آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

گفتگو و تقویت روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سازنده در بین کشورها و جوامع بشری بی‏تردید گام مثبتی در حل مناقشات اجتماعی است. بر این اساس ایده‏ی گفتگوی تمدن‏ها که به مفهوم «وانهادن و ترک ارداه‏ی معطوف به قدرت و تمسک و گرایش معطوف به عشق است.» با الهام از اصول همزیستی، همکاری و همیاری با جوامع دیگر و پذیرش تعاملات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در عرصه‏ی سیاست و روابط بین‏الملل می‏تواند بر مسائل و مشکلات، جنگ و نزاع، فقر و ناامنی در جهان فائق آید. در این نوشتار نویسنده در پی دستیابی و پاسخ‏گویی به این مسأله است، که آیا با وجود فقر حاکم بر جهان و نابرابری‏های موجود و روبه افزایش در جهان کنونی جایی برای گفتگوی تمدن‏ها وجود دارد؟ همچنین با توجه به مبانی لیبرال دموکراسی که ریشه در فردگرایی دارد، و نیز روح حاکم بر جهان سیاست و اقتصاد را در روابط بین الملل تشکیل می‏دهد تا چه اندازه می‏توان به انجام و مفید بودن گفتگوی تمدن‏ها امیدوار بود؟ و در نهایت چه راهبردی را می‏توان برای دستیابی به هدف گفتگوی تمدن‏ها در نظر آورد؟

متن

بی‏تردید بشریت در آستانه‏ی قرن بیست و یکم با توجه به وضعیت روبه رشد تکنولوژی ارتباطی و رسانه‏ای، پیچیدگی اقتصاد و زندگی اجتماعی، با مسائل حاد متعددی روبه رو شده است. از یک سو با توجه به این که انسان مدرن، سوداگر و سودپرست است، و در نظر اندیشمندان و فیلسوفانی نظیر ماکس وبر، هربرت مارکوزه و هورکهایمر، و... با نوعی سودانگاری، محاسبه گری و سوداگری تعریف و شناخته می‏شود که در واقع این همان روح انسان مادی‏گرا در عصر جدید است.
این در حالی است که جهان معاصر، به عنوان محیطی که تکنولوژی‏های ارتباطات، حمل و نقل و کشتار جمعی سریع، ماهیت جنگ‏ها و ابزارهای تأمین امنیت را نیز دستخوش انقلاب ساخته است؛ به عنوان مثال کاهش تولید نفت، سقوط یک بازار ارز، یا آلودگی ناشی از یک انفجار یا حادثه‏ای هسته‏ای، ممکن است به سرعت موجب پیدایش واکنش‏ها و اقدامات شدید و سرتاسری در جهان گردد. و یا ممکن است حتی امنیت یک کشور به صورت عدم امنیت کشور دیگری ملاحظه و تعریف شود و یا ممکن است راه‏هایی که یک کشور برای دفاع از قلمرو خود در پیش می‏گیرد برای کشورهای دیگر خطر تلقی گردد. وضعیت کشورها امروزه به گونه‏ای است که ممکن است هیچ گاه احساس امنیت نکنند، زیرا هرگز نمی‏دانند تا چه میزان قدرت برای امنیت آنها کافی است.
وجود شرکت‏های غول آسایی که نه تنها می‏توانند روی سیاست‏های بسیاری از کشورها تأثیر بگذارند بلکه می‏توانند در بسیاری از کشورها رفاه اقتصادی و یا فقر مالی به وجود آورند، تکنولوژی جدید در کنار ثروت روزافزون قدرت‏های صنعتی، ابزارهایی را برای قدرت‏های بزرگ فراهم آورده تا حوزه‏ی نفوذ خود را - تقریباً - در تمام نقاط زمین گسترش دهند.
