آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

قرآن کریم نامه هدایت، منبع نور و شفای هرگونه درد فکری، اعتقادی و اخلاقی و مورد بهره‏وری خواص و عوام می‏باشد. هیچ کس از کنار آن محروم برنمی‏گردد و هر که آهنگ قرآن کند، آن را آسان و در حدّ خود، قابل فهم می‏یابد: «وَلقد یسّرنا القرآن للذکر فهل من مدّکر»(قمر /22). چنان که عقل و عاطفه را یکجا قانع می‏سازد؛ هنری که از عهده هیچ کس برنمی‏آید.
مقدار استفاده از دریای ژرف معارف قرآن کریم به نسبت افراد متفاوت بوده، همگان به طور یکسان از آن بهره‏مند نمی‏شوند.«فسالت أودیة بقدرها»(رعد /17) هر کس در هر مرتبه از معرفت و اطلاعات، تنها به اندازه درک و فهم خویش از آن بهره می‏برد؛ زیرا قرآن همانند دیگر کتب نیست که فهم بدوی و عرفی، نقطه پایان آن بوده، نیازی به کندوکاو بیشتر برای نیل به ژرفای آن نباشد. چه، «قرآن دریایی است که به قعر آن نمی‏توان رسید.»1 آیات قرآن دارای ظهر و بطن2 بوده، خزائن معارف آن درجات فراوان دارد: «آیات القرآن خزائن العلم.»3 چنان که استفاده از آن اختصاص به زمانی ویژه ندارد و کهنه‏شدنی نیست.4
علت نیازمندی قرآن به تفسیر نیز از همین روست. اما تفسیر وحی، ابزار و شرایط ویژه‏ای می‏طلبد و فهم و برداشت هر فرد از قرآن، ارتباط تنگاتنگی با آن شرایط و ابزار دارد. رمز مهم اختلاف در برداشتهای قرآنی مفسّران، تفاوت در برخورداری از آن شرایط و چگونگی استفاده از آنها در تفسیر قرآن می‏باشد. بیشتر آن شرایط و ابزار، از نوع علم و آگاهی است.
آگاهیهای لازم و مؤثر در فهم متن وحی و برداشت از آن، دوگونه است:
الف. آگاهیها و اطلاعاتی که در اصطلاح «علوم خادم» قرآن نامیده می‏شود. این نوع از علوم برای هر مراجعه‏کننده به قرآن لازم بوده، نقش کلیدی و ابزاری در درک مفاهیم و ظواهر قرآن دارد، و بدون آن اصولاً نمی‏توان قرآن را فهمید یا تفسیر نمود؛ مانند لغت، ادبیات عرب، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، فقه و اصول و جز اینها، که به گفته محققان علوم قرآنی، پانزده علم5 می‏باشد.
ب. اطلاعاتی که با گذر از مرحله نخست، مفسّر را در فهم مراد متکلّم یاری می‏دهد و نسبت به آگاهیهای مرحله قبل در سطح بالاتری قرار دارد. این گونه دانش و اطلاعات، معروف به پیش‏فهم‏ها و پیش‏فرضهایی است که مفسّر با تکیه به آنها به سراغ قرآن می‏رود و امروزه به نام هرمنوتیک (Hermenutics)، یعنی ابتناء تفسیر و فهم متون بر پیش‏فهم‏ها، علایق و انتظارات مفسّر شهرت یافته است. فرض دانش هرمنوتیک این است که هیچ متنی، از جمله متون دینی، بدون پیش‏دانسته‏ها، قابل فهم نیست و هیچ مفسّری با ذهن خالی نمی‏تواند به سراغ قرآن برود؛ چه، اطلاع و آگاهی هر چه بیشتر از شاخه‏های علوم انسانی و حتی تجربی، مفسّر را در هر چه بهتر فهمیدن کلام باری، یاری می‏دهد.
آنچه اینک مورد بررسی قرار می‏گیرد، نظری به مسأله هرمنوتیک و پاسخ به پرسشهایی است همانند: هرمنوتیک چیست؟ آیا پیش‏دانسته‏ها، حقیقتا در تفسیر قرآن نقش دارند؟ اگر آری، میزان این تأثیرگذاری چه اندازه است؟ آیا از هر دانشی که گمان شود در فهم نص دینی نقش دارد باید استقبال کرد؟ یا این که استفاده از علوم و معارف بشری و خضوع مفسّر در مقابل پیش‏فهم‏ها، حد و مرزی معین دارد؟ و اصولاً امکان دارد کسی با ذهن خالی از هر پیش‏داوری به سراغ قرآن برود؟ و سرانجام این که معنای «با ذهن خالی به سراغ قرآن رفتن» چیست؟
تعریف هرمنوتیک
واژه هرمنوتیک (Hermenutics) از فعل یونانی Hermenuein، به معنای «تفسیر کردن» مشتق شده، و از نظر ریشه‏شناختی با هرمس (Hermes)، خدای مخترع زبان و کلام و پیام‏آور خدایان، پیوند دارد. در واقع، هرمس رسالتی دوگانه داشت و از دیدیونانیان او هم خالق زبان بوده و هم به یاری آفریده خود، ناقل پیام خدایان از آسمان به زمین بوده است.6 این پیوند، بازتابی از ساختار سه مرحله‏ای عمل تفسیر است که عبارتند از: پیام (متن)، تفسیر و مفسر (مخاطبان).
سقراط در رساله کراتیلوس (Craylus)با اشاره به خدای هرمس می‏گوید، او می‏تواند علاوه بر مفسّر و پیام‏آور بودن، دزد، دروغگو و حیله‏گر نیز باشد.7 تعبیر این بیان آن است که کلمات هم قادرند حقیقت امور و پدیده‏ها را آشکار سازند و هم می‏توانند آنها را مخدوش یا پنهان کنند.8 چون پیامهای هرمس، همواره دارای ایجاز و ایهام و ابهام بود، هر گروهی از مردم به گونه‏ای سخنان او را تفسیر می‏کردند. در واقع، مفهوم و مبنای فلسفه هرمنوتیک از همین دوگانگی و ابهام سرچشمه گرفته است. به این معنی که انسان همواره به سبب عدم برداشت درست از زبان و کلام در معرض خطر گمراهی قرار دارد و برای درک درست معانی، نیازمند تفسیر و بهره‏گیری از روشهای خاص برای تأویل متن می‏باشد؛ از این‏رو، هر جا مسأله فهم در کار است، هرمنوتیک حضور دارد. برای شناخت بهتر این دانش، باید اصول آن را شناخت. در این جا اشاره‏ای گذرا به اصول هرمنوتیک می‏شود و در ادامه مقال، نقد آن خواهد آمد.
برای فهم دانش هرمنوتیک قواعد و اصولی را یادآور شده‏اند که مفسّر با رعایت آنها قادر به شناسایی متن موردنظر خواهد بود:
1 ـ پیش‏فهم‏ها یا پیش‏دانسته‏های مفسّر (دور هرمنوتیکی).
2 ـ علایق و انتظارات هدایت‏کننده مفسّر.
3 ـ پرسشهای وی از تاریخ.
4 ـ تشخیص مرکز معنای متن و تفسیر متن به عنوان یک «واحد» بر محور آن مرکز.
