حکومت علوی در نگرش امام خمینی(قدس سره) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
براستی آن گونه که امام خمینی تأکید کردهاند سخن گفتن درباره شخصیت ملکوتی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام کاری است بس دشوار و آگاهی و شناخت ابعاد وجودی آن عصاره انسانیت و فضای ل امری است ناشدنی و خارج از توان درک و فهم ما، و هر آنتچه دانشمندان درباره مولا بگویند، معرّفی شخصیت واقعی آن حضرت نیست: «ما درباره شخصیت علیبن ابیطالب از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم یا با شناخت محجوب و مهجور خود. اصلاً علی علیهالسلام یک بشر ملکی و دنیوی است که مُلکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتی است که ملکوتیان او را اندازهگیری کنند؟ اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانی خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدود خود با چه ابزاری میخواهند به معرّفی او بنشینند. تا چه حد او را شناختهاند تا ما مهجوران را آگاه کنند. دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و دانش ارجمندشان آنچه از آن جلوه تامّ حق دریافت کردهاند و در حجاب وجود خود و در آئینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگوییم علیبن ابیطالب فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که میتوان از آن یاد کرد و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیمالشأن است و این از بزرگترین افتخارات اوست.»1
کسی که باز به فرمایش امام خمینی: «ابعاد مختلفهای که این شخصیت بزرگ دارد به گفتگوی ماها و به سنجش بشری درنمیآید، کسی که انسان کامل است و مظهر جمیع اسماء و صفات و حق تعالی است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالی باید هزار تا باشد و ما از عهده بیان حتّی یکیاش نمیتوانیم برآییم.2
و نیز کسی که امام خمینی بحق دربارهاش میگوید:
«اگر چنانچه پیغمبر اسلام صلیاللهعلیهوآله غیر از این موجود تربیت نکرده بود، کافی بود برایش، اگر چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود برای این که یک همچو موجودی را تحویل جامعه بدهد، این کافی بود.»3
مسلما حکومت چنین انسانی ـ هر چند کوتاه ـ بسیار درسآموز و آکنده از انسانیتها و دلسوزی برای حق خواهد بود. گرچه این حکومت تنها فرازی از زندگی و شخصیت وجودی اوست. امّا فرازی است که تاریخ را با همه سیاهیهایی که دارد، جلایی جذّاب میبخشد.
و «سیاست» را با همه ظلمها، نیرنگها و حقکشیهایی که برجای گذاشته همچنان مطلوب عدالتخواهان و وظیفه حقطلبان میشمارد، و قدرت را با همه جنایتهایی که به بار آورده است ابزاری بیبدیل در دست صالحان و برپا دارندگان حق معرّفی میکند. هیچ تاریخی گیراتر از شرح حکومت امام علی علیهالسلام و هیچ سیاستی دینیتر و مردمیتر از سیاست علوی و هیچ قدرتی مشروعتر از حاکمیت ایشان نیست. از اینرو، امام خمینی معتقد است غصب خلاف آن حضرت بالاترین مصیبت اسلام است، و همان حکومت کوتاه مدّت سزاوار است که تا ابد جشن گرفته شود، زیرا در واقع جشن برای عدالت است:
«بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر سلاماللّه علیه بود، و عزای او از عزای کربلا بالاتر بود. مصیبت وارده بر امیرالمؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتی که بر سیّدالشهداء سلاماللّه علیه وارد شد. اعظم مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند بفهمند مردم اسلام یعنی چه؟... همین پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا آخر باید برایش جشن بگیرند، جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت... این حکومت، حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند و برای همین پنج سال و پنج روز حکومتش باید جشن بگیرند. جشن برای عدالت، جشن برای خدا، برای این که این حاکم، حاکمی است که با ملّت یکرنگ است، بلکه سطحش پایینتر است در زندگی و سطح روحیش بالاتر از همه آفاق است و سطح زندگیش پایینتر است از همه ملّت.. برای یک همچنین حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است. حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراریش برای هعمان چند سال حکومت حضرت امیر، مسلمین باید جشن بگیرند.»4
در بینش امام خمینی، حتّی «غدیر»، شرافت خود را از مقام و شرافت حضرت علی وام گرفته است. غدیر ارزش تازهای برای حضرت امیر به ارمغان نیاورده است، بلکه این مقام و کمال وجودی آن حضرت است که غدیر را پدید آورده، عظمت میدهد و معتقدان به غدیر در سایهسار عظمت و کرامت آن میآرمند:
«مسأله غدیر مسألهای نیست که بنفسه برای حضرت امیر علیهالسلام مسألهای پیش بیاورد. حضرت امیر مسأله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد. آن که ارزش دارد خودِ حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول اللّه کسی نیست که بتواند عدالت را آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد، مأمور میکند رسولاللّه را که این شخص را که قدرت این معنی را دارد که عدالت را به تمام معنی در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کند. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد، مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا میشود.»5
این فراز حسّاس و غیرقابل تکرار از تاریخ، یعنی دوران کوتاه حکومت حضرت علی علیهالسلام ، که چون خورشید میدرخشد و به همه عدالتخواهان و حقطلبان و سیاستجویان به معنای صحیح کلمه گرمی و روشنی میبخشد، تنها شعاعی از خورشید وجود مولا و مقامات معنوی اوست و واژهها از شرح و وصف آن قاصرند.
آنچه امام خمینی در طی چندین دهه در وصف حکومت فرموده و در اقتدای عملی به آن کوشیدهاند، گویای عنایت ویژهای است که به معرّفی و شناساندن ویژگیهای حکومت حضرت امیر علیهالسلام داشتهاند؛ ویژگیهایی که امروز دولت و ملّت ایران در اقتدا به آن اسوه عدالت سخت بدان محتاجند: جامعه ما همواره نیازمند آشنایی و بازگو کردن آن است و نظام مدیران جامعه سخت نیازمند التزام به آن و پایمردی بر آن میباشنتد تا همواره افتخار استشمام نسیمی از حکومت علوی را داشته باشیم. همه اذعان داریم که همین اندک تشابه نیز بسی دشوار و مسیر آن سخت ناهموار است و تنها پرهیزگاری، تلاش فراوان، پاکدامنی و درستی و استقامت در طریق است که اندکی ازو آن را نصیب حقجویان میکند. همانگونه که خود علی علیهالسلام پیشاپیش فرمودهاند:
«الاّ و انّکم لاتقدرون علی ذلک و لکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد».6
شما نمیتوانید همانند علی باشید، امّا مرا با ورع، تلاش، پاکدامنی و درستی یاری کنید.
استناد به رویه امیرالمؤمنین علیهالسلام برای تبیین ضرورت حکومت و چگونگی آن
امام خمینی ضرورت استمرار اجرای احکام را دلیل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی میدانستند؛ زیرا به اعتقاد ایشان ماهیت قوانین اسلام به گونهای است که بدون حکومت، امکان پیاده شدن در جامعه وجود ندارد. به همین جهت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام برای برپایی دولت اسلامی تلاش کردند:
«چون اجرای احکام پس از رسول صلیاللهعلیهوآله و تا ابد ضرورت دارد تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت مییابد... به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ، زمان امیرالمؤمنین علیبن ابی طالب علیهالسلام لازم بوده، یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.»7
«پس از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هیچ یک از مسملانان در این معنی که حکومت لازم است تردید نداشتند. هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفی از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتّفاقنظر داشتند. اختلاف فقط در کسی بود که عهدهدار این امر شود و رئیس دولت باشد. لهذا پس از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر علیهالسلام هم حکومت تشکیل شد، سازمان دولتی وجود داشت و اداره و اجرا صورت میگرفت.»8
امام خمینی در برپایی حکومت اسلامی یا به تعبیر خودشان «حکومت عادلانه اسلامی»9 تلاش میکرد و مراد کلّی ایشان از آن، اجرای احکام شریعت و برپایی عدالت با الگوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امام علی علیهالسلام در مینده و کوفه است. هر چند حکومت اسلامی، لفظی کلّی، عام و مجمل است و تاب معانی مختلف و قالبهای متفاوت سیاسی را دارد، امّا در اندیشه امام خمینی این واژه پیش از آن که به قالب قدرت و سلطه، اشاره داشته باشد، بر غایت و وظیفه دولت تأکید دارد و عدالت مهمترین غایتی است که امام برای دولت دینی ترسیم میکند، و عدالت خود مقدمه اجرای شریعت است. به همین جهت اقتدای در حدّ توان به نحوه حکومت علی علیهالسلام را معیار اسلامی بودن آن میدارد:
«ما باید از کیفیّت حکومت حضرت امیر سلاماللّه علیه اقتباس بکنیم و یاد بگیریم. منتهی ما نمیتوانیم تمام آن جهات را، کسی نمیتواند همه آن جهات را مراعات بکند، یعنی یک مقدار زیادش زاید بر اصل قضیه حکومت بوده است، یک کارهای نمونهای مخصوص به خودِ آن بزرگوار بوده است، لکن اصل مسألهای که حکومت باید یک حکومت عادل باشد و بین مردم ظلم نکند.»10
امام خمینی در تعریف حکومت اسلامی میگوید:
«حکومت اسلامی یعنی حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی و متّکی بر قواعد و قوانین اسلام»11، امّا برنامههای حکومتی و اوصاف حاکم را همان میداند که از سوی امام علی علیهالسلام ارائه و تدوین و عملی شده و باید به آن اقتدا نمود:
«اسلام کیفیّت حکومت را و برنامه حکومت را تعیین کرده؛ این طور نیست که برنامهای در کار نباشد... هم اوصاف حاکم معلوم است در اسلام و مدّون است و هم برنامه حخکومت را حضرت امیر علیهالسلام معین کرده است که باید چه جور حکومت باشد. باید عدلیهاش چه جور باشد، و قضاوتش چه وضعی داشته باشد.»12
عهدنامه مالک اشتر، غنیترین سند مکتوب ویژگیهای حاکمیت دینی و کارگزاران نظام اسلامی است. امام خمینی به محتوای همین نامه اشاره کرده، میفرماید:
«حضرت امیر خودش هم برنامهاش را در آن عهدنامه مالکاشتر بیان فرموده است که حکومت و آن اشخاصی که از طرف ایشان حاکم بر بلاد بودند تکلیفشان در این جهات چه هست.»13
هدف از ایجاد حکومت اسلامی
امام خمینی با توجّه به سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام حفظ نظام جامعه اسلام، جلوگیری از بینظمی و هرج و مرج در میان امت اسلامی، حفظ حدود و ثغور کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و اجرای احکام الهی را از جمله اهداف اصلی در استقرار حکومت اسلامی میدانند.14 و با استناد به بخشی از خطبه امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه که حضرت میفرماید:
«امّا و الذی فلق الحبّة و برع النسمة، لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه علی العلماء ان لایقارّوا علی کظّة ظالم ولاسعب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها...»15
هان! سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعتکنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمیشد، و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری و گرسنگی جانگاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمان حکومت را رها میساختم.
امام خمینی با استناد به این فرمایش علی علیهالسلام ، نجات مردم محروم و مبارزه با سلطهگری و سلطهجویی را از اهداف تشکیل دولت اسلامی میدانند.16 همچین میفرماید:
«ما وظیفه دالاریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم، ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و میفرماید: «و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»؛ دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید.»17
ویژگیهای حکومت علوی از منظر امام خمینی
از منظر امام خمینی، زندگی امیرالمؤمنین و سیره نورانی حضرتش در دوران کوتاه خلافت، سراسر درس و آموزه زندگی و حکومتی است. دستورالعملهای ایشان به کارگزارانشان و خطبههای ایراد شده در کوفه و دیگر سخنان آن حضرت ویژگیها و خصوصیات حکومت ممتاز و موردنظر حضرت علی علیهالسلام را بخوبی به نمایش میگذارد. اینک مهمترین آن ویژگیها را مرور میکنیم:
1 ـ حکومت مهربانی و تواضع
یکی از ویژگیهای حکومت امام علی علیهالسلام در کلام امام خمینی، عطوفت و مهربانی نسبت به مردم، حتّی غیرمسلمانان است. این منطقه امیرالمؤمنین بود که مردم ذاتا شایسته تکریمند و با ملایمت و عطوفت میشود آنان را به صراط مستقیم هدایت کرد. امام علیهالسلام در استدلال بر ضرورت اتخاذ شیوه محبّت و مهربانی به مردم و دوری از خضونت و درندهخویی در اوائل عهدنامه مالکاشتر، مردم را به دو دسته تقسیم میکنند که یا برادر دینی تو هستند و یا مشابه تو در آفرینش، و از اینرو، شایسته است حکومت در حق هر دو گروه ـ که اکثر قریب به اتفاق جامعه را تشکیل میدهند
لطف و نرمخویی نشان دهد. از همین روست که شنیدن خبر تعدّی لشکر متجاوز معاویه به یک زن یهودی آن حضرت را بشدت بیتاب میکند.18 امام خمینی درباره این بُعد حکومت حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
«شخصیت این مرد بزرگ که امام امت شد، شخصیتی است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسی مثل او نمیتواند سراغ کند، یک موجودی است که امور متضاده را در خودش جمع کرده، کسی که جنگجوست، اهل عبادت نمیشود، کسی که قوه بازو میخواهد داشته باشد اهل زهد نمیتواند باشد، کسی که شمشیر میکشد و اشخاصی را که منحرفاند درو میکند، این نمیتواند که عاطفه و اهل عاطفه آن طور که این شخص داشت، داشته باشد... این آدم در عطوفت آن طور است که وقتی یک خلخال از پای یک زن یهودی برودهاند، میفرماید که مرگ برای انسان آسان است، قریب به این معنی.»19
این عطوفت را حتّی نسبت به قاتل خود دارد و کاسه شیر را با وی تقسیم میکند، و نیز درباره مجرمانی که با صلابت حدّ الهی را بر آنان جاری نموده، این روش مشاهده میشود:
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از این که دست دو نفر دزد را قطع میکند، چنان نسبت به آنان عاطفه و محبّت نشانت میدهد و معالجه و پذیرایی میکند که از مداحان حضرت میشوند. عطوفت و مهربانی در حق عامه مردم، بویژه آنان که راه به جایی ندارند و پناهی جز مهربانی و نوازشگری حاکمان که خدمتگزاران خلق خداوندند، سراغ ندارند، در حکومت امام علی علیهالسلام تا آن جاست که در زمانی که حاکمیت بخش عظیمی از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را در دست داشت برای زدودن غم از چهره چند بچه یتیم و خندان ساختن آنان خود را مرکب آنها میکند و از خود صدای شتر درمیآورد:
«خانههایی بوده است که مطلع نبودند که کسی میآید برایشان چیزی میآورد، ایشان میبردند و در یک جایی که رفتند و بچهها وقتی که میرفتند و گریه میکردند، و ایشان وارد شده بود و به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها بعدش شروع کردند یک صدایی مثل صدای شتر که بچهها را بخنداند. گفتند: من وقتی آمدم این بچهها گریه میکردند، دلم میخواهد حالا که میروم بخندند. بچهها، این یک حاکمی است که توسعه حکومتش از حجاز تا مصرتا ایران تا آفریقا تا همه اینها بوده است.»20
تواضع و فروتنی در مقابل آحاد مردم، برگی دیگر از صفحات درخشان حکومت علوی است. و این پس از آن است که در خضوع مطلق و فروتنی کامل در برابر حق و اراده خداونتدی بدیل ندارد. البتّه خاستگاه این تواضع در میان خلق، همان خضوع و کرنش مطلق در برابر خداوند است.
این تواضع نه از سر عجز و ناتوانی، بلکه از سوی کسی است که در شجاعت و قاطعیت برترین انسانهاست و کسی که در دلاوری و بیباکی در سختترین میدانها جز پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کسی بر او پیشی ندارد و خود میفرمود: «واللّه لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیّتُ عنها»21؛ به خدا سوگند اگر همه عرب برای جنگ با من متّحد شوند، از آنان روی نخواهم گرداند. با این حال:
«آن کسی که زمام یک مملکتی از حجاز گرفته تا مصر و این جاها، ایران و سایر جاها تحت سلطه او بود و قدرت جسمی و روحی خودش آن طور بود، میبینیم از یکی از افراد پایین و متوسط، متواضعتر است و این قدرتها ابدا در روح او تأثیر نکرده، برای این که روح این قدر بزرگ است که همه عالم را میگیرد. یک روح مجرّدی که از آلایشها تجرّد پیدا کرده است، این قدر وسیع است که همه عالم مثل یک نقطه میماند در او. آنها لایق زمامداریند، اسلام آنها را زمامدار کرده است.»22
امام این سخن را از آن رو میفرماید که نخوت قدرتمندی و تکبّر و غرور و مستی ناشی از قدرت و حکومت در مغزهای حقیر و کوچک، منجر به لگدمال کردن ملتها و ظلم میشود. قدرت زیاد و علیل بودن مغزهاست که با اندک چیزی آتش خشم آنان را طوفانی میکند و چه بسا شهرهایی را به آتش کشیده و خون هزاران بیگناه را بر زمین ریخته است.
امّا در شخصیتی چون امیرالمؤمنین که پیش از آن که بر دیگران حکومت کند بر خود حاکم است و فروتنی او از همین خویشتنداری در عین قدرت ناشی میشود، جلوه این تواضع در سلوح حکومت تا خاکنشینی، و به یاد گرسنگان جامعه گرسنگی خوردن، و همانند بردگان راه رفتن و غذا خوردن و لباسی در نهایت سادگی پوشیدن، رخ مینماید. امام خمینی در حمله به اشرافیت رژیم طاغوت و محکومیت جشنهای دوهزاروپانصد ساله، روش امیرالمؤمنین را معیار گرفته، میفرماید:
«جشن برای آنی باید بگیرند که وقتی احتمال این را میدهد که در آخر مملکت یک گرسنهای باشد به خودش گرسنگی میدهد، کسی که کنار مسجد، دارالامارهاش و «دکةالقضاة» او، همین مسجد کوفه، یک گوشهای است از مسجد کوفه، دکةالقضاة او در آن هست و روی زمین مینشیند و یأکل کما یأکل العبید و یمشی کما یمشی العبید. وقتی هم پیراهن گیرش میآید پیراهن نو را به قنبر میدهد، پیراهن کهنه را خودش برمیدارد و آستینش هم که بلند است پاره میکند همانطور میپوشد و میرود خطبه میخواند، یک مملکتی هم دارد که ده مقابل مملکت ایران است، این جشن دارد.»23
2 ـ حکومت علی علیهالسلام حکومت قانون
نظم اجتماعی و روابط انسانی جامعه بشری که بشر آسایش، امنیت، رشد و بالندگی است بر تعیین وظایف و حقوق و رعایت آن استوار است. قوانین، حکومت، نهادهای اجتماعی، قوای قهریّه، همه ابزاری برای تحقق چنین نظم اجتماعی و روابط انسانیانتد. از اینرو، بخش مهمی از رسالت پیامبران به مرزبندی وظایف و حقوق انسان برمیگردد.
ارکان مقوله قانونگرایی سه چیز است: تبیین و شفافیت قوانین، اجرای قوانین و تساوی انسانها در برابر قانون، و این سه در سیره پیشوایان دینی بسی آشکار است. امام علی علیهالسلام میفرمود:
«اگر آنچه دخترم به امانت از بیتالمال گرفته، شرط ضمان در آن نبود، نخستین حد سرقت را در بنیهاشم بر او اجرا میکردم.»24
و نیز فرمود: «به خدا قسم اگر اقلیمهای هفتگانه با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند که خداوند را با گرفن پوستِ جوی از دهان مورچهای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد.»25
امروزه پای فشردن بر قانونگرایی، فراتر از مشاجرههای سیاسی، احیای یک ارزش دینی ـ انسانی است. امام خمینی درس آموخته همین مکتب بود، و گوی سبقت را در عصر انقلاب اسلامی در احیا و تأکید بر قانونگرایی ربوده است. امام در پیامها و سخنان بسیاری از تأثیر تعهد به قانون در پیشرفت زندگی سخن گفته، بیقانونی را سبب همه مفاسد اجتماعی میدانستند.
