آسیب شناسی مدیریت دینی از نگاه امام علی (علیه السلام) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
بحث آسیب شناسی حکومت دینی،منظر امام علی علیهالسلام ، اهمیت ویژهای برخوردار است، یعنی بحث زوال یک دولت، اعم اینکه دولت دینی باشد یا دولت غیر دینی، بحثی است متون سیاسی اسلام، ابتدا مورد توجه عنایت بوده، فرمایشات امیر مؤمنان هم نسبت به مقوله زوال آسیب پذیری دولت دینی، گسترده مفصل است.
شکل قانونمند این بحث ابن خلدون در دنیای اسلام مطرح کرده پایه گذار نوعی جامعهشناسی فلسفه تاریخ، به گونهای عالمانه به حساب میآید. جمله مباحث مطروحه این زمینه بحث زوال دولت است. زوال دولت یک قواعد کلی انسانی دارد ابن خلدون هم بیشتر به آن نکات توجه کرده، به گونهای فرقی شمول آن قواعد نسبت به حکومت دینی غیر دینی وجود ندارد، (البته در کنار این قواعد کلی قواعد خاصی نیز وجود دارد به لائیک یا دینی بودن حکومت بستگی دارد ادامه به آن اشاره خواهیم کرد) زیرا هر رژیم، قابل زوال نابودی است، صورتی طبق نوامیسی حرکت کند زوال حکومت پی داشته باشد. به عنوان مثال ظلم، خانمان برانداز است ستمگری، حکومت از بین میبرد ولو مدتی دوام بیاورد؛ همانطوری عدالت سبب دوام ثبات حکومت است. البته اینها ربطی به اینکه یک حکومت، دینی باشد یا غیر دینی ندارد بلکه قواعدی کلی است. وقتی حکومت به لحاظ مالیمالیاتی بر مردم فشار بیاورد، به تدریج آن دولت متنفر می شوند زمانی شرایط مساعد باشد، چه نیروی خارجی حمله بکند، چه شورش داخلی بشود، آن حکومت دفاع نمیکنند.
حکومت دینی یا حکومت لائیک، هر کدام ویژگیهای خاص خود دارند زوال آنها بر می گردد به جنبه خاص خودشان، در شرایطی ممکن است یک حکومت دینی بین برود، یک حکومت لائیک الزاما از بین نمیرود به عکس، دشواریهایی ممکن است یک دولت لائیک بین ببرد، برای حکومت دینی میتواند نکته مثبت باشد. همین جهت است زمینه بحث ما، آشکار میشود. ما به آن قواعد کلی ابن خلدونی کاری نداریم، حقیقت بحثمان در دایره دیگریممکن است حکومت دینی، خللی ایجاد کردهزمینه زوالش فراهم نماید، متمرکز میکنیم.
البته این مسأله تابع آن است ما چه قصد هدفی حکومت دینی تشکیل می دهیم پی تحقق چه آرمانهایی حرکت می کنیم.
مسأله زوال دولت حکومت پیشحکومت علوی رخ داد آن حضرت یک تجربهای پیش به حکومت رسیدن خودشان نسبت به حکومت دارند، حکومت عثمان ساقط شد مردم علیه یک حکومتی به ظاهر دینی بود قرار بودشریعت اجرا کند شورش کردند این شورش منجر به کشته شدن خلیفه وقت شد. این تجربه برای امام بسیار قابل توجه است چرا عثمان سقوط کرد خلافت اسلامی دچار یک چنین ورشکستگی شد؟ این زاویه، امام خودش هم یکی خلفای حکومت اسلامی است. بحث امامت، سوی سقیفه کنار رفت، بعد آن هم دیگر مطرح نشد، آنی مطرح شد خلافت بود چهار خلیفه پشت سرهم سرکار آمدند شهادت امیرالمؤمنین، یا اگر منظر آنان نظر بگیریم، واگذاری خلافت به معاویهزمان صلح امام حسن مجتبی علیهالسلام داستان خلافت تمام شده نظام خلافت سرنگون شد به طور کامل به یک سلطنت لعاب اسلامی بدل گردید، البته به دروغ نام خلافت هم یدک می کشید.
زمینه های زوال دولت
بسیاری فرمایشات امام نهجالبلاغه ناظر به شرایط زمان عثماناست (برخی هم ناظر به شرایط زمان خودشان)، چرا خلافت اسلامی بین رفت. مسلما برای دنیای اسلام این ضربه کمی نبود، درست است خلافت اسلامی ایدهآلی تا زمان خودشان نبوده، اما همان حدی قرابت بیشتری به اسلام داشت، برای همیشهبین رفت ساقط شد و تحلیل اینکه چرا سی سال به طول انجامید نیز نابود شد، برای ما، درک عواملش بسیار مهم وارزشمند است.
امام روی سه مفهوم به عنوان سه عامل اصلی بحران خلافت اسلامی تکیه کرده است به گونهای این سه عامل مثلثی را تشکیل میدهند نهایت منجر به بحران خلافت شده آن دچار زوالنابودی می سازد.
