نقش اراده در کمال(قسمت اول)
آرشیو
چکیده
متن
همواره این سؤال مطرح است که چرا انسان که برای کمال آفریده شده و در دل نیز عشق به کمال دارد، به ندرت به این هدف بزرگ خود میرسد؟ چه عاملی مانع از رسیدن به مقصد میشود و یا کمبود کدام سبب نمیگذارد، غرض حاصل شود؟
آنچه بیشتر در زندگی روزمره کمبودش احساس میشود، اراده است. آیا واقعاً اراده، در کمال مؤثر است؟ اصلاً اراده چه نقشی در کمال انسان دارد؟ پاسخهایی که میتوان در جواب این سؤال ارائه داد بنا به عقاید مختلف، فرق میکند. ممکن است پاسخ داده شود که اراده صفتی تکوینی است و قابل تقویت نمیباشد و یا اینکه همه انسانها دارای ارادهای مساوی هستند و لذا اراده در رسیدن به کمال نقشی ایفا نمیکند و یا حتی ممکن است گفته شود، اراده امانتی است الهی که فقط بندگان خاص خدا از آن بهرهمند میشوند، اما حقیقت این است که اراده عنصری مؤثر در رسیدن به کمال است که باید تقویت شود.
وقتی اراده و کمال به همراه عوامل کمال به طور دقیق مورد بررسی قرار گیرد، معلوم میشود که رابطهای عمیقتر از آنچه تصور میشود، بین او دو وجود دارد. هنگامی که انسان قبول کند اراده در کمال نقش موثری دارد، گام در راه تقویت اراده مینهد تا از آن برای رسیدن به هدف خود استفاده کند.
مفهومشناسى:
اراده صفتی است که حالت خاصی را در آدمی ایجاد میکند که از او فعل مخصوصی صادر میشود و در حقیقت اراده به چیز معلوم تعلق میگیرد که آن را به وجود بیاورد. اراده عبارت است از مطالبة غذای روح از روی طیب نفس. اراده، قانع کردن نفس از خواستههای خود و رو نمودن بر اوامر خدا و راضی شدن بر آن است. و گفتهاند: اراده اخگری است از آتش دوستی در قلب که اقتضای اجابت دواعی نفس را میکند.([1])
کمال به معنای انجام یافتن و تمام شدن است و در اصطلاح آنچه تمامیت شیء به آن است، کمال شیء نامیده میشود.([2]) کمال تمامیت شیء در ذات و تمام، تمامیت در صفات است. ([3])
نکته: گاهی در معنای اراده خلطی صورت میگیرد و با سایر قوا یکسان و برابر شمرده میشود. یکی از این قوا میل است. در صورتی که میل در انسان، کششی است که جنبة بیرونی دارد. یعنی شیئی خارجی انسان را به سمت خود جذب میکند، ولی اراده بیشتر جنبة درونی دارد و امیال را تابع خود میکند و آنها را در اختیار انسان قرار میدهد. تفکیک اراده از سایر قوا را در ضمن مثالی بیان میکنیم: بسیار اتفاق میافتد که طبع ما به چیزی مایل است و با زور جلوی آن را میگیریم: مثلاً ترشی سرکه را دوست داریم. اما چون طبیب میگوید برای قلب شما مضر است، به زور جلوی میل طبیعت را میگیریم و نمیخوریم. در این گونه موارد در وجود خودمان سه چیز میبینیم. یکی همان طبع یا طبیعت که به ترشی سرکه مایل است. دیگر فهم که در نتیجة گفتة طبیب میفهمیم که سرکه مضر است و سوم قوهای که جلوی میل طبیعت را میگیرد و مجبورش میکند که موافق فهم رفتار کند. طبع همان نفس است و میل طبع را هوای نفس مینامیم. فهم همان عقل است که نفع و ضرر را تشخیص میدهد و آن قوهای که به حکم عقل جلوی طبع را میگیرد که سرکه نخورد، اراده است.([4])
معنای جامع اراده
میتوان برای اراده معنایی در نظر گرفت که هم در مورد خداوند و هم انسان و سایر موجودات صدق کند: معنای جامع و مشترک اراده، اقتضای تام است. تمامیت اقتضا، گاهی بدون علم و عشق و حب است، مانند ارادة دیوار بر فرو افتادن و گاهی به همراه علم و عشق وحب است؛ منتهی علم و عشق و حب نیز، مراتبی دارد. مرتبة نازلة آن در حیوان و مرتبة متوسطة آن در انسان و مرتبة عالی آن در مجردات و مرتبة اعلای آن، در ذات پروردگار است.
استعمال اراده به معنای اقتضای تام، در همة موارد به معنای واحد، صحیح است. گو این که در مورد انسان و شاید حیوان اراده، مسبوق به تصور فعل و تصدیق به فایده و شوق است، که اولی و دومى، مقدمة علمی و سومى، مقدمة انفعالی است، اما ذات خداوند و همچنین مجردات تام، از هر گونه انفعالی مبرا و منزهند و محال است که در مورد آنها، مسألة شوق نفسانی مطرح گردد. ([5]) مراد از اراده در این نوشتار، همان معنایی است که فقط در مورد انسان صدق میکند، یعنی حالتی نفسانی که پس از آگاهی انسان از کمال بودن فعلی برای او و یافتن شوق به آن، کمال پدید میآید.([6])
اعمال ارادی و غیر ارادى
اعمال غیر ارادى، اعمالی هستند که ناآگاه و به طور خودکار در وجود ما تحقق مییابند. مانند حساسیت عصب، ضربان قلب و ... ([7]) این اعمال به محض اجتماع شرایط لازم و بروز و ظهور یافتن گرایشها و ادراکات غریزی حاصل میشود. ([8]) منشأ این افعال قضای حکیمانة الهی در نظام آفرینش است و حافظ حیات طبیعی و مایة ادامة زندگی مشترک بین انسان و حیوان میباشند،([9]) اما اعمال ارادی در پی انتخاب و تصمیمگیری انسان صورت میگیرند.([10]) شناخت و تصمیم ما نقش اساسی در این افعال دارد. این فعالیتهای آگاهانه که ناشی از اندیشة خوب یا بد و معلول نیت و تصمیم خود ماست و برای دست یافتن به هدفهای صحیح و یا ناصحیح انجام میگیرند، نشانة آزادی بشر است که این آزادی معیار امتیاز و برتری انسان است. ([11])
البته انسانها از نظر قدرت اعمال اختیار و اراده در یک سطح نیستند؛ برخی از چنان ارادهای برخوردارند که طوفان غرایز و احساسات نمیتواند آنها را از جای بکند، ولی در مقابل برخی سست اراده هستند؛ به این معنا که عملی را انجام میدهند و پس از مدتی آن را رها میکنند که علت آن سست بودن پایههای اراده است.
اهمیت اراده
از برجستهترین امتیازات انسان قدرت انتخاب و اراده اوست. در فرهنگ دینى، انسان آزاد و مختار آفریده شده و میتواند انتخاب کند، اراده نماید و تصمیم بگیرد و راه را برگزیند. شاهد این قدرت در انسان آیة قرآن است که میفرماید:
)إِنّا هَدَیْناهُ السّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا(([12]).
علامه طباطبایی1 در تفسیر این آیه میفرمایند: نکتهای که این تعبیر بر آن دلالت دارد، این است که: آن سبیلی که خدا بدان هدایت کرده، سبیلی است اختیاری و شکر و کفری که مترتب بر این هدایت است، در جو اختیار انسان قرار گرفته، هر فردی به هر یک از آن دو که بخواهد، میتواند متصف شود و اکراه و اجباری در کارش نیست، همچنان که در جای دیگر فرمود: )ثُمّ السّبیلَ یَسّرَهُ(([13]) و اینکه در آخر سوره فرموده: )... فَمَنْ شاءَ اتّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً ? وَ ما تَشاءُونَ إِلاّ أنْ یَشاءَ اللّهُ...(([14]) میفهماند آنچه از بنده وابسته به اراده خدای تعالی است، مشیت بنده است نه عمل بنده که مورد مشیت خود بنده است، پس این آیه هم نمیخواهد تأثیر مشیت بنده در عمل او را نفی کند.([15])
در اینجا چند جنبه از موارد اهمیت اراده را بیان میکنیم:
1. معیار ارزش سنجى؛ در واقع میتوان گفت که ارزش واقعی هر انسانی مبتنی بر ارادة اوست؛ زیرا اراده از صفات الهی است و در همان نفخة الهی همچون روح در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است. ([16])
2. فصل میان انسان و سایر حیوانات؛ اراده حدی است که میان انسان و سایر حیوانات جدایی میافکند. ([17]) تنها وسیله برای جلوگیری از تندرویهای خواهشهای نفسانى، اراده است که شخص میتواند در برابر انگیزههای کوبندهاش مقاومت نماید و انرژی خویش را به آن سمتی که مصلحت میداند، سوق دهد. بالاخره او آزاد است که بر نفس سرکش چیره شود و کمال واقعی را واجد گردد و یا به جهان حیوانی گام نهد. ([18])
آیة قرآن که میفرماید: )أُول)ئِکَ کَاْلأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ...(([19]) اشاره دارد به اینکه چنین سقوطی برای انسان در صورتی است که تابع خواهشهای نفسانی خویش باشد. همچنان که حیوانات اسیر شهوت خویش هستند و آنچه انسان را از حیوان جدا میکند، تسلیم نشدن در برابر خواهشهای نفس است و تنها وسیله برای جلوگیری از این تندرویهای نفسانى، اراده است.
