آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

مفهوم امنیت: کلمة امنیت به معنای آرامش و در امان بودن به کار می‌رود و قرآن به مسألة امنیت اشاره کرده و آرامش همه جانبة اجتماعی مردم را وابسته به امنیت دانسته است. و این‌که جامعة اسلامی باید از امنیت کامل برخوردار باشد و مردم از لحاظ جسمی و هم از جهت اندیشه و فکر باید در امنیت باشند. این امنیتی است که در بالاترین سطح، جز در یک جامعة مذهبی و دینی امکان‌پذیر نیست.
امنیت اعتقادی و روانی جامعه از موارد مهم امنیت است. تا زمانی که مردم یک جامعه نتوانند آزادانه به باورهای دینی و اعتقادی خود عمل کنند افراد مخالف به عناوین مختلف آنان را مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار می‌دهند قهراً یک مصلح نمی‌تواند برنامه‌های دینیتربیتی خود را آن‌گونه که می‌خواهد اجرا کند.
مهاجرت
پیامبر(ص) در سیزده ساله اول بعثت در مکه، با مخالفینی روبه‌رو بود که از حادثة عام‌الفیل و شکست ابرهه، به نفع خود بهره‌برداری کرده و خود را آل‌الله و همسایگان الله نامیدند و بعد هم در اثر احساس قدرت به فساد و انحصارطلبی کشیده شدند. آنان از آیین توحیدی پیامبر(ص) که تضاد اعتقادی زیادی با آیین آنان داشت و در تعارض با نظام اجتماعی و اقتصادی آنان بود، احساس خطر می‌کردند. مخالفان با افزایش روزافزون مسلمانان، شروع به آزار و شکنجة آنان کردند. در اینجا بود که پیامبر(ص) برای تأمین امنیت جانی مسلمانان، طی دو مرحله دستور مهاجرت به حبشه و یثرب را دادند و مسلمانان با رفتن به این مناطق و استقرار در آن‌جا از آزار و شکنجة قریش رهایی یافتند.
هجرت به حبشه
زمانی که پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شدند، در سه سال اول دعوت پنهانى، مشکل جدی با قریش نداشتند و قریش چندان حساسیتی نسبت به دعوت پیامبر(ص) نشان نمی‌داد، اما هنگامی که به دستورالهی دعوت خود را آشکار و بت‌پرستی را با صراحت و قاطعیت رد ‌کرد و بت‌ها را موجوداتی فاقد شعور و بی‌اثر در زندگی مشرکان خواند، قریش خشمگین شد و به مخالفت با رسول خدا(ص) برخاست.([1]) آنان نزد ابوطالب رفته و از او که موقعیت اجتماعی و خاصی در قبیلة بنی‌هاشم داشت، خواستند به پیامبر(ص) توصیه کند که از زشت شمردن آیین و بی‌خرد دانستن خدایان آن‌ها دست بردارد. ابوطالب سخنان قریش را به رسول‌خدا منتقل کرد. پیامبر(ص) در جواب عموی خود فرمودند: که به‌هیچ وجه از دعوت دینی خود دست بر نخواهم داشت. بعد از چند بار رفت و آمد قریش با ابوطالب و بی‌نتیجه بودن گفت‌و‌گوها، مشرکان، پیامبر(ص) را تهدید به مرگ کردند. ابوطالب خاندان بنی‌هاشم را جمع کرد و از آنان خواست حمایت پیامبر(ص) را به‌عهده گیرند. وقتی قریش از آزار جانی نسبت به رسول خدا(ص) ناامید شد، تصمیم گرفت به آزار و شکنجة تازه مسلمانان بپردازد تا آنان را از اسلام بازگرداند.([2])
با توجه به این‌که هر کدام از مسلمانان، از قبیلة خاص بودند، مشرکان تصمیم گرفتند فقط اعضای مسلمان همان قبیله را شکنجه کند تا از تحریک عواطف قبایل دیگر و مداخلة آن‌ها جلوگیری شود. آزار و شکنجه‌های مشرکان بیشتر متوجة مسلمانانی می‌شد که معمولاً غریب و بدون پشتوانه قبیله‌ بودند([3]). مشرکان غالباً با گرسنگی و تشنگی دادن، زندانی کردن، خواباندن روی ریگ‌های داغ و... مسلمانان را شکنجه می‌کردند.
