آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

تاریخ تلاش و کوشش انسان بیانگر اهتمام همیشگی او برای غلبه بر موانع و مشکلات پیرامونی و ساختن زندگی و دنیایی بهتر و مطلوبتر برای خویش می‏باشد و هرقدر به انتهای این تاریخ نزدیکتر می‏شویم، آثار و نتایج حیرت‏انگیز و پیشرفته ناشی از این تلاش و کوشش را بیشتر و انبوه‏تر در فرآیند زندگی فردی و جمعی انسان مشاهده می‏نماییم. بدیهی است یکی دو قرن اخیر به لحاظ دستاوردهای بشر و از جهت کیفیت آنچه حاصل شده است به هیچ وجه قابل مقایسه بایافته‏های عقلانی و علمی بشر در گذشته‏های دور خود نیست و بسهولت قابل ادراک است که هرچند انسان دنیای توسعه یافته متأثر از فلسفه داروینیسم اجتماعی بر «تنازع بقا» و «بقای اصلح» تکیه زده و راه خود را طی کرده است، لیکن بر اصول انسانی و متعالی و مترقیانه‏ای همچون برابری، مساوات و آزادی نیز پای فشرده و از ضرورت تعمیم و گسترش آنها برای همه انسانها سخن به میان آورده است.
بی شک هراندازه بر میزان توسعه یافتگی جوامع اضافه گردد امکان به جریان افتادن مفاهیمی از آن نوع انسانی که بر شمرده شد بیشتر متصور است و منطق اجتناب‏ناپذیر انسانی زیستن از طریق توسعه داشتن می‏گذرد. به عبارت دیگر می‏توان تلاش و کوشش برای توسعه‏یافتگی را تلاش انسان برای تحقق ایده‏آل‏ها و آرمانهای زندگی «نوعی» و «مورد جست و جو» و متأسفانه خیلی دیر قابل حصول خود دانست. بر این اساس در نهایت جریان توسعه‏یافتگی، محقق شدن زندگی توأم با لحاظ شرایط انسانی و متعالی به طور منطقی قابل جست و جو است و در این میان «دین» به عنوان کلام خداوند و مجموعه‏ای از آموزه‏های منبعث از اداره الهی که هدف رستگاری و سعادت انسان رپیگیری می‏کند، در نهایت مرز توسعه یافتگی و البته به عنوان چراغ راهنمای دریایی که در شبهای تار هدایت شناورهای در جست‏وجوی مقاصد معین را برعهده دارد و بدانان راه می‏نماید، جایگاه بایسته خود را می‏یابد و انتظار تأیید مفید بودن جست و جوی‏های عقلانی بشر در مسیر حل مشکلات خویش را از طریق سنجش ماهیت آنها با کلام وحیانی پاسخگویی می‏کند و با تلاش برای به فعلیت رساندن تمامی احکام هم محمل و هم هدف توسعه‏ای عادلانه می‏باشد.
درباره توسعه
توسعه که مفهومی خواستنی و مطلوب همه انسانها و همه جوامع بشری است هرچند در پنجاه سال اخیر و پس از جنگ جهانی دوم ادبیات مربوط به خود را طرح و گسترش داده است، اما در مجموع مقوله مورد جست‏وجوی بشر در همه اعصار بوده و می‏توان گفت تلاش انسان هرچند ناآگاهانه در راستای فراهم آوردن امکانات پیشرفت و رفاه نوعی جست‏وجو برای توسعه بوده‏است. دقت درتعاریف ارائه شده برای توسعه بیانگر همین ادعاست. شاید بیان دقیق جرالد میر(1) که می‏گوید چه چیزی توسعه نیست، اشاره به همین نکته ظریف دارد که توسعه پوشش فراگیر و گسترده‏ای دارد، به نحوی که معمولاً ارائه تعاریف جامع و مانعی از ابعاد آن مثل توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و یا توسعه فرهنگی کاری دشوار و حتی نشدنی است. لذا حتی در موقعی که برای توسعه اقتصادی تعریفی ارائه می‏شود و از آن به عنوان «فرآیندی که به موجب آن درآمد واقعی سرانه در یک کشور و در دورانی طویل‏المدت افزایش یافته و در عین حال توزیع درآمد بدتر نمی‏شود.»(2) یاد می‏کنند، بازهم آن را وسیله‏ای در راستای نائل آمدن به ایده فقرزدایی و غالب آمدن بر توسعه‏نیافتگی در مفهوم عام خود تلقی می‏نمایند.