3. راه اصلاح انسان؛ هنگامی که ارده قوی شد، برای هر مقصدی میتوان تصمیم محکمی گرفت و با تصمیم قاطع میتوان بر عادات زشت خود غلبه کرد، عشقهای مضر را کوبید و عشق به دیگری را تبدیل به عشق به خود که ناخودآگاه عشق به مبدأ است و در مرتبهای بالاتر تبدیل به عشق به ذات الهی نمود. ([20])
4. شرط سیر و سلوک؛ مهمترین مسأله برای سالک این است که قصد و اراده داشته باشد. به بیان عرفا قصد صادق و اردهای صادقانه و به تعبیری نیت صادق، اکسیر طریق و کبریت احمر است، و داشتن چنین قصد و ارادهای بسی مشکل.([21])
5 . شرط صحت عبادات؛ در شرع مقدس اسلام برای هر گونه عبادتى، نیت یا اراده لازم و ضروری است. یکی از شرایط صحت عبادات، ارادة خالص و تقرب به خداوند است. اگر فردی عبادت را بدون اراده انجام دهد، هرچند سالها بر آن مداومت داشته باشد، عمل او باطل است. ([22])
منشأ اراده
شناخت منشأ اراده برای پی بردن به نقش آن در کمال ضروری است؛ چرا که اگر اراده را نیرویی تکوینی و غیر قابل تغییر در وجود انسان تصور کنیم، نقش مؤثر آن در تربیت و سیر راه تهذیب و کمال به کلی انکار میشود. بنابراین لازم است منشأ اراده مورد بررسی قرار گیرد.
اگر بخواهیم در یک تعریف منطقی برای اراده، جنسی معین کنیم، میتوانیم بگوییم اراده نوعی قدرت است. ([23]) منشأ این قدرت روح انسان است. یعنی قدرتی که از طریق روح از جانب خداوند به انسان منتقل شده است. همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: )... وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحِى...(([24])و ([25])
برای منشأ اراده تعابیر دیگری نیز وارد شده است. در یک تعبیر اراده از جمله شئونات وجودی نفس شمرده شده است که این شئونات عبارتند از: فطرت، عقل، قلب، عواطف، اراده و اختیار. ([26]) برخی اراده را نشأت گرفته امیال فطری و نامحدود انسان دانستهاند، به این بیان که:
در انسان میلها و کششها و جاذبههایی وجود دارد که منشأ پیدایش اراده و حرکت ارادی میشوند و ممکن نیست حرکت ارادی و اختیاری بدون برانگیخته شدن میل طبیعی و فطری انجام پذیرد. این میلها وقتی برانگیخته شد و تشدید یافت و شرایط تحقق آنها فراهم آمد، منتهی به پیدایش اراده میگردد.([27])
با توجه به این سخن میتوان دریافت که اراده یک نیروی غیر قابل تغییر نیست. همانطور که گفته شده برای ظهور اراده نیاز به تشدید امیال است. به علاوه در این راستا قدرتهای دیگری در اراده نفوذ دارند: از یک سو کششهای غریزی و از سوی دیگر خرد و درایت آدمى. ([28])
از خلاصة مطالب فوق میتوان به این نتیجه رسید که اراده قدرتی روحی است که باید با برانگیختن امیال موافق و پیروز شدن در برابر امیال معارض آن را به عرصة ظهور رسانید.
ارکان اراده
برای ظهور اراده و حصول فعل ارادی طی مراحلی لازم است. در واقع چند رکن باید دست به دست هم دهند و در پی هم بیایند، تا فعل ارادی حاصل شود. اکنون به بیان این ارکان میپردازیم:
1. درک حقیقت و اصل مطلب: اولین مرحله تصور فعل از سوی فاعل است. یعنی باید فعلی را که قصد انجام آن را داریم، بشناسیم و حقیقت آن را درک کنیم. ([29])
2. تجزیه و تحلیل مطلب: پس از این که فعل مقصود را تصور کردیم، به تجزیه و تحلیل آن میپردازیم. باید جوانب فعل مورد بررسی قرار گیرند، تا به واسطة اثبات کمال بودن آن فعل و حصول ایده از آن مورد تصدیق قرار گیرد.([30]) شکی نیست که انسان برای رسیدن به کمال و هدف باید از پیش آن را بشناسد و بدون شناخت، نه امکان دستیابی به آن میسور میگردد و نه انگیزهای برای این کار در انسان پدید میآید. از سوی دیگر چون رسیدن به کمالات اختیاری متوقف بر علم و آگاهی میباشد، لازم است این گونه کمالات قبلاً از طریق علم حصولی و علایم و آثار شناخته شوند، تا مورد علاقه قرار گیرند. ([31])
این مرحله از اهمیت خاصی برخوردار است. اگر کسی درک عمیقی از کمال بودن یک فعل نداشته باشد، حتی اگر انجام آن اراده کند، مقاومت او در حفظ اراده اندک خواهد بود. ([32])
3. مرحله تصمیم و سپس اقدام: دو مرحلة قبل نقش مقدمهای را برای مرحلة نهایی ایفا میکردند. در مرحلة اول علم تصوری و در مرحلة دوم علم تصدیقی حاصل شد. پس از حصول علم تصدیقی چون هدف شناخته میشود، انگیزة کار تقویت شده و سپس این انگیزه با میل و گرایش پیوند پیدا میکند و شوق به فعل پدید میآید و به دنبال آن اراده برانگیخته میشود. در پی اراده عضلات بدن به منظور انجام فعل به حرکت در میآیند.
این مرحله مهمترین نقش را دارد. چون تصمیمات گرفته شده، در این مرحله به اجرا در میآید و اگر این مرحله تحقق پیدا نکند، دو مرحلة قبل بیاثر است. بنابراین باید پس از اخذ تصمیم بلافاصله نسبت به اجرای آن اقدام شود. همچنانکه خداوند به پیامبر گرامى اسلام دستور میدهد که هرگاه تصمیم جدی بر انجام کاری اتخاذ کردى، با توکل به نیروی لایزال الهی هدف خود را با قاطعیت تمام دنبال کن: )... فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکّلْ عَلَی اللّهِ...(([33])و([34])
حقیقت کمال
اگر بخواهیم برای کمال یک تعریف کلی بیان کنیم، هم شامل انسان خواهد شد و هم سایر موجودات. به طور کلی میتوان گفت کمال یعنی از قوه به فعل رسیدن، این تعریفی است که فلاسفه برای کمال ارائه دادهاند. ([35]) یعنی استعدادهای خاصی که دستگاه آفرینش در موجود به ودیعه گذاشته، به فعلیت برسد و در این مسیر، انحرافی رخ ندهد.([36])
اما آنچه مد نظر ماست، کمال انسانی است و لذا لازم است، پیش از پرداختن به تبیین کمال انسانى، تفاوت کمال را در انسان با سایر موجودات بیان کنیم.
حرکت موجودات نباتی به سمت کمال براساس نظامی به نام طبیعت است که در وجودشان به ودیعت نهاده شده و عامل محرک در کوششهای حیوان، حب ذات است که بر مبنای ادراک و الهام غریزی عمل میکند. اما تلاشهای انسان در پرتو اختیار و آگاهی صورت میگیرد و کمال نهایی و مقصد وی به کلی از دیگر موجدات متفاوت و متمایز است. ([37]) البته هر دو نوع کمال در انسان وجود دارد. یعنی اگر بخواهیم کمال را این گونه تعریف کنیم که عبارت است از صفتی وجودی که حاکی از دارایی و غنای حقیقی یک موجود با موجود دیگر است.([38])
در واقع میتوان با چنین تعریفى، کمال را به دو نوع تقسیم کرد. نوع اول آن مشترک و نوع دوم آن مختص به انسان است. نوع اول کمال غیر اکتسابی است؛ یعنی حرکتی که در تعریف کمال ذکر شد به طور طبیعی و بدون تلاش اختیاری حاصل آید. مانند شکوفا شدن استعدادهای حیوانی انسان، اما اگر این حرکت در پرتو تلاش آگاهانه و اختیاری حاصل شود، کمال اکتسابی نام میگیرد. ([39])
انگیزة کمال
مراد از منشأ کمال، در واقع منشأ حس کمالجویی در انسان است. از آنجا که کمال، هدف خلقت انسان است و تمامی انسانها برای رسیدن به این هدف خلق شدهاند، باید لازمة رسیدن به این هدف برای انسانها فراهم شده باشد. مهمترین لازمه، این است که فکر رسیدن به چنین هدفی در انسانها وجود داشته باشد، تا به سمت آن حرکت کنند و خداوند این حس ضروری را به طور عمده در وجود همة انسانها قرار داده است. با این توضیح میتوان گفت که منشأ یا انگیزة کمال، فطرت است.
شاید کسانی که در اثر گناهان فطرت خود را پوشاندهاند، منکر فطری بودن این حس شوند، ولی با دلیل ثابت میشود که کمالجویی یک حس فطری و مشترک بین تمام انسانهاست. علت آن این است که انسان در دوران کودکی هم طالب کمال است و انسانها با اراده و اختیار شیفتة ارزشهای عالی میگردند و علاقه به نیرو یافتن از اعماق درونشان میجوشد و سپس فعالیت و تلاش به خاطر تأمین آن شروع میشود. تمام این ها نشانة این واقعیت است که عشق به کمال در ضمیر انسان پایگاهی دارد و همین که فرصت مناسبی پیش آمد، تجلی خود را آغاز میکند.([40])
لازم است این نکته یادآوری شود که حس کمال طلبی نه تنها در انسان بلکه در تمامی موجودات به ودیعه نهاده شده است.
عوامل مؤثر در کمال
برخی از عوامل کمال عبارتند از:
1. خودشناسى
مقصود از خودشناسى آن است که با تأمل در وجود خویش، ابعاد آن، استعدادها و نیروهای درونی و تمایلات و کششهای باطنى، هدف واقعی آفرینش و کمال نهایی و راه رسیدن به آن را بشناسیم. ([41]) امام على(ع) در اهمیت خودشناسى فرمود: أفضلَ المعرفة معرفة الإنسان نفسه([42])؛ برترین شناخت، خودشناسى است. قرآن شریف فراموش کردن نفس را لازمة فراموش کردن خدا و به منزلة عقوبت این گناه معرفی میکند([43]): ) وَ لا تَکُونُوا کَالّذینَ نَسُوا اللّهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ...( ([44])؛ و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و او[نیز] آنان را دچار خود فراموشی کرد.