آمارها حکایت از آن دارند که علی رغم رشد تولید در سال‏های 95-1973 ، نرخ متوسط دستمزد واقعی در این سال‏ها کاهش یافته و نابرابری در بعضی موارد به سطح 70 سال قبل رسیده است. کیفیت زندگی در کشورهای توسعه یافته، از جمله اروپا و آمریکا در حالت شکنندگی قرار دارد و این کشورها نیز در لبه‏ی بحران‏ها و ناآرامی‏های عمومی قرار دارند، به عنوان مثال نسبت شکاف درآمدی بین 20 درصد جمعیت جهان در ثروتمندترین و فقیرترین کشورها از سی به یک در سال 1960 ، به هشتاد و دو به یک در سال 1995 رسیده است و این وضعیت در کشورهای جهان سوم وخامت آن به مراتب شدیدتر شده است. (سلیمانی، 1380 ، 44)
لذا به اعتقاد برخی گفتگوی بین تمدن‏ها می‏تواند با افشای نابرابری‏ها و دامن زدن به اختلافات و بیگانگی حتی برخورد بین شمال و جنوب را تشدید کند، که هابرماس از آن تعبیر به «ارتباط مخدوش» می‏کند. (افراسیابی، 1380 ، 17)
از سوی دیگر میل به عدالت خواهی، یک گرایش فطری در نهاد آدمی است، هر انسان سالم و آشنا با تمامیت انسانی خود طبعاً عدالت خواه است. از این رو همبستگی انسان‏ها، احترام به حق حیات، گرامی داشتن کرامت انسان‏ها و اجازه‏ی طرح سایر فرهنگ‏ها زمینه را برای تحقق عدالت اجتماعی و کاهش بحران منازعات و فاصله‏های حاد طبقاتی از طریق گام نهادن در بستر تفکر پارسایانه و تکیه بر جنبه‏ی معنوی بشر می‏تواند راه را برای گفتگو باز کند.
این نوشتار با نگاهی به واقعیت‏های موجود در جهان - که بیانگر نیاز جدی بشر به دست یافتن به راهبردی است که بتواند چهره خشن و ناامنی موجود در جهان را به چهره‏ای زیبا، آرام و مطمئن تبدیل کند درصدد پرداختن به مسأله‏ی فقر و گفتگوی تمدن‏ها برآمده است.
نگاهی گذرا به وضعیت اقتصادی جهان
در حال حاضر از حدود 200 کشور که در جهان وجود دارند، شاید از مهم‏ترین خصوصیت آنها وجود نابرابری در روابط اقتصادی آنهاست. به عنوان مثال وقتی 80 درصد جریان‏های مالی جهان فقط در 20 کشور که آن هم جمعیت آنها تنها 22 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‏دهد متمرکز است و به عبارت دیگر 90 درصد کشورها و 78 درصد از جمعیت جهان به بخش کوچکی از جریانات مالی جهان دسترسی دارند؛ و یا صندوق بین‏المللی پول که نقش اساسی را در تنظیم روابط مالی بین کشورها و حتی در سیاست گذاری‏های اقتصادی در داخل کشورهای جهان سوم را دارد، سیاست آن به شکلی تنظیم شده که نابرابری آن کاملاً مشهود است؛ به گونه‏ای که از 183 کشور که عضو این صندوق هستند، حق تصمیم‏گیری با هیئت مدیره‏ی 24 نفره‏ای است که هشت کرسی دائم آن متعلق به کشورهای آمریکا، آلمان، بریتانیا، روسیه، ژاپن، چین، فرانسه و عربستان است و تصمیمات مهم نیز در این صندوق نیاز به اخذ اکثریت آراء را دارد، و تقسیم آراء هم نه براساس اصل هر کشوری یک رأی بلکه براساس سهم هر کشور در سرمایه صندوق صورت می‏گیرد. (فکوه، 1381 ، 18)
آمارها حکایت از آن دارند که در حالی که کشورهای صنعتی با جمعیت تقریبی 15 درصد، 80 درصد از درآمد جهان را در سال 1991 به خود اختصاص داده‏اند، کشورهای جهان سوم از جمله چین و هند که تقریباً 58 درصد جمعیت جهان را تشکیل می‏دهند تنها 48 درصد درآمد را توانسته‏اند جذب کنند. (کیوان، 1376 ، 74-72)
روند روبه افزایش فقر و نابرابری
روند روبه افزایش شرایط نابرابری و فقر اقتصادی به گونه‏ای است که سهم کشورهای کم درآمد در جمعیت جهانی بیش از 2 درصد در طی دوره‏ی سه ساله‏ی 1988 و 1991 افزایش یافته، اما سهم آنها در درآمد جهانی از 4/5 درصد به 9/4 درصد کاهش یافته است. به همین ترتیب سهم کشورهای جنوب صحرای افریقا در درآمد جهانی در همین دوره از 9/0 درصد به 7/0 درصد تنزل یافته است. خلاصه این که درآمد سرانه جهان سوم به طور متوسط در مدت 20 سال فقط یک دلار افزایش یافته است، در حالی که این رقم در کشورهای صنعتی، به طور متوسط در همین مدت به 168 دلار بالغ گردیده است. (لیوپچی، 1370 ، 149)
هزینه‏های نظامی
گروهی جنگ را در روابط بین‏الملل یک قاعده پنداشته و صلح را یک استثنا به شمار آورده‏اند و گروهی به عکس، چنان که به عنوان مثال می‏توان کانت را فیلسوف صلح، و ماکیاول را نظریه‏پرداز جنگ دانست.
