سیاست: ملاحظه اجمالی در مباحث فلسفه سیاسی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
بخش چهارم:حکمت و کارآمدی
گفتگو با دکتر محمد جواد لاریجانی تهیه و تنظیم:غ.ن گلستانی
مسأله کارآمدی، از بحثهای اساسی و بسیار مهم نظام هر حکومت است و هر حکومتی جدا از مشروعیتی که بدان نیاز دارد به ساختاری که آن را قادر به اجرای مقاصدش نماید نیازمند است که از آن به کارآمدی تعبیر میشود.
حکومتها برای کارآمد شدن، نیاز به طرّاحی نظام تقنینی و قانون اساسیای دارند که مشارکت مردم در آن پر رنگ باشد و از آن جا که در جامعه اسلامی، مردم نقشی بنیادین دارند کارآمدی از جایگاه ویژهای برخوردار میگردد.
و نیز، از آن جا که نقش مردم در نظام اسلامی نسبت به مشروعیت و سلب آن، چندان مؤثر نیست و مهمترین جلوه این نقش در کارآمدی حکومت است نظام به هر نسبت که از پایگاه مردمی قویتری برخوردار باشد از کارآمدی بالاتری برخوردار خواهد شد.
موضوع کارآمدی از یک سوی آن، با فلسفه سیاسی ارتباط دارد؛چه آنکه پاسخگوی سه مسأله مهم در فلسفه سیاست است:دولت برنامهدار و مشکلگشا، بیان محدوده آزادی فردی و سازماندهی و ایمنبخشی فرد و جامعه در مقابل مفاسد.
از سویی دیگر نیز، ارتباط تنگاتنگی با علم سیاست دارد زیرا که هر یک از عناوین سهگانه فوق، متّکی بر دو رکن است:یکی نظام تصمیمگیری و دوّم نظام اجرایی؛که نقطه کمال در نظام نخست، دستیابی و کشف بهترین تصمیم در هر وضعیّت است در حالی که در نظام دوم، قاطعیت و دقت در اجرا مورد توجه است که این هر دو، از مقولههای علم سیاستند.
کارآمدی حکومتها 1 به عناصر و شیوههای گوناگونی بستگی دارد که مهمتر از همه، نقش کارشناسی است که در سه حوزه باید ایفا گردد:
1-ارائه تصویر واقعبینانه از وضعیت حقیقی در مورد هر عمل2-طراحی وضعیّت مورد نظر3-تنظیم و هدایت عملی برنامهها.
از اینروی، با توجه به اهمیت این مسأله در نظام جمهوری اسلامی، این بخش از گفتگو با دکتر محمد جواد لاریجانی را به این مبحث اختصاص دادهایم که در زیر، مشاهده مینمایید.امید آنکه مفید فایدت افتد.
اندیشه حوزه:چنان که مستحضرید سلسله بحثهایی را زیر عنوان«ملاحظه اجمالی در فلسفه سیاسی»با شما از مدّتها پیش داشتهایم که تاکنون سه موضوع «حکومت»، «عقلانیت دینی و لیبرالی»، «حکومت و عقلانیت»مورد بررسی قرار گرفته است.
چهارمین محور از مجموعه بحث، در ارتباط با مسأله«حکومت و کارآمدی»و به عبارتی دیگر، بیان عوامل کارآمد کردن حکومت است و شما بطوری که در کتاب «حکومت، مشروعیت، کارآمدی»وعده دادهاید ظاهرا کاری مبسوط و گسترده در این زمینه انجام دادهاید که در آینده منتشر خواهد شد، و اشاره کردهاید که مطالب مندرج در کتاب«حکومت، مشروعیت...»، در واقع به عنوان مقدّمهای برای آن به حساب میآید.ما نیز اولین سؤال خود را از همین جا آغاز میکنیم که آیا چنان که بین حکومت و عقلانیت یک ملازمه جدّی میبینید بین«عقلانیت حکومت»و کارآمدی هم چنین ملازمهای وجود دارد؟
دکتر لاریجانی:اوّلا در مورد آن کتابی که اشاره نمودید من وعده آن را دادهام باید بگویم که آن، تاریخچه مهم و مفیدی دارد که خیلی گذرا به آن اشاره میکنم و سپس به موضوع سؤال بر میگردم:
تقریبا از سنّ سیزده سالگی بود که به وسیله مرحوم والدم با شهید بهشتی آشنا شدم، ایشان با همکاری آقایان شهید دکتر مفتح و علی حجتی و جمعی دیگر از دوستان، انجمنی را به نام«انجمن سجادیه» در قم راهاندازی کردند که تا مدّتها فعّالیّت داشت؛لیکن سرانجام، ساواک از فعالیت آن جلوگیری کرد و برخی از اعضای آن از جمله بنده را به زندان انداخت؛به دنبال این حوادث، تا مدتها ارتباط آقایان با یکدیگر قطع بود.
پس از مدّی شهید بهشتی به آلمان رفتند و ما با ایشان رابطه مکاتبهای داشتیم، تا اینکه ایشان در یک سفری آمدند به شهری که بنده در آن مشغول تحصیل بودم؛ ایشان در آن جا تئوری خود را که متکی بر دو اصل بود بدینصورت مطرح فرمودند که:
اولا انقلاب در حال پیروز شدن است و باید نیروهای انقلاب از هماکنون سازماندهی شوند.
ثانیا بحث حکومت اسلامی را عدّهای باید به صورت جدّی دنبال کنند که برای من و برخی از دوستان موضوع پیروزی انقلاب، بر نوعی خوشبینی حمل میشد. زیرا فکر نمیکردیم بزودی انقلاب به ثمر برسد.
اما در عین حال به نظر میرسید مسأله سازماندهی نیروها و بحث حکومت، مطلب کاملا معقولی است که میبایست پیگیری شود، و دقیقا از همان زمان بود که من کاوش نظری روی مفهوم حکومت و سیاست را به عنوان یک دستور کار، مورد توجّه قرار دادم.
پس از پیروزی انقلاب که زمینه ورود من به ایران فراهم شد، در کنار کار عملی- سیاسی بحث نظری درباره سیاست برای من بسیار جدّی بود و بر این باورم که امروز نیز، باید جمع بیشتری این کار را دنبال کنند؛ با این توضیح که باید آینده را نگریست و این بنایی که به دست حضرت امام قدس سرّه پیریزی شده است به تمدّن پر رونق و فراگیری بیانجامد.
بحث نظری میتواند از یک سو از انحرافات جلوگیری کند و از سوی دیگر، آن را باور نموده به ساماندهی مسائل عملی آن بپردازد.
مطالعات دامنهدار در حوزه سیاست -اعم از فلسفه سیاسی، علم سیاسی و فن سیاست-یعنی روشهای عملیّاتی برای پیشبرد کارهای سیاسی، باید موضوع کاوشهای مفصّلی قرار گیرد.
بعد از این توضیح، بر میگردیم به اصل بحث، یعنی پاسخ به سؤالی که مطرح فرمودید:
مفهوم کارآمدی، مربوط به سازماندهی حکومت است در واقع، یک نیاز است برای نیل به اهداف حکومت مشروع؛که سازماندهی، ساختار سیطره را در آن، نشان میدهد و شامل رهبری، تقسیم کار و نظام تصمیمگیری است که به روشهای مختلف، قابل انجام میباشد.
علم سیاست بر مدار کارآمدی است، در حالی که فلسفه سیاسی بر محور مشروعیت است و این تمایز را حتما باید در نظر داشته باشیم.
در واقع، کارآمدی موضوع علم سیاست است.و این علم، چندان به مشروعیت نظر ندارد مگر در همین حدّ که هر حکومتی باید مشروعیتی داشته باشد.نقش اساسی کارآمدی در این است که اگر حکومتی بخواهد وظایفش را انجام دهد چگونه میتواند خوب انجام بدهد؟
عقلانیت و کارآمدی
عقلانیت، هم در مشروعیّت دخالت دارد و هم در کارآمدی؛برای روشن شدن مطلب، عقلانیت مارکسیستی را مثال میزنم:
در نظام مارکسیستی سیطره سازمان به حدّی است که فرد در زیر پای جمع، قابل قربانی شدن است از این رو، فرد از فردیّت جدا و در جمع حل میشود.و این در حالی است که اسلام در همین رابطه میگوید: لا تزر وازرة وزر أخرییعنی همیشه فرد، عنصر فعّال جمع است.اگر اسلام، تجمّع و سازماندهی دارد برای این نیست که افراد مهره بشوند؛بلکه برای این است تا افراد، بتوانند وظایفشان را دقیقتر و شجاعانهتر انجام دهند.فرد، هیچگاه قربانی جمع نمیشود و کسی حق ندارد حقوق فرد را زیر پا بگذارد.اصولا اسلام برای برپایی عدل آمده است و عدالت یعنی همین، که افراد را رشد بدهیم نه اینکه تسلیم باشند چون گوسفند.تسلیم بودن خلاف جریان رشد انسانی است؛آنچه مورد نظر است رشد همه افراد است نه فرد یا افراد خاصی.