5 ـ ترجمه متن در افق تاریخی مفسّر.9
در تحلیلی که گادامر از هرمنوتیک ارائه می‏دهد، همین اصول را یادآور می‏شود.10 تقریبا همه متفکران هرمنوتیک در غرب بر دو مسأله توافق دارند: ضرورت تفسیر متون (چه متون قدیم، جدید و یا همه آثار هنری) و دیگر این که تفسیر نباید بی‏ضابطه باشد. حداقل کاربرد واژه‏ها را باید فهمید؛ لذا اگر کسی از نظر قواعد زبان و آنچه اهل لغت گفته‏اند، اطلاعات جامعی داشته باشد، می‏تواند متنی را که از قدیم به یادگار مانده است، تفسیر کند. البته در مورد متون فنّی یک شرط دیگر هم باید افزود وآن آشنایی با «فنّ» است؛ مثلاً کسی که می‏خواهد یک متن کلامی یا فلسفی را تفسیر کند، باید اهل فلسفه و کلام، (و به اصطلاح اهل فن) باشد، چنان که در ترجمه و شرح متون ریاضی، حقوقی، نجومی و غیره، باید از این علوم اطلاع کافی داشته باشد، و گرنه هر چند در ادبیات آن زبان قوی باشد، قادر به ترجمه، شرح و تفسیر آن نخواهد بود. با تحوّلی که در این دانش پدیده آمده، «هرمنوتیک امروزه نامی است برای رشته‏ای از معارف بشری و دانشی از دانشها که با معرفت و شناخت و فهم و درک و تفسیر سروکار دارد و می‏کوشد با توضیح پیش‏فرض‏های آشکار و نهان در سخنان آدمیان و متون علمی و دینی و مطلق تجلیّات بشری (Humanexpressions)، به تفسیر آنها بپردازد و به کشف معنا، بویژه معنای باطنی یا تأویل این تجلیّات و آثار دست یازد... از نظر هرمنوتیک، خودِ فهم، محتاج فهمیدن و خودِ تفسیر یک مسأله فلسفی است. از نظر هرمنوتیک خودِ تفسیر نیازمند تفسیر است.»11
به اعتقاد متفکران این علم، برای یک تفسیر دقیق و درست علاوه بر فهم بافت فرهنگی و تاریخی خاص مؤلف، درک و دریافت ذهنیت و نیّت مؤلّف ضروری است. شناخت نیّت مؤلف از طریق نوعی پیشگویی یا جهش شهودی انجام می‏پذیرد. مفسّر از این راه، فهم و آگاهی مؤلف را آزاد ساخته، از آن رازگشایی می‏نماید و آن را مشکوک می‏سازد. در اثر این رازگشایی از ذهنیت مؤلف، مفسر به دریافتی وسیعتر و فهمی بهتر از فهم خود مؤلف نسبت به عقایدش نایل می‏شود؛ یعنی مفسّر عقاید مؤلّف متن را بهتر از خود او می‏فهمد! هر چند این که مخاطب یا مفسّر، بتواند بهتر از خود مؤلّف سخن او را بفهمد و از متن فراتر رود، مقبول بسیاری از هرمنوتیک‏شناسان معاصر نیست.12
پیشینه تاریخی و خاستگاه هرمنوتیک
پس از آشنایی اجمالی با مفهوم هرمنوتیک، لازم است بدانیم خاستگاه اصلی این مبحث، غرب و تمدنهای کلاسیک غربی است. پایه و اساس آن این است که چگونه باید متونی را که نویسندگانش درگذشته‏اند و شرایط تاریخی آنان از بین رفته است، مطالعه کرد و به معنای آنها پی برد؟
آگوستین هرمنوتیک را «علم تأویل کتاب مقدس» معرفی کرده است.13 هرمنوتیک در غرب قرنها به تفسیر کتب مقدس یهود و نصاری اطلاق می‏شد. گویا آغازگر آن «فیلون» بوده که به تأویل علاقه ویژه داشته و مؤسّس و مروج سبک تأویلی در تفسیر کتب مقدس بود. مجادله بر سر چگونگی تفسیر کتاب مقدس در میان یهودیان و مسیحیان همواره وجود داشت، تا این که در اواسط قرن نوزدهم میلادی، متفکر آلمانی، شلایر ماخر (1834-1768م) در آن تأمل تازه‏ای نمود و به آن توسعه داد، و از این رهگذر هرمنوتیک نوین تولد یافت.14
وی را پدر کلام جدید و کانتِ هرمنوتیک خوانده‏اند.15 او اثبات کرد که کتاب مقدس مسیحی به هیچ گونه روش تفسیری خاصی نیاز ندارد. تنها مسأله اساسی برای تفسیر آن، فراهم آوردن مبانی دستوری (زبان‏شناختی ـ گرامر) و شرایط روان‏شناختی لازم برای فهم متون می‏باشد. پس از او، ویلهلم دیلتای (1912-1833م) رویکرد هرمنوتیکی ماخر را گسترش داد و درصدد پایه‏ریزی روش عام و جهانشمول برای علوم انسانی براساس روش هرمنوتیک بود، ولی بدان توفیق نیافت. او نشان داد که هرمنوتیک جدید با دوره اصلاح دین و اختلاف پروتستانها و کاتولیکها اوج گرفته است. وی بحث «نیّت مؤلّف» شلایر ماخر را رد کرد و معتقد بود روش علوم طبیعی، تبیین است و روش علوم انسانی، فهمیدن.
هانس گتورگ گادامر، پس از دیلتای، در این زمینه به نوآوری پرداخت و پژوهشگران را به تأمل و بازنگری درباره مبانی و نحوه فهم و بینش خود دعوت کرد. به اعتقاد او، باید بین شناخت و فهم تفکیک قائل شد؛ زیرا هر شناختی متضمّن فهم نیست، فهم در اثر پیوند افقها حاصل می‏شود. منظور وی از تقریب افقها (fusion of Horizens)، نزدیک کردن افق سوژه با متن است. هر متن و اثر، در زمان و مکان خاص، معانی و تعابیر خاص دارد. لذا برای فهم آن باید افق و دیدگاه خواننده و دیدگاه تاریخی متن، متحد شوند و در این صورت، چون افقها تعدیل و تغییر می‏یابند، هیچ‏گونه تفسیر نهایی و عینی متصور نیست و فهم درست و نادرست وجود ندارد. به اعتقاد او، نباید در متن محصور شد، پیش‏فرض‏ها تعیین کننده معنای متن‏اند، و منشأ اختلاف تفاسیر، استناد مفسّران به پیش‏فرض‏ها، پیش‏داوری‏ها و انتظارات و پرسشهای خاص است. تفسیر متن همواره مبتنی بر چیزی است که پیشاپیش داریم و هیچ موضوع یا متنی را فارغ از پیش‏فرض‏ها نمی‏فهمیم.16
به اعتقاد پل ریکور، هرمنوتیک خاص مربوط و مخصوص به متون مقدس بود و ما باید سعی کنیم کاربردهای ویژه را پشت سر گذاشته، به هرمنوتیک عام برسیم.
انقلاب اول در هرمنوتیک، گذار از هرمنوتیک خاص به عام بود. گام دوم و انقلاب کپرنیکی بعد، گذار از معرفت‏شناسی (دیلتای) به هستی‏شناسی (هایدگر و گادامر) است.17
«فرهنگ فلسفه و مذهب» مراحل تحول هرمنوتیک را چنین وصف کرده است:
ـ کشف معنای اصلی متن (متون مقدس یا ادبیات کلاسیک)؛
سریان هرمنوتیک به تاریخ و علوم انسانی (ویکو)؛
ـ توسعه هرمنوتیک به وسیله روشهای دستور زبانی و روان‏شناختی (شلایر ماخر)؛
ـ عمومیت به تفکر تاریخی؛ چرا که فهم، تاریخی است (یوهان درویسن)؛
ـ تمیز بین روشهای علوم طبیعی و علوم انسانی و کاربرد هرمنوتیک به عنوان مبنایی کلی در علوم انسانی (دیلتای)؛
ـ تحلیل هستی‏شناسانه وجود: هر متن از هستی سخن می‏گوید، اتحاد هرمنوتیک و هستی‏شناسی (علوم طبیعی و علوم انسانی) به دور هرمنوتیکی گرفتار می‏شود (هایدگر)؛
ـ کاربرد روش هایدگر در تئولوژی (رودلف بولتمان)؛
ـ جهانشمولی هرمنوتیک؛ ما به تاریخ تعلق داریم، نه تاریخ به ما. هستی که قابل درک است، زبان می‏باشد (گادامر)؛
ـ تأکید بر جنبه‏های عینی، برخلاف روش گادامر و هایدگر که به فاعل اهمیت بیشتری می‏دادند (امیلیو بتی)؛
ـ ویژگی کنترل تفسیر هرمنوتیک (پل ریکور).18
طبق یک تقسیم دیگر، چهار گرایش به هرمنوتیک وجود دارد که بیانگر روند وسیعتر تاریخی این دانش است:
الف: گرایش محافظه‏کارانه (سنتی یا رمانتیک): شلایر ماخر، دیلتای وهرش در این دسته قرار می‏گیرند. بر این اساس، مفسّر می‏تواند با به کارگیری روش درست به مقاصد مؤلّف دست یابد.
ب: گرایش میانه‏رو: گادامر و ریکور و بتی، گرایشی میانه‏رو دارند. ایده کلی آنها این است که تفسیر همواره خلاقانه است و همیشه دیالوگی بین مفسّر و مؤلف (یا متن) وجود دارد. به گفته گادامر، بهترین حالت، پیوند افق آن دو می‏باشد.
ج: گرایش تندرو؛ که شامل نیچه، هایدگر، فوکو و دریدا می‏شود. ایده کلی این است که به سبب خلاقیت موجود در تفسیر، معلوم نیست مفسّر بتواند با معنای اصلی و اولیه مؤلف ارتباط برقرار کند. به گفته فوکو «مؤلف مرده است». بر این اساس همه فهمها نسبی است.
د: گرایش انتقادی. هابر ماس، از اینگروه است. بر این اساس با تأمّلی نقّادانه می‏توان از ارتباط با سنت آگاهتر شد و تا حدی از انحرافهای مربوطه مصون ماند.19
بدین‏سان ملاحظه می‏شود که هرمنوتیک کلی و هماهنگ وجود ندارد. این دانش اکنون به نوعی نظریه معرفت‏شناختی تبدیل شده و در پژوهشهای علوم انسانی، اجتماعی، بویژه فلسفه، زبان‏شناسی، نقد ادبی و هنری و حتی سیاسی رواج یافته و مهمترین ویژگی آن در تمام زمینه‏ها، تکیه بر پیش‏فرض‏ها است.
زمینه‏های پیدایش هرمنوتیک در غرب
الف. شَطَحی بودن اصول اولیه دیانت مسیحی که قوای ادراکی انسان از تصوّر و تصدیق آن ناتوان است؛ مانند تثلیث و خدا.
اربابان کلیسا در گذشته و حال در پاسخ این که چرا این معارف قابل درک و فهم نیست، مسأله قداست آن را مطرح می‏ساختند و از چون و چرا جلوگیری می‏کردند. آنان تنها بر تسلیم و پذیرش محض تکیه می‏نمودند و به کسی اجازه تحلیل و تفسیر محتوای کتاب مقدس را نمی‏دادند. پیدایش هرمنوتیک جدید (به گفته دیلتای)20 بیشتر معلول مناقشاتی بود که پس از دوره رنسانس درباره تفسیر کتاب مقدس بین پروتستانها و کاتولیکها پدید آمد؛ از این‏رو، متکلمان و انجیل‏شناسان مسیحی مانند رودلف بولتمان، تمام کوشش خود را در جهت به‏کارگیری هرمنوتیک برای تفسیر کتاب مقدس و «اسطوره»زدایی از پیام آن صرف کردند. هدف آنان کشف، تفسیر و تأویل معانی و حقیقت روحانی کتاب مقدس (عهدین) بود، به گونه‏ای که هر نسل بتواند کتاب مقدس، بویژه انجیل را خطاب به خود درک و فهم کند.
ب. گزارشی بودن متون مسیحیت؛ چرا که اناجیل مختلف را سالها پس از عیسی مسیح علیه‏السلام نوشته‏اند و نویسنده هر یک معلوم است.21
ج. تضاد آن با علم و پیشرفت. کلیسا هرگونه کشف علمی جدید را برخلاف مقبولات انجیل تلقّی، و آن را مردود دانسته و مخترعان، محاکمه و بازداشت می‏شدند.
