آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

براستی آن گونه که امام خمینی تأکید کرده‏اند سخن گفتن درباره شخصیت ملکوتی امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام کاری است بس دشوار و آگاهی و شناخت ابعاد وجودی آن عصاره انسانیت و فضای ل امری است ناشدنی و خارج از توان درک و فهم ما، و هر آنتچه دانشمندان درباره مولا بگویند، معرّفی شخصیت واقعی آن حضرت نیست: «ما درباره شخصیت علی‏بن ابی‏طالب از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم یا با شناخت محجوب و مهجور خود. اصلاً علی علیه‏السلام یک بشر ملکی و دنیوی است که مُلکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتی است که ملکوتیان او را اندازه‏گیری کنند؟ اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانی خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدود خود با چه ابزاری می‏خواهند به معرّفی او بنشینند. تا چه حد او را شناخته‏اند تا ما مهجوران را آگاه کنند. دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و دانش ارجمندشان آنچه از آن جلوه تامّ حق دریافت کرده‏اند و در حجاب وجود خود و در آئینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگوییم علی‏بن ابی‏طالب فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که می‏توان از آن یاد کرد و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیم‏الشأن است و این از بزرگترین افتخارات اوست.»1
کسی که باز به فرمایش امام خمینی: «ابعاد مختلفه‏ای که این شخصیت بزرگ دارد به گفتگوی ماها و به سنجش بشری درنمی‏آید، کسی که انسان کامل است و مظهر جمیع اسماء و صفات و حق تعالی است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالی باید هزار تا باشد و ما از عهده بیان حتّی یکی‏اش نمی‏توانیم برآییم.2
و نیز کسی که امام خمینی بحق درباره‏اش می‏گوید:
«اگر چنانچه پیغمبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله غیر از این موجود تربیت نکرده بود، کافی بود برایش، اگر چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود برای این که یک همچو موجودی را تحویل جامعه بدهد، این کافی بود.»3
مسلما حکومت چنین انسانی ـ هر چند کوتاه ـ بسیار درس‏آموز و آکنده از انسانیتها و دلسوزی برای حق خواهد بود. گرچه این حکومت تنها فرازی از زندگی و شخصیت وجودی اوست. امّا فرازی است که تاریخ را با همه سیاهیهایی که دارد، جلایی جذّاب می‏بخشد.
و «سیاست» را با همه ظلمها، نیرنگها و حق‏کشی‏هایی که برجای گذاشته همچنان مطلوب عدالتخواهان و وظیفه حق‏طلبان می‏شمارد، و قدرت را با همه جنایتهایی که به بار آورده است ابزاری بی‏بدیل در دست صالحان و برپا دارندگان حق معرّفی می‏کند. هیچ تاریخی گیراتر از شرح حکومت امام علی علیه‏السلام و هیچ سیاستی دینی‏تر و مردمی‏تر از سیاست علوی و هیچ قدرتی مشروعتر از حاکمیت ایشان نیست. از این‏رو، امام خمینی معتقد است غصب خلاف آن حضرت بالاترین مصیبت اسلام است، و همان حکومت کوتاه مدّت سزاوار است که تا ابد جشن گرفته شود، زیرا در واقع جشن برای عدالت است:
«بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر سلام‏اللّه‏ علیه بود، و عزای او از عزای کربلا بالاتر بود. مصیبت وارده بر امیرالمؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتی که بر سیّدالشهداء سلام‏اللّه‏ علیه وارد شد. اعظم مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند بفهمند مردم اسلام یعنی چه؟... همین پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا آخر باید برایش جشن بگیرند، جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت... این حکومت، حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند و برای همین پنج سال و پنج روز حکومتش باید جشن بگیرند. جشن برای عدالت، جشن برای خدا، برای این که این حاکم، حاکمی است که با ملّت یکرنگ است، بلکه سطحش پایین‏تر است در زندگی و سطح روحیش بالاتر از همه آفاق است و سطح زندگیش پایین‏تر است از همه ملّت.. برای یک همچنین حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است. حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراریش برای هعمان چند سال حکومت حضرت امیر، مسلمین باید جشن بگیرند.»4
در بینش امام خمینی، حتّی «غدیر»، شرافت خود را از مقام و شرافت حضرت علی وام گرفته است. غدیر ارزش تازه‏ای برای حضرت امیر به ارمغان نیاورده است، بلکه این مقام و کمال وجودی آن حضرت است که غدیر را پدید آورده، عظمت می‏دهد و معتقدان به غدیر در سایه‏سار عظمت و کرامت آن می‏آرمند:
«مسأله غدیر مسأله‏ای نیست که بنفسه برای حضرت امیر علیه‏السلام مسأله‏ای پیش بیاورد. حضرت امیر مسأله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد. آن که ارزش دارد خودِ حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول اللّه‏ کسی نیست که بتواند عدالت را آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد، مأمور می‏کند رسول‏اللّه‏ را که این شخص را که قدرت این معنی را دارد که عدالت را به تمام معنی در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کند. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد، مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا می‏شود.»5
این فراز حسّاس و غیرقابل تکرار از تاریخ، یعنی دوران کوتاه حکومت حضرت علی علیه‏السلام ، که چون خورشید می‏درخشد و به همه عدالتخواهان و حق‏طلبان و سیاست‏جویان به معنای صحیح کلمه گرمی و روشنی می‏بخشد، تنها شعاعی از خورشید وجود مولا و مقامات معنوی اوست و واژه‏ها از شرح و وصف آن قاصرند.
آنچه امام خمینی در طی چندین دهه در وصف حکومت فرموده و در اقتدای عملی به آن کوشیده‏اند، گویای عنایت ویژه‏ای است که به معرّفی و شناساندن ویژگیهای حکومت حضرت امیر علیه‏السلام داشته‏اند؛ ویژگیهایی که امروز دولت و ملّت ایران در اقتدا به آن اسوه عدالت سخت بدان محتاجند: جامعه ما همواره نیازمند آشنایی و بازگو کردن آن است و نظام مدیران جامعه سخت نیازمند التزام به آن و پایمردی بر آن می‏باشنتد تا همواره افتخار استشمام نسیمی از حکومت علوی را داشته باشیم. همه اذعان داریم که همین اندک تشابه نیز بسی دشوار و مسیر آن سخت ناهموار است و تنها پرهیزگاری، تلاش فراوان، پاکدامنی و درستی و استقامت در طریق است که اندکی ازو آن را نصیب حقجویان می‏کند. همانگونه که خود علی علیه‏السلام پیشاپیش فرموده‏اند:
«الاّ و انّکم لاتقدرون علی ذلک و لکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد».6
شما نمی‏توانید همانند علی باشید، امّا مرا با ورع، تلاش، پاکدامنی و درستی یاری کنید.
استناد به رویه امیرالمؤمنین علیه‏السلام برای تبیین ضرورت حکومت و چگونگی آن
امام خمینی ضرورت استمرار اجرای احکام را دلیل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی می‏دانستند؛ زیرا به اعتقاد ایشان ماهیت قوانین اسلام به گونه‏ای است که بدون حکومت، امکان پیاده شدن در جامعه وجود ندارد. به همین جهت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه علیهم‏السلام برای برپایی دولت اسلامی تلاش کردند:
«چون اجرای احکام پس از رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و تا ابد ضرورت دارد تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت می‏یابد... به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، زمان امیرالمؤمنین علی‏بن ابی طالب علیه‏السلام لازم بوده، یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.»7
«پس از رحلت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هیچ یک از مسملانان در این معنی که حکومت لازم است تردید نداشتند. هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفی از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتّفاق‏نظر داشتند. اختلاف فقط در کسی بود که عهده‏دار این امر شود و رئیس دولت باشد. لهذا پس از رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر علیه‏السلام هم حکومت تشکیل شد، سازمان دولتی وجود داشت و اداره و اجرا صورت می‏گرفت.»8
امام خمینی در برپایی حکومت اسلامی یا به تعبیر خودشان «حکومت عادلانه اسلامی»9 تلاش می‏کرد و مراد کلّی ایشان از آن، اجرای احکام شریعت و برپایی عدالت با الگوی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امام علی علیه‏السلام در مینده و کوفه است. هر چند حکومت اسلامی، لفظی کلّی، عام و مجمل است و تاب معانی مختلف و قالبهای متفاوت سیاسی را دارد، امّا در اندیشه امام خمینی این واژه پیش از آن که به قالب قدرت و سلطه، اشاره داشته باشد، بر غایت و وظیفه دولت تأکید دارد و عدالت مهمترین غایتی است که امام برای دولت دینی ترسیم می‏کند، و عدالت خود مقدمه اجرای شریعت است. به همین جهت اقتدای در حدّ توان به نحوه حکومت علی علیه‏السلام را معیار اسلامی بودن آن می‏دارد:
«ما باید از کیفیّت حکومت حضرت امیر سلام‏اللّه‏ علیه اقتباس بکنیم و یاد بگیریم. منتهی ما نمی‏توانیم تمام آن جهات را، کسی نمی‏تواند همه آن جهات را مراعات بکند، یعنی یک مقدار زیادش زاید بر اصل قضیه حکومت بوده است، یک کارهای نمونه‏ای مخصوص به خودِ آن بزرگوار بوده است، لکن اصل مسأله‏ای که حکومت باید یک حکومت عادل باشد و بین مردم ظلم نکند.»10
امام خمینی در تعریف حکومت اسلامی می‏گوید:
«حکومت اسلامی یعنی حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی و متّکی بر قواعد و قوانین اسلام»11، امّا برنامه‏های حکومتی و اوصاف حاکم را همان می‏داند که از سوی امام علی علیه‏السلام ارائه و تدوین و عملی شده و باید به آن اقتدا نمود:
«اسلام کیفیّت حکومت را و برنامه حکومت را تعیین کرده؛ این طور نیست که برنامه‏ای در کار نباشد... هم اوصاف حاکم معلوم است در اسلام و مدّون است و هم برنامه حخکومت را حضرت امیر علیه‏السلام معین کرده است که باید چه جور حکومت باشد. باید عدلیه‏اش چه جور باشد، و قضاوتش چه وضعی داشته باشد.»12
عهدنامه مالک اشتر، غنی‏ترین سند مکتوب ویژگیهای حاکمیت دینی و کارگزاران نظام اسلامی است. امام خمینی به محتوای همین نامه اشاره کرده، می‏فرماید:
«حضرت امیر خودش هم برنامه‏اش را در آن عهدنامه مالک‏اشتر بیان فرموده است که حکومت و آن اشخاصی که از طرف ایشان حاکم بر بلاد بودند تکلیفشان در این جهات چه هست.»13
هدف از ایجاد حکومت اسلامی
امام خمینی با توجّه به سخنان امیرالمؤمنین علیه‏السلام حفظ نظام جامعه اسلام، جلوگیری از بی‏نظمی و هرج و مرج در میان امت اسلامی، حفظ حدود و ثغور کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و اجرای احکام الهی را از جمله اهداف اصلی در استقرار حکومت اسلامی می‏دانند.14 و با استناد به بخشی از خطبه امیرالمؤمنین علیه‏السلام در نهج‏البلاغه که حضرت می‏فرماید:
«امّا و الذی فلق الحبّة و برع النسمة، لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه‏ علی العلماء ان لایقارّوا علی کظّة ظالم ولاسعب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها...»15
هان! سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت‏کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی‏شد، و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری و گرسنگی جانگاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمان حکومت را رها می‏ساختم.