1. مقوله بدعت؛
2. فتنه فتنهگری؛
3. شبهه وشبهه سازی؛
بدعت
در خصوص بدعت، باید اشاره کنیمامام، یک شخصیت کاملاً وفادار به پیغمبر، وفادار به سنت سخت بدعت متنفر است نهجالبلاغه به طور مکرر، خلفای قبل خودش جامعه متهم می کند مورد نقادی شدید قرار میدهد آنها ایجاد بدعت کردهاند، یعنی چیزهایی رااز دین نیست سنت رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله وجود ندارد آنها مخالفت هم شده، وارد دین نمودهاند. به ویژه آن حضرت نسبت به عثمان این تأکید دارد، حتی نهج البلاغه، یک اشاره ای به تایید عمر دارد، جهتش هم این است او قیاسخلیفه بعدی، نسبت به سیره پیامبر وفادار تر بود، حالی واقعا سنگ کج گرایش به بدعت پیش عثمان گذاشتند.
جامعه دینی، جامعهای است به اصل اجرای شریعت بهای فراوانی میدهد، حال اگر به جای شریعت بدعت آمد، درواقع نظم دینی جامعه به هم خورده است. هدف اولیه این بود اسلام یک نوع سلطهای داشته باشد دین احیا بشود، چنانکه نهج البلاغه است امام می خواهد اصلاح البلاد بکند، عدالت اجرا کند، اما وقتی به دین یک نگاه دیگری افکنده شود، یعنی به جای احکام شریعت بدعت حاکم شود، این اولین خللی است جامعه ایجاد میشود. پیش امیرالمؤمنین رفتارها براساس غیر سیره نبوی این مسأله به صورت یک ارزش مطرح بوده به طوریعثمان منی،نماز چهاررکعتی که باید قصر می خوانده، تمام خواند افتخار هم می کرد وقتیمخالفت مسلمانها روبروشد، گفت به هر حال، من هم حق دارم پیش خودم، بعضی از احکام به گونه دیگری بیان بکنم.
کلمه بدعت عنوان یک مفهوم کلیدی در فکر دینی ـ سیاسی امام است وقتیبدعت آمد، حضرت می فرمایند همه مصائب بر جامعه اسلامی نازل خواهد شد و همین ناحیه فتنه ها سرباز خواهند کرد.
فتنه
علی علیهالسلام به این نکته اشاره فرموده است به دنبال بدعت، فتنه می آید، فتنه یک نوع آشوب یک نوع اختلاف نظر عمیق نوعی درهم ریختگی کلی سطح جامعه است. وقتی دین علی درست شد (که واقع علی، خود معیار میزان دیانت است) مقابل، دین عثمان درست شددو دین درجامعه به تقابل هم پرداختند دو نگرش درباره اسلام مطرح شد، مسلما حزب علی حزب عثمان ومعاویه درست میشود. این صورت است حزب عثمان، همچون علی، به عنوان معیار دیانت نمیاندیشد، این صورت آنها به فتنه گری در مقابل علی می پردازند یاران علیمقابل فتنهها ساکت نمینشینند این صورت اسلام ابوذر، دیگر متفاوت عثمان است. روایتی سیوطی دررالمنثور آورده است که: عثمان، قصدش این بود «واو» والذین یکنزون الذهب والفضه حذف بکند، برای اینکه شما وقتی «واو» والذین حذف کردید، الذین موصول میشود برای صله قبلی، یعنی کفار اهل کتابیچنیناند چنانند اگر کنز اموال بکنند به جهنم میروند، حال اگر واو باشد، شامل مسلمانها هم می شود یعنی مسلمانهایی کنزاموال بکنند. ابیّ بن کعب آمد گفت اگر «واو» حذف بکنید، من خودم آتش میزنم. یعنی اختلاف سر یک «واو»، دو نوع اسلام است، یکی اسلام درست دیگری اسلام غلط. بعدهم آرام آرام دشواریهای بعدی فتنهگری حزب عثمان است علیه پایگاه مدافع اسلام،که چنین چیزی فتنه است، آن هم فتنه ایبدعت، متولد شده است.
شبهه
چنانگه اشاره شد بدعت، زاینده فتنه بود، اکنون باید بدانیم فتنه ها هستندشبهه ها می سازند زیرا برای مردمعادی مشخص نخواهد شد حق کدام باطل کدام است. بنابراین بدعت، فتنه شبهه، مثلثی هستند همدیگر ایجاد تکمیل می کنند.
این سه مفهوم دوران امیر المومنین، خودش کاملا نشان داد پیش از امیرالمؤمنین هم اولین اثرش کشته شدن عثمان بود ولی دوره امیر المومنین، دیگر اختلاف اوج گرفت. مردم بصره طرفدار دین عثمان مردم کوفه معتقد به دین علی علیهالسلام شدند، چنانکه میگفتند انا علی دین علی علیهالسلام یکی می گفت انا علی دین عثمان، نقطه مقابل طرف مقابل او می گفتند انت علی دین شیطان، یعنی شعارها نشان میدهد دو فکر هست این قضیه معلول برخوردها نفسمداریهای حاکمان کسانی استقبل ایشان بودهاند. به این جهت علی علیهالسلام نامه به مالک اشتر خیلی تعبیر تندی دارند می فرمایند «ان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار» این دین، اسیر دست یک مشت آدم شرور بوده که «تطلب به الدنیا تعمل فیه بالهوا» آنوسیله دنیا طلبی خودشان قراردادهاند هر طوری دلشان خواست بر آن رفتار کردند.