«در کشوری که قانون حکومت نکند خصوصا قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمیتوانیم اسلامی حساب کنیم.»26
«در اسلام، قانون حکومت میکند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود؛ تابع قانون الهی، نمیتوانست تخلف بکند.»27
«در اسلام آن چیزی که حکومت میکند یک چیز است و آن قانون الهی است، پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم به آن عمل میکرده است، خلفای او هم به همان عمل میکردند، حالا ما موظفیم که به همان عمل کنیم، قانون حکومت کند. شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام، در اسلام قانون است، همه تابع قانونند.»28
امام در این قانونگرایی راستین و مؤکّد، سیره علیبن ابیطالب علیهالسلام را ملاک قرار میدهد؛ زیرا از جلوههای تابناک حکومت علوی حاکمیت قانون بود. تنها مروری کوتاه بر سلوک علی علیهالسلام در سراسر عمر، بویژه در دوره زمامداری و امامت خویش، این حقیقت را در جایجای آن نشان میدهد، این در حالی است که علی علیهالسلام خود حق مطلق، قانون مطلق، قرآن ناطق و محور حق است و به فرموده پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هر جا علی بگردد. حق گرد او میچرخد. امام علیهالسلام در حکومت خویش جز به احقاق حق شهروندان و اجرای قانون الهی و پرهیز از تبعیض نمیاندیشد و جز این را هر چه باشد ستم و جور میداند. آری گریز از قانون و زیرپا گذاشتن مقررات را مگر جز ستمگری و جور و پایمال کردن حق نام دیگری میتوان بر آن نهاد:
«در صدر اسلام در دو زمان، دوبار حکومت اصیل اسلام محقق شد؛ یکی زمان رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و دیگر وقتی که در کوفه علیبن ابی طالب سلاماللّه علیه حکومت میکرد. در این دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت میکرد؛ یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّهای از قانون تخلّف نمیکرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدان گونه سراغ نداشته باشد، حکومت که ولیّامرش... در مقابل قانون با پایینترین فردی که در آن جا زندگی میکند، علیالسواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنی بوده است.»29
و نیز فرمود:
«زمان پیغمبر هم قانون حکم میکرد، پیغمبر مجری بوده، زمان امیرالمؤمنین هم قانون حکم میکرده، امیرالمؤمنین مجری بود. همه جا باید این طور باشد که قانون حکم کند؛ یعنی خدا حکم بکند، حکم خدا.»30
امام علی علیهالسلام از هرج و مرج و زورمداری بشدت برحذر بود. ایشان که از ظلم و ظالم رویگردان است و شدیدترین تعابیر را در این باره دارد، با این حال حاکم ستمگر را از هرج و مرج و بیقانونی بهتر میداند و میگوید:
«اسدٌ حطومٌ خیرٌ من سلطانٍ ظلوم و سلطانٌ ظلومٌ خیرٌ من فتن تدوم».31
شیر شرزه بیشه بهتر است از فرمانروای ستمپیشه و فرمانروای ستمپیشه بهتر است از فته و آشوب همیشه.
در حکومت علوی همه موظف به اجرای قانون بودند، و گرنه با عکسالعمل شدید امیرالمؤمنین روبرو میشدند. مگر میتوان بدون اجرای قانون و تن دادن به آن در همه مراحل و نسبت به همه مراکز قدرت و افراد و اشخاص، حکومت عدل داشت. مگر نه این است که عدالت ریشه در قانون دارد و عدالتپروری برخاسته از قانونمداری است و قانونمداری نیز بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، خویشاوند و بیگانه، خودی و غیرخودی و منافع شخصی و گروهی و حزبی نمیشناسد.
این همه به آن خاطر بود که اساس حکومت علوی چیزی جز قانون نبود و در واقع اطاعت از چنین حکومتی اطاعت از قانون است:
«حکومت رسولاللّه و حکومت امیرالمؤمنین حکومت قانون است؛ یعنی قانون خدا آنها را تعیین کرده است؛ آنها به حکم قانون واجب الاطاعه هستند، پس حکم از آنِ قانون خداست و قانون خدا حکومت میکند.»32
بدین گونه است که مردم در چارچوب قانون به اطاعت و گردن نهادن به امر حکومت موظف بودند، نه به خاطر سلطه حاکم و اطرافیان زورمند وی:
«دولت حقّه حضرت امیر، سلاماللّه علیه، که ولیّامر بر همه چیز بود و در خدمت مردم بود، این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین طور بیخود اطاعت کنند. این طور نبود که حکومت بخواهد به وسیله قدرتی که دارد اجحاف کند به مردم و ظلم کند که مردم به واسطه آن ظلم از او متنفّر باشند.»33
به اعتقاد حضرت امّا م ولایت فقیه نیز حاکمیت قانون الهی است نه دیکتاتوری و همانگونه که امیرالمؤمنین تابع قانون بود، فقیهی هم که به نیابت از وی به امامت امت برگزیده میشود، مجری و تابع قانون است:
«آن فقیهی که برای امت تعیین شده است و امام امت قرار داده شده است، آن است که میخواهد این دیکتاتوریها را بشکند و همه را به زیر بیرت اسلام و حکومت قانون بیاورد. اسلام حکومتش حکومت قانون است؛ یعنی قانون الهی، قانون قرآن و سنّت است و حکومت، حکومتِ تابع قانون است؛ یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون، خود امیرالمؤمنین هم تابع قانون، تخلّف از قانون یک قدم نمیکردند، و نمیتوانستند بکنند.»34
3 ـ حکومت عدالت
یکی از جلوههای عالمتاب حکومت امام علی علیهالسلام ، که در کلام امام خمینی نیز بارها بر آن تأکید و به آن دعوت شده، این است که حکومت علوی، حکومت عدالت است و اصولاً اساس و شالوده آن را همین عنصر تابناک الهی و انسانی تشکیل میدهد. درخشندگی نام و کار و حکومت مولا در تاریخ رعایت و پافشاری بر اجرای همین اصول است. نام علی علیهالسلام و عدالت دوروی یک سکّهاند و حکومت علوی بیان دیگری از «عدالت علوی» است. علی علیهالسلام کشته عدالت است و حکومت علوی زنده به عدالت. او مرکز عدل و مظهر صفت عدالت الهی است. امام در راستای برپایی حق و عدالت، حکومت را میپذیرد، زیادهخواهویهای طلحه و زبیرها را رد میکند، و به نزدیکترین خویشان و یارانش هیچ امتیازی بیجا نمیدهد. زمانی که عبداللّهبن عباس، پسر عمویش، در بصره با توجیهاتی اموال بیتالمال را به یغما برده بود، امام علیهالسلام دستور استرداد اموال را میدهد و در نامهای به وی مینویسد اگر چنین نکنی و دستم به تو برسد: «لاضربتّک بسیفی الذی ما ضربتُ به احدا الاّ دخل النار. واللّه لو اَنّ الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة و لاظفرا منّهی بارادة، حتّی آخذ الحقّ منها و ازیل الباطل عنت مظلمتهما.»35
تو را با همان شمشیری خواهم زد که هر کس را با آن نواختم داخل جهنّم شد. به خدا سوگند اگر (و به فرض محال) حسن و حسین نیز همانند کاری که تو کردی کرده بودند، ملاطفتی با آن دو نمیکردم و از من به هیچ خواستی نمیرسیدند تا حق را از آنان باز ستانم و ستم آنان را از میان برم.
البتّه هیچ جای شگفتی از آن محور عدالت و مظهر انصاف نیست که به برادرش عقیل که تنگی معیشت و فشار زندگی و زردی چهره فرزندانش او را به درخواست سهمیه بیشتر کشانده بود، آهن گداخته حواله دهد و چنین تأکید نماید:
«به خدا سوگند اگر همه آسمانهای هفتگانه با متعلّقات آن را به من بدهند که با گرفتن پوست جوی از دهان مورچهای، نافرمانی خدا کنم، هرگز نخواهم کرد، و این دنیای شما در نزد من از برگی در دهان ملخ که آن را میجود نیز فرومایهتر است.»36
به هر روی امیرالمؤمنین علیهالسلام عدل مطلق است و هیچ سازشی با ظلم و اجحاف ندارد. امام خمینی در توصیه به شهید رجایی و اعضای دولت وی، سیره و روش عدالتگستر علی علیهالسلام را توصیه میکنند:
«در نظر داشته باشید که حضرت امیر سلاماللّه علیه در حالی که به حسب فهم جامعه، ریاست کشور بسیار بزرگی را داشت از حجاز تا مصر، عراق، ایران، همه را داشت، آن وقت چه جور بود وضعش، چه جور بود سلوکش با مردم و چه سفارشهایی که به عمّالش یا به حکومتهایی که از طرف او بودند، چه سفارشهای ارزشمندی فرموده است. البتّه ما نمیتوانیم خود او باشیم، لکون میتوانیم که شیعه او باشیم، پیرو او باشیم، تا آن حدودی که بتوانیم پیروی از او بکنیم، او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنبا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود مگر این که بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الاّ پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشند یا خلافتی داشته باشند، مگر این که بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدّی را جاری کنند. ما باید از آنها درس بگیریم و پند بگیریم و به شیوه آنها آن اندازهای که میتوانیم عمل کنیم.»37
و در جای دیگر میفرماید:
«این که در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر از آن تجلیل کردهاند، نه از باب این که حکومت یک مسألهای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس میگوید که به قدر این کفس بیقیمت هم پیش من نیست، آن که هست، اقامه عدل است.»38
آری نگرش علی علیهالسلام به حکومت، از باب وسیلهای برای اقامه حق و دفع باطل است و گرنه هیچ ارزشی ندارد:
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر میارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کمارزشتر است؛ مگر این که به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق، یعنی قانون و نظام اسلام را برقرار سازم و باطل یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه را از میان بردارم.»39
امام خمینی با اشاره به فرمایش حضرت علی علیهالسلام در علّت پذیرش حکومت مبنی بر «اتمام حجت به واسطه حضور مردم، عهد و پیمان خدا از عالمان که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومنیت ستمدیدگان خاموش نمانند»40 چنین استدلال میکنند که وظیفه امروز فقها نیز ادامه همان روش در تشکیل حکومت و اقامه حق و اجرای عدالت است.41
امام خمینی، روز ولادت حضرت علی علیهالسلام را روز ولادت عدالت شمرده، در تأکید بر ضرورت پیروی از سیره آن حضرت به مناسبت گشایش نخستین دوره مجلس شورای اسلامی که در سالروز حضرت علی علیهالسلام صورت گرفت فرمودند:
«روز گشایش مجلس اسلامی در روزی است که عدالت در عالم متولّد شده است. روزی است که امیرالمؤمنین سلاماللّه علیه، به دنیا آمدند. این مظهر همه عدالتها و اعجوبه عالم هستند و از صدر عالم تا ابد بجز رسول اکرم کسی به فضیلت او نیست. این را به فال نیک میگیریم و این فکر را میکنیم که آقایان که در یک روزی که مظهر عدالت خدا، پرتو عدالت انسانی در آن روز متولّد شده است و شما مجلس را در آن روز افتتاح میکنید، بدانید که باید همان رشته را، همان رشته علی علیهالسلام را پیروی کنید.»42
این همه تأکید بر عدالت برای آن است که بدون آن، حکومت باقی نمیماند. مردم قاعده و قانونی را که با عدالت و انصاف هماهنگ نهیست، با میل و رغبت اجرا نتمی کنند، دست از یاری آن حکومت میکشند و در عمل، زمینه سقوط و فروپاشی آن دولت فراهم میشود. آزادی، برابری در برابر قانون و عدالت، سه مفهوم عزیز و گرانبهایی هستند که حکومت علوی بر آن استوار بود و اکنون جمهوری اسلامی نیز در پی آن است:
«ما عدالت اسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی کوه راضی نمیشود حتّی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است، تعدی بشود. اسلامی که حضرت امیر سلاماللّه علیه میفرماید: برای ما اگر چنانچه بمیریم ملامتی نیست و لشکر مخالف آمده است و با فلان زن یهودیهای که ملحد بوده است خلخال را از پایش درآورده است، یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن هیچ ظلمی نباشد، اسلامی که در آن شخص اولش با آن فرد آخر علیالسویه در مقابل قانون باشند.»43
4 ـ مردمداری در حکومت علوی
از ویژگیهای بارز و مهم حکومت علوی، مردمی بودن آن به معنای واقعی کلمه است. حکومتی که امیرالمؤمنین علیهالسلام به دست گرفت، پس از بیستوپنج سال صبر، که گویی استخوان در گلو و خار در چشم وی خلیده است، و دیدن ماجراهای ناگوار بویژه در سالهای آخر، با ازدحام عجیب و اصرار و حتّی اجبار مردم به آن تن داد. حضرت چگونگی آن را در خطبه شقشقیه بیان میکند و به واسطه هجوم مردم به ایشان حجّت را تمام شده میداند که چارهای جز پذیرش آن نداشته است. تنها این حکومت بود که پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله با خواست و اراده مردم و بیعت آحاد جامعه در برابر دیدگان همه شکل گرفت. در این حکومت همگان از؟ حقوق مساوی برخوردار بودند. آزادی سیاسی و اعتقادی در حدّ اعلی رعایت میشد. تا کسی علیه حکومت دست به فتنه و آشوب نمیزد، امام حتّی حقوق مخالفان را از بیتالمال قطع نمیکرد و به ارشاد آنان میپرداخت. امام به استانداران و کارگزاران خود توصیه میکرد جانب توده مردم را رعایت کنند. عهدنامه مالکاشتر حاوی دستورالعملهای ارزندهای در مورد حقوق شهروندان، رعایت حال طبقات مختلف جامعه بویژه طبقه پایین و فرودستان میباشد. امام خود از حقوق متقابل مردم و والی پرده برداشته و فلسفه زهد بینظیر خود را چنین بیان میکند که مبادا زندگی فقیرانه بر فقرا گران آید44 و در آموزش همراه با توبیخ یکی از کارگزاران خویش که قدر جایگاه خود را ندانسته و حکومت علوی را کاملاً نشناخته، مینویسد:«دور باد که هوای نَفْسَم بر من چیره شود و آز و طمع مرا به گزینش غذاهای گوناگون بکشاند در حالی که در حجاز یا یمامه کسی وجود داشته باشد که امیدی به قرص نانی نیز نداشته و در خاطرش نباشد که یک بار غذای سیر خوردن باشد.»45
امام خمینی به همین بخش از نامه حضرت اشاره کرده، میفرماید:
«آن کسی که در رأس بود، در زندگی از همه افراد پایینتر بود، شاید در یمامه، شاید در سرحدّات یک نفر باشد که گرسنه باشد، یک نفر باشد که درست نتواند زندگی خوب بکند، بنابراین من این جا که هستم باید زندگیام این باشد؛ یعنی یک لقمه نان با یک قدری نمک. این حکومت ما بود. و ما هم البتّه قدرت نداریم و خودشان فرمودند شما قدرت ندارید، (لکن اعینونی بالورع و الاجتهاد... اعانت کنید امیرالمؤمنین سلاماللّه علیه را.»46
نمود مردمی بودن حکومت، خدمت به مردم است. سؤال اساسی در مبحث مردم و حکومت این است که در حکومت علوی، و اندیشه امام خمینی نسبت میان مردم و حکومت چیست؟ این سؤال، جوابی بسیار کوتاه و روشن و قاطع دارد و آن این است که حکومت باید در خدمت مصالح مردم باشد. از دیدگاه امام خمیمی، مهمترنی وظیفه یک حکومت مطلوب و مردمی آن است که خود را خادم جامعه بداند و در راه تأمین نیازهای اجتماعی مردم بکوشد، نه این که به فکر منافع خود باشد. از دید ایشان حکومت وسیله و ابزار تأمین نیازهای مردم، خدمت به آنان، تربیت و هدایت آنان و تحقق عدالت و رساندن انسانها به سعادت باقی و پایدار است.
امام خمینی با اشاره به جریان برخورد حضرت علی علیهالسلام با ابن عباس و این که کفش مندرس خود را بر حکومتی که نتواند با آن خدمتی به مردم بکند ترجیح میدهد، میفرماید:
«ائمه علیهمالسلام و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند، صِرف حکومت برای آنان جز رنج و زحمتت چیزی ندارد. منتهی چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند، موضوع ولایت فقیه مأموریت و انجام وظیفه است.»47
«دولت در حکومت اسلامی در خدمت ملّت است، باید خدمتگزار ملّت باشد.»48
«اگر به من بگویید خدمتگزار بهتر از این است که بگویید رهبر، رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است، اسلام ما را موظف کرده است که خدمت کنیم.»49
و: «امیدواریم که یک جلوه ولو بسیار ناقصی از ولایت علی علیهالسلام در کشور ما شده باشد. باید توجّه بکنیم، کافی ندانیم این که تظاهر کنیم و شعار میدهیم، اینها کافی نیست. دولت واقعا باید با تمام قدرت آن طوری که علی علیهالسلام برای محرومین دل میسوزاند، دل بسوزاند... یک دولت تابع امیرالمؤمنین باید این طور باشد.»50
امام خمینی در مورد برخورد امیرالمؤمنین با مردم و خدمتگزاری به آنان میفرماید:
«حاکم اسلامی حاکمی است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه میآمد و به حرفهای مردم گوش میکرد و آنهایی که مقدرات مملکت دستشان بود مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع میکردند و اجتماعشان به صورتی بود که کسی که از خارج میآمد نمیفهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و چه کسانی مردم عادی هستند. لباس همان لباس مردم، معاشرت همان معاشرت مردم و برای اجرای عدالت طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پایینترین افراد ملّت بر شخص اوّل مملکت ادّعایی داشت و پیش قاضی میرفت، قاضی شخص اوّل مملکت را احضار میکرد و او هم حاضر میشد.»51
امام علی علیهالسلام به مردم ستمی نکرده بود که نگران انتقامجویی آنان باشد:
«حضرت امیر، سلاماللّه علیه، آن وقت که حکومت یک مملکتی بود که چندین مقابل ایران بود، مصر بود، حجاز بود، عراق بود، ایران بود، سوریه بود، عرض کنم یمن بود، همه اینها تحت سیطره او بود، مثل سایر مردم میآمد با مردم مینشست، معاشرت میکرد، برای این که از مردم نمیترسید، ظلم نکرده بود به مردم تا بترسد، خلافی نکرده بود که از مردم بترسد، برای مردم بود، مردم او را حامی خودشان میدانستند»52 در چنین حکومتی دیکتاتوری و استبداد معنی و مفهومی ندارد:
«حکومت اسلامی مثل حکومت علیبن ابیطالب دیکتاتوری تویش نیست، حکومتی است که به عدل است؛ حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است، آنها نمیتوانستند مثل او زندگی کنند، او (از) نان جو هم سیر نمیخورد، یک لقمه دو تا لقمه برمیداشت با یک خُرده نمک میخورد، این حکومت اصلاً میتواند دیکتاتوری [بکند]؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا این که بخواهد دیکتاتوری بکند برای او.»53
از این نکته نمیتوان گذشت که امیرالمؤمنین علیهالسلام تمام همّت خود را برای خدمت جامعه و مردم به کار گرفتند، امّا متأسفانه بسیاری از آنان قدر ناشناس بودند و ناسپاسی کردند و بارها امام علی علیهالسلام از سلوک و رفتار چنین افرادی شکوه میکرد، گاه میفرمود:
«کار من و شما یکسان نیست. من شما را برای خدا میخواهم و شما برای خودتان.»54
و گاه میفرمود:
«دیگر امّتها از ستم حاکمان خویش میترسیدند، ولی روزگار من چنین است که از ستم مردم خویش ترس دارم.»55
این نگرانیها از مردمانی قدرناشناس و فزون طلبانی قدرتطلب و ریاستخواه بود که جز قدرت و ریاست و جلوههای کاذب دنیا هوای دیگری در سر نداشتند، و همه، کینههایی دیرینه بود که به گفته حضرت علی علیهالسلام نسبت به پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشتند و پس از وی به آن حضرت علیهالسلام کینه میورزیدند:
«تمام کینهای که قریش نسبت به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ورزید را بر سر من آورد و پس از من بر سر فرزندان خواهد آورد.»56
در مقایسه میان مردم زمان امام علی علیهالسلام و مردم وفادار ایران، حضرت امام که خود را خدمگتزار مردم میدانست معتقد بود، این مردم، بهتر از افراد صدر اسلامند:
«من به جرأت مدعی هستم که ملّت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملّت حجاز در عهد رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و کوفه در عهد امیرالمؤمنین و حسینبن علی علیهماالسلام میباشد... و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است... در صورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هستند و نه در محضر امام معصوم علیهالسلام و این رمز موفقیّت و پیروزی در ابعاد مختلف است و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده است.»57
امام خمینی در پایان وصیتنامه سیاسی الهی خود از مردم میخواهد که عذر وی را در قصور خدمت به آنان بپذیرد:
«»58
این در حالی است که علی علیهالسلام میفرمود:«خدایا من از ایشان (کوفیان) بیزار و دلتنگ شدهام و ایشان هم از من ملول و سیر گشتهاند، پس بهتر از اینان را به من عطا کن و به جای من شرّی را به آنها عوض بده.»59
5 ـ حکومت امام علی علیهالسلام ، حکومت دانش و هدایت
از ویژگیها و جلوههای حکومت علوی، که دوستان را گرما و روشنایی بخشیده و دشمنان را به اعتراف واداشته، ویژگی دانش و هدایت در آن حکومت مبارک بود. امام علی علیهالسلام حکومت را وسیله هدایت، گسترش فرهنگ اسلام و آموزش معارف قرآن و سیره رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله قرار داده بود. آن حضرت مرد علم، باب شهر علم نبوی، و قرآن ناطق بود و میفرمود: «ینحدر عنّی السیل ولا یرقی الیّ الطّیر». و نیز فرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در آخرین لحظات عمر شریف خود هزار درِ علم را به من آموخت که از هر یک هزار در دیگر مفتوح میشود. امام علیهالسلام تربیت شده دامان پیامبر و نزدیکترین انسان به ایشان بود، و میفرمود: «من نسبت به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله همانند نسبت بازو به شانه و ساعد به بازو و کف دست به ساعد هستم. او مرا در کوچکی تربیت کرد و در بزرگی برادر خویش قرار داد و شما میدانید که من با پیامبر صلیاللهعلیهوآله همواره جلسهای سرّی داشتم که جز من کسی بر آن مطّلع نمیشد.»60
امام خمینی در همین باره میفرماید:
«کدام شخصیت است که میتواند ادّعا کند از خردسالی تا آخر عمر رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در دامان و پناه و تحت تربیت وحی و حامل آن بوده است جز علیبن ابیطالب که وحی و تربیت وحی در اعماق روح و جان او ریشه دوانده.»61
تنها امام علی علیهالسلام بود که بارها در مجامع بزرگ فرمود: «سلونی قبل اَن تفقدونی». ایشان در اشاره به قصور ابنای زمان از دریافت دانشها و علوم و معارفی که در سینه داشت، در حالی که به سینه خود اشاره میفرمود، به کمیل شکوه میکند: «اِنّ هیهنا لعملاً حماّ لو اصبَتُ له حملةً.»62
هان در این سینه دانشهای فراوان است و سینهام لبریز از علوم است اگر حاملانی برای آن مییافتم.