عقلانیت اسلامی میگوید ما هرگز یک حزب فراگیر مثل حزب استالین که همه افراد، مطیع و چشم و گوش بسته، سر به فرمان آن باشند نداریم.
شیوه کارآمد، یعنی دخالت عقلانیت در کارآمدی؛در عین حال، به تجربه و روشهای علمی نیز، نظر دارد.از باب نمونه میتوان از انتخابات یاد کرد؛که نمونه بارز مشارکت سیاسی است و این از موضوعات مهم علم سیاست نیز، هست حالا چگونه میتوانیم بهترین انتخابات را به ثمر برسانیم؟در عین اینکه حدود بیست سال از انقلاب میگذرد هنوز ما در این مسأله سرنوشتساز، ضعیف هستیم، بلکه بسیار آسیبپذیریم؛ چه باید کرد؟
باید مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی، اینگونه مباحث را پروژه کنند که چگونه میتوان انتخاباتی داشت که اغراض نظام اسلامی به بهترین وجه، تحقق پذیرد و مردم از آن، به نحو احسن بهرهمند شوند. تبلیغات شایسته صورت گیرد و با اخلاق متناسب، مشارکت افراد را افزایش داد. متأسفانه کارهایی به این اهمیت مورد توجه قرار نمیگیرد، امّا مسائل درجه چندم که اهمیت آنچنانی ندارد مثل اینکه آیا حکومت سکولار بهتر است یا غیر سکولار، مورد توجه قرار میگیرد؛این خود، نوعی عقبگرد و واپسگرایی است.امروزه حکومتها بر اساس عقلانیت مورد نظرشان، حکومتهایشان را بهتر و کارآمدتر اداره میکنند و این بدینخاطر است که عقلای آنان مینشینند و ارزیابی و تجربه میکنند و نسبت به کارآیی امور و انجام بهتر آن، طراحی و برنامهریزی میکنند.
اینکه من به کار نظری در بخش سیاست اصرار میورزم به این جهت است که باید امر حکومت را جدّی گرفت و پایههای این حکومت را-که هدیه عظیم خداوندی است-مستحکم و کارآمد کرد و این کارآمدی، همزمان باید بر عقلانیت اسلامی و در فضای دینی بار شود و هم، مبتنی بر تجارب و علم و دانش باشد و این، نیازمند نسل جدیدی از متفکّرین سیاسی است که وارد عرصه علم و سیاست شوند.
مرادمان از علم سیاست، تنها ساختار سیاسی نیست که خود، دارای شعبهها و حیطههای گوناگونی است مثلا توسعه اقتصادی، خود یکی از شعب علم سیاست است-گاهی در برخی از مناظرات دوستان، سخنانی به گوش میخورد که شگفتانگیز است!فرضا سؤال میکنند شما چه مدلی از اقتصاد را قبول دارید؟دولتی یا سرمایهداری؛این نشان آن است که هنوز این جرأت و جسارت را به خود ندادهایم تا راجع به نظم اقتصادی مورد قبول اسلام، بحث کنیم.ما مدل اقتصادی دولتی قطعا نداریم؛چون در اسلام فعالیتهای اقتصادی و کسب و کارهای حلال، مجاز شمرده شده و سلطه افراد بر درآمد مشروعشان به رسمیت شناخته شده است.از سویی مدل سرمایهداری نیز، مردود است به دلیل عدم جواز ربا.وقتی ما ربا را نفی میکنیم خواه ناخواه، مدل سرمایهداری نیز، نفی میشود. راه دارد، باید کار فکری کرد و آن نیاز به اعتماد به نفس و دست زدن به نوعی بازسازی دارد که نباید فراموش کرد مرادمان، گرفتن نسخههای دیگران و برش و دوخت زدن آنها و با انواع وصله پینهها چیزی را در آوردن نیست که این نیز، خود نوعی بیراههروی است.
این است که میخواهم بگویم موضوع کارآمدی، صرفا یک امر سیاسی به معنای اخصّ نیست؛که همه امور مربوط به حکومت و دولت را شامل میشود تا دولت، بهتر بتواند اعمال قدرت کند و مردم بتوانند خود را با حکمت پیوند بزنند.این بحث، خود اقیانوسی از معارف است که در هر رشتهاش میتوان یک عمر را صرف کرد و کارکرد و به دستاوردهای شیرینی دست یافت.
دیرینهیابی اقتصاد دولتی و مبنای فلسفی آن
اقتصاد دولتی یک مبنای فلسفی دارد که سقراط، آن را بحث کرد و ارسطو، آن را نقد کرد.
سقراط حکیم معتقد بود که ملاک کارآمدی حکومت، وحدت است.این موضوع در آثار برجای مانده محاوراتی و مناظراتی ایشان موجود است.ایشان عوامل برهمزننده وحدت را در این امور، برشمرده است:زن و فرزند، قدرت سیاسی(سیطره)، اموال و دارایی.
برای رسیدن به وحدت، ایشان معتقد است این سه را باید از میان برداشت و براینابودی هر کدام، باید آن را مشترک کرد-از این رو، اصطلاحاتی همچون، شهر زنان، شهر مردان و...را وضع کرد؛هرگونه تعلق و اختصاص از بین برود؛نظام اختصاصی خانوادگی به هم بخورد؛زنان و فرزندان و... مشترک باشند؛فرزند بیولوژیک مهم نیست، هر فرزندی فرزند من است.در امر اقتصاد گفت:باید همه، کارگر حکومت باشند حتی غذا را هم حکومت به عهده بگیرد؛همه یک نوع غذا بخورند و همه برای حکومت کار کنند؛دیگر کسی از مال من و تو، دم نزند؛ یکسانی در غذا، لباس و....
در امر قدرت و سیطره گفت:همگان به صورت نوبتی عهدهدار قدرت شوند؛حالت چرخان قدرت به وسیله انتخابات، به وجود آید.به عبارت دیگر:اشتراک در قدرت که همان دمکراسی است پیامد اشتراک در سرمایه، امکانات، و صنف را به دنبال خواهد داشت؛این است که میگوییم تئوری مارکسیستی یک تئوری جدید و نوی نبود، بلکه یک پیشینه دراز فلسفی داشت.شما در آثار فلاسفه میتوانید بیابید که چگونه کارآمدی با عقلانیت، ملازمهای جدی دارد و از آبشخور عقلانیت، شرب میکند!
حالا همین بحث فلسفی را به عقلانیّت اسلامی، عرضه میکنیم میبینیم اشتراک در زن را، رد میکند؛اشتراک در مال را نمیپذیرد؛اشتراک در قدرت را نیز، به آن معنا، دفع میکند؛قدرت را هم نوبتی نمیداند؛بلکه آن را با لیاقت و شایستگی توأم میبیند:کسی که عهدهدار قدرت میشود باید شایستگیهای لازم را دارا باشد. پس تئوری اشتراکی، از نقطهنظر عقلانیت اسلامی، تئوری مردودی است.
اندیشه حوزه:شما مبحث حکومت و کارآمدی را در آثار و نوشتههای مختلفی دنبال کرده و عوامل مختلفی را در این راستا بیان کردهاید از جمله:
مدیریت قابل؛احترام مردم به نظام؛ رعایت قانون؛قانونمداری؛عدم تبعیض؛ تسامح اسلامی و عناصر دیگری که هر کدام، نقش مؤثری در کارآمد کردن حکومت دارند. اکنون، سؤال را از عامل یادشده اخیر میکنیم که مرادتان از تسامح اسلامی که روی آن تکیه خاصی نیز، نمودهاید و تفاوت آن با تسامح لیبرالی چیست؟
دکتر لاریجانی:اگر بخواهیم کارآمدی را در اصطلاح علمی و دقیق، به کار ببریم خود سه محور دارد:رهبری، سازماندهی و نظام برنامهریزی.آنچه شما اشاره کردید هر کدام نمونهای از موارد یاد شده است.امّا مسأله تسامح را در کتاب نقد دینداری و مدرنیسم مطرح کردهام.
«...تسامح مطلق نتیجه عقلانیت لیبرال و ناشی از رفض اندیشه وظیفه است گرچه قیدهایی چون امنّیت و عفت عمومی را بر تسامح میزنند اما در عقلانیت اسلامی تسامح مطلق چه در رفتار فرد و چه حکومت، ردّ میشود.تسامح حکومت متناسب است با حساسیت عمومی.حکومت چنانکه راجع به امنیّت و سلامت بدنی مردم مسئولیت دارد در مورد جلوگیری از رشد افکار خلاف اسلام هم مسئول است البتّه در صورت حساسیت خود مردمنیازی به دخالت دولت نیست... تسامح به نحو اثباتی ضروری است و در مقولههای ذیل، قابل طرح میباشد:
حوزه اوّل تسامح در امر ارزیابی و نقد کار مسئولان و کارگزاران در هر سطح که باشند.
حوزه دوّم تسامح در برداشتهای مختلف از دین که این امر، ابتدا باید در تجمّعهای تخصّصی باشد.