پیامبر(ص) با مشاهدة شکنجة مسلمانان، آنان را دعوت به صبر می‌کرد، امّا با شدت یافتن فعالیت مشرکان، با توصیه به هجرت به کشور حبشه فرمود: پادشاه آن‌جا عادل است و سرزمین راستی است.([4])
با توصیه پیامبر(ص)، یک گروه پانزده نفرى، در سال پنجم بعثت به‌طور پنهانی مکه را ترک کردند و خود را به حبشه رساندند، ولی بعد از سه ماه، به دنبال شایعة اسلام آوردن قریش به مکه بازگشتند. با ادامة فشار و شکنجة هرچه بیشتر قریش، بار دوم تعداد بیشتری از مسلمانان با همسر و فرزندانشان، به رهبری جعفربن‌ابی‌طالب عازم حبشه شدند. با رفتن این گروه از مسلمانان، مشرکان قریش احساس خطر کرده و نمایندگانی را به دربار نجاشی برای باز گرداندن این گروه فرستادند ولی با درایت و تیزبینی جعفربن‌ابی‌طالب، نجاشی از استرداد پناهندگان خودداری کرد و آنان را تحت حمایت خود قرار داد. ([5])
پیمان‌ها و قراردادهای پیامبر(ص)
در یک نظام قبیله‌ای و با توجه به مشکلات زیست محیطى، هر قبیله‌ می‌خواهد به گونه‌ای امکانات رفاهى، مالى، زمین و ... قبیلة دیگر را در اختیار بگیرد و بر آنان سلطه پیدا کند. اتحاد چند قبیله در برابر قبیلة مهاجم، یکی از مؤثرترین راه‌ها و شیوه‌های تأمین امنیت آن مجموعه و قبیله به حساب می‌آمد.
پیامبر اسلام(ص) با توجه به خصوصیات محیط پیرامون خود، برای ایجاد امنیت مسلمانان در برابر گروه‌ها و قبایل مختلف، از این اصل استفاده و با روش‌های مختلف، امنیت جامعة مدنی را تأمین کردند.
شیوه‌های امنیتی مسالمت‌آمیز و صلح‌طلبانة پیامبر(ص) عبارت بودند از:
عقد اخوتپیمان برادری بین انصار و مهاجرین.
بستن قرارداد و پیمان دفاعی با گروه‌های موجود در یثرب، اعم از مسلمان، یهود و بت‌پرست.
بستن پیمان عدم تجاوز، با سه گروه یهود [بنی‌قینقاع، بنی‌نظیر و بنی‌قریظه].
پیمان عدم تعرض، با قبایل مختلف بیرون از مدینه.
پیمان صلح حدیبیه با قریش.
قبل از ورورد به بحث روش‌های امنیتی پیامبر6 در مدینه، لازم است ابتدا نگاهی کوتاه به موقعیت یثرب، بافت جمعیتی آن و دلایل روانی پذیرش اسلام از سوی آن‌ها داشته باشیم.
یثرب یکی از دهکده‌هایی بود که در وادی القری ([6]) درة وسیعی که از شمال به جنوب عربستان کشیده شده و راه بازرگانی یمن به شام بود قرارداشت. این شهر که در پانصد کیلومتری شمال مکه بود، بعد از هجرت پیامبر6 مدینة الرسول و سپس مدینه نام گرفت.
شغل مردم یثرب، کشاورزی و باغ‌داری بود و بافت جمعیتی آن، با سه قبیلة بزرگ یهودی بنی‌نظیر، بنی‌قینقاع و بنی‌قرظیه و دو قبیلة بزرگ اوس و خزرج ترکیب یافته بود که پس از خرابی سد مأرب، از جنوب به آن‌جا مهاجرت کرده بودند.
دو عامل مهم، سبب آمادگی ذهنی مردم یثرب برای پذیرش اسلام بود: اولین عامل، درگیری و اختلاف بین دو قبیلة اوس و خزرج که گاهی شدت پیدا می‌کرد و تلفات و ضررهای زیادی را به هر دو گروه وارد می‌ساخت و چندین سال طول می‌کشید و هر دو قبیله را به ستوه می‌آورد. آخرین جنگ آن‌ها بعاث بود که خستگی ناشی از آن، هر دو گروه را آمادة پذیرش صلح کرده بود. دومین عامل، یهودیانی بودند که از سالیان قبل به یثرب آمده بودند و به‌خاطر زیرکى، زمین‌های مستعد کشاورزی را تصاحب کرده بودند و وضع مالى بهتری داشتند. ([7]) یهودیان، که از سطح فرهنگی بالاتری نسبت به دیگر مردم یثرب برخوردار بودند، در مواقعی که بین دو قبیلة اوس و خزرج و درگیری به‌وجود می‌آمد که البته گاه خود باعث چنین تنش‌هایی بودند، به آنان می‌گفتند: به زودی پیامبری خواهد آمد که ما پیرو او خواهیم شد و به کمک او، شما را مثل قوم عاد و ارم نابود خواهیم کرد. ([8])