د. محدودیت دیانت مسیحی؛ زیرا دستورات زیادی در مسائل دینی و دنیوی آن وجود ندارد. از این‏رو اربابان کلیسا دست خود را برای وضع قوانین و تغییر شریعت، همیشه باز می‏دیده‏اند؛ در نتیجه قسمت مهمی از احکام آن، منشأ زمینی دارد. گویا این امر اندکی قبل از ظهور اسلام یا همزمان با آن رواج داشته که قرآن کریم می‏فرماید:
«فویلٌ للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عنداللّه‏ لیشتروا به ثمنا قلیلاً» بقره /79
اینها (و شاید علل دیگری نیز باشد) زمینه بحث برخورد با متون مقدس را فراهم کرد تا متفکران مسیحی بتوانند الهیات خود را نجات بخشند. آنان با هدف حل مشکل عقلانی نبودن اصول، مشکل مخالفت با علوم جدید، و تغییر و اصلاح قسمتی از احکام شریعت مسیحی، متون مسیحی را در اختیار روشنفکران قرار دادند تا به شکل دلخواه خود درآورند و چون لفظ را نمی‏توانستند تغییر دهند، هر چه خواستند در حوزه معنی به اجرا درآوردند. بر این اساس، هرمنوتیک که معنی را تابعی از متغیّر شرایط ذهنی و فرهنگی نویسنده و خواننده می‏داند، پدید آمد. بدین‏سان اسپینوزا، متون مسیحی و یهودی را از حوزه حقیقت خارج ساخت و گفت شدت عاطفه و قدرت تخیل پیامبران باعث می‏شود که اظهارات آنان به کشف یک حقیقت مربوط باشد، و نه ابلاغ یک فرمان لازم‏الاجرای معتبر؛ یعنی وقتی پیامبری اعلام می‏کند که از خدا سخن می‏گوید در واقع از خود سخن می‏گوید و احوال درونی خود را آشکار می‏کند؛ لذا چهره خدا نزد هر پیامبری رنگ دیگری به خود گرفته، اوصاف انسان مبنای اوصاف خدا می‏گردد.22
آری، بدین‏گونه، در غرب هرمنوتیک پدید آمد. روشنفکران با این کار، مسیحیت را به انزوا کشاندند و از حرمت آن کاستند.
پیشینه‏یابی هرمنوتیک در جهان اسلام
تعریف، اصول و انگیزه پیدایش مبحث هرمنوتیک با متون مسیحی مرتبط است. سؤال این است که آیا می‏توان همین مباحث، با آن مبانی و اهداف را درباره متون اسلامی، بویژه «قرآن کریم» مطرح کرد؟ آیا اصول دیانت اسلام، مبهم و غیرقابل فهم است؟!
آیا قرآن کریم که بدون کم و کاست و هیچ‏گونه تغییر از عالم غیب مستقیما بر قلب رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل و بلافاصله نوشته شده، مانند انجیل باید فرض شود که نوشته‏ای است اخباری و دستنوشته‏ای به دلخواه افراد و نه وحی مستقیم؟
آیا اسلام و تعالیم قرآن با علم و تمدن جدید تضاد دارد که نیاز به بازنگری داشته باشد؟ یا این که شریعت اسلام جامع و کامل نیست؟
مسلما از دید هر صاحب اندیشه سالم و بی‏غرض، پاسخ به همه سؤالات یاد شده منفی است. تطبیق مباحث فلسفه دین دانشمندان غربی که از سر استیصال،راه‏حلی برای ادامه حیات انجیل و تورات تحریف شده ارائه کرده‏اند، بر قرآن کریم و سنّت پیامبر و ائمه علیهم‏السلام ، تقلیدی ناشیانه و ویرانگر است.
بحث هرمنوتیک در جهان اسلام به گونه مستقل و معنای جدید آن، تاکنون مطرح نبوده است. البته موضوع تأویل، یعنی گذر از لفظ و رسیدن به معانی پنهان، در میان مفسران همواره وجود داشته است و از این رهگذر روشها و مناهج تفسیری، انواع تفسیر رمزی، اشاری، شهودی، عقلی و اجتهادی و تفسیر به رأی پدید آمده‏اند. عرفا و باطنیان به تأویل و تفسیر باطنی متون دینی، توجّه کامل داشته‏اند. اما با این همه، تأویل صحیح با هرمنوتیک که از غرب آمده، تفاوت زیادی دارد. علل و زمینه‏های پیدایش هرمنوتیک در مورد متون مسیحی را نمی‏توان به تأویل قرآن مرتبط دانست؛ لذا طرح این مبحث، به گونه پراکنده در برخی از محافل علمی جهان اسلام جدید می‏نماید.
جای پای هرمنوتیک در آثار اندیشمندان ایرانی
چنان که گذشت، هرمنوتیک یا علم تفسیر متن با تکیه بر پیش‏دانسته‏ها، در غرب پیشینه‏ای طولانی دارد، ولی از آن جا که تحولات علمی و تکنولوژیک معمولاً پس از چندین دهه تأخیر، آن هم به شکل ناقص به کشور ما می‏رسد، این مبحث نیز بسیار دیرتر از آنچه شایسته بود وارد حوزه اندیشه اسلامی شد. حتی می‏توان گفت جهان عرب در اخذ پیشرفتهای مربوط به علوم انسانی گامی چند از ما جلوتر بوده‏اند. طی سالهای اخیر کتابها و مقالاتی در این زمینه در مصر تألیف شده است؛ از جمله می‏توان از کتاب «علم التفسیر» اثر القس عزیز فهیم نام برد. بتازگی این مبحث در محافل علمی و مطبوعاتی ما راه یافته و کوششهایی در این‏باره انجام گرفته است. هر چند در قالب مقالات و نقدها این بحث آمده، اما به صورت منسجم در قالب یک کتاب، تنها نوشته موجود کتاب هرمنوتیک، کتاب و سنت نوشته محمد مجتهد شبستری است که آن را چنین معرفی می‏کند:
«موضوع کتاب این است که مفسّران وحی اسلامی براساس پیش‏فهم‏ها، علایق و انتظارات خود از کتاب و سنّت به تفسیر آن پرداخته‏اند.»23
کوشش اصلی نویسنده کتاب نشان دادن ارتباط تفسیر از متن با پیش‏فرض‏ها و انتظارات است، و این که آنچه علمای اسلامی از متون دینی می‏فهمند، براساس پیش‏فهم‏ها و انتظاراتشان است و به هیچ وجه کاملاً منطبق بر متون دینی نیست.
وجود اختلاف برداشتها نشانه و دلیل فاصله میان متن و تفسیر آن می‏باشد.
«تنقیح تمام‏عیار پیش‏فهم‏ها، علایق و انتظارات مفسّران و فقیهان در هر عصر، شرط اساسی و اصلی هر گونه تفسیر و افتاء قابل‏قبول است و تکامل دانش دین بدون این بازنگری و تنقیح میسّر نیست.»24
در دانش هرمنوتیک، تخلیه ذهن از هر پیش‏دانسته و سؤال در مقام تفسیر نه تنها ممکن نیست، بلکه این دو از مقدّمات و مقوّمات فهم متن شمرده می‏شوند25 و تفسیرهای گوناگون هر عصر انعکاسی از دانشها، نزاعها، جدالهای فکری و نیازهای عصر مفسّر است، به گونه‏ای که اگر مفسّر در آن زمان و مکان نمی‏زیست، این‏گونه تفسیر پدید نمی‏آمد.26
منظور از پیش‏دانسته‏ها در نظر هرمنوتیک‏شناسان، اطلاعات بیرونی مفسّر و برگرفته از زمینه اجتماعی، سیاسی و فرهنگ هر عصر است؛ یعنی آگاهی از شاخه‏های مختلف علوم انسانی، انسان‏شناسی، جامعه‏شناسی، باورهای فرهنگی، دینی و حتی آداب و رسوم رایج در هر عصر، اطلاع از اختراعات و اکتشافات قوانین حاکم بر جهان، همه را در برمی‏گیرد. در عمل نیز شاهد به کارگیری این اطلاعات هستیم. مفسّرانی که آگاهیهای آنان از زمان خود بیشتر بوده، طبعا احاطه بیشتری نیز به مباحث قرآن داشته و دریافتهای آنان عمیقتر بوده است. هر چند این برداشتها آگاهانه انجام نگیرد، اما متأثر از دید علمی، اجتماعی و سیاسی مفسّر به موضوع است، به گونه‏ای که اگر این معلومات نبود، مفسّر چنین برداشتی نداشت و آیه را به گونه دیگر تفسیر می‏کرد، یا میان مضمون آیه و بحث اجتماعی یا تاریخی ارتباط برقرار نمی‏کرد. همه اینها بدون شک ناشی از اطلاعات عصری مفسّر است.27
نمونه‏هایی از چنین تأثیرگذاری را در تفسیر آیات زیر می‏توان مشاهده نمود:
«اللّه‏ الذی رفع السموات بغیر عَمَدٍ ترونها» (رعد /2)، که گفته شده این آیه با توجه به علم روز به قانون جاذبه زمین اشاره دارد.28 و آیه: «هو الّذی خلق اللیل و النهار و الشمس و القمر کلّ فی فلک یسبحون» (انبیاء /33) به اتمسفر و فضای خاص در آسمان29 و آیه: «الذین یأکلون الرّبا لایقومون الاّ کما یقوم الّذی یتخبّطه الشیطان من المسّ»(بقره /276)، به نسبت دیوانگی به میکرب خاص در مغز (و نه به شیاطین) اشاره دارد.30
اینها پاره‏ای از نظرات و استدلالهای طرفداران دانش هرمنوتیک درباره تفسیرقرآن، در ایران است. چنان که ملاحظه شد، اینان تفسیر صحیح را در گرو برخورداری هر چه بیشتر از پیش‏دانسته‏ها و معلومات قبلی مفسّر می‏دانند، و این که با ذهن خالی نمی‏توان به سراغ قرآن رفت.