حوزه سوم تسامح در مطالبی که محصول عقلانیتهای غیر اسلامی است اما لااقل در ظاهر، ضد اسلام نیستند این جهت برای تعامل بین تمدنها بسیار ضروری است.» 2
و اما تفاوت تسامح عقلانیت لیبرال با اسلام در این است که عقلانیّت لیبرال، قایل به تسامح مطلق است؛یعنی انسانها آزادند هر کاری که دلشان میخواهد بکنند مادامی که به فرد دیگر، ضرر نزند؛این قید را هم برای آن آوردهاند تا بتوانند بر اساس آن، ضابطه و قانون درست کنند.از این رو، وقتی میخواهند قانونگذاری کنند ضابطه حدود آزادی افراد، عدم ضرر به دیگران است.البته این واژه در اصطلاحات اسلامی ما نیز، از جایگاه بایستهای برخوردار است که علمای اصول، این مسأله را به شکل مبسوط، بحث کردهاند.من در مقاله جداگانهای مفهوم ضرر و میدانهای آن را از نظر علمای اسلام و امام خمینی قدّس سرّه با مفهوم ضرر از دیدگاه حکمای غرب، به مقایسه گرفتهام.(امام قدّس سرّه مستقلا در اینباره رسالهای دارند که در مجموعهای که با یادبود مرحوم والد چاپ میشود این مقاله آمده است.)
ملاک ضرر در اصطلاح حکمای لیبرال این است که از طرف، سلب اختیار نکنند مثلا شما اگر پول کسی را گرفتید اختیار او را از استفاده از آن پول سلب کردید اینکه اختیار از او سلب شود این ضرر است؛امّا اگر به هر نیرنگی شما جوانی را به مجلسی کشاندید و تشویق کردید تا از مواد افیونی استفاده کند و او تحت تأثیر تبلیغات شما افیونی و معتاد شد، به او ضرری وارد نکرده اید چون از او سلب اختیار ننمودهاید، به خاطر اینکه میتوانست در مجلس شما شرکت نکند یا از افیون استفاده ننماید، پس اجباری در کار نبوده است!
این یک قاعده بسیار مهم و اساسی در نظر آنهاست از این قاعده اصل آزادی بیان را استفاده میکنند و میگویند هر کس مختار است هر آنچه معتقد است بگوید و عقیده خودش را نشر بدهد.چه آنکه نشر عقیده ضرر نیست.زیرا اختیار کسی را سلب نمیکند و اصل آزادی بیانی که در حقوق بشر آمده است مبتنی بر این تفکر تسامحی است.
ولی در عقلانیت اسلامی، حکومت مسؤول است که در رساندن مردم بهسعادت، آنان را کمک کند، زمینه رشدشان را فراهم سازد.در آن، حق و ناحق مطرح است و چون نشر و گسترش باطل و ناحق مانع طبیعی رشد افراد است دولت موظف است جلو آن را بگیرد و از شیوعش جلوگیری کند؛در عین حال این وظیفه، به این معنا نیست که دولت همواره در کار مردم دخالت کند پس اوّلین حوزه تسامح بر میگردد به حساس بودن و یا عدم حساسیت عمومی که اگر مردم، خود نسبت به عقیدی باطل به اندازه کافی حساسند و بموقع، عکسالعمل نشان میدهند و با آن به مقابله بر میخیزند دیگر لازم نیست دولت دخالت کند و یا جلوگیری از عمل بنماید.فرضا مردم، خود نسبت به موضوع حجاب یا بد حجابی، حسّاسند به محض روبرو شدن با یک بدحجاب یا کسی که لباسی نامناسب پوشیده برخورد ارشادی و ...دارند، مگر نیازی به برخورد دولت نیست اما اگر مردم، حساسیتی نسبت به موضوع، نشان نمیدهند دولت موظّف است دخالت کند؛مثل مریضی اگر مردم خود حسّاسند نیاز به دخالت نیست اگر حساسیتی نیست دولت، افراد را ملزم به واکسیناسیون میکند.
پس وظیفه عمومی دولت، جلوگیری از نشر باطل و توسعه حق است؛امّا اینکه الزاما در زندگی مردم دخالت کند-ولو با عکسالعمل مناسب مردم در این زمینه- ضرورتی نیست. این است که ما آزادی بیان مطلق هم میتوانیم-تا حدی-داشته باشیم در صورتی که جامعه حساسیت لازم و آگاهی متناسب را داشته باشد، پس دخالت و عدم دخالت دولت مشروط است.
بحث دوّم تسامحاتی است به نحو اثباتی، که دولت دوست دارد وجود داشته باشد به نفع نظام؛مواردی که شما به آن اشاره داشتید اینجا هست.این موارد در چند حوزه میتوانند قرار داشته باشند:
حوزه اوّل:تسامح در ارزیابی و نقد کار مسؤولان و کارگزاران که به نفع نظام و مردم است یعنی مردم بتوانند عملکرد هر یک از وزرا، وکلا و سایر مسؤولین را ارزیابی و نقد کنند، خوبی و بدی آن را عیارسنجی نمایند؛از باب امر به معروف و نهی از منکر باشد یا از باب نصیحت و خیرخواهی نسبت به مسؤولین مملکتی.
حوزه دوّم:در مورد برداشتهای مختلف علما از دین هست؛یعنی علما و فقهای ما ممکن است نسبت به یک موضوع، فتواهای مختلفی داشته باشند، اگرچه دولت باید بر اساس یک معیاری-به هر صورت- یکی یا گروهی را مبنا قرار دهد لیکن ما در فهمهای مختلف، استنباطات مختلف تسامح داریم.حتی ممکن است علمای ما در اصول دین هم، با هم اختلاف نظری داشته باشند که در این مورد هم میتواند تسامح باشد و مشکلی نیست.
حوزه سوّم:تسامح در مطالبی است که محصول عقلانیتهای غیر اسلامی است -دستکم-در ظاهر، اسلامی نیستند که این جهت برای تعامل بین تمدنها، ضروری است؛مثلا کتاب مارکس را در کشور اسلامی ترجمه میکنیم با اینکه نهایتا ضد تفکر دینی است چون منشأش این است که نظام مدنی نباید بر مبنای دین باشد، اما ظاهر ضد دینی ندارد.این جا هم برای فهم دستاورد تمدنها، در حدی که علما ما در جریان آن قرار گیرند تسامح داریم.ما یک تمدن دربسته نیستیم تمدن اسلامی از زمانهای گذشته نیز، با سایر تمدنها تعامل داشته و خواه ناخواه، این تعامل آفاتی را به دنبال داشته است ولی در عین حال نسبت به آن تسامح داریم؛هماکنون اگر وارد بازار کتاب شوید-بیشتر-با ترجمهها روبرو هستید تا تألیفات، آنهم ترجمه کتابهای مختلف؛مثلا ترجمه کتاب جان استوارت میل راجع به آزادی که تمام کتاب به نوعی، بیانگر این است که حتما باید تسامح مطلق باشد و اگر دین، حاکم شود این تسامح، نخواهد بود.در عین حال، نظام ما این را تحمل میکند؛نه به خاطر اینکه آن را قبول دارد.نه!بلکه برای تعامل فکری؛و اگر حساسیت لازم وجود داشته باشد چه اشکالی دارد؟
نمونه دیگر:کتاب جامعه باز و دشمنانش، از کارل پویر است که مسلّما در موضوع عقلانیت اسلامی نوشته نشده است؛اما به ظاهر ضد اسلام هم نیست، در عین حالی که نتیجهاش این باشد؛اما مشکلی نیست.اما اگر کسانی بخواهند آن را تدریس یا تبلیغ نمایند و آن را برای بچههای ما مبنا قرار دهند، دولت جلویش را میگیرد. زیرا دولت باید نظارت داشته باشد که جوانهای ما، در رشته علوم سیاسی چه میخوانند؛اصل این است که آشنایی باید با فکر سیاسی اسلامی باشد و آشنایی با سایر افکار، فرع آن باشد.مشکل امروز ما این است که آرا و افکار دیگران تدریس میشود امّا از فکر سیاسی اسلامی خبری نیست؛که طبیعتا دولت نسبت به این امر، دیگر نمیتواند تسامح داشته باشد.
عوامل و موانع اعتماد متقابل نظام اسلامی و امّت
اندیشه حوزه:از عوامل کارآمدی حکومت، اعتماد مردم به نظام است.لیکن، توجه به پیشینه تاریخی ما، که معمولا حکومتهای حاکم پیشین، عموما ستمگر بودهاند و مخالفت با اینگونه حکومتها از نگاه دینی، خود یک ارزش تلقی میشده به صورت یک فرهنگ درآمده است که الآن هم، آثار آن هنوز، باقی است و هر کس علم مخالفت با نظام را بر دوش کشد نوعی، روشنفکری تلقی میشود و یا دفاع از نظام برای برخی-شاید-یک عملی منفی و مخالف روشنفکری ارزیابی شود؛سؤال اینجاست که وجود این ذهنیّتها در برخی افراد، نوعی مشکل در اعتماد متقابل بین این افراد و حکومت، به وجود میآورد.توضیح بفرمایید از چه راههایی میتوان این اعتماد را ایجاب کرد و به آن، عمق بخشید و ماندگار ساخت؟
دکتر لاریجانی:موضوع اعتماد مردم به حکومت، از موضوعات علم سیاست است که در آن جا دو موضوع، مورد بحث قرار میگیرد:
الف:عواملی که میتواند اعتماد را از بین ببرد و یا کمرنگ سازد.
