آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

بیزارم از آن گوش که آواز نی اشنود و آگاه نشد از خرد و دانش نایی معنی ندهد وصلت این حرف بدان حرف تا تو ننهی در کلمه فایده زایی (کلیات شمس، غزل 2628) نای وجود مولانا جلال الدین محمد که شکایت و حکایتی پرشور و ماندگار از جدایی ها سر داده است از کدام نیستان برآورده است؟ در کجایی بودن مولانا در این هشتصدمین سال ولادت او چندان گفت و گو شده است که وظیفه اصلی ما را در فهمیدن و فهمانیدن و شناختن و شناسانیدن بیشتر و بهتر میراث فخیم این شخصیت یگانه حوزه تمدنی زبان پارسی و عالم اسلام تحت الشعاع قرار داده است- شخصیتی که مثنوی معنوی او، به قول شفیعی کدکنی (¬ زمانی، ج 1، ص 17)، «بزرگ ترین حماسه روحانی بشریت است که خداوند، برای جاودانه کردن فرهنگ ایرانی، آن را به زبان پارسی هدیه کرده است و هنوز بشریت در نخستین پله های شناخت این اثر ژرف و بی همتاست». و خود مولانا آن را چنین توصیف کرده است: هذا کتاب المثنوی، و هو اصول اصول اصول الدین فی کشف اسرار الوصول و الیقین و هو فقه اله الاکبر ... و انه شفاه الصدور و جلاء الاحزان و کشاف القرآن و سعه الارزاق و تطییب الاخلاق، بایدی سفره کرام برره یمنعون بان لایمشه الا المطهرون. (مقدمه مثنوی) این کتاب اصول اصول اصول دین در گشودن رازهای وصول به حق و یقین و فقه اکبر خداوند است ... شفای سینه ها و زداینده اندوه ها و گشاینده رازهای قرآنی و فراخی بخش روزی معنوی و پک کننده اخلاق است که به دست فرشتگان کرام نوشته شده و هم آنان جز پاکان را به حقایق آن راه نمی دهند. دیوان غزلیات او- غزلیات شمس تبریزی- نیز بیان تغزلی همان معارف است که چون باران سیراب کننده ای از آسمان شوریدگی های عارفانه این «فلک پیمای چست چست خیز» باریدن گرفته است. موضوع این مقاله ابتدا بحثی در این باب است و سپس تذکاری است بر بعضی جوانب مسوولیت ما ایرانیان در معرفی مولانا و دیگر مفاخر تمدن ایرانی.

تبلیغات