بی‏تردید در دوران معاصر، جهان در معرض مخرب‏ترین جنگ‏ها بوده است. به گفته‏ی الوین تافلر:
عده کمی می‏دانند که بسته به نحوه‏ی دسته‏بندی ما، بین 150 تا 160 مورد آتش جنگ و برخورد از زمان صلح در 1945 به بعد در گوشه و کنار جهان زبانه کشیده است و شمار سربازانی که در این جنگ‏ها کشته شده‏اند 000/200/7 نفر می باشند. این رقم تنها برای کشته‏هاست نه برای زخمی‏ها، شکنجه شدگان یا معلولان. (تافلر، 1374 ، 34)
تأثیر نامطلوب بحران‏های نظامی در جنگ‏های اخیر در عراق، افغانستان، لبنان، یوگسلاوی (سابق) و سرزمین‏های اشغالی فلسطین و ... بر مناسبات بین‏المللی و به تشنج کشیدن جهان پس از پایان جنگ سرد نشان داد که برای هیچ کشوری نمی‏توان هیچ گونه نقش دومی قائل شد و هر نوع جنگی می‏تواند خطری بالقوه بزرگ و ویران کننده برای صلح و ثبات جهانی قلمداد شود.
روند صعودی در افزایش هزینه‏های نظامی و مقایسه آن با بودجه‏های تعلیم و تربیت و بهداشت، این واقعیت دردناک را بیان می‏کند که بشریت راه آسایش و رفاه و امنیت را به دست خود به روی خود می‏بندد. در سال 1967 ، گزارش یونسکو در سال 1971 حاکی از آن است که 000/000/582/172 دلار یا 2/7 درصد از تولید ناخالص جهان به این امر اختصاص داده شده است. در حالی که در رابطه با تعلیم و تربیت 119 میلیارد دلار که پنج درصد تولید ناخالص جهان و نیز در رابطه با بهداشت 5/2 درصد از تولید ناخالص جهان به آن اختصاص یافته است. در سال 1970 که به طور نسبی سال صلح بوده است تأسیسات نظامی و دفاعی نزدیک به 16 میلیون نفر را در خدمت خود داشته‏اند. (بی‏نا، 1370 ، 17)
در کشورهای در حال توسعه نیز در فاصله‏ی سال‏های 1960 تا 1988 هزینه‏های نظامی به دلار ثابت آمریکا 50 برابر شده و دو برابر سریع‏تر از درآمد سرانه رشد داشته است.
واردات تجهیزات و لوازم نظامی که در سال‏های پایان جنگ سرد 7 درصد ازکل واردات کشورهای در حال توسعه را تشکیل می‏داد، با روند رو به افزایشی از 1978 تا 1988 در این کشورها بیش از 43 از کل تجارت بین‏المللی اسلحه را به خود اختصاص داد، در واقع هزینه‏ی نظامی این کشورها از جمع هزینه‏های آموزش و پرورش و بهداشت نیز بیشتر شده است. (گریفین، 1377 ، 114-113)
گزارش محققان استرالیایی درباره‏ی حمله‏ی آمریکا به عراق و هزینه‏های آن، حکایت از آن دارد که حتی جنگ کوتاه مدت می‏تواند تا سال 2010 ، یک تریلیون دلار هزینه داشته باشد و یک درصد از کل بازده اقتصادی جهان را به خود اختصاص دهد.