بلاک(3) در ارائه تعریفی ازتوسعه اقتصادی بر دستیابی به تعدادی از «اهداف و غایات مطلوب مانند افزایش بازدهی تولید، ایجاد برابریهای اجتماعی و اقتصادی، بهبود در طرز تلقی و شرایط نهادی جامعه» تأکید می‏نماید، تا در مجموع بتوانند شرایط نامطلوب فراوانی را که در راه تحقق یک نظام اجتماعی خواستنی وجود دارند برطرف نمایند. دانشمندان علوم اجتماعی نیز که دغدغه بررسی توسعه‏نیافتگی را دارند عمدتا بر مسائلی نظیر مشارکت، حاکمیت، عدالت، تکامل، وحدت ملی و مقابله با مشکلات ملی نظیر فقر، جهل، بیماری، جنایت و اختلاف نژادی تأکید داشته و بعضی از آنها هم در پرتو مفاهیم روان‏شناسی و اجتماعی برای انگیزه‏های موفقیت، قدرت ابتکار، روشهای تربیتی و رهایی از عادات و سنتهای مانع و افزایش سطح انتظارات و آرزوها(4) موقعیتهای بایسته قائل می‏شوند.
بررسی جریان توسعه یافتگی در مغرب زمین هم حکایتی از همین ادعاست که بشر بر مدار تلاش برای رشد و توسعه‏یافتگی توانسته است اندیشه‏های متعالیتری را نسبت به گذشته خویش، در زندگی‏اجتماعی‏اش جایگزین سازد و به عبارتی چهره زندگی خود را انسانی‏تر نماید. این مهم برای تمامی جوامعی که تا حدودی از فقر و ترس از غلبه آن رها شده‏اند مصداق دارد. امروز جوامع پیشرفته صنعتی به سوی تحول تدریجی از تأکید بر امنیت اقتصادی و جانی به تأکید بیشتر بر تعلق و دلبستگی به دیگران، ابراز نظر فردی و کیفیت زندگی پیش می‏روند ؛ یعنی در حالی که نسلهای گذشته نسبتا مایل به قربانی کردن استقلال فردی در مقابل امنیت جانی واقتصادی بودند، امروز درجوامع پیشرفته صنعتی این نوع از امنیت امری مسلّم و بدیهی پنداشته شده، بیشترین اهمیت را به آزادی بیان در کار و زندگی سیاسی‏شان می‏دهند.(5) اینگلهارت در تحقیقات گسترده و میدانی خویش در خصوص تحولات فرهنگی در جوامع صنعتی معاصر از یک دگرگونی فرهنگی وسیع صحبت می‏کند که در آن یک جهان‏بینی جای خود را به جهان‏بینی دیگری می‏سپارد و می‏گوید: این که این تحول فرهنگی بزرگ واقعا روی داده است یا نه، هنوز به طور تجربی نشان داده نشده است، ولی آنچه از هم اکنون روشن است آن است که حداقل دریک مؤلفه این نشانگان یعنی در مؤلفه تحول از ارزشهای مادی به ارزشهای فرامادی ـ تغییری در میان نسلها پدید آمده است.(6) ملاحظه می‏شود که توسعه اقتصادی در تحول از ارزشهای مادی به فرامادی موثر عمل کرده است و این به معنای انسانی شدن زندگی انسان یا حداقل فراهم آمدن استعداد بسیار زیاد بالقوه برای تدارک یک زندگی انسانی توأم با رفاه مادی است. به همین لحاظ است که اینگلهارت می‏گوید: دقیقا در زمانی که چنین می‏نماید در جامعه پیشرفته صنعتی و بویژه در اروپای غربی جاذبه کلیسای سنتی در میان جوانان کم شده است، جهان‏بینی فرامادی سربرآورده است ؛ جهان‏بینی‏ای که علاقه نسبتا وافری به مفهوم زندگی نشان داده و اهمیت دوباره‏ای به ملاحظات غیردنیوی می‏دهد.(7)
در مجموع، به دنبال این ادعا هستیم که توسعه یافتگی که با تلاش بشر تجربه گردیده و به عقل و علم مستظهر بوده و هدایت شده است، موجب آن می‏باشد که ارزشهای مطرح در ادیان الهی و ازجمله دین مبین اسلام تا حدودی ابعاد خود را بنمایانند و برخی از مزایا و ویژگیهای خود را ـ متناسب با توسعه‏یافتگی و درجه انسانی شدن زندگی ـ نشان بدهند. احترام به اندیشه‏ها، جامعه‏ای انسانی‏تر، آزادی بیان، جهانی زیبا، خرد، برابری، مشارکت بیشتر در کار، سهم بیشتر درحکومت، وفاق داخلی، مبارزه با تبهکاری، امنیت خانواده و رشد اقتصادی از جمله مواردی هستند که هم مطلوب بشر و هم آرمان دین است با این تفاوت که بشر بدون کمک گرفتن نظام وار از روشهای دینی در حصول این مصادیق انسانی توانسته است به درجاتی از کمال خواسته هایش دسترسی پیدا کند و صد البته این توانستن دستاوردی عظیم و متحوّل کننده است.