اگر این سه مفهوم داشته باشید (بدعت، فتنه شبهه) باید به طور طبیعی انتظار داشته باشید آن جامعه هم میپاشد یک جامعه طایفه ای درست میشود، کما اینکه معاویه دیگر، یک جامعه دینی درست نکرد، بلکه حکومتی قبیلهای تباری وطایفهای درست کرد. عمر، اعتقادی به طایفه گری تبارسالاری نداشت خود سقیفه، گرچه حق مسلم علی علیهالسلام ربوده شد، اما همان سقیفه به نوعی شایسته سالاری اعتقاد بود عمر حاضر نشد بچه خودش جانشین خودش بکند ابوبکر هم چنین نکرد. این روحیه نزدیکتر بود به آن ایده آلی وجودداشت. به تدریج پرونده این روحیه هم بسته شدتغییری هویت دین هویت دینداران پدید آمد دو نوع اسلام درست کردند. بعد هم نتیجهاش فتنه شبهه شد دیگر تشخیص حق باطل صواب از خطا مشکل گردید «ما اخذت بدعة الّا ترک بها سنّه» هیچ وقت بدعتی درست نمی شود، مگر اینکه سنتی بین می رود، لذا روایات ما سخنان آن حضرت است«واتقوا البدع» بدعتها دوری کنید یا اینکه وقتی مردم، آن حضرت واسطه می کنند تا عثمان گفتگو کند،حضرتعثمان این موضع شروع می کنند که: تو و من هر دو پیغمبر بودیم، هر چه من دیدم، توهم دیدی، تو قبل من، داماد پیغمبر هم بودی سزاوارتری به اینکهدیگران بیشتر عمل کنی به سیره پیامبر. سپس به او می فرماید: دو نوع امام وجود دارد، یک امامی عادل هست، هدایت شده است، سنت شناخته شده حفظ می کند، بدعت مجعول را بین میبرد یک امامی شر الناس عندالله است، امام جائرستمگری است سنتهابین میبرد بدعتها ایجاد میکند، امام، عثمانمتهم کردند «تلویحا» تو درواقع بدعتها آوردیسنتهای شناخته شده نبوی را ترک کردی بین بردی «و ان المبتدعات المشبهات هن المهلکات»،(1) آن بدعتهایی خودشان شبیه سنت نشان میدهند، همانها هلاک کنندهاند بعد، امام بین فتنه بدعت، به این گونه جمع می کنند:
«قد خاضوا بحارالفتن، اخذوا باالبدع دون السنن عرض المؤمنون نطق الضالون المضلون...»
در دریای فتنه ها فرو افتادند، بدعتگرا شدند سنتها ترک نمودند مومنان فرصت حرف زدن نیافته گمراهان گمراه گر به گویش سخن آمدند.
در مورد دیگر ی می فرماید:
«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع احکام تبتدع.»(2)
آغاز فتنه بدعت شروع می شود، هوا پرستی احکام بدعت یافته آغاز می گردد.
امام، شخصا خیلی وفادار به سیره نبوی بود، واقعا فساد فتنه جامعه رادور شدن سنت سیره پیامبر می دید، همان روز اولی سرکار آمد مسجد به مردم گفت: من مطابق سیره نبوی رفتار خواهم کرد همان فردایش خبر رسیدطلحه و زبیر، ناراحت شدهاند حضرت، اینها صدا زد گفت: مگر من چیز بدی گفتهام؟ گفتم سیره نبوی حفظ میکنم. گفتند: نه، تو سیره شیخین برای ما حفظ کن، برای اینکه شیخین، ما بردیگران ترجیح می دادند. امیرالمؤمنین، فرمود: من این کار نمی توانم بکنم من نسبت به سیره صاحب خودم وفادار ترم تا سیره شیخین. خوب، روشن است برای اینکه سیره شیخین، یک سیره بدعت گرایانه بود، همانی بود امیرالمومنین حاضر نشد بعدعمر، خلافت را بپذیرد، برای اینکه نمیخواست به سیره شیخین وفادار باشدبیعت بکند براساس اینکه حتما سیره آن دو نفر عمل می کند، سیزده سال بعدش بازکنار نشست. بنابراین اگرجمعبندی بخواهیم خلاصه نظر امامبیان کنیم. امام مورد عوامل آسیب رسان به جامعه، سه عامل کلیدی ترین عوامل آسیب رسان به جامعه حکومت دینی تصویر فرموده اند
1- بدعت 2- فتنه 3- شبهه
بدعت، زاینده فتنه فتنه ایجاد گر شبهه و آشوب اختلاف نتیجه زوال حکومت است. امام تحلیلشان این استدر چنین شرایطی، حق باطل مخلوط شده چنین وضعیتی، شما هر چه حرف حق بزنید، کسی نمی تواند آن حرفهای باطل تشخیص بدهد نتیجه تصمیم گیری مشکل خواهد بود، حتی برای آدمهای متدین افرادی خیلی اظهار وفاداری به دین می کنند حاضر نیستند نزدیک بشوند به این حکومت حالت انزوابه خودشان می گیرند وارد شدن تلاشهای نفع رسان به حکومت شانه خالی می کنند.