ورود اسلام به مدینه
از نخستین سال‌های دعوت علنی پیامبر اسلام6 در مکه، مردم یثرب به واسطه زائران و مسافران مکه، از بعثت آن حضرت آگاهی پیدا کرده بودند و با توجه به هشدارهای یهودیان ساکن یثرب و باور ذهنی آنان، زمانی که شش تن از بزرگان خزرج به حج رفتند، در منی با پیامبر6 دیدار داشتند. وقتی پیامبر6 آنان را به اسلام دعوت کرد، آنان به یکدیگر گفتند: این همان پیامبر است که یهودیان ما را از بعثت او بیم می‌دادند، اینک نباید در پذیرش آیین او بر ما پیشی بگیرند. و مهم‌تر از آن اختلافات و درگیری بین دو قبیله و انتظار مصلحی که بتواند بین آنان صلح و آرامش را برقرار کند، سبب شد آن‌ها به اسلام روی آوردند و بعد از ایمان آوردن به پیامبر6 گفتند: مردم ما در بدترین شرایط اختلاف و نزاع قرار دارند، امیدواریم خداوند به وسیلة شما آنان را به هم نزدیک و بین آنان صلح برقرار کند. ما به یثرب برمی‌گردیم و مردم خود را به این آیین دعوت می‌کنیم، اگر آنان این دین را بپذیرند هیچ‌کس نزد ما از تو عزیزتر نخواهد بود.([9]) زمینة ذهنی مردم یثرب با دو پیمان عقبة اولی و عقبة ثانی محکم‌تر شد و در پیمان دوم، مردم با پیامبر(ص) عهد بستند: اگر پیامبر(ص) به شهر آنان هجرت کند، همچون زنان و فرزندان خود از او حمایت کنند و اگر کسی با پیامبر(ص) بجنگد از پیامبر(ص) دفاع کنند. ([10]) اسلام آوردن مردم یثرب و پیمان دفاعی آنان با پیامبر(ص)، سبب شد قریش سخت‌گیری بیشتری نسبت به مسلمانان داشته باشد و به آزار هرچه بیشتر آنان بپردازند. ([11])
با شدت یافتن شکنجه و آزار قریش، پیامبر(ص) به مسلمانان دستور داد به مدینه هجرت کنند. با رفتن مسلمانان به یثرب، سران قریش احساس خطر کردند و در دارالندوة تصمیم به قتل پیامبر گرفتند. پیامبر(ص) به‌واسطة جبرییل از تصمیم آنان باخبر شد. علی(ع) در بستر ایشان خوابید و حضرت توانستند مخفیانه مکه را ترک کرده و شبانه به اتفاق ابوبکر به طرف غار نور حرکت نمودند. سه روز در آن‌جا مخفی و بعد به طرف یثرب هجرت کردند و با استقبال گرم و پرشور مردم یثرب روبه‌رو شدند. ([12])
هجرت پیامبر(ص) به یثرب، زمینة پیشرفت و رشد بیشتر اسلام را فراهم آورد. پیامبر(ص) حکومت دینی سیاسی خود را پایه‌گذاری کرد و مسلمانان دارای تشکیلات نظامی سیاسی و اجتماعی شدند و این چنین بود که هجرت پیامبر(ص) مبدأ تاریخ اسلام و مسلمین قرار گرفت.
پیامبر(ص) در مدینه
پیامبر بعد از ورود به یثربمدینه، با توجه به بافت جمعیتی آن جامعه و مهاجرت مسلمانان، با مشکلات خاصی روبرو بود. از این رو برای برقراری آرامش و امنیت مردم اقداماتی در ابعاد مختلف انجام داد تا بتواند امنیت را تا حد امکان برای جمعیت مسلمان و غیرمسلمان فراهم کند. اولین اقدام پیامبر(ص) ساخت پایگاه اعتقادی و فکری مسلمانان بود.
بنای مسجد
پیامبر(ص)، برای آرامش اعتقادی و فرهنگی مردم، ساخت مسجد را شروع کرد. اقدام ایشان با استقبال گرم مسلمانان روبرو شد و همه در ساخت آن شرکت کردند.([13]) یک پایگاه اجتماعی مذهبی که علاوه بر این‌که محل نمازهای جماعت و جمعه بود، مرکز تصمیم‌گیری‌های امور مسلمین و محل حل و فصل مشکلات و دعاوی مردم و رخدادهای مهم اجتماعی قرار گرفت.
