سیره عبادی امیرالمؤمنین(ع)
آرشیو
چکیده
متن
در این نوشتار، ابتدا سیرهشناسی عبادى، که یکی از شاخههای سیرهشناسی است را بررسی میکنیم و ضمن تعریف واژههای سیره و عبادت در مورد ضرورت سیرهشناسى، حقیقت عبادت و ضرورت پرداختن به عبادت و جایگاه آن بحث خواهیم کرد.
1. واژة سیره
سیره از کلمة سیر به معنای رفتن، جریان داشتن و حرکت است. راغب اصفهانی مینویسد: السیرة الحالة التی یکون علیها الإنسان وغیره غریزیاً کان او مکتسباً. یقال فلان له سیرة حسنة و سیرة قبیحة و قوله )... سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا اْلأُولی( ([1]) الی الحالة التی کان علیها من کونها عودا([2])؛ سیره، حالت و روشی است که در سرشت انسان و غیر انسان به طور غریزی یا اکتسابی وجود دارد. چنانکه گفته میشود فلانی سیره و روشی نیکو یا سیره و روشی زشت دارد، آیه )... سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا اْلأُولی(([3]) یعنی آن حالتی که بر آن بود، که همان چوب بودن است.
با توجه به مطالب مذکور، سیره و سیرهشناسی، در واقع سبکشناسی و رفتارشناسی است؛ یعنی شناخت اصول و سبکها و روشهایی که هر فرد در رفتار و اعمال خود دارد. استاد شهید مطهری(ره) در این باره میفرماید:
سیرهشناسی یعنی سبکشناسی اما مهمّ این است که سلاطین عالم، سبک و سیرة مخصوص به خود دارند. فلاسفه، ریاضت کشندگان و پیامبران هم به طور کلی هر کدام سبک مخصوص به خود را دارند. یعنی در رفتار و عملکردها میتوان سبکها را یافت، همانطور که در شعر و ادب، هنر و تفکر سبکهایی وجود دارد، همچنین در رهبری و حکومت نیز سبک وجود دارد و سیرهشناسی به معنای جستجو در رفتار، حرکت و نیز سیر یک امر و استخراج سبک آن میباشد. بنابراین اگر سیرهشناسی را سبکشناسی معنا کنیم، کار درستی است.
با توجه به آنچه ذکر شد، سیره در واقع اصول پایداری است که تعیین کننده سبک رفتار در یک حوزة معین باشد، به عبارت دیگر سیره، منطق عملی است. همچنان که در منطق نظرى، همة مردم فکر میکنند لکن منطقی رفتار نمیکنند، در رفتار هم افرادی پیدا میشوند که رفتارشان براساس یک سلسله معیارهای مشخص باشد که از آن معیارها و اصول هرگز جدا نمیشوند و الاّ اکثر مردم رفتارشان منطق ندارد.([4])
آنچه که در این نوشتار مهم است، یافتن اصول عبادی مولای متقیان علیبن ابیطالب(ع) است، اصولی که راهنمای عملی و حافظ سلامت و صلابت آن است، به عبارت دیگر همان منطق عملی عبادات مولای متقیان. یعنی اینکه حضرت علی(ع) در زمینة عبادات چه اصولی داشتند که باعث ثابت شدن و استواری ایشان در زمینة عبادات شد. شناخت سیرة عبادی امام علی(ع)، یعنی شناخت این اصول و منطق.
2. ضرورت بحث در سیره
جهت تبیین هدف و مقصود این مباحث، لازم است ابتدا به جایگاه و اهمیت بحث نیاز انسان به اسوه پرداخت. آیة 21 سوره احزاب، پیامبر اکرم(ص) را اسوة حسنه معرفی میکند: )لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرْجُوا اللهَ وَ الْیَوْمَ الأخِرَ وَ ذَکَرَاللهَ کَثِیراً(([5])؛ قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.
یعنی پیامبر برای مسلمانان، معدن و مرکزی است که میتوانند کلیة اعمال، رفتار و وظایف خود را از آن استخراج کنند. حضرت امیر(ع) نیز پیامبر را به عنوان نمونهای کامل معرفی میکند و میفرماید:
وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللهِ9 کَافٍ لَکَ فِی الأُسْوَةِ([6])؛ پیروی کردن از رفتار رسول خدا و الگوگیری از پیامبر(ص) برای شما کافی است.
بدین ترتیب با ارائه یک نمونة جامع و کامل در همة ابعاد، مسلمانان را مأمور اقتداء مطلق از آن وجود گرامی میکند و کسی که جا پای ایشان گذارد، محبوبترین بندگان نزد حضرت حق است، همانطور که خداوند متعال فرمودند:
)قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ...(([7])؛ بگو ای پیامبر اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
با تأسی به این نمونة کامل و کافى، انسان به سوی کمال مطلق رهنمون میشود و وجوب اقتدا برای همین است.
انسان بدون اسوه نمیتواند زندگی کند. اگر اسوهای حسنه را الگوی خود قرار ندهد حتماً نمونه های کاذب و منفی را مقتدای خویش قرار میدهد، چنانکه در حدیثی محمدبن مسلم، از امام باقر(ع) نقل میکند: کان من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من الله، فسعیه غیر مقبول و هو ضال متحیر، الله شانیء لاعماله و مثله کمثل شاة ضلت عن راعیها و قطیعها ([8])؛هر که در عبادت خدای عزوجل، خود را به زحمت اندازد، اما پیشوایی که خداوند مقرر کرده، نداشته باشد؛ کوشش او پذیرفته نمیشود و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را دشمن دارد. حکایت او، حکایت گوسفندی است که چوپان و گلة خود را گم کرده است.
اسوة حسنه انسان کامل است که در همة ابعاد قابل تبعیت است و فقدان اسوة حسنه در طی طریق کمال، به این معنا است که انسان اسیر شیاطین گشته و خلأ وجودی اسوة حسنه را در همة ابعاد فردی اجتماعى، با اسوههای سیئه پر سازد: من لم یکن له شیخٌ فشیخُه الشیطان([9]).
با توجه به آنچه ذکر شد، ارائة اسوه و شناخت روشهای یک اسوه، در ابعاد گوناگون از مهمترین اموری است که باید با جدیّت به آن پرداخت. بنابراین فرصت را غنیمت شمرده و به لطف و عنایت الهى، در حدّ وسع خود، به شناخت روشها و شیوههای عبادی عالیترین نمونة انسان کامل، حضرت علیبن ابیطالب(ع) میپردازیم.
حقیقت عبادت
روح عبادت و بندگى، چیزی جز این نیست که انسان خود را مِلک خدا بداند و در تمام اعمال اختیارى، از خواست و رضای مولای خویش تبعیت کند. از اینرو بندگى، تابع محض بودن است. بنابراین عبادت، در پارهای اعمال که در اصطلاح، اعمال عبادی نامیده میشود، محصور نیست؛ بلکه هر عملی که به قصد بندگی و اطاعت از امر خدا و مورد رضای او و با نیّت خالص باشد، عبادت است و بر حسب درجات قلبی شخص، مراتب و درجات مختلف دارد. در اینجا باید به این نکتة ظریف اشاره کنیم که لازمة بندگی خدا، خالص کردن خود برای خداست و آن در گرو رها شدن از قید بتها و معبودهای ظاهری است؛ یعنی هر انسان، به اندازهای که از قید معبودهای پیدا و نهان آزاد شود، به بندگی خدا توفیق مییابد. از اینرو کسی که بندگی خدا را برگزیده است، در تمام مراحل زندگی و حتی در جزئیات اعمال و رفتار نیز بر طبق رضای خدا و مطابق خواست او عمل میکند؛ یعنی اعمالی را که انجام آنها موجب رضای حق است به جای میآوردواجبات و از انجام اعمالی که موجب ناخشنودی اوست، پرهیز میکندمحرمات و بدین ترتیب ملاک فعل یا ترک آن، خواست و رضای خداست. البته عمل به واجبات و پرهیز از محرمات چنانکه در شرع مقرر شده است، حداقل مرتبة بندگی است که نجات و رستگاری را در بر دارد، اما مراتب و درجات بالاتری وجود دارد که بنده، خویشتن را به آنها ملتزم میکند و حتی در مواردی که ارتکاب فعل یا ترک آن، مستوجب کیفر و مؤاخذه نیستمکروهات و مستحبات، دستور خدا را به جا میآورد.