اکنون باید ببینیم میزان تأثیر اطلاعات بیرونی و پیش‏دانسته‏ها در فهم و برداشت از قرآن چه اندازه است؟ و آیا اصولاً قرآن را بدون چنین زمینه‏ای نمی‏توان فهمید؟
میزان تأثیر پیش‏فهم‏ها بر فهم قرآن کریم
از دیرباز اصل پذیرفته شده در مورد فهم قرآن این بوده که، قرآن کریم قابل درک و فهم می‏باشد و تفسیر آن به ابزاری ویژه نیاز دارد. قرآن نه معمّاست که به هیچ‏رو، جز برای معصومان قابل درک نباشد و نه درک و فهم آن آنچنان ساده و آسان است که هر عرب بیسواد یا عجم کم‏سواد، تنها با در اختیار داشتن ترجمه‏ای از قرآن، به ژرفای آن راه پیدا کند؛ چه این که قرآن در عین آسانی «ولقد یسّرنا القرآن للذکر» (قمر /17)، وزین و سنگین است «انّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً»(مزمّل /5). برای درک آن، جدا از ابزار کلیدی فهم دلالت الفاظ بر معانی، و رعایت سایر قواعد، مفسّر نباید آراء و نظرات خود را «ملاک و معیار» گرفته، با این نگرش به سراغ قرآن برود. درک واقعی و صحیح هنگامی صورت می‏گیرد که انسان با ذهن خالی از هرگونه علاقه و پیش‏داوری و انتظارِ از پیش تعیین‏شده به تفسیر کتاب خدا بپردازد. از سوی دیگر، نقش پیش‏دانسته‏ها و پیش‏فهم‏ها را در فهم نمی‏توان منکر شد؛ چه، هر مفسّری که در هر یک از رشته‏های علمی تخصّص داشته باشد یا به فرقه و مذهب خاصی وابسته باشد، قهرا بر تفسیر و نگاه او به قرآن تأثیر می‏گذارد. امّا بحث این است که به طور کامل و دربست نباید تسلیم آن باشد. حداکثر آن است که اطلاعات پیشین مفسّر، اجمالاً در فهم قرآن سهم دارند؛ زیرا افراط در تکیه بر اندوخته‏های پیشین، و سوابق ذهنی و اعتقادات مذهبی و کلامی، به منزله عینکی رنگین در برابر چشمان مفسّر است که همه چیز را به همان رنگ دیده، او را از درک درست ناتوان می‏سازد.
یکی از آفاتی که همواره متون دینی را تهدید کرده و می‏کند همین است که با توشه سابقه ذهنی و ملاک قرار دادن دانش بشری خود، متون دینی را تفسیر کنیم. این کار یک نوع تحریف معنوی به شمار می‏آید. معیار و ضابطه به کارگیری پیش‏دانسته‏ها، این است که بر سوابق مسلّم و قطعی ذهنی و اصول متعارف وموضوعه‏ای که قابل برهان است تکیه شود، و از استناد به ذهنیات خیالی و غیریقینی، و نیز از سوابق روانی دلخواه و هوسها و هر پیش‏داوری که موجب آسیب رسیدن به فهم درست آیات می‏شود، جدا پرهیز گردد. بدین‏سان باید ذهن را از «پاسخ»ها خالی کرد. طرح سؤال مانع ندارد. نباید پاسخها را از قبل تعیین و آیات را بر آنها منطبق ساخت؛ همان‏گونه که نظریات علمی را به هنگام تفسیر باید کنار گذاشت.
علاّمه طباطبائی رحمه‏الله می‏فرماید:
«وقتی ذهن آدمی مشوب و پابند نظریه‏های خاصی باشد، در حقیقت عینک رنگینی به چشم دارد که قرآن را نیز به همان رنگ می‏بیند و می‏خواهد نظریه خود را بر قرآن تحمیل نموده، قرآن را با آن تطبیق دهد. پس باید آن را تطبیق نامید نه تفسیر. آری فرق است بین این که یک دانشمند، وقتی پیرامون آیه‏ای از آیات فکر و بحث می‏کند، با خود بگوید: ببینیم قرآن چه می‏گوید؟ یا آن که بگوید این آیه را به چه معنایی حمل کنیم. اولی که می‏خواهد بفهمد آیه قرآن چه می‏گوید، باید تمامی معلومات و نظریه‏های علمی خود را موقّتا فراموش کند، و به هیچ نظریّه علمی تکیه نکند، ولی دومی، نظریات خود را در مسأله دخالت داده و بلکه براساس آن نظریه‏ها بحث را شروع می‏کند، و معلوم است که این نوع بحث، بحث از معنای خود آیه نیست.»31
نمونه عینی سخن علاّمه، روش خود وی در تفسیر المیزان است. با این که ایشان در فلسفه، علوم عقلی و عرفان صاحب‏نظر است، اما در تفسیر و فهم آیات به سوابق ذهنی و رشته علمی خود تکیه نمی‏کند. ایشان پس از بحث از مفاد آیه، گاه مطالب فلسفی اجتماعی و غیره را نقل می‏کند، اما به هنگام استظهار از قرآن، به این نظریات استناد نمی‏نماید.
سید قطب نیز تفسیر صحیح را در گرو کنار نهادن پیش‏فرض‏ها و نظریات علمی دانسته، می‏گوید:
«سبب این تأویلها [مربوط به مبهمات قرآن و امور غیب که برخی انجام داده‏اند [آن است که آنان با پیش‏فرض‏های ذهنی خودشان که از غیر قرآن گرفته‏اند به سراغ قرآن رفته‏اند و می‏خواسته‏اند قرآن را با همان پیش‏فرض‏ها و پیش‏فهم‏ها تفسیر کنند... راه درست در فهم و تفسیر قرآن و فهم جهان‏بینی اسلامی این است که انسان تمام پیش‏فهم‏ها و پیش‏فرض‏ها را از ذهنش پاک کند و با قرآن بدون هیچ‏گونه پیش‏فرضی روبرو شود و احکام و معارف را همان‏گونه که قرآن و حدیث تصویر می‏کنند دریافت کند. چنین کسی قرآن را براساس پیش‏فرض‏های خود ارزیابی و تفسیر نمی‏کند.»
آن گاه خود چنین اعتراف می‏کند:
«من خودم را تبرئه نمی‏کنم، در نوشته‏های سابق و نیز در جلدهای پیشین فی‏ظلال پایبند برخی از پیش‏فرض‏ها بوده‏ام، که امیدوارم در آینده جبران کنم.»32
در مقابل دیدگاه افراطی که می‏گوید بدون تکیه بر پیش‏دانسته‏ها و پیش‏فهم‏ها، قرآن قابل فهم نیست، نگارنده معتقد است اندوخته‏های پیشین، دید مفسّر را توسعه می‏بخشد، و اجمالاً و به صورت جزئی در فهم قرآن مؤثّر است. اما کلیّت آن به هیچ وجه نمی‏تواند پذیرفته باشد؛ زیرا منتهی به اجرا کردن اصول هرمنوتیک برخاسته از غرب، در مورد متون اسلامی خواهد شد و قیاس قرآن با کتاب مقدس مسیحیان سراسر اشتباه و خطاست.
چگونگی فهم قرآن کریم
تأکید مفسّران سختکوش و راستین بر این نکته بوده که باید مستقیما به سراغ خود قرآن رفت. سبک تفسیر قرآن به قرآن، در عصر معصومین علیهم‏السلام مورد استفاده اهل‏بیت بوده است؛ گرچه پس از دوره حضور این روش در میان مفسّران آنچنان که باید، رواج نداشته است، و تنها در سده اخیر، مرحوم علاّمه طباطبائی با تفسیر المیزان آن را احیا نموده است، اما به هر حال اصلیترین و مطمئنترین روش در فهم و تفسیر قرآن کریم می‏باشد. لازمه التزام به این روش آن است که نظریات علمی و گرایشهای مذهبی را نباید مقدمه فهم قرآن قرار داد؛33 زیرا قرآن در خور فهم بشر است. اصولاً یک اصل کلی که قرآن پیرامون همه وحهای آسمانی ذکر می‏کند این است که همه فرستادگان خدا به زبان قوم و امت خویش مبعوث شده‏اند: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه»
ابراهیم /4
شاید مفاد آیه شریفه این باشد که لسان وحیانی پیامبر هر امت، چیزی ناشناخته و نامفهوم برای مردم آن دیار و مخاطبان آنان نبوده است و شاید فرمایش پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «انّا معاشر الانبیاء اُمرنا ان نکلّم الناس علی قدر عقولهم»34 نیز ناظر به همین آیه باشد.