به نظر همین گروه اگر جنگ طولانی شود هزینه‏های تخمین زده شده سه برابر خواهد شد، همچنین تأثیر متقابل افزایش قیمت‏های نفت، صرف بودجه‏های اضافی و نیز بی‏ثباتی اقتصادی، عواملی هستند که توانسته‏اند تنها در سال 2003 ، 173 میلیارد دلار به اقتصاد جهانی ضرر وارد کنند. (ایران، 1381 ،5)
با توجه به آنچه ذکر شد به نظر بعضی از محققان گفتگو در چنین شرایطی بدون توجه به ساختار کنونی اقتصاد و بی‏توجه به شکاف فقر و نابرابری و اصلاح و بهبود زیرساخت‏های مالی بین‏المللی، نه تنها زمینه‏ای را برای گفتگو بین تمدن‏ها فراهم نمی‏کند، بلکه در واقع گفتگوی بین تمدن‏ها می‏تواند به دلیل افشای نابرابری‏ها و دامن زدن به اختلاف و بیگانگی برخورد بین شمال و جنوب را تشدید کند و یا به ابزاری برای «ثبات آفرینی»، فروکاهد، که به اصطلاح فوکویاما، گفتگو به نوعی به «بحث برای عادی جلوه دادن» تبدیل می‏شود. (افراسیابی، 1380 ، 17) در این صورت، «خطاست اگر فرض کنیم مفهوم گفتگو واقعیت قدرت را در مناسبات میان دولت‏ها مردود می‏شمارد. برعکس، انتقاد اصلی گفتگو بر واقع گرایی این است که عقلانیت خشک و انعطاف‏ناپذیر آن جای چندانی برای ارزش‏ها، باورها، برداشت‏های فرهنگی و دیگر عوامل غیرمادی باقی نمی‏گذارد.» (رمضانی، 1380 ، 16) از این رو به نظر برخی «در زمان حاضر حتی کمترین هم رأیی در مورد اولویت‏ها برای گفتگوی راستینی میان تمدن‏ها وجود ندارد. گفتگو برای پربار بودن مبادله به بعضی از زمینه‏های مشترک آغازین نیاز دارد.» (افراسیابی، 1380 ، 16)
مبانی لیبرال دموکراسی
اصولاً این که بتوان با مبنای لیبرالیسم راهی برای مساوات و برابری در میدان گفتگو باز کرد و انتظار داشت که قدرت عامل تعیین کننده و نقش اساسی را در سرانجام گفتگو باز نکند با مبانی لیبرالیسم سازگاری ندارد. زیرا «شناسایی همگانی موجود در دموکراسی لیبرال، لزوماً ناقص است؛ چرا که سرمایه‏داری موجد نابرابری اقتصادی و مستلزم تقسیم کاری است که نفس واقعیت آن حکایت از شناسایی نابرابری دارد.» (فوکویاما، 1372 ، 382)
بی‏تردید باید ریشه‏های شکل‏گیری و آرایش طبقاتی را در تمدن کنونی غرب در مبانی و ماهیت آن جستجو کرد. نظام‏های سرمایه‏داری به هر شکل و مرتبه‏ای گرفتار فاصله و شکاف طبقاتی هستند، از این رو برخلاف شعارهای برابری طلبانه و عدالت خواهانه انقلاب فرانسه، نشان چندانی از مساوات و برابری میان انسان‏ها در این جوامع وجود ندارد، و روند کلی حرکت و سمت سوی آن نیز به طرف تشدید این نابرابری‏هاست. و این امر نشأت گرفته از این واقعیت است که عدالت و برابری در تقرب به حق و حقیقت تحقق می‏یابد. در حالی که روح نظام‏های لیبرال دموکراسی بر اعراض از حقایق روحانی و مدار معنوی حاکم بر هستی شکل گرفته است. در نتیجه روح دادگری و حقیقت جویی در میان این جوامع کاهش یافته، و نتیجه و ثمره‏ی آن در دگرگونی در وضع و مناسبات میان انسان‏ها جلوه‏گر گردیده است. به گونه‏ای که زمینه‏های پیدایی و گسترش احساس فراگیر تنهایی و بیگانگی انسان‏ها را از یکدیگر فراهم نموده است. و در مناسبات اجتماعی ما بین انسان‏ها توزیع نابرابر قدرت، ثروت، منزلت اجتماعی جایگاه‏های مختلفی را در نظام اجتماعی به وجود آورده است.(1)
سخنان صریح و بی‏نیاز از هرگونه شرح و تفسیری که از زبان نظریه‏پردازان لیبرال دموکراسی مانند هانتینگتون، و «فوکویاما» صادر شده است. بیانگر روح و ماهیت لیبرال دموکراسی است لذا به نظر هانتینگتون حس مشارکت جویی و عدالت خواهی و انتقاد از مراکز قدرت و ثروت ماجرای غم‏انگیزی است که روح دموکراسی لیبرال را آشفته کرده است.