نقش خودشناسى در کمال؛ اولین قدمی که باید برای خودسازی برداشته شود، خودشناسى است. داشتن یک جهانبینی صحیح دربارة انسان نقطة آغازین خودشناسى است. توضیح این که برای تشخیص کمال هر چیز باید خود آن چیز را شناخت. بنابراین انسان در غفلت از نفس هرگز روی کمال و سعادت را نخواهد دید. ([45]) چرا که برای کمال مقدماتی لازم است که این مقدمات از طریق خودشناسى تأمین میشود. یکی از بزرگان این رابطه را این گونه تبیین کرده است.
ما اول باید خودمان را بشناسیم، بدانیم که نفخة الهی در ما دمیده شده است، بدانیم به ما نفس لوامه دادهاند و باید نفس راضیه و مرضیه و مطمئنه را پیدا کنیم. به ما خودآگاهی و بصیرت عطا شده است، تا بدانیم که جهت ما و هدف ما کجاست و برای چه آفریده شدهایم.([46])
امام علی(ع) میفرمایند: نظر النفس للنفس العنایة بصلاح النفس،([47]) از توجه انسان به خودش، انگیزه ایجاد میشود برای خودسازی و در روایت دیگر فرمود: من عرف نفسه جاهدها و من جهل نفس أهمله،([48]) کسی که نفس خود را شناخت، با آن جهاد میکند و هر کس آن را نشناخت، از خودسازی کوتاهی میکند؛ زیرا وقتی انسان با نفس خود و به خصوص نفس اماره آشنایی پیدا کند، به این حقیقت پی میبرد که موفقیت او در راه خودسازى، از طریق مبارزه و جهاد با نفس حاصل میشود. پس از درک این ضرورت و برای اقدام به جهاد با نفس، لازم است انسان نسبت به استعدادهای خود آشنایی پیدا کند و تنها با خودشناسى، استعدادها و نیروهای شگرف انسان بروز پیدا میکند و انسان میتواند خود را ارزیابی و تحلیل نماید و خصلتهای ناروا را از خود دور کند و درصدد تقویت جنبههای مثبت خود باشد و با به کار گیری استعدادهای درونی خویش، کمال بالقوة خود را به فعل برساند. ([49])
2. جهاد با نفس
یکی از مهمترین عوامل کمال که از مرحلة اول شروع میشود و شرط لازم طریق تا مرحلة آخر است، جهاد با نفس میباشد. اهمیت جهاد با نفس تا جایی است که شخصیت و ارزش هر کسی را وابسته به میزان خویشتنداری او در مقابل هوسهای نفسانی دانستهاند. از آنجا که منشأ تمام اعمال، حرکات، گفتار، خوبیها و بدیهای انسان، نفس او است، اگر نفس اصلاح شود دنیا و آخرت انسان تأمین است، ولی اگر به فساد کشیده شود، منشأ تمام بدیها خواهد بود. نفس نیز با غرایز مختلفی روبروست که او را تحریک میکنند. عقل باید در این میان با استفاده از رهنمودهای شرع، غرایز را کنترل کند، تا نفس بتواند ارزش خود را حفظ نماید. همین تعارض بین عقل و نفس نوعی جهاد است که پیروزی عقل در این جهاد مایة سعادت انسان خواهد بود. ([50])
واضح است که این جهاد، جهاد سادهای نیست و به همین دلیل پیامبر اعظم(ص) آن را جهاد اکبر نامیدهاند. ایشان پس از پیروزی سپاهشان در جنگ رو به آنها فرمودند: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی الجهاد الاکبر، هنگامی که ایشان صحبت از جهاد اکبر به میان آوردند، سؤال در ذهن یارانشان ایجاد شد. پرسیدند: جهاد اکبر چیست؟ آن حضرت فرمود: جهاد با نفس. ([51])
یکی از تعابیری که میتوان برای جهاد نفس به کار برد، تقو است که مراتب مختلفی دارد. گفته میشود انسان مؤمن به وسیلة تقوا راه خودسازی را میپیماید. البته نمیتوان گفت تقوا همان جهاد با نفس است. بلکه ثمرة نیرویی درونی است که در اثر جهاد با نفس و ریاضتهای مداوم بر نفس حاصل میشود. اما خود کمال هم نیست و همان طور که گفتیم، وسیلهای است برای پیمودن راه خودسازى. بنابراین میتوان گفت جهاد با نفس راهی است برای کسب ملکة تقوا و تقوا، قدرتی است که انسان را در مسیر کمال در برابر ناملایمات حفظ میکند. ([52]) همانطور که حضرت علی(ع) میفرمایند: اعْلَمُوا عِبادَ اللهِ أنّ التَّقْوی) دارُ حِصْنٍ عَزِیزٍ؛ بدانید ای بندگان خدا، تقوا دژی مستحکم و غیر قابل نفوذ است. ([53])
3. عبادت
یکی از عوامل کمال که تأثیر مستقیم در رسیدن به این هدف دارد، عبادت است و چه بسا بتوانیم بگوییم، نقطة شروع سیر و سلوک و قویترین محرک برای حضور و استمرار در صراط مستقیم هدایت، یاد خد است که عبادت از مصادیق آن محسوب میشود. ([54]) یکی از اندیشمندان معاصر تقاضای رسیدن به کمال را که هدف نهایی خلقت انسان است، از آثار نیایش معرفی کرده است. ([55]) بدیهی است که انسان با انجام عبادات در مسیر تهذیب و تزکیة نفس گام بر میدارد؛ چرا که هر عبادتی با نیتی صورت میگیرد و نیت مشترک در تمام عبادات قصد تقرب است که این، همان کمال نهایی انسان است. هنگامی که ما با شور و حرارت خداوند را در دعا و نماز مخاطب میسازیم، هم روح و هم جسم خود را به وجهی احسن تغییر میدهیم و این گونه خود را وادار به کار میکنیم و نخستین قدم را به سوی عمل و سپس هدف بر میداریم. ([56]) تأثیر عبادت در این راه تا حدی است که بزرگان، معاشرت و همراهی با اهل عبادت را نیز از عوامل تهذیب نفس شمردهاند. ([57]) یکی از بالاترین مصادیق عبادت که بهانهای برای جدایی از دنیا و اهل آن و راز و نیاز با خداست، نماز است. تأثیر نماز در تهذیب نفس، غیر قابل انکار میباشد. امام رضا(ع) میفرمایند: نماز وسیلة تقرب هر انسان پرهیزگاری است.([58]) انسان برای پرورش روح خود نیاز به غذای روحی دارد و بهترین غذای روحی نماز است. انسان با هر نماز یک گام در مسیر کمال بر میدارد؛ زیرا نماز، تکرار نیست، بلکه معراج است، همچون پلههای نردبان که در ظاهر تکراری است، اما انسان را بالا میبرد.
علما مراحل سیر به سمت کمال را در دو مرحلة تخلّی و تحلّی خلاصه میکنند. نماز بهترین وسیله برای تخلی است. بنابراین به این وسیله نیمی از راه را رفتهایم. پیامبر(ص) فرمود: هر کس دو رکعت نماز کند که در آن دو رکعت چیزی از امور دنیا به خاطر خود نگذراند، همة گناهان او آمرزیده میشود. ([59])و([60]) روشن است که اگر نماز را با بیتوجهی و فقط برای رفع تکلیف بخوانیم، چنین تأثیری از آن حاصل نمیشود. بلکه شرط این است که نماز عامل تزکیة انسان باشد و بتواند آدمی را از منهیات و ظلم و ستم و کارهای باطل حفظ نماید و اثر بازدارنده داشته باشد. این نکته را از قید عارف در این حدیث مییابیم: من أتی الصلاة عارفاً بحقها غفرالله له([61])؛ کسی که نماز را به جا آورد، در حالی که عارف به حق آن باشد، غفران و آمرزش الهی شامل حال او خواهد شد. ([62]) چنین نمازی انسان را از ارتکاب گناه باز میدارد و در این صورت شیطان هرگز نمیتواند بر چنین شخص متعبد و پاک نفوذ کند. حتی در دم مرگ که شیاطین برای از بین بردن عقیدة پاک مؤمنان به سراغشان میآیند، ملک الموت از حق آنان دفاع مینماید. ([63])
4. محبت خدا
حب عبارت است از میل به چیزی و التذاذ از او که فرع معرفت و شناخت است. حب به خدا یعنی برداشتن پردة حجاب از قلب به طوری که هرچه در جهان میبیند، جمال او )خد) را در آن چیز مشاهده میکند؛ بلکه با چشم قلب به ماورای این جهان مینگرد. ([64]) هنگامی که انسان چنین دیدی نسبت به جهان هستی پیدا کند و تمام آنچه را در جهان است، ناشی از انوار الهی بداند، بیشک به سمت آن نور حقیقی و منبع اصلی حرکت میکند. عشق انسان به خداوند بدین جهت است که او منبع و سرچشمة اصلی هر نوع کمال است. در کتاب معراج السعاده در بیان اسباب محبت آمده است: سبب چهارم محبت حسن و جمال و تمامیت و کمال باشد، پس حاجت به بیان نیست که جمال خالص و کمال مطلق منحصر در ذات پاک حق جل شأنه است. ([65]) به طور حتم تمام برنامهها و دستورهای چنین وجودی نیز کامل است و انسانی که عاشق تکامل است، به دستورهای او روی میآورد و سرانجام به سرمنزل مقصود میرسد. امام صادق(ع) فرمود: ما احب الله من عصاه([66])؛ کسی که گناه میکند، خدا را دوست ندارد.
