فروغی از سخنان امیرالمؤمنین(ع) /از خود محوری تا حقمدارى
آرشیو
چکیده
متن
از آفتهای بسیار ریشهدار، خودگرایی و اصالت دادن به من است. خود گرایی و خود خواهی جلوهها و ظهورهای گوناگون دارد. یکی از مظاهر آن، منافع خود را بر منافع دیگران مقدم داشتن و جلوة دیگرش هواها، خواستهها و ارزشهای مورد نظر خود را از ارزشهای مورد نظر دیگران برتر شمردن و جلوه دیگرش، روابط شخصی و عاطفی و سوابق شخصیتی و فردی را بر معیارهای ارزشی و ضوابط الهی و عقلانی برتری دادن، است. متأسفانه این آفت اجتماعی امروز ابعاد زندگی گروهی از ما را آلوده کرده؛ از انتخاب وزیر، وکیل، شاگرد و استاد گرفته تا توزیع مایحتاج عمومی و خدمات اداری و پزشکی و آموزشی و سپردن امانت حکومت و امامت و بلکه تمامی امتیازات دینى، اجتماعى، سیاسى، حقوقی و فرهنگى، در همه جا نخستین ملاک و تنها معیار گزینش و گرایش، منافع و مصالح شخصى، سلایق، علایق و قالبهایی است که من تعیین میکند. ارزیابی کارشناسان، آمار آمارگیران، صدور پروانة کسب و کارخانه و کاشانه، تأسیس مراکز صنعتی و گردشگرى، بنای مساجد و مدارس و دانشگاه، تعاملات ملّی و بینالمللی و ... همگی در چارچوب تشخیص من و در مسیر منافع من تعریف میشود. انسانی که گرفتار این آفت میشود، فراتر از خود و منافع خود را نمیبیند، نه به منافع دین و مذهب و مملکت توجه دارد و نه به دیگران عنایتی دارد تا حقی برای آنان قائل شود. چنین شخصی حتی اگر از دین دفاع میکند، چون به من تعلق دارد و دین او من است و یا اگر به کشور و خاک میاندیشد و ابراز علاقه میکند، چون سرزمین نیاکان من و استخوان پوسیده پدران و مادران من است.
حتی اگر نامی از خدا میبرد، چون من را آفریده است و خواستههای من را برآورده است و لذا اگر به خاطر مصالحی گرفتار مشکلی شود و یا دعایش به اجابت نرسد ابایی از کفرگویی ندارد. تازه این همه، مقدمه دهها وصدها آفت دیگر است؛ اینگونه نگرشِ بسته، انسان را در شناخت حق و باطل دچار بنبست میکند، رابطهها جای ضابطه و ملاکهای حقیقت یاب زیر پا نهاده میشود، حقکشیها توجیه و تملقها و چاپلوسیها توسعه مییابد و تظاهر و ریاکاری و نفاق فراگیر، استعدادها سرکوب، سرمایهها نابود و همه ارزشهای گذشته و امیدهای آینده فدای من میگردد.