از این رو وی می‏گوید:
علایق روزافزون اقلیت‏ها و زنان در جهت انتقاد از تمرکز قدرت و ثروت و مشارکت جویی گسترده‏ی آنان برای کنترل نهادهای سیاسی توازن دقیق و مطلوب میان دولت و آزادی، اقتدار و دموکراسی را به گونه‏ای غم‏انگیز بر هم زده و آونگ را دچار انحراف بسیار زیاد به جانب دموکراسی و آزادی کرده است. (قراگوزلو، 1381 ، 34)
این نظریه پرداز آمریکایی معتقد است:
عملیات مؤثر یک نظام سیاسی دموکراتیک به طور معمول نیازمند بی‏طرفی و عدم تعهد انفرادی و گروهی است. در گذشته هر جامعه‏ی دموکراتیک چه کوچک و چه بزرگ دارای یک درصد مشخص از جمعیت بود که به گونه‏ی فعال در سیاست شرکت نمی‏کردند. این حد در مورد گروه‏ها به طور ذاتی یک حالت غیردموکراتیک است اما عاملی نیز بود که دموکراسی را قادر به اجرای رسالت خود می‏کرد. به عبارت ساده‏تر و اصولی‏تر، به طور ذاتی این عوامل غیردموکراتیک است که دموکراسی را قادر به اجرای رسالت خود می‏کند. (قراگوزلو، 1381 ،34)
«هنری کیسینجر» از نظریه پردازان و دست اندرکاران سیاست خارجی آمریکا می‏گوید:
ضروری است که روابط آمریکا با متحدانی که حمایتشان در صورت رویارویی بسیار مهم و اساسی است، تقویت شود، مهم‏ترین آنها ترکیه است که با عراق، ایران و قفقاز ناآرام همسایه است و در هر بحرانیهمکاری‏اش ضرورت دارد. در آمریکا و حتی در اروپا این گرایش وجود دارد که همکاری ترکیه مسلم فرض می‏شود و به نحوی عمل می‏کنند که این همکاری را تابع سیاست‏های داخلی و بدون هزینه‏ای می‏دانند، گویی غرور ملی ترک‏ها و مقتضیات خاص آن کشور را می‏توان نادیده گرفت. (قراگوزلو، 1381 ، 39)
حال چگونه فرانسیس فوکویاما می‏تواند ادعا کند که لیبرال دموکراسی غرب با چنین مبانی و ماهیتی می‏تواند بهترین الگو برای جهان باشد و دیگران بنابر اعتقاد هانتینگتون اگر نخواهند این الگوی تمدن غرب را بپذیرند باید آماده‏ی رویارویی و جنگ و نبرد باشند.