با این توضیحات نقش محبت در کمال روشن شد. اما نکتة قابل ذکر این است که محبت یک شرط ابتدایی محسوب نمیشود، بلکه از یک سو شرط و از سویی دیگر مشروط است. یعنی عواملی که تاکنون بررسی شدند، مقدم بر محبت میباشند و در صورتی که آن عوامل مهیا شوند، محبت نیز حاصل میگردد و در پی آن کمال انسانی نمودار میشود. یکی از بارزترین شرایط ایجاد محبت، حصول معرفت نسبت به محبوب است؛ زیرا تا معرفتی حاصل نشود، دلیل برای ایجاد محبت وجود ندارد. مرحوم ملا احمد نراقی در این زمینه گفته است:
بدان که طریق تحصیل محبت خدا و تقویت آن دو چیز است؛ اول: دوام فکر و ذکر و مداومت بر یاد خدا و تفکر در عجایب صنع و غرایب ملک او و در صفات کمالیه و نعوت جمالیه و جلالیه و ... دوم: تحصیل معرفت خدا و تقویت آن و مسلط ساختن معرفت او بر خانة دل و تحصیل معرفت نیز به مواظبت بر طاعات و عبادات و تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال میشود.([67])
پس از طی مراحل کمکم مقدمات محبت آماده میشود. هنگامی که روح از ملابست طبیعت و از کدورت انواع شهوات طبیعی و اصناف محبتهای نفسانی مصفا گردید، به اصل و مبدأ خود مشتاق میگردد. سپس با چشم عقل خود، خیر محض )خد) را میبیند و به سوی او میشتابد و محبت او را در دل خود میپروراند و چون در معرض رحمت او واقع گردید، از آن خیر مطلق افاضاتی به وی میرسد و التذاذ و سروری مییابد که در خور توصیف نمیباشد. ([68])
5 . صبر
اهمیت صبر، در تمام مراحل زندگی احساس میشود، چه برای کسی که قصد سلوک به خدا را دارد و چه برای کسی که در مسیر عادی زندگی قدم بر میدارد و این یک امر بدیهی است که هر کس میتواند اهمیت آن را درک کند. صبر ضد صفت جزع و عبارت است از ثبات نفس و اطمینان آن و مضطرب نگشتن آن در بلایا و مصائب و مقاومت کردن با حوادث و شداید به نحوی که سینة او تنگ نشود و خاطر او پریشان نگردد. ([69]) از جمله بلایا و مصائب، موانعی است که در مسیر کمال، سد راه سالک قرار میگیرد و همچنین مشکلاتی که خداوند برای ابتلا و امتحان بندة خود در برابر او پدید میآورد.
با این حال عالیترین نوع صبر، صبری است که انسان به هنگام فراهم بودن وسایل عصیان و گناه از خود نشان دهد و از گناهی که به ظاهر لذتبخش است، چشم بپوشد. ([70]) این همان چیزی است که مرحلة اول تقوا محسوب میشود و مقدمهای برای ادامة راه است. پیش از آنکه انسان تصمیم بگیرد در مسیر کمال گام بردارد، حملات شیطان آنچنان متوجه او نیست، اما به محض این که وارد این راه شد، شیطان او را هدف وسوسهها و نقشههای خویش قرار میدهد و موانع زیادی بر سر راه او ایجاد میکند. به همین دلیل عدهای در همان ابتدای راه مغلوب میشوند. در صورتی که اگر مزین به ملکة صبر بودند، در بین راه تسلیم حملات شیطان نمیشدند. علامه حسن زاده آملی در این خصوص فرموده است: حالا که آمدی گویمت واستقم کما أمرت که إنّ الّذین قالو ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه...([71]) از این آیه چنین برداشت میشود که هنگامی که انسان از خود استقامت نشان دهد، نصرت و یاری خدا نیز شامل حال او میشود و به زودی به هدف خود نائل میگردد. ([72])
6 . توبه
اولین منزل سلوک به خداوند منزل توبه است. ([73]) در معراج السعاده آمده است: بدان که توبه از معاصى، سرمایة سالکین و اول مقامات دین است. مشرق نور قرب پروردگار عالمیان و کلید استقامت در راه دین و ایمان است. موجب محبت حضرت باری و سبب نجات و رستگاری است.([74]) بعضی توبه را در مرتبهای جلوتر قرار داده و میگویند: اگر کسی بخواهد سیر ملکوتی داشته باشد، منزل اول آن تخلیه است و برای این که به اولین منزل عرفان برسد، یکی از مقدماتش توبه از گناهان است.([75])
توبه، یک انقلاب روحی است؛ یعنی هنگامی که انسان نسبت به ادراکات زمان حاضر خود، در اعمال و افکار سابقش نوعی تقصیر و قصور مییابد، مقامات عالی و مقدس روح او علیه مقامات دانی و پست حیوانی عکسالعمل نشان میدهند. ([76])
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، ج 2، ص 1625.
[2]. همان، ج 12، ص 18552 18550.
[3]. نگرى، الفاضل القاضى، موسوعه مصطلحات جامع العلوم، ص 753.
[4]. راشد، سخنرانیها، ص 35.
[5]. بهشتى، احمد، تأملات کلامی در مسائل روز، ص 206 203.
[6]. فتحعلی خانى، محمد، آموزههای بنیادین علم اخلاق، ص 97 .
[7]. فلسفى، گفتار فلسفى، ص 89 .
[8]. مصباح یزدى، محمدتقى، به سوی خودسازى، ص 46.
[9]. فلسفى، همان.
[10]. حقجو، محمدحسین، روشهای بالندگی و شکوفایی اراده، ص 70.
[11]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 47 و فلسفى، همان، ص 90.
[12]. الإنسان )76) : 3.
[13]. عبس )80) : 20.
[14]. الإنسان )76) : 29 و 30.
[15]. طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیرالمیزان، ج 20، ص 195.
[16]. حقجو، محمدحسین، همان، ص 38.
[17]. همچنان که پیشتر یادآوری کردیم، منظور از اراده در اینجا ارادهای است که ویژة انسان است.
[18]. موسوی لارى، سید مجتبى، رسالت اخلاق در تکامل انسان، ص 415.
[19]. الأعراف )7) : 179.
[20]. گرامى، محمدعلى، خودسازی و مسائل روانى، ص 42 و 43.
[21]. شجاعى، محمد، مقالات، ج 2، ص 303.
[22]. حقجو، محمدحسین، همان، ص 47.
[23]. موسوی لارى، سید مجتبى، همان، ص 402 و حقجو، محمدحسین، همان، ص 35.
[24]. الحجر )15) : 29.
[25]. حقجو، محمدحسین، همان، ص 35.
[26]. فرهادیان، رضا، پایههای اساسی شخصیت انسان در تعلیم و تربیت، ص 72.
[27]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 67 .
[28]. موسوی لارى، سید مجتبى، همان، ص 402 و 403.
[29]. امامى، محمدجعفر، بهترین راه غلبه بر نگرانیها و ناامیدیها، ص 54 و فتحعلی خانى، محمد، همان، ص 97 و روحانى، طاهره و حسینى، حلیمه، آزادی اراده انسان در کلام اسلامى، ص 33.
[30]. امامى، محمدجعفر، همان، ص 54 و موسوی لارى، سید مجتبى، همان، ص 97.
[31]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 51 و 52 .
[32]. فتحعلی خانى، محمد، همان، ص 98.
[33]. آل عمران )3) : 159.
[34]. ر.ک؛ امامى، محمدجعفر، همان، ص 54 و فتحعلی خانى، محمد، همان، ص 97 و روحانى، طاهره و حسینى، حلیمه، همان، ص 33 و برومند، سید مهدى، شیوههای تعلیم در قرآن و سنت، ص 224 و موسوی لارى، سیدمجتبى، همان، ص 419.
[35]. ناصرى، عبدالله، فلسفة خلقت انسان، ص 100.
[36]. قائمی امیرى، محمدمهدى، انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، ص 146.
[37]. رجبى، محمود، انسانشناسى، ص 201.
[38]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 35.
[39]. رجبى، محمود، همان، ص 202.
[40]. موسوی لارى، مجتبى، همان، ص 21.
[41]. اکبرى، محمود، خود و ناخود، ص 35.
[42]. غررالحکم، ح 4631.
[43]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 25.
[44]. الحشر )59) : 19.
[45]. قائمی امیرى، محمد مهدى، همان، ص 85 و 86 .
[46]. باهنر، محمد جواد، انسان و خودسازى، ص 28.
[47]. غررالحکم، ص 235.
[48]. همان، ص 233.
[49]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 26 23.
[50]. امینى، ابراهیم، خودسازی یا تزکیه و تهذیب نفس، ص 67 و حائری تهرانى، مهدى، کارنامه خوشبختى، ص 98.
[51]. محمدی ریشهرى، محمد، میزان الحکمه، ج 2، ص 140.
[52]. مصطفوى، فریده و دیگران، روش خودسازى، ص 166.
[53]. نهج البلاغه، خطبه 157.
[54]. حاجی صادقى، عبدالله، راه بردهای جهاد اکبر، ص 52 .
[55]. حجازى، علاءالدین، فرهنگ نماز، ص 36.
[56]. امامى، محمدجعفر، همان، ص 216 و 217.
[57]. عزیزى، عباس، سیمای نماز در آثار علامه حسن زاده آملى، ص 49.
[58]. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 10.
[59]. مستدرک الوسائل، ج 4، ص 99.
[60]. مصطفوى، فریده و دیگران، همان، ص 146 135.
[61]. وسائل الشیعة، ج 4، ص 229.
[62]. موسوی راد، سیدحسین، نماز از دیدگاه قرآن و حدیث، ص 94
[63]. همان، ص 23.
[64]. سلطانى، غلامرضا، تکامل در پرتو اخلاق، ص 102.
[65]. نراقى، ملااحمد، معراج السعادة، ص 534 .
[66]. وسائل الشیعة، ج 15، ص 309.
[67]. نراقى، ملااحمد، ص 553 .
[68]. ابن مسکویه، اخلاق و راه سعادت، ص 252.
[69]. نراقى، ملااحمد، همان، ص 614.
[70]. مصطفوى، فریده و دیگران،همان، ص 119.
[71]. حسن زاده آملى، حسن، تازیانة سلوک، تنظیم سید محمد ناصر تقوى، ص 111.
[72]. حائری تهرانى، مهدى، همان، ص 101.
[73]. مطهرى، مرتضى، گفتارهای معنوى، ص 108.
[74]. نراقى، ملااحمد، همان، ص 500 .