امام خمینی با استناد به این فرمایش علی علیه‏السلام ، نجات مردم محروم و مبارزه با سلطه‏گری و سلطه‏جویی را از اهداف تشکیل دولت اسلامی می‏دانند.16 همچین می‏فرماید:
«ما وظیفه دالاریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم، ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین علیه‏السلام در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر می‏دهد و می‏فرماید: «و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»؛ دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید.»17
ویژگیهای حکومت علوی از منظر امام خمینی
از منظر امام خمینی، زندگی امیرالمؤمنین و سیره نورانی حضرتش در دوران کوتاه خلافت، سراسر درس و آموزه زندگی و حکومتی است. دستورالعمل‏های ایشان به کارگزارانشان و خطبه‏های ایراد شده در کوفه و دیگر سخنان آن حضرت ویژگیها و خصوصیات حکومت ممتاز و موردنظر حضرت علی علیه‏السلام را بخوبی به نمایش می‏گذارد. اینک مهمترین آن ویژگیها را مرور می‏کنیم:
1 ـ حکومت مهربانی و تواضع
یکی از ویژگیهای حکومت امام علی علیه‏السلام در کلام امام خمینی، عطوفت و مهربانی نسبت به مردم، حتّی غیرمسلمانان است. این منطقه امیرالمؤمنین بود که مردم ذاتا شایسته تکریمند و با ملایمت و عطوفت می‏شود آنان را به صراط مستقیم هدایت کرد. امام علیه‏السلام در استدلال بر ضرورت اتخاذ شیوه محبّت و مهربانی به مردم و دوری از خضونت و درنده‏خویی در اوائل عهدنامه مالک‏اشتر، مردم را به دو دسته تقسیم می‏کنند که یا برادر دینی تو هستند و یا مشابه تو در آفرینش، و از این‏رو، شایسته است حکومت در حق هر دو گروه ـ که اکثر قریب به اتفاق جامعه را تشکیل می‏دهند
لطف و نرمخویی نشان دهد. از همین روست که شنیدن خبر تعدّی لشکر متجاوز معاویه به یک زن یهودی آن حضرت را بشدت بی‏تاب می‏کند.18 امام خمینی درباره این بُعد حکومت حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«شخصیت این مرد بزرگ که امام امت شد، شخصیتی است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسی مثل او نمی‏تواند سراغ کند، یک موجودی است که امور متضاده را در خودش جمع کرده، کسی که جنگجوست، اهل عبادت نمی‏شود، کسی که قوه بازو می‏خواهد داشته باشد اهل زهد نمی‏تواند باشد، کسی که شمشیر می‏کشد و اشخاصی را که منحرف‏اند درو می‏کند، این نمی‏تواند که عاطفه و اهل عاطفه آن طور که این شخص داشت، داشته باشد... این آدم در عطوفت آن طور است که وقتی یک خلخال از پای یک زن یهودی بروده‏اند، می‏فرماید که مرگ برای انسان آسان است، قریب به این معنی.»19
این عطوفت را حتّی نسبت به قاتل خود دارد و کاسه شیر را با وی تقسیم می‏کند، و نیز درباره مجرمانی که با صلابت حدّ الهی را بر آنان جاری نموده، این روش مشاهده می‏شود:
«حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام بعد از این که دست دو نفر دزد را قطع می‏کند، چنان نسبت به آنان عاطفه و محبّت نشانت می‏دهد و معالجه و پذیرایی می‏کند که از مداحان حضرت می‏شوند. عطوفت و مهربانی در حق عامه مردم، بویژه آنان که راه به جایی ندارند و پناهی جز مهربانی و نوازشگری حاکمان که خدمتگزاران خلق خداوندند، سراغ ندارند، در حکومت امام علی علیه‏السلام تا آن جاست که در زمانی که حاکمیت بخش عظیمی از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را در دست داشت برای زدودن غم از چهره چند بچه یتیم و خندان ساختن آنان خود را مرکب آنها می‏کند و از خود صدای شتر درمی‏آورد:
«خانه‏هایی بوده است که مطلع نبودند که کسی می‏آید برایشان چیزی می‏آورد، ایشان می‏بردند و در یک جایی که رفتند و بچه‏ها وقتی که می‏رفتند و گریه می‏کردند، و ایشان وارد شده بود و به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها بعدش شروع کردند یک صدایی مثل صدای شتر که بچه‏ها را بخنداند. گفتند: من وقتی آمدم این بچه‏ها گریه می‏کردند، دلم می‏خواهد حالا که می‏روم بخندند. بچه‏ها، این یک حاکمی است که توسعه حکومتش از حجاز تا مصرتا ایران تا آفریقا تا همه اینها بوده است.»20
تواضع و فروتنی در مقابل آحاد مردم، برگی دیگر از صفحات درخشان حکومت علوی است. و این پس از آن است که در خضوع مطلق و فروتنی کامل در برابر حق و اراده خداونتدی بدیل ندارد. البتّه خاستگاه این تواضع در میان خلق، همان خضوع و کرنش مطلق در برابر خداوند است.
این تواضع نه از سر عجز و ناتوانی، بلکه از سوی کسی است که در شجاعت و قاطعیت برترین انسانهاست و کسی که در دلاوری و بی‏باکی در سخت‏ترین میدانها جز پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کسی بر او پیشی ندارد و خود می‏فرمود: «واللّه‏ لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیّتُ عنها»21؛ به خدا سوگند اگر همه عرب برای جنگ با من متّحد شوند، از آنان روی نخواهم گرداند. با این حال:
«آن کسی که زمام یک مملکتی از حجاز گرفته تا مصر و این جاها، ایران و سایر جاها تحت سلطه او بود و قدرت جسمی و روحی خودش آن طور بود، می‏بینیم از یکی از افراد پایین و متوسط، متواضعتر است و این قدرتها ابدا در روح او تأثیر نکرده، برای این که روح این قدر بزرگ است که همه عالم را می‏گیرد. یک روح مجرّدی که از آلایشها تجرّد پیدا کرده است، این قدر وسیع است که همه عالم مثل یک نقطه می‏ماند در او. آنها لایق زمامداریند، اسلام آنها را زمامدار کرده است.»22
امام این سخن را از آن رو می‏فرماید که نخوت قدرتمندی و تکبّر و غرور و مستی ناشی از قدرت و حکومت در مغزهای حقیر و کوچک، منجر به لگدمال کردن ملتها و ظلم می‏شود. قدرت زیاد و علیل بودن مغزهاست که با اندک چیزی آتش خشم آنان را طوفانی می‏کند و چه بسا شهرهایی را به آتش کشیده و خون هزاران بیگناه را بر زمین ریخته است.
امّا در شخصیتی چون امیرالمؤمنین که پیش از آن که بر دیگران حکومت کند بر خود حاکم است و فروتنی او از همین خویشتن‏داری در عین قدرت ناشی می‏شود، جلوه این تواضع در سلوح حکومت تا خاک‏نشینی، و به یاد گرسنگان جامعه گرسنگی خوردن، و همانند بردگان راه رفتن و غذا خوردن و لباسی در نهایت سادگی پوشیدن، رخ می‏نماید. امام خمینی در حمله به اشرافیت رژیم طاغوت و محکومیت جشنهای دوهزاروپانصد ساله، روش امیرالمؤمنین را معیار گرفته، می‏فرماید:
«جشن برای آنی باید بگیرند که وقتی احتمال این را می‏دهد که در آخر مملکت یک گرسنه‏ای باشد به خودش گرسنگی می‏دهد، کسی که کنار مسجد، دارالاماره‏اش و «دکة‏القضاة» او، همین مسجد کوفه، یک گوشه‏ای است از مسجد کوفه، دکة‏القضاة او در آن هست و روی زمین می‏نشیند و یأکل کما یأکل العبید و یمشی کما یمشی العبید. وقتی هم پیراهن گیرش می‏آید پیراهن نو را به قنبر می‏دهد، پیراهن کهنه را خودش برمی‏دارد و آستینش هم که بلند است پاره می‏کند همان‏طور می‏پوشد و می‏رود خطبه می‏خواند، یک مملکتی هم دارد که ده مقابل مملکت ایران است، این جشن دارد.»23
2 ـ حکومت علی علیه‏السلام حکومت قانون
نظم اجتماعی و روابط انسانی جامعه بشری که بشر آسایش، امنیت، رشد و بالندگی است بر تعیین وظایف و حقوق و رعایت آن استوار است. قوانین، حکومت، نهادهای اجتماعی، قوای قهریّه، همه ابزاری برای تحقق چنین نظم اجتماعی و روابط انسانی‏انتد. از این‏رو، بخش مهمی از رسالت پیامبران به مرزبندی وظایف و حقوق انسان برمی‏گردد.
ارکان مقوله قانون‏گرایی سه چیز است: تبیین و شفافیت قوانین، اجرای قوانین و تساوی انسانها در برابر قانون، و این سه در سیره پیشوایان دینی بسی آشکار است. امام علی علیه‏السلام می‏فرمود:
«اگر آنچه دخترم به امانت از بیت‏المال گرفته، شرط ضمان در آن نبود، نخستین حد سرقت را در بنی‏هاشم بر او اجرا می‏کردم.»24
و نیز فرمود: «به خدا قسم اگر اقلیمهای هفت‏گانه با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند که خداوند را با گرفن پوستِ جوی از دهان مورچه‏ای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد.»25
امروزه پای فشردن بر قانون‏گرایی، فراتر از مشاجره‏های سیاسی، احیای یک ارزش دینی ـ انسانی است. امام خمینی درس آموخته همین مکتب بود، و گوی سبقت را در عصر انقلاب اسلامی در احیا و تأکید بر قانون‏گرایی ربوده است. امام در پیامها و سخنان بسیاری از تأثیر تعهد به قانون در پیشرفت زندگی سخن گفته، بی‏قانونی را سبب همه مفاسد اجتماعی می‏دانستند.