فرانسیس فوکویاما در گفتگو با مایکل لرین و بئاترین لاروش، در رابطه با برتری نظام لیبرال دموکراسی و یکه تاز بودن آن می‏گوید:
در شرایط کنونی، راه‏کارهای نهادی معتبری که به گونه‏ی بنیادین نامتفاوت از راه‏کارهای ما باشد و بتواند جامعه‏ای رضایتبخش‏تر از جامعه‏ی لیبرال دموکراتیک نو بسازد، وجود ندارد. (فوکویاما، 1381 ،40)
در حالی که فوکویاما خود اذعان و اعتراف دارد که: «همه‏ی جوامع به حداقلی از انسجام اجتماعی نیاز دارند، حال آن که لیبرال دموکراسی لزوماً فاقد شالوده‏ی اخلاق جمعی برای همه‏ی افراد جامعه است؛ چیزی که به صورت کاهش حس همبستگی و اتحاد نمود پیدا می‏کند.» (فوکویاما، 1381 ، 40)(2)
با توجه به تناقضات درونی و بیرونی نظام لیبرال دموکراسی، می‏بینیم اقتصاد بازار و دموکراسی در غرب از درون خود به تناقض و بن‏بست رسیده است و از برون نیز دچار چالش جدی است؛ زیرا تظاهرات خیابانی و حضور ملت‏ها در بیان خواسته‏های خود و اعتراضاتشان به سازمان‏های تحت امر لیبرال دموکراسی غرب مانند صندوق بین‏المللی پول، بانک جهانی و... چیزی نیست که بتوان چشم خود را بر روی آن بست و به انکار آن پرداخت.(3)
نتیجه
از آن چه بیان شد می‏توان چنین نتیجه گرفت که به وسیله‏ی گفتگو با وجود مبانی سرمایه‏داری و نظام لیبرال دموکراسی نه تنها چهره‏ی جهان از فقر و نابرابری و افزایش شکاف طبقاتی شستشو نمی‏یابد، و از سلاح‏های کشتار جمعی خالی و کاهش هزینه‏های نظامی را در پی نخواهد داشت، و جهان به سمت تشنج‏زدایی و صلح و آرامش سوق داده نمی‏شود، بلکه حتی باید هشدار «هانتینگتون» را جدی گرفت که تعارض و تضاد روز به روز حادتر و خطرناک‏تر خواهد شد!(4)
راهبرد اساسی
در پاسخ به این سؤال که: جوامع بشری چگونه می‏توانند بستری برای گفتگو فراهم سازند و به آرمان همیشگی بشر جامعه‏ی عمل بپوشانند، و در نتیجه چهره‏ی کریه و زشت جنگ و نزاع، فقر و ناامنی را از جوامع بشری بزدایند؟ به نظر می‏آید در گام اول تنها تمدن‏های برخاسته از ادیان توحیدی هستند که می‏توانند با تکیه بر عدالت چنین رسالت عظیمی را بر دوش گیرند، در میان ادیان توحیدی دین اسلام خود نه تنها پیشگام، بلکه راهبردهای اساسی، را از طریق ایمان و اعتقاد به همه‏ی رسولان الهی آن هم با شوق و رغبت فراهم ساخته است. قرآن کریم با تصریح به این که، امَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنْزِلَ اِلَیْهِ مِنْ رَّبِّهِ وَ الْمؤمِنُونَ کُلٌّ امَنَ بِاللّه‏ِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لانُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ اَطَعْنَا غُفْرانَکَ رَبَّنَا وَ اِلَیْکَ الْمَصیرُ (بقره ، 285)
رسول به آنچه خدا بر او نازل کرد ایمان آورد و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند (و گفتند) ما میان هیچیک از پیغمبران خدا فرق نگذاریم و همه اظهار کردند ما فرمان خدا را شنیده و اطاعت کردیم، پروردگارا ما آمرزش تو را می‏خواهیم و می‏دانیم که بازگشت همه به سوی تو است.
جلوی هرگونه درگیری و نزاع را در میان ادیان نه تنها قرآن با بیان این آیه سد می‏کند بلکه زمینه‏های همبستگی و نزدیکی هر چه بیشتر به یکدیگر را در میان آنها فراهم می‏سازد.
و نیز نسبت به سایر انسان‏ها قرآن کریم با اصل قرار دادن این منطق که اِنَّ اللّه‏َ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسانِ وَ ایتاءَ ذِی الْقُربی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (نحل ، 90)
همانا خداوند خلق را به عدل و احسان فرمان می‏دهد و به بذل و عطا و خویشاوندان امر می‏کند و از افعال زشت و منکر و ظلم نهی می‏کند و به شما پند می‏دهد، باشد که موعظه‏ی خدا را بپذیرید.