اقدام اجتماعی دیگر پیامبر(ص)، ساخت جایگاه موقت برای مهاجرانی بود که غریب و تهیدست و فاقد هرگونه امکانات مالى بودند. پیامبر(ص) خود به وضع آنان رسیدگی می‌کرد و در حد توان به آنان آذوقه می‌رساند و ثروتمندان انصار را به این کار تشویق می‌کرد. این گروه به اصحاب صفه مشهور شدند. ([14])
عقد اخوت
دومین اقدام امنیتی پیامبر(ص)، برقراری عقد برادری بین مسلمانان، اعم از مهاجر و انصار بود. از یک طرف مهاجران را از غربت و سختی‌های دور بودن از خانه نجات می‌داد و از طرف دیگر اختلاف دیرینة بین دو گروه اوس و خزرج را که در طی سالیان متمادی منجر به جنگ‌های خونین می‌شد، به صلح و صفا و برادری تبدیل می‌کرد. عمیق‌ترین تأثیر آن، از بین بردن اختلافات فرهنگی و نژادی عمیق عرب شمالی و جنوبی [قحطانی و عدنانى] بود؛ در ضمن توطئه‌های یهود، منافقان و دشمنان داخلی مسلمانان که همواره در صدد از بین بردن وحدت مسلمانان بودند، نقش برآب می‌شد. با این پیمان هر کدام از انصار که از امکانات مالى و رفاهی بالاتری برخوردار بودند، سرپرستی یک خانوادة مهاجر را با روی باز پذیرا شدند و در خانه، مزرعه و زندگى، شریک خود قرار دادند. این اقدام اجتماعی پیامبر(ص) در روزهای اول هجرت امری بسیار مهم و کلیدی بود. پیامبر(ص) با ذکاوت خاصی، رسوم و نهادهای اجتماعی دینی اسلام را بر روی سنن ریشه‌دار و کهنة جامعة خود قرار داد و تلاش کرد تا طرح‌های اصلاحی و انقلابی را چنان اجرا کند که با سرشت جامعه‌اش همراه و سازگار باشد، به گونه‌ای که قوی‌ترین سنت اجتماعی عرب که پیمان قبایلی حلف و تنها شیرازة استواری بود که قبایل گوناگون را به هم پیوند می‌داد، به پیمان اعتقادی تبدیل ساخت و روح برادری و رسم برادر خواندگی را که میان دو تن تعهدی محکم به وجود می‌آورد، در جامعة دینی تحقق بخشید. پیامبر(ص) زمانی که هر مهاجر را برادر یکی از انصار قرار داد،([15]) حضرت علی(ع) را برادر خود خواند. ([16]) این پیمان برادری و روح همبستگی تا آن‌جا اوج گرفت که انصار در تقسیم غنایم جنگی از بنی‌نظیر، به نفع مهاجران کنار رفتند. ([17])
پیمان عمومى
سومین اقدام امنیتی اجتماعی پیامبر6، پیمان عمومى بود که بعد از ورود به مدینه با همة گروه‌های مردم مدینه بستند. مدینه، بافتی ناهمگون داشت و از گروه‌های مختلف تشکیل شده بود: دو قبیلة اوس و خزرج که انسان‌هایی پاک‌دل، ساده و کشاورز بودند، یهودیان که در داخل شهر و حومة آن قلعه داشتند و عموماً ثروتمند و رباخوار بودند و نبض اقتصادی شهر در دست آنان بود و اینک گروهی از مسلمانان مهاجر که پرورش یافتة محیط مکه، عموماً تاجرپیشه که کشاورزی را حرفه‌ای پایین و پست می‌شمردند به جمعیت این شهر اضافه شده بود. پیامبر(ص) از اینکه آثار فرهنگ و تفکر غلط برتری نژادی در بعضی از آن‌ها هنوز وجود داشت نگران بود؛ از این‌رو با امضای این پیمان، هماهنگی و همبستگی‌ای در میان گروه‌های مختلف جامعة مدینه به وجود آورد که به وسیله آن نخستین قانون اساسی یا بزرگ‌ترین قرار و سند تاریخی در اسلام شکل گرفت. ([18])
تدوین منشور قانون اساسى، برای جامعه مسلمان مدینه و دیگر گروه‌ها بر اساس مکتب اسلام بود، حقوق و حدود اجتماعی افراد و طبقات جامعه، اقلیت‌های دینی و سیاسی شهر و سیاست داخلی و خارجی حکومت، در آن مشخص شده بود و زندگی مسالمت‌آمیز و نظم و عدالت را در سایة حکومت دین مدار پیامبر(ص) تضمین می‌کرد و از بروز هرگونه تشنج و اختلاف فرقه‌ای جلوگیری می‌نمود و همة ساکنان شهر را، امتی واحد و شهر مدینه را شهر امن و حرم قرار داد. چند مادة مهم این پیمان به قرار زیر است:
مسلمانان و یهودیان در پیروی از دین خود آزادند.
امضا‌کنندگان پیمان، دفاع مشترک از مدینه را به عهده خواهند داشت.
مرجع حل اختلافات احتمالی در میان امضاکنندگان این پیمان، محمد(ص) خواهد بود. ([19])
بررسی سیر حوادث تاریخی نشان می‌دهد که بستن این پیمان، در حفظ آرامش و برقراری امنیت شهر به قدری مؤثر بود که تا بعد از جنگ بدر و فتنه‌انگیزی یکی از سه گروه یهودی مدینه، در سال دوم، هیچ تشنجی در میان مردم به وجود نیامد.