به طور کلى، حقیقت عبادت، تعظیم و طاعت بعد از چشم پوشی از غیر اوست و اعتقاد به اینکه فقط او لایق پرستش است. هر کس در حدّ درک و فکر خویش خدا را عبادت میکند، هرچه معرفت عبادت کننده بیشتر باشد، مقامش نزد پروردگار و ارزش عبادتش بالاتر خواهد بود. علیبن ابیطالب(ع) که سر سلسلة بندگان بود، دربارة انگیزة خود از عبادت میفرمودند: [خدایا]! من تو را از ترس آتشت و به امید بهشتت عبادت نمیکنم؛ بلکه بدان جهت عبادت میکنم که تو را شایسته و سزاوار عبادت یافتم.([10])
انگیزههای انسان در عبادت و بندگی متفاوت است، چنانکه آن حضرت میفرماید:
إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إنَّ قَوْماً عَبدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الأحْرَارِ([11])؛ گروهی که خدا را برای به دست آوردن سود و پاداش پرستش میکنند، همانا عبادت آنها عبادت بازرگانان است، آن دسته که خدا را از ترس عذاب آتش عبادت میکنند عبادتشان عبادت غلامان و برده صفتان است و مردمانیکه عبادت آنها برای سپاسگزاری از خداوند است، عبادتشان عبادت آزادگان است. علی(ع) با عشق، خدا را عبادت میکرد و عبادت او برای رفع تکلیف نبود؛ بلکه او عاشق حقیقی خدا بود و در هر حال، به خصوص در حال عبادت، او را مشاهده میکرد. چنانکه وقتی از او سؤال شد: هل رأیتَ ربَّک؟؛ آیا خدایت را دیدهاى؟ در پاسخ فرمود: أفأعبد ما لا أری([12])؛ آیا چیزی را که نمیبینم، میپرستم؟
این همه شگفتى، عشق، خلوص و معرفت در عبادت، از یقین آن حضرت سرچشمه گرفته بود و این همان حقیقت عبادت است. در خاتمه باید گفت آن حضرت همیشه و در هر حالت در عبادت بود.
جایگاه، اهمیت و ضرورت عبادت
توجه به عبادت، توجه به حیاتیترین مقولة انسانی است؛ چرا که بیشتر سامانها و نابسامانیها، صلاحها و فسادها و سعادتها و شقاوتها، به این مسأله بر میگردد. عبادت بستر خوشبختی و بدبختی انسانها و جوامع انسانی است، انسان موجودی است مستعد همة کمالات و همچنین تباهیها، اینگونه شدن یا آن گونه شدن به نوع عبادت آدمی بسته است. انسان به سبب عبادتی درست و الهى، دارای اخلاق الهی میشود و به سبب عبادت نادرست، از سیر به سوی حقیقت انسانی خود باز میماند و اخلاقی غیر ربانی پیدا میکند. انسان میتواند به سبب عبادتی کامل، به کمالات انسانی دست یابد یا به عکس. بنابراین پرداختن به مسألة عبادت و سیرة عبادی حضرت علیبن ابیطالب(ع) پرداختن به ضروریترین امور در جامعة انسانی است. رسالت همة پیام آوران الهی این بوده است که موانع عبادت صحیح را از سر راه آدمیان بردارند، آنان را از اسارت بت و جاهلیت برهانند، زنجیرها را از دست و پای انسانها بگشایند و بستر مناسب برای رسیدن آنان به سوی کمال مطلق را فراهم نمایند.
به بیان امیر مؤمنان علی(ع): فَبَعَثَ اللهُ محمد(ص) بِالْحَقِّ لِیُخرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الأوْثَانِ إلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إلَی طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیّنَهُ وَ أحْکَمَهُ، لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ وَلِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْا جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذ أنْکَرُوُه([13])؛ پس خدا، محمد(ص) را به راستی برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بتان رهایی بخشد و به عبادت و اطاعت خود وادارد و از پیروی شیطان برهاند و به اطاعت خود کشاند، با قرآنی که معنی آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود تا بندگان بزرگی پروردگار را بدانند که نمیدانستند و به آن اقرار کنند پس از آنکه بر انکار میافزودند، او را نیک بشناسند.
راه عبادت:
راه عبادت درست، راهی است که همة وجود آدمی را متوجه خود میکند و فطریات آدمی را در بستر فطرتش به سوی کمال رهنمون سازد. این امر زمانی ممکن است که موانع عبادت صحیح، رفع و شرایط آن فراهم گردد و عبادت آدمی بر اساس شناختی درست بنا شود و انسان به سوی هدفی قدم بردارد که برای آن آفریده شده است و آفرینش او را بدان میخواند: )وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ(([14]). این سیر، باید براساس اصولی صحیح و روشهایی مناسب سامان یابد، در غیر این صورت نه تنها تلاشها و زحمتهای عبادی به نتیجه نخواهد رسید؛ بلکه گاه نتایجی غیر صحیح به بار میآورد و آدمیان را از مسیر کمال فطریشان دور میسازد. امیر مؤمنان علی(ع) چنین رهنمود داده است:
أیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ([15])؛ ای مردم! آنکه راه آشکار را بپیماید، به آب میرسد و آنکه بیراهه را پیش گیرد، در بیابان سرگردان میماند [و از تشنگی میمیرد].
علی(ع) خود نمونة کامل عبادت الهی و سرچشمة فیض در رساندن آدمیان به مقصد کمال است و فرمودهاند:
نَحْنُ الشِّعَارُ وَالأَصْحَابُ وَالْخَزَنَةُ وَالأَبْوَابُ وَلاَتُؤْتَی الْبُیُوتُ إلاَّ مِنْ أبْوَابِهَا([16])؛ ما خاصان و یاران و گنجوران و درهای رسالتیم و به خانهها، جز از درهای آن نتوان وارد شد.
از اینرو آزمودههای پیامبر ختمی مرتبت و عترت آن حضرت و سیرة آنان، بهترین مسیر عبادت و راه اتصال به صفات و کمالات الهی است. پیشوای آزادگان امیر مؤمنان علی(ع) همگان را به این راه فرا خوانده و فرموده است:
فَأَینَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أنّی تُؤْفَکُونَ! وَ الأعْلامُ قائِمَةٌ وَ الآیاتُ وَاضِحَةٌ وَ المَنارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأیْنَ یُتاهُ بِکُم وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیُّکُم وَهُمْ أزِمَّةُ الحَقِّ وَأعْلامُ الدِّینِ وَألْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأنْزِلُوهُم بأحْسَنِ مَنازِلِ القُرآنِ وَرِدوُِهُم وُرُودَ الهِیمِ العِطاشِ... ([17])؛ پس کجا میروید و کی باز میگردید؟ که علامتها بر پا و دلیلها هویدا و نشانهها برجاست، گمراهی و سرگشتگی تا کجا و چرا؟ خاندان پیامبرتان که میان شما هستند، زمامداران حق و یقین و پیشوایان دیناند و با ذکر جمیل و گفتار راست همراهاند. همچون قرآن، حرمت آنان را نیک در دل بدارید و چون شتران تشنه، که به آبشخور روند، به آنان روی آرید.
موانع عبادت:
در سخنان نورانی امیر مؤمنان علی(ع) امری که به عنوان مانع اصلی عبادت و رسیدن آدمی به کمالات حقیقی ذکر شده و ترک همان چیز به عنوان مقتضی اصلی معرفی شده است؛ دنیا و وابستگی به آن است: مِن هَوانِ الدُّنْیا عَلَی اللهِ أنَّهُ لایُعْصی إلاّ فِیها وَلا یُنالُ ما عِنْدَهُ إلاّ بِتَرَکِها([18])؛ در خواری دنیا نزد خدا، همین بسکه جز در دنیا نافرمانی او نکنند و جز با وانهادن دنیا به پاداشی که نزد خداست، نرسند. دنیای نکوهیده، مانع اصلی عبادت انسان و رسیدن او به کمالات انسانی و ارزشهای الهی و پاداشهای اخروی است که جز با ترک آن نمیتوان، به حقیقت عبادت رسید. امیر مؤمنان علی(ع) در اینباره فرموده است:
إنّ الدُّنْیا وَالآخِرَةَ عُدُوَّانِ مُتَفاوِتانِ وَ سَبِیلانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَن أحَبَّ الدُّنْیا وَ تَوَلاَّها أبْغَضَ الآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُما بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَ ماشٍ بَیْنَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الآخَرِ([19])؛ همانا دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت هستند و دو راه مخالف، آنکه دنیا را دوست داشته باشد و مهر آن را در دل بکارد، آخرت را نمیپسندد و دشمنی انگارد. دنیا و آخرت چون شرق و غرباند و آنکه میان آن دو رود، چون به یکی نزدیک گردد از دیگری دور شود.
در سیرة منطقی و عملی پیشوای پارسایان، علی(ع)، طرد دنیا از اصول مهم عبادت است. انسان تا از دام دنیای نکوهیده و پستیهای آن رها نشود و خود را از آن پاک نسازد، درهای بندگی الهی بر روی او گشوده نخواهد گشت. به همین خاطر فرمود: أُنْظُرُوا إلَی الدُّنْیا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیها الصَّادِفیِنَ عَنْها([20])؛ بنگرید به دنیا، نگریستن پارسایان رویگردان از آن.
و در سخنی دیگر: فَقَطِّعُوا عَلائِقَ الدُّنْیا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوی([21])؛ پس، پیوندهای خود را با دنیا قطع کنید و پروا پیشگی را پشتیبان خود کنید و چون توشهای همراه خود ببرید. پس بهترین مقتضی عبادت این است که انسان از وابستگیهای پست که منشأ همة تباهیهاست جدا شود و با توشة درست به حقیقت هستی روی کند. همانا دنیا نهایت دیدگاه کسی است که دیدهاش کور و از دیدن جز دنیا بازمانده است و آنکه بیناست، نگاهش از دنیا میگذرد و از پس آن، آخرت را مینگرد. پس بینا از دنیا رخت بر میبندد در حالی که شخص نابینا رخت خویش در آن میگذارد. بینا از دنیا توشه بر میگیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم میآورد.