این چنین شرایطی، آن شبهه فتنهبدعت. همدیگر یاری معاضدت میکنند جوی نیست بتوان به سادگی آن رهایی پیدا کرد، ولکن امام میفرماید، شرایط ما به گونهای شده است «انما اصبحنا نقاتل اخواننا فی الدین، علی مادخل فیه من الضیق الاعوجاح الشبهةالتّأویل.»
ما گرفتار یک جنگ داخلی شدیم، بین خود برادران مؤمن مسلمان، به خاطر اینکه درون این دین، اسلام شبهه رسوخ کرده، تأویل رسوخ کرده، اعوجاج رسوخ کرده ضیق، رسوخ کرده یعنی تلقی ما اسلام یک نوع تلقی نیست، بلکه تلقی دارای اختلاف است، به گونهای میان مردم رایج شده دو سه نوع اسلام هست. این یکی کشندهترین چیزها است برای جامعه اسلامی. به هر حال وقتی شما یک کسی را لباس رزم میپوشانید برود اسلام دفاع کند، حق دارد شما بپرسد من کدام اسلام دفاع بکنم به تعبیر اسامةبن زید وقتی امیرالمؤمنین میفرمود تو همراه ماجنگ صفین بیا. میگفت. یک شمشیری به من بدهید به تن مسلمان کارگر نشود ولی تن کافر آسیب بزند. تازه این شرایطی بود امیر المؤمنین داشت.به عنوان کسی پیامبر سفارش فرموده که: الحق مع علی یدور معه حیثدار آنهمهتأکید بر اینکه علی، میزان معیار است نه فقط خود علی علیهالسلام ، بلکه عمار هم میزان بود محک، پیغمبر فرموده بود، یا عمار تقتلک الفئة الباغیة، تو به دست گروهی باغی کشته میشوی، عمار صفین به دست سپاه معاویه کشته شد این حال، مردم میگفتند ما مشکل داریمنمیتوانیم این نکته بفهمیم. خوب در یک چنین شرایطی، هم خلافت اسلامی باید بساطش جمع کند برود، برای اینکه قواعد اجتماعی سنتها، تفاوتی در اینکه علی رأس قدرت باشد یا معاویه نمیگذارد. جامعه روال عادی خودش طی میکند عواملی هست، هر کدام نقش خودشان به طور طبیعی خواهند داشت، جامعهای دچار شبهه فتنه شده، طبعا دچار اختلاف تفرقه میشود، مخصوصا اگر این اختلاف فکری بشود مخصوصا اگر پشت سر اختلاف فکری، هوای نفس باشدمخصوصا اگر اختلاف حزبی قبیلهای هم ضمیمه این ماجرا بشود. چنین شرایطی، جامعه دچار یک انشقاق میشود دیگر جمع وجور کردنش کار هیچکس نیست امیرالمؤمنین هم نمیتواند این جامعه جمع بکند ولذا مردم، سخت دلخور است. روز اول هم به آنها گفته نمیشود ماجرا جمع جور کرد، نشان میدهد امام این تیزبینی روز اول داشته پایان ماجرای اختلافها رؤیت میفرموده است. لذا روز های نخست روی آوری مردم به ایشان، خلافتنمیپذیرفت، زیرا اخلاق متشتّته قلوب مختلفه دارند، فتنه زاده شده فرزند فتنه است حاصل شبهه، حضرت به آنها فرمود، این روحیات اختلافات درگیریها قطعا شما بین میبرد لذا به آنها ناصحانه سفارش میکند میفرماید:
و ان فی سلطان اللّه عصمة لامرکم، یعنی حکومت الهی نگهبان شما است فاتوه طاعتکم غیر ملّومة لامستکره اطاعتش کنید نه روی کراهت، بلکه روی میل سپس فرمود: اگر چنین نکنید، سلطنت اسلامی دست شما میرود به سادگی دوباره به دست شما باز نمیگردد. حتی یعرض الامر الی غیرکم دیگران میآیند بر شما حکومت میکنند. بعد درجایی دیگر فرموده است: ای کسانیهر کدامتان یک فکری دارید یک اندیشهایگرایشی، قلوبتان مختلف است «القلوب المتشتته» ولی بدنهایتان اینجا حاضر است الشاهدة ابدانهم عقلتانپراکنده است غائب، الغائبة عنهم عقولهم. هنگامیمیخواهم عدالت اجرا بکنم، سر بر میتابید مانند بزغالهای نفیر شیر فرار میکنید. هیهات ان اطلع بکم سرار العدل اواقیم اعوجاج الحق. دور است بعید عدلدر میانتان مستقر سازم کجیها کاستیها از چهره حق بزدایم.
