محمد حبیب اللهی احمد عسگری
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۸۹
79 - 100
کلید واژه ها: ارسطو آناکساگوراس کتاب النفس عقل
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث بسیار دشوار در روانشناسی ارسطو بحث عقل است. این بحث که در طول تاریخ دست مایه تفاسیر بسیار گوناگون بوده به ندرت از منظر مواجهه ارسطو با پیشینیانش بررسی شده است. این مقاله استدلال میکند که ارسطو در این بحث وام دار آناکساگوراس است و نظریه او را دراین باب ارتقا میدهد و در چارچوب مبانی خودش بازخوانی میکند. مهمترین و چالشبرانگیزترین مباحثی که در کتاب درباره نفس در موضوعِ عقل مطرح شده از این منظر قابلِ فهم میشوند. آناکساگوراس صریحاً یا ضمناً دو وصفِ عدمتعین و سرمدیت را به عقل نسبت میداد. ارسطو این دو وصف را برای عقل میپذیرد و میکوشد تا مشکلاتی را که بر سر راه این دو قرار دارد برطرف کند. هر دویِ این اوصاف با فعالیت اصلیِ عقل، یعنی شناختن و تعقلکردن، ناسازگارند. آنچه مطلقاً نامتعین است به هیچ چیزی شباهت ندارد. پس، مطابق حکم مشهورِ «شبیه شبیه را میشناسد»، قادر به شناختن نخواهد بود. همچنین شناختن نوعی عبور از قوه به فعل است که از لوازم ماده است. ازاین رو، عقل اگر بخواهد فعالیت شناختی داشته باشد، نمیتواند سرمدی باشد. نشان دادهایم که مباحث دو فصل چهارم و پنجم از کتاب سومِ درباره نفس به همین دو مسئله پاسخ میدهند.