پیمان عدم تجاوز
پیامبر اسلام(ص)، علاوه بر پیمان عمومى که با همة گروه‌های مدینه امضا کرد، پیمان جداگانه‌ای نیز با سه گروه یهودی که رؤسای آن‌ها، حیِ ابن اخطب و کعب‌بن اسد بودند امضا فرمود. ([20]) در این قرارداد، سه گروه یهودی قین‌قاع، بنی‌النضیر و بنی قریظه متعهد شدند: 1. با دشمنان اسلام همکاری نکنند و مرکب، اسلحه و ابزار جنگی در اختیار آنان قرار ندهند. 2. هیچ گامی بر ضد پیامبر(ص) و مسلمانان بر ندارند و پنهان و آشکار، با زبان و دست ضرری به آنان نرسانند. 3.اگر برخلاف این قرارداد عمل کنند، پیامبر(ص) حق هر گونه مجازات آنان را خواهد داشت. ([21])
با بستن این پیمان‌ها، محیط داخل مدینه و اطراف آن از امنیت خاصی برخوردار شدند و پیامبر از امنیت داخل شهر آسوده‌خاطر گردید. اینک وقت آن رسیده بود که پیامبر(ص) تدابیر امنیتی خارج شهر و امنیت حکومت دینی خود را شروع کند و برای رویارویی با دشمنان خارجی آماده شود و مقدمات یک جامعة نوین اسلامی و حکومت دین‌مدار الهی را فراهم سازد.
صلح حدیبیه
در سال ششم هجرت، پیامبر(ص) به اتفاق تعدادی از مسلمانان به قصد عمره از مدینه خارج شدند و به طرف مکه حرکت کردند. این سفر علاوه بر جنبه‌های معنوى، نوعی نمایش مذهبی بود که آثار تبلیغی زیادی دربرداشت؛ از طرفى توجه زائران و حاضران مکه را به دنبال داشت و از طرف دیگر فزونی یاران پیامبر(ص) را به رخ مشرکان می‌کشید. همچنین به آن‌ها می‌فهماند که این آیین مقدس و بزرگ، در آیین پیامبر(ص) نیز پذیرفته شده است و یک عبادت به شمار می‌آید که در صورت منع ورود آنان موجب نفرت مردم از مشرکان می‌شد. وقتی قریش از حرکت پیامبر(ص) آگاه شدند تصمیم گرفتند به هر نحو ممکن از ورود مسلمانان جلوگیری کنند. نیروی نظامی قریش، آنان را در سرزمین حدیبیه متوقف کرد. پیامبر(ص) به آنان فرمود که ما قصد عمره داریم و به هیچ‌وجه قصد درگیری و جنگ با شما را نداریم، اما مشرکان همچنان بر ممانعت از ورود پیامبر(ص) و یارانش اصرار ورزیدند. بعد از آمدن سه نماینده از طرف قریش و بی‌نتیجه بودن این دیدارها و شایعة کشته شدن عثمان [نماینده پیامبر(ص) به سوی قریش]، پیامبر(ص) برای تقویت روحیة یاران خود دست به یک تاکتیک درون گروهی زد و با مسلمانان پیمان پایداری بست که این پیمان بیعت رضوان و نیز بیعت شجره نام گرفت. ([22]) و خداوند از شرکت‌کنندگان آن اعلام رضایت کرد. ([23])
سرانجام با آمدن سهیل‌بن عمرو نمایندة قریش و مذاکره با پیامبر(ص)، پیمانی با آنان بسته شد که صلح حدیبیه، نام گرفت. هر یک از مفاد این صلح، پیروزی بزرگی برای پیامبر(ص) و مسلمانان به شمار می‌رفت و امنیت مالى، اعتقادی و جانی آنان را تا چندین سال آینده تأمین می‌کرد. از نتایج آن، به رسمیت شناخته شدن مسلمانان از طرف قریش، فرو ریختن دیوار آهنین بین آنان و مشرکان، رفت و آمد و ارتباط مردم مدینه و مکه، به وجود آمدن فرصت طلایی تبلیغ برای پیامبر(ص) و دعوت سران دیگر کشورها بود. ([24]) در قرآن از این صلح به عنوان فتح آشکار یاد شده است. ([25])
ایجاد نیروی دفاعی نظامى
از مسایل مهم امنیتی در هر جامعة، تشکیل سپاه و تربیت نیروی کار‌آزمودة رزمی و جنگی است که بتواند از مردم خود در مقابله با حملات دشمن و غارتگران و مهاجمان آن مرز و بوم دفاع کنند.