پس امام پایان سه مفهوم بدعت، فتنه شبهه، مساله تفرقه اختلاف اجتماعی به عنوان مفهوم چهارم، عامل دیگر زوال دولت یاد میکند.
پینوشتها
______________________________
1- نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص 244.
2- همان، ص 88.
شکل قانونمند این بحث ابن خلدون در دنیای اسلام مطرح کرده پایه گذار نوعی جامعهشناسی فلسفه تاریخ، به گونهای عالمانه به حساب میآید. جمله مباحث مطروحه این زمینه بحث زوال دولت است. زوال دولت یک قواعد کلی انسانی دارد ابن خلدون هم بیشتر به آن نکات توجه کرده، به گونهای فرقی شمول آن قواعد نسبت به حکومت دینی غیر دینی وجود ندارد، (البته در کنار این قواعد کلی قواعد خاصی نیز وجود دارد به لائیک یا دینی بودن حکومت بستگی دارد ادامه به آن اشاره خواهیم کرد) زیرا هر رژیم، قابل زوال نابودی است، صورتی طبق نوامیسی حرکت کند زوال حکومت پی داشته باشد. به عنوان مثال ظلم، خانمان برانداز است ستمگری، حکومت از بین میبرد ولو مدتی دوام بیاورد؛ همانطوری عدالت سبب دوام ثبات حکومت است. البته اینها ربطی به اینکه یک حکومت، دینی باشد یا غیر دینی ندارد بلکه قواعدی کلی است. وقتی حکومت به لحاظ مالیمالیاتی بر مردم فشار بیاورد، به تدریج آن دولت متنفر می شوند زمانی شرایط مساعد باشد، چه نیروی خارجی حمله بکند، چه شورش داخلی بشود، آن حکومت دفاع نمیکنند.
حکومت دینی یا حکومت لائیک، هر کدام ویژگیهای خاص خود دارند زوال آنها بر می گردد به جنبه خاص خودشان، در شرایطی ممکن است یک حکومت دینی بین برود، یک حکومت لائیک الزاما از بین نمیرود به عکس، دشواریهایی ممکن است یک دولت لائیک بین ببرد، برای حکومت دینی میتواند نکته مثبت باشد. همین جهت است زمینه بحث ما، آشکار میشود. ما به آن قواعد کلی ابن خلدونی کاری نداریم، حقیقت بحثمان در دایره دیگریممکن است حکومت دینی، خللی ایجاد کردهزمینه زوالش فراهم نماید، متمرکز میکنیم.
البته این مسأله تابع آن است ما چه قصد هدفی حکومت دینی تشکیل می دهیم پی تحقق چه آرمانهایی حرکت می کنیم.
مسأله زوال دولت حکومت پیشحکومت علوی رخ داد آن حضرت یک تجربهای پیش به حکومت رسیدن خودشان نسبت به حکومت دارند، حکومت عثمان ساقط شد مردم علیه یک حکومتی به ظاهر دینی بود قرار بودشریعت اجرا کند شورش کردند این شورش منجر به کشته شدن خلیفه وقت شد. این تجربه برای امام بسیار قابل توجه است چرا عثمان سقوط کرد خلافت اسلامی دچار یک چنین ورشکستگی شد؟ این زاویه، امام خودش هم یکی خلفای حکومت اسلامی است. بحث امامت، سوی سقیفه کنار رفت، بعد آن هم دیگر مطرح نشد، آنی مطرح شد خلافت بود چهار خلیفه پشت سرهم سرکار آمدند شهادت امیرالمؤمنین، یا اگر منظر آنان نظر بگیریم، واگذاری خلافت به معاویهزمان صلح امام حسن مجتبی علیهالسلام داستان خلافت تمام شده نظام خلافت سرنگون شد به طور کامل به یک سلطنت لعاب اسلامی بدل گردید، البته به دروغ نام خلافت هم یدک می کشید.
زمینه های زوال دولت
بسیاری فرمایشات امام نهجالبلاغه ناظر به شرایط زمان عثماناست (برخی هم ناظر به شرایط زمان خودشان)، چرا خلافت اسلامی بین رفت. مسلما برای دنیای اسلام این ضربه کمی نبود، درست است خلافت اسلامی ایدهآلی تا زمان خودشان نبوده، اما همان حدی قرابت بیشتری به اسلام داشت، برای همیشهبین رفت ساقط شد و تحلیل اینکه چرا سی سال به طول انجامید نیز نابود شد، برای ما، درک عواملش بسیار مهم وارزشمند است.
امام روی سه مفهوم به عنوان سه عامل اصلی بحران خلافت اسلامی تکیه کرده است به گونهای این سه عامل مثلثی را تشکیل میدهند نهایت منجر به بحران خلافت شده آن دچار زوالنابودی می سازد.
