آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

از آنجا که در بحث تمدن‏ها، ایده‏ی گفتگو و فرضیه‏ی برخورد تمدن‏ها در دنیا بسیار مطرح شده‏اند، بجاست که جهت فهم جایگاه صحیح این دو رأی و نقد هر یک به نکاتی منطقی و روش‏شناختی درباره‏ی آنها توجه نمود. به خصوص برای نقد دقیق فرضیه‏ی برخورد تمدن‏ها و تلاش برای ابطال علمی آن باید جایگاه درست آن را شناخت وگرنه نقدها بی‏اثر و شعاری خواهند بود، چنانکه تاکنون کثیری از نقدها چنین بوده‏اند و مقام توصیف و تبیین را با مقام توصیه و تکلیف خلط نموده‏اند. این مقاله بر آن است که نشان دهد بر فرض عدم ابطال فرضیه‏ی برخورد تمدن‏ها باز هم ایده‏ی گفتگوی تمدن‏ها، که ورای هر فرضیه‏ی علمی از ارزش‏های والای اخلاقی سرچشمه می‏گیرد، می‏تواند الگویی مفید و سازنده باشد. در این مقاله، نویسنده با تفکیک رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی) در پاسخ به مسأله‏ی تمدن‏ها و رویکرد توصیه‏ای - ارزشی (اخلاقی) در پاسخ به آن، بر آن است که رویکرد فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها» توصیفی - تبیینی (علمی) است و رویکرد ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» توصیه‏ای - ارزشی (اخلاقی) است و این دو، به دلیل تفاوت رویکردها، لزوماً با یکدیگر در تعارض نیستند و منفصله‏ی حقیقیه پنداشتن عبارتی که یک طرف آن فرضیه‏ی برخورد و طرف دیگر آن ایده‏ی گفتگو باشد، مغالطه است. نویسنده ضمن اینکه مخاطب را به این نکته توجه می‏دهد که در این بحث منطقی و روش شناختی درصدد داوری و ارزیابی فرضیه یا ایده‏ای نیستیم، تأکید می‏کند که هر سخن علمی لزوماً درست نیست و هر سخن درستی نیز لزوماً علمی نیست و دایره‏ی درست و نادرست بزرگ‏تر از علمی و غیرعلمی است. نویسنده، در ادامه، به بررسی تطبیقی فرضیه‏ی علمی «برخورد تمدن‏ها» و ایده‏ی اخلاقی «گفتگوی تمدن‏ها» پرداخته و پس از بررسی مواضع خلاف و وفاق، در بخش نتیجه‏گیری، این نکته را مطرح می‏کند که فرضیه‏ی برخورد و ایده‏ی گفتگو نه تنها، لزوماً، با هم ناسازگار نیستند، بلکه حتی می‏توان میان آنها نوعی نزدیکی و مکملیت تصویر نمود، به نحوی که فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها»، در صورت عدم ابطال به روش علمی، واقعیت را آنچنان که هست (یا ممکن است در آینده باشد) نشان داده و امکان کنترل آن را به دست دهد، و ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» واقعیت را به صورتی که مطلوب است (آنچنان که باید باشد) تغییر داده و مانع از حوادث تلخ و ناگوار، برای جوامع بشری، در آینده، شود.

متن

تمدن را می‏توان، به شکل کلی آن، عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجه‏ی وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می‏شود و جریان پیدا می‏کند.
در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی می‏توان تشخیص داد که عبارتند از :
1 ) پیش‏بینی و احتیاط در امور اقتصادی؛
2 ) سازمان سیاسی؛
3 ) سنن اخلاقی؛
4 ) کوشش در راه بسط معرفت و هنر.
ظهور تمدن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد، چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار می‏افتد و انسان خود را تسلیم غریزه‏ای می‏کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه‏ی وسایل بهبود زندگی سوق می‏دهد.
(دورانت، 1376 ، 3)
بنابراین می‏توان مهم‏ترین عوامل و عناصر تشکیل دهنده‏ی یک تمدن را به شرح ذیل برشمرد:
1 ) عوامل عقلی و علمی؛
2 ) عوامل اخلاقی و دینی؛
3 ) عوامل سیاسی؛
4 ) عوامل اقتصادی.
(دورانت، 1376 ، 109-8)
شرط لازم وجود یک تمدن، وجود سیستم‏ها و سازمان‏هایی است که عوامل فوق توسط آنها به صورت نظام‏مند به منصه‏ی ظهور رسیده باشد.