[75]. مظاهرى، حسین، جهاد با نفس، ص 137.
[76]. مطهرى، مرتضى، همان، ص 109 و 116، غفورى، على، برنامة ایمان آوردهها، ص 36.
آنچه بیشتر در زندگی روزمره کمبودش احساس میشود، اراده است. آیا واقعاً اراده، در کمال مؤثر است؟ اصلاً اراده چه نقشی در کمال انسان دارد؟ پاسخهایی که میتوان در جواب این سؤال ارائه داد بنا به عقاید مختلف، فرق میکند. ممکن است پاسخ داده شود که اراده صفتی تکوینی است و قابل تقویت نمیباشد و یا اینکه همه انسانها دارای ارادهای مساوی هستند و لذا اراده در رسیدن به کمال نقشی ایفا نمیکند و یا حتی ممکن است گفته شود، اراده امانتی است الهی که فقط بندگان خاص خدا از آن بهرهمند میشوند، اما حقیقت این است که اراده عنصری مؤثر در رسیدن به کمال است که باید تقویت شود.
وقتی اراده و کمال به همراه عوامل کمال به طور دقیق مورد بررسی قرار گیرد، معلوم میشود که رابطهای عمیقتر از آنچه تصور میشود، بین او دو وجود دارد. هنگامی که انسان قبول کند اراده در کمال نقش موثری دارد، گام در راه تقویت اراده مینهد تا از آن برای رسیدن به هدف خود استفاده کند.
مفهومشناسى:
اراده صفتی است که حالت خاصی را در آدمی ایجاد میکند که از او فعل مخصوصی صادر میشود و در حقیقت اراده به چیز معلوم تعلق میگیرد که آن را به وجود بیاورد. اراده عبارت است از مطالبة غذای روح از روی طیب نفس. اراده، قانع کردن نفس از خواستههای خود و رو نمودن بر اوامر خدا و راضی شدن بر آن است. و گفتهاند: اراده اخگری است از آتش دوستی در قلب که اقتضای اجابت دواعی نفس را میکند.([1])
کمال به معنای انجام یافتن و تمام شدن است و در اصطلاح آنچه تمامیت شیء به آن است، کمال شیء نامیده میشود.([2]) کمال تمامیت شیء در ذات و تمام، تمامیت در صفات است. ([3])
نکته: گاهی در معنای اراده خلطی صورت میگیرد و با سایر قوا یکسان و برابر شمرده میشود. یکی از این قوا میل است. در صورتی که میل در انسان، کششی است که جنبة بیرونی دارد. یعنی شیئی خارجی انسان را به سمت خود جذب میکند، ولی اراده بیشتر جنبة درونی دارد و امیال را تابع خود میکند و آنها را در اختیار انسان قرار میدهد. تفکیک اراده از سایر قوا را در ضمن مثالی بیان میکنیم: بسیار اتفاق میافتد که طبع ما به چیزی مایل است و با زور جلوی آن را میگیریم: مثلاً ترشی سرکه را دوست داریم. اما چون طبیب میگوید برای قلب شما مضر است، به زور جلوی میل طبیعت را میگیریم و نمیخوریم. در این گونه موارد در وجود خودمان سه چیز میبینیم. یکی همان طبع یا طبیعت که به ترشی سرکه مایل است. دیگر فهم که در نتیجة گفتة طبیب میفهمیم که سرکه مضر است و سوم قوهای که جلوی میل طبیعت را میگیرد و مجبورش میکند که موافق فهم رفتار کند. طبع همان نفس است و میل طبع را هوای نفس مینامیم. فهم همان عقل است که نفع و ضرر را تشخیص میدهد و آن قوهای که به حکم عقل جلوی طبع را میگیرد که سرکه نخورد، اراده است.([4])
معنای جامع اراده
میتوان برای اراده معنایی در نظر گرفت که هم در مورد خداوند و هم انسان و سایر موجودات صدق کند: معنای جامع و مشترک اراده، اقتضای تام است. تمامیت اقتضا، گاهی بدون علم و عشق و حب است، مانند ارادة دیوار بر فرو افتادن و گاهی به همراه علم و عشق وحب است؛ منتهی علم و عشق و حب نیز، مراتبی دارد. مرتبة نازلة آن در حیوان و مرتبة متوسطة آن در انسان و مرتبة عالی آن در مجردات و مرتبة اعلای آن، در ذات پروردگار است.
استعمال اراده به معنای اقتضای تام، در همة موارد به معنای واحد، صحیح است. گو این که در مورد انسان و شاید حیوان اراده، مسبوق به تصور فعل و تصدیق به فایده و شوق است، که اولی و دومى، مقدمة علمی و سومى، مقدمة انفعالی است، اما ذات خداوند و همچنین مجردات تام، از هر گونه انفعالی مبرا و منزهند و محال است که در مورد آنها، مسألة شوق نفسانی مطرح گردد. ([5]) مراد از اراده در این نوشتار، همان معنایی است که فقط در مورد انسان صدق میکند، یعنی حالتی نفسانی که پس از آگاهی انسان از کمال بودن فعلی برای او و یافتن شوق به آن، کمال پدید میآید.([6])
اعمال ارادی و غیر ارادى
اعمال غیر ارادى، اعمالی هستند که ناآگاه و به طور خودکار در وجود ما تحقق مییابند. مانند حساسیت عصب، ضربان قلب و ... ([7]) این اعمال به محض اجتماع شرایط لازم و بروز و ظهور یافتن گرایشها و ادراکات غریزی حاصل میشود. ([8]) منشأ این افعال قضای حکیمانة الهی در نظام آفرینش است و حافظ حیات طبیعی و مایة ادامة زندگی مشترک بین انسان و حیوان میباشند،([9]) اما اعمال ارادی در پی انتخاب و تصمیمگیری انسان صورت میگیرند.([10]) شناخت و تصمیم ما نقش اساسی در این افعال دارد. این فعالیتهای آگاهانه که ناشی از اندیشة خوب یا بد و معلول نیت و تصمیم خود ماست و برای دست یافتن به هدفهای صحیح و یا ناصحیح انجام میگیرند، نشانة آزادی بشر است که این آزادی معیار امتیاز و برتری انسان است. ([11])
البته انسانها از نظر قدرت اعمال اختیار و اراده در یک سطح نیستند؛ برخی از چنان ارادهای برخوردارند که طوفان غرایز و احساسات نمیتواند آنها را از جای بکند، ولی در مقابل برخی سست اراده هستند؛ به این معنا که عملی را انجام میدهند و پس از مدتی آن را رها میکنند که علت آن سست بودن پایههای اراده است.
اهمیت اراده
از برجستهترین امتیازات انسان قدرت انتخاب و اراده اوست. در فرهنگ دینى، انسان آزاد و مختار آفریده شده و میتواند انتخاب کند، اراده نماید و تصمیم بگیرد و راه را برگزیند. شاهد این قدرت در انسان آیة قرآن است که میفرماید:
)إِنّا هَدَیْناهُ السّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا(([12]).
علامه طباطبایی1 در تفسیر این آیه میفرمایند: نکتهای که این تعبیر بر آن دلالت دارد، این است که: آن سبیلی که خدا بدان هدایت کرده، سبیلی است اختیاری و شکر و کفری که مترتب بر این هدایت است، در جو اختیار انسان قرار گرفته، هر فردی به هر یک از آن دو که بخواهد، میتواند متصف شود و اکراه و اجباری در کارش نیست، همچنان که در جای دیگر فرمود: )ثُمّ السّبیلَ یَسّرَهُ(([13]) و اینکه در آخر سوره فرموده: )... فَمَنْ شاءَ اتّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً ? وَ ما تَشاءُونَ إِلاّ أنْ یَشاءَ اللّهُ...(([14]) میفهماند آنچه از بنده وابسته به اراده خدای تعالی است، مشیت بنده است نه عمل بنده که مورد مشیت خود بنده است، پس این آیه هم نمیخواهد تأثیر مشیت بنده در عمل او را نفی کند.([15])
در اینجا چند جنبه از موارد اهمیت اراده را بیان میکنیم:
1. معیار ارزش سنجى؛ در واقع میتوان گفت که ارزش واقعی هر انسانی مبتنی بر ارادة اوست؛ زیرا اراده از صفات الهی است و در همان نفخة الهی همچون روح در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است. ([16])
2. فصل میان انسان و سایر حیوانات؛ اراده حدی است که میان انسان و سایر حیوانات جدایی میافکند. ([17]) تنها وسیله برای جلوگیری از تندرویهای خواهشهای نفسانى، اراده است که شخص میتواند در برابر انگیزههای کوبندهاش مقاومت نماید و انرژی خویش را به آن سمتی که مصلحت میداند، سوق دهد. بالاخره او آزاد است که بر نفس سرکش چیره شود و کمال واقعی را واجد گردد و یا به جهان حیوانی گام نهد. ([18])
آیة قرآن که میفرماید: )أُول)ئِکَ کَاْلأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ...(([19]) اشاره دارد به اینکه چنین سقوطی برای انسان در صورتی است که تابع خواهشهای نفسانی خویش باشد. همچنان که حیوانات اسیر شهوت خویش هستند و آنچه انسان را از حیوان جدا میکند، تسلیم نشدن در برابر خواهشهای نفس است و تنها وسیله برای جلوگیری از این تندرویهای نفسانى، اراده است.