در حقیقت این آیه منشور صلح و همبستگی جهانی اسلام است که تمامی جوانب مورد نیاز حیات مادی و معنوی انسان را در نظر گرفته، و اصول و مبانی لایتغیری را که عبارتند از : عدالت، نیکوکاری، بخشش‏های مالی (حفظ خانواده در سایه‏ی دستگیری و رفع نیاز مالی)، پرهیز از زشت کاری و بدکاری و ظلم و تجاوز به عنوان موعظه و پندی جاودانی را - که هیچ گاه بشریت در هیچ زمان و مکانی بی‏نیاز از این اصول نیست، - بیان فرموده است.
در حقیقت قرآن با توجه به این اصول و مبانی است که در سوره‏ی مبارکه‏ی ممتحنه مسلمانان را از هر نوع بی‏مهری و بی‏توجهی نسبت به غیرهمکیشان خود بر حذر می‏دارد و آنها را به دوستی و محبت با کسانی که با آنها سرجنگ و ستیز ندارند، دعوت می‏کند.
لایَنْهیکُمُ اللّه‏ُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی‏الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللّه‏َ یُحِبُّ الـمُقْسِطینَ (ممتحنه ، 8)
خداوند شما را از دوستی آنان که با شما در دین قتال نکرده و شما را از دیارتان بیرون ننمودند نهی نمی‏کند تا بیزاری از آنها جوئید بلکه به آنها به عدالت رفتار کنید که خدا مردم با عدل و داد را بسیار دوست می‏دارد.
بی‏تردید می‏توان گفت در سایه‏ی عمل به چنین اصول و مبانی است که راه برای گفتگو باز می‏شود و با پذیرش این اصول زندگی بشر از هر نوع ناامنی، ظلم و تجاوز پاک می‏گردد.
در نتیجه سرمایه‏های عظیمی که هر ساله صرف تولید و گسترش سلاح‏های نظامی می‏شود می‏تواند در مسیر رفاه و آسایش بشر به کار گرفته شود.
منابع و مآخذ
1 ) قرآن مجید
2 ) کیوان، وحید (1376)، جهانی شدن جدید سرمایه داری و جهان سوم.
3 ) لیوپچی، آئورو (1367)، جهان در آستانه‏ی قرن بیست و یکم، ترجمه‏ی علی اسدی، تهران: انقلاب اسلامی.
4 ) تافلر، آلوین و هیدی (1374)، جنگ و پادجنگ، ترجمه‏ی مهدی بشارت، تهران: اطلاعات.
5 ) گریفین، کیث و کنلی، تری مک (1377)، توسعه‏ی انسانی، ترجمه‏ی غلام رضا خواجه پور، وداد.
6 ) سلیمانی، علیرضا (1380)، جهانی شدن و رابطه آن با اقتدار ملی، فصلنامه‏ی مصباح، ش 37 .
7 ) افراسیابی، کاوه (1380)، سازمان ملل و اندیشه گفتگوی تمدن‏ها، ترجمه‏ی مریم بیژنی، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 168-167 .
8 ) فکوه، ناصر (1381)، جهانی شدن و بازارهای سرمایه، بورس، ش 32.
9 ) (بی‏نا) (1370)، جامعه شناسی جنگ و نیروهای نظامی، فصلنامه‏ی مصباح، س اول، ش 1 .
10 ) سوم اسفند (1381)، روزنامه ایران.
11 ) رمضانی، روح‏اللّه‏ (1380)، گفتگو نیاز به نظریه، ترجمه‏ی علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 168-167 .
12 ) فوکویاما، فرانسیس (1372)، فرجام تاریخ و واپسین انسان، فصلنامه‏ی سیاست خارجی، س 7 ، ش 3-2 .
13 ) قراگوزلو، محمد (1381)، نامه به ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 176-175 .
14 ) فوکویاما، فرانسیس (1381)، بهترین دنیاها، پرده‏ی دوم گفتگو با فرانسیس فوکویاما، ترجمه‏ی فرامرز رستمی، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 176-175.