در آیات قرآن، مکرّر تصریح شده که این کتاب به زبان ناس، و برای مردم است؛ یعنی همگان می‏توانند آن را بفهمند: «هذا بیانٌ للناس و هدیً و موعظةٌ للمتّقین»(آل‏عمران /138) و «هذا بلاغٌ للناس و لیُنذروا به»(ابراهیم /52) همچنین قرآن کریم با «بیان عربی مبین»(شعراء /195)، «نور» (نساء /174)، و «تبیان کل شی‏ء»(نحل /89)، «احسن الحدیث»، (زمر /23) شفا و غیره وصف شده است. چگونه ممکن است قرآن، هدایت، بیّنه، فرقان و نور برای مردم در تمامی نیازهای زندگیشان باشد، ولی در ضروریترین نیازشان که فهم خود قرآن است، نه هدایت باشد، نه تبیان، نه فرقان و نه نور؟35 قرآن کریم به همه افرادی که در راه خدا مجاهدت می‏کنند مژده داده که ایشان را به راههای خود هدایت کند: «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»(عنکبوت /69)، ولی در مهمترین جهادشان که فهم کلام پروردگارشان است، ایشان را هدایت نکند (و به فرضیات علمی احاله کند)؛ چه جهادی بزرگتر از مجاهدت در فهم کتاب خدا؟36
بهترین گواه بر امکان چیزی، وقوع خارجی آن پدیده است، که در مورد فهم قرآن این معنا تجربه شده است. مردم صدر اسلام که مخاطبان نخستین آیات بودند، بدون سابقه ذهنی و پیش‏دانسته و پیش‏فهم، وقتی آیات شریفه را می‏شنیدند، در حدّ خود آن را می‏فهمیدند. در آن زمان از علوم و فنون و مکاتب مختلف و فرقه‏های مذهبی خبری نبود، تا گفته شود فهم آنان از قرآن، مستند به علوم بیرونی و بشری بوده است. قرآن مانند آب زلال از آسمان وحی بر دلهای تشنه و نیازمند آنان فرود می‏آمد، و آن قوم، چنان که محاورات روزمره را درک می‏کردند، قرآن را نیز می‏فهمیدند و هر جا نیاز بود، آن را رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برای مردم تبیین می‏نمود؛ چرا که حضرتش، از طرف خداوند چنین وظیفه‏ای داشت: «کتابٌ انزلناه الیک لتبیّن للناس ما نزّل الیهم». البته فهمها یکسان نبود، اما به هر حال وحی برای همگان مفهوم بود؛ از این‏رو، قرآن توانست فرهنگ منحط جاهلی را آنچنان دگرگون نماید که از آن قومِ خشن با اخلاق غیرانسانی، مردمانی متمدن، خداترس و نوعدوست بپرورد.
از آن جا که مردم با عقل و خرد خود می‏توانند آن را درک کنند، به تدبّر و تفکّر در قرآن دعوت شده‏اند: «کتاب انزلناه الیک مبارکٌ لیدبّروا آیاته»ص /29
طبیعی است اگر تدبّر و ژرف‏اندیشی در متن قرآن، بازیافت معرفتی و هدایتی ثمربخشی نداشته باشد، یا این فهم و معرفت تنها وقتی میسّر باشد که انسان با ذهن انباشته از پیش‏فهم‏های خاص به سراغ قرآن برود، دستور به تدبّر و تفکّر در قرآن فقط، لغو خواهد بود.قرآن، بدون ضمیمه کردن چیزی، مردم را به تدبّر در کلام خدا فرامی‏خواند و این امر، هم معناداری آن را می‏رساند، و هم این که این معنا مستقلاً قابل شناسایی است. نکته دیگر این که قرآن کریم کسانی را نکوهش می‏کند که با شنیدن آیات الهی خود را به تجاهل و نفهمیدن زده، می‏گفتند: «قلوبنا غلفٌ بل لعنهم اللّه‏ بکفرهم فقلیلاً ما یؤمنون» (بقره /88). یا: «قالوا قلوبنا فی اکنّةٍ ممّا تدعونا الیه» (فصّلت /5).
اگر قرآن کریم اصولاً، یا طبق دانش هرمنوتیک، بدون پیش‏فرض و پیش‏فهم و امثال آن، قابل درک و فهم نبود، این سرزنشها جایی نداشت.
حاصل آن که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قرآن را به سلف صالح تفهیم کرد، و ایشان نیز آن را فهمیدند و به کار بستند، بدون این که نیازی به علوم نوظهور داشته باشند. منظور عدم وابستگی فهم قرآن به معارف بشری است و گرنه اطلاع از فنون مختلف و اطلاعات زیاد، در نحوه برداشت از قرآن مؤثر است.
امکان یا عدم امکان فهم قرآن بدون پیش‏دانسته‏ها
با توجه به آنچه گذشت، این سؤال مطرح است که آیا در حقیقت انسان می‏تواند بدون هیچ پیش‏فرضی و با ذهن خالی به سراغ قرآن برود؟
ممکن است گفته شود درک و فهم مخاطب از یک کلام و پیام، متناسب با دنیای ذهنی اوست؛ زیرا ذهن او انباشته از یک رشته مفاهیم و احکام است و او از منظر همان اندوخته‏های ذهنی به کلامی که به وی القا می‏شود می‏نگرد. بنابراین، گرچه در حقایق و معارف دینی قبل از ابلاغ و بیان اختلافی راه ندارد، ولی پس از ابلاغ، به دلیل این که اندوخته‏های ذهنی افراد مختلف و متعارض و خطاپذیر است، همه این اوصاف به معرفت دینی او نیز سرایت می‏کند و در نتیجه فهم و درک و تفسیر متن (مثلاً قرآن کریم) براساس آن اندوخته‏های پیشین تغییر می‏کند.
در واقع، دو نکته وجود دارد: اول این که بدون پیش‏فهم‏ها، تفسیر متون امکان‏پذیر نیست. دوم این که چون اندوخته‏های افراد با یکدیگر فرق می‏کند، فهم مشترک از یک متن وجود ندارد و تفسیرها نمی‏تواند یکسان باشد، و بناچار باید گفت همه این برداشتها و تفسیر نیز مقرون به صحت است؛ چنان که گادامر براساس دانش هرمنوتیک می‏گوید فهم درست و نادرست وجود ندارد و همه برداشتها و فهمها صحیح‏اند.37
پاسخ این است که تهی ساختن ذهن از فرضیات و پیش‏فهم‏ها به هنگام مراجعه به قرآن، نه تنها ممکن، بلکه ضروری است. قبلاً گفتیم معناداری قرآن وابسته به چیزی نیست. اگر مفسّر با تکیه بر پیش‏دانسته خود به تفسیر بپردازد، طبعا به دنبال درک و فهم معنا و هدف گوینده و صاحب متن نیست و سعی می‏کند تنها خواست و انتظار خود را بر متن حاکم سازد. در حالی که براساس قاعده دلالت الفاظ بر معانی، هر متن، معنی‏دار بوده و مفسّر باید بکوشد آن را دریابد. البته امکان فهم مشترک از متن نیز وجود خواهد داشت؛ زیرا همه می‏کوشند معنای اصلی کلام و گوینده را درک نمایند. فهم مشترک هنگامی وقوع می‏یابد که هر مفسّر پیش‏فرض‏های خود را مبنا قرار ندهد، اما طبق اصول هرمنوتیک هیچ فهم مشترکی در حوزه معرفت دینی (و حتی غیردینی) وجود نخواهد داشت و در نتیجه آن باب تفهیم و تفاهم و تعلیم و تعلّم بسته می‏شود؛ زیرا هیچ متکلّمی نخواهد توانست مقصود خود را به مخاطبان خویش تفهیم نماید و هیچ مخاطبی قادر به درک مقصود گوینده یا نویسنده نبوده و تنها علایق خود را بر متن تحمیل می‏نماید.
البته پیش‏فرض‏ها و پیش‏دانسته‏ها به صورت موجبه جزئیّه تأثیر گذارند؛ مثلاً ممکن است شنونده‏ای به خاطر آگاهیهای بیشتری که از یک پدیده طبیعی یا حکم دینی دارد، از سخنی که در مورد آن می‏شنود، فهم وسیعتری به دست آورد، ولی این‏گونه تفاوت، که طولی و تشکیکی (ذومراتب) است با اشتراک در فهم منافات ندارد؛ مثلاً با شنیدن لفظ «آب»، عالم و عامی می‏فهمند که آب، جسمی است روان که تشنگی را فرومی‏نشاند. با این تفاوت که عالم به سبب آگاهی از ترکیبات شیمیایی عناصر، که با مفاهیم مولکول، اتم، و وزن نوعی و... بیان می‏شود، از کلمه آب، علاوه بر آنچه غیر عالم می‏فهمد و در آن با وی شریک است، حقایق دیگری را نیز درک می‏کند.
این مطلب در مورد قرآن نیز صادق است؛ زیرا آیات قرآن درجات و مراتب دارد و هر کس به قدر ظرفیت فهم خود از آن بهره می‏برد: «انزل من السماء ماءً فسالت اودیة بقدرها» (رعد /17). اما بطون با الفاظ و معانی رابطه دارند، مرتبه سطحی آن را عموم مردم درک می‏کنند و کسانی که در آن دقت می‏کنند، معنای دقیقتری از آن درمی‏یابند، و این معنای ثانی، مباین معنی اول نیست، بلکه همان است؛ با عمق و لطافتی بیشتر. درک این لطایف (تأویل قرآن) ویژه راسخان در علم است. (آل‏عمران /7).
نکته مهم این است که تفاوت درجات فهم قرآن، با اشتراک فهم در مورد نخستین مرتبه آن، یعنی ظاهر قرآن، منافات ندارد و اساسا درک و فهم عمیقتر وقتی معنی دارد که فهم و درک ثابت و مشترکی وجود داشته باشد تا در مقایسه با آن، فهم و درک بهتر و بیشتر تحقق یابد. در حالی که طبق اصول هرمنوتیک، فهم قرآن در گرو پیش‏فهم‏ها و معارف بشری است؛ و چون این معارف همواره در تحوّل و تغییرند، پس فهم ثابت و مشترکی از قرآن وجود نخواهد داشت. مسلما این روش، از موانع و حجابهای فهم قرآن خواهد بود، نه راهی برای بهتر فهمیدن؛ زیرا مفسّر با دید از پیش تعیین شده به قرآن می‏نگرد، و استفاده از ظاهر قرآن (چه رسد به باطن آن) رنگ خاصّی به خود می‏گیرد. در این صورت خاصیّت رهبری قرآن ظهور نمی‏کند، بلکه وسیله‏ای برای اعتبار بخشیدن به نظریّه از پیش تعیین‏شده مفسّر است. گذشته از این، مطالب نادرستی به نام تفسیر قرآن، اعتبار و مطلوبیت خواهد یافت. شاید انگیزه گزینش چنین روشی اولاً، ناآشنایی با روش مخصوص قرآن در تفهیم معانی است و از این‏رو، تمام عظمت، وسعت و علوّ معانی قرآن را با ترازوی ناتوان ذهن خود می‏سنجند و متوقعند پدیدآورنده قرآن نیز از افکار و ابتکارات آنان پیروی کند. ثانیا، خودباختگی عده‏ای در برابر فرضیه‏های مقبول و مشهور علمی، اجتماعی و سیاسی، همان‏گونه که در سده‏های نخستین، معتزلیان، باطنیان و بعدا فلاسفه و صوفیان، تأویل‏کنندگان غیرمجاز بودند، اکنون همین کار به خاطر شهوت نوآوری، خرده‏گیری بر مفسّران بزرگ و غرور بیجای علمی صورت می‏گیرد؛ در حالی که تفسیر قرآن و فهم درست آن، قانون مشخصی دارد و سلیقه‏های شخصی و محصولات و سوابق ذهنی نباید در آن مداخله کند.