درباره اسلام (دین)
اسلام به عنوان دین خاتم و کامل،(8) جهان بینی پویا و متحولی را به پیروان خویش عرضه می‏دارد و آنان را از عقایدی برخوردار می‏سازد که چشم‏انداز زندگانی فردی و اجتماعی مسلمانان را بهره‏مند از رشد و توسعه‏ای می‏سازد که با جهان بینی آنان و عقاید اسلامی منطبق بر فطرت(9) سازگار می‏باشد. انسان به عنوان یکی از اساسیترین عوامل تولید برخوردار از ظرفیت علمی بسیار بالایی است.(10) که خلیفه و جانشین خداوند بر زمین بوده(11)، موجودی برگزیده(12) می‏باشد. او برای آبادانی و عمران زمین مأموریت دارد(13) و در قبال آن مسؤول می‏باشد. تمامی آنچه در طبیعت است، برای انسان آفریده شده(14) و بدیهی است که در تسخیر او می‏باشد(15) و از آن جا که هدف از خلقت انسان اطاعت ازخداوند بزرگ و پرستش اوست(16)، لذا او بی نهایت طلب است. خواسته‏های انسان را پایانی نیست و همین وی را به عدم آرامش ناشی از عدم توفیق در نیل به همه خواسته‏هایش می‏کشاند، مگر این که او با یاد خداوند خود را به آرامش برساند.(17)در جهان بینی توحیدی‏ای که اسلام ارائه می‏کند جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده است(18) و یک قطبی و تک محوری است(19). ماهیت جهان از اویی و به سوی اویی است(20) و چنانچه لحظه‏ای عنایت پروردگار هستی از آن قطع شود، نابود می‏شود و به نیستی می‏گراید. بر این باور، جهان یک واقعیت متغیر و متحرک و لذا یک حدوث مستمر است که دائم در حال خلق شدن می‏باشد(21)ی جهان هستی با شرایطی که برای آنها برشمرده شد، تسبیح‏کنان(22) به جانب خداوند شناورند(23) در این جهان بینی، جهان از نظام متقن علّی برخوردار می‏باشد و فیض مستمر پروردگار و تقدیر او تنها از مسیر علل و اسباب خاص به جریان می‏افتد.(24) در کنار این نظام علت و معلولی بر جهان مجموعه‏ای از سنن و قوانین لایتغیر حاکم است(25)که لازمه آن است. در نگرش اسلام به جهان هستی هیچ جایی برای بروز و دوام خرافات و انتساب جهل و نادانی انسان نسبت به حوادث جهان به پروردگار یا نیروهای موهوم و جعلی وجود ندارد؛ از جمله سنتهای الهی که قرآن بارها و بارها متذکر آن است پیروزی حق بر باطل است و وعده داده شده است که حق و اهل او پیروزند.(26)این سنت، روح امید و حرکت و مبارزه با هرگونه مظاهر شرک و کفر و ظلم و بی‏عدالتی را در جامعه اسلامی همواره زنده نگه می‏دارد.