شخصی به نام حارث بنحوط که خود از این قبیل افراد بود، نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: أَتَرانِی أظنّ أصحاب الجمل کانوا علی ضلالة؟([1])؛ آیا تو توقع داری که من بر افروزندگان فتنة جمل را باید گمراه بشمرم؟! چگونه ممکن است من باورم را در مورد آنان متهم به اشتباه کنم و در سابقة آنان تردید روا دارم؟ مگر ممکن است من اشتباه کرده باشم و در شناخت آنان فریب خورده باشم؟! حضرت امیرالمؤمنین(ع) وقتی مشاهده فرمود که او فراتر از محدودة جسم خود چیزی نمیبیند و به همین دلیل به بن بست رسیده است، فرمود: یا حارِثُ، إنّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَم تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ؛ ای حارث تو به زیر پای خود مینگری و جز خود نمیبینی و به فراز خود و فراتر از خود نمینگری و به همین جهت گرفتار تحیر شده و پای در گل ماندهاى.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: نگاه بستة خودبینى، انسان را گرفتار حیرت و بنبست نموده، از تصمیم و ارادة درست فلج مینماید. آنگاه در تحلیل منشأ این تحیر میفرماید: إنَّکَ لَم تَعْرِفْ الحَقَّ فَتَعْرِفَ مَن أتاهُ، وَ لَم تَعْرِفْ الباطِلَ فَتَعْرِفَ مَن أَتاهُ؛ تو سر از گریبان منیّت بر نیاورده و چشم دل به آسمان ارزشها نگشودهای و حق را نشناختهای تا جبهه حق طلبان را تشخیص دهى، آهنگ حق گوش جانت را ننواخته است تا همراه حق خواهان شوى، چه اینکه باطل را نیز نشناختهای تا رهروانش را بشناسی و نوشتههای نحس ناجوانمردی را در پیشانی آنان بخوانى. این سخن را امیرالمؤمنین(ع) برای روشنگری و بیداری او فرمود، اما او همانند اغلب خود خواهان روی به عافیت طلبی کرد و گریز از جبهه حق و پاک کردن صورت مسأله را راهی به صلاح شمرد و گفت: فإنّی أعتزل مع سعد بن مالک و عبدالله بن عمر؛ چه بهتر که من نیز همچون سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر راه عزلت در پیش گیرم و گوشهنشینی پیشه کنم. این عاقبت همه کسانی است که در اثر نگاه کوته بینانة خودبینی از تشخیص حق و در نتیجه از شناخت و همراهی با حق گرایان باز میمانند. انزوای سیاسى، باطل شدن، در صحنة حضور، مُهر غیبت خوردن، بیخاصیت شدن و در نهایت باز هم به خودِ ناقابل ختم شدن، عاقبت همة کسانی است که رابطه را جای ضابطه مینشانند و شرک را جانشین توحید مینمایند. ای کاش با انزوای آنان باطل سود نمیبرد و حق نیز آسوده خاطر میماند، اما تاریخ جز این را ثبت کرده است. همواره کسانی که در اثر خودبینی و خودخواهى، فضای تشخیص حق و باطل را مبهم و غبارآلود نمودهاند، نخستین دستاورد و عملکردشان ایجاد فضای مناسب برای نفوذ و رشد شیاطین موذی و میکروبهای خطرناک بوده و از آب گلآلود آنها دشمنان در کمین نشستة حق، ماهی موفقیت به چنگ آوردهاند. آنانکه در اثر کوته بینی و خود محوری و دون مایگى، فراتر از خویش را ندیده و تنها به خود پرداخته و حتی عبادت را برای تأمین هوسهای بهشتیِ! خود به جای آوردهاند و در معرکه حق و باطل نه تنها جای خود را خالی نموده؛ بلکه با انزوا و گوشهنشینی خود، دیگران را نیز در دفاع مردد کرده و یا تنها گذاردهاند، در پندار خود چنان غرقاند که گمان میکنند راه مصلحت اندیشانه را طی کرده، اگر حق را یاری ننمودهاند، در جبهة باطل نیز حضور نیافتهاند؛ غافل از اینکه اگر کسی همراه حق نیست، به ناچار در جبهه باطل است: )فَذ)لِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَماذا بَعْدَ الْحَقّ ِِ إِلاّ الضَّلالُ فَأنّی) تُصْرَفُونَ(([2])؛ این است خدا، پروردگار راستین شما، بنابراین پس از حق، که هدایت را در پی دارد، چیست؟ جز باطل، که پیامدش گمراهی است، تا کی شما را از حق باز میگردانند و به سوی باطل روانه میکنند؟! این است که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ حارث میفرماید: إنَّ سَعِیداً وَ عَبْدَاللهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ یَنْصُرا الحَقَّ وَ لَم یَخْذُلاَ الباطِلَ؛ سعدبن ابی وقاص فرمانده بزرگ اسلام که با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرد و در صحراهای نجد و حجاز به گلهداری پرداخت و عبداللهبن عمر که او نیز بیعت ننمود و به بهانه اینکه عبادت خدا، او را از سوارکاری و جنگ ناتوان ساخته، از حضور در رکاب امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل طفره رفت. گرچه در ظاهر نه با علی(ع) بودند و نه با دشمنان او، اما با بیعت نکردن و راه انزوا در پیش گرفتن، دیگران را به تردید انداخته و پای آنها را در دفاع از علی(ع) و در مقابله با دشمنان او سست کردند. پس اگر حق را یاری نکردند، جبهة باطل را هم خالی نگذاشتند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) به حارث تذکر میدهد: اینان که نام بردى، خود راه درستی بر نگزیدند، تا تو نیز پیرو آنان باشى. اینان یا حق و باطل را نشناختند و از راه احتیاط راه عزلت گزیدند که در این صورت جاهلند و ارزش الگو بودن را ندارند و یا شناختند و از یاری حق و سرکوب باطل کوتاهی کردند، که در این صورت به وظیفه دینی و انسانی خود عمل نکردند و چنین افرادی قابلیت پیروی ندارند.