در سیرة عبادی علی(ع) ترک دنیای نکوهیده و دلبستگیهای باز دارنده، بهترین مقتضی شمرده میشود و زندگی این جهان گذرگاهی است که با اندیشهی راست و کردار درست در آن، میتوان زاد و توشة سرای آخرت را فراهم آورد. از اینرو امام(ع) در یکی از توصیههای خود میفرماید: عِبادَ اللهِ، أُوصِیکُم بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیا التَّارِکَةِ لَکُم وَ إنْ لَم تُحِبُّوا تَرْکَها وَ الْمُبْلِیَةِ لأَجْسَامِکُمْ وَ إنْ کُنْتُم تُحِبُّونَ تَجْدِیدَها... ([22])؛ ای بندگان خدا، شما را سفارش میکنم به ترک دنیایی که سرانجام شما را رها میسازد، گرچه شما ترک آن را دوست ندارید، دنیایی که جسمهای شما را کهنه و فرسوده میکند، با اینکه شما دوست دارید همیشه تازه و نو باشید.
انسان در مسیر عبودیت، نیازمند انگیزه و خواست درونی است. تا انسان، خود نخواهد، نمیتواند از بزرگترین مانع عبادت که اسارت دنیاست آزاد شود، پس رفتن به سوی کمال عبودیت، خواست خود را میطلبد، نه خواست دیگران را. در سیرة عبادی حضرت علیبن ابیطالب(ع) هم، در مسیر ترک دنیا و حرکت به سوی عبودیت، مخاطب اصلی خود انسان است. عِبَاد اللهِ، غُمُومَها وَ أشْغالَها لِما قَدْ أیْقُنْتُم بِهِ مِن فِراقِها وَ تَصَرُّفِ حَالاتِها، فَاْحذَرُوُها حَذَرَ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ والمُجِدِّ الکادِحِ([23])؛ ای بندگان خدا! خودتان را همواره سرگرم آندنی نسازید؛ زیرا از فراق و دگرگونی حالات آن با خبرید. پس همچون دوستی مهربان و ناصح کوشا که برای نجات رفیقش تلاش میکند، خویشتن را از دنیاپرستی برحذر دارید....
معلوم است که خود فرد باید تلاش کند موانع عبادت را از میان بردارد و مادامی که فرد انگیزه، میل و رغبت نداشته باشد، تربیت عبادی در فرد محقق نمیشود.
منطق امیرالمؤمنین(ع) در این مسأله، منطق قرآنی است، همانطور که خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) همین را رهنمود داده است: )... وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیِظًا وَ ما أنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ( ([24])؛ و ما تو را برایشان نگهبان نکردهایم و تو وکیل آنان نیستى. بنا بر سیرة امیر مؤمنان علی(ع) سختترین مانع عبادت حقیقی انسان، دنیای نکوهیده است که راه انسان به سوی عبودیت، جز با گسستن از آن هموار نمیشود.
البته همانطور که گفته شد منظور، دنیای مذموم است. در حالی که دنیای ممدوح که دارالتربیة و دار التحصیل و محل تجارت مقامات و اکتساب کمالات برای زندگانی سعادتمند ابدی است بدون ورود در این نشئه، امکانپذیر نیست، چنانکه حضرت مولی الموحدین، امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبههای خود، پس از آنکه شنید که یک نفر دنیا را سرزنش میکند فرمود:
إنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَ دَارُ غِنیً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسْجِدُ أحِبَّاءِ اللهِ، وَ مُصَلَّی مَلاَئِکَةِ اللهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللهِ، وَ مَتْجَرُ أوْلِیَاءِ اللهِ. اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحمَةَ، وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ([25])؛ دنیا خانة راستی است برای کسی که آن را راستگو انگاشت، خانة تندرستی است برای آن که شناخت و باورش کرد و خانة بینیازی است برای کسی که از آن توشه اندوخت و خانة پند است برای آنکه از آن پند اندوخت. مسجد محبان خداست، نمازگاه فرشتگان او و فرودگاه وحی خدا و محل تجارت دوستان او.
پس دنیا به معنای نکوهیده آن، مانع اصلی عبادت، و دوستی آن ریشه و اساس هر گناه و نافرمانی و منشأ هر بدبختی و تباهی است. دنیای نکوهیده، سدّی سخت در برابر انسان است و تا این مانع رفع نشود، راه عبادت هموار نمیگردد.
بهترین زمینة تربیت عبادى
بهترین زمینة تربیت عبادى، دریافتی درست از دنیا و تصحیح بینش آدمی نسبت به آن و گسستن از پستیها و پیوستن به والاییها در زندگی این جهان است؛ یعنی انسان بیاموزد که با هر کدام از امور این عالم نسبتی اخروی برقرار کند و چنین بینشی را در عمل تحقق بخشد و در عین زندگى، کار، تلاش و بهرهمندی از دنیا، از بندهای آن آزاد باشد. امیر مؤمنان(ع) میفرمایند: إنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهی بَصَرِ الأعْمَی لاَیُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَالْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا. فَالبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ والأَعْمَی إلَیْهَا شَاخِصٌ وَالْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَالأَعْمَی لهَا مُتَزَوِّدٌ([26])؛ همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمینگرند، اما انسان آگاه، نگاهش از دنیا عبور کرده از پسِ آن، سرای جاویدان آخرت را میبیند. پس انسان آگاه به دنیا دل نمیبندد و انسان کوردل تمام توجهاش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه برگیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم میکند.
در سیرة منطقی حضرت علیبن ابیطالب(ع) هم این مسأله مطرح بود و ایشان خطاب به مردمان فرمود: لَیْسَ لِی أنْ أحْمِلَکُم عَلی مَا تَکْرَهُونَ([27])؛ من شما را به چیزی وادار نمیکنم که ناخوش میانگارید. همچنین آن حضرت در نامهای به قرظةابن تعب انصاری از استانداران و کارگزاران خود چنین یادآور شده است: ولَسْتُ أری أن أجبر أحداً عَلی عَمَلٍ یکره([28])؛ من این را صحیح نمیدانم که کسی را مجبور به کاری کنم که از آن کار کراهت دارد.
در دیدگاه امیرمؤمنان علی(ع) مبنای تربیت عبادی انسان، همراه نمودن وی است و هرگز کسی را در برابر تهدید، تحمیل، اجبار و اکراه قرار ندادند؛ زیرا در این صورت ممکن است که انسانها به دلیل ترس و زبونى، ظاهراً به اموری تن دهند ولی به ریا و نفاق کشیده شوند که این خود مانعی سخت در سر راه عبودیت حقیقی است.
آن حضرت در خطابهای خود بندگان خدا را هشدار میداد تا خود آنها از غفلت بیرون آیند و شوق پیوستن به کاروان عبودیت حقیقی را در درون خود شعلهور نمایند. عبادَ اللهِ، الرَّحِیلَ عَن هذِهِ الدَّارِ المَقْدُورِ، عَلی أهْلِهَا الزَّوَالُ وَلاَ یَغْلِبَنَّکُم فِیهَا الأَمَلُ وَلاَ یَطُولَنَّ عَلَیْکُم فِیها الأمَدُ... ([29])؛ ای بندگان خدا، تصمیم کوچ نمودن از سرایی را بگیرید که سرانجام به نیستی میگراید. مبادا آرزوها به شما چیره گردد. خیال نکنید عمر طولانی خواهید داشت....
در سخنی دیگر فرمود: ... الآنَ عِبادَ اللهِ، وَالْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِی فَیْنَةِ الإرْشَادِ وَ رَاحَةِ الأجْسَادِ وَ بَاحَةِ الإحْتِشَادِ وَ مَهَلِ البَقِیَّةِ وَأُنُفِ المَشِیَّةِ... ([30])؛ ای بندگان خدا، هماکنون که ریسمانهای مرگ، بر گلوی شما نیفتاده و روح شما برای به دست آوردن کمالات، آزاد است و جسدها راحت هستند و در وضعی قرار دارید که میتوانید مشکلات را با کمک یکدیگر حل کنید و هنوز مهلتی دارید و جای تصمیم و توجه و بازگشت از گناه، باقی مانده، از فرصت استفاده کنید.
همچنین فرمود: عِبادَ اللهِ، إنَّ أنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أطْوَعَهُم لِرَبِّهِ وَ إنَّ أغَشَّهُم لِنَفْسِهِ أعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ وَ المَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ وَ المَغْبُوطُ مَن سَلِمَ لَه دِینُهُ وَ السَّعِیدُ مَن وُعِظَ بِغَیرِهِ وَالشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لهَِواهُ وَ غُرُورِهِ ([31])؛ ای بندگان خدا، آنکس که نسبت به خود از همه خیرخواهتر است، در برابر خداوند، مطیعتر است و آنکس که خویشتن را بیشتر میفریبد، گناهکارترین مردم در برابر خداست. مغبون واقعی کسی است که خود را مغبون سازد و آن کس مورد غبطه خواهد بود که دینش سالم بماند، سعادتمند آن است که از وضع دیگران عبرت گیرد و شقاوتمند آن است که فریب هوا و هوسهای خود را بخورد.