3. راه اصلاح انسان؛ هنگامی که ارده قوی شد، برای هر مقصدی میتوان تصمیم محکمی گرفت و با تصمیم قاطع میتوان بر عادات زشت خود غلبه کرد، عشقهای مضر را کوبید و عشق به دیگری را تبدیل به عشق به خود که ناخودآگاه عشق به مبدأ است و در مرتبهای بالاتر تبدیل به عشق به ذات الهی نمود. ([20])
4. شرط سیر و سلوک؛ مهمترین مسأله برای سالک این است که قصد و اراده داشته باشد. به بیان عرفا قصد صادق و اردهای صادقانه و به تعبیری نیت صادق، اکسیر طریق و کبریت احمر است، و داشتن چنین قصد و ارادهای بسی مشکل.([21])
5 . شرط صحت عبادات؛ در شرع مقدس اسلام برای هر گونه عبادتى، نیت یا اراده لازم و ضروری است. یکی از شرایط صحت عبادات، ارادة خالص و تقرب به خداوند است. اگر فردی عبادت را بدون اراده انجام دهد، هرچند سالها بر آن مداومت داشته باشد، عمل او باطل است. ([22])
منشأ اراده
شناخت منشأ اراده برای پی بردن به نقش آن در کمال ضروری است؛ چرا که اگر اراده را نیرویی تکوینی و غیر قابل تغییر در وجود انسان تصور کنیم، نقش مؤثر آن در تربیت و سیر راه تهذیب و کمال به کلی انکار میشود. بنابراین لازم است منشأ اراده مورد بررسی قرار گیرد.
اگر بخواهیم در یک تعریف منطقی برای اراده، جنسی معین کنیم، میتوانیم بگوییم اراده نوعی قدرت است. ([23]) منشأ این قدرت روح انسان است. یعنی قدرتی که از طریق روح از جانب خداوند به انسان منتقل شده است. همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: )... وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحِى...(([24])و ([25])
برای منشأ اراده تعابیر دیگری نیز وارد شده است. در یک تعبیر اراده از جمله شئونات وجودی نفس شمرده شده است که این شئونات عبارتند از: فطرت، عقل، قلب، عواطف، اراده و اختیار. ([26]) برخی اراده را نشأت گرفته امیال فطری و نامحدود انسان دانستهاند، به این بیان که:
در انسان میلها و کششها و جاذبههایی وجود دارد که منشأ پیدایش اراده و حرکت ارادی میشوند و ممکن نیست حرکت ارادی و اختیاری بدون برانگیخته شدن میل طبیعی و فطری انجام پذیرد. این میلها وقتی برانگیخته شد و تشدید یافت و شرایط تحقق آنها فراهم آمد، منتهی به پیدایش اراده میگردد.([27])
با توجه به این سخن میتوان دریافت که اراده یک نیروی غیر قابل تغییر نیست. همانطور که گفته شده برای ظهور اراده نیاز به تشدید امیال است. به علاوه در این راستا قدرتهای دیگری در اراده نفوذ دارند: از یک سو کششهای غریزی و از سوی دیگر خرد و درایت آدمى. ([28])
از خلاصة مطالب فوق میتوان به این نتیجه رسید که اراده قدرتی روحی است که باید با برانگیختن امیال موافق و پیروز شدن در برابر امیال معارض آن را به عرصة ظهور رسانید.
ارکان اراده
برای ظهور اراده و حصول فعل ارادی طی مراحلی لازم است. در واقع چند رکن باید دست به دست هم دهند و در پی هم بیایند، تا فعل ارادی حاصل شود. اکنون به بیان این ارکان میپردازیم:
1. درک حقیقت و اصل مطلب: اولین مرحله تصور فعل از سوی فاعل است. یعنی باید فعلی را که قصد انجام آن را داریم، بشناسیم و حقیقت آن را درک کنیم. ([29])
2. تجزیه و تحلیل مطلب: پس از این که فعل مقصود را تصور کردیم، به تجزیه و تحلیل آن میپردازیم. باید جوانب فعل مورد بررسی قرار گیرند، تا به واسطة اثبات کمال بودن آن فعل و حصول ایده از آن مورد تصدیق قرار گیرد.([30]) شکی نیست که انسان برای رسیدن به کمال و هدف باید از پیش آن را بشناسد و بدون شناخت، نه امکان دستیابی به آن میسور میگردد و نه انگیزهای برای این کار در انسان پدید میآید. از سوی دیگر چون رسیدن به کمالات اختیاری متوقف بر علم و آگاهی میباشد، لازم است این گونه کمالات قبلاً از طریق علم حصولی و علایم و آثار شناخته شوند، تا مورد علاقه قرار گیرند. ([31])
این مرحله از اهمیت خاصی برخوردار است. اگر کسی درک عمیقی از کمال بودن یک فعل نداشته باشد، حتی اگر انجام آن اراده کند، مقاومت او در حفظ اراده اندک خواهد بود. ([32])
3. مرحله تصمیم و سپس اقدام: دو مرحلة قبل نقش مقدمهای را برای مرحلة نهایی ایفا میکردند. در مرحلة اول علم تصوری و در مرحلة دوم علم تصدیقی حاصل شد. پس از حصول علم تصدیقی چون هدف شناخته میشود، انگیزة کار تقویت شده و سپس این انگیزه با میل و گرایش پیوند پیدا میکند و شوق به فعل پدید میآید و به دنبال آن اراده برانگیخته میشود. در پی اراده عضلات بدن به منظور انجام فعل به حرکت در میآیند.
این مرحله مهمترین نقش را دارد. چون تصمیمات گرفته شده، در این مرحله به اجرا در میآید و اگر این مرحله تحقق پیدا نکند، دو مرحلة قبل بیاثر است. بنابراین باید پس از اخذ تصمیم بلافاصله نسبت به اجرای آن اقدام شود. همچنانکه خداوند به پیامبر گرامى اسلام دستور میدهد که هرگاه تصمیم جدی بر انجام کاری اتخاذ کردى، با توکل به نیروی لایزال الهی هدف خود را با قاطعیت تمام دنبال کن: )... فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکّلْ عَلَی اللّهِ...(([33])و([34])
حقیقت کمال
اگر بخواهیم برای کمال یک تعریف کلی بیان کنیم، هم شامل انسان خواهد شد و هم سایر موجودات. به طور کلی میتوان گفت کمال یعنی از قوه به فعل رسیدن، این تعریفی است که فلاسفه برای کمال ارائه دادهاند. ([35]) یعنی استعدادهای خاصی که دستگاه آفرینش در موجود به ودیعه گذاشته، به فعلیت برسد و در این مسیر، انحرافی رخ ندهد.([36])
اما آنچه مد نظر ماست، کمال انسانی است و لذا لازم است، پیش از پرداختن به تبیین کمال انسانى، تفاوت کمال را در انسان با سایر موجودات بیان کنیم.
حرکت موجودات نباتی به سمت کمال براساس نظامی به نام طبیعت است که در وجودشان به ودیعت نهاده شده و عامل محرک در کوششهای حیوان، حب ذات است که بر مبنای ادراک و الهام غریزی عمل میکند. اما تلاشهای انسان در پرتو اختیار و آگاهی صورت میگیرد و کمال نهایی و مقصد وی به کلی از دیگر موجدات متفاوت و متمایز است. ([37]) البته هر دو نوع کمال در انسان وجود دارد. یعنی اگر بخواهیم کمال را این گونه تعریف کنیم که عبارت است از صفتی وجودی که حاکی از دارایی و غنای حقیقی یک موجود با موجود دیگر است.([38])
در واقع میتوان با چنین تعریفى، کمال را به دو نوع تقسیم کرد. نوع اول آن مشترک و نوع دوم آن مختص به انسان است. نوع اول کمال غیر اکتسابی است؛ یعنی حرکتی که در تعریف کمال ذکر شد به طور طبیعی و بدون تلاش اختیاری حاصل آید. مانند شکوفا شدن استعدادهای حیوانی انسان، اما اگر این حرکت در پرتو تلاش آگاهانه و اختیاری حاصل شود، کمال اکتسابی نام میگیرد. ([39])
انگیزة کمال
مراد از منشأ کمال، در واقع منشأ حس کمالجویی در انسان است. از آنجا که کمال، هدف خلقت انسان است و تمامی انسانها برای رسیدن به این هدف خلق شدهاند، باید لازمة رسیدن به این هدف برای انسانها فراهم شده باشد. مهمترین لازمه، این است که فکر رسیدن به چنین هدفی در انسانها وجود داشته باشد، تا به سمت آن حرکت کنند و خداوند این حس ضروری را به طور عمده در وجود همة انسانها قرار داده است. با این توضیح میتوان گفت که منشأ یا انگیزة کمال، فطرت است.
شاید کسانی که در اثر گناهان فطرت خود را پوشاندهاند، منکر فطری بودن این حس شوند، ولی با دلیل ثابت میشود که کمالجویی یک حس فطری و مشترک بین تمام انسانهاست. علت آن این است که انسان در دوران کودکی هم طالب کمال است و انسانها با اراده و اختیار شیفتة ارزشهای عالی میگردند و علاقه به نیرو یافتن از اعماق درونشان میجوشد و سپس فعالیت و تلاش به خاطر تأمین آن شروع میشود. تمام این ها نشانة این واقعیت است که عشق به کمال در ضمیر انسان پایگاهی دارد و همین که فرصت مناسبی پیش آمد، تجلی خود را آغاز میکند.([40])
لازم است این نکته یادآوری شود که حس کمال طلبی نه تنها در انسان بلکه در تمامی موجودات به ودیعه نهاده شده است.
عوامل مؤثر در کمال
برخی از عوامل کمال عبارتند از:
1. خودشناسى
مقصود از خودشناسى آن است که با تأمل در وجود خویش، ابعاد آن، استعدادها و نیروهای درونی و تمایلات و کششهای باطنى، هدف واقعی آفرینش و کمال نهایی و راه رسیدن به آن را بشناسیم. ([41]) امام على(ع) در اهمیت خودشناسى فرمود: أفضلَ المعرفة معرفة الإنسان نفسه([42])؛ برترین شناخت، خودشناسى است. قرآن شریف فراموش کردن نفس را لازمة فراموش کردن خدا و به منزلة عقوبت این گناه معرفی میکند([43]): ) وَ لا تَکُونُوا کَالّذینَ نَسُوا اللّهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ...( ([44])؛ و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و او[نیز] آنان را دچار خود فراموشی کرد.
