نسیم صبح/امام مهدی دوازدهمین جانشین رسول خدا(ص)
آرشیو
چکیده
متن
اعتقاد به وجود دوازده جانشین برای پیامبر اکرم(ص) از سخنان صریح و بیپرده خود آن بزرگوار پدیده آمده است؛ لذا این عقیده، عقیدهای اسلامی است و نه مذهبى. نوشته حاضر، مقالهای است منتخب از فصلنامه انتظار موعود )شماره 25 و 26) که نویسنده گرانقدر )جناب آقای غلامحسین زینلی) بدان پرداختهاند، که در چند شماره تقدیم حضور خوانندگان ارجمند مینماییم.
آنچه گذشت:
صاحبان صحاح اهل سنت در منابع خود، از رسول خدا(ص) حدیثی نقل کردهاند که آن حضرت جانشینان خود را دوازده تن نامیده و برای آنها، اوصافی برشمردهاند. که بر طبق آن اوصاف، مصادیق این جانشینان امامان معصوم: هستند. متأسفانه دانشمندان اهل سنت خلافت پیامبر را امری بشری دانسته و در این امر به تفرقه گراییده و کوشیدهاند توجیه مناسب برای حدیث امامان اثنا عشر ارائه دهند که برای دستیابی به این هدف با دو روش توجیه نمودند. در ادامه مطلب به نقد آن توجیهات میپردازیم.
بخش چهارم
نقد توجیهات اهل سنت
از دیدگاه ما و نیز از دیدگاه منابع دست اول امت اسلامى، توجیهات یاد شده را به هیچ روی نمیتوان در جایگاه تفسیر و معنای واقعی حدیث رسول خدا(ص) پذیرفت. برخی دلایل که نادرستی توجیهات یاد شده را به اثبات میرساند چنین است:
1. عدم انطباق توجیهات با ویژگیهای امامان در حدیث
الف. دانشمندان اهل سنت، در توجیه حدیث خلفای اثناعشر، به دو ویژگی از ویژگیهای حدیث توجه کرده و سایر ویژگیهای حدیث را که از اهمیت فراوانی برخوردار میباشند، از نظر دور داشتهاند. اینان، فقط به عدد دوازده و قرشی بودن خلفای دوازدهگانه توجه کردهاند و در توجیهات خود، عموماً درصدد تأمین این دو ویژگی بودهاند و از ویژگیهای مهم دیگر حدیث، از جمله این که اینان، خلفای کل امت اسلامی میباشند، به عمد یا از سر غفلت، چشم پوشیدهاند. چنانکه گفتیم، اینان خلفای همه امت اسلامیاند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است، تا منصب خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) را عهدهدار باشد؛ لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمیشود. به همین دلیل، اقدام دانشمندان اهل سنت در محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اول و دوم هجرى، اقدامی برخلاف حدیث خلفای اثنا عشر است.
نیز، در الفاظ حدیث، عزت و استواری دین، دایر مدار وجود خلفای دوازدهگانه قرار داده شده بود. تحقق این معنا متوقف بر آن است که:
اولاً: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازدهگانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او، عزّت و استواری دین تأمین شود.
ثانیاً: عزت و قوام دین، در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و ... قابل تأمین است. ممکن است برخى، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند؛ گرچه فتوحات هم اگر بر پایه موازین دینی انجام شود، میتواند مایه عزت باشد؛ اما این عزت، نوعی عزت ظاهری است و عزت واقعی در آن است که حکومت، بر پایه ارزشهای دینی اداره شود و روح اسلام، در همه ارکان حکومت حاکم باشد. عزت دین، چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدم کشی و فساد و شراب خواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و سرقت بیتالمال مسلمانان و... قابل تأمین باشد. در زندگی حاکمان اموی که بیشتر خلفای اهل سنت را تشکیل میدهند، هیچ اثری از علم، اخلاق، معنویت و دین دیده نمیشود و به جای آن ظلم و فساد، و تبعیض و قدرت طلبى، شهرت طلبى، دنیا پرستی و ... در زندگی آنان موج میزند. چنین افرادى، چگونه میتوانند مایه عزّت دین باشند؟!
ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهل سنت را درست بدانیم، براساس آن، دوران خلافت خلفای دوازده گانه حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است؛ بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین، عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بیثبات شده باشد. آیا دانشمندان اهل سنت حاضرند این پیام توجیهات خود را بپذیرند؟! آیا کسی میتواند بپذیرد که دین، در عصر انسان فاسدی چون یزید که فرزند پیغمبر خدا(ص) را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده آن حضرت را به اسارت برده، و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به مال و ناموس آنان تجاوز کرده و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است،([1]) و روزگار زندگیاش را با قمار بازی و شرابخواری و شهوت رانی سپری میکرده است، آیا کسی میتواند بگوید دین، در عصر یزید عزیز بوده، اما در عصر مسلمانان عصرهای بعد و عصر حاضر، ذلیل است؟ آیا میتوان چنین عنصری را جانشین رسول خدا(ص) دانست؟ نه؛ هرگز.