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، حکمت 262.
[2]. یونس )10) : 32.
حتی اگر نامی از خدا میبرد، چون من را آفریده است و خواستههای من را برآورده است و لذا اگر به خاطر مصالحی گرفتار مشکلی شود و یا دعایش به اجابت نرسد ابایی از کفرگویی ندارد. تازه این همه، مقدمه دهها وصدها آفت دیگر است؛ اینگونه نگرشِ بسته، انسان را در شناخت حق و باطل دچار بنبست میکند، رابطهها جای ضابطه و ملاکهای حقیقت یاب زیر پا نهاده میشود، حقکشیها توجیه و تملقها و چاپلوسیها توسعه مییابد و تظاهر و ریاکاری و نفاق فراگیر، استعدادها سرکوب، سرمایهها نابود و همه ارزشهای گذشته و امیدهای آینده فدای من میگردد.
شخصی به نام حارث بنحوط که خود از این قبیل افراد بود، نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: أَتَرانِی أظنّ أصحاب الجمل کانوا علی ضلالة؟([1])؛ آیا تو توقع داری که من بر افروزندگان فتنة جمل را باید گمراه بشمرم؟! چگونه ممکن است من باورم را در مورد آنان متهم به اشتباه کنم و در سابقة آنان تردید روا دارم؟ مگر ممکن است من اشتباه کرده باشم و در شناخت آنان فریب خورده باشم؟! حضرت امیرالمؤمنین(ع) وقتی مشاهده فرمود که او فراتر از محدودة جسم خود چیزی نمیبیند و به همین دلیل به بن بست رسیده است، فرمود: یا حارِثُ، إنّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَم تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ؛ ای حارث تو به زیر پای خود مینگری و جز خود نمیبینی و به فراز خود و فراتر از خود نمینگری و به همین جهت گرفتار تحیر شده و پای در گل ماندهاى.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: نگاه بستة خودبینى، انسان را گرفتار حیرت و بنبست نموده، از تصمیم و ارادة درست فلج مینماید. آنگاه در تحلیل منشأ این تحیر میفرماید: إنَّکَ لَم تَعْرِفْ الحَقَّ فَتَعْرِفَ مَن أتاهُ، وَ لَم تَعْرِفْ الباطِلَ فَتَعْرِفَ مَن أَتاهُ؛ تو سر از گریبان منیّت بر نیاورده و چشم دل به آسمان ارزشها نگشودهای و حق را نشناختهای تا جبهه حق طلبان را تشخیص دهى، آهنگ حق گوش جانت را ننواخته است تا همراه حق خواهان شوى، چه اینکه باطل را نیز نشناختهای تا رهروانش را بشناسی و نوشتههای نحس ناجوانمردی را در پیشانی آنان بخوانى. این سخن را امیرالمؤمنین(ع) برای روشنگری و بیداری او فرمود، اما او همانند اغلب خود خواهان روی به عافیت طلبی کرد و گریز از جبهه حق و پاک کردن صورت مسأله را راهی به صلاح شمرد و گفت: فإنّی أعتزل مع سعد بن مالک و عبدالله بن عمر؛ چه بهتر که من نیز همچون سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر راه عزلت در پیش گیرم و گوشهنشینی پیشه کنم. این عاقبت همه کسانی است که در اثر نگاه کوته بینانة خودبینی از تشخیص حق و در نتیجه از شناخت و همراهی با حق گرایان باز میمانند. انزوای سیاسى، باطل شدن، در صحنة حضور، مُهر غیبت خوردن، بیخاصیت شدن و در نهایت باز هم به خودِ ناقابل ختم