عِبادَ اللهِ؛ زِنُوا أنْفُسَکُم مِن قَبْلِ أنْ تُوزَنوا وَ حَاسِبُوهَا مِن قَبْلِ أنْ تُحَاسَبُوا... ([32])؛ بندگان خدا، پیش از آنکه مورد سنجش قرار گیرید، خود را بسنجید و قبل از آنکه شما را به پای حساب ببرند، حساب خود را برسید.
عِبادَ اللهِ، اللهَ اللهَ فِی أعَزِّ الأنْفُسِ عَلَیْکُمْ وَ أحَبِّها إلَیْکُم فَإنّ اللهَ قَدْ أوْضَحَ لَکُم سَبِیلَ الحَقِّ وَ أنارَ طُرُقَهُ، فَشِقْوَةٌ لازِمَةٌ، أو سَعادَةٌ دائِمَةٌ! فَتَزَوَّدُوا فِی أیّامِ الفَناءِ لأیّامِ البَقاءِ... فَإنَّما أنْتُم کَرَکْبٍ وُقُوفٍٍ ([33])؛ ای بندگان خدا، خدا را خدا را در حقّ نفس خویش! که از همه چیز نزد شما گرامیتر و دوستداشتنیتر است. همانا خداوند حق و راههای آن را برایتان روشن ساخته است. سرانجام کار یا بدبختی دائم است و یا سعادت همیشگى! پس در این ایام فانی برای ایام باقى، زاد و توشه تهیه کنید... شما همچون کاروانی هستید که در جایی توقف کردهاید.
وَ أحَبُّ العِبَادِ إلَی اللهِ المُتَأَسِّی بَنَبِیِّهِ وَالمُقْتَصُّ لأَثَرِهِ، قَضَمَ الدُّنْیا قَضْماً... ([34])؛ محبوبترین بندگان نزد خداوند، کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد و قدم به جای قدم او گذارد، پیامبر(ص) بیش از حداقل نیاز، از متاع دنیا استفاده نکرد.
... وَاعْلَمُوا عِبادَ اللهِ أنّ المُؤْمِنَ لایُصْبِحُ وَلاُیْمسِی إلاّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلا یَزالُ زَارِیاً عَلَیْها وَ مُسْتَزِیداً لَها...([35])؛ ای بندگان خدا، بدانید که مؤمن صبح و شام به خویش بدگمان است، همواره از خود عیب میگیرد و طالب تکامل و افزایش کار نیک از خویش میباشد....
گویا مولای متقیان علیبن ابیطالب(ع) میخواهند با مخاطب ساختن بندگان خدا، زنگارهای غفلت را از روح آنها بزدایند و مسیر عبودیت را برای بندگان خدا هموار سازند و قطعاً انسان به عبودیت الهی نمیرسد مگر اینکه دل و جان به رهنمودهای حیاتبخش حضرت بسپارد. به هر حال انسان باید پردههای غفلت را کنار زند تا در جمع راهیان عبودیت قرار بگیرد.
اصول عبادت
الف. اعتدال؛ برنامههای عبادی در صورتی به اهداف خود میرسد که تابع اعتدال باشد و به افراط و تفریط کشیده نشود. اقتضای خردورزى، اعتدال و اقتضای نادانى، افراط و تفریط است، چنانکه امیر مؤمنان علی(ع) فرموده است:
لاتَرَی الْجاهِلَ إلاّ مُفْرِطاً أو مُفَرِّطاً([36])؛ نادان را نبینی جز اینکه کاری را از اندازه، فراتر کشاند یا به آنجا که باید، نرساند.
البته شناختن و نگه داشتن اندازه در عبادات امری دشوار است. خداوند نیز آدمی را به گونهای آفریده است که هر گونه افراط و تفریط، اعتدال او را به هم میزند و سیر او را به سوی کمال دچار خلل میسازد. دین، در همة جهات از جمله وجوه عبادی ساختاری معتدل دارد. امیر مؤمنان علی(ع) در ضمن خطبهای فرموده است:
ألاَ وَ إنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ وَسُبُلَهُ قَاصِدَةٌ مَنْ أخَذَبِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ([37])؛ آگاه باشید که آبشخورهای دنیا یکی است و راههای آن، همه معتدل و مستقیم و نزدیک است. هر که بدان چنگ زند، به کاروان حق پیوسته و بهرهمند میشود و هر که از آن باز ایستد گمراه و پشیمان میگردد.
انحراف از اعتدال، در هر چیز موجب انحراف از حق و رفتن به سوی گمراهى، تباهی و پشیمانی است. چنانکه امام علی(ع) در وصیتی به فرزندش محمد حنفیه فرموده است: مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ([38])؛ هر که میانهروی را ترک کند از راه حق منحرف شود.
کمال آدمی در این است که در همة امور زندگی میانهرو باشد. کمال یافتگان جز به راه میانه نمیروند و جز به آن عمل نمیکنند.
ب. وجود نشاط عبادى؛ فطرت آدمى، برای رشد و تعالی به نشاط و شادابی نیاز دارد و هیچ چیز مانند سستی و بیمیلى، آدمی را در عبادت متوقف نمیسازد و از سیر به سوی کمال باز نمیدارد. بهترین امور عبادی اگر با بیمیلی همراه باشد، بیتأثیر میگردد و نتایج منفی به دنبال دارد، امیرمؤمنان علی(ع) سفارش فرموده است:
إنَّ لِلْقُلُوبِ إقْبَالاً وَ إدْبَاراً؛ فإذَا أقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ وَ إذَا أدْبَرَتْ فَاقْتَصُِروا بِهَا عَلَی الْفَرَائِضِ([39])؛ دلها را روی آوردن و نشاطی است و هم پشت کردن و فرارى، پس اگر نشاط دارد، آن را به مستحبات وادارید و اگر روی برگرداند، به انجام واجبات بسنده کنید.
گنجایش عبادی به روی آوردن دل آدمی بستگی دارد و اگر عبادت با بیمیلی باشد، دریچة وجود آدمی بر روی آن بسته میشود و گنجایش عبادت به زوال میرود. بهترین بستر عبادت، تمایل و علاقه است که با آسان گرفتن فراهم میشود و در این صورت است که قوای وجودى، نشاط مییابند. وادار کردن شخص به امور عبادی که تمایل یا توانایی انجام آنها را ندارد، مانعی جدی در او ایجاد میکند. امیر مؤمنان(ع) فرموده است: إنّ لِلقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إقْبالاً وَ إدْباراً، فَأتُوها مِن قِبَلِ شَهْوَتِها وَ إقْبالِها، فَإنَّ القَلْبَ إذا أُکْرِهَ عَمِیَ([40])؛ دلها را روی آوردن و پشت کردنی است، پس دلها را آنگاه به کار گیرید که خواهان است و روی در کار دارد؛ زیرا اگر به کاری مجبور شود، کور گردد. بنابراین رعایت نشاط و میل قلبی در عبادت چنان مهم است که امیر مؤمنان علی(ع) سفارش فرموده است: إذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالفَرائِضِ فَارْفُضُوها([41])؛ اگر مستحبات به واجبات زیان رساند، مستحبها را ترک کنید.
و همچنین در سفارشی به حارث همدانی فرمود: وَ خَادِعْ نَفْسَکَ فِی العِبَادَةِ، وَ ارْفُقْ بِها وَلاَتَقْهَرْها وَ خُذْ عَفْوَها وَ نَشاطَها، إلاّ ما کانَ مَکْتُوباً علیک مِن الفَرِیضَةِ، فإنَّه لابُدَّ مِن قَضائِها وَ تَعاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا([42])؛ نفس خود را برای عبادت برانگیز و با آن مدارا کن، به اجبار و اکراه بر چیزی مجبورش نکن و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر، جز در آنچه بر تو و اجب است و باید آن را در وقت خاص خود به جای آورى.
ج. تفکر، تعقل و تدبر؛ در سیرة نظری و عملی مولای متقیان، حضرت علیبن ابیطالب(ع)، تأکید فراوانی بر عبادت از روی تفکر و تعقل گردیده است. عبادت آدمى، راهی است که از طریق فکر میگذرد؛ زیرا انسان موجود متفکری است، یعنی با اندیشه زندگی میکند و با به کار گرفتن فکر خود سِیْر مینماید. بنابراین تفکر صحیح و تربیت فکرى، اساس سلوک به سوی کمال مطلق است، پس باید همة امور تربیتى، بر مبنای اندیشة صحیح باشد و از راه فکر، آدمی را متوجه عبادت و عبودیت الهی کند و ضرورت این مسأله را براساس تفکر دریابد و به شوق و نشاط عبادی برسد، به همین جهت است که در اسلام یک ساعت اندیشه، بهتر از یک سال عبادت دانسته شده: فکر ساعة خیر من عبادة سنة([43])؛ سخنان امام علی(ع) در اینباره کاملاً روشنگر است: فکرک یهدیک إلی الرشاد و یحدوک علی اصلاح المعاد([44])؛ اندیشیدن تو را به راه راست رهنمون میشود و به درست کردن کار معاد بر میانگیزد.