ب. در حدیث آمده است: دشمنی دشمنان، به آنها زیانی وارد نمیکند.
اگر مقصود از خلفای دوازدهگانه، حاکمان اموی و عباسی باشند، چنانکه دانشمندان اهل سنت گفتهاند، و حاکمان اموی همچنان که تاریخ صحیح نشان میدهد، از دین و ایمان و علم و اخلاق و معنویت، بهرهای نداشتهاند، و همه هستی آنان، همان حکومت ستمگرانه ظاهری آنان بوده است. حال اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برایشان چیزی باقی نمیماند و ضرر قطعی به آنان وارد شده است؛ در حالی که حدیث میگفت: دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمیسازد.
این ویژگیِ حدیث نیز به وضوح نشان میدهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری نمیتواند باشد؛ بلکه باید خلافت منصبی الهی باشد، تا آنکه دشمنی دشمنانِ ظاهری، نتواند به آن زیانی وارد سازد.
ج. در حدیث آمده بود خلافت، دایر مدار وجود خلفای دوازدهگانه است؛ یعنی با پایان یافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت؛ حال آنکه مصادیق مورد نظر اهل سنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت؛ اما خلافت ظاهرى، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت، نشان میدهد که مصادیق خلفای اثنا عشر کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت بیان کردهاند.
آرى؛ چنانکه دیدیم، ویژگیهای ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست؛ به همین دلیل اینان نمیتوانند مصداق خلفای دوازدهگانه باشند. این، در حالی است که تمام ویژگیهای یاد شده، به تمام و کمال بر امامان اهلبیت رسول خدا(ص) قابل تطبیق است.
2. فقدان دلیل
عیب دیگر کار دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث امامان اثنا عشر آن است که هیچ یک از آنان، برای اثبات مدعای خود، دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کردهاند. از نظر عقلای عالم، سخن بدون دلیل از هر کس که باشد، پذیرفته نیست. چنانکه پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهل سنت، نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگی آنان را نفی میکند.
3. فقدان شرایط خلافت
دانشمندان اهل سنت برای امام و خلیفه رسول خدا(ص) شرایطی بر شمردهاند که عدالت و علم از جمله آن شرایط است. اینان نوشتهاند: خلیفه باید عادل باشد و در دانش دین شناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد. ([2])
چنانکه دیدیم، بیشتر کسانی که نام آنان در شمار خلفای دوازده گانه رسول خدا(ص) آمده بود، حاکمان امویاند که به اعتراف شیعه و سنى، افرادی بیسواد، فاسق و ستمگر بودهاند که نه از عدالت بهرهای داشتهاند و نه از شناخت دین. اینان، فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهل سنت برای خلیفه رسول خدا(ص) ذکر کردهاند؛ بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است. چگونه میتوان چنین افرادى را در شمار خلفای رسول خدا(ص) قرار داد؟
این، در حالی است که در جانب مقابل، امامان اهل بیت: قرار دارند که فضایل آنان، مورد قبول دانشمندان فریقین است و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بودهاند؛ بلکه شرایطى، بیش از آن را دارا میباشند.
4. وحدت رویه
هرکس ابعاد مختلف حدیث امامان اثنا عشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح درخواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازدهگانه از سوی رسول خدا(ص) وعدهی الهی است. این شخصیتهای بزرگ معنوی که بنا است ادامه دهندهی راه رسول خدا(ص) باشند، باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند؛ چون در زندگیِ مردان الهى، تعارض و ناهمگونى، جایی ندارد.
وقتی به زندگی امامان اهلبیت: و خلفای اهل سنت مراجعه میکنیم، امامان اهلبیت: را مکمل و مؤید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّهای یکسان مییابیم و راه و روش پیامبر اکرم(ص) را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده میکنیم؛ اما وقتی به زندگی خلفای اهل سنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه میکنیم، هر یک را مخالف دیگری و زندگی همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا(ص) مییابیم. این عملکرد آنان، نشان روشنی است از اینکه اینان، خلفای رسول خدا(ص) نبودهاند.