«در کشوری که قانون حکومت نکند خصوصا قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمی‏توانیم اسلامی حساب کنیم.»26
«در اسلام، قانون حکومت می‏کند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود؛ تابع قانون الهی، نمی‏توانست تخلف بکند.»27
«در اسلام آن چیزی که حکومت می‏کند یک چیز است و آن قانون الهی است، پیغمبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هم به آن عمل می‏کرده است، خلفای او هم به همان عمل می‏کردند، حالا ما موظفیم که به همان عمل کنیم، قانون حکومت کند. شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام، در اسلام قانون است، همه تابع قانونند.»28
امام در این قانون‏گرایی راستین و مؤکّد، سیره علی‏بن ابی‏طالب علیه‏السلام را ملاک قرار می‏دهد؛ زیرا از جلوه‏های تابناک حکومت علوی حاکمیت قانون بود. تنها مروری کوتاه بر سلوک علی علیه‏السلام در سراسر عمر، بویژه در دوره زمامداری و امامت خویش، این حقیقت را در جای‏جای آن نشان می‏دهد، این در حالی است که علی علیه‏السلام خود حق مطلق، قانون مطلق، قرآن ناطق و محور حق است و به فرموده پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هر جا علی بگردد. حق گرد او می‏چرخد. امام علیه‏السلام در حکومت خویش جز به احقاق حق شهروندان و اجرای قانون الهی و پرهیز از تبعیض نمی‏اندیشد و جز این را هر چه باشد ستم و جور می‏داند. آری گریز از قانون و زیرپا گذاشتن مقررات را مگر جز ستمگری و جور و پایمال کردن حق نام دیگری می‏توان بر آن نهاد:
«در صدر اسلام در دو زمان، دوبار حکومت اصیل اسلام محقق شد؛ یکی زمان رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و دیگر وقتی که در کوفه علی‏بن ابی طالب سلام‏اللّه‏ علیه حکومت می‏کرد. در این دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت می‏کرد؛ یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّه‏ای از قانون تخلّف نمی‏کرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدان گونه سراغ نداشته باشد، حکومت که ولیّ‏امرش... در مقابل قانون با پایین‏ترین فردی که در آن جا زندگی می‏کند، علی‏السواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنی بوده است.»29
و نیز فرمود:
«زمان پیغمبر هم قانون حکم می‏کرد، پیغمبر مجری بوده، زمان امیرالمؤمنین هم قانون حکم می‏کرده، امیرالمؤمنین مجری بود. همه جا باید این طور باشد که قانون حکم کند؛ یعنی خدا حکم بکند، حکم خدا.»30
امام علی علیه‏السلام از هرج و مرج و زورمداری بشدت برحذر بود. ایشان که از ظلم و ظالم رویگردان است و شدیدترین تعابیر را در این باره دارد، با این حال حاکم ستمگر را از هرج و مرج و بی‏قانونی بهتر می‏داند و می‏گوید:
«اسدٌ حطومٌ خیرٌ من سلطانٍ ظلوم و سلطانٌ ظلومٌ خیرٌ من فتن تدوم».31
شیر شرزه بیشه بهتر است از فرمانروای ستم‏پیشه و فرمانروای ستم‏پیشه بهتر است از فته و آشوب همیشه.
در حکومت علوی همه موظف به اجرای قانون بودند، و گرنه با عکس‏العمل شدید امیرالمؤمنین روبرو می‏شدند. مگر می‏توان بدون اجرای قانون و تن دادن به آن در همه مراحل و نسبت به همه مراکز قدرت و افراد و اشخاص، حکومت عدل داشت. مگر نه این است که عدالت ریشه در قانون دارد و عدالت‏پروری برخاسته از قانون‏مداری است و قانون‏مداری نیز بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، خویشاوند و بیگانه، خودی و غیرخودی و منافع شخصی و گروهی و حزبی نمی‏شناسد.
این همه به آن خاطر بود که اساس حکومت علوی چیزی جز قانون نبود و در واقع اطاعت از چنین حکومتی اطاعت از قانون است:
«حکومت رسول‏اللّه‏ و حکومت امیرالمؤمنین حکومت قانون است؛ یعنی قانون خدا آنها را تعیین کرده است؛ آنها به حکم قانون واجب الاطاعه هستند، پس حکم از آنِ قانون خداست و قانون خدا حکومت می‏کند.»32
بدین گونه است که مردم در چارچوب قانون به اطاعت و گردن نهادن به امر حکومت موظف بودند، نه به خاطر سلطه حاکم و اطرافیان زورمند وی:
«دولت حقّه حضرت امیر، سلام‏اللّه‏ علیه، که ولیّ‏امر بر همه چیز بود و در خدمت مردم بود، این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین طور بیخود اطاعت کنند. این طور نبود که حکومت بخواهد به وسیله قدرتی که دارد اجحاف کند به مردم و ظلم کند که مردم به واسطه آن ظلم از او متنفّر باشند.»33
به اعتقاد حضرت امّا م ولایت فقیه نیز حاکمیت قانون الهی است نه دیکتاتوری و همان‏گونه که امیرالمؤمنین تابع قانون بود، فقیهی هم که به نیابت از وی به امامت امت برگزیده می‏شود، مجری و تابع قانون است:
«آن فقیهی که برای امت تعیین شده است و امام امت قرار داده شده است، آن است که می‏خواهد این دیکتاتوریها را بشکند و همه را به زیر بیرت اسلام و حکومت قانون بیاورد. اسلام حکومتش حکومت قانون است؛ یعنی قانون الهی، قانون قرآن و سنّت است و حکومت، حکومتِ تابع قانون است؛ یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون، خود امیرالمؤمنین هم تابع قانون، تخلّف از قانون یک قدم نمی‏کردند، و نمی‏توانستند بکنند.»34
3 ـ حکومت عدالت
یکی از جلوه‏های عالمتاب حکومت امام علی علیه‏السلام ، که در کلام امام خمینی نیز بارها بر آن تأکید و به آن دعوت شده، این است که حکومت علوی، حکومت عدالت است و اصولاً اساس و شالوده آن را همین عنصر تابناک الهی و انسانی تشکیل می‏دهد. درخشندگی نام و کار و حکومت مولا در تاریخ رعایت و پافشاری بر اجرای همین اصول است. نام علی علیه‏السلام و عدالت دوروی یک سکّه‏اند و حکومت علوی بیان دیگری از «عدالت علوی» است. علی علیه‏السلام کشته عدالت است و حکومت علوی زنده به عدالت. او مرکز عدل و مظهر صفت عدالت الهی است. امام در راستای برپایی حق و عدالت، حکومت را می‏پذیرد، زیاده‏خواهوی‏های طلحه و زبیرها را رد می‏کند، و به نزدیکترین خویشان و یارانش هیچ امتیازی بیجا نمی‏دهد. زمانی که عبداللّه‏بن عباس، پسر عمویش، در بصره با توجیهاتی اموال بیت‏المال را به یغما برده بود، امام علیه‏السلام دستور استرداد اموال را می‏دهد و در نامه‏ای به وی می‏نویسد اگر چنین نکنی و دستم به تو برسد: «لاضربتّک بسیفی الذی ما ضربتُ به احدا الاّ دخل النار. واللّه‏ لو اَنّ الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة و لاظفرا منّهی بارادة، حتّی آخذ الحقّ منها و ازیل الباطل عنت مظلمتهما.»35
تو را با همان شمشیری خواهم زد که هر کس را با آن نواختم داخل جهنّم شد. به خدا سوگند اگر (و به فرض محال) حسن و حسین نیز همانند کاری که تو کردی کرده بودند، ملاطفتی با آن دو نمی‏کردم و از من به هیچ خواستی نمی‏رسیدند تا حق را از آنان باز ستانم و ستم آنان را از میان برم.