ب:عواملی که میتواند اعتماد را به وجود آورد.
نمونه بارز نسبت به مطلب نخست را در چند محور یادآور میشویم.
محور اوتل:تبعیض و قانونشکنی است؛ یعنی اگر مردم ببینند که مسؤولین، قانون را اجرا نمیکند و هیچ اتفاقی هم نمیافتد، تبعیض قائل میشوند و آن، امری پذیرفته شده است، اینجاست که برای استفاده از امکانات، اعتماد مردم-به سرعت-از مسؤولین سلب میشود.
محور دوّم:کارآمدی است؛یعنی اگر مردم تبعیض نمیکنند و خیلی هم قانونمدارند، امّا مسؤولین بیعرضه هستند و توانایی پیش بردن کار را ندارند، فاقد قدرت حل مشکلاتند؛مثلا در شهری با افراد متدین و صالح و قانونمدار، تا کمتین بارانی ببارد سیل برای مردم، کلّی مشکلات، ایجاد میکند؛طرحی ندارند تا این سیلابها هدایت شود.پس صرف عدم تبعیض، کافی نیست؛بلکه عرضهداری و کارابودن مسئولین در انجام وظایف و ایجاد اعتماد، مؤثر است و فقدان آن، عامل بیاعتمادی است.
محور سوم:در انتظارات مردم از مسؤولین است و اینکه چقدر از انتظارات مردم را میتوانند برآورده سازند.البته یک نکته این جا قابل توجه است که ممکن است مردم نتوانند انتظاراتشان را درست، برای مسؤولین طرح نمایند؛چون این جا جهت، یکطرفه نیست که یکی درست و یکی نادرست باشد بلکه هم با هم، یک نظام را میسازند و اتفاقا یکی از عواملی که زمینهساز عدم اطمینان در یک کشور میشود، این است که مردمش انتظارات غیر معقول، تزریق کنند یا خواستهای برایشان طبیعی جلوه کند و حال آنکه آن خواسته، نامشروع یا قابل دسترسی در آینده نزدیک نباشد؛مسؤولین، میخواهند انجام دهند اما نمیتوانند.زیرا که مانع دارند.و بعد، این نشدن را مردم حمل بر ناتوانی مسؤولین کنند.البته برای مسؤولین، موضوع دیگری مطرح است و آن، این است که رابطه عمومی مسؤولین با مردم و توجیهشان نسبت به مسائل، بسیار مهم است و رسانهها باید به مردم یاد بدهند که چه نوع انتظاراتی باید از حکومت داشت.
برای رسانهها، نه مردم به تنهایی مطرح باشند و نه مسؤولین؛بلکه حق، محور اصلی آنها باید باشد چون که هم مردم میتوانند از حق منحرف شوند و هممسؤولین.
این از آن ژستهای روشنبینانه و روشنفکرمآبانه است که بعضی-همیشه- میگویند ما طرفدار مردمیم در حالی که ضدّیت با مسؤؤلین، محور آنها باشد.اما در اسلام-ظاهرا-چنین چیزی نداریم چون هر دو، هم مردم و هم مسؤولین، همیشه در معرض خطر انحراف از حق هستند چنان که انبیا علیهم السّلام آمدند و برخی از مردم، نه تنها با آنها، هماهنگی نکردند که دست به کشتارشان نیز، زدند؛و این نمونه آشکار انحراف از حق بود.مسؤولین هم به خاطر اینکه مصدر قدرت هستند در معرض نجوای انحراف هستند.
این سه محور، به نظر من مهمترین عوامل اعتماد یا بیاعتمادی میتوانند باشند.
کارآمدی و جامعه مدنی
اندیشه حوزه:به عنوان آخرین سؤال در این گفتگو، که تا حدودی به مسأله، مربوط میشود درباره جامعه مدنی توضیحاتی بفرمایید؛زیرا-اخیرا-نسبت به این اصطلاح، موضعگیریهای متفاوتی به چشم میخورد؛برخی از مطبوعات- بشدّت-آن را طرد، و برخی به طرفداری از آن بر میخیزند.
دکتر لاریجانی:البتّه این یک اصطلاح علمی است و با این عنوان، ممکن است چیزی در آیات یا روایات، نیامده باشد اما جعل اصطلاح در علوم، کار بدی نیست. اصطلاح مدنی بر میگردد به یونان قدیم و بعد، علمای ما مثل شیخالرئیس و فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی که خود، تفصیلی متناسب میطلبند.اینگونه اصطلاحات نظیر-مدنیت-مدنی بالطبع و ...بین آنان شهرت داشته است؛آیههایی که در آنها کلمه«قریه»آمده است از این نمونه هستند.علمای ما قریه را به همان معنای مدنیت و شهر و شهرنشینی گرفتهاند.لیکن در مورد جعل این اصطلاح به لحاظ تاریخی -چنانکه گفتیم-بر میگردد به-حداقل- زمان فیثاغورث.اما به لحاظ مبنایی، اصطلاحات مختلفی بر آن بار میشود؛مثلا جامعه سیاسی که آن هم بر میگردد به زمان یونان، جامعهای ساختار مدنی در آن، حاکم باشد.امّآ آن چیزی که اتصال اینها را به اسلام، میسّر میسازد همان عقلانیتی است که مبنای عمل است، چه عمل حاکم و چه عمل افراد.در این جا چونکه اسلام برای عمل، نسخه دارد مسأله ساختار مدنی مطرح میشود.پس جعل اصطلاحاتی از این قبیل-فی ذاته-منعی ندارد، به این معنا که:الزامی نیست که ما آن را به دین نسبت بدهیم یا ندهیم؛مهم این است که با این اصطلاح چه کار میخواهیم بکنیم؟در آن چیزهایی که بر این اصطلاح، بار میکنیم، آن احکامی که بر آن مترتّب میکنیم تا چه حد، احکام اسلامی و فکر دینی ما در آنها دخالت کرده است؟البته نمونه چنین موضوعهایی را در جاهای دیگری همداریم؛مثلا شما اگر در فلسفه ملاصدرا دقّت کنید میبینید ساختار آنتولوژی قدیمی یونان در آن هست مثل بحث اصالت وجود، استقلال مفهوم وجود، وحدت، علیّت، اتحاد عاقل و معقول، اتّحاد مدرک و مدرک که همه اینها بحثهای قدیمی است-جوهر، عرض، حرکت و...-امّا این صورت مسأله است و حکمای ما در آن دخالت کردهاند؛تا آن جا که امروز، بخشی از معارف ما را در بر میگیرد.معارف بشری با یکدیگر، تعاملات زیادی دارند امروز اگر کسی بگوید مفهوم حرکت-بالکل-از اسلام سرچشمه گرفته است شاید اشتباه باشد؛چه آنکه مفهوم حرکت جعلی بوده که برای کار و پدیده خاص توسط حکما، صورت گرفته است، آنها برای اینکه بتوانند بگویند قوّه، چگونه به فعلیّت در میآید به طرح این موضوع، یعنی حرکت دست زدهاند.
امّا در اینکه مرحوم ملاّصدرا حرکت جوهری را چگونه فهمید و چه چیزهایی بر آن، استوار کرد، و اینکه در آن فهم خود، از تفکر اسلامی الهام گرفت تردیدی وجود ندارد؛الهام از عرفان و از معارف اسلامی بود.گذشته از این، به فرض اینکه شما نخواهید اصطلاح جامعه مدنی را به کار بگیرید هم میتوانید اصطلاح دیگری جایگزین آن سازید لیکن این، مهم نیست. مهم کاربرد مفهومی این واژه است یعنی جامعهای که یک تجمع عاقل بر اساس یک عقلانیت جامع، آن را میسازد و اداره میکند.
اندیشه حوزه:به نظر میرسد شما در این مسأله، صحبتهای زیادی برای خوانندگان ما دارید لیکن مدت این مصاحبه، طولانی شد و شما هم خسته شدهاید.بنابراین، دنباله سخن را در این زمینه به جلسه آینده موکول مینماییم.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشته قبول زحمت فرمودید از شما سپاسگزاریم.
پینوشتها:
1.برای آگاهی از این مبحث، میتوان به کتاب«دینداری و مدرنیسم»و نیز، «حکومت، مشروعیت و کارآمدی»و مقاله«حکومت و مبانی کارآمدی»(مجله مجلس و پژوهش، شماره 10)به فلم دکتر محمد جواد لاریجانی مراجعه نمود.
2.نقد دینداری و مدرنیسم، لاریجانی، محمد جواد، انتشارات اطلاعات، ص 196-195، گزیده.
