زیره را من سوی کرمان آورم گر به پیش تو دل و جان آورم (مثنوی، دفتر اول، بیت 3195) درآمد: زیره به کرمان بردن یکی از رایج ترین مثل های فارسی است. این مثل، نه تنها در گفتگوهای عوام، که در سخنان و نوشته های خواص نیز کرارا می آید. معادل های بسیاری برای آن در زبان فارسی و فرهنگ مردم (فولکلور) ایران وجود دارد، که شاعران و سخنوران آنها را به کار برده اند و نشانه بارز غنای حیرت آور زبان فارسی است. با یک برآورد مقدماتی، بیش از پنجاه مثل با مضمونی مشابه و برابر با آن احصا شده است (? دهخدا، ج 2، ص 706، 934، 935، 1147؛ ج 3، ص 205 و در جاهای دیگر) و، حال آن که، شمار امثال معادل آن در زبان عربی هفت (همو، ص 935) و در زبان های اروپایی عموما یکی دوتاست. در این مقاله، تلاش می کنیم معادل های متعددی را که، از دیرباز، برای این مثل در زبان فارسی متداول شده است، همراه با شواهد منثور و منظوم و نیز معادل های عربی و اروپائی آنها، ارائه کنیم، اما پیش از آن، جا دارد که به بررسی معنای خود مثل و موارد کاربرد آن بپردازیم. مثل زیره به کرمان بردن، چه در تداول و چه در زبان خواص، به مفهوم کاری بیهوده و نامعقول به کار می رود. گاهی نیز، از روی شکسته نفسی گوینده، در بیان آن که سخنش در خور مخاطبان نیست و برای آنان تازگی ندارد ادا می شود. استنباط بیهودگی از فحوای این مثل کاملا طبیعی و منطقی است. وقتی کسی کالایی را به جایی برد که خود به تولید آن معروف باشد، کاری عبث و دور از اقتضای مقام کرده است. آن کالا، اگر هدیه باشد، برای گیرنده ارج و منزلتی ندارد و، اگر برای عرضه در بازار باشد، از آن سود که هیچ زیان هم به بار خواهد آمد. به کان خویش بسی بی بها بود گوهر به شهر خویش بسی بی قدر بود مردم (انوری) ...