نقش خودشناسى در کمال؛ اولین قدمی که باید برای خودسازی برداشته شود، خودشناسى است. داشتن یک جهانبینی صحیح دربارة انسان نقطة آغازین خودشناسى است. توضیح این که برای تشخیص کمال هر چیز باید خود آن چیز را شناخت. بنابراین انسان در غفلت از نفس هرگز روی کمال و سعادت را نخواهد دید. ([45]) چرا که برای کمال مقدماتی لازم است که این مقدمات از طریق خودشناسى تأمین میشود. یکی از بزرگان این رابطه را این گونه تبیین کرده است.
ما اول باید خودمان را بشناسیم، بدانیم که نفخة الهی در ما دمیده شده است، بدانیم به ما نفس لوامه دادهاند و باید نفس راضیه و مرضیه و مطمئنه را پیدا کنیم. به ما خودآگاهی و بصیرت عطا شده است، تا بدانیم که جهت ما و هدف ما کجاست و برای چه آفریده شدهایم.([46])
امام علی(ع) میفرمایند: نظر النفس للنفس العنایة بصلاح النفس،([47]) از توجه انسان به خودش، انگیزه ایجاد میشود برای خودسازی و در روایت دیگر فرمود: من عرف نفسه جاهدها و من جهل نفس أهمله،([48]) کسی که نفس خود را شناخت، با آن جهاد میکند و هر کس آن را نشناخت، از خودسازی کوتاهی میکند؛ زیرا وقتی انسان با نفس خود و به خصوص نفس اماره آشنایی پیدا کند، به این حقیقت پی میبرد که موفقیت او در راه خودسازى، از طریق مبارزه و جهاد با نفس حاصل میشود. پس از درک این ضرورت و برای اقدام به جهاد با نفس، لازم است انسان نسبت به استعدادهای خود آشنایی پیدا کند و تنها با خودشناسى، استعدادها و نیروهای شگرف انسان بروز پیدا میکند و انسان میتواند خود را ارزیابی و تحلیل نماید و خصلتهای ناروا را از خود دور کند و درصدد تقویت جنبههای مثبت خود باشد و با به کار گیری استعدادهای درونی خویش، کمال بالقوة خود را به فعل برساند. ([49])
2. جهاد با نفس
یکی از مهمترین عوامل کمال که از مرحلة اول شروع میشود و شرط لازم طریق تا مرحلة آخر است، جهاد با نفس میباشد. اهمیت جهاد با نفس تا جایی است که شخصیت و ارزش هر کسی را وابسته به میزان خویشتنداری او در مقابل هوسهای نفسانی دانستهاند. از آنجا که منشأ تمام اعمال، حرکات، گفتار، خوبیها و بدیهای انسان، نفس او است، اگر نفس اصلاح شود دنیا و آخرت انسان تأمین است، ولی اگر به فساد کشیده شود، منشأ تمام بدیها خواهد بود. نفس نیز با غرایز مختلفی روبروست که او را تحریک میکنند. عقل باید در این میان با استفاده از رهنمودهای شرع، غرایز را کنترل کند، تا نفس بتواند ارزش خود را حفظ نماید. همین تعارض بین عقل و نفس نوعی جهاد است که پیروزی عقل در این جهاد مایة سعادت انسان خواهد بود. ([50])
واضح است که این جهاد، جهاد سادهای نیست و به همین دلیل پیامبر اعظم(ص) آن را جهاد اکبر نامیدهاند. ایشان پس از پیروزی سپاهشان در جنگ رو به آنها فرمودند: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی الجهاد الاکبر، هنگامی که ایشان صحبت از جهاد اکبر به میان آوردند، سؤال در ذهن یارانشان ایجاد شد. پرسیدند: جهاد اکبر چیست؟ آن حضرت فرمود: جهاد با نفس. ([51])
یکی از تعابیری که میتوان برای جهاد نفس به کار برد، تقو است که مراتب مختلفی دارد. گفته میشود انسان مؤمن به وسیلة تقوا راه خودسازی را میپیماید. البته نمیتوان گفت تقوا همان جهاد با نفس است. بلکه ثمرة نیرویی درونی است که در اثر جهاد با نفس و ریاضتهای مداوم بر نفس حاصل میشود. اما خود کمال هم نیست و همان طور که گفتیم، وسیلهای است برای پیمودن راه خودسازى. بنابراین میتوان گفت جهاد با نفس راهی است برای کسب ملکة تقوا و تقوا، قدرتی است که انسان را در مسیر کمال در برابر ناملایمات حفظ میکند. ([52]) همانطور که حضرت علی(ع) میفرمایند: اعْلَمُوا عِبادَ اللهِ أنّ التَّقْوی) دارُ حِصْنٍ عَزِیزٍ؛ بدانید ای بندگان خدا، تقوا دژی مستحکم و غیر قابل نفوذ است. ([53])
3. عبادت
یکی از عوامل کمال که تأثیر مستقیم در رسیدن به این هدف دارد، عبادت است و چه بسا بتوانیم بگوییم، نقطة شروع سیر و سلوک و قویترین محرک برای حضور و استمرار در صراط مستقیم هدایت، یاد خد است که عبادت از مصادیق آن محسوب میشود. ([54]) یکی از اندیشمندان معاصر تقاضای رسیدن به کمال را که هدف نهایی خلقت انسان است، از آثار نیایش معرفی کرده است. ([55]) بدیهی است که انسان با انجام عبادات در مسیر تهذیب و تزکیة نفس گام بر میدارد؛ چرا که هر عبادتی با نیتی صورت میگیرد و نیت مشترک در تمام عبادات قصد تقرب است که این، همان کمال نهایی انسان است. هنگامی که ما با شور و حرارت خداوند را در دعا و نماز مخاطب میسازیم، هم روح و هم جسم خود را به وجهی احسن تغییر میدهیم و این گونه خود را وادار به کار میکنیم و نخستین قدم را به سوی عمل و سپس هدف بر میداریم. ([56]) تأثیر عبادت در این راه تا حدی است که بزرگان، معاشرت و همراهی با اهل عبادت را نیز از عوامل تهذیب نفس شمردهاند. ([57]) یکی از بالاترین مصادیق عبادت که بهانهای برای جدایی از دنیا و اهل آن و راز و نیاز با خداست، نماز است. تأثیر نماز در تهذیب نفس، غیر قابل انکار میباشد. امام رضا(ع) میفرمایند: نماز وسیلة تقرب هر انسان پرهیزگاری است.([58]) انسان برای پرورش روح خود نیاز به غذای روحی دارد و بهترین غذای روحی نماز است. انسان با هر نماز یک گام در مسیر کمال بر میدارد؛ زیرا نماز، تکرار نیست، بلکه معراج است، همچون پلههای نردبان که در ظاهر تکراری است، اما انسان را بالا میبرد.
علما مراحل سیر به سمت کمال را در دو مرحلة تخلّی و تحلّی خلاصه میکنند. نماز بهترین وسیله برای تخلی است. بنابراین به این وسیله نیمی از راه را رفتهایم. پیامبر(ص) فرمود: هر کس دو رکعت نماز کند که در آن دو رکعت چیزی از امور دنیا به خاطر خود نگذراند، همة گناهان او آمرزیده میشود. ([59])و([60]) روشن است که اگر نماز را با بیتوجهی و فقط برای رفع تکلیف بخوانیم، چنین تأثیری از آن حاصل نمیشود. بلکه شرط این است که نماز عامل تزکیة انسان باشد و بتواند آدمی را از منهیات و ظلم و ستم و کارهای باطل حفظ نماید و اثر بازدارنده داشته باشد. این نکته را از قید عارف در این حدیث مییابیم: من أتی الصلاة عارفاً بحقها غفرالله له([61])؛ کسی که نماز را به جا آورد، در حالی که عارف به حق آن باشد، غفران و آمرزش الهی شامل حال او خواهد شد. ([62]) چنین نمازی انسان را از ارتکاب گناه باز میدارد و در این صورت شیطان هرگز نمیتواند بر چنین شخص متعبد و پاک نفوذ کند. حتی در دم مرگ که شیاطین برای از بین بردن عقیدة پاک مؤمنان به سراغشان میآیند، ملک الموت از حق آنان دفاع مینماید. ([63])
4. محبت خدا
حب عبارت است از میل به چیزی و التذاذ از او که فرع معرفت و شناخت است. حب به خدا یعنی برداشتن پردة حجاب از قلب به طوری که هرچه در جهان میبیند، جمال او )خد) را در آن چیز مشاهده میکند؛ بلکه با چشم قلب به ماورای این جهان مینگرد. ([64]) هنگامی که انسان چنین دیدی نسبت به جهان هستی پیدا کند و تمام آنچه را در جهان است، ناشی از انوار الهی بداند، بیشک به سمت آن نور حقیقی و منبع اصلی حرکت میکند. عشق انسان به خداوند بدین جهت است که او منبع و سرچشمة اصلی هر نوع کمال است. در کتاب معراج السعاده در بیان اسباب محبت آمده است: سبب چهارم محبت حسن و جمال و تمامیت و کمال باشد، پس حاجت به بیان نیست که جمال خالص و کمال مطلق منحصر در ذات پاک حق جل شأنه است. ([65]) به طور حتم تمام برنامهها و دستورهای چنین وجودی نیز کامل است و انسانی که عاشق تکامل است، به دستورهای او روی میآورد و سرانجام به سرمنزل مقصود میرسد. امام صادق(ع) فرمود: ما احب الله من عصاه([66])؛ کسی که گناه میکند، خدا را دوست ندارد.