به اعتقاد امام خمینی، علومی که حضرت به آن اشاره میکند، علوم معمولی از قبیل فقه، عرفان و فلسفه نیست؛ زیرا: «علم فقه را تعلیم کردهاند، هیچ در او قصوری نشده است، این فلسفه و این چیزهایی که در دست ماها هست اینها نبوده است.... برای این که اینها حَمَله داشتند.»63
آن علومی که حملکننده نداشت، اسرار ولایت و توحید است: «مجال پیدا نکرد ایشان که آن علومی که در سینه ایشان بود «و انّ هیهنا علما جما...» پیدا نکرد اشخاصی که حَمَلَه آن علم باشند، آن علمی که ایشان حملهاش را پیدا نکردهاند، آن علم اسرار ولایت، اسرار توحید است و باید همه عرفا تأسف بخورند بر این که این مجال برای ایشان پیدا نشد که آن اسرار را که باید افشا کند، افشا بفرماید. مجال نشده و این هم جزء تأسفهایی است که باید خصوصا عرفا و فلاسفه و علما و دانشمندان در این تأسف روزگار بگذرانند.»64
البتّه اداری حق مقام علمی آن حضرت برای ما امکان ندارد. جایگاه و مفامی که در دوران کمتر از پنج سال حکومت حضرت علی علیهالسلام ظهور کرد، تنها بخشی از دامنه قلّه رفیع و سر به عرش کشیده آن است. حکومت علی علیهالسلام حکومت هدایت مردم و آموزش قشرهای مختلف است و بیشترین تلاش را برای پراکندن آگاهی، زدودن جهل و حیرت، آموزش دین و تعالی فکری و عقلانی آنان انجام داد. خود حضرت میفرماید:
«ایّها الناس انی قد بثثت لکم المواعظ التی وعظ بها الانبیاء اممهم و ادَّیت الیکم ما ادَّت الاوصیاء الی من بعدهم.»65
ای مردم! من به شما پندهایی دادم که پیامبران اُمّتهای خود را به آنها پند دادند و آنچه را با شما به جا آوردم که اوصیا به آنهایی که بعد از پیامبران بودند رفتار کردند.
گرچه حضرت در ادامه با تأسف اعلام میکند که مخاطبان سخنان ایشان از آن همه مواعظ، پند نگرفته و به راه نیامندند. آری مردمی که انذارها و هشدارهای علی علیهالسلام آنها را به راه نیاورد، چیزی جز تازیانه و شمشیر یزید و حجاج و دیگر ستمگران، سزاوار آنان نیست.
امام علی علیهالسلام هنگامی که شنید برخی از اصحابش در جنگ صفین به معاویه و یارانش ناسزا میگویند، آنان را نهی نمود و فرمود اگر افشاگری کنید و بدیهای دشمنان خود را بازگویید بهتر است.66 امام علی در مسجد و محراب و در میدان جنگ، همه جا به فکر پراکندن آگاهی و معرفت بود. به فرموده امام خمینی:
«امیرالمؤمنین وقتی که یک مسألهای، یک چیزی از او پرسیدند، در همان بحبوحه جنگ ایستاد و جواب گفت که حالا؟ [فرمود [من شمشیر برای این میزنم.»67 و بر ماست که از سیره ایشان پیروی کنیم: «علم همه چیز است، علم همه جهات است. حضرت امیر برای علم شمشیر میزد، برای توحید شمشیر میزد، برای بسط فقه شمشیر میزد. خیال نکنید که حالا که ما وارد شدیم در مسائل سیاسی دیگر نباید وارد مسائل علمی بشویم، شما که جوانید باید فقاهت در خودتان ایجاد کنید. باید فقیه بشوید، فقیه از او کار میآید، امّا فقیه مهذّب.»68
نهجالبلاغه تنها بخشی از سخنان گهربار امام علی علیهالسلام است که به تعبیر امام خمینی شفا و مرهم همه دردهای زندگی برای همه بشر در همه تاریخ است:
«کتاب نهجالبلاغه که نازله روح او برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خودخواهی، خودمعجونی است برای شفا و مرهمی برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعهای است دارای ابعادی به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعهها به وجود آید و دولتها و ملّتها محقّق شوند و هر قدر متفکّران و فیلسوفان و محقّقان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند.»69
6 ـ حکومت زهد
از جلوههای آشکار حکومت امام علی علیهالسلام که آوازه آن در گوش جهانیان طنین افکنده و تاریخ سلوک اسلامی و منش عرفانی و سفره معنوی اولیای الهی را منوّر ساخته است، زهد بینظیر و دنیاگریزی مثال زدنیِ آن است که زبان از وصف آن ناتوان است و چنان که خود ایشان فرمودهاند، رعایت چنان زهدی از توان غیر او بیرون است. زهدی که نه در دوران خانهنشینی و نداری وب رکناری از قدرت و زمامداری، بلکه در هنگامه قدرت و ریاست و در او پیروزی، چنان بر زندگی و سلوک امیرالمؤمنین و حکومتداریاش جاری و ساری گشته که نظیر ندارد. نهجالبلاغه بسیاری از کلمات و بیانات جاودانه حضرتش را در وصف زهد و دعوت به آن در بردارد. خطبههای دردآلود امام علی علیهالسلام در سالیان آخر حکومتِ کوتاه ایشان، فقط نمونههایی از زندگی زاهدانه و سیاست و رهبری زهدگرایانه آن بزرگوار است که در تاریخ پر از عداوتها وکینهتوزیهای دشمنان عدالت و تقوا برجای مانده است.
از اثرات مهم و پیامدهای مفید سادهزیستی و زهد رهبران جامعه، همدردی و شرکت عملی در غم مستمندان و محرومان است. امام علی علیهالسلام به فرموده خود با اتّخاذ این شیوه در حکومت، بر زخمهای بینوایان مرهم مینهد، آنان را به زندگی امیدوار میسازد و تحمّل سختیها را بر آنان آسان میکند. امام علی علیهالسلام در این باره میفرماید:
«خداوند مرا پیشوای خلق قرار داده است و به همین سبب بر من فرض کرده است که زندگی خود را در خوراک و پوشاک در حدّ ضعیفترین اقشار جامعه قرار دهم تا از طرفی مایه تسکین دردمندان و مستمندان و اطرف دیگر سبب جلوگیری از سرکشی ثروتمندان گردد.»70
وی میفرماید:
«آیا با عنوان و لق امیرمؤمنان که روی من نهاده شده و مرا به آن خطاب میکنند، خودم را قانع سازم و در سختیهای روزگار با مؤمنان شرکت نداشته باشم و یا در سادهزیست کردن، امام و پیشوای آنان نباشم.»انقلاب برمبنای اندیشههای علوی شکل گرفته است و امام خمینی مکرر ما را به گفتار و کردار و زندگی زاهدانه علی علیهالسلام ارجاع میداد تا با اقتدا به آن اُسوه جامع و کامل انسانیت، به ارزشهای وا، معنوی و انسانی توجّه کنیم نه به دنیای مادی زودگذر:
«امیرالمؤمنین که خلیفه صحیح پیغمبر است، شما ببینید که چه جور زندگی این داشته است، سلطان بوده است و سلطنتش تقریبا یک دامنه بسیار وسیع، چندین مقابل ایران، از حجاز گرفته تا برود آفریقا، کذا، همه جا را این سلطنت داشته است، آن وقت زندگیش را ببینید چه هست که روزش چه جوری میگذشته، شبش چه جوری زندگی میگذشته، چه وضعی داشته است، عبادتش چه جوری بوده است، توجّهش به مردم چه جوری بوده است، با ضعفا چه جوری بوده است. غصّه میخورد که مبادا من نانت جو میخورم، میترسم که یک نفری در سرحدّ کذا، در یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم خوراک داشته باشد.»71
نمونههایی که در مورد زهد و دنیا گریزی امیرالمؤمنین علیهالسلام بویژه در دوران حکومت وی نقل شده بسیار است که اینک مجال بازگو کردن آنها نیست، تنها به ذکر دو نمونه که در بیانات امام خمینی آمده، اشاره میشود:
«آن حضرت با این که بر کشور پهناوری حکومت میکرد، که ایران و مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود، طوری زندگی میکرد که یک طلبه فقیر هم نمیتواند زندگی کند، به حسب نقل، وقتی که دو پیراهن خرید، یکی را که بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) داد، پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود برای خود برداشت و زیادی آستین را پاره کرد. پیراهنِ آستین پاره را بر تن کرد، در صورتی که بر کشور بزرگ و پر جمعین و پر درآمدی فرمانروایی میکرد.»72
«حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بوده که وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند، بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فساد آن باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید در حال حکومتش زندگیش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها طلاب علوم دینیّه یا امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پستتر بود. یک تکّه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان (از قراری که گفته شده است) از بس خشک بود حضرت با دستشان نمیتوانستند بشکنند، با زانو میشکستند آن نان را و با آب تناول میکردند. میفرمودند که (به طوری که نقل شده است)، من میترسم که در یکی از حوالی مملکت من یک وقت یک گرسنهای باشد، یک وقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم سیر و رعیت من که یک نفرشان ول در بعضی از اجزای مملکت اینها گرسنه باشند.»73
علی علیهالسلام و حفظ بیتالمال
امام خمینی این بخش مهم از زندگی امام علی علیهالسلام را مورد تأکید قرار دادهاند و از مسؤولان نظام جمهوری اسلامی که به گونهای با بیتالمال مسلمانان سروکار دارند میخواهند تا سیره آن حضرت را سرمشق تصرّف در اموال عمومی قرار دهند. قبلاً گفته شد که امام علی علیهالسلام در نهایت زهد میزیست و هیچ گاه خود و نزدیکان حضرتش و یا دیگران را اجازه نمیداد در اموال مسلمانان بیجا دخل و تصرّف نمایند. حتّی امام علیهالسلام در دستورالعملی به فرمانداران خود مینویسد:
«ادّقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنّی فضولکم و اقصد و اقصد المعانی و ایّاکم و الأکثار، فانّ اموال المسلمین لاتحتمل الاضرار.»74
نوک قلمهای خود را تیز کنید و خطوط را نزدیک بنویسید و کلمات اضافی برای من ننویسید و به معانی توجّه کنید و از زیادهروی برحذر باشید؛ زیرا اموال مسلمانان تحمّل ضرر ندارد.
«خاموش کردن شمع بیتالمال» توسط آن حضرت به هنگام گفتگوی با طلحه و زبیر، بسیار مشهور امّا جاودان و درسآموز است. کسی که حتّی اجازه ندهد لحظهای شمع متعلّق به بیتالمال در امور شخصی مصرف شود، مسلما نمیگذارد دست تطاوت و غارت غارتگران اموال کلان آن را به یغما برند. این نمونهها برای ما درس عبرت است و چه بیباکند آنان که هزارهزار از بیت المال را اختلاس کرده، آن را مِلکطِلق خویش میپندارنتد. گویا نه از روز داوری بیم دارند، و نه سیره امیرالمؤمنین را سرمشق قرار دادهاند. بنگرید امام خمینی چه میفرماید:
«حکومت حضرت امیر سلاماللّه علیه را در نظر بگیریم و کسانی که در حکومت هستند و در دستگاههای دولتی هستند، سیره آن بزرگوار را در نظر بگیرند و ببینند که باید چه بکنند... به طوری که نقل کردهاند در یکی از چیزهایی که بعضی از عمّال خودشان نوشتند، نوشتهاند که «سر قلمها را نازل کنید، سطرها را نزدیک به هم بنویسید، از چیزهایی که فایده ندارد احتراز کنید»75. این یک دستوری هست برای همه، یعنی دستوری هست برای کسانی که در بیتالمال دست دارند، این طور حضرت امیر سلاماللّه علیه در وقت حکومتش دستور میدهد برای صرفهجویی او مضایقه میکند که در یک
صفحه که میشود ده سطر نوشت، پنج سطر نوشته بشود. یک قطم که میتواند آن مرکّبی که در آن وقت بوده، صرف کند، سرش ریز باشد تا که مصرف بشود، حرفهای غیراصولی نوشته نشود که صرفه واقع بشود. باز از ایشان نقل شده است که حساب بیتالمال را میکشیدند، چراغی روشن بود، شمعی روشن بود و کسی آمد با ایشان حرفِ دیگری میخواست بزند، شمع را خاموش کردند و فرمودند این مالِ بیتالمال است و تو میخواهی حرف دیگری بزنی. ما چه کنیم با بیتالمال مسلمین، وظیفه حکومتها چیست با بیتالمال مسلمین... مسأله این نیست که در آن وقت و در حکومت حضرت امیر [باید این امور رعایت بشود] این دستور است در طور تاریخ برای کسانی که متکفّل حکومت هستند که تا اندازه ممکن در بیتالمال تصرّف نکنند. یک درهمش در آن طرف حساب دارد. باید حساب [پس[ بدهیم، باید در پیشگاه خدای تبارک و تعالی در کارهایی که میکنیم تصرّفهایی که در بیتالمال میکنیم باید حساب بدهیم چرا؟ زیادهروی شده باشد مجازات دارد، عدالت شده باشد مجازات خیر دارد، بیتالمال مسلمین را بزرگ بشمارید.»76
امیرالمؤمنین براستی بیتالمال را بزرگ میشمرد و خیانت در آن را به هیچ وجه برنمیتابید. تعدادی از کارگزاران ایشان که در بیتالمال خیانت میکردند، حضرت سخت آنان را نکوهش کرده، اموال به یغما رفته را بازپس میگرفت. ضعف ایمان برخی از آنان تاب تحمّل عدالت علوی را نداشت و لذا به معاویه پناهنده میشدند.
نقل شده «قعقاعبن شور» از کارگزاران حضرت بود. امام علیهالسلام مطّلع شد وی در بیتالمال خیانت کرده، از جمله با زنی ازدواج کرده و صدهزار درهم از بیتالمال را صداق او قرار داده است. هنگامی که وی متوجه شد حضرت علی علیهالسلام از کارهای خلافش مطّلع شده، از ترس به جانب معاویه گریخت و به او پیوست77 و معاویه صدهزار درهم به او بخشید.78
البتّه این دو روش متفاوت قابل تأمّل است. در یک سو امام علی علیهالسلام به خاطر این که صدهزار درهم از بیتالمال مسلمانان به غارت رفته، قعقاع را بازخواست میکند و از سوی دیگر معاویه هم به این خائن پناه میدهد و هم صدهزار درهم به او میبخشد. مسلما یکی از این دو شیوه، مطابق فرمان خدا و سیره پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است. و آن حفظ بیتالمال و رعایت عدالت در مصرف آن. از این جا پی میبریم که چرا گروهی از طرفداران علی علیهالسلام حضرت را رها کرده، و به معاویه میپیوستند. آنها از عدل علی علیهالسلام میترسیدند، نه این که حضرت به آنها ظلمی کرده باشد.