پیامبر(ص) نیز به عنوان یک حاکم سیاسی و با قدرت، این نیاز جامعة نوپای مسلمان را احساس کرد و از این اصل دفاعی به خوبی استفاده نمود و نیروی مسلح و کارآزموده‌ای تشکیل داد و توانست به وسیلة آنان، امنیت لازم را برای جامعة دینی خود فراهم کند. تصمیم پیشگیرانة پیامبر(ص) از آن جهت حائز اهمیّت بود که مشرکان مکه، وقتی دستشان از مسلمانان کوتاه شد و دیگر نمی‌توانستند آنان را به خاطر اعتقاد اسلامی‌شان، تحت آزار و شکنجه قرار دهند، تصمیم گرفتند به مرکز اسلام هجوم ببرند. پیامبر(ص) برای مقابله با چنین حملاتی و در پی نزول آیة جهاد و اجازة دفاع ([26])، در آواخر سال اول هجرت، با نیروی کم و ادوات محدود جنگی هستة اولیة ارتش اسلام را پی‌ریزی کرد.
در روزهای اولیه، ستون‌های نظامی با نفرات اندک، برای ماموریت گشتی و نظامی فرستاده می‌شدند و هدف پیامبر(ص) از این مانورها، بالا بردن نیروی دفاعی نیروهای اسلام و نیز تهدید خطوط بازرگانی قریش بود، چرا که آسیب اقتصادی بر دشمن و ایجاد رعب و نگرانی در این حملات رزمى، به مراتب مهم‌تر از کالاهای به دست آمده، بود. از طرفى، هم نمایش قدرت رزمی مسلمانان و هشدار به مشرکان مکه بود تا به فکر حملة نظامی به مدینه نباشند و هم هشدار به دشمنان داخلی، برای این‌که از توطئه و ایجاد اختلاف بین مردم بپرهیزند. در برخی از این جنگ و گریزها، پیامبر(ص) با بعضی از قبایل اطراف، پیمان عدم همکاری با دشمنان اسلام را امضا می‌فرمود که در تاریخ از دو پیمان با قبیلة بنی حمزه ([27]) و بنی مُولج یاد شده است. لازم به ذکر است، جنگ‌هایی که پیامبر(ص) فرماندهی آن را به عهده داشتند به غزوه معروف است و عملیات نظامی را که پیامبر(ص) در آن‌ها شرکت نداشتند، سریه می‌نامند. شواهد امر نشان می‌دهد که سرایا و غزوات پیامبر(ص) حالت تدافعی داشته و یا به خاطر نقض پیمان‌هایی بوده که مخالفان داشتند و نیز ناشی از اقدامات خصمانة دشمنان بر ضد پیامبر(ص) و مسلمانان بوده است. علاوه بر توطئه‌ها و فتنه‌انگیزی برخی از آنان، این نگرانی وجود داشت که انگیزة تلافی شکست آن‌ها، بهانة امپراتوری ایران با روم قرار گیرد تا جنگ دیگری بر ضد مسلمین رخ دهد. ([28]) بعضی دیگر از حرکت‌های نظامی و رزمی پیامبر(ص)، اعلام توان متقابل نظامی مسلمانان در برابر قدرت‌های بزرگ خارجی و صدور پیام عزت اسلام بود. مغازی نویسان، حوادث وقایع جنگ‌های پیامبر(ص) را در کتاب‌های سیره و مغازى به طور مفصل بیان کرده‌اند. در برخی جنگ‌ها، پیامبر(ص) شیوه‌های امنیتی جالبی را برای مردم خود به کار می‌بردند که ما به اختصار به دو مورد آن اشاره می‌کنیم:
در ابتدا بیان این نکته ضروری است که پیامبر(ص) در همة درگیری‌های نظامی، قبل از هر اقدامی با یاران خود مشورت می‌کردند و در برخی موارد نظر آنان را به کار می‌گرفتند.
در جنگ احزاب، پیامبر(ص) به پیشنهاد سلمان فارسی، با کندن خندق موافقت نمود و خود نیز در آن حضور فعال داشت. استقرار زنان، کودکان و افراد غیرنظامی در قلعه‌ها و پناهگاه‌های داخل شهر، و قرار دادن سپاه اسلام بین خندق و کوه سلع از تاکتیک‌ها و شیوه‌های امنیتی پیامبر(ص) در این جنگ بود. ([29]) در این جنگ، دشمنان داخلی یعنی یهود، عملیات تروریستی را در شهر آغاز کردند. یکی از آن‌ها به درون قلعه نفوذ کرد ولی عموی پیامبر(ص) او را کشت. وقتی گزارش نفوذ دشمن به پیامبر(ص) رسید. ایشان پانصد نفر از سربازان اسلام را مأمور محافظت از شهر کرد. ([30])