با این توضیحات نقش محبت در کمال روشن شد. اما نکتة قابل ذکر این است که محبت یک شرط ابتدایی محسوب نمیشود، بلکه از یک سو شرط و از سویی دیگر مشروط است. یعنی عواملی که تاکنون بررسی شدند، مقدم بر محبت میباشند و در صورتی که آن عوامل مهیا شوند، محبت نیز حاصل میگردد و در پی آن کمال انسانی نمودار میشود. یکی از بارزترین شرایط ایجاد محبت، حصول معرفت نسبت به محبوب است؛ زیرا تا معرفتی حاصل نشود، دلیل برای ایجاد محبت وجود ندارد. مرحوم ملا احمد نراقی در این زمینه گفته است:
بدان که طریق تحصیل محبت خدا و تقویت آن دو چیز است؛ اول: دوام فکر و ذکر و مداومت بر یاد خدا و تفکر در عجایب صنع و غرایب ملک او و در صفات کمالیه و نعوت جمالیه و جلالیه و ... دوم: تحصیل معرفت خدا و تقویت آن و مسلط ساختن معرفت او بر خانة دل و تحصیل معرفت نیز به مواظبت بر طاعات و عبادات و تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال میشود.([67])
پس از طی مراحل کمکم مقدمات محبت آماده میشود. هنگامی که روح از ملابست طبیعت و از کدورت انواع شهوات طبیعی و اصناف محبتهای نفسانی مصفا گردید، به اصل و مبدأ خود مشتاق میگردد. سپس با چشم عقل خود، خیر محض )خد) را میبیند و به سوی او میشتابد و محبت او را در دل خود میپروراند و چون در معرض رحمت او واقع گردید، از آن خیر مطلق افاضاتی به وی میرسد و التذاذ و سروری مییابد که در خور توصیف نمیباشد. ([68])
5 . صبر
اهمیت صبر، در تمام مراحل زندگی احساس میشود، چه برای کسی که قصد سلوک به خدا را دارد و چه برای کسی که در مسیر عادی زندگی قدم بر میدارد و این یک امر بدیهی است که هر کس میتواند اهمیت آن را درک کند. صبر ضد صفت جزع و عبارت است از ثبات نفس و اطمینان آن و مضطرب نگشتن آن در بلایا و مصائب و مقاومت کردن با حوادث و شداید به نحوی که سینة او تنگ نشود و خاطر او پریشان نگردد. ([69]) از جمله بلایا و مصائب، موانعی است که در مسیر کمال، سد راه سالک قرار میگیرد و همچنین مشکلاتی که خداوند برای ابتلا و امتحان بندة خود در برابر او پدید میآورد.
با این حال عالیترین نوع صبر، صبری است که انسان به هنگام فراهم بودن وسایل عصیان و گناه از خود نشان دهد و از گناهی که به ظاهر لذتبخش است، چشم بپوشد. ([70]) این همان چیزی است که مرحلة اول تقوا محسوب میشود و مقدمهای برای ادامة راه است. پیش از آنکه انسان تصمیم بگیرد در مسیر کمال گام بردارد، حملات شیطان آنچنان متوجه او نیست، اما به محض این که وارد این راه شد، شیطان او را هدف وسوسهها و نقشههای خویش قرار میدهد و موانع زیادی بر سر راه او ایجاد میکند. به همین دلیل عدهای در همان ابتدای راه مغلوب میشوند. در صورتی که اگر مزین به ملکة صبر بودند، در بین راه تسلیم حملات شیطان نمیشدند. علامه حسن زاده آملی در این خصوص فرموده است: حالا که آمدی گویمت واستقم کما أمرت که إنّ الّذین قالو ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه...([71]) از این آیه چنین برداشت میشود که هنگامی که انسان از خود استقامت نشان دهد، نصرت و یاری خدا نیز شامل حال او میشود و به زودی به هدف خود نائل میگردد. ([72])
6 . توبه
اولین منزل سلوک به خداوند منزل توبه است. ([73]) در معراج السعاده آمده است: بدان که توبه از معاصى، سرمایة سالکین و اول مقامات دین است. مشرق نور قرب پروردگار عالمیان و کلید استقامت در راه دین و ایمان است. موجب محبت حضرت باری و سبب نجات و رستگاری است.([74]) بعضی توبه را در مرتبهای جلوتر قرار داده و میگویند: اگر کسی بخواهد سیر ملکوتی داشته باشد، منزل اول آن تخلیه است و برای این که به اولین منزل عرفان برسد، یکی از مقدماتش توبه از گناهان است.([75])
توبه، یک انقلاب روحی است؛ یعنی هنگامی که انسان نسبت به ادراکات زمان حاضر خود، در اعمال و افکار سابقش نوعی تقصیر و قصور مییابد، مقامات عالی و مقدس روح او علیه مقامات دانی و پست حیوانی عکسالعمل نشان میدهند. ([76])
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، ج 2، ص 1625.
[2]. همان، ج 12، ص 18552 18550.
[3]. نگرى، الفاضل القاضى، موسوعه مصطلحات جامع العلوم، ص 753.
[4]. راشد، سخنرانیها، ص 35.
[5]. بهشتى، احمد، تأملات کلامی در مسائل روز، ص 206 203.
[6]. فتحعلی خانى، محمد، آموزههای بنیادین علم اخلاق، ص 97 .
[7]. فلسفى، گفتار فلسفى، ص 89 .
[8]. مصباح یزدى، محمدتقى، به سوی خودسازى، ص 46.
[9]. فلسفى، همان.
[10]. حقجو، محمدحسین، روشهای بالندگی و شکوفایی اراده، ص 70.
[11]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 47 و فلسفى، همان، ص 90.
[12]. الإنسان )76) : 3.
[13]. عبس )80) : 20.
[14]. الإنسان )76) : 29 و 30.
[15]. طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیرالمیزان، ج 20، ص 195.
[16]. حقجو، محمدحسین، همان، ص 38.
[17]. همچنان که پیشتر یادآوری کردیم، منظور از اراده در اینجا ارادهای است که ویژة انسان است.
[18]. موسوی لارى، سید مجتبى، رسالت اخلاق در تکامل انسان، ص 415.
[19]. الأعراف )7) : 179.
[20]. گرامى، محمدعلى، خودسازی و مسائل روانى، ص 42 و 43.
[21]. شجاعى، محمد، مقالات، ج 2، ص 303.
[22]. حقجو، محمدحسین، همان، ص 47.
[23]. موسوی لارى، سید مجتبى، همان، ص 402 و حقجو، محمدحسین، همان، ص 35.
[24]. الحجر )15) : 29.
[25]. حقجو، محمدحسین، همان، ص 35.
[26]. فرهادیان، رضا، پایههای اساسی شخصیت انسان در تعلیم و تربیت، ص 72.
[27]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 67 .
[28]. موسوی لارى، سید مجتبى، همان، ص 402 و 403.
[29]. امامى، محمدجعفر، بهترین راه غلبه بر نگرانیها و ناامیدیها، ص 54 و فتحعلی خانى، محمد، همان، ص 97 و روحانى، طاهره و حسینى، حلیمه، آزادی اراده انسان در کلام اسلامى، ص 33.
[30]. امامى، محمدجعفر، همان، ص 54 و موسوی لارى، سید مجتبى، همان، ص 97.
[31]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 51 و 52 .
[32]. فتحعلی خانى، محمد، همان، ص 98.
[33]. آل عمران )3) : 159.
[34]. ر.ک؛ امامى، محمدجعفر، همان، ص 54 و فتحعلی خانى، محمد، همان، ص 97 و روحانى، طاهره و حسینى، حلیمه، همان، ص 33 و برومند، سید مهدى، شیوههای تعلیم در قرآن و سنت، ص 224 و موسوی لارى، سیدمجتبى، همان، ص 419.
[35]. ناصرى، عبدالله، فلسفة خلقت انسان، ص 100.
[36]. قائمی امیرى، محمدمهدى، انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، ص 146.
[37]. رجبى، محمود، انسانشناسى، ص 201.
[38]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 35.
[39]. رجبى، محمود، همان، ص 202.
[40]. موسوی لارى، مجتبى، همان، ص 21.
[41]. اکبرى، محمود، خود و ناخود، ص 35.
[42]. غررالحکم، ح 4631.
[43]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 25.
[44]. الحشر )59) : 19.
[45]. قائمی امیرى، محمد مهدى، همان، ص 85 و 86 .
[46]. باهنر، محمد جواد، انسان و خودسازى، ص 28.
[47]. غررالحکم، ص 235.
[48]. همان، ص 233.
[49]. مصباح یزدى، محمدتقى، همان، ص 26 23.
[50]. امینى، ابراهیم، خودسازی یا تزکیه و تهذیب نفس، ص 67 و حائری تهرانى، مهدى، کارنامه خوشبختى، ص 98.
[51]. محمدی ریشهرى، محمد، میزان الحکمه، ج 2، ص 140.
[52]. مصطفوى، فریده و دیگران، روش خودسازى، ص 166.
[53]. نهج البلاغه، خطبه 157.
[54]. حاجی صادقى، عبدالله، راه بردهای جهاد اکبر، ص 52 .
[55]. حجازى، علاءالدین، فرهنگ نماز، ص 36.
[56]. امامى، محمدجعفر، همان، ص 216 و 217.
[57]. عزیزى، عباس، سیمای نماز در آثار علامه حسن زاده آملى، ص 49.
[58]. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 10.
[59]. مستدرک الوسائل، ج 4، ص 99.
[60]. مصطفوى، فریده و دیگران، همان، ص 146 135.
[61]. وسائل الشیعة، ج 4، ص 229.
[62]. موسوی راد، سیدحسین، نماز از دیدگاه قرآن و حدیث، ص 94
[63]. همان، ص 23.
[64]. سلطانى، غلامرضا، تکامل در پرتو اخلاق، ص 102.
[65]. نراقى، ملااحمد، معراج السعادة، ص 534 .
[66]. وسائل الشیعة، ج 15، ص 309.
[67]. نراقى، ملااحمد، ص 553 .
[68]. ابن مسکویه، اخلاق و راه سعادت، ص 252.
[69]. نراقى، ملااحمد، همان، ص 614.
[70]. مصطفوى، فریده و دیگران،همان، ص 119.
[71]. حسن زاده آملى، حسن، تازیانة سلوک، تنظیم سید محمد ناصر تقوى، ص 111.
[72]. حائری تهرانى، مهدى، همان، ص 101.
[73]. مطهرى، مرتضى، گفتارهای معنوى، ص 108.
[74]. نراقى، ملااحمد، همان، ص 500 .
[75]. مظاهرى، حسین، جهاد با نفس، ص 137.
[76]. مطهرى، مرتضى، همان، ص 109 و 116، غفورى، على، برنامة ایمان آوردهها، ص 36.