[1]. تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 192 و مروج الذهب، ج 3، ص 79 و تاریخ طبرى، ج 5 ، ص 491 و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 47 و الصواعق المحرقه، ص 221 و ابن جوزى، المنتظم، ج 5 ، ص 343 و ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب، ج 1، ص 69 و تذکرة الخواص، ص 260 و تاریخ الخلفاء، ص 230.
[2]. ماوردى، الاحکام السلطانیه، ص 20 و تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 243.
آنچه گذشت:
صاحبان صحاح اهل سنت در منابع خود، از رسول خدا(ص) حدیثی نقل کردهاند که آن حضرت جانشینان خود را دوازده تن نامیده و برای آنها، اوصافی برشمردهاند. که بر طبق آن اوصاف، مصادیق این جانشینان امامان معصوم: هستند. متأسفانه دانشمندان اهل سنت خلافت پیامبر را امری بشری دانسته و در این امر به تفرقه گراییده و کوشیدهاند توجیه مناسب برای حدیث امامان اثنا عشر ارائه دهند که برای دستیابی به این هدف با دو روش توجیه نمودند. در ادامه مطلب به نقد آن توجیهات میپردازیم.
بخش چهارم
نقد توجیهات اهل سنت
از دیدگاه ما و نیز از دیدگاه منابع دست اول امت اسلامى، توجیهات یاد شده را به هیچ روی نمیتوان در جایگاه تفسیر و معنای واقعی حدیث رسول خدا(ص) پذیرفت. برخی دلایل که نادرستی توجیهات یاد شده را به اثبات میرساند چنین است:
1. عدم انطباق توجیهات با ویژگیهای امامان در حدیث
الف. دانشمندان اهل سنت، در توجیه حدیث خلفای اثناعشر، به دو ویژگی از ویژگیهای حدیث توجه کرده و سایر ویژگیهای حدیث را که از اهمیت فراوانی برخوردار میباشند، از نظر دور داشتهاند. اینان، فقط به عدد دوازده و قرشی بودن خلفای دوازدهگانه توجه کردهاند و در توجیهات خود، عموماً درصدد تأمین این دو ویژگی بودهاند و از ویژگیهای مهم دیگر حدیث، از جمله این که اینان، خلفای کل امت اسلامی میباشند، به عمد یا از سر غفلت، چشم پوشیدهاند. چنانکه گفتیم، اینان خلفای همه امت اسلامیاند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است، تا منصب خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) را عهدهدار باشد؛ لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمیشود. به همین دلیل، اقدام دانشمندان اهل سنت در محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اول و دوم هجرى، اقدامی برخلاف حدیث خلفای اثنا عشر است.
نیز، در الفاظ حدیث، عزت و استواری دین، دایر مدار وجود خلفای دوازدهگانه قرار داده شده بود. تحقق این معنا متوقف بر آن است که:
اولاً: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازدهگانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او، عزّت و استواری دین تأمین شود.
ثانیاً: عزت و قوام دین، در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و ... قابل تأمین است. ممکن است برخى، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند؛ گرچه فتوحات هم اگر بر پایه موازین دینی انجام شود، میتواند مایه عزت باشد؛ اما این عزت، نوعی عزت ظاهری است و عزت واقعی در آن است که حکومت، بر پایه ارزشهای دینی اداره شود و روح اسلام، در همه ارکان حکومت حاکم باشد. عزت دین، چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدم کشی و فساد و شراب خواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و سرقت بیتالمال مسلمانان و... قابل تأمین باشد. در زندگی حاکمان اموی که بیشتر خلفای اهل سنت را تشکیل میدهند، هیچ اثری از علم، اخلاق، معنویت و دین دیده نمیشود و به جای آن ظلم و فساد، و تبعیض و قدرت طلبى، شهرت طلبى، دنیا پرستی و ... در زندگی آنان موج میزند. چنین افرادى، چگونه میتوانند مایه عزّت دین باشند؟!
ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهل سنت را درست بدانیم، براساس آن، دوران خلافت خلفای دوازده گانه حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است؛ بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین، عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بیثبات شده باشد. آیا دانشمندان اهل سنت حاضرند این پیام توجیهات خود را بپذیرند؟! آیا کسی میتواند بپذیرد که دین، در عصر انسان فاسدی چون یزید که فرزند پیغمبر خدا(ص) را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده آن حضرت را به اسارت برده، و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به مال و ناموس آنان تجاوز کرده و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است،([1]) و روزگار زندگیاش را با قمار بازی و شرابخواری و شهوت رانی سپری میکرده است، آیا کسی میتواند بگوید دین، در عصر یزید عزیز بوده، اما در عصر مسلمانان عصرهای بعد و عصر حاضر، ذلیل است؟ آیا میتوان چنین عنصری را جانشین رسول خدا(ص) دانست؟ نه؛ هرگز.