امام خمینی معتقدند حکومت اسلامی مورد نظر ایشان باید به بیتالمال مسلمین خیانت نکند79 و دستور میدهد اموالی که توسط رژیم پهلوی به غارت رفته، به نفع محرومان مصادره شود،80 و تأکید میورزند کارمندان، مطبوعات و رادیو و تلویزیون به پیروی از سیره امام علی علیهالسلام در مصرف بیتالمال احتیاط ورزند و از اسراف و زیادهروی بپرهیزند:
«حکومت اسلامی باید بیتالمال مسلمین را برای جلال و جبروت خودشان صرف نکنند، بیتالمال مسلمین صرف آن چیزی شود که برای مسلمین است. وزارتخانهها باید وقتی که میبینند کارمند بیتالمال مسلمین هستند و از آن جا حقوق میگیرند و ارتزاق میکنند و اداره بیتالمال مسلمین است حتّی در آن مسائلی که حضرت امیر علیهالسلام گفته ملاحظه کنند. کوچک نشمارند مسأله را. مسأله بیتالمال مسلمین است و دستور، دستورِ اسلام است به حدّ ضرورت... حتّی مطبوعات باید این توجّه را داشته باشند که چیزهایی که برای ملّت مفید نیست در روزنامهها ننویسند، کاغذ و وقت صرف این نکنند. باید رادیو و تلویزیون توجّه به این معنی داشته باشند که این از بیتالمال مسلمین است، باید وقتش صرف چیزهایی که مربوط به مصالح مسلمین نیست، نشود. مسؤولیت دارد اینها.»81
سخن را در این بخش با رهنمود رهبر معظّم انقلاب، حضرت آیةاللّه خامنهای به پایبان میبریم که میفرماید:
«ما باید خودمان را به معنای واقعی کلمه ـ نه به معنای تعارفی کلمه ـ خدمتگزار مردم بدانیم. ما در هر سطحی از سطوح که هستیم، باید این فکر را که: «از امکاناتی که در اختیار ما است، میتوانیم برای تأمین خواستهها و هوسهای خود استفاده کنیم، پس بکنیم»، به کلّی دور بیندازیم. مسؤولان کشور باید به معنای واقعی کلمه از لحاظ زهد ـ یعنی بیرغبتی به رخارف دنیایی ـ سرمشق دیگران باشنتد، حدّ آن هم، حد ورع است. امیرالمؤمنین علیهالسلام در آن نامه معروف خود به «عثمانبن حنیف» بعد از آن که میفرمایند: «الا و انّ امامکم قد التفی من دنیا بطمریه و من طعمه بقرصیه»، بعد میفرمایند: «من از شماها توقع این طور زندگی را ندارم، و لیکن ورع پیشه کنید و کوشش نمایید.»82
7 ـ حکومت تلاش و مجاهدت
از جلوههای تابناک حکومت علوی، کار و تلاش و مجاهدت و جدّیّت است. حکومت علوی در عین زهدورزی و دنیاگریزی و سادهزیستی و تشریفات ستیزی، حکومت کار و تلاش است، حکومت تولید و پیشرفت و سازندگی، رسیدگی به امور مردم و رفاه جامعه و کاستن از بار مشکلات مردم است. ایجاد نخلستانها، احداث قناتها و وقف کردن آنها در راه خدا در این راستا شکل میگیرد، نه برای کسب درآمد شخصی خود. از اینرو، حکومت علوی حکومت مقابله با سستی و بیکاری و مبارزه با جهل و بیحالی و سربار زیستن است. حکومت کسی است که تنها در هنگامه نبرد، که خود جهاد و تلاش بسیار سنگینتر است، و نیز به وقت رسیدگی به امور مردم و مسائل اجتماعی و حکومت، از کار و تلاش شخصی بازمیماند، و گرنه یا در مزرعه است، یا به حل و فصل دعاوی مشغول است و یا نان فقرا را بر دوش میکشد و از خانههای تهیدستان بازدید میکند. همان کسی است که به فرمایش امام خمینی، همان روزی که با او برای خلافت بیعت کردند، پس از پایان بیعت، بیل و کلنگ خویش را برداشت و دنبال کار رفت. همانند یک کارگر کار میکرد، قنات حفر میکرد، نخلستان آب میداد، از چاه آب میکشید حتّی کفش پاره خویش را بارها خود تعمیر مینمود و درسِ خودکفایی و عزّت میداد.
این عملکرد امام ویژه دورانی است که دستِ ستم ایشان را از تصدّی خلافت کنار زده بود، نیست، بلکه پیش از آن و پس از آن حتّی در دورهای که زمام قدرت را در دست داشت نیز به همین گونه عمل میکرد:
«دوم شخص اسلام علیبن ابیطالب، سلاماللّه علیه، ایشان خودش یک کارگر بوده، یعنی قنات حفر میکرده، میرفته است قنات میکنده است، آب بیرون میآورده، لکن برای خودش نه، بعد از آن که بیرون میآمده وقف میکرده برای مستمندان. برای آنها یک نفر کارگر بوده است که برای اعاشه خودش هم کار میکرده و در عین حالی که آن طور قناتها را (چندین قنات از ایشان هست) کنده با دست خودش و همان روز (به حسب نقل) همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او به خلافت، وقتی بیعت تمام شد، همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت [رفت[ دنبال کار.»83
مسلما مشکلات حکومت علوی بسیار زیادتر از زمانی بوده که دیگران قدرت را در دست داشتهاند، امّا امیرالمؤمنین مردِ مشکلات و سختیها است و به تعبیر حضرت امام «جامعالجهات بود، شمشیرش، را از وقتی برای جهاد از نیاز کشید تا آخر عمر ایشان در غلاف نرفته است».84 او مرد جهاد و تلاش برای انجام وظیفه و پیشرفت و سربلندی اسلام و هدایت بشر و رفاه مادی و ارتقای معنوی و فرهنگی جامعه است. او حکومت را در دستان با کفایت خویش گرفته است که کار کند و بیشترین دشواریها را تحمّل نماید و سنگینترین بارها را بر دوش گیرد تا اقامه عدل کند و اماته باطل، تا احکام نورانی خداوند در جامعه حاکم باشد. تا مسلمانان در آسایش و امنیت زندگی کنند و نامسلمانان ستم نبینند، حکومت علوی، حکومتِ آسایش و رفاه برای زمامداران نبود. حکومت بیعاری و مسؤولیتگریزی نبود. حکومت راحتطلبی و در عین حال فزونخواهی نبود:
«مشکلات امیرالمؤمنین سلاماللّه علیه، از مشکلات ما بیشتر بوده، گرفتاری آنها از گرفتاری ما بیشتر بوده، آنها از دوستانشان مخالفت میدیدند، این دستهای که قیام کردند در صفین در مقابل حضرت امیر و ایستادند و شمشیر کشیدند به روی حضرت، اینها از دوستان حضرت بودند. مخلصین حضرت بودند، گرفتاری حضرت از مخلصینش شاید بیشتر بود از سایرین».85 همین مخلصین و خواصّ بودند که بدون این که زحمتی بکشند میخواستند دارای اموال شوند، ولی حضرت علی علیهالسلام به آنان باج نمیداد».
معمولاً حکومتها برای کارگزاران و زمامداران خود، آسایشی هر چند نسبی میآورند و مالی، مقامی، و امتیازاتی نصیب آنان میکنند، امّا:
«حضرت امیر سلاماللّه علیه در ایّام خلافتش بدتر بود برایش و سختتر برایش گذشت تا ایام قبل از خلافت، تا ایامی که زمان رسولاللّه آن جنگ بود و برجستهترین مرد برای جنگ بود. در زمانی که به خلافت رسیدند گرفتاریشان بسیار زیادتر بود، برای این که آن وقت عهدهدار یک مسائل بزرگ بودند و غیر از چیزهایی که باید انجام بدهند مؤونهاش کم بود، معذلک خوب مقاومت کردند و اسلام را ترویج کردند.»86
بدین سان بر پیروان آن حضرت لازم است که به قدر توان، به تلاش، کار و خلاّقیّت در هر زمینه بپردازند و بیشک شبیه حکومت علوی را جز با تلاش و مجاهدت نمیتوان پدید آورد. حکومت علوی، حکومتِ کسی بود که قناتها را جاری میساخت، نخلستانها را آباد میکرد، از چاه آب میکشید، غذا و کمک به محرومان را شبانه بر دوش میکشید و بر در خانه آنان میبرد، برای خرید به بازار می رفت، در سند قضاوت و فصل خصومت مینشست، در هنگامه نبرد بیشترین شمشیر را میزد، به مسؤولان و شخصیّتها و حتّی دشمنانش نامه مینوشت و آنان را نصیحت میکرد، در شرح وظایف مردم و رشد فرهنگی و فکری و معرفتی آنان سخنرانی میکرد، خطبههای جمعه را میخواند، امامت جماعت مینمود، حتّی بر مأذنه اذان میگفت، به عیادت بیماران میرفت، به دستِ خویش حدود الهی را جاری میساخت، با یاران خود به شور و گفتوگو مینشست، شخصا به مشکلات مردم رسیدگی میکرد، حرفهای آنان را میشنید، نامههای آنان را میخواند، بازرسان آشکار و پنهان خویش را به شهرهای دیگر میفرستاد، مسائل فقهی و شرعی مردم را پاسخ میگفت، دستورالعملها و بخشنامهها را مینگاشت، به حساب بیتالمال شخصا و مرتبا رسیدگی میکرد و از حیف و میل آن بشدّت جلوگیری میکرد، مقصّران را بازخواست مینمود، کجیهای یارانش را همواره یادآور میشد، پند میداد، توبیخ و تهدید میکرد، صالحان را تشویق مینمود، و در فقدان آنان حتّی اشک میریخت، خانه و کاشانه و شهر خود را در پی انجام مسؤولیت رها میساخت، از مکّه به مدینه، از مدینه به میادین نبرد، از مدینه به یمن، از یمن به مدینه، از مدینه به بصره و کوفه، از کوفه به صفّین، و از کوفه راهیِ شام در نبرد با طاغیان بنیامیّه. چه کسی علی علیهالسلام را در شش دهه زندگی، آرام و راحت دیده است. آری حکومت علوی حکومت کار و تلاش و خستگیناپذیری و جهاد و جدّیّت و بیقراری در انجام وظایف و رسیدگی به امور بود.از امام خمینی بشنویم:
«انسان ببیند که حضرت امیر، سلاماللّه علیه، در زندگیش چه وضعی داشته است، چه خلوصی در زندگی داشته است؛ چه در زندگی انفرادی، چه در زندگی اجتماعی. انسان تفکّر کند بر احوال حضرت امیر سلاماللّه علیه، ملاحظه کند که چه زحماتی برای اسلام کشیده است، چقدر زخم خورده است، چقدر رنج برده است، چقدر تشنگی خورده، اینها را ملاحظه کند انسان.»87
و از زبان رهبر معظم انقلاب بشنویم:
«شما یک روزِ بیکار در زندگی علیبن ابیطالب نمیبینید، دائما کار، دائما تلاش، دائما عمل، آن هم به طور خالص برای خدا و در راه اسلام. تا وقتی در مکّه بودند، سرباز فداکار و پاکباخته پیغمبر، آن وقتی که همه پیغمبر را رد کردند او ایمان آورد. آن وقتی که همه او را تنها گذاشتند او محکم دامان پیغمبر را چسیبد، آن وقتی که دیگران جرأت اظهار همکاری و همراهی با پیامبر را نداشتند او صریحا و با صدای بلند نام پیامبر و آوازده اسلام را به همه جا پراکنده کرد و آن وقتی که دیگران به فکر جانِ خود بودند او به فکر جانِ پیغمبر بود و او بود که در بسترِ پیغمبر خوابید و او بود که سه سال در شِعب ابیطالب، این بارهایِ نان و خرمایی را که از این گوشه و آن گوشه به دست میآمد بر دوش گرفت و از این پیچ و خمهای کوه شعب بالا برد و فریاد و فغان کودکان گرسنه را فرونشاند و اوب ود که بعد از هجرت پیغمبر چند روز با همه خطر و زحت در مکوه ماند، «و انت تقضی دَینی و تنجز عداتی»، قرضهای پیغمبر را ادا کرد، امانتهای پیغمبر را به صاحبانش رد کرد، استوار، آزاد، آخرین بقایای خانواده پیغمبر را با خود به مدینه آورد. وارد مدینه شد، از اوّلین جنگ پیغمبر قبل از جنگ بدر تا آخرین لحظاتی که پیغمبر با دشمنان میجنگید، امیرالمؤمنین یک لحظه شمشیرش را بر زمین نگذاشت. علی نگفت من سیزده سال در دوران غربت اسلام جنگیدم، حالا دیگر تازهواردها بجنگند، علی نگفت همه زحمات را تا حالا من بر دوش گرفتم، حالا دیگران [کار] بکنند؛ علی نگفت نتیجه مجاهدتها و زحمتها و شکنجههایی که من بُردم چه شده است. چرا در حکومت اسلامی به مقامی نرسیدم، آن حکومت، حکومتِ مقام نبود و حکومتِ اسلام حکومتِ مقام نیست. همیشه کار کرد. بعد از آن که پیغمبر از دنیا رفت، هر لحظهای هر چه را که وظیفه خود میدانست، با
کمال اخلاص انجام داد. آن روزی که باید فاطمه زهرا دختر پیامبر را، در معرض دیدِ مهاجر و انصار بگذارد گذاشت، آن روزی که باید به مسجد نرود نرفت، آن روزی که باید به مسجد برود، رفت. آن روزی که خلفای راشدین مشورت او و نظر او را میخواستند با اخلاص، با صدق، با صفا نظر خود را در اختیار آنها گذاشت. در جنگ، در صلح، در سیاست، در علم، در دین، همه را راهنمایی کرد. آن روزی که باید به انسانسازی و فردسازی بپردازد پرداخت. این که میگویند علی خانهنشین شد، دروغ است، علی یک روز هم خانهنشین نشد. یک روز هم از فعّالیّت اجتماعی دست نکشید. علی یک روز هم با جامعهاش، با انقلابش، با امّتش (که امّت او بود، چون امّت پیامبر بود) قهر نکرد، از کار کناره گرفتن، زودرنج بودن، دل نازک بودن، از حوادث و رویدادهای کوچک فورا رنجیدن و زبان به داد و بیدار گشودن از شأن علی پایینتر بود و علی دامانش به آن آلوده نشد. کار کرد... تا روزِ قیامت هم هیچ کس در عمل، در تلاش و فعّالیّت به پای علی نرسیده است و نمیرسد. و این شیعه علی و ای دوستداران علی چه شیعه و چه سنّی، ای برادران مسلمان در آفاق اسلامی، این امامِ امتِ اسلام، این شاگرد بزرگ پیغمبر و این معلم بزرگ قرآن، علی است که همه ما را به عمل و تلاش و مبارزه و مجاهده دعوت میکند، نه فقط با زبانش، بقلکه هم با زبانش و هم با عملش. این را من و شما میتوانیم تقلید کنیم. این چیزی نیست که بگویی علیبن ابیطالب کار میکرد، من نمیتوانم. البتّه کمیّت و کیفیّت کار من و شما با علی علیهالسلام فرق دارد. خودِ آن حضرت هم فرمود که شما نمیتوانید مثل من عمل کنید و در حجم من، «و لیکن اعینونی بورع و اجتهاد...» به من کمک کنید، کمک شما به علی به این است که ورع و پرهیزکاری و اجتناب از محرّمات و مشکوکها را پیشه کنید و اجتهاد؛ هر چه میتوانید کوشش کنید. به سرقله نرسیدید به دامنه خواهید رسید، به پیچ و خمهای بالا خواهید رسید؛ عمل و عمل.»88
معنای تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام
اکنون که ویژگیها و جلوههای تابناک حکومت علوی را شناختیم، باید به فکر عمل و تحقق بخشیدن به آنها در حدّ توانِ خود باشیم، و در اصل شیعه یعنی همین. این پیروی عملی از آن بزرگوار، تمسّک به ولایت محسوب میشود و جز آن، حرفی و ادّعایی تهی از واقعیت است:
«در این روز سعید [عید غدیر] یکی از چیزهایی که وارد شده است این است که بگویم: «الحمدللّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه امیرالمؤمنین و اهل بیته». تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین چیست؟... مجرّد این که بگوییم ما متمسّک هستیم به امیرالمؤمنین، این کافی نیست، این تمسّک نیست اصلش. وقتی که حکومت الگو قرار داد امیرالمؤمنین سلاماللّه علیه را در اجرای حکومتش این تمسک کرده است به ولایت امیرالمؤمنین. چنانچه او الگو نباشد یا این که تخلفات حاصل بشود از آن الگوی بزرگ، هزار مرتبه روزی هم بگوید خدا ما را از متمسکین قرار داده است جز یک کذبی بیش نیست.»89
«اگر قوه قضائیه تبعیت نکند از آن قضاء امیرالمؤمنین... آن هم هر چه بگوید ما متمسک هستیم برخلاف واقع است. تمسکی وقتی است که قوه قضائیه هم کارهایی که میکنند از روی الگوی علوی باشد که همان الگوی اسلامی است.»90 و همه مردم از همه طبقات و اقشار و در هر مقام که هستند موظفند عملاً ویژگیهای حکومت علوی را الگو و سرمشق خود قرار دهند و گرنه: «همین طور که گفتند ما شیعه علی هستیم و همین که گفتند ما متمسّک به ولایت امیرالمؤمنین هستیم این [ادّعا] کافی نیست. نمیشود این، ایم امور، اموری نیست که لفظی باشد و با الفاظ و عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است، اینها یک امور عملی است. یک حکمت عملی است اینها. باید کسانی که مدّعی هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، تبع او هستیم، باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن... و همه چیز تبعیت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم یک گزافی گفتهایم.»91
امید آن داریم که ما و همه شیعیان آن بزرگوار با الگو قرار دادن روش و سیره علمی، عملی، سیاسی، عبادی، فرهنگی و اخلاقی آن حضرت، گامی در راه خودسازی و بهبود وضع جامعه برداریم تا در روز واپسین از انتسابی عمل به آن امام همام سرافکنده نباشیم.
پینوشتها
1 . امام خمینی، صحیفه نور، ج14، ص 224.
2 . همان، ج20، ص 27.
3 . همان، ج14، ص 224.
4 . صحیفه نور، ج1، ص 167-166.
5 . همان، ج20، ص 27.
6 . نهجالبلاغه، نامه 45.
7 . ولایت فقیه، ص 20-18.
8 . همان، ص 20.
9 . صحیفه نور، ج8، ص 86.
10 . همان، ج3، ص 198.
11 . همان، ص 268.
12 . همان، ج3، ص 199.
13 . همان، ص 197.
14 . شؤون و اختیارات ولیّ فقیه ترجمه مبحث، ولایت فقیه کتاب البیع امام خمینی، ص 23.
15 . نهجالبلاغه، خطبه 3.
16 . ولایت فقیه، ص 44-43.
17 . همان.
18 . نهجالبلاغه، خطبه 27.
19 . صحیفه نور، ج10، ص 173.
20 . همان، ج 7، ص 170.
21 . نهجالبلاغه، نامه 45.
22 . صحیفه نور، ج14 و 15.
23 . همان، ج1، ص 169.
24 . بحارالانوار، ج14، ص 268.
25 . همان، ج10، ص 29.
26 . کوثر، ج2، ص 215.
27 . صحیفه نور، ج14، ص 268.
28 . همان، ج10، ص 29.
29 . کوثر، ج2، ص 215.
30 . صحیفه نور، ج10، ص 168.
31 . همان، ج11، ص171.
32 . بحارالانوار، ج75، ص359.
33 . صحیفه نور، ج7، ص 201.
34 . همان، ج13، ص 183.
35 . همان، ج10، ص174.
36 . نهجالبلاغه، نامه 41.
37 . همان، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبه 215.
38 . صحیفه نور، ج13، ص 71.
39 . همان، ج20، ص 28.
40 . ولایت فقیه، ص44.
41 . نهجالبلاغه، خطبه 3.
42 . ولایت فقیه، ص44.
43 . صحیفه نور، ج12، ص 115.
44 . همان، ج9، ص 42.
45 . نهج البلاغه، خطبه 200.
46 . همان، نامه 45.
47 . صحیفه نور، ج5، ص 150.
48 . ولایت فقیه، ص70.
49 . صحیفه نور، ج5، ص 238.
50 . همان، ج10، ص 126.
51 . صحیفه امام، ج18، ص 159-158.
52 . صحیفه نور، ج3، ص 84.
53 . همان، ج7، ص 260.
54 . همان، ج11، ص 37.
55 . نهجالبلاغه، خطبه 136.
56 . همان، خطبه 97.
57 . شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج20، ص 316.
58 . وصیت نامه سیاسی ـ الهی، ص 12.
59 .
60 . نهج البلاغه، خطبه 25.
61 . شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج20، ص 316.
62 . صحیفه نور، ج14، ص 224.
63 . نهجالبلاغه، حکمت 496.
64 . صحیفه امام، ج19، ص 7.
65 . همان، ج18، ص 153.
66 . نهجالبلاغه، خطبه 181.
67 . همان، خطبه 206.
68 . صحیفه نور، ج12، ص 148.
69 . همان، ج5، ص 168.
70 . همان، ج14، ص 224.
71 . بحارالانوار، ج40، ص 336.
72 . نهجالبلاغه، نامه 45.
73 . همان.
74 . صحیفه نور، ج2، ص 185.
75 . ولایت فقیه، ص35 ـ 36.
76 . صحیفه نور، ج1، ص 166.
77 . نهجالسعادة، ج4، ص 30؛ خصال، صدوق، ص 310؛ بحارالانوار، ج41، ص105.
78 . نهجالبلاغه، حکمت 307.
79 . صحیفه امام، ج19، ص 374-373.
80 . شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص 187.
81 . همان، ج 20، ص 195.