15 ) هشتم مرداد (1380)، روزنامه‏ی همشهری.
16 ) امینی، علی اکبر (1379)، از رویارویی تا گفتگوی تمدن‏ها، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 158-157 .
پی‏نوشت‏ها
______________________________
1 ) ر. ک. هندی، چارلزبی (1375)، عصر تضاد و تناقض، ترجمه‏ی محمود طلوع، تهران: رسا.
تافلر، آلوین (1374)، موج سوم، ترجمه‏ی شهین دخت خوارزمی، تهران: فاخته.
2 ) از این رو وی با پذیرش این مطلب که لیبرالیسم با افراط در فردگرایی ممکن است باعث نابودی خود گردد، می‏گوید:
این مسأله دقیقاً موضوع یکی از کتاب‏های من با عنوان «آشفتگی بزرگ» است، من با بازگشت به مفهوم سرمایه‏ی اجتماعی، یعنی توانایی افراد به کار کردن با همدیگر برای تحقق یافتن اهداف جمعی، با تکیه بر ارزش‏های مشترک به بررسی شرایط فرهنگی متقدم بر شکل‏گیری دموکراسی تمام عیار پرداخته‏ام. ... آنچه باعث به وجود آمدن بحران ارزش‏ها می‏شود، پیشرفت تکنولوژی است. پیشرفت تکنولوژی بی‏وقفه به تخریب اصول اخلاقی جامعه می‏پردازد. ... در 30 یا 40 سال گذشته، مجموعه‏ی جهان غرب، متحمل دگرگونی‏هایی در زمینه‏ی خانواده، جنسیت و نظم عمومی بوده است. به ویژه مردان شاهد به هم خوردن تعادل زندگیشان بوده‏اند. از انقلابات اخلاقی تعیین کننده در عصر حاضر، مسؤولیت گریزی مرد در قبال خانواده‏اش می‏باشد. ... لازم است که ارزش‏های اخلاقی را از نو سامان دهیم و از ازدواج و خانواده‏ی سنتی حمایت کنیم. بی‏شک بازگشت به گذشته امکان پذیر نیست، اما باید به مسؤولیت گریزی پایان دهیم و به آینده‏ی فرزندانمان بیندیشیم. شاید دوران گذار آدمی را پشت سر گذاریم و سرانجام با داده‏های تازه‏ی جامعه فراصنعتی سازگار شویم. (فوکویاما، 1381 ، 42-41)
3 ) وقتی رهبران هشت کشور قدرتمند صنعتی جهان در آغاز هزاره‏ی سوم (ژوئن 2001) شهر جنوا در ایتالیا را ترک کردند، مردم این شهر از خود می‏پرسیدند، هدف از این نشست و موضع آن چه بود؟ زمانی میزبانی نشست سران گروه هشت برای هر کشور یا شهری افتخار بود، اما شهر جنوا بعد از نشست سه دوره‏ی سران گروه هشت به شهری آشوب زده با خیابان‏های کثیف و مغازه‏های ویران شده و میلیون‏ها دلار خسارت مالی تبدیل شده بود. ... بعد از نشست سازمان تجارت جهانی در سیاتل آمریکا در سال 1999 که تظاهرات گسترده‏ی مخالفان همه را شگفت زده کرد، همه‏ی نشست‏های مشابه بعدی سران با این مشکل روبرو شد. (همشهری، 1380 ، 5)
بی‏تردید آنهایی که به مخالفت با جهانی‏سازی برخاسته‏اند بر این باورند که جهانی شدن روی دیگری از تحقق نظام تک قطبی جهان به رهبری لیبرال دموکراسی غربی است. لذا هرگز حاضر نیستند تن به چنین نظامی بدهند. از این رو به نظر «جیانوو منیلو پیکو» نماینده دبیر کل ملل متحد در زمینه‏ی «سال گفتگوی تمدن‏ها» هسته اصلی ملل متحد پذیرش ارزش چشمگیر گوناگونی و تلقی آن به عنوان نقطه آغاز رشد است. (رمضانی، 1380 ، 6)
4 ) ر. ک. امینی، 1379 ، 23

تبلیغات