عوامل یا پیش‏نیازهای فهم قرآن
مطالب گذشته ما را به این نکته رهنمون می‏سازد که فهم اولیه قرآن برای همه یکسان است. اگر فرقی در فهم با تدبّر در آن دیده می‏شود، مربوط به لغت یا نژاد نیست، بلکه بسته به عنایت، توجّه و درجات علم و تدبّر است.
اکنون بحث این است که دستیابی به مفاهیم و معانی قرآن (اعم از ظاهر و باطن) در سایه قواعد و اصولی خاص به دست می‏آید. منظور از این قواعد، تنها فهم زبان عربی نیست. گرچه قرآن در شکل و ساختار ظاهری کلام، همان شیوه محاوره و مفاهمه عرف عقلا را در ارائه پیام خویش ملحوظ داشته و در نتیجه فهم کلام او، می‏طلبد که مفسّر به قواعد زبان عربی آشنا باشد. با وجود این، نص قرآن از حیث محتوا، ویژگیهایی دارد که بجز معیارهای عمومی عقلا در فهم گفتار متعارف خویش، رعایت یک سلسله معیارهای دیگری را نیز می‏طلبد؛ چون گوینده آن (خداوند سبحان) در کلام خود مفاهیم و معانی متعالی و متافیزیکی را مطرح ساخته که نه تنها برای انسان عصر نزول بکر بوده، بلکه برای بشر همواره نو و دربردارنده پیامی تازه است. از آن جا که الفاظ و عبارات وضع شده برای معانی محسوس و اعتباری زبان عرب، در ادای روشن این معانی ناتوان بوده است، ناگزیر مفاهیم خود را در قالب تمثیلات، تشبیهات، استعارات و کنایات بیان نموده و دارای سبکی است که نه نثر است و نه نظم، و همین زیبایی سبک و بلندای معناست که بشر را مجذوب و مسحور خود ساخته است.
از این‏رو، فهم قرآن به چیزی فراتر از فهم ترجمه تحت‏اللفظی نیازمند است که به مهمترین آنها اشاره می‏شود:
1 ـ آشنایی با قواعد ادبی و لغت عرب
پیش‏نیاز اساسی فهم قرآن، دانستن ادبیات عرب و آشنایی با لغات آن است؛ زیرا نقش اصلی در دلالت هر متن بر معنی، مربوط به مکانیسم قواعد دلالت الفاظ بر معانی است. از این‏رو، علوم خادم قرآن مانند صرف و نحو و امثال آن، کلید و ابزار نخستین مراجعه به قرآن می‏باشند. اگر شخصی این ابزار را داشته و نیز به فنون کنایه، مجاز و استعاره آشنا باشد و سبکهای ادبی را بداند، و خلاصه با آنچه گذشتگان از یک متن قدیمی فهمیده‏اند آشنا باشد، می‏تواند مطمئن شود که مقصود مؤلّف از ظاهر عبارت، همان چیزی است که اکنون فهمیده می‏شود و گذشتگان نیز آن را کم و بیش همین‏گونه فهمیده‏اند. بنابراین راه فهم قرآن، استفاده از خود متن و تکیه بر مکانیسم دلالت الفاظ بر معانی و آگاهی از قراردادهای زبان عربی (بویژه در زمان نزول) می‏باشد.
مرحوم علاّمه طباطبائی در فصلی با عنوان: «قرآن مجید در دلالت خود مستقل است» می‏نویسد:
«قرآن مجید که از سنخ کلام است، مانند سایر کلامهای معمولی از معنی مراد خود کشف می‏کند و هرگز در دلالت خود گنگ نیست و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت‏اللفظی قرآن جز آن است که از لفظ عربیش فهمیده می‏شود. اما این که خودش در دلالت خود گنگ نیست؛ زیرا هر کس به لغت آشنایی داشته باشد، از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا می‏فهمد، چنان که از جملات هر کلام عربی دیگر، معنی می‏فهمد. علاوه بر این به آیات بسیاری از قرآن برمی‏خوریم که در آنها طایفه خاصی را مانند بنی‏اسرائیل و مؤمنین و کفّار و گاه عموم مردم را متعلّق خطاب قرار داده، مقاصد خود را به ایشان القا می‏کند... بدیهی است که تکلّم با مردم با الفاظی که خاصیّت تفهیم را واجد نیست معنی ندارد.»38
ایشان اضافه می‏کند که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام عهده‏دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت ـ که از ظاهر قرآن مجید به دست نمی‏آید ـ بوده‏اند. اما این مطلب منافاتی ندارد که دیگران با اعمال سلیقه‏ای که از معلمان حقیقی یاد گرفته‏اند، مراد قرآن مجید را از ظواهر آیاتش بفهمند.39 گرچه این فهم ممکن است اختلافاتی پیدا کرده باشد، ولی این اختلاف ما را از فهم ظاهر آن مأیوس نمی‏سازد.
البته مبانی فکری، مذهبی و عقیدتی مفسّر می‏تواند بر فهم و تفسیر او تأثیر گذارد؛ مثلاً یک فیلسوف از قرآن یک‏گونه برداشت می‏کند، و یک فقیه به گونه دیگر و یک جامعه‏شناس یا متکلّم به گونه دیگر و در نتیجه اختلاف پدید آید. اما این امر چاره‏پذیر است. اگر مفسّر واقعا درصدد فهم قرآن است و می‏خواهد از تأثیر سوابق ذهنی خود مصون بماند، تنها راه چاره این است که آراء، نظرات و عقاید خود را بر متن تحمیل نکند، به جای متن سخن نگوید و سعی کند آنچه را از دلالت الفاظ برمی‏آید، آن را دریابد.
2 ـ شناخت زبان قرآن
زبان‏شناسی متون دینی، از مباحث عصر جدید و از فروعات هرمنوتیک است و از این‏رو، پیشینه‏ای طولانی در محافل اسلامی ندارد. بستر شکل‏گیری این مبحث، همانند سایر اصول و فروع هرمنوتیک، چالشهای عمیق غرب در رابطه با دین کلیسایی است، اما نظریه‏پردازان آن بدون توجه به این انگیزه، مطالب خود را از منظری عام مطرح ساخته، و برخی به تبع آنها درصدد تطبیق آن مطالب بر قرآن برآمده‏اند. این سؤالها در جامعه دینی امروز ما مطرح است که آیا زبان قرآن تمثیلی است و نمادین؟ یا این که در معانی حقیقی به کار رفته است؟ و یا بخشی از آن حقیقت و بخش دیگر مجاز و کنایه و استعاره است؟ انسانها در همه زمانها مخاطب قرآن هستند، در حالی که نمی‏توانند با فهم عرفی متعلق به زمان خود، از تمامی معارف قرآن بهره جویند و درک عمیق تعالیم آن، تنها در اختیار اندیشمندان و آگاهان است. آیا این بیانگر آن نیست که بیان قرآن ویژه دانشمندان برخوردار از شناختهای علمی، فلسفی و تجربی است؟
این امور باعث شده مسأله زبان قرآن به معنای نوین، مورد توجّه قرار گیرد؛ چرا که راه دستیابی به مقصد هر گوینده، شناخت زبان مفاهمه اوست. منظور از زبان قرآن، تنها لغت و لهجه تکلّم و خط و نگارش نیست، چه، از این جهت زبان قرآن، عربی است و ویژگیهای زبان عرب را دارد، بلکه مقصود این است که ورای این مشترکات زبانی، آیا کلام خداوند تمایزات ویژه‏ای از کلام مخلوق دارد؟ آیا همچون سایر رشته‏های علمی، پزشکی، فلسفی، فیزیک، شیمی و... است که هر یک اصطلاحات ویژه خود را دارند؟ یا این که شیوه مفاهمه قرآن، همان قالب عرف و عقلاست؟
آنچه از پژوهشهای قرآنی و حاصل تلاش مفسّران برمی‏آید این است که قرآن همه جا یک زبان دارد. اما چگونه؟ برخی آن را زبان ویژه و عرف مخصوص به خود می‏دانند40؛ اما بسیاری معتقدند زبان قرآن، همان زبان عرف و عقلاست.41 گواه این مدعی آن است که معاصران پیامبر و مخاطبان قرآن، قرآن را می‏فهمیده‏اند، زیرا صاف و بی‏اعوجاج بوده است: «غیر ذی عوجٍ»(زمر /28). و به لسان قوم (ابراهیم/4) بودن آن به این معنی است که همان تعبیرات جاری عربها را به کار گرفته است؛ مثلاً عربها از باب تغلیب، خطابشان با مذکّر است، قرآن نیز همین روش را به کار برده است. بیشتر آیات احکام خطاب به مردان است، نه این که زنها مشمول آن احکام نباشند؛ چنان که منظور از تشبیه: «شجرةٌ الزّقّوم... تخرج فی اصل الجحیم، طلعها کانّه رؤس الشیاطین» (صافات /62-64). در ذهن شنونده سر شیاطین به زشتی و وحشتناکی موصوف است، و میوه زقوم به آن تشبیه شده، و این مماشات با تصورات اهل زبان است؛ چه، عرب سابقه چنین تشبیهی را داشته است و بر همین قیاس است استعمال کلماتی مانند کید، مکر، اضلال و انتقام درباره‏خداوند که حمل بر مجاز می‏شود.