همچنین از سنت‏های تغییرناپذیر الهی آن است که سرنوشت هیچ قومی به دست خداوند تغییر نمی‏کند مگر آن که مقدمتا مردم آن قوم به تغییر سرنوشت خود اهتمام نمایند.(27) این سنت قاطع غیرقابل تغییر وتحویل در بردارنده سه اصل قانون علت و معلول عمومی، ضرورت علت و معلول و سنخیت علت و معلول است که به همراه اصل منتهی شدن همه جهان هستی به یک علت العلل که همانا خداوند بزرگ است، ارتباط و پیوستگی قاطع بین همه حوادث جهان را نتیجه می‏دهد.(28)
در جهان بینی اسلامی زمین و آسمان به حق و به عدل برپاست(29) و عدل به مفهوم اجتماعی هدف نبوت و به مفهوم فلسفی مبنای معاداست.(30)عدل از صفات خداوند است (31)و مخالف عدل یعنی ظلم و ستم از حضرت باری‏تعالی تنزیه شده است.(32)هان مخلوقی موزون و متعادل است(33) و عدل الهی نیز که هم درباره خداوند و هم درباره بشر صادق است، عبارت است از رعایت استحقاقها وعطا کردن به هر ذی حقی آنچه را که مستحق آن است.(34)
در جهان بینی اسلامی انسان مختار و آزاد است و هیچ جبر و ضرورتی اختیار او را سلب نمی‏کند.(35) او مسؤول خویش و جامعه خویش است(36) و زندگی اش در این جهان به پایان نمی‏رسد، بلکه جهان ابدی و جاودانه دیگری است که بعداز مرگ فرا می‏رسد؛ جهانی که در آن هر انسانی آنچه را که در دنیای مادی کاشته است می‏درود(37) و در آن جهان، ذره‏ای از آنچه انسان از قبل فرستاده است، کم و کاست نمی‏شود(38) و همگی به او اعطا می‏گرد.
این جهان بینی با اجزایی که برای آن برشمرده شد، هر انسانی را به اندازه درکی که از آن خواهد داشت،چنان مجهز به ارکان و ابزار توفیق در کوشش برای تغییر جهان هستی در راستای نیل به اهداف وامی دارد که هیچ جای شک و شبهه‏ای برای رهایی از رکود و غفلت و سوء تخصیص در منابع و امکانات باقی نمی‏گذارد.
درباره عدالت
در خصوص عدالت به عنوان یک غایت مطلوب، همه نظامهای اقتصادی و اجتماعی به ابراز دغدغه خاطر پرداخته‏اند و حداقل در نظریه نشان داده‏اند که تلاشهای خودشان را حول محوری از عدالت طراحی می‏کنند.
هرچند در مکانیسم و شیوه حصول عدالت بحثهای چالشی وجود دارد و به لحاظ برخورداری از شرایط قضاوت ارزشی بسادگی نمی‏توان روشهای منجر به ایجاد یا احیا و ابقای عدالت را نشان داد، لیکن آنچه به نظام اقتصادی ـ اجتماعی اسلام بر می‏گردد آن است که مجاز شمردن انسانها به تصرف در طبیعت و بهره‏برداری از حاصل این تصرف موجب می‏گردد امکانات و زمینه‏های لازم برای فراهم شدن فرصتهای مساوی با دیگران در اختیار انسانها قرار گیرد که در بیان مکاتب مختلف از این شرایط و تمهیدات منجر به آن به عدالت اجتماعی تعبیر می‏شود.(39) اسلام بر کسب آموزش (40)، حفظ سلامتی و تندرستی،(41) مذمت بیکاری،(42)، توزیع مجدد درآمد از طریق انفاق(43)، وقف،(44) وصیت به ثلث اموال، رعایت حال فقرا و تهیدستان(45)، مالکیت ناشی ازکار، مذمت و حرمت درآمد غیرمتناسب باکار،(46) برابری انسانها،(47) زنده کردن امتی از طریق احیای یک فرد(48)تقبیح زندگی مسرفانه و تجمل‏مآبانه(49) و وظیفه دولت برای رسیدگی به امور محرومان(50) تأکید فراوان داشته است که همه آنها در راستای نظریه تأمین فرصتهای یکسان برای آحاد مردم است. بدیهی است پس ازفراهم شدن فرصتهای یکسان که همان عدالت اجتماعی است، افراد متناسب با کوشش و تلاش و استعدادهای خویش صاحب درآمد، ثروت و قدرت می‏گردند و تفاوتهای موجود ناشی از کار در آن مرحله، عین عدالت اقتصادی است.