اگر چنین سازمان‏ها و سیستم‏هایی محقق باشند، تمدن حقیقی است و وجود خارجی دارد و اگر چنین سازمان‏ها و سیستم‏هایی محقق نباشند، تمدن وجود خارجی ندارد.
اگر این سیستم‏ها در حد تئوریک وجود داشته باشند، ولی مجال عملی شدن را پیدا نکرده باشند، تمدن حاصل از آنها نیز در حد تئوریک بوده و تنها وجود ذهنی خواهد داشت.
از تعریف دقیق واژه‏ی فرهنگ به آسانی می‏توان دریافت که فرهنگ و تمدن، از حیث عناصر تشکیل دهنده، کاملاً مشابهند و فقط از حیث میزان تثبیت متفاوتند و بدین لحاظ فرهنگ عام‏تر از تمدن است.
واژه‏ی فرهنگ، از نظر علمی، در دانش مردم‏شناسی کاربرد دارد و از این علم به سایر علوم اجتماعی سرایت نموده است.
در مردم‏شناسی، فرهنگ به معنای راه و رسم زندگی یک جامعه است. از آغاز پیدایش نوع بشر، فرهنگ مایه‏ی تمایز انسان از گروه‏های حیوانی بوده است.
هر جامعه برای خود الگوی خاصی از کلیات فرهنگی دارد که سازمان‏های ضروری بشری، مانند سازمان اجتماعی، دین، ساختار سیاسی، سازمان اقتصادی و علم (افزارها و سلاح‏ها) را شامل می‏شود.
درجه‏ی پیچیدگی سازمان فرهنگی وسیله‏ای برای تشخیص دادن جامعه‏های متمدن از جامعه‏های ابتدایی است.
(مصاحب، 1356 ، 1890)
واضح است که برخورد یا گفتگو میان تمدن‏ها فرع بر تحقق و وجود بالفعل تمدن‏های مختلف است.
آیا اکنون تمدن‏های مختلفی تحقق دارند؟ اگر پاسخ مثبت است، چه تمدن‏هایی، امروز به صورت بالفعل، از حیات پویا و بالنده برخوردارند؟
اما اگر پاسخ منفی باشد دیگر صبحت از گفتگو یا برخورد معنی نخواهد داشت.
سؤالات فوق مسأله‏ی اصلی این تحقیق نیستند، اما به نظر می‏رسد با توجه به توصیف‏هایی که از تمدن و فرهنگ ذکر شد، این پیشنهاد که به جای «تمدن‏ها»، طرفین گفتگو یا برخورد را «فرهنگ‏ها» قرار دهیم؛ چه فرهنگ‏هایی که تثبیت شده‏اند، و به صورت تمدن درآمده‏اند، و چه فرهنگ‏هایی که به صورت تمدن در نیامده‏اند، یا در گذشته به مرحله‏ی تمدن رسیده‏اند، اما اکنون دوباره از حالت تثبیت خارج شده و تنها در حد فرهنگ قابل توجه هستند، از بسیاری ابهام‏ها جلوگیری می‏کند.
پس از ذکر این مقدمات، بخش محوری و اصلی تحقیق را، که بررسی تطبیقی فرضیه‏ی برخورد تمدن‏ها و ایده‏ی گفتگوی تمدن‏هاست، آغاز می‏نماییم.
در ابتدا دو نوع رویکرد مختلف به مسأله‏ی نسبت تمدن‏ها را از هم تفکیک می‏کنیم:
1 ) رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی)؛
2 ) رویکرد توصیه‏ای - ارزشی (اخلاقی).
اینک به توضیح هر یک از رویکردهای فوق و تفاوت‏های آنها می‏پردازیم.
رویکرد توصیفی - تبیینی (علمی)
رویکرد توصیفی از وضع امور آنچنان که بوده، هست یا خواهد بود سخن می‏گوید.
در رویکرد توصیفی گزاره‏ها از نوع خبری هستند و گزاره‏های خبری صدق و کذب پذیرند و روش داوری درباره‏ی این نوع گزاره‏ها بررسی مطابقت یا عدم مطابقتشان با واقعیت است.
اگر بخواهیم پاسخی علمی به مسأله‏ی نسبت تمدن‏ها ارائه نماییم، باید بتوانیم بگوییم، «تمدن‏ها چگونه هستند؟» و «رابطه‏ی تمدن‏ها چگونه هست؟»، نه اینکه بگوییم «تمدن‏ها چگونه باید باشند؟» و «رابطه‏ی تمدن‏ها چگونه باید باشد؟»
واژه‏ی «باید» یا «نباید» رویکرد را از توصیفی و علمی بودن ساقط می‏کند و مقام بحث و مسأله را تغییر می‏دهد و مسیر تحقیق را عوض می‏کند.