گفتگو با دکتر محمد جواد لاریجانی تهیه و تنظیم:غ.ن گلستانی
مسأله کارآمدی، از بحثهای اساسی و بسیار مهم نظام هر حکومت است و هر حکومتی جدا از مشروعیتی که بدان نیاز دارد به ساختاری که آن را قادر به اجرای مقاصدش نماید نیازمند است که از آن به کارآمدی تعبیر میشود.
حکومتها برای کارآمد شدن، نیاز به طرّاحی نظام تقنینی و قانون اساسیای دارند که مشارکت مردم در آن پر رنگ باشد و از آن جا که در جامعه اسلامی، مردم نقشی بنیادین دارند کارآمدی از جایگاه ویژهای برخوردار میگردد.
و نیز، از آن جا که نقش مردم در نظام اسلامی نسبت به مشروعیت و سلب آن، چندان مؤثر نیست و مهمترین جلوه این نقش در کارآمدی حکومت است نظام به هر نسبت که از پایگاه مردمی قویتری برخوردار باشد از کارآمدی بالاتری برخوردار خواهد شد.
موضوع کارآمدی از یک سوی آن، با فلسفه سیاسی ارتباط دارد؛چه آنکه پاسخگوی سه مسأله مهم در فلسفه سیاست است:دولت برنامهدار و مشکلگشا، بیان محدوده آزادی فردی و سازماندهی و ایمنبخشی فرد و جامعه در مقابل مفاسد.
از سویی دیگر نیز، ارتباط تنگاتنگی با علم سیاست دارد زیرا که هر یک از عناوین سهگانه فوق، متّکی بر دو رکن است:یکی نظام تصمیمگیری و دوّم نظام اجرایی؛که نقطه کمال در نظام نخست، دستیابی و کشف بهترین تصمیم در هر وضعیّت است در حالی که در نظام دوم، قاطعیت و دقت در اجرا مورد توجه است که این هر دو، از مقولههای علم سیاستند.
کارآمدی حکومتها 1 به عناصر و شیوههای گوناگونی بستگی دارد که مهمتر از همه، نقش کارشناسی است که در سه حوزه باید ایفا گردد:
1-ارائه تصویر واقعبینانه از وضعیت حقیقی در مورد هر عمل2-طراحی وضعیّت مورد نظر3-تنظیم و هدایت عملی برنامهها.
از اینروی، با توجه به اهمیت این مسأله در نظام جمهوری اسلامی، این بخش از گفتگو با دکتر محمد جواد لاریجانی را به این مبحث اختصاص دادهایم که در زیر، مشاهده مینمایید.امید آنکه مفید فایدت افتد.
اندیشه حوزه:چنان که مستحضرید سلسله بحثهایی را زیر عنوان«ملاحظه اجمالی در فلسفه سیاسی»با شما از مدّتها پیش داشتهایم که تاکنون سه موضوع «حکومت»، «عقلانیت دینی و لیبرالی»، «حکومت و عقلانیت»مورد بررسی قرار گرفته است.
چهارمین محور از مجموعه بحث، در ارتباط با مسأله«حکومت و کارآمدی»و به عبارتی دیگر، بیان عوامل کارآمد کردن حکومت است و شما بطوری که در کتاب «حکومت، مشروعیت، کارآمدی»وعده دادهاید ظاهرا کاری مبسوط و گسترده در این زمینه انجام دادهاید که در آینده منتشر خواهد شد، و اشاره کردهاید که مطالب مندرج در کتاب«حکومت، مشروعیت...»، در واقع به عنوان مقدّمهای برای آن به حساب میآید.ما نیز اولین سؤال خود را از همین جا آغاز میکنیم که آیا چنان که بین حکومت و عقلانیت یک ملازمه جدّی میبینید بین«عقلانیت حکومت»و کارآمدی هم چنین ملازمهای وجود دارد؟
دکتر لاریجانی:اوّلا در مورد آن کتابی که اشاره نمودید من وعده آن را دادهام باید بگویم که آن، تاریخچه مهم و مفیدی دارد که خیلی گذرا به آن اشاره میکنم و سپس به موضوع سؤال بر میگردم:
تقریبا از سنّ سیزده سالگی بود که به وسیله مرحوم والدم با شهید بهشتی آشنا شدم، ایشان با همکاری آقایان شهید دکتر مفتح و علی حجتی و جمعی دیگر از دوستان، انجمنی را به نام«انجمن سجادیه» در قم راهاندازی کردند که تا مدّتها فعّالیّت داشت؛لیکن سرانجام، ساواک از فعالیت آن جلوگیری کرد و برخی از اعضای آن از جمله بنده را به زندان انداخت؛به دنبال این حوادث، تا مدتها ارتباط آقایان با یکدیگر قطع بود.
پس از مدّی شهید بهشتی به آلمان رفتند و ما با ایشان رابطه مکاتبهای داشتیم، تا اینکه ایشان در یک سفری آمدند به شهری که بنده در آن مشغول تحصیل بودم؛ ایشان در آن جا تئوری خود را که متکی بر دو اصل بود بدینصورت مطرح فرمودند که:
اولا انقلاب در حال پیروز شدن است و باید نیروهای انقلاب از هماکنون سازماندهی شوند.
ثانیا بحث حکومت اسلامی را عدّهای باید به صورت جدّی دنبال کنند که برای من و برخی از دوستان موضوع پیروزی انقلاب، بر نوعی خوشبینی حمل میشد. زیرا فکر نمیکردیم بزودی انقلاب به ثمر برسد.
اما در عین حال به نظر میرسید مسأله سازماندهی نیروها و بحث حکومت، مطلب کاملا معقولی است که میبایست پیگیری شود، و دقیقا از همان زمان بود که من کاوش نظری روی مفهوم حکومت و سیاست را به عنوان یک دستور کار، مورد توجّه قرار دادم.
پس از پیروزی انقلاب که زمینه ورود من به ایران فراهم شد، در کنار کار عملی- سیاسی بحث نظری درباره سیاست برای من بسیار جدّی بود و بر این باورم که امروز نیز، باید جمع بیشتری این کار را دنبال کنند؛ با این توضیح که باید آینده را نگریست و این بنایی که به دست حضرت امام قدس سرّه پیریزی شده است به تمدّن پر رونق و فراگیری بیانجامد.
بحث نظری میتواند از یک سو از انحرافات جلوگیری کند و از سوی دیگر، آن را باور نموده به ساماندهی مسائل عملی آن بپردازد.
مطالعات دامنهدار در حوزه سیاست -اعم از فلسفه سیاسی، علم سیاسی و فن سیاست-یعنی روشهای عملیّاتی برای پیشبرد کارهای سیاسی، باید موضوع کاوشهای مفصّلی قرار گیرد.
بعد از این توضیح، بر میگردیم به اصل بحث، یعنی پاسخ به سؤالی که مطرح فرمودید:
مفهوم کارآمدی، مربوط به سازماندهی حکومت است در واقع، یک نیاز است برای نیل به اهداف حکومت مشروع؛که سازماندهی، ساختار سیطره را در آن، نشان میدهد و شامل رهبری، تقسیم کار و نظام تصمیمگیری است که به روشهای مختلف، قابل انجام میباشد.
علم سیاست بر مدار کارآمدی است، در حالی که فلسفه سیاسی بر محور مشروعیت است و این تمایز را حتما باید در نظر داشته باشیم.
در واقع، کارآمدی موضوع علم سیاست است.و این علم، چندان به مشروعیت نظر ندارد مگر در همین حدّ که هر حکومتی باید مشروعیتی داشته باشد.نقش اساسی کارآمدی در این است که اگر حکومتی بخواهد وظایفش را انجام دهد چگونه میتواند خوب انجام بدهد؟
عقلانیت و کارآمدی
عقلانیت، هم در مشروعیّت دخالت دارد و هم در کارآمدی؛برای روشن شدن مطلب، عقلانیت مارکسیستی را مثال میزنم:
در نظام مارکسیستی سیطره سازمان به حدّی است که فرد در زیر پای جمع، قابل قربانی شدن است از این رو، فرد از فردیّت جدا و در جمع حل میشود.و این در حالی است که اسلام در همین رابطه میگوید: لا تزر وازرة وزر أخرییعنی همیشه فرد، عنصر فعّال جمع است.اگر اسلام، تجمّع و سازماندهی دارد برای این نیست که افراد مهره بشوند؛بلکه برای این است تا افراد، بتوانند وظایفشان را دقیقتر و شجاعانهتر انجام دهند.فرد، هیچگاه قربانی جمع نمیشود و کسی حق ندارد حقوق فرد را زیر پا بگذارد.اصولا اسلام برای برپایی عدل آمده است و عدالت یعنی همین، که افراد را رشد بدهیم نه اینکه تسلیم باشند چون گوسفند.تسلیم بودن خلاف جریان رشد انسانی است؛آنچه مورد نظر است رشد همه افراد است نه فرد یا افراد خاصی.