82 . صحیفه امام، ج3، ص 509.
83 . همان، ج 6، ص 267.
84 . همان، ج19، ص 375.
85 . حدیث ولایت، ج6، ص 47.
86 . صحیفه نور، ج16، ص 142.
87 . صحیفه امام، ج20، ص 22.
88 . صحیفه نور، ج8، ص 89.
89 . همان، ج14، ص 200.
90 . صحیفه نور، ج1، ص 123.
91 . در مکتب جمعه، ج2، ص 166-165.
92 . صحیفه امام، ج18، ص 154.
93 . همان، ص 154-155.
94 . همان، ص 155.
کسی که باز به فرمایش امام خمینی: «ابعاد مختلفهای که این شخصیت بزرگ دارد به گفتگوی ماها و به سنجش بشری درنمیآید، کسی که انسان کامل است و مظهر جمیع اسماء و صفات و حق تعالی است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالی باید هزار تا باشد و ما از عهده بیان حتّی یکیاش نمیتوانیم برآییم.2
و نیز کسی که امام خمینی بحق دربارهاش میگوید:
«اگر چنانچه پیغمبر اسلام صلیاللهعلیهوآله غیر از این موجود تربیت نکرده بود، کافی بود برایش، اگر چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود برای این که یک همچو موجودی را تحویل جامعه بدهد، این کافی بود.»3
مسلما حکومت چنین انسانی ـ هر چند کوتاه ـ بسیار درسآموز و آکنده از انسانیتها و دلسوزی برای حق خواهد بود. گرچه این حکومت تنها فرازی از زندگی و شخصیت وجودی اوست. امّا فرازی است که تاریخ را با همه سیاهیهایی که دارد، جلایی جذّاب میبخشد.
و «سیاست» را با همه ظلمها، نیرنگها و حقکشیهایی که برجای گذاشته همچنان مطلوب عدالتخواهان و وظیفه حقطلبان میشمارد، و قدرت را با همه جنایتهایی که به بار آورده است ابزاری بیبدیل در دست صالحان و برپا دارندگان حق معرّفی میکند. هیچ تاریخی گیراتر از شرح حکومت امام علی علیهالسلام و هیچ سیاستی دینیتر و مردمیتر از سیاست علوی و هیچ قدرتی مشروعتر از حاکمیت ایشان نیست. از اینرو، امام خمینی معتقد است غصب خلاف آن حضرت بالاترین مصیبت اسلام است، و همان حکومت کوتاه مدّت سزاوار است که تا ابد جشن گرفته شود، زیرا در واقع جشن برای عدالت است:
«بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر سلاماللّه علیه بود، و عزای او از عزای کربلا بالاتر بود. مصیبت وارده بر امیرالمؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتی که بر سیّدالشهداء سلاماللّه علیه وارد شد. اعظم مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند بفهمند مردم اسلام یعنی چه؟... همین پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا آخر باید برایش جشن بگیرند، جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت... این حکومت، حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند و برای همین پنج سال و پنج روز حکومتش باید جشن بگیرند. جشن برای عدالت، جشن برای خدا، برای این که این حاکم، حاکمی است که با ملّت یکرنگ است، بلکه سطحش پایینتر است در زندگی و سطح روحیش بالاتر از همه آفاق است و سطح زندگیش پایینتر است از همه ملّت.. برای یک همچنین حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است. حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراریش برای هعمان چند سال حکومت حضرت امیر، مسلمین باید جشن بگیرند.»4
در بینش امام خمینی، حتّی «غدیر»، شرافت خود را از مقام و شرافت حضرت علی وام گرفته است. غدیر ارزش تازهای برای حضرت امیر به ارمغان نیاورده است، بلکه این مقام و کمال وجودی آن حضرت است که غدیر را پدید آورده، عظمت میدهد و معتقدان به غدیر در سایهسار عظمت و کرامت آن میآرمند:
«مسأله غدیر مسألهای نیست که بنفسه برای حضرت امیر علیهالسلام مسألهای پیش بیاورد. حضرت امیر مسأله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد. آن که ارزش دارد خودِ حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول اللّه کسی نیست که بتواند عدالت را آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد، مأمور میکند رسولاللّه را که این شخص را که قدرت این معنی را دارد که عدالت را به تمام معنی در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کند. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد، مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا میشود.»5
این فراز حسّاس و غیرقابل تکرار از تاریخ، یعنی دوران کوتاه حکومت حضرت علی علیهالسلام ، که چون خورشید میدرخشد و به همه عدالتخواهان و حقطلبان و سیاستجویان به معنای صحیح کلمه گرمی و روشنی میبخشد، تنها شعاعی از خورشید وجود مولا و مقامات معنوی اوست و واژهها از شرح و وصف آن قاصرند.
آنچه امام خمینی در طی چندین دهه در وصف حکومت فرموده و در اقتدای عملی به آن کوشیدهاند، گویای عنایت ویژهای است که به معرّفی و شناساندن ویژگیهای حکومت حضرت امیر علیهالسلام داشتهاند؛ ویژگیهایی که امروز دولت و ملّت ایران در اقتدا به آن اسوه عدالت سخت بدان محتاجند: جامعه ما همواره نیازمند آشنایی و بازگو کردن آن است و نظام مدیران جامعه سخت نیازمند التزام به آن و پایمردی بر آن میباشنتد تا همواره افتخار استشمام نسیمی از حکومت علوی را داشته باشیم. همه اذعان داریم که همین اندک تشابه نیز بسی دشوار و مسیر آن سخت ناهموار است و تنها پرهیزگاری، تلاش فراوان، پاکدامنی و درستی و استقامت در طریق است که اندکی ازو آن را نصیب حقجویان میکند. همانگونه که خود علی علیهالسلام پیشاپیش فرمودهاند:
«الاّ و انّکم لاتقدرون علی ذلک و لکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد».6
شما نمیتوانید همانند علی باشید، امّا مرا با ورع، تلاش، پاکدامنی و درستی یاری کنید.
استناد به رویه امیرالمؤمنین علیهالسلام برای تبیین ضرورت حکومت و چگونگی آن
امام خمینی ضرورت استمرار اجرای احکام را دلیل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی میدانستند؛ زیرا به اعتقاد ایشان ماهیت قوانین اسلام به گونهای است که بدون حکومت، امکان پیاده شدن در جامعه وجود ندارد. به همین جهت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام برای برپایی دولت اسلامی تلاش کردند:
«چون اجرای احکام پس از رسول صلیاللهعلیهوآله و تا ابد ضرورت دارد تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت مییابد... به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ، زمان امیرالمؤمنین علیبن ابی طالب علیهالسلام لازم بوده، یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.»7
«پس از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هیچ یک از مسملانان در این معنی که حکومت لازم است تردید نداشتند. هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفی از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتّفاقنظر داشتند. اختلاف فقط در کسی بود که عهدهدار این امر شود و رئیس دولت باشد. لهذا پس از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر علیهالسلام هم حکومت تشکیل شد، سازمان دولتی وجود داشت و اداره و اجرا صورت میگرفت.»8
امام خمینی در برپایی حکومت اسلامی یا به تعبیر خودشان «حکومت عادلانه اسلامی»9 تلاش میکرد و مراد کلّی ایشان از آن، اجرای احکام شریعت و برپایی عدالت با الگوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امام علی علیهالسلام در مینده و کوفه است. هر چند حکومت اسلامی، لفظی کلّی، عام و مجمل است و تاب معانی مختلف و قالبهای متفاوت سیاسی را دارد، امّا در اندیشه امام خمینی این واژه پیش از آن که به قالب قدرت و سلطه، اشاره داشته باشد، بر غایت و وظیفه دولت تأکید دارد و عدالت مهمترین غایتی است که امام برای دولت دینی ترسیم میکند، و عدالت خود مقدمه اجرای شریعت است. به همین جهت اقتدای در حدّ توان به نحوه حکومت علی علیهالسلام را معیار اسلامی بودن آن میدارد:
«ما باید از کیفیّت حکومت حضرت امیر سلاماللّه علیه اقتباس بکنیم و یاد بگیریم. منتهی ما نمیتوانیم تمام آن جهات را، کسی نمیتواند همه آن جهات را مراعات بکند، یعنی یک مقدار زیادش زاید بر اصل قضیه حکومت بوده است، یک کارهای نمونهای مخصوص به خودِ آن بزرگوار بوده است، لکن اصل مسألهای که حکومت باید یک حکومت عادل باشد و بین مردم ظلم نکند.»10
امام خمینی در تعریف حکومت اسلامی میگوید:
«حکومت اسلامی یعنی حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی و متّکی بر قواعد و قوانین اسلام»11، امّا برنامههای حکومتی و اوصاف حاکم را همان میداند که از سوی امام علی علیهالسلام ارائه و تدوین و عملی شده و باید به آن اقتدا نمود:
«اسلام کیفیّت حکومت را و برنامه حکومت را تعیین کرده؛ این طور نیست که برنامهای در کار نباشد... هم اوصاف حاکم معلوم است در اسلام و مدّون است و هم برنامه حخکومت را حضرت امیر علیهالسلام معین کرده است که باید چه جور حکومت باشد. باید عدلیهاش چه جور باشد، و قضاوتش چه وضعی داشته باشد.»12
عهدنامه مالک اشتر، غنیترین سند مکتوب ویژگیهای حاکمیت دینی و کارگزاران نظام اسلامی است. امام خمینی به محتوای همین نامه اشاره کرده، میفرماید:
«حضرت امیر خودش هم برنامهاش را در آن عهدنامه مالکاشتر بیان فرموده است که حکومت و آن اشخاصی که از طرف ایشان حاکم بر بلاد بودند تکلیفشان در این جهات چه هست.»13
هدف از ایجاد حکومت اسلامی
امام خمینی با توجّه به سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام حفظ نظام جامعه اسلام، جلوگیری از بینظمی و هرج و مرج در میان امت اسلامی، حفظ حدود و ثغور کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و اجرای احکام الهی را از جمله اهداف اصلی در استقرار حکومت اسلامی میدانند.14 و با استناد به بخشی از خطبه امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه که حضرت میفرماید:
«امّا و الذی فلق الحبّة و برع النسمة، لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه علی العلماء ان لایقارّوا علی کظّة ظالم ولاسعب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها...»15
هان! سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعتکنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمیشد، و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری و گرسنگی جانگاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمان حکومت را رها میساختم.
امام خمینی با استناد به این فرمایش علی علیهالسلام ، نجات مردم محروم و مبارزه با سلطهگری و سلطهجویی را از اهداف تشکیل دولت اسلامی میدانند.16 همچین میفرماید:
«ما وظیفه دالاریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم، ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و میفرماید: «و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»؛ دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید.»17
ویژگیهای حکومت علوی از منظر امام خمینی
از منظر امام خمینی، زندگی امیرالمؤمنین و سیره نورانی حضرتش در دوران کوتاه خلافت، سراسر درس و آموزه زندگی و حکومتی است. دستورالعملهای ایشان به کارگزارانشان و خطبههای ایراد شده در کوفه و دیگر سخنان آن حضرت ویژگیها و خصوصیات حکومت ممتاز و موردنظر حضرت علی علیهالسلام را بخوبی به نمایش میگذارد. اینک مهمترین آن ویژگیها را مرور میکنیم:
1 ـ حکومت مهربانی و تواضع
یکی از ویژگیهای حکومت امام علی علیهالسلام در کلام امام خمینی، عطوفت و مهربانی نسبت به مردم، حتّی غیرمسلمانان است. این منطقه امیرالمؤمنین بود که مردم ذاتا شایسته تکریمند و با ملایمت و عطوفت میشود آنان را به صراط مستقیم هدایت کرد. امام علیهالسلام در استدلال بر ضرورت اتخاذ شیوه محبّت و مهربانی به مردم و دوری از خضونت و درندهخویی در اوائل عهدنامه مالکاشتر، مردم را به دو دسته تقسیم میکنند که یا برادر دینی تو هستند و یا مشابه تو در آفرینش، و از اینرو، شایسته است حکومت در حق هر دو گروه ـ که اکثر قریب به اتفاق جامعه را تشکیل میدهند
لطف و نرمخویی نشان دهد. از همین روست که شنیدن خبر تعدّی لشکر متجاوز معاویه به یک زن یهودی آن حضرت را بشدت بیتاب میکند.18 امام خمینی درباره این بُعد حکومت حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
«شخصیت این مرد بزرگ که امام امت شد، شخصیتی است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسی مثل او نمیتواند سراغ کند، یک موجودی است که امور متضاده را در خودش جمع کرده، کسی که جنگجوست، اهل عبادت نمیشود، کسی که قوه بازو میخواهد داشته باشد اهل زهد نمیتواند باشد، کسی که شمشیر میکشد و اشخاصی را که منحرفاند درو میکند، این نمیتواند که عاطفه و اهل عاطفه آن طور که این شخص داشت، داشته باشد... این آدم در عطوفت آن طور است که وقتی یک خلخال از پای یک زن یهودی برودهاند، میفرماید که مرگ برای انسان آسان است، قریب به این معنی.»19
این عطوفت را حتّی نسبت به قاتل خود دارد و کاسه شیر را با وی تقسیم میکند، و نیز درباره مجرمانی که با صلابت حدّ الهی را بر آنان جاری نموده، این روش مشاهده میشود:
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از این که دست دو نفر دزد را قطع میکند، چنان نسبت به آنان عاطفه و محبّت نشانت میدهد و معالجه و پذیرایی میکند که از مداحان حضرت میشوند. عطوفت و مهربانی در حق عامه مردم، بویژه آنان که راه به جایی ندارند و پناهی جز مهربانی و نوازشگری حاکمان که خدمتگزاران خلق خداوندند، سراغ ندارند، در حکومت امام علی علیهالسلام تا آن جاست که در زمانی که حاکمیت بخش عظیمی از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را در دست داشت برای زدودن غم از چهره چند بچه یتیم و خندان ساختن آنان خود را مرکب آنها میکند و از خود صدای شتر درمیآورد:
«خانههایی بوده است که مطلع نبودند که کسی میآید برایشان چیزی میآورد، ایشان میبردند و در یک جایی که رفتند و بچهها وقتی که میرفتند و گریه میکردند، و ایشان وارد شده بود و به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها بعدش شروع کردند یک صدایی مثل صدای شتر که بچهها را بخنداند. گفتند: من وقتی آمدم این بچهها گریه میکردند، دلم میخواهد حالا که میروم بخندند. بچهها، این یک حاکمی است که توسعه حکومتش از حجاز تا مصرتا ایران تا آفریقا تا همه اینها بوده است.»20
تواضع و فروتنی در مقابل آحاد مردم، برگی دیگر از صفحات درخشان حکومت علوی است. و این پس از آن است که در خضوع مطلق و فروتنی کامل در برابر حق و اراده خداونتدی بدیل ندارد. البتّه خاستگاه این تواضع در میان خلق، همان خضوع و کرنش مطلق در برابر خداوند است.
این تواضع نه از سر عجز و ناتوانی، بلکه از سوی کسی است که در شجاعت و قاطعیت برترین انسانهاست و کسی که در دلاوری و بیباکی در سختترین میدانها جز پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کسی بر او پیشی ندارد و خود میفرمود: «واللّه لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیّتُ عنها»21؛ به خدا سوگند اگر همه عرب برای جنگ با من متّحد شوند، از آنان روی نخواهم گرداند. با این حال:
«آن کسی که زمام یک مملکتی از حجاز گرفته تا مصر و این جاها، ایران و سایر جاها تحت سلطه او بود و قدرت جسمی و روحی خودش آن طور بود، میبینیم از یکی از افراد پایین و متوسط، متواضعتر است و این قدرتها ابدا در روح او تأثیر نکرده، برای این که روح این قدر بزرگ است که همه عالم را میگیرد. یک روح مجرّدی که از آلایشها تجرّد پیدا کرده است، این قدر وسیع است که همه عالم مثل یک نقطه میماند در او. آنها لایق زمامداریند، اسلام آنها را زمامدار کرده است.»22
امام این سخن را از آن رو میفرماید که نخوت قدرتمندی و تکبّر و غرور و مستی ناشی از قدرت و حکومت در مغزهای حقیر و کوچک، منجر به لگدمال کردن ملتها و ظلم میشود. قدرت زیاد و علیل بودن مغزهاست که با اندک چیزی آتش خشم آنان را طوفانی میکند و چه بسا شهرهایی را به آتش کشیده و خون هزاران بیگناه را بر زمین ریخته است.
امّا در شخصیتی چون امیرالمؤمنین که پیش از آن که بر دیگران حکومت کند بر خود حاکم است و فروتنی او از همین خویشتنداری در عین قدرت ناشی میشود، جلوه این تواضع در سلوح حکومت تا خاکنشینی، و به یاد گرسنگان جامعه گرسنگی خوردن، و همانند بردگان راه رفتن و غذا خوردن و لباسی در نهایت سادگی پوشیدن، رخ مینماید. امام خمینی در حمله به اشرافیت رژیم طاغوت و محکومیت جشنهای دوهزاروپانصد ساله، روش امیرالمؤمنین را معیار گرفته، میفرماید:
«جشن برای آنی باید بگیرند که وقتی احتمال این را میدهد که در آخر مملکت یک گرسنهای باشد به خودش گرسنگی میدهد، کسی که کنار مسجد، دارالامارهاش و «دکةالقضاة» او، همین مسجد کوفه، یک گوشهای است از مسجد کوفه، دکةالقضاة او در آن هست و روی زمین مینشیند و یأکل کما یأکل العبید و یمشی کما یمشی العبید. وقتی هم پیراهن گیرش میآید پیراهن نو را به قنبر میدهد، پیراهن کهنه را خودش برمیدارد و آستینش هم که بلند است پاره میکند همانطور میپوشد و میرود خطبه میخواند، یک مملکتی هم دارد که ده مقابل مملکت ایران است، این جشن دارد.»23
2 ـ حکومت علی علیهالسلام حکومت قانون
نظم اجتماعی و روابط انسانی جامعه بشری که بشر آسایش، امنیت، رشد و بالندگی است بر تعیین وظایف و حقوق و رعایت آن استوار است. قوانین، حکومت، نهادهای اجتماعی، قوای قهریّه، همه ابزاری برای تحقق چنین نظم اجتماعی و روابط انسانیانتد. از اینرو، بخش مهمی از رسالت پیامبران به مرزبندی وظایف و حقوق انسان برمیگردد.
ارکان مقوله قانونگرایی سه چیز است: تبیین و شفافیت قوانین، اجرای قوانین و تساوی انسانها در برابر قانون، و این سه در سیره پیشوایان دینی بسی آشکار است. امام علی علیهالسلام میفرمود:
«اگر آنچه دخترم به امانت از بیتالمال گرفته، شرط ضمان در آن نبود، نخستین حد سرقت را در بنیهاشم بر او اجرا میکردم.»24
و نیز فرمود: «به خدا قسم اگر اقلیمهای هفتگانه با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند که خداوند را با گرفن پوستِ جوی از دهان مورچهای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد.»25
امروزه پای فشردن بر قانونگرایی، فراتر از مشاجرههای سیاسی، احیای یک ارزش دینی ـ انسانی است. امام خمینی درس آموخته همین مکتب بود، و گوی سبقت را در عصر انقلاب اسلامی در احیا و تأکید بر قانونگرایی ربوده است. امام در پیامها و سخنان بسیاری از تأثیر تعهد به قانون در پیشرفت زندگی سخن گفته، بیقانونی را سبب همه مفاسد اجتماعی میدانستند.