سخن فوق بدین معنی نیست که الا ولابد باید رویکرد توصیفی و علمی نسبت به مسائل داشت، و یا بدین معنی که رویکرد توصیفی درست یا خوب است و دیگر رویکردها از جمله رویکرد توصیه‏ای - اخلاقی نادرست و غیرمفید است(1)، بلکه منظور این است که دو رویکرد نباید با هم خلط شوند، زیرا هم در مقام فهم و هم در مقام نقد و ارزیابی، هر رویکرد، ویژگی‏های خاص خود را دارد و عدم توجه به این تفاوت‏ها و آن ویژگی‏ها منجر به سوء تفاهم‏های بسیاری می‏شود، تا آنجا که ممکن است دو رأی، مخالف یکدیگر تلقی شود در صورتی که مخالفت و ناسازگاری میان آنها نباشد، و بالعکس ممکن است دو رأی، موافق یکدیگر تلقی شود در صورتی که مخالفت و ناسازگاری میان آنها باشد.
در خصوص مسأله‏ی نسبت تمدن‏ها، یکی از فرضیه‏های مشهور که با رویکرد توصیفی - تبیینی ارائه شده است مربوط به ساموئل هانتینگتون است. گفتنی است که مسأله‏ی هانتینگتون، اصالتاً، نسبت میان تمدن‏ها نیست، بلکه مسأله‏ی او تبیین وضعیت درگیری و کشمکش‏های جهانی است، اما بررسی این مسأله منجر به ارائه‏ی فرضیه‏ای شده است که پاسخی به مسأله‏ی نسبت تمدن‏ها نیز هست.
هانتینگتون به دنبال نقطه‏ی اصلی برخورد در جهان نو است.
[Huntington, 1993]
درگیری و کشمکش، واقعیتی است که جهان بشری همواره بدان مبتلا بوده است، اما در تبیین این درگیری‏ها و بررسی علل و عوامل آن فرضیه‏های مختلفی ابراز شده است. برخی علت درگیری‏ها و کشمکش‏های جهانی را ایدئولوژیک دانسته‏اند و اختلافات عقیدتی را علت اصلی این درگیری‏ها شمرده‏اند و برخی نیز علت درگیری‏های جهان را اقتصادی دانسته‏اند، برخی نیز ریشه‏ی درگیری‏ها را به حاکمان نسبت داده‏اند و...
فرضیه‏ی هانتینگتون در تبیین درگیری و کشمکش‏های جهان، بر عامل فرهنگی تأکید می‏نماید.
[Huntington, 1993]
رویکرد هانتینگتون در این فرضیه توصیفی - تبیینی است، بدین معنی که او ابتدا سعی می‏کند از واقع خبر دهد و آن را توصیف کند و سپس وضع موجود را تبیین کند، یعنی علل و عوامل آن را یافت نماید و فرضیه‏ای علمی ارائه دهد که به وسیله‏ی آن بتوان قدرت پیش‏بینی و کنترل حوادث آینده را به دست آورد.(2)
رویکرد توصیه‏ای - ارزشی (اخلاقی)
در رویکرد توصیه‏ای - ارزشی دیگر ارائه‏ی یک فرضیه‏ی علمی مطرح نیست، و از بایدها و نبایدها سخن می‏رود. لذا در رویکرد توصیه‏ای با گزاره‏های خبری سر و کار نداریم، بلکه با گزاره‏های انشایی روبرو هستند و گزاره‏های انشایی صدق و کذب پذیر نیستند. لذا در رویکرد توصیه‏ای از صدق و کذب یک توصیه یا تکلیف سخن نمی‏توان گفت.
لذا ملاک ارزیابی و نقادی ایده‏ها و آراء در این رویکرد با رویکرد علمی متفاوت است. ملاک ارزیابی در اینجا مفید بودن و غیرمفید بودن، یا کارامد و غیرکارامد بودن است.
در قضاوت و ارزیابی یک توصیه باید به سراغ کارکرد عملی آن رفت و پرسید «آیا این توصیه در شرایطی که مطرح شده است مفید است یا خیر؟»، «ما را به هدفی که در نظر داریم می‏رساند یا خیر؟»، و در موضع ترجیح یک توصیه بر توصیه‏های دیگر باید به این سؤال پاسخ گفت که «کدام توصیه در شرایط موجود مفیدتر است؟».
بنابراین از آنجا که رویکرد توصیه‏ای، رویکردی علمی نیست، نه با ملاک‏های علمی می‏توان آن را تحلیل نمود و نه با ملاک‏های علمی می‏توان به نقد و ارزیابی آن پرداخت.