عقلانیت اسلامی میگوید ما هرگز یک حزب فراگیر مثل حزب استالین که همه افراد، مطیع و چشم و گوش بسته، سر به فرمان آن باشند نداریم.
شیوه کارآمد، یعنی دخالت عقلانیت در کارآمدی؛در عین حال، به تجربه و روشهای علمی نیز، نظر دارد.از باب نمونه میتوان از انتخابات یاد کرد؛که نمونه بارز مشارکت سیاسی است و این از موضوعات مهم علم سیاست نیز، هست حالا چگونه میتوانیم بهترین انتخابات را به ثمر برسانیم؟در عین اینکه حدود بیست سال از انقلاب میگذرد هنوز ما در این مسأله سرنوشتساز، ضعیف هستیم، بلکه بسیار آسیبپذیریم؛ چه باید کرد؟
باید مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی، اینگونه مباحث را پروژه کنند که چگونه میتوان انتخاباتی داشت که اغراض نظام اسلامی به بهترین وجه، تحقق پذیرد و مردم از آن، به نحو احسن بهرهمند شوند. تبلیغات شایسته صورت گیرد و با اخلاق متناسب، مشارکت افراد را افزایش داد. متأسفانه کارهایی به این اهمیت مورد توجه قرار نمیگیرد، امّا مسائل درجه چندم که اهمیت آنچنانی ندارد مثل اینکه آیا حکومت سکولار بهتر است یا غیر سکولار، مورد توجه قرار میگیرد؛این خود، نوعی عقبگرد و واپسگرایی است.امروزه حکومتها بر اساس عقلانیت مورد نظرشان، حکومتهایشان را بهتر و کارآمدتر اداره میکنند و این بدینخاطر است که عقلای آنان مینشینند و ارزیابی و تجربه میکنند و نسبت به کارآیی امور و انجام بهتر آن، طراحی و برنامهریزی میکنند.
اینکه من به کار نظری در بخش سیاست اصرار میورزم به این جهت است که باید امر حکومت را جدّی گرفت و پایههای این حکومت را-که هدیه عظیم خداوندی است-مستحکم و کارآمد کرد و این کارآمدی، همزمان باید بر عقلانیت اسلامی و در فضای دینی بار شود و هم، مبتنی بر تجارب و علم و دانش باشد و این، نیازمند نسل جدیدی از متفکّرین سیاسی است که وارد عرصه علم و سیاست شوند.
مرادمان از علم سیاست، تنها ساختار سیاسی نیست که خود، دارای شعبهها و حیطههای گوناگونی است مثلا توسعه اقتصادی، خود یکی از شعب علم سیاست است-گاهی در برخی از مناظرات دوستان، سخنانی به گوش میخورد که شگفتانگیز است!فرضا سؤال میکنند شما چه مدلی از اقتصاد را قبول دارید؟دولتی یا سرمایهداری؛این نشان آن است که هنوز این جرأت و جسارت را به خود ندادهایم تا راجع به نظم اقتصادی مورد قبول اسلام، بحث کنیم.ما مدل اقتصادی دولتی قطعا نداریم؛چون در اسلام فعالیتهای اقتصادی و کسب و کارهای حلال، مجاز شمرده شده و سلطه افراد بر درآمد مشروعشان به رسمیت شناخته شده است.از سویی مدل سرمایهداری نیز، مردود است به دلیل عدم جواز ربا.وقتی ما ربا را نفی میکنیم خواه ناخواه، مدل سرمایهداری نیز، نفی میشود. راه دارد، باید کار فکری کرد و آن نیاز به اعتماد به نفس و دست زدن به نوعی بازسازی دارد که نباید فراموش کرد مرادمان، گرفتن نسخههای دیگران و برش و دوخت زدن آنها و با انواع وصله پینهها چیزی را در آوردن نیست که این نیز، خود نوعی بیراههروی است.
این است که میخواهم بگویم موضوع کارآمدی، صرفا یک امر سیاسی به معنای اخصّ نیست؛که همه امور مربوط به حکومت و دولت را شامل میشود تا دولت، بهتر بتواند اعمال قدرت کند و مردم بتوانند خود را با حکمت پیوند بزنند.این بحث، خود اقیانوسی از معارف است که در هر رشتهاش میتوان یک عمر را صرف کرد و کارکرد و به دستاوردهای شیرینی دست یافت.
دیرینهیابی اقتصاد دولتی و مبنای فلسفی آن
اقتصاد دولتی یک مبنای فلسفی دارد که سقراط، آن را بحث کرد و ارسطو، آن را نقد کرد.
سقراط حکیم معتقد بود که ملاک کارآمدی حکومت، وحدت است.این موضوع در آثار برجای مانده محاوراتی و مناظراتی ایشان موجود است.ایشان عوامل برهمزننده وحدت را در این امور، برشمرده است:زن و فرزند، قدرت سیاسی(سیطره)، اموال و دارایی.
برای رسیدن به وحدت، ایشان معتقد است این سه را باید از میان برداشت و براینابودی هر کدام، باید آن را مشترک کرد-از این رو، اصطلاحاتی همچون، شهر زنان، شهر مردان و...را وضع کرد؛هرگونه تعلق و اختصاص از بین برود؛نظام اختصاصی خانوادگی به هم بخورد؛زنان و فرزندان و... مشترک باشند؛فرزند بیولوژیک مهم نیست، هر فرزندی فرزند من است.در امر اقتصاد گفت:باید همه، کارگر حکومت باشند حتی غذا را هم حکومت به عهده بگیرد؛همه یک نوع غذا بخورند و همه برای حکومت کار کنند؛دیگر کسی از مال من و تو، دم نزند؛ یکسانی در غذا، لباس و....
در امر قدرت و سیطره گفت:همگان به صورت نوبتی عهدهدار قدرت شوند؛حالت چرخان قدرت به وسیله انتخابات، به وجود آید.به عبارت دیگر:اشتراک در قدرت که همان دمکراسی است پیامد اشتراک در سرمایه، امکانات، و صنف را به دنبال خواهد داشت؛این است که میگوییم تئوری مارکسیستی یک تئوری جدید و نوی نبود، بلکه یک پیشینه دراز فلسفی داشت.شما در آثار فلاسفه میتوانید بیابید که چگونه کارآمدی با عقلانیت، ملازمهای جدی دارد و از آبشخور عقلانیت، شرب میکند!
حالا همین بحث فلسفی را به عقلانیّت اسلامی، عرضه میکنیم میبینیم اشتراک در زن را، رد میکند؛اشتراک در مال را نمیپذیرد؛اشتراک در قدرت را نیز، به آن معنا، دفع میکند؛قدرت را هم نوبتی نمیداند؛بلکه آن را با لیاقت و شایستگی توأم میبیند:کسی که عهدهدار قدرت میشود باید شایستگیهای لازم را دارا باشد. پس تئوری اشتراکی، از نقطهنظر عقلانیت اسلامی، تئوری مردودی است.
اندیشه حوزه:شما مبحث حکومت و کارآمدی را در آثار و نوشتههای مختلفی دنبال کرده و عوامل مختلفی را در این راستا بیان کردهاید از جمله:
مدیریت قابل؛احترام مردم به نظام؛ رعایت قانون؛قانونمداری؛عدم تبعیض؛ تسامح اسلامی و عناصر دیگری که هر کدام، نقش مؤثری در کارآمد کردن حکومت دارند. اکنون، سؤال را از عامل یادشده اخیر میکنیم که مرادتان از تسامح اسلامی که روی آن تکیه خاصی نیز، نمودهاید و تفاوت آن با تسامح لیبرالی چیست؟
دکتر لاریجانی:اگر بخواهیم کارآمدی را در اصطلاح علمی و دقیق، به کار ببریم خود سه محور دارد:رهبری، سازماندهی و نظام برنامهریزی.آنچه شما اشاره کردید هر کدام نمونهای از موارد یاد شده است.امّا مسأله تسامح را در کتاب نقد دینداری و مدرنیسم مطرح کردهام.
«...تسامح مطلق نتیجه عقلانیت لیبرال و ناشی از رفض اندیشه وظیفه است گرچه قیدهایی چون امنّیت و عفت عمومی را بر تسامح میزنند اما در عقلانیت اسلامی تسامح مطلق چه در رفتار فرد و چه حکومت، ردّ میشود.تسامح حکومت متناسب است با حساسیت عمومی.حکومت چنانکه راجع به امنیّت و سلامت بدنی مردم مسئولیت دارد در مورد جلوگیری از رشد افکار خلاف اسلام هم مسئول است البتّه در صورت حساسیت خود مردمنیازی به دخالت دولت نیست... تسامح به نحو اثباتی ضروری است و در مقولههای ذیل، قابل طرح میباشد:
حوزه اوّل تسامح در امر ارزیابی و نقد کار مسئولان و کارگزاران در هر سطح که باشند.
حوزه دوّم تسامح در برداشتهای مختلف از دین که این امر، ابتدا باید در تجمّعهای تخصّصی باشد.