ب. در حدیث آمده است: دشمنی دشمنان، به آنها زیانی وارد نمیکند.
اگر مقصود از خلفای دوازدهگانه، حاکمان اموی و عباسی باشند، چنانکه دانشمندان اهل سنت گفتهاند، و حاکمان اموی همچنان که تاریخ صحیح نشان میدهد، از دین و ایمان و علم و اخلاق و معنویت، بهرهای نداشتهاند، و همه هستی آنان، همان حکومت ستمگرانه ظاهری آنان بوده است. حال اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برایشان چیزی باقی نمیماند و ضرر قطعی به آنان وارد شده است؛ در حالی که حدیث میگفت: دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمیسازد.
این ویژگیِ حدیث نیز به وضوح نشان میدهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری نمیتواند باشد؛ بلکه باید خلافت منصبی الهی باشد، تا آنکه دشمنی دشمنانِ ظاهری، نتواند به آن زیانی وارد سازد.
ج. در حدیث آمده بود خلافت، دایر مدار وجود خلفای دوازدهگانه است؛ یعنی با پایان یافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت؛ حال آنکه مصادیق مورد نظر اهل سنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت؛ اما خلافت ظاهرى، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت، نشان میدهد که مصادیق خلفای اثنا عشر کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت بیان کردهاند.
آرى؛ چنانکه دیدیم، ویژگیهای ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست؛ به همین دلیل اینان نمیتوانند مصداق خلفای دوازدهگانه باشند. این، در حالی است که تمام ویژگیهای یاد شده، به تمام و کمال بر امامان اهلبیت رسول خدا(ص) قابل تطبیق است.
2. فقدان دلیل
عیب دیگر کار دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث امامان اثنا عشر آن است که هیچ یک از آنان، برای اثبات مدعای خود، دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کردهاند. از نظر عقلای عالم، سخن بدون دلیل از هر کس که باشد، پذیرفته نیست. چنانکه پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهل سنت، نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگی آنان را نفی میکند.
3. فقدان شرایط خلافت
دانشمندان اهل سنت برای امام و خلیفه رسول خدا(ص) شرایطی بر شمردهاند که عدالت و علم از جمله آن شرایط است. اینان نوشتهاند: خلیفه باید عادل باشد و در دانش دین شناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد. ([2])
چنانکه دیدیم، بیشتر کسانی که نام آنان در شمار خلفای دوازده گانه رسول خدا(ص) آمده بود، حاکمان امویاند که به اعتراف شیعه و سنى، افرادی بیسواد، فاسق و ستمگر بودهاند که نه از عدالت بهرهای داشتهاند و نه از شناخت دین. اینان، فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهل سنت برای خلیفه رسول خدا(ص) ذکر کردهاند؛ بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است. چگونه میتوان چنین افرادى را در شمار خلفای رسول خدا(ص) قرار داد؟
این، در حالی است که در جانب مقابل، امامان اهل بیت: قرار دارند که فضایل آنان، مورد قبول دانشمندان فریقین است و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بودهاند؛ بلکه شرایطى، بیش از آن را دارا میباشند.
4. وحدت رویه
هرکس ابعاد مختلف حدیث امامان اثنا عشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح درخواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازدهگانه از سوی رسول خدا(ص) وعدهی الهی است. این شخصیتهای بزرگ معنوی که بنا است ادامه دهندهی راه رسول خدا(ص) باشند، باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند؛ چون در زندگیِ مردان الهى، تعارض و ناهمگونى، جایی ندارد.
وقتی به زندگی امامان اهلبیت: و خلفای اهل سنت مراجعه میکنیم، امامان اهلبیت: را مکمل و مؤید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّهای یکسان مییابیم و راه و روش پیامبر اکرم(ص) را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده میکنیم؛ اما وقتی به زندگی خلفای اهل سنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه میکنیم، هر یک را مخالف دیگری و زندگی همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا(ص) مییابیم. این عملکرد آنان، نشان روشنی است از اینکه اینان، خلفای رسول خدا(ص) نبودهاند.
[1]. تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 192 و مروج الذهب، ج 3، ص 79 و تاریخ طبرى، ج 5 ، ص 491 و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 47 و الصواعق المحرقه، ص 221 و ابن جوزى، المنتظم، ج 5 ، ص 343 و ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب، ج 1، ص 69 و تذکرة الخواص، ص 260 و تاریخ الخلفاء، ص 230.
[2]. ماوردى، الاحکام السلطانیه، ص 20 و تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 243.