مثال رویکرد توصیه‏ای، ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» است که از سوی سید محمد خاتمی مطرح شده است. ایده‏ی مطرح شده از سوی خاتمی پاسخ به این سؤال که «تمدن‏ها اکنون با هم چه نسبتی دارند؟» یا این سؤال که «تمدن‏ها در آینده چه وضعیتی نسبت به هم خواهند داشت؟» نیست، بلکه پاسخ به این سؤال است که «تمدن‏ها باید چه نسبتی با هم داشته باشند؟»بررسی تطبیقی ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» و فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها»
1 ) ایده‏ی گفتگوی تمدن‏ها با رویکردی توصیه‏ای با مسأله‏ی نسبت تمدن‏ها مواجه شده است و به این سؤال پاسخ می‏دهد که «تمدن‏ها باید نسبت به هم چگونه باشند؟»، لذا واجد نوعی ارزش داوری است، اما فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها» فاقد هرگونه ارزش داوری است و از این جمله که «تمدن‏ها با هم برخورد می‏کنند یا خواهند کرد» نمی‏توان استنتاج کرد که «تمدن‏ها باید (یا نباید) با هم برخورد کنند» یا «برخورد تمدن‏ها مطلوب (یا نامطلوب) است.».
حتی هانتینگتون، خود، در این خصوص تصریح می‏کند که :
«این مقاله مدافع مطلوبیت درگیری بین تمدن‏ها نیست، بلکه هدف آن، طرح فرضیه‏هایی تشریحی است در این خصوص که آینده چگونه می‏تواند باشد.»
[Huntington, 1993]
2 ) خاتمی در چگونگی وضع موجود و وجود درگیری و کشمکش در سطح جهان با هانتینگتون هم داستان است و ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» را برای کم شدن و از بین رفتن همین کشمکش‏ها و درگیری‏ها و به وجود آمدن صلحی پایدار در سطح جهان مطرح می‏کند. وی می‏گوید:
«در این چند قرن، علیرغم پیشرفت‏های بزرگی که نصیب بشر شده است - و بزرگ هم هست - انسان بیش از همیشه طعم تلخی و تبعیض را چشیده است. هم اکنون بازماندگان دو جنگ جهانی، که ویران‏گری آن بی‏شمار بوده است، در میان ما به سر می‏برند. و برغم تأسیس سازمان ملل متحد، که از دستاوردهای مثبت بشری است، از صلح واقعی مبتنی بر عدالت کمتر اثر می‏بینیم.
وضعیت در جهان عقب نگه داشته شده اسف بارتر است و بسیاری از مردم این بخش جهان دچار قحطی، بیسوادی و بیماری و برخی در بند حکومت‏هایی هستند که حتی زحمت تظاهر به مردمی بودن و پیروی از موازین دموکراسی را به خود نمی‏دهند و محرومیت از پشتیبانی ملت‏های خود را با وابستگی به قدرت‏های سودجو و سلطه‏گر جبران می‏کنند. حکومت‏های سرکوب‏گر و وابسته امکان تجربه‏ی مردم‏سالاری را از مردم می‏گیرند و با ادامه‏ی سرکوب و ترور، فرهنگ خشونت را در جامعه حکم فرما کرده، خواسته یا ناخواسته، مخالفان خود را به استفاده از زور و خشونت تشویق می‏کنند.»(خاتمی، 1377)
3 ) نه فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها» لزوماً به معنی مخالفت با توصیه‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» است و نه ایده‏ی «گفت و گوی تمدن‏ها» لزوماً به معنی مخالفت با فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها» است.
طرح ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» با پیش فرض وجود اختلاف، تعارض و کشمکش‏های فرهنگی و تمدنی، سازگارتر است تا با پیش فرض عدم وجود تعارض و درگیری. از طرف دیگر در حاشیه‏ی فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها» ، هانتینگتون، همزیستی مسالمت آمیز را، به عنوان راه‏کاری اجتناب ناپذیر برای همه‏ی تمدن‏ها، از جمله تمدن غرب، مطرح می‏کند:
«لازم است که غرب، درک عمیق‏تری از بینش‏های اصیل مذهبی و فلسفی که زیربنای تمدن‏های دیگر را تشکیل می‏دهد و نیز راه‏هایی که اعضای این تمدن‏ها منافع خود را در آن می‏بینند، پیدا کند و عناصر مشترک بین تمدن غربی و سایر تمدن‏ها را بشناسد. در آینده‏ی قابل پیش‏بینی، هیچ تمدن جهان گیری وجود نخواهد داشت، بلکه دنیایی خواهد بود با تمدن‏هایی گوناگون، که هر یک ناگزیر است همزیستی با دیگری را بیاموزد.»