1. مقوله بدعت؛
2. فتنه فتنهگری؛
3. شبهه وشبهه سازی؛
بدعت
در خصوص بدعت، باید اشاره کنیمامام، یک شخصیت کاملاً وفادار به پیغمبر، وفادار به سنت سخت بدعت متنفر است نهجالبلاغه به طور مکرر، خلفای قبل خودش جامعه متهم می کند مورد نقادی شدید قرار میدهد آنها ایجاد بدعت کردهاند، یعنی چیزهایی رااز دین نیست سنت رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله وجود ندارد آنها مخالفت هم شده، وارد دین نمودهاند. به ویژه آن حضرت نسبت به عثمان این تأکید دارد، حتی نهج البلاغه، یک اشاره ای به تایید عمر دارد، جهتش هم این است او قیاسخلیفه بعدی، نسبت به سیره پیامبر وفادار تر بود، حالی واقعا سنگ کج گرایش به بدعت پیش عثمان گذاشتند.
جامعه دینی، جامعهای است به اصل اجرای شریعت بهای فراوانی میدهد، حال اگر به جای شریعت بدعت آمد، درواقع نظم دینی جامعه به هم خورده است. هدف اولیه این بود اسلام یک نوع سلطهای داشته باشد دین احیا بشود، چنانکه نهج البلاغه است امام می خواهد اصلاح البلاد بکند، عدالت اجرا کند، اما وقتی به دین یک نگاه دیگری افکنده شود، یعنی به جای احکام شریعت بدعت حاکم شود، این اولین خللی است جامعه ایجاد میشود. پیش امیرالمؤمنین رفتارها براساس غیر سیره نبوی این مسأله به صورت یک ارزش مطرح بوده به طوریعثمان منی،نماز چهاررکعتی که باید قصر می خوانده، تمام خواند افتخار هم می کرد وقتیمخالفت مسلمانها روبروشد، گفت به هر حال، من هم حق دارم پیش خودم، بعضی از احکام به گونه دیگری بیان بکنم.
کلمه بدعت عنوان یک مفهوم کلیدی در فکر دینی ـ سیاسی امام است وقتیبدعت آمد، حضرت می فرمایند همه مصائب بر جامعه اسلامی نازل خواهد شد و همین ناحیه فتنه ها سرباز خواهند کرد.
فتنه
علی علیهالسلام به این نکته اشاره فرموده است به دنبال بدعت، فتنه می آید، فتنه یک نوع آشوب یک نوع اختلاف نظر عمیق نوعی درهم ریختگی کلی سطح جامعه است. وقتی دین علی درست شد (که واقع علی، خود معیار میزان دیانت است) مقابل، دین عثمان درست شددو دین درجامعه به تقابل هم پرداختند دو نگرش درباره اسلام مطرح شد، مسلما حزب علی حزب عثمان ومعاویه درست میشود. این صورت است حزب عثمان، همچون علی، به عنوان معیار دیانت نمیاندیشد، این صورت آنها به فتنه گری در مقابل علی می پردازند یاران علیمقابل فتنهها ساکت نمینشینند این صورت اسلام ابوذر، دیگر متفاوت عثمان است. روایتی سیوطی دررالمنثور آورده است که: عثمان، قصدش این بود «واو» والذین یکنزون الذهب والفضه حذف بکند، برای اینکه شما وقتی «واو» والذین حذف کردید، الذین موصول میشود برای صله قبلی، یعنی کفار اهل کتابیچنیناند چنانند اگر کنز اموال بکنند به جهنم میروند، حال اگر واو باشد، شامل مسلمانها هم می شود یعنی مسلمانهایی کنزاموال بکنند. ابیّ بن کعب آمد گفت اگر «واو» حذف بکنید، من خودم آتش میزنم. یعنی اختلاف سر یک «واو»، دو نوع اسلام است، یکی اسلام درست دیگری اسلام غلط. بعدهم آرام آرام دشواریهای بعدی فتنهگری حزب عثمان است علیه پایگاه مدافع اسلام،که چنین چیزی فتنه است، آن هم فتنه ایبدعت، متولد شده است.
شبهه
چنانگه اشاره شد بدعت، زاینده فتنه بود، اکنون باید بدانیم فتنه ها هستندشبهه ها می سازند زیرا برای مردمعادی مشخص نخواهد شد حق کدام باطل کدام است. بنابراین بدعت، فتنه شبهه، مثلثی هستند همدیگر ایجاد تکمیل می کنند.
این سه مفهوم دوران امیر المومنین، خودش کاملا نشان داد پیش از امیرالمؤمنین هم اولین اثرش کشته شدن عثمان بود ولی دوره امیر المومنین، دیگر اختلاف اوج گرفت. مردم بصره طرفدار دین عثمان مردم کوفه معتقد به دین علی علیهالسلام شدند، چنانکه میگفتند انا علی دین علی علیهالسلام یکی می گفت انا علی دین عثمان، نقطه مقابل طرف مقابل او می گفتند انت علی دین شیطان، یعنی شعارها نشان میدهد دو فکر هست این قضیه معلول برخوردها نفسمداریهای حاکمان کسانی استقبل ایشان بودهاند. به این جهت علی علیهالسلام نامه به مالک اشتر خیلی تعبیر تندی دارند می فرمایند «ان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار» این دین، اسیر دست یک مشت آدم شرور بوده که «تطلب به الدنیا تعمل فیه بالهوا» آنوسیله دنیا طلبی خودشان قراردادهاند هر طوری دلشان خواست بر آن رفتار کردند.