امیر مؤمنان علی(ع) تفکر حقیقی و اندیشیدن در حقایق هستی را عبادت والاترین بندگان یعنی مخلصان، معرفی کرده و فرمودند: التفکر فی ملکوت السماوات والارض عبادة المخلصین([45])؛ تفکر در ملکوت آسمانها و زمین عبادت مخلصان است. ایشان فکر کردن را بهترین عبادت دانسته و میفرمایند: أفضل العبادة الفکر([46])؛ برترین عبادت اندیشیدن است. تفکر صحیح، خوف از آتش سوزان را در انسان به وجود میآورد، چنانکه امیر مؤمنان(ع) فرمودند: وَلَو فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ القُدْرَةِ وَ جِسِیمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إلَی الطَرِیقِ وَ خافُوا عَذابَ الحَرِیقِ([47])؛ اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگی نعمتهای او میاندیشیدند، به راه راست باز میگشتند و از آتش سوزان عذاب میترسیدند.
جلوههای عبادی حضرت علیبن ابیطالب(ع)
نسائی از حضرت امیر مؤمنان علیبن ابیطالب(ع) روایت کرده است: در امت اسلام که از جهت عبادت و بندگی بر تمام امم جهان برتری دارند، احدی پس از پیامبر چون من بندگی و عبادت خدا را نکرد و قبل از من هم احدی بندگی خدا را نمیکرد، هیچ مخلوقی در نه سالگى، چنان ستایش و تمجید و تقدیس حق نکرد که من کردم. ([48])
دربارة عبادت علی(ع) قلم و زبان از وصف عاجز است. آن حضرت در همان حال که در نهایت شجاعت و نیروی قلب با شمشیر به جنگ با کفار و سرکردة آنها، عمروبن عبدود مشغول بود، دلش پر از مهر و محبت نسبت به مسلمانان و قهر و غضب نسبت به مشرکان بود؛ یعنی مصداق آیة شریفه: )... أشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...(([49]). بعد به کناری رفته و نماز شکر خواند. در این نماز، همة دلش حاضر در بارگاه معبود بود یا آنگاه که پیکانی که در پایش فرو رفته بود، نمیتوانستند آن را بیرون آورند جز در وقت نماز که آنقدر غرق در بندگی حق بود و حضور قلب داشت که جز حق را نمیدید. در این حال پیکان را از پای او بیرون آوردند و آن بندة راستگو، قسم یاد کرد که متوجه نشد. عبادت علی(ع) چنین بود که هزار نخل غرس کرد و پای هر نخل، دو رکعت نماز خواند. در دل شبها با خیرات و صدقات عبادت میکرد و در شکرانة این توفیق باز عبادت مینمود.
حضرت امام علی(ع) که جامع اضداد بود، در عبادت جز خدا را نمیدید و در عین حال برای خدا در رکوع نماز، انگشتر قیمتی و در حال روزه، افطار واجب خود را به مستمندان ایثار میکرد. عابدی بود که شمشیرش برای مبارزه در راه حق، همواره آماده بود و مبارزی بود که جز برای خدا شمشیر نمیزد.
این چنین است که هیچ کس همانند آن حضرت، پس از پیامبر عبادت خدا را نکرد.
حضرت علی(ع) در ایمان، زهد، عبادت و یقین منحصر به فرد بود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: لَو أنّ السمواتِ وَالأرضَ وُضِعَتا فِی کِفَّةٍ وَ وُضِعَ إیمانُ علیٍّ فِی کِفَّةٍ لَرَجَحَ إیمانُ عَلیٍّ([50])؛ اگر آسمانها و زمین را در یک کفة ترازو قرار دهند و ایمان علی(ع) را کفه دیگر، یقیناً ایمان علی(ع) بر آنها فزونی میکند.
امام علی(ع) با عشق و حب قلبی، خدا را عبادت میکرد؛ زیرا عبادت او برای رفع تکلیف نبود، بلکه او محب حقیقی بود و جز جمال دلربای حقیقت، چیزی در نظرش جلوهگر نمیشد.
آن حضرت هنگام وضو گرفتن سرتا پا میلرزید و چون در محراب عبادت میایستاد، رعشه بر اندامش میافتاد و از خوف عظمت الهى، اشک چشمانش بر محاسن شریفش جاری میشد. سجدههای او طولانی و سجدهگاهش همیشه از اشک مرطوب بود.
آن امام همام در تزکیه و تهذیب نفس و سیر مراتب کمال وجودى، یگانه و لوح ضمیرش چون جام جهاننما بود، او به هرچه نگاه میکرد، فقط خدا را میدید: ما رأیتُ شیئاً إلاّ رأیتُ اللهَ قبله و معه و بعده([51]) و نیز فرمودند: لم أعبدْ رَبّاً لم أرِه([52])؛ عبادت نکردم خدایی را که ندیدم.
دعای کمیل که به یکی از اصحاب خودکمیلبن زیاد تعلیم فرموده است، یکی از شاهکارهای روح بلند و ایمان قوی و یقین کامل آن حضرت است که با مضامین و معانی عالی و بدیع، در قالب الفاظ و عبارتی شیوا بیان شده است. گاهی در برابر رحمت واسعة حق سر تا پا امید میشد و زمانی قدرت جبروت خدا، چنان بیم و هراسی در دل حضرت میافکند که به حال تضرع و خشوع میافتاد.
همچنین دعای صباح و نیایشهای دیگر ایشان هر یک حاوی مراتب سوز و گداز، بیم و امید و توجه و خلوص آن حضرت است.
حضرت علیبن الحسین(ع) که از کثرت عبادت و سجدههای طولانی به سجاد و زینالعابدین معروف شده بود، در برابر سؤال دیگران که چرا اینقدر مشقت و رنج بر خود روا میدارى، فرمود: و مَن یقدر علی عبادة علیبن ابیطالب([53])؛ و چه کسی است که بتواند مثل جدم علی(ع) عبادت کند؟.
از ام سعید کنیز حضرت پرسیدند که: حضرت علی(ع) در ماه رمضان بیشتر عبادت میکند یا در سایر ماهها؟، وی گفت: علی(ع) هر شب با خدای خود راز و نیاز میکند و برای او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.
وقتی که آن حضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد به خانه میبردند، نگاهی به محل طلوع فجر افکند و فرمود: ای صبح تو شاهد باش که علی را فقط اکنونبه حکم اجبار دراز کشیده میبینى!.
إنّ قَوماً عَبَدوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إنّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ العَبِیدِ وَ إنّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الأحْرارِ([54]). الهى... ما عَبَدْتُکَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ وَلا خَوْفاً مِن نارِکَ وَلکِنْ وَجَدْتُکَ أهْلاً للعبادة فَعَبَدْتُکَ ([55]).
آرى، او چون خداوند را شایسته عبودیت یافته بود، این چنین عاشقانه و خاضعانه عبادت میکرد.
پینوشت:
[1]. طه20 : 21.
[2]. المفردات، ص 247.
[3]. طه20 : 21.
[4]. سیره نبوی، ص 12 30.
[5]. الأحزاب33 : 21.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 160.
[7]. آل عمران3 : 31.
[8]. کافى، ج 1، ص 183 و 184.
[9]. لطایف معنوى، ص 60 .
[10]. بحارالأنوار، ج 69 ، ص 278.
[11]. نهج البلاغه، حکمت 237.
[12]. همان، خطبه 179.
[13]. همان، خطبه 147.
[14]. الذاریات51 : 56 .
[15]. نهج البلاغه، خطبه 201.
[16]. همان، خطبه 154.
[17]. همان، خطبه 87 .
[18]. همان، حکمت 385.
[19]. همان، حکمت 103 .
[20]. همان، خطبه 103.
[21]. همان، خطبه 204.
[22]. همان، خطبه 99.
[23]. همان، خطبه 161.
[24]. الأنعام6 : 107.
[25]. نهج البلاغه، حکمت 131.
[26]. همان، خطبه 133.
[27]. همان، خطبه 208.
[28]. نهج السعادة، ج 5 ، ص 359.
[29]. نهج البلاغه، خطبه 52 .
[30]. همان، خطبه 83 .
[31]. همان، خطبه 86 .
[32]. همان، خطبه 90.
[33]. همان، خطبه 157.
[34]. همان، خطبه 160.
[35]. همان، خطبه 176.
[36].همان، حکمت 70.
[37]. همان، خطبه 120.
[38]. همان، نامه 31.
[39]. همان، حکمت 312.
[40]. همان، حکمت 193.
[41]. همان، حکمت 279.
[42]. همان، نامه 69 .
[43]. بحارالأنوار، ج 71، ص 321.
[44]. غررالحکم، ص 63 .
[45]. شرح غررالحکم، ص 49.
[46]. همان، ص 381.
[47]. نهج البلاغه، خطبه 185.
[48]. خصایص نسایى، ج 2.
[49]. الفتح48 : 29.
[50]. بحارالأنوار، ج 31، ص 132.