[Huntington, 1993]
ارائه‏ی این راه‏کار از سوی هانتینگتون، این رأی که وی حداقل در درازمدت با طرح گفتگوی میان تمدن‏ها موافق است را از این رأی که وی با طرح گفتگوی تمدن‏ها مخالف است، پذیرفتنی‏تر می‏نماید.
نتیجه‏گیری
به نظر می‏رسد فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها» و ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» نه تنها، به علت تفاوت رویکردها و توضیحاتی که پیش از این داده شد، لزوماً با هم تعارض و ناسازگاری ندارند، بلکه اگر فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها»، به عنوان توصیف و تبیینی علمی و واقع گرایانه از وضع موجود و پیش‏بینی کننده‏ی اوضاع آینده‏ی جهان، با روش علمی ابطال نگردد، چه بسا بتوان ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» را راه کاری ارزشی و اخلاقی برای مهار و تغییر اوضاع جهان، به نحوی که این فرضیه ترسیم می‏کند، تلقی نمود.
بدین ترتیب، نه تنها میان فرضیه‏ی «برخورد تمدن‏ها» و ایده‏ی «گفتگوی تمدن‏ها» اختلاف و ناسازگاری نخواهد بود، بلکه می‏توان ادعا نمود: فرضیه‏ی علمی «برخورد تمدن‏ها» واقعیت را آنگونه که هست به ما نشان می‏دهد و ایده‏ی ارزشی «گفتگوی تمدن‏ها» طریق تغییر و ساختن واقعیت آنگونه که باید باشد را به ما می‏آموزد.
منابع و مآخذ
1 ) دورانت، ویل (1376)، تاریخ تمدن، ترجمه‏ی احمد آرام و دیگران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ج 1 .
2 ) مصاحب، غلام حسین (1356)، دایرة المعارف فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ج 2 .
3 ) Huntington, Samuel P(1993), "The clash of Civilization?", Foreign Affairs, (summer).
4 ) سروش، عبدالکریم (1376)، علم چیست، فلسفه چیست؟، تهران، مؤسسه‏ی فرهنگی صراط، چاپ سیزدهم.
5 ) خاتمی، سید محمد (1377)، متن سخنرانی در اجلاس پنجاه و سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد، همشهری.
پی‏نوشت‏ها
______________________________
1 ) اینکه از جمله‏ی «فلان رویکرد، توصیفی و علمی نیست» چنین نتیجه گرفته شود که «آن رویکرد نادرست و غیرمفید است»، خود، ناشی از خلط رویکردهایی است که بخشی از این مقاله درصدد پرهیز دادن از آن است.
2 ) به طور کلی هر نظریه‏ی علمی از ویژگی‏های خاصی برخوردار است، یکی از این ویژگی‏ها این است که نظریه‏های علمی توانایی پیش‏بینی مشروط دارند و به کمک آنها می‏توان آینده‏ی حادثه را معلوم کرد.
سخنان غیرعلمی به طور آشکاری فاقد قدرت پیش‏بینی‏اند و به کمک آنها نمی‏توان ذره‏ای به معرفت آینده نزدیک شد.
در اینجا باز سخن از درستی یا نادرستی سخنان علمی و غیرعلمی نیست. سخن از علمی بودن یا غیرعلمی بودن است. ممکن است سخنی در عین اینکه علمی نیست صحیح باشد. هر سخن درستی لزوماً علمی نیست و هر سخن علمی نیز لزوماً درست نیست. دایره‏ی درست و نادرست بزرگ‏تر از علمی و غیرعلمی است.
نظریه‏های علمی که حجم بزرگی از پیکر علم را فرامی‏گیرند، در عین علمی بودن اطمینانی از درست بودنشان در دست نیست.
(سروش، 1376 ، 30-26)
مراد نویسنده در این تحقیق، قضاوت و داوری در خصوص هیچ فرضیه یا ایده‏ای نیست، بلکه براساس اصول منطقی و روش شناختی، فرضیه‏ی برخورد و ایده‏ی گفتگوی تمدن‏ها را با یکدیگر مقایسه می‏کند و هدف، نشان دادن جایگاه صحیح هر یک از این دو است. زیرا تا جایگاه یک رأی به نحو دقیق معین نشود نوبت به نقد و ارزیابی آن نمی‏رسد. نقد و ارزیابی مرحله و گامی است که بعد از اتمام این تحقیق می‏توان آن را آغاز نمود.

تبلیغات