البتّه هیچ جای شگفتی از آن محور عدالت و مظهر انصاف نیست که به برادرش عقیل که تنگی معیشت و فشار زندگی و زردی چهره فرزندانش او را به درخواست سهمیه بیشتر کشانده بود، آهن گداخته حواله دهد و چنین تأکید نماید:
«به خدا سوگند اگر همه آسمانهای هفت‏گانه با متعلّقات آن را به من بدهند که با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه‏ای، نافرمانی خدا کنم، هرگز نخواهم کرد، و این دنیای شما در نزد من از برگی در دهان ملخ که آن را می‏جود نیز فرومایه‏تر است.»36
به هر روی امیرالمؤمنین علیه‏السلام عدل مطلق است و هیچ سازشی با ظلم و اجحاف ندارد. امام خمینی در توصیه به شهید رجایی و اعضای دولت وی، سیره و روش عدالت‏گستر علی علیه‏السلام را توصیه می‏کنند:
«در نظر داشته باشید که حضرت امیر سلام‏اللّه‏ علیه در حالی که به حسب فهم جامعه، ریاست کشور بسیار بزرگی را داشت از حجاز تا مصر، عراق، ایران، همه را داشت، آن وقت چه جور بود وضعش، چه جور بود سلوکش با مردم و چه سفارشهایی که به عمّالش یا به حکومتهایی که از طرف او بودند، چه سفارشهای ارزشمندی فرموده است. البتّه ما نمی‏توانیم خود او باشیم، لکون می‏توانیم که شیعه او باشیم، پیرو او باشیم، تا آن حدودی که بتوانیم پیروی از او بکنیم، او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنبا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود مگر این که بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الاّ پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشند یا خلافتی داشته باشند، مگر این که بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدّی را جاری کنند. ما باید از آنها درس بگیریم و پند بگیریم و به شیوه آنها آن اندازه‏ای که می‏توانیم عمل کنیم.»37
و در جای دیگر می‏فرماید:
«این که در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر از آن تجلیل کرده‏اند، نه از باب این که حکومت یک مسأله‏ای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس می‏گوید که به قدر این کفس بی‏قیمت هم پیش من نیست، آن که هست، اقامه عدل است.»38
آری نگرش علی علیه‏السلام به حکومت، از باب وسیله‏ای برای اقامه حق و دفع باطل است و گرنه هیچ ارزشی ندارد:
«حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر می‏ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم‏ارزش‏تر است؛ مگر این که به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق، یعنی قانون و نظام اسلام را برقرار سازم و باطل یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه را از میان بردارم.»39
امام خمینی با اشاره به فرمایش حضرت علی علیه‏السلام در علّت پذیرش حکومت مبنی بر «اتمام حجت به واسطه حضور مردم، عهد و پیمان خدا از عالمان که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومنیت ستمدیدگان خاموش نمانند»40 چنین استدلال می‏کنند که وظیفه امروز فقها نیز ادامه همان روش در تشکیل حکومت و اقامه حق و اجرای عدالت است.41
امام خمینی، روز ولادت حضرت علی علیه‏السلام را روز ولادت عدالت شمرده، در تأکید بر ضرورت پیروی از سیره آن حضرت به مناسبت گشایش نخستین دوره مجلس شورای اسلامی که در سالروز حضرت علی علیه‏السلام صورت گرفت فرمودند:
«روز گشایش مجلس اسلامی در روزی است که عدالت در عالم متولّد شده است. روزی است که امیرالمؤمنین سلام‏اللّه‏ علیه، به دنیا آمدند. این مظهر همه عدالتها و اعجوبه عالم هستند و از صدر عالم تا ابد بجز رسول اکرم کسی به فضیلت او نیست. این را به فال نیک می‏گیریم و این فکر را می‏کنیم که آقایان که در یک روزی که مظهر عدالت خدا، پرتو عدالت انسانی در آن روز متولّد شده است و شما مجلس را در آن روز افتتاح می‏کنید، بدانید که باید همان رشته را، همان رشته علی علیه‏السلام را پیروی کنید.»42
این همه تأکید بر عدالت برای آن است که بدون آن، حکومت باقی نمی‏ماند. مردم قاعده و قانونی را که با عدالت و انصاف هماهنگ نهیست، با میل و رغبت اجرا نتمی کنند، دست از یاری آن حکومت می‏کشند و در عمل، زمینه سقوط و فروپاشی آن دولت فراهم می‏شود. آزادی، برابری در برابر قانون و عدالت، سه مفهوم عزیز و گرانبهایی هستند که حکومت علوی بر آن استوار بود و اکنون جمهوری اسلامی نیز در پی آن است:
«ما عدالت اسلامی را می‏خواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی کوه راضی نمی‏شود حتّی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است، تعدی بشود. اسلامی که حضرت امیر سلام‏اللّه‏ علیه می‏فرماید: برای ما اگر چنانچه بمیریم ملامتی نیست و لشکر مخالف آمده است و با فلان زن یهودیه‏ای که ملحد بوده است خلخال را از پایش درآورده است، یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن هیچ ظلمی نباشد، اسلامی که در آن شخص اولش با آن فرد آخر علی‏السویه در مقابل قانون باشند.»43
4 ـ مردم‏داری در حکومت علوی
از ویژگیهای بارز و مهم حکومت علوی، مردمی بودن آن به معنای واقعی کلمه است. حکومتی که امیرالمؤمنین علیه‏السلام به دست گرفت، پس از بیست‏وپنج سال صبر، که گویی استخوان در گلو و خار در چشم وی خلیده است، و دیدن ماجراهای ناگوار بویژه در سالهای آخر، با ازدحام عجیب و اصرار و حتّی اجبار مردم به آن تن داد. حضرت چگونگی آن را در خطبه شقشقیه بیان می‏کند و به واسطه هجوم مردم به ایشان حجّت را تمام شده می‏داند که چاره‏ای جز پذیرش آن نداشته است. تنها این حکومت بود که پس از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با خواست و اراده مردم و بیعت آحاد جامعه در برابر دیدگان همه شکل گرفت. در این حکومت همگان از؟ حقوق مساوی برخوردار بودند. آزادی سیاسی و اعتقادی در حدّ اعلی رعایت می‏شد. تا کسی علیه حکومت دست به فتنه و آشوب نمی‏زد، امام حتّی حقوق مخالفان را از بیت‏المال قطع نمی‏کرد و به ارشاد آنان می‏پرداخت. امام به استانداران و کارگزاران خود توصیه می‏کرد جانب توده مردم را رعایت کنند. عهدنامه مالک‏اشتر حاوی دستورالعمل‏های ارزنده‏ای در مورد حقوق شهروندان، رعایت حال طبقات مختلف جامعه بویژه طبقه پایین و فرودستان می‏باشد. امام خود از حقوق متقابل مردم و والی پرده برداشته و فلسفه زهد بی‏نظیر خود را چنین بیان می‏کند که مبادا زندگی فقیرانه بر فقرا گران آید44 و در آموزش همراه با توبیخ یکی از کارگزاران خویش که قدر جایگاه خود را ندانسته و حکومت علوی را کاملاً نشناخته، می‏نویسد:«دور باد که هوای نَفْسَم بر من چیره شود و آز و طمع مرا به گزینش غذاهای گوناگون بکشاند در حالی که در حجاز یا یمامه کسی وجود داشته باشد که امیدی به قرص نانی نیز نداشته و در خاطرش نباشد که یک بار غذای سیر خوردن باشد.»45
امام خمینی به همین بخش از نامه حضرت اشاره کرده، می‏فرماید:
«آن کسی که در رأس بود، در زندگی از همه افراد پایینتر بود، شاید در یمامه، شاید در سرحدّات یک نفر باشد که گرسنه باشد، یک نفر باشد که درست نتواند زندگی خوب بکند، بنابراین من این جا که هستم باید زندگی‏ام این باشد؛ یعنی یک لقمه نان با یک قدری نمک. این حکومت ما بود. و ما هم البتّه قدرت نداریم و خودشان فرمودند شما قدرت ندارید، (لکن اعینونی بالورع و الاجتهاد... اعانت کنید امیرالمؤمنین سلام‏اللّه‏ علیه را.»46
نمود مردمی بودن حکومت، خدمت به مردم است. سؤال اساسی در مبحث مردم و حکومت این است که در حکومت علوی، و اندیشه امام خمینی نسبت میان مردم و حکومت چیست؟ این سؤال، جوابی بسیار کوتاه و روشن و قاطع دارد و آن این است که حکومت باید در خدمت مصالح مردم باشد. از دیدگاه امام خمیمی، مهمترنی وظیفه یک حکومت مطلوب و مردمی آن است که خود را خادم جامعه بداند و در راه تأمین نیازهای اجتماعی مردم بکوشد، نه این که به فکر منافع خود باشد. از دید ایشان حکومت وسیله و ابزار تأمین نیازهای مردم، خدمت به آنان، تربیت و هدایت آنان و تحقق عدالت و رساندن انسانها به سعادت باقی و پایدار است.
امام خمینی با اشاره به جریان برخورد حضرت علی علیه‏السلام با ابن عباس و این که کفش مندرس خود را بر حکومتی که نتواند با آن خدمتی به مردم بکند ترجیح می‏دهد، می‏فرماید:
«ائمه علیهم‏السلام و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند، صِرف حکومت برای آنان جز رنج و زحمتت چیزی ندارد. منتهی چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند، موضوع ولایت فقیه مأموریت و انجام وظیفه است.»47
«دولت در حکومت اسلامی در خدمت ملّت است، باید خدمتگزار ملّت باشد.»48
«اگر به من بگویید خدمتگزار بهتر از این است که بگویید رهبر، رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است، اسلام ما را موظف کرده است که خدمت کنیم.»49
و: «امیدواریم که یک جلوه ولو بسیار ناقصی از ولایت علی علیه‏السلام در کشور ما شده باشد. باید توجّه بکنیم، کافی ندانیم این که تظاهر کنیم و شعار می‏دهیم، اینها کافی نیست. دولت واقعا باید با تمام قدرت آن طوری که علی علیه‏السلام برای محرومین دل می‏سوزاند، دل بسوزاند... یک دولت تابع امیرالمؤمنین باید این طور باشد.»50
امام خمینی در مورد برخورد امیرالمؤمنین با مردم و خدمتگزاری به آنان می‏فرماید:
«حاکم اسلامی حاکمی است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه می‏آمد و به حرفهای مردم گوش می‏کرد و آنهایی که مقدرات مملکت دستشان بود مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع می‏کردند و اجتماعشان به صورتی بود که کسی که از خارج می‏آمد نمی‏فهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و چه کسانی مردم عادی هستند. لباس همان لباس مردم، معاشرت همان معاشرت مردم و برای اجرای عدالت طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پایینترین افراد ملّت بر شخص اوّل مملکت ادّعایی داشت و پیش قاضی می‏رفت، قاضی شخص اوّل مملکت را احضار می‏کرد و او هم حاضر می‏شد.»51