اگر این سه مفهوم داشته باشید (بدعت، فتنه شبهه) باید به طور طبیعی انتظار داشته باشید آن جامعه هم میپاشد یک جامعه طایفه ای درست میشود، کما اینکه معاویه دیگر، یک جامعه دینی درست نکرد، بلکه حکومتی قبیلهای تباری وطایفهای درست کرد. عمر، اعتقادی به طایفه گری تبارسالاری نداشت خود سقیفه، گرچه حق مسلم علی علیهالسلام ربوده شد، اما همان سقیفه به نوعی شایسته سالاری اعتقاد بود عمر حاضر نشد بچه خودش جانشین خودش بکند ابوبکر هم چنین نکرد. این روحیه نزدیکتر بود به آن ایده آلی وجودداشت. به تدریج پرونده این روحیه هم بسته شدتغییری هویت دین هویت دینداران پدید آمد دو نوع اسلام درست کردند. بعد هم نتیجهاش فتنه شبهه شد دیگر تشخیص حق باطل صواب از خطا مشکل گردید «ما اخذت بدعة الّا ترک بها سنّه» هیچ وقت بدعتی درست نمی شود، مگر اینکه سنتی بین می رود، لذا روایات ما سخنان آن حضرت است«واتقوا البدع» بدعتها دوری کنید یا اینکه وقتی مردم، آن حضرت واسطه می کنند تا عثمان گفتگو کند،حضرتعثمان این موضع شروع می کنند که: تو و من هر دو پیغمبر بودیم، هر چه من دیدم، توهم دیدی، تو قبل من، داماد پیغمبر هم بودی سزاوارتری به اینکهدیگران بیشتر عمل کنی به سیره پیامبر. سپس به او می فرماید: دو نوع امام وجود دارد، یک امامی عادل هست، هدایت شده است، سنت شناخته شده حفظ می کند، بدعت مجعول را بین میبرد یک امامی شر الناس عندالله است، امام جائرستمگری است سنتهابین میبرد بدعتها ایجاد میکند، امام، عثمانمتهم کردند «تلویحا» تو درواقع بدعتها آوردیسنتهای شناخته شده نبوی را ترک کردی بین بردی «و ان المبتدعات المشبهات هن المهلکات»،(1) آن بدعتهایی خودشان شبیه سنت نشان میدهند، همانها هلاک کنندهاند بعد، امام بین فتنه بدعت، به این گونه جمع می کنند:
«قد خاضوا بحارالفتن، اخذوا باالبدع دون السنن عرض المؤمنون نطق الضالون المضلون...»
در دریای فتنه ها فرو افتادند، بدعتگرا شدند سنتها ترک نمودند مومنان فرصت حرف زدن نیافته گمراهان گمراه گر به گویش سخن آمدند.
در مورد دیگر ی می فرماید:
«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع احکام تبتدع.»(2)
آغاز فتنه بدعت شروع می شود، هوا پرستی احکام بدعت یافته آغاز می گردد.
امام، شخصا خیلی وفادار به سیره نبوی بود، واقعا فساد فتنه جامعه رادور شدن سنت سیره پیامبر می دید، همان روز اولی سرکار آمد مسجد به مردم گفت: من مطابق سیره نبوی رفتار خواهم کرد همان فردایش خبر رسیدطلحه و زبیر، ناراحت شدهاند حضرت، اینها صدا زد گفت: مگر من چیز بدی گفتهام؟ گفتم سیره نبوی حفظ میکنم. گفتند: نه، تو سیره شیخین برای ما حفظ کن، برای اینکه شیخین، ما بردیگران ترجیح می دادند. امیرالمؤمنین، فرمود: من این کار نمی توانم بکنم من نسبت به سیره صاحب خودم وفادار ترم تا سیره شیخین. خوب، روشن است برای اینکه سیره شیخین، یک سیره بدعت گرایانه بود، همانی بود امیرالمومنین حاضر نشد بعدعمر، خلافت را بپذیرد، برای اینکه نمیخواست به سیره شیخین وفادار باشدبیعت بکند براساس اینکه حتما سیره آن دو نفر عمل می کند، سیزده سال بعدش بازکنار نشست. بنابراین اگرجمعبندی بخواهیم خلاصه نظر امامبیان کنیم. امام مورد عوامل آسیب رسان به جامعه، سه عامل کلیدی ترین عوامل آسیب رسان به جامعه حکومت دینی تصویر فرموده اند
1- بدعت 2- فتنه 3- شبهه
بدعت، زاینده فتنه فتنه ایجاد گر شبهه و آشوب اختلاف نتیجه زوال حکومت است. امام تحلیلشان این استدر چنین شرایطی، حق باطل مخلوط شده چنین وضعیتی، شما هر چه حرف حق بزنید، کسی نمی تواند آن حرفهای باطل تشخیص بدهد نتیجه تصمیم گیری مشکل خواهد بود، حتی برای آدمهای متدین افرادی خیلی اظهار وفاداری به دین می کنند حاضر نیستند نزدیک بشوند به این حکومت حالت انزوابه خودشان می گیرند وارد شدن تلاشهای نفع رسان به حکومت شانه خالی می کنند.