«در کشوری که قانون حکومت نکند خصوصا قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمیتوانیم اسلامی حساب کنیم.»26
«در اسلام، قانون حکومت میکند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود؛ تابع قانون الهی، نمیتوانست تخلف بکند.»27
«در اسلام آن چیزی که حکومت میکند یک چیز است و آن قانون الهی است، پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم به آن عمل میکرده است، خلفای او هم به همان عمل میکردند، حالا ما موظفیم که به همان عمل کنیم، قانون حکومت کند. شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام، در اسلام قانون است، همه تابع قانونند.»28
امام در این قانونگرایی راستین و مؤکّد، سیره علیبن ابیطالب علیهالسلام را ملاک قرار میدهد؛ زیرا از جلوههای تابناک حکومت علوی حاکمیت قانون بود. تنها مروری کوتاه بر سلوک علی علیهالسلام در سراسر عمر، بویژه در دوره زمامداری و امامت خویش، این حقیقت را در جایجای آن نشان میدهد، این در حالی است که علی علیهالسلام خود حق مطلق، قانون مطلق، قرآن ناطق و محور حق است و به فرموده پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هر جا علی بگردد. حق گرد او میچرخد. امام علیهالسلام در حکومت خویش جز به احقاق حق شهروندان و اجرای قانون الهی و پرهیز از تبعیض نمیاندیشد و جز این را هر چه باشد ستم و جور میداند. آری گریز از قانون و زیرپا گذاشتن مقررات را مگر جز ستمگری و جور و پایمال کردن حق نام دیگری میتوان بر آن نهاد:
«در صدر اسلام در دو زمان، دوبار حکومت اصیل اسلام محقق شد؛ یکی زمان رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و دیگر وقتی که در کوفه علیبن ابی طالب سلاماللّه علیه حکومت میکرد. در این دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت میکرد؛ یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّهای از قانون تخلّف نمیکرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدان گونه سراغ نداشته باشد، حکومت که ولیّامرش... در مقابل قانون با پایینترین فردی که در آن جا زندگی میکند، علیالسواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنی بوده است.»29
و نیز فرمود:
«زمان پیغمبر هم قانون حکم میکرد، پیغمبر مجری بوده، زمان امیرالمؤمنین هم قانون حکم میکرده، امیرالمؤمنین مجری بود. همه جا باید این طور باشد که قانون حکم کند؛ یعنی خدا حکم بکند، حکم خدا.»30
امام علی علیهالسلام از هرج و مرج و زورمداری بشدت برحذر بود. ایشان که از ظلم و ظالم رویگردان است و شدیدترین تعابیر را در این باره دارد، با این حال حاکم ستمگر را از هرج و مرج و بیقانونی بهتر میداند و میگوید:
«اسدٌ حطومٌ خیرٌ من سلطانٍ ظلوم و سلطانٌ ظلومٌ خیرٌ من فتن تدوم».31
شیر شرزه بیشه بهتر است از فرمانروای ستمپیشه و فرمانروای ستمپیشه بهتر است از فته و آشوب همیشه.
در حکومت علوی همه موظف به اجرای قانون بودند، و گرنه با عکسالعمل شدید امیرالمؤمنین روبرو میشدند. مگر میتوان بدون اجرای قانون و تن دادن به آن در همه مراحل و نسبت به همه مراکز قدرت و افراد و اشخاص، حکومت عدل داشت. مگر نه این است که عدالت ریشه در قانون دارد و عدالتپروری برخاسته از قانونمداری است و قانونمداری نیز بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، خویشاوند و بیگانه، خودی و غیرخودی و منافع شخصی و گروهی و حزبی نمیشناسد.
این همه به آن خاطر بود که اساس حکومت علوی چیزی جز قانون نبود و در واقع اطاعت از چنین حکومتی اطاعت از قانون است:
«حکومت رسولاللّه و حکومت امیرالمؤمنین حکومت قانون است؛ یعنی قانون خدا آنها را تعیین کرده است؛ آنها به حکم قانون واجب الاطاعه هستند، پس حکم از آنِ قانون خداست و قانون خدا حکومت میکند.»32
بدین گونه است که مردم در چارچوب قانون به اطاعت و گردن نهادن به امر حکومت موظف بودند، نه به خاطر سلطه حاکم و اطرافیان زورمند وی:
«دولت حقّه حضرت امیر، سلاماللّه علیه، که ولیّامر بر همه چیز بود و در خدمت مردم بود، این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین طور بیخود اطاعت کنند. این طور نبود که حکومت بخواهد به وسیله قدرتی که دارد اجحاف کند به مردم و ظلم کند که مردم به واسطه آن ظلم از او متنفّر باشند.»33
به اعتقاد حضرت امّا م ولایت فقیه نیز حاکمیت قانون الهی است نه دیکتاتوری و همانگونه که امیرالمؤمنین تابع قانون بود، فقیهی هم که به نیابت از وی به امامت امت برگزیده میشود، مجری و تابع قانون است:
«آن فقیهی که برای امت تعیین شده است و امام امت قرار داده شده است، آن است که میخواهد این دیکتاتوریها را بشکند و همه را به زیر بیرت اسلام و حکومت قانون بیاورد. اسلام حکومتش حکومت قانون است؛ یعنی قانون الهی، قانون قرآن و سنّت است و حکومت، حکومتِ تابع قانون است؛ یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون، خود امیرالمؤمنین هم تابع قانون، تخلّف از قانون یک قدم نمیکردند، و نمیتوانستند بکنند.»34
3 ـ حکومت عدالت
یکی از جلوههای عالمتاب حکومت امام علی علیهالسلام ، که در کلام امام خمینی نیز بارها بر آن تأکید و به آن دعوت شده، این است که حکومت علوی، حکومت عدالت است و اصولاً اساس و شالوده آن را همین عنصر تابناک الهی و انسانی تشکیل میدهد. درخشندگی نام و کار و حکومت مولا در تاریخ رعایت و پافشاری بر اجرای همین اصول است. نام علی علیهالسلام و عدالت دوروی یک سکّهاند و حکومت علوی بیان دیگری از «عدالت علوی» است. علی علیهالسلام کشته عدالت است و حکومت علوی زنده به عدالت. او مرکز عدل و مظهر صفت عدالت الهی است. امام در راستای برپایی حق و عدالت، حکومت را میپذیرد، زیادهخواهویهای طلحه و زبیرها را رد میکند، و به نزدیکترین خویشان و یارانش هیچ امتیازی بیجا نمیدهد. زمانی که عبداللّهبن عباس، پسر عمویش، در بصره با توجیهاتی اموال بیتالمال را به یغما برده بود، امام علیهالسلام دستور استرداد اموال را میدهد و در نامهای به وی مینویسد اگر چنین نکنی و دستم به تو برسد: «لاضربتّک بسیفی الذی ما ضربتُ به احدا الاّ دخل النار. واللّه لو اَنّ الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة و لاظفرا منّهی بارادة، حتّی آخذ الحقّ منها و ازیل الباطل عنت مظلمتهما.»35
تو را با همان شمشیری خواهم زد که هر کس را با آن نواختم داخل جهنّم شد. به خدا سوگند اگر (و به فرض محال) حسن و حسین نیز همانند کاری که تو کردی کرده بودند، ملاطفتی با آن دو نمیکردم و از من به هیچ خواستی نمیرسیدند تا حق را از آنان باز ستانم و ستم آنان را از میان برم.
البتّه هیچ جای شگفتی از آن محور عدالت و مظهر انصاف نیست که به برادرش عقیل که تنگی معیشت و فشار زندگی و زردی چهره فرزندانش او را به درخواست سهمیه بیشتر کشانده بود، آهن گداخته حواله دهد و چنین تأکید نماید:
«به خدا سوگند اگر همه آسمانهای هفتگانه با متعلّقات آن را به من بدهند که با گرفتن پوست جوی از دهان مورچهای، نافرمانی خدا کنم، هرگز نخواهم کرد، و این دنیای شما در نزد من از برگی در دهان ملخ که آن را میجود نیز فرومایهتر است.»36
به هر روی امیرالمؤمنین علیهالسلام عدل مطلق است و هیچ سازشی با ظلم و اجحاف ندارد. امام خمینی در توصیه به شهید رجایی و اعضای دولت وی، سیره و روش عدالتگستر علی علیهالسلام را توصیه میکنند:
«در نظر داشته باشید که حضرت امیر سلاماللّه علیه در حالی که به حسب فهم جامعه، ریاست کشور بسیار بزرگی را داشت از حجاز تا مصر، عراق، ایران، همه را داشت، آن وقت چه جور بود وضعش، چه جور بود سلوکش با مردم و چه سفارشهایی که به عمّالش یا به حکومتهایی که از طرف او بودند، چه سفارشهای ارزشمندی فرموده است. البتّه ما نمیتوانیم خود او باشیم، لکون میتوانیم که شیعه او باشیم، پیرو او باشیم، تا آن حدودی که بتوانیم پیروی از او بکنیم، او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنبا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود مگر این که بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الاّ پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشند یا خلافتی داشته باشند، مگر این که بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدّی را جاری کنند. ما باید از آنها درس بگیریم و پند بگیریم و به شیوه آنها آن اندازهای که میتوانیم عمل کنیم.»37
و در جای دیگر میفرماید:
«این که در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر از آن تجلیل کردهاند، نه از باب این که حکومت یک مسألهای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس میگوید که به قدر این کفس بیقیمت هم پیش من نیست، آن که هست، اقامه عدل است.»38
آری نگرش علی علیهالسلام به حکومت، از باب وسیلهای برای اقامه حق و دفع باطل است و گرنه هیچ ارزشی ندارد:
«حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر میارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کمارزشتر است؛ مگر این که به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق، یعنی قانون و نظام اسلام را برقرار سازم و باطل یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه را از میان بردارم.»39
امام خمینی با اشاره به فرمایش حضرت علی علیهالسلام در علّت پذیرش حکومت مبنی بر «اتمام حجت به واسطه حضور مردم، عهد و پیمان خدا از عالمان که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومنیت ستمدیدگان خاموش نمانند»40 چنین استدلال میکنند که وظیفه امروز فقها نیز ادامه همان روش در تشکیل حکومت و اقامه حق و اجرای عدالت است.41
امام خمینی، روز ولادت حضرت علی علیهالسلام را روز ولادت عدالت شمرده، در تأکید بر ضرورت پیروی از سیره آن حضرت به مناسبت گشایش نخستین دوره مجلس شورای اسلامی که در سالروز حضرت علی علیهالسلام صورت گرفت فرمودند:
«روز گشایش مجلس اسلامی در روزی است که عدالت در عالم متولّد شده است. روزی است که امیرالمؤمنین سلاماللّه علیه، به دنیا آمدند. این مظهر همه عدالتها و اعجوبه عالم هستند و از صدر عالم تا ابد بجز رسول اکرم کسی به فضیلت او نیست. این را به فال نیک میگیریم و این فکر را میکنیم که آقایان که در یک روزی که مظهر عدالت خدا، پرتو عدالت انسانی در آن روز متولّد شده است و شما مجلس را در آن روز افتتاح میکنید، بدانید که باید همان رشته را، همان رشته علی علیهالسلام را پیروی کنید.»42
این همه تأکید بر عدالت برای آن است که بدون آن، حکومت باقی نمیماند. مردم قاعده و قانونی را که با عدالت و انصاف هماهنگ نهیست، با میل و رغبت اجرا نتمی کنند، دست از یاری آن حکومت میکشند و در عمل، زمینه سقوط و فروپاشی آن دولت فراهم میشود. آزادی، برابری در برابر قانون و عدالت، سه مفهوم عزیز و گرانبهایی هستند که حکومت علوی بر آن استوار بود و اکنون جمهوری اسلامی نیز در پی آن است:
«ما عدالت اسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی کوه راضی نمیشود حتّی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است، تعدی بشود. اسلامی که حضرت امیر سلاماللّه علیه میفرماید: برای ما اگر چنانچه بمیریم ملامتی نیست و لشکر مخالف آمده است و با فلان زن یهودیهای که ملحد بوده است خلخال را از پایش درآورده است، یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن هیچ ظلمی نباشد، اسلامی که در آن شخص اولش با آن فرد آخر علیالسویه در مقابل قانون باشند.»43
4 ـ مردمداری در حکومت علوی
از ویژگیهای بارز و مهم حکومت علوی، مردمی بودن آن به معنای واقعی کلمه است. حکومتی که امیرالمؤمنین علیهالسلام به دست گرفت، پس از بیستوپنج سال صبر، که گویی استخوان در گلو و خار در چشم وی خلیده است، و دیدن ماجراهای ناگوار بویژه در سالهای آخر، با ازدحام عجیب و اصرار و حتّی اجبار مردم به آن تن داد. حضرت چگونگی آن را در خطبه شقشقیه بیان میکند و به واسطه هجوم مردم به ایشان حجّت را تمام شده میداند که چارهای جز پذیرش آن نداشته است. تنها این حکومت بود که پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله با خواست و اراده مردم و بیعت آحاد جامعه در برابر دیدگان همه شکل گرفت. در این حکومت همگان از؟ حقوق مساوی برخوردار بودند. آزادی سیاسی و اعتقادی در حدّ اعلی رعایت میشد. تا کسی علیه حکومت دست به فتنه و آشوب نمیزد، امام حتّی حقوق مخالفان را از بیتالمال قطع نمیکرد و به ارشاد آنان میپرداخت. امام به استانداران و کارگزاران خود توصیه میکرد جانب توده مردم را رعایت کنند. عهدنامه مالکاشتر حاوی دستورالعملهای ارزندهای در مورد حقوق شهروندان، رعایت حال طبقات مختلف جامعه بویژه طبقه پایین و فرودستان میباشد. امام خود از حقوق متقابل مردم و والی پرده برداشته و فلسفه زهد بینظیر خود را چنین بیان میکند که مبادا زندگی فقیرانه بر فقرا گران آید44 و در آموزش همراه با توبیخ یکی از کارگزاران خویش که قدر جایگاه خود را ندانسته و حکومت علوی را کاملاً نشناخته، مینویسد:«دور باد که هوای نَفْسَم بر من چیره شود و آز و طمع مرا به گزینش غذاهای گوناگون بکشاند در حالی که در حجاز یا یمامه کسی وجود داشته باشد که امیدی به قرص نانی نیز نداشته و در خاطرش نباشد که یک بار غذای سیر خوردن باشد.»45
امام خمینی به همین بخش از نامه حضرت اشاره کرده، میفرماید:
«آن کسی که در رأس بود، در زندگی از همه افراد پایینتر بود، شاید در یمامه، شاید در سرحدّات یک نفر باشد که گرسنه باشد، یک نفر باشد که درست نتواند زندگی خوب بکند، بنابراین من این جا که هستم باید زندگیام این باشد؛ یعنی یک لقمه نان با یک قدری نمک. این حکومت ما بود. و ما هم البتّه قدرت نداریم و خودشان فرمودند شما قدرت ندارید، (لکن اعینونی بالورع و الاجتهاد... اعانت کنید امیرالمؤمنین سلاماللّه علیه را.»46
نمود مردمی بودن حکومت، خدمت به مردم است. سؤال اساسی در مبحث مردم و حکومت این است که در حکومت علوی، و اندیشه امام خمینی نسبت میان مردم و حکومت چیست؟ این سؤال، جوابی بسیار کوتاه و روشن و قاطع دارد و آن این است که حکومت باید در خدمت مصالح مردم باشد. از دیدگاه امام خمیمی، مهمترنی وظیفه یک حکومت مطلوب و مردمی آن است که خود را خادم جامعه بداند و در راه تأمین نیازهای اجتماعی مردم بکوشد، نه این که به فکر منافع خود باشد. از دید ایشان حکومت وسیله و ابزار تأمین نیازهای مردم، خدمت به آنان، تربیت و هدایت آنان و تحقق عدالت و رساندن انسانها به سعادت باقی و پایدار است.
امام خمینی با اشاره به جریان برخورد حضرت علی علیهالسلام با ابن عباس و این که کفش مندرس خود را بر حکومتی که نتواند با آن خدمتی به مردم بکند ترجیح میدهد، میفرماید:
«ائمه علیهمالسلام و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند، صِرف حکومت برای آنان جز رنج و زحمتت چیزی ندارد. منتهی چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند، موضوع ولایت فقیه مأموریت و انجام وظیفه است.»47
«دولت در حکومت اسلامی در خدمت ملّت است، باید خدمتگزار ملّت باشد.»48
«اگر به من بگویید خدمتگزار بهتر از این است که بگویید رهبر، رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است، اسلام ما را موظف کرده است که خدمت کنیم.»49
و: «امیدواریم که یک جلوه ولو بسیار ناقصی از ولایت علی علیهالسلام در کشور ما شده باشد. باید توجّه بکنیم، کافی ندانیم این که تظاهر کنیم و شعار میدهیم، اینها کافی نیست. دولت واقعا باید با تمام قدرت آن طوری که علی علیهالسلام برای محرومین دل میسوزاند، دل بسوزاند... یک دولت تابع امیرالمؤمنین باید این طور باشد.»50
امام خمینی در مورد برخورد امیرالمؤمنین با مردم و خدمتگزاری به آنان میفرماید:
«حاکم اسلامی حاکمی است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه میآمد و به حرفهای مردم گوش میکرد و آنهایی که مقدرات مملکت دستشان بود مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع میکردند و اجتماعشان به صورتی بود که کسی که از خارج میآمد نمیفهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و چه کسانی مردم عادی هستند. لباس همان لباس مردم، معاشرت همان معاشرت مردم و برای اجرای عدالت طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پایینترین افراد ملّت بر شخص اوّل مملکت ادّعایی داشت و پیش قاضی میرفت، قاضی شخص اوّل مملکت را احضار میکرد و او هم حاضر میشد.»51
امام علی علیهالسلام به مردم ستمی نکرده بود که نگران انتقامجویی آنان باشد:
«حضرت امیر، سلاماللّه علیه، آن وقت که حکومت یک مملکتی بود که چندین مقابل ایران بود، مصر بود، حجاز بود، عراق بود، ایران بود، سوریه بود، عرض کنم یمن بود، همه اینها تحت سیطره او بود، مثل سایر مردم میآمد با مردم مینشست، معاشرت میکرد، برای این که از مردم نمیترسید، ظلم نکرده بود به مردم تا بترسد، خلافی نکرده بود که از مردم بترسد، برای مردم بود، مردم او را حامی خودشان میدانستند»52 در چنین حکومتی دیکتاتوری و استبداد معنی و مفهومی ندارد:
«حکومت اسلامی مثل حکومت علیبن ابیطالب دیکتاتوری تویش نیست، حکومتی است که به عدل است؛ حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است، آنها نمیتوانستند مثل او زندگی کنند، او (از) نان جو هم سیر نمیخورد، یک لقمه دو تا لقمه برمیداشت با یک خُرده نمک میخورد، این حکومت اصلاً میتواند دیکتاتوری [بکند]؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا این که بخواهد دیکتاتوری بکند برای او.»53
از این نکته نمیتوان گذشت که امیرالمؤمنین علیهالسلام تمام همّت خود را برای خدمت جامعه و مردم به کار گرفتند، امّا متأسفانه بسیاری از آنان قدر ناشناس بودند و ناسپاسی کردند و بارها امام علی علیهالسلام از سلوک و رفتار چنین افرادی شکوه میکرد، گاه میفرمود:
«کار من و شما یکسان نیست. من شما را برای خدا میخواهم و شما برای خودتان.»54
و گاه میفرمود:
«دیگر امّتها از ستم حاکمان خویش میترسیدند، ولی روزگار من چنین است که از ستم مردم خویش ترس دارم.»55
این نگرانیها از مردمانی قدرناشناس و فزون طلبانی قدرتطلب و ریاستخواه بود که جز قدرت و ریاست و جلوههای کاذب دنیا هوای دیگری در سر نداشتند، و همه، کینههایی دیرینه بود که به گفته حضرت علی علیهالسلام نسبت به پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشتند و پس از وی به آن حضرت علیهالسلام کینه میورزیدند:
«تمام کینهای که قریش نسبت به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ورزید را بر سر من آورد و پس از من بر سر فرزندان خواهد آورد.»56
در مقایسه میان مردم زمان امام علی علیهالسلام و مردم وفادار ایران، حضرت امام که خود را خدمگتزار مردم میدانست معتقد بود، این مردم، بهتر از افراد صدر اسلامند:
«من به جرأت مدعی هستم که ملّت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملّت حجاز در عهد رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و کوفه در عهد امیرالمؤمنین و حسینبن علی علیهماالسلام میباشد... و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است... در صورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هستند و نه در محضر امام معصوم علیهالسلام و این رمز موفقیّت و پیروزی در ابعاد مختلف است و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده است.»57
امام خمینی در پایان وصیتنامه سیاسی الهی خود از مردم میخواهد که عذر وی را در قصور خدمت به آنان بپذیرد:
«»58
این در حالی است که علی علیهالسلام میفرمود:«خدایا من از ایشان (کوفیان) بیزار و دلتنگ شدهام و ایشان هم از من ملول و سیر گشتهاند، پس بهتر از اینان را به من عطا کن و به جای من شرّی را به آنها عوض بده.»59
5 ـ حکومت امام علی علیهالسلام ، حکومت دانش و هدایت
از ویژگیها و جلوههای حکومت علوی، که دوستان را گرما و روشنایی بخشیده و دشمنان را به اعتراف واداشته، ویژگی دانش و هدایت در آن حکومت مبارک بود. امام علی علیهالسلام حکومت را وسیله هدایت، گسترش فرهنگ اسلام و آموزش معارف قرآن و سیره رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله قرار داده بود. آن حضرت مرد علم، باب شهر علم نبوی، و قرآن ناطق بود و میفرمود: «ینحدر عنّی السیل ولا یرقی الیّ الطّیر». و نیز فرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در آخرین لحظات عمر شریف خود هزار درِ علم را به من آموخت که از هر یک هزار در دیگر مفتوح میشود. امام علیهالسلام تربیت شده دامان پیامبر و نزدیکترین انسان به ایشان بود، و میفرمود: «من نسبت به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله همانند نسبت بازو به شانه و ساعد به بازو و کف دست به ساعد هستم. او مرا در کوچکی تربیت کرد و در بزرگی برادر خویش قرار داد و شما میدانید که من با پیامبر صلیاللهعلیهوآله همواره جلسهای سرّی داشتم که جز من کسی بر آن مطّلع نمیشد.»60
امام خمینی در همین باره میفرماید:
«کدام شخصیت است که میتواند ادّعا کند از خردسالی تا آخر عمر رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در دامان و پناه و تحت تربیت وحی و حامل آن بوده است جز علیبن ابیطالب که وحی و تربیت وحی در اعماق روح و جان او ریشه دوانده.»61
تنها امام علی علیهالسلام بود که بارها در مجامع بزرگ فرمود: «سلونی قبل اَن تفقدونی». ایشان در اشاره به قصور ابنای زمان از دریافت دانشها و علوم و معارفی که در سینه داشت، در حالی که به سینه خود اشاره میفرمود، به کمیل شکوه میکند: «اِنّ هیهنا لعملاً حماّ لو اصبَتُ له حملةً.»62
هان در این سینه دانشهای فراوان است و سینهام لبریز از علوم است اگر حاملانی برای آن مییافتم.