حوزه سوم تسامح در مطالبی که محصول عقلانیتهای غیر اسلامی است اما لااقل در ظاهر، ضد اسلام نیستند این جهت برای تعامل بین تمدنها بسیار ضروری است.» 2
و اما تفاوت تسامح عقلانیت لیبرال با اسلام در این است که عقلانیّت لیبرال، قایل به تسامح مطلق است؛یعنی انسانها آزادند هر کاری که دلشان میخواهد بکنند مادامی که به فرد دیگر، ضرر نزند؛این قید را هم برای آن آوردهاند تا بتوانند بر اساس آن، ضابطه و قانون درست کنند.از این رو، وقتی میخواهند قانونگذاری کنند ضابطه حدود آزادی افراد، عدم ضرر به دیگران است.البته این واژه در اصطلاحات اسلامی ما نیز، از جایگاه بایستهای برخوردار است که علمای اصول، این مسأله را به شکل مبسوط، بحث کردهاند.من در مقاله جداگانهای مفهوم ضرر و میدانهای آن را از نظر علمای اسلام و امام خمینی قدّس سرّه با مفهوم ضرر از دیدگاه حکمای غرب، به مقایسه گرفتهام.(امام قدّس سرّه مستقلا در اینباره رسالهای دارند که در مجموعهای که با یادبود مرحوم والد چاپ میشود این مقاله آمده است.)
ملاک ضرر در اصطلاح حکمای لیبرال این است که از طرف، سلب اختیار نکنند مثلا شما اگر پول کسی را گرفتید اختیار او را از استفاده از آن پول سلب کردید اینکه اختیار از او سلب شود این ضرر است؛امّا اگر به هر نیرنگی شما جوانی را به مجلسی کشاندید و تشویق کردید تا از مواد افیونی استفاده کند و او تحت تأثیر تبلیغات شما افیونی و معتاد شد، به او ضرری وارد نکرده اید چون از او سلب اختیار ننمودهاید، به خاطر اینکه میتوانست در مجلس شما شرکت نکند یا از افیون استفاده ننماید، پس اجباری در کار نبوده است!
این یک قاعده بسیار مهم و اساسی در نظر آنهاست از این قاعده اصل آزادی بیان را استفاده میکنند و میگویند هر کس مختار است هر آنچه معتقد است بگوید و عقیده خودش را نشر بدهد.چه آنکه نشر عقیده ضرر نیست.زیرا اختیار کسی را سلب نمیکند و اصل آزادی بیانی که در حقوق بشر آمده است مبتنی بر این تفکر تسامحی است.
ولی در عقلانیت اسلامی، حکومت مسؤول است که در رساندن مردم بهسعادت، آنان را کمک کند، زمینه رشدشان را فراهم سازد.در آن، حق و ناحق مطرح است و چون نشر و گسترش باطل و ناحق مانع طبیعی رشد افراد است دولت موظف است جلو آن را بگیرد و از شیوعش جلوگیری کند؛در عین حال این وظیفه، به این معنا نیست که دولت همواره در کار مردم دخالت کند پس اوّلین حوزه تسامح بر میگردد به حساس بودن و یا عدم حساسیت عمومی که اگر مردم، خود نسبت به عقیدی باطل به اندازه کافی حساسند و بموقع، عکسالعمل نشان میدهند و با آن به مقابله بر میخیزند دیگر لازم نیست دولت دخالت کند و یا جلوگیری از عمل بنماید.فرضا مردم، خود نسبت به موضوع حجاب یا بد حجابی، حسّاسند به محض روبرو شدن با یک بدحجاب یا کسی که لباسی نامناسب پوشیده برخورد ارشادی و ...دارند، مگر نیازی به برخورد دولت نیست اما اگر مردم، حساسیتی نسبت به موضوع، نشان نمیدهند دولت موظّف است دخالت کند؛مثل مریضی اگر مردم خود حسّاسند نیاز به دخالت نیست اگر حساسیتی نیست دولت، افراد را ملزم به واکسیناسیون میکند.
پس وظیفه عمومی دولت، جلوگیری از نشر باطل و توسعه حق است؛امّا اینکه الزاما در زندگی مردم دخالت کند-ولو با عکسالعمل مناسب مردم در این زمینه- ضرورتی نیست. این است که ما آزادی بیان مطلق هم میتوانیم-تا حدی-داشته باشیم در صورتی که جامعه حساسیت لازم و آگاهی متناسب را داشته باشد، پس دخالت و عدم دخالت دولت مشروط است.
بحث دوّم تسامحاتی است به نحو اثباتی، که دولت دوست دارد وجود داشته باشد به نفع نظام؛مواردی که شما به آن اشاره داشتید اینجا هست.این موارد در چند حوزه میتوانند قرار داشته باشند:
حوزه اوّل:تسامح در ارزیابی و نقد کار مسؤولان و کارگزاران که به نفع نظام و مردم است یعنی مردم بتوانند عملکرد هر یک از وزرا، وکلا و سایر مسؤولین را ارزیابی و نقد کنند، خوبی و بدی آن را عیارسنجی نمایند؛از باب امر به معروف و نهی از منکر باشد یا از باب نصیحت و خیرخواهی نسبت به مسؤولین مملکتی.
حوزه دوّم:در مورد برداشتهای مختلف علما از دین هست؛یعنی علما و فقهای ما ممکن است نسبت به یک موضوع، فتواهای مختلفی داشته باشند، اگرچه دولت باید بر اساس یک معیاری-به هر صورت- یکی یا گروهی را مبنا قرار دهد لیکن ما در فهمهای مختلف، استنباطات مختلف تسامح داریم.حتی ممکن است علمای ما در اصول دین هم، با هم اختلاف نظری داشته باشند که در این مورد هم میتواند تسامح باشد و مشکلی نیست.
حوزه سوّم:تسامح در مطالبی است که محصول عقلانیتهای غیر اسلامی است -دستکم-در ظاهر، اسلامی نیستند که این جهت برای تعامل بین تمدنها، ضروری است؛مثلا کتاب مارکس را در کشور اسلامی ترجمه میکنیم با اینکه نهایتا ضد تفکر دینی است چون منشأش این است که نظام مدنی نباید بر مبنای دین باشد، اما ظاهر ضد دینی ندارد.این جا هم برای فهم دستاورد تمدنها، در حدی که علما ما در جریان آن قرار گیرند تسامح داریم.ما یک تمدن دربسته نیستیم تمدن اسلامی از زمانهای گذشته نیز، با سایر تمدنها تعامل داشته و خواه ناخواه، این تعامل آفاتی را به دنبال داشته است ولی در عین حال نسبت به آن تسامح داریم؛هماکنون اگر وارد بازار کتاب شوید-بیشتر-با ترجمهها روبرو هستید تا تألیفات، آنهم ترجمه کتابهای مختلف؛مثلا ترجمه کتاب جان استوارت میل راجع به آزادی که تمام کتاب به نوعی، بیانگر این است که حتما باید تسامح مطلق باشد و اگر دین، حاکم شود این تسامح، نخواهد بود.در عین حال، نظام ما این را تحمل میکند؛نه به خاطر اینکه آن را قبول دارد.نه!بلکه برای تعامل فکری؛و اگر حساسیت لازم وجود داشته باشد چه اشکالی دارد؟
نمونه دیگر:کتاب جامعه باز و دشمنانش، از کارل پویر است که مسلّما در موضوع عقلانیت اسلامی نوشته نشده است؛اما به ظاهر ضد اسلام هم نیست، در عین حالی که نتیجهاش این باشد؛اما مشکلی نیست.اما اگر کسانی بخواهند آن را تدریس یا تبلیغ نمایند و آن را برای بچههای ما مبنا قرار دهند، دولت جلویش را میگیرد. زیرا دولت باید نظارت داشته باشد که جوانهای ما، در رشته علوم سیاسی چه میخوانند؛اصل این است که آشنایی باید با فکر سیاسی اسلامی باشد و آشنایی با سایر افکار، فرع آن باشد.مشکل امروز ما این است که آرا و افکار دیگران تدریس میشود امّا از فکر سیاسی اسلامی خبری نیست؛که طبیعتا دولت نسبت به این امر، دیگر نمیتواند تسامح داشته باشد.
عوامل و موانع اعتماد متقابل نظام اسلامی و امّت
اندیشه حوزه:از عوامل کارآمدی حکومت، اعتماد مردم به نظام است.لیکن، توجه به پیشینه تاریخی ما، که معمولا حکومتهای حاکم پیشین، عموما ستمگر بودهاند و مخالفت با اینگونه حکومتها از نگاه دینی، خود یک ارزش تلقی میشده به صورت یک فرهنگ درآمده است که الآن هم، آثار آن هنوز، باقی است و هر کس علم مخالفت با نظام را بر دوش کشد نوعی، روشنفکری تلقی میشود و یا دفاع از نظام برای برخی-شاید-یک عملی منفی و مخالف روشنفکری ارزیابی شود؛سؤال اینجاست که وجود این ذهنیّتها در برخی افراد، نوعی مشکل در اعتماد متقابل بین این افراد و حکومت، به وجود میآورد.توضیح بفرمایید از چه راههایی میتوان این اعتماد را ایجاب کرد و به آن، عمق بخشید و ماندگار ساخت؟
دکتر لاریجانی:موضوع اعتماد مردم به حکومت، از موضوعات علم سیاست است که در آن جا دو موضوع، مورد بحث قرار میگیرد:
الف:عواملی که میتواند اعتماد را از بین ببرد و یا کمرنگ سازد.