امام علی علیه‏السلام به مردم ستمی نکرده بود که نگران انتقامجویی آنان باشد:
«حضرت امیر، سلام‏اللّه‏ علیه، آن وقت که حکومت یک مملکتی بود که چندین مقابل ایران بود، مصر بود، حجاز بود، عراق بود، ایران بود، سوریه بود، عرض کنم یمن بود، همه اینها تحت سیطره او بود، مثل سایر مردم می‏آمد با مردم می‏نشست، معاشرت می‏کرد، برای این که از مردم نمی‏ترسید، ظلم نکرده بود به مردم تا بترسد، خلافی نکرده بود که از مردم بترسد، برای مردم بود، مردم او را حامی خودشان می‏دانستند»52 در چنین حکومتی دیکتاتوری و استبداد معنی و مفهومی ندارد:
«حکومت اسلامی مثل حکومت علی‏بن ابی‏طالب دیکتاتوری تویش نیست، حکومتی است که به عدل است؛ حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است، آنها نمی‏توانستند مثل او زندگی کنند، او (از) نان جو هم سیر نمی‏خورد، یک لقمه دو تا لقمه برمی‏داشت با یک خُرده نمک می‏خورد، این حکومت اصلاً می‏تواند دیکتاتوری [بکند]؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا این که بخواهد دیکتاتوری بکند برای او.»53
از این نکته نمی‏توان گذشت که امیرالمؤمنین علیه‏السلام تمام همّت خود را برای خدمت جامعه و مردم به کار گرفتند، امّا متأسفانه بسیاری از آنان قدر ناشناس بودند و ناسپاسی کردند و بارها امام علی علیه‏السلام از سلوک و رفتار چنین افرادی شکوه می‏کرد، گاه می‏فرمود:
«کار من و شما یکسان نیست. من شما را برای خدا می‏خواهم و شما برای خودتان.»54
و گاه می‏فرمود:
«دیگر امّتها از ستم حاکمان خویش می‏ترسیدند، ولی روزگار من چنین است که از ستم مردم خویش ترس دارم.»55
این نگرانیها از مردمانی قدرناشناس و فزون طلبانی قدرت‏طلب و ریاست‏خواه بود که جز قدرت و ریاست و جلوه‏های کاذب دنیا هوای دیگری در سر نداشتند، و همه، کینه‏هایی دیرینه بود که به گفته حضرت علی علیه‏السلام نسبت به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله داشتند و پس از وی به آن حضرت علیه‏السلام کینه می‏ورزیدند:
«تمام کینه‏ای که قریش نسبت به رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ورزید را بر سر من آورد و پس از من بر سر فرزندان خواهد آورد.»56
در مقایسه میان مردم زمان امام علی علیه‏السلام و مردم وفادار ایران، حضرت امام که خود را خدمگتزار مردم می‏دانست معتقد بود، این مردم، بهتر از افراد صدر اسلامند:
«من به جرأت مدعی هستم که ملّت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملّت حجاز در عهد رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و کوفه در عهد امیرالمؤمنین و حسین‏بن علی علیهماالسلام می‏باشد... و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است... در صورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستند و نه در محضر امام معصوم علیه‏السلام و این رمز موفقیّت و پیروزی در ابعاد مختلف است و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده است.»57
امام خمینی در پایان وصیت‏نامه سیاسی الهی خود از مردم می‏خواهد که عذر وی را در قصور خدمت به آنان بپذیرد:
«»58
این در حالی است که علی علیه‏السلام می‏فرمود:«خدایا من از ایشان (کوفیان) بیزار و دل‏تنگ شده‏ام و ایشان هم از من ملول و سیر گشته‏اند، پس بهتر از اینان را به من عطا کن و به جای من شرّی را به آنها عوض بده.»59
5 ـ حکومت امام علی علیه‏السلام ، حکومت دانش و هدایت
از ویژگیها و جلوه‏های حکومت علوی، که دوستان را گرما و روشنایی بخشیده و دشمنان را به اعتراف واداشته، ویژگی دانش و هدایت در آن حکومت مبارک بود. امام علی علیه‏السلام حکومت را وسیله هدایت، گسترش فرهنگ اسلام و آموزش معارف قرآن و سیره رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قرار داده بود. آن حضرت مرد علم، باب شهر علم نبوی، و قرآن ناطق بود و می‏فرمود: «ینحدر عنّی السیل ولا یرقی الیّ الطّیر». و نیز فرمود: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در آخرین لحظات عمر شریف خود هزار درِ علم را به من آموخت که از هر یک هزار در دیگر مفتوح می‏شود. امام علیه‏السلام تربیت شده دامان پیامبر و نزدیکترین انسان به ایشان بود، و می‏فرمود: «من نسبت به رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله همانند نسبت بازو به شانه و ساعد به بازو و کف دست به ساعد هستم. او مرا در کوچکی تربیت کرد و در بزرگی برادر خویش قرار داد و شما می‏دانید که من با پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله همواره جلسه‏ای سرّی داشتم که جز من کسی بر آن مطّلع نمی‏شد.»60
امام خمینی در همین باره می‏فرماید:
«کدام شخصیت است که می‏تواند ادّعا کند از خردسالی تا آخر عمر رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در دامان و پناه و تحت تربیت وحی و حامل آن بوده است جز علی‏بن ابی‏طالب که وحی و تربیت وحی در اعماق روح و جان او ریشه دوانده.»61
تنها امام علی علیه‏السلام بود که بارها در مجامع بزرگ فرمود: «سلونی قبل اَن تفقدونی». ایشان در اشاره به قصور ابنای زمان از دریافت دانشها و علوم و معارفی که در سینه داشت، در حالی که به سینه خود اشاره می‏فرمود، به کمیل شکوه می‏کند: «اِنّ هیهنا لعملاً حماّ لو اصبَتُ له حملةً.»62
هان در این سینه دانشهای فراوان است و سینه‏ام لبریز از علوم است اگر حاملانی برای آن می‏یافتم.
به اعتقاد امام خمینی، علومی که حضرت به آن اشاره می‏کند، علوم معمولی از قبیل فقه، عرفان و فلسفه نیست؛ زیرا: «علم فقه را تعلیم کرده‏اند، هیچ در او قصوری نشده است، این فلسفه و این چیزهایی که در دست ماها هست اینها نبوده است.... برای این که اینها حَمَله داشتند.»63
آن علومی که حمل‏کننده نداشت، اسرار ولایت و توحید است: «مجال پیدا نکرد ایشان که آن علومی که در سینه ایشان بود «و انّ هیهنا علما جما...» پیدا نکرد اشخاصی که حَمَلَه آن علم باشند، آن علمی که ایشان حمله‏اش را پیدا نکرده‏اند، آن علم اسرار ولایت، اسرار توحید است و باید همه عرفا تأسف بخورند بر این که این مجال برای ایشان پیدا نشد که آن اسرار را که باید افشا کند، افشا بفرماید. مجال نشده و این هم جزء تأسفهایی است که باید خصوصا عرفا و فلاسفه و علما و دانشمندان در این تأسف روزگار بگذرانند.»64
البتّه اداری حق مقام علمی آن حضرت برای ما امکان ندارد. جایگاه و مفامی که در دوران کمتر از پنج سال حکومت حضرت علی علیه‏السلام ظهور کرد، تنها بخشی از دامنه قلّه رفیع و سر به عرش کشیده آن است. حکومت علی علیه‏السلام حکومت هدایت مردم و آموزش قشرهای مختلف است و بیشترین تلاش را برای پراکندن آگاهی، زدودن جهل و حیرت، آموزش دین و تعالی فکری و عقلانی آنان انجام داد. خود حضرت می‏فرماید:
«ایّها الناس انی قد بثثت لکم المواعظ التی وعظ بها الانبیاء اممهم و ادَّیت الیکم ما ادَّت الاوصیاء الی من بعدهم.»65
ای مردم! من به شما پندهایی دادم که پیامبران اُمّتهای خود را به آنها پند دادند و آنچه را با شما به جا آوردم که اوصیا به آنهایی که بعد از پیامبران بودند رفتار کردند.
گرچه حضرت در ادامه با تأسف اعلام می‏کند که مخاطبان سخنان ایشان از آن همه مواعظ، پند نگرفته و به راه نیامندند. آری مردمی که انذارها و هشدارهای علی علیه‏السلام آنها را به راه نیاورد، چیزی جز تازیانه و شمشیر یزید و حجاج و دیگر ستمگران، سزاوار آنان نیست.
امام علی علیه‏السلام هنگامی که شنید برخی از اصحابش در جنگ صفین به معاویه و یارانش ناسزا می‏گویند، آنان را نهی نمود و فرمود اگر افشاگری کنید و بدیهای دشمنان خود را بازگویید بهتر است.66 امام علی در مسجد و محراب و در میدان جنگ، همه جا به فکر پراکندن آگاهی و معرفت بود. به فرموده امام خمینی:
«امیرالمؤمنین وقتی که یک مسأله‏ای، یک چیزی از او پرسیدند، در همان بحبوحه جنگ ایستاد و جواب گفت که حالا؟ [فرمود [من شمشیر برای این می‏زنم.»67 و بر ماست که از سیره ایشان پیروی کنیم: «علم همه چیز است، علم همه جهات است. حضرت امیر برای علم شمشیر می‏زد، برای توحید شمشیر می‏زد، برای بسط فقه شمشیر می‏زد. خیال نکنید که حالا که ما وارد شدیم در مسائل سیاسی دیگر نباید وارد مسائل علمی بشویم، شما که جوانید باید فقاهت در خودتان ایجاد کنید. باید فقیه بشوید، فقیه از او کار می‏آید، امّا فقیه مهذّب.»68
نهج‏البلاغه تنها بخشی از سخنان گهربار امام علی علیه‏السلام است که به تعبیر امام خمینی شفا و مرهم همه دردهای زندگی برای همه بشر در همه تاریخ است:
«کتاب نهج‏البلاغه که نازله روح او برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خودخواهی، خودمعجونی است برای شفا و مرهمی برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعه‏ای است دارای ابعادی به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعه‏ها به وجود آید و دولتها و ملّتها محقّق شوند و هر قدر متفکّران و فیلسوفان و محقّقان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند.»69
6 ـ حکومت زهد
از جلوه‏های آشکار حکومت امام علی علیه‏السلام که آوازه آن در گوش جهانیان طنین افکنده و تاریخ سلوک اسلامی و منش عرفانی و سفره معنوی اولیای الهی را منوّر ساخته است، زهد بی‏نظیر و دنیاگریزی مثال زدنیِ آن است که زبان از وصف آن ناتوان است و چنان که خود ایشان فرموده‏اند، رعایت چنان زهدی از توان غیر او بیرون است. زهدی که نه در دوران خانه‏نشینی و نداری وب رکناری از قدرت و زمامداری، بلکه در هنگامه قدرت و ریاست و در او پیروزی، چنان بر زندگی و سلوک امیرالمؤمنین و حکومت‏داری‏اش جاری و ساری گشته که نظیر ندارد. نهج‏البلاغه بسیاری از کلمات و بیانات جاودانه حضرتش را در وصف زهد و دعوت به آن در بردارد. خطبه‏های دردآلود امام علی علیه‏السلام در سالیان آخر حکومتِ کوتاه ایشان، فقط نمونه‏هایی از زندگی زاهدانه و سیاست و رهبری زهدگرایانه آن بزرگوار است که در تاریخ پر از عداوتها وکینه‏توزیهای دشمنان عدالت و تقوا برجای مانده است.