[51]. مفتاح السعادة، ج 1، ص 67 و جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 14، ص 290.
[52]. همان.
[53]. مفتاح السعادة، ج 3، ص 9.
[54]. نهج البلاغه، حکمت 237.
[55]. بحارالأنوار، ج 69، ص 278.
1. واژة سیره
سیره از کلمة سیر به معنای رفتن، جریان داشتن و حرکت است. راغب اصفهانی مینویسد: السیرة الحالة التی یکون علیها الإنسان وغیره غریزیاً کان او مکتسباً. یقال فلان له سیرة حسنة و سیرة قبیحة و قوله )... سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا اْلأُولی( ([1]) الی الحالة التی کان علیها من کونها عودا([2])؛ سیره، حالت و روشی است که در سرشت انسان و غیر انسان به طور غریزی یا اکتسابی وجود دارد. چنانکه گفته میشود فلانی سیره و روشی نیکو یا سیره و روشی زشت دارد، آیه )... سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا اْلأُولی(([3]) یعنی آن حالتی که بر آن بود، که همان چوب بودن است.
با توجه به مطالب مذکور، سیره و سیرهشناسی، در واقع سبکشناسی و رفتارشناسی است؛ یعنی شناخت اصول و سبکها و روشهایی که هر فرد در رفتار و اعمال خود دارد. استاد شهید مطهری(ره) در این باره میفرماید:
سیرهشناسی یعنی سبکشناسی اما مهمّ این است که سلاطین عالم، سبک و سیرة مخصوص به خود دارند. فلاسفه، ریاضت کشندگان و پیامبران هم به طور کلی هر کدام سبک مخصوص به خود را دارند. یعنی در رفتار و عملکردها میتوان سبکها را یافت، همانطور که در شعر و ادب، هنر و تفکر سبکهایی وجود دارد، همچنین در رهبری و حکومت نیز سبک وجود دارد و سیرهشناسی به معنای جستجو در رفتار، حرکت و نیز سیر یک امر و استخراج سبک آن میباشد. بنابراین اگر سیرهشناسی را سبکشناسی معنا کنیم، کار درستی است.
با توجه به آنچه ذکر شد، سیره در واقع اصول پایداری است که تعیین کننده سبک رفتار در یک حوزة معین باشد، به عبارت دیگر سیره، منطق عملی است. همچنان که در منطق نظرى، همة مردم فکر میکنند لکن منطقی رفتار نمیکنند، در رفتار هم افرادی پیدا میشوند که رفتارشان براساس یک سلسله معیارهای مشخص باشد که از آن معیارها و اصول هرگز جدا نمیشوند و الاّ اکثر مردم رفتارشان منطق ندارد.([4])
آنچه که در این نوشتار مهم است، یافتن اصول عبادی مولای متقیان علیبن ابیطالب(ع) است، اصولی که راهنمای عملی و حافظ سلامت و صلابت آن است، به عبارت دیگر همان منطق عملی عبادات مولای متقیان. یعنی اینکه حضرت علی(ع) در زمینة عبادات چه اصولی داشتند که باعث ثابت شدن و استواری ایشان در زمینة عبادات شد. شناخت سیرة عبادی امام علی(ع)، یعنی شناخت این اصول و منطق.
2. ضرورت بحث در سیره
جهت تبیین هدف و مقصود این مباحث، لازم است ابتدا به جایگاه و اهمیت بحث نیاز انسان به اسوه پرداخت. آیة 21 سوره احزاب، پیامبر اکرم(ص) را اسوة حسنه معرفی میکند: )لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرْجُوا اللهَ وَ الْیَوْمَ الأخِرَ وَ ذَکَرَاللهَ کَثِیراً(([5])؛ قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.
یعنی پیامبر برای مسلمانان، معدن و مرکزی است که میتوانند کلیة اعمال، رفتار و وظایف خود را از آن استخراج کنند. حضرت امیر(ع) نیز پیامبر را به عنوان نمونهای کامل معرفی میکند و میفرماید:
وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللهِ9 کَافٍ لَکَ فِی الأُسْوَةِ([6])؛ پیروی کردن از رفتار رسول خدا و الگوگیری از پیامبر(ص) برای شما کافی است.
بدین ترتیب با ارائه یک نمونة جامع و کامل در همة ابعاد، مسلمانان را مأمور اقتداء مطلق از آن وجود گرامی میکند و کسی که جا پای ایشان گذارد، محبوبترین بندگان نزد حضرت حق است، همانطور که خداوند متعال فرمودند:
)قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ...(([7])؛ بگو ای پیامبر اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
با تأسی به این نمونة کامل و کافى، انسان به سوی کمال مطلق رهنمون میشود و وجوب اقتدا برای همین است.
انسان بدون اسوه نمیتواند زندگی کند. اگر اسوهای حسنه را الگوی خود قرار ندهد حتماً نمونه های کاذب و منفی را مقتدای خویش قرار میدهد، چنانکه در حدیثی محمدبن مسلم، از امام باقر(ع) نقل میکند: کان من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من الله، فسعیه غیر مقبول و هو ضال متحیر، الله شانیء لاعماله و مثله کمثل شاة ضلت عن راعیها و قطیعها ([8])؛هر که در عبادت خدای عزوجل، خود را به زحمت اندازد، اما پیشوایی که خداوند مقرر کرده، نداشته باشد؛ کوشش او پذیرفته نمیشود و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را دشمن دارد. حکایت او، حکایت گوسفندی است که چوپان و گلة خود را گم کرده است.
اسوة حسنه انسان کامل است که در همة ابعاد قابل تبعیت است و فقدان اسوة حسنه در طی طریق کمال، به این معنا است که انسان اسیر شیاطین گشته و خلأ وجودی اسوة حسنه را در همة ابعاد فردی اجتماعى، با اسوههای سیئه پر سازد: من لم یکن له شیخٌ فشیخُه الشیطان([9]).
با توجه به آنچه ذکر شد، ارائة اسوه و شناخت روشهای یک اسوه، در ابعاد گوناگون از مهمترین اموری است که باید با جدیّت به آن پرداخت. بنابراین فرصت را غنیمت شمرده و به لطف و عنایت الهى، در حدّ وسع خود، به شناخت روشها و شیوههای عبادی عالیترین نمونة انسان کامل، حضرت علیبن ابیطالب(ع) میپردازیم.
حقیقت عبادت
روح عبادت و بندگى، چیزی جز این نیست که انسان خود را مِلک خدا بداند و در تمام اعمال اختیارى، از خواست و رضای مولای خویش تبعیت کند. از اینرو بندگى، تابع محض بودن است. بنابراین عبادت، در پارهای اعمال که در اصطلاح، اعمال عبادی نامیده میشود، محصور نیست؛ بلکه هر عملی که به قصد بندگی و اطاعت از امر خدا و مورد رضای او و با نیّت خالص باشد، عبادت است و بر حسب درجات قلبی شخص، مراتب و درجات مختلف دارد. در اینجا باید به این نکتة ظریف اشاره کنیم که لازمة بندگی خدا، خالص کردن خود برای خداست و آن در گرو رها شدن از قید بتها و معبودهای ظاهری است؛ یعنی هر انسان، به اندازهای که از قید معبودهای پیدا و نهان آزاد شود، به بندگی خدا توفیق مییابد. از اینرو کسی که بندگی خدا را برگزیده است، در تمام مراحل زندگی و حتی در جزئیات اعمال و رفتار نیز بر طبق رضای خدا و مطابق خواست او عمل میکند؛ یعنی اعمالی را که انجام آنها موجب رضای حق است به جای میآوردواجبات و از انجام اعمالی که موجب ناخشنودی اوست، پرهیز میکندمحرمات و بدین ترتیب ملاک فعل یا ترک آن، خواست و رضای خداست. البته عمل به واجبات و پرهیز از محرمات چنانکه در شرع مقرر شده است، حداقل مرتبة بندگی است که نجات و رستگاری را در بر دارد، اما مراتب و درجات بالاتری وجود دارد که بنده، خویشتن را به آنها ملتزم میکند و حتی در مواردی که ارتکاب فعل یا ترک آن، مستوجب کیفر و مؤاخذه نیستمکروهات و مستحبات، دستور خدا را به جا میآورد.