ب:عواملی که میتواند اعتماد را به وجود آورد.
نمونه بارز نسبت به مطلب نخست را در چند محور یادآور میشویم.
محور اوتل:تبعیض و قانونشکنی است؛ یعنی اگر مردم ببینند که مسؤولین، قانون را اجرا نمیکند و هیچ اتفاقی هم نمیافتد، تبعیض قائل میشوند و آن، امری پذیرفته شده است، اینجاست که برای استفاده از امکانات، اعتماد مردم-به سرعت-از مسؤولین سلب میشود.
محور دوّم:کارآمدی است؛یعنی اگر مردم تبعیض نمیکنند و خیلی هم قانونمدارند، امّا مسؤولین بیعرضه هستند و توانایی پیش بردن کار را ندارند، فاقد قدرت حل مشکلاتند؛مثلا در شهری با افراد متدین و صالح و قانونمدار، تا کمتین بارانی ببارد سیل برای مردم، کلّی مشکلات، ایجاد میکند؛طرحی ندارند تا این سیلابها هدایت شود.پس صرف عدم تبعیض، کافی نیست؛بلکه عرضهداری و کارابودن مسئولین در انجام وظایف و ایجاد اعتماد، مؤثر است و فقدان آن، عامل بیاعتمادی است.
محور سوم:در انتظارات مردم از مسؤولین است و اینکه چقدر از انتظارات مردم را میتوانند برآورده سازند.البته یک نکته این جا قابل توجه است که ممکن است مردم نتوانند انتظاراتشان را درست، برای مسؤولین طرح نمایند؛چون این جا جهت، یکطرفه نیست که یکی درست و یکی نادرست باشد بلکه هم با هم، یک نظام را میسازند و اتفاقا یکی از عواملی که زمینهساز عدم اطمینان در یک کشور میشود، این است که مردمش انتظارات غیر معقول، تزریق کنند یا خواستهای برایشان طبیعی جلوه کند و حال آنکه آن خواسته، نامشروع یا قابل دسترسی در آینده نزدیک نباشد؛مسؤولین، میخواهند انجام دهند اما نمیتوانند.زیرا که مانع دارند.و بعد، این نشدن را مردم حمل بر ناتوانی مسؤولین کنند.البته برای مسؤولین، موضوع دیگری مطرح است و آن، این است که رابطه عمومی مسؤولین با مردم و توجیهشان نسبت به مسائل، بسیار مهم است و رسانهها باید به مردم یاد بدهند که چه نوع انتظاراتی باید از حکومت داشت.
برای رسانهها، نه مردم به تنهایی مطرح باشند و نه مسؤولین؛بلکه حق، محور اصلی آنها باید باشد چون که هم مردم میتوانند از حق منحرف شوند و هممسؤولین.
این از آن ژستهای روشنبینانه و روشنفکرمآبانه است که بعضی-همیشه- میگویند ما طرفدار مردمیم در حالی که ضدّیت با مسؤؤلین، محور آنها باشد.اما در اسلام-ظاهرا-چنین چیزی نداریم چون هر دو، هم مردم و هم مسؤولین، همیشه در معرض خطر انحراف از حق هستند چنان که انبیا علیهم السّلام آمدند و برخی از مردم، نه تنها با آنها، هماهنگی نکردند که دست به کشتارشان نیز، زدند؛و این نمونه آشکار انحراف از حق بود.مسؤولین هم به خاطر اینکه مصدر قدرت هستند در معرض نجوای انحراف هستند.
این سه محور، به نظر من مهمترین عوامل اعتماد یا بیاعتمادی میتوانند باشند.
کارآمدی و جامعه مدنی
اندیشه حوزه:به عنوان آخرین سؤال در این گفتگو، که تا حدودی به مسأله، مربوط میشود درباره جامعه مدنی توضیحاتی بفرمایید؛زیرا-اخیرا-نسبت به این اصطلاح، موضعگیریهای متفاوتی به چشم میخورد؛برخی از مطبوعات- بشدّت-آن را طرد، و برخی به طرفداری از آن بر میخیزند.
دکتر لاریجانی:البتّه این یک اصطلاح علمی است و با این عنوان، ممکن است چیزی در آیات یا روایات، نیامده باشد اما جعل اصطلاح در علوم، کار بدی نیست. اصطلاح مدنی بر میگردد به یونان قدیم و بعد، علمای ما مثل شیخالرئیس و فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی که خود، تفصیلی متناسب میطلبند.اینگونه اصطلاحات نظیر-مدنیت-مدنی بالطبع و ...بین آنان شهرت داشته است؛آیههایی که در آنها کلمه«قریه»آمده است از این نمونه هستند.علمای ما قریه را به همان معنای مدنیت و شهر و شهرنشینی گرفتهاند.لیکن در مورد جعل این اصطلاح به لحاظ تاریخی -چنانکه گفتیم-بر میگردد به-حداقل- زمان فیثاغورث.اما به لحاظ مبنایی، اصطلاحات مختلفی بر آن بار میشود؛مثلا جامعه سیاسی که آن هم بر میگردد به زمان یونان، جامعهای ساختار مدنی در آن، حاکم باشد.امّآ آن چیزی که اتصال اینها را به اسلام، میسّر میسازد همان عقلانیتی است که مبنای عمل است، چه عمل حاکم و چه عمل افراد.در این جا چونکه اسلام برای عمل، نسخه دارد مسأله ساختار مدنی مطرح میشود.پس جعل اصطلاحاتی از این قبیل-فی ذاته-منعی ندارد، به این معنا که:الزامی نیست که ما آن را به دین نسبت بدهیم یا ندهیم؛مهم این است که با این اصطلاح چه کار میخواهیم بکنیم؟در آن چیزهایی که بر این اصطلاح، بار میکنیم، آن احکامی که بر آن مترتّب میکنیم تا چه حد، احکام اسلامی و فکر دینی ما در آنها دخالت کرده است؟البته نمونه چنین موضوعهایی را در جاهای دیگری همداریم؛مثلا شما اگر در فلسفه ملاصدرا دقّت کنید میبینید ساختار آنتولوژی قدیمی یونان در آن هست مثل بحث اصالت وجود، استقلال مفهوم وجود، وحدت، علیّت، اتحاد عاقل و معقول، اتّحاد مدرک و مدرک که همه اینها بحثهای قدیمی است-جوهر، عرض، حرکت و...-امّا این صورت مسأله است و حکمای ما در آن دخالت کردهاند؛تا آن جا که امروز، بخشی از معارف ما را در بر میگیرد.معارف بشری با یکدیگر، تعاملات زیادی دارند امروز اگر کسی بگوید مفهوم حرکت-بالکل-از اسلام سرچشمه گرفته است شاید اشتباه باشد؛چه آنکه مفهوم حرکت جعلی بوده که برای کار و پدیده خاص توسط حکما، صورت گرفته است، آنها برای اینکه بتوانند بگویند قوّه، چگونه به فعلیّت در میآید به طرح این موضوع، یعنی حرکت دست زدهاند.
امّا در اینکه مرحوم ملاّصدرا حرکت جوهری را چگونه فهمید و چه چیزهایی بر آن، استوار کرد، و اینکه در آن فهم خود، از تفکر اسلامی الهام گرفت تردیدی وجود ندارد؛الهام از عرفان و از معارف اسلامی بود.گذشته از این، به فرض اینکه شما نخواهید اصطلاح جامعه مدنی را به کار بگیرید هم میتوانید اصطلاح دیگری جایگزین آن سازید لیکن این، مهم نیست. مهم کاربرد مفهومی این واژه است یعنی جامعهای که یک تجمع عاقل بر اساس یک عقلانیت جامع، آن را میسازد و اداره میکند.
اندیشه حوزه:به نظر میرسد شما در این مسأله، صحبتهای زیادی برای خوانندگان ما دارید لیکن مدت این مصاحبه، طولانی شد و شما هم خسته شدهاید.بنابراین، دنباله سخن را در این زمینه به جلسه آینده موکول مینماییم.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشته قبول زحمت فرمودید از شما سپاسگزاریم.
پینوشتها:
1.برای آگاهی از این مبحث، میتوان به کتاب«دینداری و مدرنیسم»و نیز، «حکومت، مشروعیت و کارآمدی»و مقاله«حکومت و مبانی کارآمدی»(مجله مجلس و پژوهش، شماره 10)به فلم دکتر محمد جواد لاریجانی مراجعه نمود.
2.نقد دینداری و مدرنیسم، لاریجانی، محمد جواد، انتشارات اطلاعات، ص 196-195، گزیده.