از اثرات مهم و پیامدهای مفید ساده‏زیستی و زهد رهبران جامعه، همدردی و شرکت عملی در غم مستمندان و محرومان است. امام علی علیه‏السلام به فرموده خود با اتّخاذ این شیوه در حکومت، بر زخمهای بینوایان مرهم می‏نهد، آنان را به زندگی امیدوار می‏سازد و تحمّل سختیها را بر آنان آسان می‏کند. امام علی علیه‏السلام در این باره می‏فرماید:
«خداوند مرا پیشوای خلق قرار داده است و به همین سبب بر من فرض کرده است که زندگی خود را در خوراک و پوشاک در حدّ ضعیفترین اقشار جامعه قرار دهم تا از طرفی مایه تسکین دردمندان و مستمندان و اطرف دیگر سبب جلوگیری از سرکشی ثروتمندان گردد.»70
وی می‏فرماید:
«آیا با عنوان و لق امیرمؤمنان که روی من نهاده شده و مرا به آن خطاب می‏کنند، خودم را قانع سازم و در سختیهای روزگار با مؤمنان شرکت نداشته باشم و یا در ساده‏زیست کردن، امام و پیشوای آنان نباشم.»انقلاب برمبنای اندیشه‏های علوی شکل گرفته است و امام خمینی مکرر ما را به گفتار و کردار و زندگی زاهدانه علی علیه‏السلام ارجاع می‏داد تا با اقتدا به آن اُسوه جامع و کامل انسانیت، به ارزشهای وا، معنوی و انسانی توجّه کنیم نه به دنیای مادی زودگذر:
«امیرالمؤمنین که خلیفه صحیح پیغمبر است، شما ببینید که چه جور زندگی این داشته است، سلطان بوده است و سلطنتش تقریبا یک دامنه بسیار وسیع، چندین مقابل ایران، از حجاز گرفته تا برود آفریقا، کذا، همه جا را این سلطنت داشته است، آن وقت زندگیش را ببینید چه هست که روزش چه جوری می‏گذشته، شبش چه جوری زندگی می‏گذشته، چه وضعی داشته است، عبادتش چه جوری بوده است، توجّهش به مردم چه جوری بوده است، با ضعفا چه جوری بوده است. غصّه می‏خورد که مبادا من نانت جو می‏خورم، می‏ترسم که یک نفری در سرحدّ کذا، در یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم خوراک داشته باشد.»71
نمونه‏هایی که در مورد زهد و دنیا گریزی امیرالمؤمنین علیه‏السلام بویژه در دوران حکومت وی نقل شده بسیار است که اینک مجال بازگو کردن آنها نیست، تنها به ذکر دو نمونه که در بیانات امام خمینی آمده، اشاره می‏شود:
«آن حضرت با این که بر کشور پهناوری حکومت می‏کرد، که ایران و مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود، طوری زندگی می‏کرد که یک طلبه فقیر هم نمی‏تواند زندگی کند، به حسب نقل، وقتی که دو پیراهن خرید، یکی را که بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) داد، پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود برای خود برداشت و زیادی آستین را پاره کرد. پیراهنِ آستین پاره را بر تن کرد، در صورتی که بر کشور بزرگ و پر جمعین و پر درآمدی فرمانروایی می‏کرد.»72
«حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بوده که وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند، بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فساد آن باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید در حال حکومتش زندگیش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها طلاب علوم دینیّه یا امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پست‏تر بود. یک تکّه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان (از قراری که گفته شده است) از بس خشک بود حضرت با دستشان نمی‏توانستند بشکنند، با زانو می‏شکستند آن نان را و با آب تناول می‏کردند. می‏فرمودند که (به طوری که نقل شده است)، من می‏ترسم که در یکی از حوالی مملکت من یک وقت یک گرسنه‏ای باشد، یک وقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم سیر و رعیت من که یک نفرشان ول در بعضی از اجزای مملکت اینها گرسنه باشند.»73
علی علیه‏السلام و حفظ بیت‏المال
امام خمینی این بخش مهم از زندگی امام علی علیه‏السلام را مورد تأکید قرار داده‏اند و از مسؤولان نظام جمهوری اسلامی که به گونه‏ای با بیت‏المال مسلمانان سروکار دارند می‏خواهند تا سیره آن حضرت را سرمشق تصرّف در اموال عمومی قرار دهند. قبلاً گفته شد که امام علی علیه‏السلام در نهایت زهد می‏زیست و هیچ گاه خود و نزدیکان حضرتش و یا دیگران را اجازه نمی‏داد در اموال مسلمانان بیجا دخل و تصرّف نمایند. حتّی امام علیه‏السلام در دستورالعملی به فرمانداران خود می‏نویسد:
«ادّقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنّی فضولکم و اقصد و اقصد المعانی و ایّاکم و الأکثار، فانّ اموال المسلمین لاتحتمل الاضرار.»74
نوک قلمهای خود را تیز کنید و خطوط را نزدیک بنویسید و کلمات اضافی برای من ننویسید و به معانی توجّه کنید و از زیاده‏روی برحذر باشید؛ زیرا اموال مسلمانان تحمّل ضرر ندارد.
«خاموش کردن شمع بیت‏المال» توسط آن حضرت به هنگام گفتگوی با طلحه و زبیر، بسیار مشهور امّا جاودان و درس‏آموز است. کسی که حتّی اجازه ندهد لحظه‏ای شمع متعلّق به بیت‏المال در امور شخصی مصرف شود، مسلما نمی‏گذارد دست تطاوت و غارت غارتگران اموال کلان آن را به یغما برند. این نمونه‏ها برای ما درس عبرت است و چه بی‏باکند آنان که هزارهزار از بیت المال را اختلاس کرده، آن را مِلک‏طِلق خویش می‏پندارنتد. گویا نه از روز داوری بیم دارند، و نه سیره امیرالمؤمنین را سرمشق قرار داده‏اند. بنگرید امام خمینی چه می‏فرماید:
«حکومت حضرت امیر سلام‏اللّه‏ علیه را در نظر بگیریم و کسانی که در حکومت هستند و در دستگاههای دولتی هستند، سیره آن بزرگوار را در نظر بگیرند و ببینند که باید چه بکنند... به طوری که نقل کرده‏اند در یکی از چیزهایی که بعضی از عمّال خودشان نوشتند، نوشته‏اند که «سر قلمها را نازل کنید، سطرها را نزدیک به هم بنویسید، از چیزهایی که فایده ندارد احتراز کنید»75. این یک دستوری هست برای همه، یعنی دستوری هست برای کسانی که در بیت‏المال دست دارند، این طور حضرت امیر سلام‏اللّه‏ علیه در وقت حکومتش دستور می‏دهد برای صرفه‏جویی او مضایقه می‏کند که در یک
صفحه که می‏شود ده سطر نوشت، پنج سطر نوشته بشود. یک قطم که می‏تواند آن مرکّبی که در آن وقت بوده، صرف کند، سرش ریز باشد تا که مصرف بشود، حرفهای غیراصولی نوشته نشود که صرفه واقع بشود. باز از ایشان نقل شده است که حساب بیت‏المال را می‏کشیدند، چراغی روشن بود، شمعی روشن بود و کسی آمد با ایشان حرفِ دیگری می‏خواست بزند، شمع را خاموش کردند و فرمودند این مالِ بیت‏المال است و تو می‏خواهی حرف دیگری بزنی. ما چه کنیم با بیت‏المال مسلمین، وظیفه حکومتها چیست با بیت‏المال مسلمین... مسأله این نیست که در آن وقت و در حکومت حضرت امیر [باید این امور رعایت بشود] این دستور است در طور تاریخ برای کسانی که متکفّل حکومت هستند که تا اندازه ممکن در بیت‏المال تصرّف نکنند. یک درهمش در آن طرف حساب دارد. باید حساب [پس[ بدهیم، باید در پیشگاه خدای تبارک و تعالی در کارهایی که می‏کنیم تصرّفهایی که در بیت‏المال می‏کنیم باید حساب بدهیم چرا؟ زیاده‏روی شده باشد مجازات دارد، عدالت شده باشد مجازات خیر دارد، بیت‏المال مسلمین را بزرگ بشمارید.»76
امیرالمؤمنین براستی بیت‏المال را بزرگ می‏شمرد و خیانت در آن را به هیچ وجه برنمی‏تابید. تعدادی از کارگزاران ایشان که در بیت‏المال خیانت می‏کردند، حضرت سخت آنان را نکوهش کرده، اموال به یغما رفته را بازپس می‏گرفت. ضعف ایمان برخی از آنان تاب تحمّل عدالت علوی را نداشت و لذا به معاویه پناهنده می‏شدند.
نقل شده «قعقاع‏بن شور» از کارگزاران حضرت بود. امام علیه‏السلام مطّلع شد وی در بیت‏المال خیانت کرده، از جمله با زنی ازدواج کرده و صدهزار درهم از بیت‏المال را صداق او قرار داده است. هنگامی که وی متوجه شد حضرت علی علیه‏السلام از کارهای خلافش مطّلع شده، از ترس به جانب معاویه گریخت و به او پیوست77 و معاویه صدهزار درهم به او بخشید.78
البتّه این دو روش متفاوت قابل تأمّل است. در یک سو امام علی علیه‏السلام به خاطر این که صدهزار درهم از بیت‏المال مسلمانان به غارت رفته، قعقاع را بازخواست می‏کند و از سوی دیگر معاویه هم به این خائن پناه می‏دهد و هم صدهزار درهم به او می‏بخشد. مسلما یکی از این دو شیوه، مطابق فرمان خدا و سیره پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. و آن حفظ بیت‏المال و رعایت عدالت در مصرف آن. از این جا پی می‏بریم که چرا گروهی از طرفداران علی علیه‏السلام حضرت را رها کرده، و به معاویه می‏پیوستند. آنها از عدل علی علیه‏السلام می‏ترسیدند، نه این که حضرت به آنها ظلمی کرده باشد.
امام خمینی معتقدند حکومت اسلامی مورد نظر ایشان باید به بیت‏المال مسلمین خیانت نکند79 و دستور می‏دهد اموالی که توسط رژیم پهلوی به غارت رفته، به نفع محرومان مصادره شود،80 و تأکید می‏ورزند کارمندان، مطبوعات و رادیو و تلویزیون به پیروی از سیره امام علی علیه‏السلام در مصرف بیت‏المال احتیاط ورزند و از اسراف و زیاده‏روی بپرهیزند:
«حکومت اسلامی باید بیت‏المال مسلمین را برای جلال و جبروت خودشان صرف نکنند، بیت‏المال مسلمین صرف آن چیزی شود که برای مسلمین است. وزارتخانه‏ها باید وقتی که می‏بینند کارمند بیت‏المال مسلمین هستند و از آن جا حقوق می‏گیرند و ارتزاق می‏کنند و اداره بیت‏المال مسلمین است حتّی در آن مسائلی که حضرت امیر علیه‏السلام گفته ملاحظه کنند. کوچک نشمارند مسأله را. مسأله بیت‏المال مسلمین است و دستور، دستورِ اسلام است به حدّ ضرورت... حتّی مطبوعات باید این توجّه را داشته باشند که چیزهایی که برای ملّت مفید نیست در روزنامه‏ها ننویسند، کاغذ و وقت صرف این نکنند. باید رادیو و تلویزیون توجّه به این معنی داشته باشند که این از بیت‏المال مسلمین است، باید وقتش صرف چیزهایی که مربوط به مصالح مسلمین نیست، نشود. مسؤولیت دارد اینها.»81
سخن را در این بخش با رهنمود رهبر معظّم انقلاب، حضرت آیة‏اللّه‏ خامنه‏ای به پایبان می‏بریم که می‏فرماید:
«ما باید خودمان را به معنای واقعی کلمه ـ نه به معنای تعارفی کلمه ـ خدمتگزار مردم بدانیم. ما در هر سطحی از سطوح که هستیم، باید این فکر را که: «از امکاناتی که در اختیار ما است، می‏توانیم برای تأمین خواسته‏ها و هوسهای خود استفاده کنیم، پس بکنیم»، به کلّی دور بیندازیم. مسؤولان کشور باید به معنای واقعی کلمه از لحاظ زهد ـ یعنی بی‏رغبتی به رخارف دنیایی ـ سرمشق دیگران باشنتد، حدّ آن هم، حد ورع است. امیرالمؤمنین علیه‏السلام در آن نامه معروف خود به «عثمان‏بن حنیف» بعد از آن که می‏فرمایند: «الا و انّ امامکم قد التفی من دنیا بطمریه و من طعمه بقرصیه»، بعد می‏فرمایند: «من از شماها توقع این طور زندگی را ندارم، و لیکن ورع پیشه کنید و کوشش نمایید.»82
7 ـ حکومت تلاش و مجاهدت
از جلوه‏های تابناک حکومت علوی، کار و تلاش و مجاهدت و جدّیّت است. حکومت علوی در عین زهدورزی و دنیاگریزی و ساده‏زیستی و تشریفات ستیزی، حکومت کار و تلاش است، حکومت تولید و پیشرفت و سازندگی، رسیدگی به امور مردم و رفاه جامعه و کاستن از بار مشکلات مردم است. ایجاد نخلستانها، احداث قناتها و وقف کردن آنها در راه خدا در این راستا شکل می‏گیرد، نه برای کسب درآمد شخصی خود. از این‏رو، حکومت علوی حکومت مقابله با سستی و بیکاری و مبارزه با جهل و بیحالی و سربار زیستن است. حکومت کسی است که تنها در هنگامه نبرد، که خود جهاد و تلاش بسیار سنگینتر است، و نیز به وقت رسیدگی به امور مردم و مسائل اجتماعی و حکومت، از کار و تلاش شخصی بازمی‏ماند، و گرنه یا در مزرعه است، یا به حل و فصل دعاوی مشغول است و یا نان فقرا را بر دوش می‏کشد و از خانه‏های تهیدستان بازدید می‏کند. همان کسی است که به فرمایش امام خمینی، همان روزی که با او برای خلافت بیعت کردند، پس از پایان بیعت، بیل و کلنگ خویش را برداشت و دنبال کار رفت. همانند یک کارگر کار می‏کرد، قنات حفر می‏کرد، نخلستان آب می‏داد، از چاه آب می‏کشید حتّی کفش پاره خویش را بارها خود تعمیر می‏نمود و درسِ خودکفایی و عزّت می‏داد.