برای شناخت زبان قرآن باید چند گام برداشته شود:
الف: آشنایی با اصطلاحات ویژه قرآن. هر چند از نظر ظاهر، قرآن کریم با الفاظ و کلام بشری تفاوتی ندارد (به این معنی که از سنخ الفاظ و عبارات است) و لذا همان قواعدی که برای فهم ظاهر کلام عربی غیر قرآن مورد نیاز است برای شناخت قرآن مورد نیاز می‏باشد؛ اما از آن جا که قرآن پدیده‏ای است نوظهور و کلام خداوند، تنها یک متن علمی و گزارش‏کننده یک سلسله معارف و بایدها و نبایدهای معمولی نمی‏باشد، بلکه ویژگی برجسته آن، هدف‏گیری تربیتی و هدایت‏گری با نفوذ در اعماق جان و روح انسان است، قواعدی ویژه می‏طلبد. راه و روشی که عقلا در مقام محاوره و تفهیم مقاصد، پیش می‏گیرند، صرفا در ترجمه الفاظ و عبارات وارده در قرآن به کار می‏آید، ولی برای رسیدن به حقایق والا راهی دیگر، جدا از طریق معمولی باید پیمود. قواعد مقررّه کلّی که به نام اصول محاوره و در علم اصول به نام اصول لفظی خوانده می‏شود، برای پی بردن به مطالب والای قرآن کافی نیست. هر گاه اشکال و ابهامی در عبارت به وجود آید و هاله‏ای از ابهام، لفظ را فراگیرد، تمامی این اصول از کار می‏افتد و امکان ندارد با آن وسائل معمولی، گره را گشود.42 این جاست که در گام نخست فهم زبان قرآن، باید با اصطلاحات، واژه‏ها و تعبیرات خاص قرآن، همراه با بار معنایی آن آشنا شد.
ب. گام بعدی آشنایی با زبان عرب معاصر یا قریب معاصر نزول قرآن است. قرآن به زبان عرب و به لهجه قریش نازل شده و البته به خاطر آشنایی سایر قبایل با قریش، و رفت و آمد و مقیم شدن برخی از آنان در مکه، کلماتی از آنان به لغت قریش راه یافت و قرآن در استعمالات خود از فصیحترین لغات دیگر قبایل، بجز قریش نیز به کار گرفته است. این زبان و لهجه‏ها در طول قرون متمادی (همانند سایر زبانها) دستخوش تغییر و تحوّل زیادی شده است؛ لذا اگر بخواهیم با معانی لفظی متعارف امروز زبان عرب به سراغ قرآن برویم دچار اشتباه می‏شویم. ضروری است معانی واژگان قرآن را مطابق عصر نزول بشناسیم و این کار از عهده کتب لغتی که متأخّراً نوشته شده است، برنمی‏آید.
ج. آگاهی به اسباب نزول و تاریخ و وقایع و عادات مردم در آن زمان؛ زیرا قرآن به مناسبتهایی نازل می‏شده و اشاراتی به عادت و رسوم عرب زمان نزول دارد؛ مثلاً آیه: «انّما النسی‏ء زیادةٌ فی الکفر» (توبه /37) اشاره به یک عادت جاهلی دارد که قرآن آن را نکوهش می‏کند. اگر با عادات و رسوم مردم آن روز عرب آشنا نباشیم، نمی‏فهمیم قرآن از چه چیز نکوهش کرده، یا چه چیز را اثبات یا انکار کرده است. حتی امین‏الخولی به این نتیجه رسیده که بدون آشنایی عمیق با فرهنگ عرب و سایر ملتهای عصر نزول، فهم قرآن میسّر نیست43 و روش دانشمندانی مانند فرّاء (متوفای 207)، زجّاج (متوفای 311)، جاحظ (متوفای 255)، شریف رضی (متوفای 406) و راغب اصفهانی، دلیل روشنی بر رویکرد مفسّران در گذشته‏های دور به فرهنگ گویشی عرب می‏باشد.44
د. تفسیر قرآن به قرآن. معانی قرآن با استفسار از خود قرآن، آشکار می‏شود. «ینطق بعضه ببعضٍ» ممکن است معنای آیه‏ای روشن نباشد، در این صورت به کمک آیه دیگر گویا می‏شود و مقصود واضح می‏گردد.
ه .صفا و طهارت نفس. کسی می‏تواند قرآن را درک کند که اخلاص و تقوا داشته باشد: «و اتقوا اللّه‏ و یُعلّمکم اللّه‏» (بقره /28) و جان خود را از آلودگی پاک کرده باشد «لایمسّه الاّ المطهّرون» (واقعه /79). کسی که می‏خواهد از این چشمه زلال بهره‏مند گردد، باید دستی دراز کند که آلوده نباشد. آنان که پاک‏نیّت و پاک‏جان نیستند، و هنوز نسبت به قرآن، در دلهایشان شک و شبهه دارند یا باور ندارند، یا در عمل به آن پایبند نیستند، نمی‏توانند زبان قرآن، بیان قرآن، و معارف آن را درک کنند؛ هر چند درباره آن بگویند، بنویسند و تفسیر نمایند، چه اینها جز لفظ بی‏محتوا نخواهد بود: «سأصرف عن آیاتی الّذین یتکبّرون فی الارض بغیر الحق»اعراف /146
حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«انّ علم القرآن لیس یعلم ما هو الاّ من ذاق طعمه فعلم بالعلم جهله و بصر به عماه وسمع به صممه و ادرک به ما قد فات وحیّی به بعد اذ مات، فاطلبوا ذلک عند اهله.»45
مفسّر با طهارت نفس و اخلاص خود را از بندهای هوای نفس رها می‏کند و با دلی آماده شنیدن و بهره بردن، به سراغ قرآن می‏رود، و هیچ گاه از پیش خود رأی و نظری را بر قرآن تحمیل نمی‏کند.
3 ـ توجه به روایات تفسیری
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و به اعتقاد شیعیان ائمه علیهم‏السلام مترجمان وحی و شارح اصلی قرآن می‏باشند. تفسیر قرآن به خود قرآن، منافاتی با این ندارد که معصومین علیهم‏السلام را مفسّر و بیان کننده مقاصد و مفاهیم قرآن بدانیم. در واقع به لحاظ احاطه ائمّه به قرآن، تفسیر سنتّ، همان تفسیر قرآن به قرآن و جلوه‏ای از آن شمرده می‏شود؛ چه این که سنّت در حقیقت بخشی از وحی می‏باشد. از این‏رو، بهره‏گیری از سنت در تفسیر هیچ‏گونه ناهمخوانی با سبک تفسیر قرآن با قرآن ندارد، بلکه عین آن است. بیان جزئیات و تفصیلات احکام به عنوان تکلیف و رسالتی برای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ذکر شده است: «وانزلنا الیک الکتاب لتبینَّ للناس ما نُزّل الیهم» (نمل/44).
با این که قرآن تبیان کل شی‏ء است، توضیحات، ویژگیها، قیود و تبصره‏ها در قرآن کریم نیست و پیامبر آن را بیان می‏فرماید و مردم موظفند آن را بپذیرند: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (حشر /7). «و ما ارسلنا من رسولٍ الاّ لیطاعَ باذن اللّه‏» (نساء /64).
خلاصه آن که به موجب آیات، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مبیّن جزئیّات و تفاصیل شریعت و معلم الهی قرآن مجید می‏باشد و براساس حدیث متواتر ثقلین، آن حضرت، ائمه اهل بیت را جانشینان خود قرار داده است.46 علاوه بر این، اهل بیت در متن آیات قرآن، بصراحت مخاطب خداوند قرار گرفته و به نصّ آیه تطهیر به افتخار طهارت و پاکیزگی نایل آمده، و امت به رعایت حقوق ایشان سفارش شده‏اند.
از این‏رو، برای تفسیر صحیح تردیدی نیست که به روایات تفسیری پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم‏السلام باید مراجعه کرد. البته این سخن نسبت به روایاتی صادق است که از نظر سند و دلالت قطعی باشند، و لکن متأسفانه چنین روایاتی بسیار اندک هستند.
«آنچه نام روایت نبوی می‏شود بر آن گذاشت از طرق اهل سنت و جماعت به دویست و پنجاه حدیث نمی‏رسد، گذشته از این که بسیاری از آنها ضعیف و برخی از آنها منکر می‏باشند. اگر روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام را که از طرق شیعه رسیده در نظر آوریم، هر چند به هزارها می‏رسد و در میان آنها مقدار معتنابهی احادیث قابل اعتماد یافت می‏شود، ولی در هر حال در برابر سؤالات نامحدود کفایت نمی‏کند، گذشته از این که بسیاری از آیات قرآنی هست که در ذیل آن از طریق عامّه و خاصّه حدیث وارد نشده است.»47
به هر حال بسیاری از روایات تفسیری یا از نظر سند، یا دلالت و یا هر دو مخدوش هستند. با این حال روایاتی که موثّق و صحیح و با محتوای قرآن مطابق باشند، در تفسیر قرآن بسیار راهگشا و کارآمدند، که مفسّر نباید آنها را از نظر دور بدارد.