به اعتقاد امام خمینی، علومی که حضرت به آن اشاره میکند، علوم معمولی از قبیل فقه، عرفان و فلسفه نیست؛ زیرا: «علم فقه را تعلیم کردهاند، هیچ در او قصوری نشده است، این فلسفه و این چیزهایی که در دست ماها هست اینها نبوده است.... برای این که اینها حَمَله داشتند.»63
آن علومی که حملکننده نداشت، اسرار ولایت و توحید است: «مجال پیدا نکرد ایشان که آن علومی که در سینه ایشان بود «و انّ هیهنا علما جما...» پیدا نکرد اشخاصی که حَمَلَه آن علم باشند، آن علمی که ایشان حملهاش را پیدا نکردهاند، آن علم اسرار ولایت، اسرار توحید است و باید همه عرفا تأسف بخورند بر این که این مجال برای ایشان پیدا نشد که آن اسرار را که باید افشا کند، افشا بفرماید. مجال نشده و این هم جزء تأسفهایی است که باید خصوصا عرفا و فلاسفه و علما و دانشمندان در این تأسف روزگار بگذرانند.»64
البتّه اداری حق مقام علمی آن حضرت برای ما امکان ندارد. جایگاه و مفامی که در دوران کمتر از پنج سال حکومت حضرت علی علیهالسلام ظهور کرد، تنها بخشی از دامنه قلّه رفیع و سر به عرش کشیده آن است. حکومت علی علیهالسلام حکومت هدایت مردم و آموزش قشرهای مختلف است و بیشترین تلاش را برای پراکندن آگاهی، زدودن جهل و حیرت، آموزش دین و تعالی فکری و عقلانی آنان انجام داد. خود حضرت میفرماید:
«ایّها الناس انی قد بثثت لکم المواعظ التی وعظ بها الانبیاء اممهم و ادَّیت الیکم ما ادَّت الاوصیاء الی من بعدهم.»65
ای مردم! من به شما پندهایی دادم که پیامبران اُمّتهای خود را به آنها پند دادند و آنچه را با شما به جا آوردم که اوصیا به آنهایی که بعد از پیامبران بودند رفتار کردند.
گرچه حضرت در ادامه با تأسف اعلام میکند که مخاطبان سخنان ایشان از آن همه مواعظ، پند نگرفته و به راه نیامندند. آری مردمی که انذارها و هشدارهای علی علیهالسلام آنها را به راه نیاورد، چیزی جز تازیانه و شمشیر یزید و حجاج و دیگر ستمگران، سزاوار آنان نیست.
امام علی علیهالسلام هنگامی که شنید برخی از اصحابش در جنگ صفین به معاویه و یارانش ناسزا میگویند، آنان را نهی نمود و فرمود اگر افشاگری کنید و بدیهای دشمنان خود را بازگویید بهتر است.66 امام علی در مسجد و محراب و در میدان جنگ، همه جا به فکر پراکندن آگاهی و معرفت بود. به فرموده امام خمینی:
«امیرالمؤمنین وقتی که یک مسألهای، یک چیزی از او پرسیدند، در همان بحبوحه جنگ ایستاد و جواب گفت که حالا؟ [فرمود [من شمشیر برای این میزنم.»67 و بر ماست که از سیره ایشان پیروی کنیم: «علم همه چیز است، علم همه جهات است. حضرت امیر برای علم شمشیر میزد، برای توحید شمشیر میزد، برای بسط فقه شمشیر میزد. خیال نکنید که حالا که ما وارد شدیم در مسائل سیاسی دیگر نباید وارد مسائل علمی بشویم، شما که جوانید باید فقاهت در خودتان ایجاد کنید. باید فقیه بشوید، فقیه از او کار میآید، امّا فقیه مهذّب.»68
نهجالبلاغه تنها بخشی از سخنان گهربار امام علی علیهالسلام است که به تعبیر امام خمینی شفا و مرهم همه دردهای زندگی برای همه بشر در همه تاریخ است:
«کتاب نهجالبلاغه که نازله روح او برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خودخواهی، خودمعجونی است برای شفا و مرهمی برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعهای است دارای ابعادی به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعهها به وجود آید و دولتها و ملّتها محقّق شوند و هر قدر متفکّران و فیلسوفان و محقّقان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند.»69
6 ـ حکومت زهد
از جلوههای آشکار حکومت امام علی علیهالسلام که آوازه آن در گوش جهانیان طنین افکنده و تاریخ سلوک اسلامی و منش عرفانی و سفره معنوی اولیای الهی را منوّر ساخته است، زهد بینظیر و دنیاگریزی مثال زدنیِ آن است که زبان از وصف آن ناتوان است و چنان که خود ایشان فرمودهاند، رعایت چنان زهدی از توان غیر او بیرون است. زهدی که نه در دوران خانهنشینی و نداری وب رکناری از قدرت و زمامداری، بلکه در هنگامه قدرت و ریاست و در او پیروزی، چنان بر زندگی و سلوک امیرالمؤمنین و حکومتداریاش جاری و ساری گشته که نظیر ندارد. نهجالبلاغه بسیاری از کلمات و بیانات جاودانه حضرتش را در وصف زهد و دعوت به آن در بردارد. خطبههای دردآلود امام علی علیهالسلام در سالیان آخر حکومتِ کوتاه ایشان، فقط نمونههایی از زندگی زاهدانه و سیاست و رهبری زهدگرایانه آن بزرگوار است که در تاریخ پر از عداوتها وکینهتوزیهای دشمنان عدالت و تقوا برجای مانده است.
از اثرات مهم و پیامدهای مفید سادهزیستی و زهد رهبران جامعه، همدردی و شرکت عملی در غم مستمندان و محرومان است. امام علی علیهالسلام به فرموده خود با اتّخاذ این شیوه در حکومت، بر زخمهای بینوایان مرهم مینهد، آنان را به زندگی امیدوار میسازد و تحمّل سختیها را بر آنان آسان میکند. امام علی علیهالسلام در این باره میفرماید:
«خداوند مرا پیشوای خلق قرار داده است و به همین سبب بر من فرض کرده است که زندگی خود را در خوراک و پوشاک در حدّ ضعیفترین اقشار جامعه قرار دهم تا از طرفی مایه تسکین دردمندان و مستمندان و اطرف دیگر سبب جلوگیری از سرکشی ثروتمندان گردد.»70
وی میفرماید:
«آیا با عنوان و لق امیرمؤمنان که روی من نهاده شده و مرا به آن خطاب میکنند، خودم را قانع سازم و در سختیهای روزگار با مؤمنان شرکت نداشته باشم و یا در سادهزیست کردن، امام و پیشوای آنان نباشم.»انقلاب برمبنای اندیشههای علوی شکل گرفته است و امام خمینی مکرر ما را به گفتار و کردار و زندگی زاهدانه علی علیهالسلام ارجاع میداد تا با اقتدا به آن اُسوه جامع و کامل انسانیت، به ارزشهای وا، معنوی و انسانی توجّه کنیم نه به دنیای مادی زودگذر:
«امیرالمؤمنین که خلیفه صحیح پیغمبر است، شما ببینید که چه جور زندگی این داشته است، سلطان بوده است و سلطنتش تقریبا یک دامنه بسیار وسیع، چندین مقابل ایران، از حجاز گرفته تا برود آفریقا، کذا، همه جا را این سلطنت داشته است، آن وقت زندگیش را ببینید چه هست که روزش چه جوری میگذشته، شبش چه جوری زندگی میگذشته، چه وضعی داشته است، عبادتش چه جوری بوده است، توجّهش به مردم چه جوری بوده است، با ضعفا چه جوری بوده است. غصّه میخورد که مبادا من نانت جو میخورم، میترسم که یک نفری در سرحدّ کذا، در یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم خوراک داشته باشد.»71
نمونههایی که در مورد زهد و دنیا گریزی امیرالمؤمنین علیهالسلام بویژه در دوران حکومت وی نقل شده بسیار است که اینک مجال بازگو کردن آنها نیست، تنها به ذکر دو نمونه که در بیانات امام خمینی آمده، اشاره میشود:
«آن حضرت با این که بر کشور پهناوری حکومت میکرد، که ایران و مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود، طوری زندگی میکرد که یک طلبه فقیر هم نمیتواند زندگی کند، به حسب نقل، وقتی که دو پیراهن خرید، یکی را که بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) داد، پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود برای خود برداشت و زیادی آستین را پاره کرد. پیراهنِ آستین پاره را بر تن کرد، در صورتی که بر کشور بزرگ و پر جمعین و پر درآمدی فرمانروایی میکرد.»72
«حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بوده که وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند، بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فساد آن باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید در حال حکومتش زندگیش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها طلاب علوم دینیّه یا امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پستتر بود. یک تکّه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان (از قراری که گفته شده است) از بس خشک بود حضرت با دستشان نمیتوانستند بشکنند، با زانو میشکستند آن نان را و با آب تناول میکردند. میفرمودند که (به طوری که نقل شده است)، من میترسم که در یکی از حوالی مملکت من یک وقت یک گرسنهای باشد، یک وقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم سیر و رعیت من که یک نفرشان ول در بعضی از اجزای مملکت اینها گرسنه باشند.»73
علی علیهالسلام و حفظ بیتالمال
امام خمینی این بخش مهم از زندگی امام علی علیهالسلام را مورد تأکید قرار دادهاند و از مسؤولان نظام جمهوری اسلامی که به گونهای با بیتالمال مسلمانان سروکار دارند میخواهند تا سیره آن حضرت را سرمشق تصرّف در اموال عمومی قرار دهند. قبلاً گفته شد که امام علی علیهالسلام در نهایت زهد میزیست و هیچ گاه خود و نزدیکان حضرتش و یا دیگران را اجازه نمیداد در اموال مسلمانان بیجا دخل و تصرّف نمایند. حتّی امام علیهالسلام در دستورالعملی به فرمانداران خود مینویسد:
«ادّقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنّی فضولکم و اقصد و اقصد المعانی و ایّاکم و الأکثار، فانّ اموال المسلمین لاتحتمل الاضرار.»74
نوک قلمهای خود را تیز کنید و خطوط را نزدیک بنویسید و کلمات اضافی برای من ننویسید و به معانی توجّه کنید و از زیادهروی برحذر باشید؛ زیرا اموال مسلمانان تحمّل ضرر ندارد.
«خاموش کردن شمع بیتالمال» توسط آن حضرت به هنگام گفتگوی با طلحه و زبیر، بسیار مشهور امّا جاودان و درسآموز است. کسی که حتّی اجازه ندهد لحظهای شمع متعلّق به بیتالمال در امور شخصی مصرف شود، مسلما نمیگذارد دست تطاوت و غارت غارتگران اموال کلان آن را به یغما برند. این نمونهها برای ما درس عبرت است و چه بیباکند آنان که هزارهزار از بیت المال را اختلاس کرده، آن را مِلکطِلق خویش میپندارنتد. گویا نه از روز داوری بیم دارند، و نه سیره امیرالمؤمنین را سرمشق قرار دادهاند. بنگرید امام خمینی چه میفرماید:
«حکومت حضرت امیر سلاماللّه علیه را در نظر بگیریم و کسانی که در حکومت هستند و در دستگاههای دولتی هستند، سیره آن بزرگوار را در نظر بگیرند و ببینند که باید چه بکنند... به طوری که نقل کردهاند در یکی از چیزهایی که بعضی از عمّال خودشان نوشتند، نوشتهاند که «سر قلمها را نازل کنید، سطرها را نزدیک به هم بنویسید، از چیزهایی که فایده ندارد احتراز کنید»75. این یک دستوری هست برای همه، یعنی دستوری هست برای کسانی که در بیتالمال دست دارند، این طور حضرت امیر سلاماللّه علیه در وقت حکومتش دستور میدهد برای صرفهجویی او مضایقه میکند که در یک
صفحه که میشود ده سطر نوشت، پنج سطر نوشته بشود. یک قطم که میتواند آن مرکّبی که در آن وقت بوده، صرف کند، سرش ریز باشد تا که مصرف بشود، حرفهای غیراصولی نوشته نشود که صرفه واقع بشود. باز از ایشان نقل شده است که حساب بیتالمال را میکشیدند، چراغی روشن بود، شمعی روشن بود و کسی آمد با ایشان حرفِ دیگری میخواست بزند، شمع را خاموش کردند و فرمودند این مالِ بیتالمال است و تو میخواهی حرف دیگری بزنی. ما چه کنیم با بیتالمال مسلمین، وظیفه حکومتها چیست با بیتالمال مسلمین... مسأله این نیست که در آن وقت و در حکومت حضرت امیر [باید این امور رعایت بشود] این دستور است در طور تاریخ برای کسانی که متکفّل حکومت هستند که تا اندازه ممکن در بیتالمال تصرّف نکنند. یک درهمش در آن طرف حساب دارد. باید حساب [پس[ بدهیم، باید در پیشگاه خدای تبارک و تعالی در کارهایی که میکنیم تصرّفهایی که در بیتالمال میکنیم باید حساب بدهیم چرا؟ زیادهروی شده باشد مجازات دارد، عدالت شده باشد مجازات خیر دارد، بیتالمال مسلمین را بزرگ بشمارید.»76
امیرالمؤمنین براستی بیتالمال را بزرگ میشمرد و خیانت در آن را به هیچ وجه برنمیتابید. تعدادی از کارگزاران ایشان که در بیتالمال خیانت میکردند، حضرت سخت آنان را نکوهش کرده، اموال به یغما رفته را بازپس میگرفت. ضعف ایمان برخی از آنان تاب تحمّل عدالت علوی را نداشت و لذا به معاویه پناهنده میشدند.
نقل شده «قعقاعبن شور» از کارگزاران حضرت بود. امام علیهالسلام مطّلع شد وی در بیتالمال خیانت کرده، از جمله با زنی ازدواج کرده و صدهزار درهم از بیتالمال را صداق او قرار داده است. هنگامی که وی متوجه شد حضرت علی علیهالسلام از کارهای خلافش مطّلع شده، از ترس به جانب معاویه گریخت و به او پیوست77 و معاویه صدهزار درهم به او بخشید.78
البتّه این دو روش متفاوت قابل تأمّل است. در یک سو امام علی علیهالسلام به خاطر این که صدهزار درهم از بیتالمال مسلمانان به غارت رفته، قعقاع را بازخواست میکند و از سوی دیگر معاویه هم به این خائن پناه میدهد و هم صدهزار درهم به او میبخشد. مسلما یکی از این دو شیوه، مطابق فرمان خدا و سیره پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است. و آن حفظ بیتالمال و رعایت عدالت در مصرف آن. از این جا پی میبریم که چرا گروهی از طرفداران علی علیهالسلام حضرت را رها کرده، و به معاویه میپیوستند. آنها از عدل علی علیهالسلام میترسیدند، نه این که حضرت به آنها ظلمی کرده باشد.
امام خمینی معتقدند حکومت اسلامی مورد نظر ایشان باید به بیتالمال مسلمین خیانت نکند79 و دستور میدهد اموالی که توسط رژیم پهلوی به غارت رفته، به نفع محرومان مصادره شود،80 و تأکید میورزند کارمندان، مطبوعات و رادیو و تلویزیون به پیروی از سیره امام علی علیهالسلام در مصرف بیتالمال احتیاط ورزند و از اسراف و زیادهروی بپرهیزند:
«حکومت اسلامی باید بیتالمال مسلمین را برای جلال و جبروت خودشان صرف نکنند، بیتالمال مسلمین صرف آن چیزی شود که برای مسلمین است. وزارتخانهها باید وقتی که میبینند کارمند بیتالمال مسلمین هستند و از آن جا حقوق میگیرند و ارتزاق میکنند و اداره بیتالمال مسلمین است حتّی در آن مسائلی که حضرت امیر علیهالسلام گفته ملاحظه کنند. کوچک نشمارند مسأله را. مسأله بیتالمال مسلمین است و دستور، دستورِ اسلام است به حدّ ضرورت... حتّی مطبوعات باید این توجّه را داشته باشند که چیزهایی که برای ملّت مفید نیست در روزنامهها ننویسند، کاغذ و وقت صرف این نکنند. باید رادیو و تلویزیون توجّه به این معنی داشته باشند که این از بیتالمال مسلمین است، باید وقتش صرف چیزهایی که مربوط به مصالح مسلمین نیست، نشود. مسؤولیت دارد اینها.»81
سخن را در این بخش با رهنمود رهبر معظّم انقلاب، حضرت آیةاللّه خامنهای به پایبان میبریم که میفرماید:
«ما باید خودمان را به معنای واقعی کلمه ـ نه به معنای تعارفی کلمه ـ خدمتگزار مردم بدانیم. ما در هر سطحی از سطوح که هستیم، باید این فکر را که: «از امکاناتی که در اختیار ما است، میتوانیم برای تأمین خواستهها و هوسهای خود استفاده کنیم، پس بکنیم»، به کلّی دور بیندازیم. مسؤولان کشور باید به معنای واقعی کلمه از لحاظ زهد ـ یعنی بیرغبتی به رخارف دنیایی ـ سرمشق دیگران باشنتد، حدّ آن هم، حد ورع است. امیرالمؤمنین علیهالسلام در آن نامه معروف خود به «عثمانبن حنیف» بعد از آن که میفرمایند: «الا و انّ امامکم قد التفی من دنیا بطمریه و من طعمه بقرصیه»، بعد میفرمایند: «من از شماها توقع این طور زندگی را ندارم، و لیکن ورع پیشه کنید و کوشش نمایید.»82
7 ـ حکومت تلاش و مجاهدت
از جلوههای تابناک حکومت علوی، کار و تلاش و مجاهدت و جدّیّت است. حکومت علوی در عین زهدورزی و دنیاگریزی و سادهزیستی و تشریفات ستیزی، حکومت کار و تلاش است، حکومت تولید و پیشرفت و سازندگی، رسیدگی به امور مردم و رفاه جامعه و کاستن از بار مشکلات مردم است. ایجاد نخلستانها، احداث قناتها و وقف کردن آنها در راه خدا در این راستا شکل میگیرد، نه برای کسب درآمد شخصی خود. از اینرو، حکومت علوی حکومت مقابله با سستی و بیکاری و مبارزه با جهل و بیحالی و سربار زیستن است. حکومت کسی است که تنها در هنگامه نبرد، که خود جهاد و تلاش بسیار سنگینتر است، و نیز به وقت رسیدگی به امور مردم و مسائل اجتماعی و حکومت، از کار و تلاش شخصی بازمیماند، و گرنه یا در مزرعه است، یا به حل و فصل دعاوی مشغول است و یا نان فقرا را بر دوش میکشد و از خانههای تهیدستان بازدید میکند. همان کسی است که به فرمایش امام خمینی، همان روزی که با او برای خلافت بیعت کردند، پس از پایان بیعت، بیل و کلنگ خویش را برداشت و دنبال کار رفت. همانند یک کارگر کار میکرد، قنات حفر میکرد، نخلستان آب میداد، از چاه آب میکشید حتّی کفش پاره خویش را بارها خود تعمیر مینمود و درسِ خودکفایی و عزّت میداد.