این عملکرد امام ویژه دورانی است که دستِ ستم ایشان را از تصدّی خلافت کنار زده بود، نیست، بلکه پیش از آن و پس از آن حتّی در دوره‏ای که زمام قدرت را در دست داشت نیز به همین گونه عمل می‏کرد:
«دوم شخص اسلام علی‏بن ابی‏طالب، سلام‏اللّه‏ علیه، ایشان خودش یک کارگر بوده، یعنی قنات حفر می‏کرده، می‏رفته است قنات می‏کنده است، آب بیرون می‏آورده، لکن برای خودش نه، بعد از آن که بیرون می‏آمده وقف می‏کرده برای مستمندان. برای آنها یک نفر کارگر بوده است که برای اعاشه خودش هم کار می‏کرده و در عین حالی که آن طور قناتها را (چندین قنات از ایشان هست) کنده با دست خودش و همان روز (به حسب نقل) همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او به خلافت، وقتی بیعت تمام شد، همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت [رفت[ دنبال کار.»83
مسلما مشکلات حکومت علوی بسیار زیادتر از زمانی بوده که دیگران قدرت را در دست داشته‏اند، امّا امیرالمؤمنین مردِ مشکلات و سختیها است و به تعبیر حضرت امام «جامع‏الجهات بود، شمشیرش، را از وقتی برای جهاد از نیاز کشید تا آخر عمر ایشان در غلاف نرفته است».84 او مرد جهاد و تلاش برای انجام وظیفه و پیشرفت و سربلندی اسلام و هدایت بشر و رفاه مادی و ارتقای معنوی و فرهنگی جامعه است. او حکومت را در دستان با کفایت خویش گرفته است که کار کند و بیشترین دشواریها را تحمّل نماید و سنگین‏ترین بارها را بر دوش گیرد تا اقامه عدل کند و اماته باطل، تا احکام نورانی خداوند در جامعه حاکم باشد. تا مسلمانان در آسایش و امنیت زندگی کنند و نامسلمانان ستم نبینند، حکومت علوی، حکومتِ آسایش و رفاه برای زمامداران نبود. حکومت بیعاری و مسؤولیت‏گریزی نبود. حکومت راحت‏طلبی و در عین حال فزون‏خواهی نبود:
«مشکلات امیرالمؤمنین سلام‏اللّه‏ علیه، از مشکلات ما بیشتر بوده، گرفتاری آنها از گرفتاری ما بیشتر بوده، آنها از دوستانشان مخالفت می‏دیدند، این دسته‏ای که قیام کردند در صفین در مقابل حضرت امیر و ایستادند و شمشیر کشیدند به روی حضرت، اینها از دوستان حضرت بودند. مخلصین حضرت بودند، گرفتاری حضرت از مخلصینش شاید بیشتر بود از سایرین».85 همین مخلصین و خواصّ بودند که بدون این که زحمتی بکشند می‏خواستند دارای اموال شوند، ولی حضرت علی علیه‏السلام به آنان باج نمی‏داد».
معمولاً حکومتها برای کارگزاران و زمامداران خود، آسایشی هر چند نسبی می‏آورند و مالی، مقامی، و امتیازاتی نصیب آنان می‏کنند، امّا:
«حضرت امیر سلام‏اللّه‏ علیه در ایّام خلافتش بدتر بود برایش و سخت‏تر برایش گذشت تا ایام قبل از خلافت، تا ایامی که زمان رسول‏اللّه‏ آن جنگ بود و برجسته‏ترین مرد برای جنگ بود. در زمانی که به خلافت رسیدند گرفتاریشان بسیار زیادتر بود، برای این که آن وقت عهده‏دار یک مسائل بزرگ بودند و غیر از چیزهایی که باید انجام بدهند مؤونه‏اش کم بود، مع‏ذلک خوب مقاومت کردند و اسلام را ترویج کردند.»86
بدین سان بر پیروان آن حضرت لازم است که به قدر توان، به تلاش، کار و خلاّقیّت در هر زمینه بپردازند و بی‏شک شبیه حکومت علوی را جز با تلاش و مجاهدت نمی‏توان پدید آورد. حکومت علوی، حکومتِ کسی بود که قناتها را جاری می‏ساخت، نخلستانها را آباد می‏کرد، از چاه آب می‏کشید، غذا و کمک به محرومان را شبانه بر دوش می‏کشید و بر در خانه آنان می‏برد، برای خرید به بازار می رفت، در سند قضاوت و فصل خصومت می‏نشست، در هنگامه نبرد بیشترین شمشیر را می‏زد، به مسؤولان و شخصیّتها و حتّی دشمنانش نامه می‏نوشت و آنان را نصیحت می‏کرد، در شرح وظایف مردم و رشد فرهنگی و فکری و معرفتی آنان سخنرانی می‏کرد، خطبه‏های جمعه را می‏خواند، امامت جماعت می‏نمود، حتّی بر مأذنه اذان می‏گفت، به عیادت بیماران می‏رفت، به دستِ خویش حدود الهی را جاری می‏ساخت، با یاران خود به شور و گفت‏وگو می‏نشست، شخصا به مشکلات مردم رسیدگی می‏کرد، حرفهای آنان را می‏شنید، نامه‏های آنان را می‏خواند، بازرسان آشکار و پنهان خویش را به شهرهای دیگر می‏فرستاد، مسائل فقهی و شرعی مردم را پاسخ می‏گفت، دستورالعمل‏ها و بخشنامه‏ها را می‏نگاشت، به حساب بیت‏المال شخصا و مرتبا رسیدگی می‏کرد و از حیف و میل آن بشدّت جلوگیری می‏کرد، مقصّران را بازخواست می‏نمود، کجیهای یارانش را همواره یادآور می‏شد، پند می‏داد، توبیخ و تهدید می‏کرد، صالحان را تشویق می‏نمود، و در فقدان آنان حتّی اشک می‏ریخت، خانه و کاشانه و شهر خود را در پی انجام مسؤولیت رها می‏ساخت، از مکّه به مدینه، از مدینه به میادین نبرد، از مدینه به یمن، از یمن به مدینه، از مدینه به بصره و کوفه، از کوفه به صفّین، و از کوفه راهیِ شام در نبرد با طاغیان بنی‏امیّه. چه کسی علی علیه‏السلام را در شش دهه زندگی، آرام و راحت دیده است. آری حکومت علوی حکومت کار و تلاش و خستگی‏ناپذیری و جهاد و جدّیّت و بیقراری در انجام وظایف و رسیدگی به امور بود.از امام خمینی بشنویم:
«انسان ببیند که حضرت امیر، سلام‏اللّه‏ علیه، در زندگیش چه وضعی داشته است، چه خلوصی در زندگی داشته است؛ چه در زندگی انفرادی، چه در زندگی اجتماعی. انسان تفکّر کند بر احوال حضرت امیر سلام‏اللّه‏ علیه، ملاحظه کند که چه زحماتی برای اسلام کشیده است، چقدر زخم خورده است، چقدر رنج برده است، چقدر تشنگی خورده، اینها را ملاحظه کند انسان.»87
و از زبان رهبر معظم انقلاب بشنویم:
«شما یک روزِ بی‏کار در زندگی علی‏بن ابی‏طالب نمی‏بینید، دائما کار، دائما تلاش، دائما عمل، آن هم به طور خالص برای خدا و در راه اسلام. تا وقتی در مکّه بودند، سرباز فداکار و پاکباخته پیغمبر، آن وقتی که همه پیغمبر را رد کردند او ایمان آورد. آن وقتی که همه او را تنها گذاشتند او محکم دامان پیغمبر را چسیبد، آن وقتی که دیگران جرأت اظهار همکاری و همراهی با پیامبر را نداشتند او صریحا و با صدای بلند نام پیامبر و آوازده اسلام را به همه جا پراکنده کرد و آن وقتی که دیگران به فکر جانِ خود بودند او به فکر جانِ پیغمبر بود و او بود که در بسترِ پیغمبر خوابید و او بود که سه سال در شِعب ابی‏طالب، این بارهایِ نان و خرمایی را که از این گوشه و آن گوشه به دست می‏آمد بر دوش گرفت و از این پیچ و خم‏های کوه شعب بالا برد و فریاد و فغان کودکان گرسنه را فرونشاند و اوب ود که بعد از هجرت پیغمبر چند روز با همه خطر و زحت در مکوه ماند، «و انت تقضی دَینی و تنجز عداتی»، قرضهای پیغمبر را ادا کرد، امانتهای پیغمبر را به صاحبانش رد کرد، استوار، آزاد، آخرین بقایای خانواده پیغمبر را با خود به مدینه آورد. وارد مدینه شد، از اوّلین جنگ پیغمبر قبل از جنگ بدر تا آخرین لحظاتی که پیغمبر با دشمنان می‏جنگید، امیرالمؤمنین یک لحظه شمشیرش را بر زمین نگذاشت. علی نگفت من سیزده سال در دوران غربت اسلام جنگیدم، حالا دیگر تازه‏واردها بجنگند، علی نگفت همه زحمات را تا حالا من بر دوش گرفتم، حالا دیگران [کار] بکنند؛ علی نگفت نتیجه مجاهدتها و زحمتها و شکنجه‏هایی که من بُردم چه شده است. چرا در حکومت اسلامی به مقامی نرسیدم، آن حکومت، حکومتِ مقام نبود و حکومتِ اسلام حکومتِ مقام نیست. همیشه کار کرد. بعد از آن که پیغمبر از دنیا رفت، هر لحظه‏ای هر چه را که وظیفه خود می‏دانست، با