به طور کلى، حقیقت عبادت، تعظیم و طاعت بعد از چشم پوشی از غیر اوست و اعتقاد به اینکه فقط او لایق پرستش است. هر کس در حدّ درک و فکر خویش خدا را عبادت میکند، هرچه معرفت عبادت کننده بیشتر باشد، مقامش نزد پروردگار و ارزش عبادتش بالاتر خواهد بود. علیبن ابیطالب(ع) که سر سلسلة بندگان بود، دربارة انگیزة خود از عبادت میفرمودند: [خدایا]! من تو را از ترس آتشت و به امید بهشتت عبادت نمیکنم؛ بلکه بدان جهت عبادت میکنم که تو را شایسته و سزاوار عبادت یافتم.([10])
انگیزههای انسان در عبادت و بندگی متفاوت است، چنانکه آن حضرت میفرماید:
إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إنَّ قَوْماً عَبدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الأحْرَارِ([11])؛ گروهی که خدا را برای به دست آوردن سود و پاداش پرستش میکنند، همانا عبادت آنها عبادت بازرگانان است، آن دسته که خدا را از ترس عذاب آتش عبادت میکنند عبادتشان عبادت غلامان و برده صفتان است و مردمانیکه عبادت آنها برای سپاسگزاری از خداوند است، عبادتشان عبادت آزادگان است. علی(ع) با عشق، خدا را عبادت میکرد و عبادت او برای رفع تکلیف نبود؛ بلکه او عاشق حقیقی خدا بود و در هر حال، به خصوص در حال عبادت، او را مشاهده میکرد. چنانکه وقتی از او سؤال شد: هل رأیتَ ربَّک؟؛ آیا خدایت را دیدهاى؟ در پاسخ فرمود: أفأعبد ما لا أری([12])؛ آیا چیزی را که نمیبینم، میپرستم؟
این همه شگفتى، عشق، خلوص و معرفت در عبادت، از یقین آن حضرت سرچشمه گرفته بود و این همان حقیقت عبادت است. در خاتمه باید گفت آن حضرت همیشه و در هر حالت در عبادت بود.
جایگاه، اهمیت و ضرورت عبادت
توجه به عبادت، توجه به حیاتیترین مقولة انسانی است؛ چرا که بیشتر سامانها و نابسامانیها، صلاحها و فسادها و سعادتها و شقاوتها، به این مسأله بر میگردد. عبادت بستر خوشبختی و بدبختی انسانها و جوامع انسانی است، انسان موجودی است مستعد همة کمالات و همچنین تباهیها، اینگونه شدن یا آن گونه شدن به نوع عبادت آدمی بسته است. انسان به سبب عبادتی درست و الهى، دارای اخلاق الهی میشود و به سبب عبادت نادرست، از سیر به سوی حقیقت انسانی خود باز میماند و اخلاقی غیر ربانی پیدا میکند. انسان میتواند به سبب عبادتی کامل، به کمالات انسانی دست یابد یا به عکس. بنابراین پرداختن به مسألة عبادت و سیرة عبادی حضرت علیبن ابیطالب(ع) پرداختن به ضروریترین امور در جامعة انسانی است. رسالت همة پیام آوران الهی این بوده است که موانع عبادت صحیح را از سر راه آدمیان بردارند، آنان را از اسارت بت و جاهلیت برهانند، زنجیرها را از دست و پای انسانها بگشایند و بستر مناسب برای رسیدن آنان به سوی کمال مطلق را فراهم نمایند.
به بیان امیر مؤمنان علی(ع): فَبَعَثَ اللهُ محمد(ص) بِالْحَقِّ لِیُخرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الأوْثَانِ إلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إلَی طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیّنَهُ وَ أحْکَمَهُ، لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ وَلِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْا جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذ أنْکَرُوُه([13])؛ پس خدا، محمد(ص) را به راستی برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بتان رهایی بخشد و به عبادت و اطاعت خود وادارد و از پیروی شیطان برهاند و به اطاعت خود کشاند، با قرآنی که معنی آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود تا بندگان بزرگی پروردگار را بدانند که نمیدانستند و به آن اقرار کنند پس از آنکه بر انکار میافزودند، او را نیک بشناسند.
راه عبادت:
راه عبادت درست، راهی است که همة وجود آدمی را متوجه خود میکند و فطریات آدمی را در بستر فطرتش به سوی کمال رهنمون سازد. این امر زمانی ممکن است که موانع عبادت صحیح، رفع و شرایط آن فراهم گردد و عبادت آدمی بر اساس شناختی درست بنا شود و انسان به سوی هدفی قدم بردارد که برای آن آفریده شده است و آفرینش او را بدان میخواند: )وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ(([14]). این سیر، باید براساس اصولی صحیح و روشهایی مناسب سامان یابد، در غیر این صورت نه تنها تلاشها و زحمتهای عبادی به نتیجه نخواهد رسید؛ بلکه گاه نتایجی غیر صحیح به بار میآورد و آدمیان را از مسیر کمال فطریشان دور میسازد. امیر مؤمنان علی(ع) چنین رهنمود داده است:
أیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ([15])؛ ای مردم! آنکه راه آشکار را بپیماید، به آب میرسد و آنکه بیراهه را پیش گیرد، در بیابان سرگردان میماند [و از تشنگی میمیرد].
علی(ع) خود نمونة کامل عبادت الهی و سرچشمة فیض در رساندن آدمیان به مقصد کمال است و فرمودهاند:
نَحْنُ الشِّعَارُ وَالأَصْحَابُ وَالْخَزَنَةُ وَالأَبْوَابُ وَلاَتُؤْتَی الْبُیُوتُ إلاَّ مِنْ أبْوَابِهَا([16])؛ ما خاصان و یاران و گنجوران و درهای رسالتیم و به خانهها، جز از درهای آن نتوان وارد شد.
از اینرو آزمودههای پیامبر ختمی مرتبت و عترت آن حضرت و سیرة آنان، بهترین مسیر عبادت و راه اتصال به صفات و کمالات الهی است. پیشوای آزادگان امیر مؤمنان علی(ع) همگان را به این راه فرا خوانده و فرموده است:
فَأَینَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أنّی تُؤْفَکُونَ! وَ الأعْلامُ قائِمَةٌ وَ الآیاتُ وَاضِحَةٌ وَ المَنارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأیْنَ یُتاهُ بِکُم وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیُّکُم وَهُمْ أزِمَّةُ الحَقِّ وَأعْلامُ الدِّینِ وَألْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأنْزِلُوهُم بأحْسَنِ مَنازِلِ القُرآنِ وَرِدوُِهُم وُرُودَ الهِیمِ العِطاشِ... ([17])؛ پس کجا میروید و کی باز میگردید؟ که علامتها بر پا و دلیلها هویدا و نشانهها برجاست، گمراهی و سرگشتگی تا کجا و چرا؟ خاندان پیامبرتان که میان شما هستند، زمامداران حق و یقین و پیشوایان دیناند و با ذکر جمیل و گفتار راست همراهاند. همچون قرآن، حرمت آنان را نیک در دل بدارید و چون شتران تشنه، که به آبشخور روند، به آنان روی آرید.
موانع عبادت:
در سخنان نورانی امیر مؤمنان علی(ع) امری که به عنوان مانع اصلی عبادت و رسیدن آدمی به کمالات حقیقی ذکر شده و ترک همان چیز به عنوان مقتضی اصلی معرفی شده است؛ دنیا و وابستگی به آن است: مِن هَوانِ الدُّنْیا عَلَی اللهِ أنَّهُ لایُعْصی إلاّ فِیها وَلا یُنالُ ما عِنْدَهُ إلاّ بِتَرَکِها([18])؛ در خواری دنیا نزد خدا، همین بسکه جز در دنیا نافرمانی او نکنند و جز با وانهادن دنیا به پاداشی که نزد خداست، نرسند. دنیای نکوهیده، مانع اصلی عبادت انسان و رسیدن او به کمالات انسانی و ارزشهای الهی و پاداشهای اخروی است که جز با ترک آن نمیتوان، به حقیقت عبادت رسید. امیر مؤمنان علی(ع) در اینباره فرموده است:
إنّ الدُّنْیا وَالآخِرَةَ عُدُوَّانِ مُتَفاوِتانِ وَ سَبِیلانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَن أحَبَّ الدُّنْیا وَ تَوَلاَّها أبْغَضَ الآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُما بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَ ماشٍ بَیْنَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الآخَرِ([19])؛ همانا دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت هستند و دو راه مخالف، آنکه دنیا را دوست داشته باشد و مهر آن را در دل بکارد، آخرت را نمیپسندد و دشمنی انگارد. دنیا و آخرت چون شرق و غرباند و آنکه میان آن دو رود، چون به یکی نزدیک گردد از دیگری دور شود.
در سیرة منطقی و عملی پیشوای پارسایان، علی(ع)، طرد دنیا از اصول مهم عبادت است. انسان تا از دام دنیای نکوهیده و پستیهای آن رها نشود و خود را از آن پاک نسازد، درهای بندگی الهی بر روی او گشوده نخواهد گشت. به همین خاطر فرمود: أُنْظُرُوا إلَی الدُّنْیا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیها الصَّادِفیِنَ عَنْها([20])؛ بنگرید به دنیا، نگریستن پارسایان رویگردان از آن.
و در سخنی دیگر: فَقَطِّعُوا عَلائِقَ الدُّنْیا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوی([21])؛ پس، پیوندهای خود را با دنیا قطع کنید و پروا پیشگی را پشتیبان خود کنید و چون توشهای همراه خود ببرید. پس بهترین مقتضی عبادت این است که انسان از وابستگیهای پست که منشأ همة تباهیهاست جدا شود و با توشة درست به حقیقت هستی روی کند. همانا دنیا نهایت دیدگاه کسی است که دیدهاش کور و از دیدن جز دنیا بازمانده است و آنکه بیناست، نگاهش از دنیا میگذرد و از پس آن، آخرت را مینگرد. پس بینا از دنیا رخت بر میبندد در حالی که شخص نابینا رخت خویش در آن میگذارد. بینا از دنیا توشه بر میگیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم میآورد.
