1 درآمد: در نهاد مولانا جلال الدین محمد مولوی داستان پرداز توانایی هست که کمتر به او توجه شده یا، اگر شده، کسی به بررسی او نپرداخته است تا به درستی شناخته شود خوشبختانه در روزگار ما، که ادبیات داستانی در آن، چه در حوزه آفرینش چه در حوزه نقد و نظریه پردازی، به صورت وجه غالب درآمده، خواه ناخواه اسباب تحلیل و شناخت مولانای داستان گو نیز فراهم شده است. در این نوشته، می کوشیم تا، در پرتو نظریه های ادبی نوین، نگاهی کوتاه به همین جنبه از شخصیت مولانا بیفکنیم. در این کار، فقط یک داستان از مثنوی معنوی (¬ منابع) را تحلیل می کنیم تا به تصویری کلی از جنبه های گوناگون همان یک داستان دست یابیم. پیداست که با در دست داشتن چنان نمای کلی می توانیم حاصل تحلیل را به داستان های دیگر او تعمیم دهیم. در بررسی هر جنبه از داستان، در صورت لزوم، مبحث نظری به خصوصی را هم که مبنای تحلیل همان جنبه واقع می شود به اجمال معرفی می کنیم. داستانی که برای این بررسی برگزیده ایم حکایت موسی و شبان از دفتر دوم مثنوی معنوی (ابیات 1720 به بعد) است. دلیل این گزینش یکی آن است که این داستان را تقریبا همه می شناسند؛ دیگر اینکه داستان مزبور نمونه ای ساده از داستان های مولوی است زیرا به اوج پیچیدگی های بیشتر داستان های او، که با درج داستان های فرعی در دل آنها پدیده آمده، نمی رسد. اما این نکته، به هر حال، نه در تحلیل ما خللی وارد خواهد کرد نه در نتیجه گیری های ما؛ چرا که این داستان نمونه ای متعارف از داستان های مولاناست؛ گیرم که نمونه ای ساده باشد.