این چنین شرایطی، آن شبهه فتنهبدعت. همدیگر یاری معاضدت میکنند جوی نیست بتوان به سادگی آن رهایی پیدا کرد، ولکن امام میفرماید، شرایط ما به گونهای شده است «انما اصبحنا نقاتل اخواننا فی الدین، علی مادخل فیه من الضیق الاعوجاح الشبهةالتّأویل.»
ما گرفتار یک جنگ داخلی شدیم، بین خود برادران مؤمن مسلمان، به خاطر اینکه درون این دین، اسلام شبهه رسوخ کرده، تأویل رسوخ کرده، اعوجاج رسوخ کرده ضیق، رسوخ کرده یعنی تلقی ما اسلام یک نوع تلقی نیست، بلکه تلقی دارای اختلاف است، به گونهای میان مردم رایج شده دو سه نوع اسلام هست. این یکی کشندهترین چیزها است برای جامعه اسلامی. به هر حال وقتی شما یک کسی را لباس رزم میپوشانید برود اسلام دفاع کند، حق دارد شما بپرسد من کدام اسلام دفاع بکنم به تعبیر اسامةبن زید وقتی امیرالمؤمنین میفرمود تو همراه ماجنگ صفین بیا. میگفت. یک شمشیری به من بدهید به تن مسلمان کارگر نشود ولی تن کافر آسیب بزند. تازه این شرایطی بود امیر المؤمنین داشت.به عنوان کسی پیامبر سفارش فرموده که: الحق مع علی یدور معه حیثدار آنهمهتأکید بر اینکه علی، میزان معیار است نه فقط خود علی علیهالسلام ، بلکه عمار هم میزان بود محک، پیغمبر فرموده بود، یا عمار تقتلک الفئة الباغیة، تو به دست گروهی باغی کشته میشوی، عمار صفین به دست سپاه معاویه کشته شد این حال، مردم میگفتند ما مشکل داریمنمیتوانیم این نکته بفهمیم. خوب در یک چنین شرایطی، هم خلافت اسلامی باید بساطش جمع کند برود، برای اینکه قواعد اجتماعی سنتها، تفاوتی در اینکه علی رأس قدرت باشد یا معاویه نمیگذارد. جامعه روال عادی خودش طی میکند عواملی هست، هر کدام نقش خودشان به طور طبیعی خواهند داشت، جامعهای دچار شبهه فتنه شده، طبعا دچار اختلاف تفرقه میشود، مخصوصا اگر این اختلاف فکری بشود مخصوصا اگر پشت سر اختلاف فکری، هوای نفس باشدمخصوصا اگر اختلاف حزبی قبیلهای هم ضمیمه این ماجرا بشود. چنین شرایطی، جامعه دچار یک انشقاق میشود دیگر جمع وجور کردنش کار هیچکس نیست امیرالمؤمنین هم نمیتواند این جامعه جمع بکند ولذا مردم، سخت دلخور است. روز اول هم به آنها گفته نمیشود ماجرا جمع جور کرد، نشان میدهد امام این تیزبینی روز اول داشته پایان ماجرای اختلافها رؤیت میفرموده است. لذا روز های نخست روی آوری مردم به ایشان، خلافتنمیپذیرفت، زیرا اخلاق متشتّته قلوب مختلفه دارند، فتنه زاده شده فرزند فتنه است حاصل شبهه، حضرت به آنها فرمود، این روحیات اختلافات درگیریها قطعا شما بین میبرد لذا به آنها ناصحانه سفارش میکند میفرماید:
و ان فی سلطان اللّه عصمة لامرکم، یعنی حکومت الهی نگهبان شما است فاتوه طاعتکم غیر ملّومة لامستکره اطاعتش کنید نه روی کراهت، بلکه روی میل سپس فرمود: اگر چنین نکنید، سلطنت اسلامی دست شما میرود به سادگی دوباره به دست شما باز نمیگردد. حتی یعرض الامر الی غیرکم دیگران میآیند بر شما حکومت میکنند. بعد درجایی دیگر فرموده است: ای کسانیهر کدامتان یک فکری دارید یک اندیشهایگرایشی، قلوبتان مختلف است «القلوب المتشتته» ولی بدنهایتان اینجا حاضر است الشاهدة ابدانهم عقلتانپراکنده است غائب، الغائبة عنهم عقولهم. هنگامیمیخواهم عدالت اجرا بکنم، سر بر میتابید مانند بزغالهای نفیر شیر فرار میکنید. هیهات ان اطلع بکم سرار العدل اواقیم اعوجاج الحق. دور است بعید عدلدر میانتان مستقر سازم کجیها کاستیها از چهره حق بزدایم.
پس امام پایان سه مفهوم بدعت، فتنه شبهه، مساله تفرقه اختلاف اجتماعی به عنوان مفهوم چهارم، عامل دیگر زوال دولت یاد میکند.
پینوشتها
______________________________
1- نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص 244.
2- همان، ص 88.