در جنگ تبوک، که از غزوات مهم پیامبر(ص)، در مقابل دشمن بزرگ خارجی بود، وضعیت مدینه بسیار حساس شده بود. پیامبر(ص) برای مقابله با تحریک منافقان ([31]) داخل مدینه و احتمال توطئه و حملة دشمنان اطراف مدینه، حضرت علی(ع) را جانشین خود در مدینه قرار داد تا در نبود خودشان، فردی نیرومند، مرکز نوبنیاد اسلامی را اداره و از هرگونه توطئه جلوگیری کند. با رسیدن به سرزمین ثمودیان، پیامبر(ص) دستورات بهداشتی لازم را صادر کرد و فرمود از آب این سرزمین استفاده نکنند و حتی نان و غذا درست نکنند و اگر احیاناً از آب آن‌جا غذایی پختند به حیوانات بدهند. همچنین به دلیل وزش بادهای مسموم و تند و طوفان‌های شدید آن منطقه دستورات احتیاطی دیگری دادند و فرمودند هیچکس تنها از استراحتگاه بیرون نرود. ([32]) در بازگشت سپاه اسلام به مدینه هم پیامبر(ص) به دلیل مسائل تربیتی، اخلاقى، دستور دادند مردم با سه نفر از مسلمانانی که در این جنگ شرکت نکرده بودند، قطع ارتباط کنند. مبارزة منفی پیامبر(ص)، با همراهی مردم سبب سخت شدن زندگی بر آنان شد و هر سه نفر به بیابان پناه بردند و به درگاه خداوند توبه و انابه کردند. با پذیرفته شدن توبة آنان ([33]) پیامبر(ص) بلافاصله دستور پذیرش مجدد آن‌ها در جمع مسلمانان را اعلام کردند. ([34])
برخورد پیامبر(ص) با فتنه‌های منافقان برای ایجاد امنیت اعتقادی
جمعی که بر اساس ایمان و اعتقادشان در کنار هم زندگی می‌کنند، ممکن است گاهی مورد حملة مخالفان عقیدتی قرار گیرند و ذهنیت و روح آنان دچار آشفتگی و سستی اعتقادی شود. یکی از راه‌های ایجاد امنیت اعتقادی و فکرى، آگاهی دادن به مردم جامعه و برخورد جدی با این فتنه‌هاست. این فتنه‌ها گاهی در قالب ساخت مسجد، سنگر اعتقادی مردم مسلمان، صورت می‌گیرد و با این نام علیه جامعة اسلامی توطئه می‌شود، نمونة آن، ساخت مسجد ضرار بود.
ابوعامر پدر حنظله غسیل الملائکه، فردی که در دوران جاهلیت به آیین مسیحیت گرایش پیدا کرده بود و در سلک راهبان مسیحی در آمده بود.
با ورود اسلام به مدینه و هجرت مسلمانان و پیامبر(ص) به مدینه، مردم زیادی مسلمان شدند. ابوعامر از اسلام آوردن مردم بسیار ناراحت بود و این موضوع باعث شد با همکاری منافقان دو گروه اوس و خزرج به طرح توطئه‌هایی بر ضد مردم مسلمان و جامعة اسلامی بپردازد. پیامبر(ص) از نقشه‌های او باخبر شد و دستور دستگیری او را صادر کرد. ابوعامر از مدینه به طرف مکه فرار کرد و از آن‌جا به طائف رفت. بعد از سقوط طائف به دست مسلمانان، به شام گریخت و در آن‌جا رهبری گروه نفاق را به عهده گرفت و در نامه‌های خود، آن‌ها را علیه مسلمانان تحریک‌کرد. در یکی از نامه‌ها به دوستان خود چنین توصیه کرد: مسجدی در دهکدة قبا در برابر مسجد مسلمانان بسازید و در مواقع نماز و به بهانة نماز به بحث و گفتگو در مورد اسلام و مسلمانان و طرح نقشة حزبی و نحوة اجرای آن بپردازید. ابوعامر این مسأله را به خوبی دریافته بود که در جامعه‌ای که دین در آن‌جا حاکم است و مردم نسبت به اعتقادات دینی خود حساسیت خاصی دارند، بهترین راه برای ضربه زدن به آنان، استفاده از دین است.