شدن، عاقبت همة کسانی است که رابطه را جای ضابطه مینشانند و شرک را جانشین توحید مینمایند. ای کاش با انزوای آنان باطل سود نمیبرد و حق نیز آسوده خاطر میماند، اما تاریخ جز این را ثبت کرده است. همواره کسانی که در اثر خودبینی و خودخواهى، فضای تشخیص حق و باطل را مبهم و غبارآلود نمودهاند، نخستین دستاورد و عملکردشان ایجاد فضای مناسب برای نفوذ و رشد شیاطین موذی و میکروبهای خطرناک بوده و از آب گلآلود آنها دشمنان در کمین نشستة حق، ماهی موفقیت به چنگ آوردهاند. آنانکه در اثر کوته بینی و خود محوری و دون مایگى، فراتر از خویش را ندیده و تنها به خود پرداخته و حتی عبادت را برای تأمین هوسهای بهشتیِ! خود به جای آوردهاند و در معرکه حق و باطل نه تنها جای خود را خالی نموده؛ بلکه با انزوا و گوشهنشینی خود، دیگران را نیز در دفاع مردد کرده و یا تنها گذاردهاند، در پندار خود چنان غرقاند که گمان میکنند راه مصلحت اندیشانه را طی کرده، اگر حق را یاری ننمودهاند، در جبهة باطل نیز حضور نیافتهاند؛ غافل از اینکه اگر کسی همراه حق نیست، به ناچار در جبهه باطل است: )فَذ)لِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَماذا بَعْدَ الْحَقّ ِِ إِلاّ الضَّلالُ فَأنّی) تُصْرَفُونَ(([2])؛ این است خدا، پروردگار راستین شما، بنابراین پس از حق، که هدایت را در پی دارد، چیست؟ جز باطل، که پیامدش گمراهی است، تا کی شما را از حق باز میگردانند و به سوی باطل روانه میکنند؟! این است که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ حارث میفرماید: إنَّ سَعِیداً وَ عَبْدَاللهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ یَنْصُرا الحَقَّ وَ لَم یَخْذُلاَ الباطِلَ؛ سعدبن ابی وقاص فرمانده بزرگ اسلام که با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرد و در صحراهای نجد و حجاز به گلهداری پرداخت و عبداللهبن عمر که او نیز بیعت ننمود و به بهانه اینکه عبادت خدا، او را از سوارکاری و جنگ ناتوان ساخته، از حضور در رکاب امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل طفره رفت. گرچه در ظاهر نه با علی(ع) بودند و نه با دشمنان او، اما با بیعت نکردن و راه انزوا در پیش گرفتن، دیگران را به تردید انداخته و پای آنها را در دفاع از علی(ع) و در مقابله با دشمنان او سست کردند. پس اگر حق را یاری نکردند، جبهة باطل را هم خالی نگذاشتند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) به حارث تذکر میدهد: اینان که نام بردى، خود راه درستی بر نگزیدند، تا تو نیز پیرو آنان باشى. اینان یا حق و باطل را نشناختند و از راه احتیاط راه عزلت گزیدند که در این صورت جاهلند و ارزش الگو بودن را ندارند و یا شناختند و از یاری حق و سرکوب باطل کوتاهی کردند، که در این صورت به وظیفه دینی و انسانی خود عمل نکردند و چنین افرادی قابلیت پیروی ندارند.
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، حکمت 262.
[2]. یونس )10) : 32.