4 ـ در نظر گرفتن سیاق و سازگاری درونی مفاد نص
قرآن کریم یک متن جامع است و معارف بلند آن دارای همبستگی منطقی و فکری، و در بردارنده یک هدف است. قاعده و ملاک اساسی در تفسیر و فهم قرآن آن است که مفاد تفسیری بخشهای گوناگون آن (و نیز سنت قطعی معصوم) نباید نسبت به یکدیگر متعارض شوند. تقطیع آیات و تفسیر آنها جدای از یکدیگر، موجب بدفهمی قرآن است؛ در حالی که اگر به این کتاب به صورت یک مجموعه بنگریم، آن را هماهنگ، خالی از اختلاف و گویا خواهیم یافت: «افلایتدبّرون القرآن لو کان من عند غیر اللّه‏ لَوَجدوا فیه اختلافا کثیرا»نساء /82
حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«کتاب اللّه‏ ینطق بعضه ببعضٍ وَیَشْهَدُ بَعْضُه علی بعضٍ...»48
آیات قرآن به محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، نص و ظاهر تقسیم می‏شوند و اطلاع از همه آنها ضروری است و گرنه برداشت، ناقص و گمراه‏کننده خواهد بود. لذا آنان که مدعی وجود تعارض و تنافی در قرآن می‏شوند، خبر از نقصان فکری خود می‏دهند؛ چه، اندیشه آنان توان و توفیق نگرش فراگیر و پیوستاری متن وحی را نداشته و این عیب به خود آنان مربوط است، نه به ساحت قدس قرآن. حتی یک‏سویه‏نگری به قرآن و نادیده گرفتن بخشهای متناظر آن، زمینه پیدایش فرقه‏های مذهبی و کلامی چون مشبّهه، مجسّمه، و جبریّه را پدید آورده است. گروهی با دستاویز قرار دادن ظاهر پاره‏ای از آیات که مفاد آنها توحید افعالی و اختصاص مؤثریّت استقلالی خداوند است، گمان برده‏اند منظور قرآن، نفی علل طبیعی و در نتیجه مجبور بودن انسان است. گروه دیگری، برعکس، جانب تفویض را گرفته، به استناد ظاهر آیاتی که افعال را به علل طبیعی خویش منسوب می‏دارد، تأثیر و تدبیر مستمر پروردگار را در صحنه هستی منکر شدند و به دیدگاه (یهودی‏گری) بریدگی جهان آفریده از آفریدگار رسیدند؛ در حالی که اگر همه آیات را با هم می‏دیدند، چنین اشتباهاتی رخ نمی‏داد و متوجّه می‏شدند که دیدگاه قرآن نه این است و نه آن، بلکه استناد مرگ و حیات و افعال، رزق و غیره به اسباب قریب و طبیعی که به اذن خدا صورت می‏گیرد و در طول فاعلیّت حقیقی و استقلالی خداست، هیچ‏گونه تنافی با فاعلیت خداوند ندارد. «و اُحیی الموتی باذن اللّه‏» (آل‏عمران /49). آری دیدن یک سویه، و غفلت از زوایای دیگر، منشأ بروز چنین خطاهای فاحشی شده است.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند:
«انّ القرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضا و لکن نزل یصدق بعضه بعضا.»49
و حضرت علی علیه‏السلام فرمود:
«کتاب اللّه‏ تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به، ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض.»50
5 ـ در نظر گرفتن قواعد یقینی منطق و اصول و تعارض قواعد
این مبحث بتفصیل در علم منطق و اصول بیان شده است.
نتیجه‏گیری
آنچه به عنوان ضابطه کلی تفسیر می‏توان گفت این است که مفسّر با استفاده از علوم خادم قرآن، توجه به زبان قرآن، شأن نزول، رعایت قواعد اصولی و مراجعه به روایات تفسیری و علاوه بر همه اینها طهارت نفس و صفای باطنی باید به سراغ قرآن برود. در مقام فهم و برداشت، اگر معنای آیه بیّن و صریح است، آن را اخذ می‏کند؛ مثل آیه کریمه: «اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة»(بقره /34). یا کریمه: «لاتقربوا الزنا» (اسراء /32) و امثال آن، و چنانچه مفهوم آیه ظاهر باشد نه صریح (نص)، اگر دلیل قطعی (عقلی یا نقلی) بر آن معنی دلالت کند، اخذ آن واجب است. و اگر دلیل قطعی منافی با آن باشد، ظاهر آیه را باید تأویل نمود؛ مثل: «یَدُ اللّه‏ فوق ایدیهم»، که با توجه به «لیس کمثله شی‏ء» یَدْ به قدرت و سلطه تأویل می‏شود. اما اگر دلیل ظنّی و موافق با ظاهر آیه باشد (چه دلیل عقلی یا نقل واحد)، ولو خبر صحیح باشد، تنها موجب ترجیح معنای ظاهر می‏شود، نه سبب تعیّن آن. (اگر چه در فقه اخذ به خبر واحد لازم و عمل بر اساس آن واجب است، ولی در تفسیر چنین نیست). آیات متشابه باید به کمک آیات محکم تفسیر شود؛ زیرا متشابه آیه‏ای است که ظاهر آن مراد نیست و مراد واقعی آن را که تأویل آن است جز خدا نمی‏داند. به اعتقاد شیعه، پیامبر و ائمه علیهم‏السلام نیز تأویل آن را می‏دانند، ولی عامه مؤمنین که به تأویل متشابهات راه ندارند، علم به آن را باید به خدا و پیامبر و ائمه هدی ارجاع نمایند.51
پی‏نوشتها و مآخذ
1 . نهج‏البلاغه.
2 . بحارالانوار، ج89، ص91.
3 . همان، ص216.
4 . همان، ص15.
5 . جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص180.
6 . دیوید کونزهوی، حلقه انتقادی، ترجمه‏مراد فرهادپور، ص55؛ سیدعلی اصغر کاظمی، روش و بینش در سیاست، ص287.
7 . همان.
8 . از این‏رو، پان (Pan) فرزند هرمس، سیمای دوگانه یعنی بالاتنه نرم و خداگونه و پایین‏تنه‏ای شبیه به بز دارد و این، مبیّن آن است که زبان از دو بخش حقیقی و کاذب تشکیل می‏شود. پیامهای خدا هم اغلب مبهم و دوپهلو بود و شکل روشهای غیبی را داشت؛ حلقه انتقادی، ص56.
9 . محمد مجتهد شبستری، هرمنوتیک، کتاب و سنت، ص16.
10 . حقیقت و روش، ص8-92.
11 . همایون همتی، کتاب نقد، ش6-5، ص156.
12 . همان؛ دائرة‏المعارف دین (متن انگلیسی)، Religion) (The Encyclopedia of، ویرایش میرچا الیاده، (1987)، ج6، بخش مربوط به Hermeneutics.
13 . رسول موسوی، «تأملی در مفهوم هرمنوتیک»، مجله کلمه، ش6.
14 . دائرة‏المعارف دین، ج6، بخش مربوط به هرمنوتیک.
15 . همان.
16 . روش و بینش در سیاست، ص289-288؛ حقیقت و روش، ص92-08.
17 . بنگرید به: پل ریکور، «رسالت هرمنوتیک»، ترجمه مراد فرهادور و یوسف اباذری، مجله فرهنگ.
18 . Dictionary of Philosophy and Religion, p.297.
19 . خسرو باقری، «نقد هرمنوتیک، کتاب و سنت»، روزنامه ایران، 23 و 24 فروردین 1376.
20 . لوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‏شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، ص334.
21 . علی آل اسحق خوئینی، مسیحیّت، ص331 به بعد.
22 . فلسفه روشن اندیشی، ترجمه نجف دریابندری، ص91. مشابه این ادعا از دکتر سروش در مقاله صراطهای مستقیم ابراز شده است؛ کیان، ش36، ص5.
23 . هرمنوتیک، کتاب و سنت، پیشگفتار.
24 . همان ص8.
25 . همان، ص29.
26 . سید محمدعلی ایازی، قرآن و تفسیر عصری، ص32.
27 . همان، ص115.
28 . محمد صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج12 و 3، ص246.
29 . ابوحجر، التفسیر العلمی فی المیزان، ص441.
30 . رشید رضا، المنار، ج3، ص96-95.
31 . ترجمه المیزان، ج1، (مقدّمه)، ص10.
32 . سید محمد قطب، فی ظلال القرآن، ج6، ص373؛ همچنین بنگرید به: پژوهشهای قرآنی، ش7-8، ص67.
33 . جوادی آملی، مقدمه تفسیر المیزان، ج1، و مرحوم علامه طباطبائی، همان.
34 . بحارالانوار، ج1، ص85.
35 . ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص18 (مقدمه).
36 . همان.
37 . روش و بینش در سیاست، ص289.
38 . علامه طباطبائی، قرآن در اسلام، ص19-18.
39 . همان، ص20.
40 . المیزان، ج1، ص9، مقدمه.
41 . از جمله: سید ابوالقاسم خویی، البیان، ص 281، مبحث حجیت ظواهر قرآن؛ شهید محمدباقر صدر، دروس فی الاصول، ج1، ص306.
42 . محمدهادی معرفت، بیّنات، ش1، ص55.
43 . پژوهشهای قرآنی، ش11 و 12، ص 17-16.
44 . همان.
45 . وسائل الشیعه، ج18، ص137، باب 13 صفات قاضی، حدیث 26.
در این زمینه تحقیقات زیادی اخیرا انجام شده است؛ از جمله مراجعه شود به مقدمه جلد اول المیزان، و مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص307، از عباسعلی عمید زنجانی و قرآن در اسلام، اثر علاّمه طباطبائی.
46 . قرآن در اسلام، ص20.
47 . همان، ص54.
48 . نهج‏البلاغه، خطبه 133.
49 . الدرّ المنثور، ج2، ص5.
50 . نهج‏البلاغه، خطبه 133.
51 . قرآن در اسلام، ص27.

تبلیغات