کمال اخلاص انجام داد. آن روزی که باید فاطمه زهرا دختر پیامبر را، در معرض دیدِ مهاجر و انصار بگذارد گذاشت، آن روزی که باید به مسجد نرود نرفت، آن روزی که باید به مسجد برود، رفت. آن روزی که خلفای راشدین مشورت او و نظر او را می‏خواستند با اخلاص، با صدق، با صفا نظر خود را در اختیار آنها گذاشت. در جنگ، در صلح، در سیاست، در علم، در دین، همه را راهنمایی کرد. آن روزی که باید به انسان‏سازی و فردسازی بپردازد پرداخت. این که می‏گویند علی خانه‏نشین شد، دروغ است، علی یک روز هم خانه‏نشین نشد. یک روز هم از فعّالیّت اجتماعی دست نکشید. علی یک روز هم با جامعه‏اش، با انقلابش، با امّتش (که امّت او بود، چون امّت پیامبر بود) قهر نکرد، از کار کناره گرفتن، زودرنج بودن، دل نازک بودن، از حوادث و رویدادهای کوچک فورا رنجیدن و زبان به داد و بیدار گشودن از شأن علی پایینتر بود و علی دامانش به آن آلوده نشد. کار کرد... تا روزِ قیامت هم هیچ کس در عمل، در تلاش و فعّالیّت به پای علی نرسیده است و نمی‏رسد. و این شیعه علی و ای دوستداران علی چه شیعه و چه سنّی، ای برادران مسلمان در آفاق اسلامی، این امامِ امتِ اسلام، این شاگرد بزرگ پیغمبر و این معلم بزرگ قرآن، علی است که همه ما را به عمل و تلاش و مبارزه و مجاهده دعوت می‏کند، نه فقط با زبانش، بقلکه هم با زبانش و هم با عملش. این را من و شما می‏توانیم تقلید کنیم. این چیزی نیست که بگویی علی‏بن ابی‏طالب کار می‏کرد، من نمی‏توانم. البتّه کمیّت و کیفیّت کار من و شما با علی علیه‏السلام فرق دارد. خودِ آن حضرت هم فرمود که شما نمی‏توانید مثل من عمل کنید و در حجم من، «و لیکن اعینونی بورع و اجتهاد...» به من کمک کنید، کمک شما به علی به این است که ورع و پرهیزکاری و اجتناب از محرّمات و مشکوک‏ها را پیشه کنید و اجتهاد؛ هر چه می‏توانید کوشش کنید. به سرقله نرسیدید به دامنه خواهید رسید، به پیچ و خمهای بالا خواهید رسید؛ عمل و عمل.»88
معنای تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین علیه‏السلام
اکنون که ویژگیها و جلوه‏های تابناک حکومت علوی را شناختیم، باید به فکر عمل و تحقق بخشیدن به آنها در حدّ توانِ خود باشیم، و در اصل شیعه یعنی همین. این پیروی عملی از آن بزرگوار، تمسّک به ولایت محسوب می‏شود و جز آن، حرفی و ادّعایی تهی از واقعیت است:
«در این روز سعید [عید غدیر] یکی از چیزهایی که وارد شده است این است که بگویم: «الحمدللّه‏ الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه امیرالمؤمنین و اهل بیته». تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین چیست؟... مجرّد این که بگوییم ما متمسّک هستیم به امیرالمؤمنین، این کافی نیست، این تمسّک نیست اصلش. وقتی که حکومت الگو قرار داد امیرالمؤمنین سلام‏اللّه‏ علیه را در اجرای حکومتش این تمسک کرده است به ولایت امیرالمؤمنین. چنانچه او الگو نباشد یا این که تخلفات حاصل بشود از آن الگوی بزرگ، هزار مرتبه روزی هم بگوید خدا ما را از متمسکین قرار داده است جز یک کذبی بیش نیست.»89
«اگر قوه قضائیه تبعیت نکند از آن قضاء امیرالمؤمنین... آن هم هر چه بگوید ما متمسک هستیم برخلاف واقع است. تمسکی وقتی است که قوه قضائیه هم کارهایی که می‏کنند از روی الگوی علوی باشد که همان الگوی اسلامی است.»90 و همه مردم از همه طبقات و اقشار و در هر مقام که هستند موظفند عملاً ویژگیهای حکومت علوی را الگو و سرمشق خود قرار دهند و گرنه: «همین طور که گفتند ما شیعه علی هستیم و همین که گفتند ما متمسّک به ولایت امیرالمؤمنین هستیم این [ادّعا] کافی نیست. نمی‏شود این، ایم امور، اموری نیست که لفظی باشد و با الفاظ و عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است، اینها یک امور عملی است. یک حکمت عملی است اینها. باید کسانی که مدّعی هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، تبع او هستیم، باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن... و همه چیز تبعیت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم یک گزافی گفته‏ایم.»91
امید آن داریم که ما و همه شیعیان آن بزرگوار با الگو قرار دادن روش و سیره علمی، عملی، سیاسی، عبادی، فرهنگی و اخلاقی آن حضرت، گامی در راه خودسازی و بهبود وضع جامعه برداریم تا در روز واپسین از انتسابی عمل به آن امام همام سرافکنده نباشیم.
پی‏نوشتها
1 . امام خمینی، صحیفه نور، ج14، ص 224.
2 . همان، ج20، ص 27.
3 . همان، ج14، ص 224.
4 . صحیفه نور، ج1، ص 167-166.
5 . همان، ج20، ص 27.
6 . نهج‏البلاغه، نامه 45.
7 . ولایت فقیه، ص 20-18.
8 . همان، ص 20.
9 . صحیفه نور، ج8، ص 86.
10 . همان، ج3، ص 198.
11 . همان، ص 268.
12 . همان، ج3، ص 199.
13 . همان، ص 197.
14 . شؤون و اختیارات ولیّ فقیه ترجمه مبحث، ولایت فقیه کتاب البیع امام خمینی، ص 23.
15 . نهج‏البلاغه، خطبه 3.
16 . ولایت فقیه، ص 44-43.
17 . همان.
18 . نهج‏البلاغه، خطبه 27.
19 . صحیفه نور، ج10، ص 173.
20 . همان، ج 7، ص 170.
21 . نهج‏البلاغه، نامه 45.
22 . صحیفه نور، ج14 و 15.
23 . همان، ج1، ص 169.
24 . بحارالانوار، ج14، ص 268.
25 . همان، ج10، ص 29.
26 . کوثر، ج2، ص 215.
27 . صحیفه نور، ج14، ص 268.
28 . همان، ج10، ص 29.
29 . کوثر، ج2، ص 215.
30 . صحیفه نور، ج10، ص 168.
31 . همان، ج11، ص171.
32 . بحارالانوار، ج75، ص359.
33 . صحیفه نور، ج7، ص 201.
34 . همان، ج13، ص 183.
35 . همان، ج10، ص174.
36 . نهج‏البلاغه، نامه 41.
37 . همان، ترجمه و شرح فیض‏الاسلام، خطبه 215.
38 . صحیفه نور، ج13، ص 71.
39 . همان، ج20، ص 28.
40 . ولایت فقیه، ص44.
41 . نهج‏البلاغه، خطبه 3.
42 . ولایت فقیه، ص44.
43 . صحیفه نور، ج12، ص 115.
44 . همان، ج9، ص 42.
45 . نهج البلاغه، خطبه 200.
46 . همان، نامه 45.
47 . صحیفه نور، ج5، ص 150.
48 . ولایت فقیه، ص70.
49 . صحیفه نور، ج5، ص 238.
50 . همان، ج10، ص 126.
51 . صحیفه امام، ج18، ص 159-158.
52 . صحیفه نور، ج3، ص 84.
53 . همان، ج7، ص 260.
54 . همان، ج11، ص 37.
55 . نهج‏البلاغه، خطبه 136.
56 . همان، خطبه 97.
57 . شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج20، ص 316.
58 . وصیت نامه سیاسی ـ الهی، ص 12.
59 .
60 . نهج البلاغه، خطبه 25.
61 . شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج20، ص 316.
62 . صحیفه نور، ج14، ص 224.
63 . نهج‏البلاغه، حکمت 496.
64 . صحیفه امام، ج19، ص 7.
65 . همان، ج18، ص 153.
66 . نهج‏البلاغه، خطبه 181.
67 . همان، خطبه 206.
68 . صحیفه نور، ج12، ص 148.
69 . همان، ج5، ص 168.
70 . همان، ج14، ص 224.
71 . بحارالانوار، ج40، ص 336.
72 . نهج‏البلاغه، نامه 45.
73 . همان.
74 . صحیفه نور، ج2، ص 185.
75 . ولایت فقیه، ص35 ـ 36.
76 . صحیفه نور، ج1، ص 166.
77 . نهج‏السعادة، ج4، ص 30؛ خصال، صدوق، ص 310؛ بحارالانوار، ج41، ص105.
78 . نهج‏البلاغه، حکمت 307.
79 . صحیفه امام، ج19، ص 374-373.
80 . شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص 187.
81 . همان، ج 20، ص 195.
82 . صحیفه امام، ج3، ص 509.
83 . همان، ج 6، ص 267.
84 . همان، ج19، ص 375.
85 . حدیث ولایت، ج6، ص 47.
86 . صحیفه نور، ج16، ص 142.
87 . صحیفه امام، ج20، ص 22.
88 . صحیفه نور، ج8، ص 89.
89 . همان، ج14، ص 200.
90 . صحیفه نور، ج1، ص 123.
91 . در مکتب جمعه، ج2، ص 166-165.
92 . صحیفه امام، ج18، ص 154.
93 . همان، ص 154-155.
94 . همان، ص 155.

تبلیغات