جمع بندی
اسلام دینی است که می‏تواند انفجار اندیشه ناب الهی تلقی گردد ؛ دینی که در روند تاریخی حضور خویش چنان عمل نمود که می‏توان با قاطعیت گفت وقتی اندکی از آن در عمل اجرا گردید علوم و فنون را شکوفا کرد، و با هدف‏گیری رفع فقر، عدالت اجتماعی و اقتصادی را بر محیط پیرامونی خویش حاکم ساخت. بررسی دستاوردهای دوران تمدن درخشان اسلامی حاکی از آن است که اسلام نه تنها مانع توسعه نبوده است، بلکه مشحون از عناصری است که به عنوان عامل توسعه عمل می‏کنند و دستاورد عملی آنها عدالت است. درجای جای اندیشه اسلامی از میان بردن فقر و برپایی عدالت موردنظر است وحتی حاکمیت بر مردم نیز وقتی از اعتبار برخوردار است که برای احقاق حق مظلومی ازظالمی باشد. تأکید بیش از حد اسلام بر فقرزدایی و عدالت گستری که مورد اشاره قرار گرفت، به شخصیت والای انسان اجازه ظهور و هویت می‏دهد و او را در ایفای تعهداتی که در قبال خویش و جامعه خود دارد از کارآیی لازم برخوردار می‏نماید. نکته مهم آن است که امروزه انسان از طریق تلاش عقلانی خویش به دستاوردهای عظیمی در توسعه و مآلاً در متحول کردن ارزشهای فرامادی خویش دست یازیده است، لیکن هیچ کس منکر بحران هویت و فقدان عنصر سعادت در زندگی عمومی انسان در دنیای توسعه یافته نمی‏شود. به نظر ما دلیل آن در حرکت منحصرا عقلانی بشر و بدون پشتیبانی آن از کلام و دستاورد حیانی دین است، در حالی که اجرایی شدن اسلام که می‏تواند برخورداری وسیع از وحی و در عین حال به کار گرفتن توان علمی و عقلی بشر تعبیر گردد،خود عین عنصر توسعه است و عدالت راستین که متضمن توسعه نیز می‏باشد، از همین مقوله مهم سرچشمه می‏گیرد. هرچند امروزه نیز برای تعداد زیادی از اندیشمندان درک این معنی که علمی شدن بشر در راستای دینی شدن جامعه بشری است چندان مشکل نیست، لیکن به نظر ما جهان فردا جهان اندیشه‏های انسانی و در نهایت جهان اندیشه‏های دینی است که شکوفایی عناصر و حیانی را با پشتیبانی دانش و علوم عقلانی انسانی عجین نموده، دینداری را به معنای توسعه‏یافتگی‏ای تفسیر می‏کند که در آن، عدالت محور اساسی حرکت است، بحران هویت وجود ندارد و تلاش برای توسعه‏یافتگی در تلاش برای بسط و تعمیق هرچه بیشتر ادراک از دین و پیاده کردن آن از طریق عاملیت انسانها خلاصه می‏شود.
پی نوشتها
______________________________
1. Gerald M. Meier.
2.Leading Issues in Economic Development, p.8
3. Black.C.E
4. رشد و توسعه از دیدگاه اسلام ومکتبهای غربی ـ ترجمه الشرق‏الاوسط.
5.تحول‏فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، ص 10.
6. همان، ص489.
7. همان، ص 488.
8. بنگرید به: انعام /115.
9. بنگرید به: اعراف /171.
10. بنگرید به: بقره /32ـ31.
11. بنگرید به: انعام /65.
12. بنگرید به: بقره /30.
13. بنگرید به: هود /61.
14. بنگرید به: بقره /29.
15. بنگرید به: جاثیه /13.
16. بنگرید به: ذاریات /56.
17. بنگرید به: رعد /28.
18. بنگرید به: نمل /88.
19. بنگرید به: بقره /115، فاطر/ 15.
20. بنگرید به: بقره /156، شوری / 53، نازعات/ 44.
21. بنگرید به: الرحمن /29.
22. بنگرید به: آیه اول سوره‏های حدید، حشر، صف، تغابن و اعلی.
23. بنگرید به: بنی اسرائیل /44.
24. بنگرید به: نازعات /44.
25. بنگرید به: فاطر /43.
26. بنگرید به: صافات /173.
27. بنگرید به: رعد /11.
28. بنگرید به: عدل الهی ، ص 83.
29. بنگرید به: احقاف /3.
30. بنگرید به: عدل الهی، ص 4.
31. بنگرید به: آل عمران /18.
32. بنگرید به: توبه /70.
33. بنگرید به: الرحمن /7.
34. عدل الهی، ص 216.
35. وحی و نبوت، ص 147.
36. « کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته».
37. بنگرید به: کهف /49.
38. بنگرید به: زلزال /8ـ6.
39. Koblen. Comparative Economic Systems,P.25.
40. بنگرید به: اصول کافی، ج 1 ،ص 25.
41. بنگرید به: نهج الفصاحه، ص 216.
42.بنگرید به: وسائل الشیعه، ج 12، ص37.
43. حدید/7، توبه 34ـ35.
44. مستدرک الرسائل، ج2،ص514.
45. ذاریات/19.
46. بقره /188.
47. حجرات /18.
48. مائده /35.
49. قصص /58،واقعه41ـ47.
50. بنگرید به: نهج البلاغه، عهدنامه مالک.

تبلیغات