او همچنین دریافته بود که پیامبر(ص) به هیچ وجه حاضر نمی‌شود حزب نفاق، برای خود مرکز و قانونی را درست کند؛ پس تنها راه این است که رنگ دینی و مذهبی به آن بدهند و تحت عنوان مسجد، محفلی برای جلسات و گردهمایی خود داشته باشند. در سال نهم، بازرگانانی که بین مکه و شام در رفت و آمد بودند به پیامبر(ص) خبر دادند که هرقل امپراتور روم، آمادة حمله به مدینه است. ([35]) رسول خدا(ص) این گزارش را جدی گرفت و در صدد مقابله برآمد. امپراتوری روم سابقة دشمنی با مسلمانان را داشت و در امور نظامی و سیاسی از قدرت بالایی برخوردار بود. پیامبر(ص) برخلاف شیوة همیشگی خود، مقصد سفر نظامی را اعلام کرد تا مردم خود را برای مشکلات و سختی‌‌های این راه آماده کنند. ([36]) منافقان نه تنها خود بدون هیچ عذر و بهانه‌ای از حرکت با پیامبر(ص) خودداری کردند، بلکه مردم را به بهانه‌های مختلف از شرکت در جنگ باز می‌داشتند که در سرزنش آنان آیه‌ای نازل شد. ([37]) زمانی که پیامبر(ص) قصد حرکت به منطقة تبوک را داشتند، نمایندگان منافقان نزد پیامبر آمدند و به بهانه‌های مختلف از پیامبر خواستند اجازه دهد در محلة خود مسجدی بسازند. پیامبر(ص) جواب و تصمیم نهایی خود را به بعد از بازگشت از سفر موکول کرد. منافقان به ریاست عبدالله‌بن اُبَیّ در نبود پیامبر منطقه‌ای را انتخاب کرده و با سرعت هرچه تمام‌تر شروع به ساخت مسجد کردند. وقتی پیامبر(ص) از سفر تبوک به مدینه بازگشت، ساخت آن تمام شده بود. آنان از پیامبر تقاضا کردند که به مسجد آنان برود و با خواندن چند رکعت نماز آنجا را افتتاح کند. پیامبر(ص) به واسطة وحی، از نقشه و توطئة آنان با خبر شد و آنجا را که برای فعالیت‌های گروه‌‌های سیاسی و ایجاد تفرقه میان مسلمانان ساخته بودند، مسجد ضرار خواند. و دستور داد ساختمان آن را با خاک یکی کنند و تیرهای آن را بسوزانند و برای مدتی مرکز زباله قرار دادند. ([38])
خلاصه
پیامبر(ص) در کنار انجام رسالت و ابلاغ وحی الهی به مردم، به عنوان حاکم اسلامی و رهبر اجتماعی امت نوپای مسلمان از شیوه‌ها و روش‌های گوناگون برای ایجاد امنیت و آرامش همه جانبة اسلامی خود استفاده می‌کرد و خداوند در قرآن مجید آن حضرت را الگویی نیک برای امت اسلام معرفی فرموده: )لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...( ([39]) شایسته است که همة دولت‌های اسلامی در کشورداری و به خصوص تأمین امنیت اجتماعی در همة ابعاد آن رسول اکرم(ص) را الگوی خود قرار دهند و با استفاده از روش‌ها و ابزارهای نوین هر عصر، ملت خود را از گزند خطرها و آسیب‌ هایی که از ناحیه دشمن مستکبر متوجة آن‌هاست، در امان دارند، خطراتی که گاه ناشی از اختلافات درونی و نفوذ نفاق در صفوف مسلمانان است و گاهی به سبب تهدید و حملات دشمنان خارجی خواهد بود.
پی­نوشت:
[1]. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص64 .
[2]. همان، ص221.
[3]. همان، ص66 .
[4]. ابن‌هشام، السیرة النبویة، ج1، ص 343.
[5]. همان، ص 360 ‌ 356.
[6]. یاقوت حموى، معجم‌ البلد، ج4، ص338.
[7]. مونتگمری وات، محمدفی‌المدینة، منشورات المکتبة ‌العصویة، ص294.
[8]. ابن هشام، همان، ص167.
[9]. همان، ص 73 70.
[10]. همان، ص 89 ‌83 .
[11]. بلاذرى، انساب‌الاشراف، تحقیق دکتر حمیدالله محمد، ج1، ص223 221.
[12]. ابن هشام، همان، ج2، ص129.
[13]. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج1، ص239.
[14]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص255.
[15]. ابن هشام، پیشین، ج2، ص150.
[16]. همان و عسقلانى، الاصابة فی‌تمیزالصحابه، ج2، ص507.
[17]. واقدى، المغازى، تحقیق مارسن جونس، ج1، ص379.
[18]. پیشوایى، مهدى، تاریخ اسلام، ص205
[19]. ابن هشام، پیشین، ج2، ص150147.
[20]. واقدى، مغازى، ج1، ص76 365 367 و ج2، ص457.
[21]. همان‌.
[22]. ابن هشام، پیشین، ج3، ص330.
[23]. فتح/ 18.
[24].ابن سعد، پیشین، ج2، ص104 و 105.
[25]. فتح/27.
[26]. حج/ 23.
[27]. واقدى پیشین، ج1، ص11-13.
[28]. هیکل محمدحسین، حیاة محمد، قاهره، مکتبة النهضة المصوبة، ص386.
[29]. ابن سعد پیشین، ج2، ص66 و67.
[30]. واقدى، پیشین، ج2، ص460.
[31]. همان، ص995.
[32]. ابن هشام، پیشین، ج3، ص152.
[33]. توبه/118.
[34]. واقدى، همان، ج3.
[35]. واقدى، همان، ج 3، ص 990.
[36]. ابن سعد، همان، ج 2، ص 167 165.
[37]. التوبه/81 .
[38]. قمى،‌ علی‌بن ابراهیم، تفسیر قمى، ج 2، ص 305 و طبرسى، مجمع البیان، ج ، ص 109.
[39]. الأحزاب33 : 21.

تبلیغات