این عملکرد امام ویژه دورانی است که دستِ ستم ایشان را از تصدّی خلافت کنار زده بود، نیست، بلکه پیش از آن و پس از آن حتّی در دورهای که زمام قدرت را در دست داشت نیز به همین گونه عمل میکرد:
«دوم شخص اسلام علیبن ابیطالب، سلاماللّه علیه، ایشان خودش یک کارگر بوده، یعنی قنات حفر میکرده، میرفته است قنات میکنده است، آب بیرون میآورده، لکن برای خودش نه، بعد از آن که بیرون میآمده وقف میکرده برای مستمندان. برای آنها یک نفر کارگر بوده است که برای اعاشه خودش هم کار میکرده و در عین حالی که آن طور قناتها را (چندین قنات از ایشان هست) کنده با دست خودش و همان روز (به حسب نقل) همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او به خلافت، وقتی بیعت تمام شد، همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت [رفت[ دنبال کار.»83
مسلما مشکلات حکومت علوی بسیار زیادتر از زمانی بوده که دیگران قدرت را در دست داشتهاند، امّا امیرالمؤمنین مردِ مشکلات و سختیها است و به تعبیر حضرت امام «جامعالجهات بود، شمشیرش، را از وقتی برای جهاد از نیاز کشید تا آخر عمر ایشان در غلاف نرفته است».84 او مرد جهاد و تلاش برای انجام وظیفه و پیشرفت و سربلندی اسلام و هدایت بشر و رفاه مادی و ارتقای معنوی و فرهنگی جامعه است. او حکومت را در دستان با کفایت خویش گرفته است که کار کند و بیشترین دشواریها را تحمّل نماید و سنگینترین بارها را بر دوش گیرد تا اقامه عدل کند و اماته باطل، تا احکام نورانی خداوند در جامعه حاکم باشد. تا مسلمانان در آسایش و امنیت زندگی کنند و نامسلمانان ستم نبینند، حکومت علوی، حکومتِ آسایش و رفاه برای زمامداران نبود. حکومت بیعاری و مسؤولیتگریزی نبود. حکومت راحتطلبی و در عین حال فزونخواهی نبود:
«مشکلات امیرالمؤمنین سلاماللّه علیه، از مشکلات ما بیشتر بوده، گرفتاری آنها از گرفتاری ما بیشتر بوده، آنها از دوستانشان مخالفت میدیدند، این دستهای که قیام کردند در صفین در مقابل حضرت امیر و ایستادند و شمشیر کشیدند به روی حضرت، اینها از دوستان حضرت بودند. مخلصین حضرت بودند، گرفتاری حضرت از مخلصینش شاید بیشتر بود از سایرین».85 همین مخلصین و خواصّ بودند که بدون این که زحمتی بکشند میخواستند دارای اموال شوند، ولی حضرت علی علیهالسلام به آنان باج نمیداد».
معمولاً حکومتها برای کارگزاران و زمامداران خود، آسایشی هر چند نسبی میآورند و مالی، مقامی، و امتیازاتی نصیب آنان میکنند، امّا:
«حضرت امیر سلاماللّه علیه در ایّام خلافتش بدتر بود برایش و سختتر برایش گذشت تا ایام قبل از خلافت، تا ایامی که زمان رسولاللّه آن جنگ بود و برجستهترین مرد برای جنگ بود. در زمانی که به خلافت رسیدند گرفتاریشان بسیار زیادتر بود، برای این که آن وقت عهدهدار یک مسائل بزرگ بودند و غیر از چیزهایی که باید انجام بدهند مؤونهاش کم بود، معذلک خوب مقاومت کردند و اسلام را ترویج کردند.»86
بدین سان بر پیروان آن حضرت لازم است که به قدر توان، به تلاش، کار و خلاّقیّت در هر زمینه بپردازند و بیشک شبیه حکومت علوی را جز با تلاش و مجاهدت نمیتوان پدید آورد. حکومت علوی، حکومتِ کسی بود که قناتها را جاری میساخت، نخلستانها را آباد میکرد، از چاه آب میکشید، غذا و کمک به محرومان را شبانه بر دوش میکشید و بر در خانه آنان میبرد، برای خرید به بازار می رفت، در سند قضاوت و فصل خصومت مینشست، در هنگامه نبرد بیشترین شمشیر را میزد، به مسؤولان و شخصیّتها و حتّی دشمنانش نامه مینوشت و آنان را نصیحت میکرد، در شرح وظایف مردم و رشد فرهنگی و فکری و معرفتی آنان سخنرانی میکرد، خطبههای جمعه را میخواند، امامت جماعت مینمود، حتّی بر مأذنه اذان میگفت، به عیادت بیماران میرفت، به دستِ خویش حدود الهی را جاری میساخت، با یاران خود به شور و گفتوگو مینشست، شخصا به مشکلات مردم رسیدگی میکرد، حرفهای آنان را میشنید، نامههای آنان را میخواند، بازرسان آشکار و پنهان خویش را به شهرهای دیگر میفرستاد، مسائل فقهی و شرعی مردم را پاسخ میگفت، دستورالعملها و بخشنامهها را مینگاشت، به حساب بیتالمال شخصا و مرتبا رسیدگی میکرد و از حیف و میل آن بشدّت جلوگیری میکرد، مقصّران را بازخواست مینمود، کجیهای یارانش را همواره یادآور میشد، پند میداد، توبیخ و تهدید میکرد، صالحان را تشویق مینمود، و در فقدان آنان حتّی اشک میریخت، خانه و کاشانه و شهر خود را در پی انجام مسؤولیت رها میساخت، از مکّه به مدینه، از مدینه به میادین نبرد، از مدینه به یمن، از یمن به مدینه، از مدینه به بصره و کوفه، از کوفه به صفّین، و از کوفه راهیِ شام در نبرد با طاغیان بنیامیّه. چه کسی علی علیهالسلام را در شش دهه زندگی، آرام و راحت دیده است. آری حکومت علوی حکومت کار و تلاش و خستگیناپذیری و جهاد و جدّیّت و بیقراری در انجام وظایف و رسیدگی به امور بود.از امام خمینی بشنویم:
«انسان ببیند که حضرت امیر، سلاماللّه علیه، در زندگیش چه وضعی داشته است، چه خلوصی در زندگی داشته است؛ چه در زندگی انفرادی، چه در زندگی اجتماعی. انسان تفکّر کند بر احوال حضرت امیر سلاماللّه علیه، ملاحظه کند که چه زحماتی برای اسلام کشیده است، چقدر زخم خورده است، چقدر رنج برده است، چقدر تشنگی خورده، اینها را ملاحظه کند انسان.»87
و از زبان رهبر معظم انقلاب بشنویم:
«شما یک روزِ بیکار در زندگی علیبن ابیطالب نمیبینید، دائما کار، دائما تلاش، دائما عمل، آن هم به طور خالص برای خدا و در راه اسلام. تا وقتی در مکّه بودند، سرباز فداکار و پاکباخته پیغمبر، آن وقتی که همه پیغمبر را رد کردند او ایمان آورد. آن وقتی که همه او را تنها گذاشتند او محکم دامان پیغمبر را چسیبد، آن وقتی که دیگران جرأت اظهار همکاری و همراهی با پیامبر را نداشتند او صریحا و با صدای بلند نام پیامبر و آوازده اسلام را به همه جا پراکنده کرد و آن وقتی که دیگران به فکر جانِ خود بودند او به فکر جانِ پیغمبر بود و او بود که در بسترِ پیغمبر خوابید و او بود که سه سال در شِعب ابیطالب، این بارهایِ نان و خرمایی را که از این گوشه و آن گوشه به دست میآمد بر دوش گرفت و از این پیچ و خمهای کوه شعب بالا برد و فریاد و فغان کودکان گرسنه را فرونشاند و اوب ود که بعد از هجرت پیغمبر چند روز با همه خطر و زحت در مکوه ماند، «و انت تقضی دَینی و تنجز عداتی»، قرضهای پیغمبر را ادا کرد، امانتهای پیغمبر را به صاحبانش رد کرد، استوار، آزاد، آخرین بقایای خانواده پیغمبر را با خود به مدینه آورد. وارد مدینه شد، از اوّلین جنگ پیغمبر قبل از جنگ بدر تا آخرین لحظاتی که پیغمبر با دشمنان میجنگید، امیرالمؤمنین یک لحظه شمشیرش را بر زمین نگذاشت. علی نگفت من سیزده سال در دوران غربت اسلام جنگیدم، حالا دیگر تازهواردها بجنگند، علی نگفت همه زحمات را تا حالا من بر دوش گرفتم، حالا دیگران [کار] بکنند؛ علی نگفت نتیجه مجاهدتها و زحمتها و شکنجههایی که من بُردم چه شده است. چرا در حکومت اسلامی به مقامی نرسیدم، آن حکومت، حکومتِ مقام نبود و حکومتِ اسلام حکومتِ مقام نیست. همیشه کار کرد. بعد از آن که پیغمبر از دنیا رفت، هر لحظهای هر چه را که وظیفه خود میدانست، با
کمال اخلاص انجام داد. آن روزی که باید فاطمه زهرا دختر پیامبر را، در معرض دیدِ مهاجر و انصار بگذارد گذاشت، آن روزی که باید به مسجد نرود نرفت، آن روزی که باید به مسجد برود، رفت. آن روزی که خلفای راشدین مشورت او و نظر او را میخواستند با اخلاص، با صدق، با صفا نظر خود را در اختیار آنها گذاشت. در جنگ، در صلح، در سیاست، در علم، در دین، همه را راهنمایی کرد. آن روزی که باید به انسانسازی و فردسازی بپردازد پرداخت. این که میگویند علی خانهنشین شد، دروغ است، علی یک روز هم خانهنشین نشد. یک روز هم از فعّالیّت اجتماعی دست نکشید. علی یک روز هم با جامعهاش، با انقلابش، با امّتش (که امّت او بود، چون امّت پیامبر بود) قهر نکرد، از کار کناره گرفتن، زودرنج بودن، دل نازک بودن، از حوادث و رویدادهای کوچک فورا رنجیدن و زبان به داد و بیدار گشودن از شأن علی پایینتر بود و علی دامانش به آن آلوده نشد. کار کرد... تا روزِ قیامت هم هیچ کس در عمل، در تلاش و فعّالیّت به پای علی نرسیده است و نمیرسد. و این شیعه علی و ای دوستداران علی چه شیعه و چه سنّی، ای برادران مسلمان در آفاق اسلامی، این امامِ امتِ اسلام، این شاگرد بزرگ پیغمبر و این معلم بزرگ قرآن، علی است که همه ما را به عمل و تلاش و مبارزه و مجاهده دعوت میکند، نه فقط با زبانش، بقلکه هم با زبانش و هم با عملش. این را من و شما میتوانیم تقلید کنیم. این چیزی نیست که بگویی علیبن ابیطالب کار میکرد، من نمیتوانم. البتّه کمیّت و کیفیّت کار من و شما با علی علیهالسلام فرق دارد. خودِ آن حضرت هم فرمود که شما نمیتوانید مثل من عمل کنید و در حجم من، «و لیکن اعینونی بورع و اجتهاد...» به من کمک کنید، کمک شما به علی به این است که ورع و پرهیزکاری و اجتناب از محرّمات و مشکوکها را پیشه کنید و اجتهاد؛ هر چه میتوانید کوشش کنید. به سرقله نرسیدید به دامنه خواهید رسید، به پیچ و خمهای بالا خواهید رسید؛ عمل و عمل.»88
معنای تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام
اکنون که ویژگیها و جلوههای تابناک حکومت علوی را شناختیم، باید به فکر عمل و تحقق بخشیدن به آنها در حدّ توانِ خود باشیم، و در اصل شیعه یعنی همین. این پیروی عملی از آن بزرگوار، تمسّک به ولایت محسوب میشود و جز آن، حرفی و ادّعایی تهی از واقعیت است:
«در این روز سعید [عید غدیر] یکی از چیزهایی که وارد شده است این است که بگویم: «الحمدللّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه امیرالمؤمنین و اهل بیته». تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین چیست؟... مجرّد این که بگوییم ما متمسّک هستیم به امیرالمؤمنین، این کافی نیست، این تمسّک نیست اصلش. وقتی که حکومت الگو قرار داد امیرالمؤمنین سلاماللّه علیه را در اجرای حکومتش این تمسک کرده است به ولایت امیرالمؤمنین. چنانچه او الگو نباشد یا این که تخلفات حاصل بشود از آن الگوی بزرگ، هزار مرتبه روزی هم بگوید خدا ما را از متمسکین قرار داده است جز یک کذبی بیش نیست.»89
«اگر قوه قضائیه تبعیت نکند از آن قضاء امیرالمؤمنین... آن هم هر چه بگوید ما متمسک هستیم برخلاف واقع است. تمسکی وقتی است که قوه قضائیه هم کارهایی که میکنند از روی الگوی علوی باشد که همان الگوی اسلامی است.»90 و همه مردم از همه طبقات و اقشار و در هر مقام که هستند موظفند عملاً ویژگیهای حکومت علوی را الگو و سرمشق خود قرار دهند و گرنه: «همین طور که گفتند ما شیعه علی هستیم و همین که گفتند ما متمسّک به ولایت امیرالمؤمنین هستیم این [ادّعا] کافی نیست. نمیشود این، ایم امور، اموری نیست که لفظی باشد و با الفاظ و عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است، اینها یک امور عملی است. یک حکمت عملی است اینها. باید کسانی که مدّعی هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، تبع او هستیم، باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن... و همه چیز تبعیت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم یک گزافی گفتهایم.»91
امید آن داریم که ما و همه شیعیان آن بزرگوار با الگو قرار دادن روش و سیره علمی، عملی، سیاسی، عبادی، فرهنگی و اخلاقی آن حضرت، گامی در راه خودسازی و بهبود وضع جامعه برداریم تا در روز واپسین از انتسابی عمل به آن امام همام سرافکنده نباشیم.
پینوشتها
1 . امام خمینی، صحیفه نور، ج14، ص 224.
2 . همان، ج20، ص 27.
3 . همان، ج14، ص 224.
4 . صحیفه نور، ج1، ص 167-166.
5 . همان، ج20، ص 27.
6 . نهجالبلاغه، نامه 45.
7 . ولایت فقیه، ص 20-18.
8 . همان، ص 20.
9 . صحیفه نور، ج8، ص 86.
10 . همان، ج3، ص 198.
11 . همان، ص 268.
12 . همان، ج3، ص 199.
13 . همان، ص 197.
14 . شؤون و اختیارات ولیّ فقیه ترجمه مبحث، ولایت فقیه کتاب البیع امام خمینی، ص 23.
15 . نهجالبلاغه، خطبه 3.
16 . ولایت فقیه، ص 44-43.
17 . همان.
18 . نهجالبلاغه، خطبه 27.
19 . صحیفه نور، ج10، ص 173.
20 . همان، ج 7، ص 170.
21 . نهجالبلاغه، نامه 45.
22 . صحیفه نور، ج14 و 15.
23 . همان، ج1، ص 169.
24 . بحارالانوار، ج14، ص 268.
25 . همان، ج10، ص 29.
26 . کوثر، ج2، ص 215.
27 . صحیفه نور، ج14، ص 268.
28 . همان، ج10، ص 29.
29 . کوثر، ج2، ص 215.
30 . صحیفه نور، ج10، ص 168.
31 . همان، ج11، ص171.
32 . بحارالانوار، ج75، ص359.
33 . صحیفه نور، ج7، ص 201.
34 . همان، ج13، ص 183.
35 . همان، ج10، ص174.
36 . نهجالبلاغه، نامه 41.
37 . همان، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبه 215.
38 . صحیفه نور، ج13، ص 71.
39 . همان، ج20، ص 28.
40 . ولایت فقیه، ص44.
41 . نهجالبلاغه، خطبه 3.
42 . ولایت فقیه، ص44.
43 . صحیفه نور، ج12، ص 115.
44 . همان، ج9، ص 42.
45 . نهج البلاغه، خطبه 200.
46 . همان، نامه 45.
47 . صحیفه نور، ج5، ص 150.
48 . ولایت فقیه، ص70.
49 . صحیفه نور، ج5، ص 238.
50 . همان، ج10، ص 126.
51 . صحیفه امام، ج18، ص 159-158.
52 . صحیفه نور، ج3، ص 84.
53 . همان، ج7، ص 260.
54 . همان، ج11، ص 37.
55 . نهجالبلاغه، خطبه 136.
56 . همان، خطبه 97.
57 . شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج20، ص 316.
58 . وصیت نامه سیاسی ـ الهی، ص 12.
59 .
60 . نهج البلاغه، خطبه 25.
61 . شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج20، ص 316.
62 . صحیفه نور، ج14، ص 224.
63 . نهجالبلاغه، حکمت 496.
64 . صحیفه امام، ج19، ص 7.
65 . همان، ج18، ص 153.
66 . نهجالبلاغه، خطبه 181.
67 . همان، خطبه 206.
68 . صحیفه نور، ج12، ص 148.
69 . همان، ج5، ص 168.
70 . همان، ج14، ص 224.
71 . بحارالانوار، ج40، ص 336.
72 . نهجالبلاغه، نامه 45.
73 . همان.
74 . صحیفه نور، ج2، ص 185.
75 . ولایت فقیه، ص35 ـ 36.
76 . صحیفه نور، ج1، ص 166.
77 . نهجالسعادة، ج4، ص 30؛ خصال، صدوق، ص 310؛ بحارالانوار، ج41، ص105.
78 . نهجالبلاغه، حکمت 307.
79 . صحیفه امام، ج19، ص 374-373.
80 . شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص 187.
81 . همان، ج 20، ص 195.
82 . صحیفه امام، ج3، ص 509.
83 . همان، ج 6، ص 267.
84 . همان، ج19، ص 375.
85 . حدیث ولایت، ج6، ص 47.
86 . صحیفه نور، ج16، ص 142.
87 . صحیفه امام، ج20، ص 22.
88 . صحیفه نور، ج8، ص 89.
89 . همان، ج14، ص 200.
90 . صحیفه نور، ج1، ص 123.
91 . در مکتب جمعه، ج2، ص 166-165.
92 . صحیفه امام، ج18، ص 154.
93 . همان، ص 154-155.
94 . همان، ص 155.