در سیرة عبادی علی(ع) ترک دنیای نکوهیده و دلبستگیهای باز دارنده، بهترین مقتضی شمرده میشود و زندگی این جهان گذرگاهی است که با اندیشهی راست و کردار درست در آن، میتوان زاد و توشة سرای آخرت را فراهم آورد. از اینرو امام(ع) در یکی از توصیههای خود میفرماید: عِبادَ اللهِ، أُوصِیکُم بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیا التَّارِکَةِ لَکُم وَ إنْ لَم تُحِبُّوا تَرْکَها وَ الْمُبْلِیَةِ لأَجْسَامِکُمْ وَ إنْ کُنْتُم تُحِبُّونَ تَجْدِیدَها... ([22])؛ ای بندگان خدا، شما را سفارش میکنم به ترک دنیایی که سرانجام شما را رها میسازد، گرچه شما ترک آن را دوست ندارید، دنیایی که جسمهای شما را کهنه و فرسوده میکند، با اینکه شما دوست دارید همیشه تازه و نو باشید.
انسان در مسیر عبودیت، نیازمند انگیزه و خواست درونی است. تا انسان، خود نخواهد، نمیتواند از بزرگترین مانع عبادت که اسارت دنیاست آزاد شود، پس رفتن به سوی کمال عبودیت، خواست خود را میطلبد، نه خواست دیگران را. در سیرة عبادی حضرت علیبن ابیطالب(ع) هم، در مسیر ترک دنیا و حرکت به سوی عبودیت، مخاطب اصلی خود انسان است. عِبَاد اللهِ، غُمُومَها وَ أشْغالَها لِما قَدْ أیْقُنْتُم بِهِ مِن فِراقِها وَ تَصَرُّفِ حَالاتِها، فَاْحذَرُوُها حَذَرَ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ والمُجِدِّ الکادِحِ([23])؛ ای بندگان خدا! خودتان را همواره سرگرم آندنی نسازید؛ زیرا از فراق و دگرگونی حالات آن با خبرید. پس همچون دوستی مهربان و ناصح کوشا که برای نجات رفیقش تلاش میکند، خویشتن را از دنیاپرستی برحذر دارید....
معلوم است که خود فرد باید تلاش کند موانع عبادت را از میان بردارد و مادامی که فرد انگیزه، میل و رغبت نداشته باشد، تربیت عبادی در فرد محقق نمیشود.
منطق امیرالمؤمنین(ع) در این مسأله، منطق قرآنی است، همانطور که خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) همین را رهنمود داده است: )... وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیِظًا وَ ما أنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ( ([24])؛ و ما تو را برایشان نگهبان نکردهایم و تو وکیل آنان نیستى. بنا بر سیرة امیر مؤمنان علی(ع) سختترین مانع عبادت حقیقی انسان، دنیای نکوهیده است که راه انسان به سوی عبودیت، جز با گسستن از آن هموار نمیشود.
البته همانطور که گفته شد منظور، دنیای مذموم است. در حالی که دنیای ممدوح که دارالتربیة و دار التحصیل و محل تجارت مقامات و اکتساب کمالات برای زندگانی سعادتمند ابدی است بدون ورود در این نشئه، امکانپذیر نیست، چنانکه حضرت مولی الموحدین، امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبههای خود، پس از آنکه شنید که یک نفر دنیا را سرزنش میکند فرمود:
إنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَ دَارُ غِنیً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسْجِدُ أحِبَّاءِ اللهِ، وَ مُصَلَّی مَلاَئِکَةِ اللهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللهِ، وَ مَتْجَرُ أوْلِیَاءِ اللهِ. اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحمَةَ، وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ([25])؛ دنیا خانة راستی است برای کسی که آن را راستگو انگاشت، خانة تندرستی است برای آن که شناخت و باورش کرد و خانة بینیازی است برای کسی که از آن توشه اندوخت و خانة پند است برای آنکه از آن پند اندوخت. مسجد محبان خداست، نمازگاه فرشتگان او و فرودگاه وحی خدا و محل تجارت دوستان او.
پس دنیا به معنای نکوهیده آن، مانع اصلی عبادت، و دوستی آن ریشه و اساس هر گناه و نافرمانی و منشأ هر بدبختی و تباهی است. دنیای نکوهیده، سدّی سخت در برابر انسان است و تا این مانع رفع نشود، راه عبادت هموار نمیگردد.
بهترین زمینة تربیت عبادى
بهترین زمینة تربیت عبادى، دریافتی درست از دنیا و تصحیح بینش آدمی نسبت به آن و گسستن از پستیها و پیوستن به والاییها در زندگی این جهان است؛ یعنی انسان بیاموزد که با هر کدام از امور این عالم نسبتی اخروی برقرار کند و چنین بینشی را در عمل تحقق بخشد و در عین زندگى، کار، تلاش و بهرهمندی از دنیا، از بندهای آن آزاد باشد. امیر مؤمنان(ع) میفرمایند: إنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهی بَصَرِ الأعْمَی لاَیُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَالْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا. فَالبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ والأَعْمَی إلَیْهَا شَاخِصٌ وَالْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَالأَعْمَی لهَا مُتَزَوِّدٌ([26])؛ همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمینگرند، اما انسان آگاه، نگاهش از دنیا عبور کرده از پسِ آن، سرای جاویدان آخرت را میبیند. پس انسان آگاه به دنیا دل نمیبندد و انسان کوردل تمام توجهاش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه برگیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم میکند.
در سیرة منطقی حضرت علیبن ابیطالب(ع) هم این مسأله مطرح بود و ایشان خطاب به مردمان فرمود: لَیْسَ لِی أنْ أحْمِلَکُم عَلی مَا تَکْرَهُونَ([27])؛ من شما را به چیزی وادار نمیکنم که ناخوش میانگارید. همچنین آن حضرت در نامهای به قرظةابن تعب انصاری از استانداران و کارگزاران خود چنین یادآور شده است: ولَسْتُ أری أن أجبر أحداً عَلی عَمَلٍ یکره([28])؛ من این را صحیح نمیدانم که کسی را مجبور به کاری کنم که از آن کار کراهت دارد.
در دیدگاه امیرمؤمنان علی(ع) مبنای تربیت عبادی انسان، همراه نمودن وی است و هرگز کسی را در برابر تهدید، تحمیل، اجبار و اکراه قرار ندادند؛ زیرا در این صورت ممکن است که انسانها به دلیل ترس و زبونى، ظاهراً به اموری تن دهند ولی به ریا و نفاق کشیده شوند که این خود مانعی سخت در سر راه عبودیت حقیقی است.
آن حضرت در خطابهای خود بندگان خدا را هشدار میداد تا خود آنها از غفلت بیرون آیند و شوق پیوستن به کاروان عبودیت حقیقی را در درون خود شعلهور نمایند. عبادَ اللهِ، الرَّحِیلَ عَن هذِهِ الدَّارِ المَقْدُورِ، عَلی أهْلِهَا الزَّوَالُ وَلاَ یَغْلِبَنَّکُم فِیهَا الأَمَلُ وَلاَ یَطُولَنَّ عَلَیْکُم فِیها الأمَدُ... ([29])؛ ای بندگان خدا، تصمیم کوچ نمودن از سرایی را بگیرید که سرانجام به نیستی میگراید. مبادا آرزوها به شما چیره گردد. خیال نکنید عمر طولانی خواهید داشت....
در سخنی دیگر فرمود: ... الآنَ عِبادَ اللهِ، وَالْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِی فَیْنَةِ الإرْشَادِ وَ رَاحَةِ الأجْسَادِ وَ بَاحَةِ الإحْتِشَادِ وَ مَهَلِ البَقِیَّةِ وَأُنُفِ المَشِیَّةِ... ([30])؛ ای بندگان خدا، هماکنون که ریسمانهای مرگ، بر گلوی شما نیفتاده و روح شما برای به دست آوردن کمالات، آزاد است و جسدها راحت هستند و در وضعی قرار دارید که میتوانید مشکلات را با کمک یکدیگر حل کنید و هنوز مهلتی دارید و جای تصمیم و توجه و بازگشت از گناه، باقی مانده، از فرصت استفاده کنید.
همچنین فرمود: عِبادَ اللهِ، إنَّ أنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أطْوَعَهُم لِرَبِّهِ وَ إنَّ أغَشَّهُم لِنَفْسِهِ أعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ وَ المَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ وَ المَغْبُوطُ مَن سَلِمَ لَه دِینُهُ وَ السَّعِیدُ مَن وُعِظَ بِغَیرِهِ وَالشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لهَِواهُ وَ غُرُورِهِ ([31])؛ ای بندگان خدا، آنکس که نسبت به خود از همه خیرخواهتر است، در برابر خداوند، مطیعتر است و آنکس که خویشتن را بیشتر میفریبد، گناهکارترین مردم در برابر خداست. مغبون واقعی کسی است که خود را مغبون سازد و آن کس مورد غبطه خواهد بود که دینش سالم بماند، سعادتمند آن است که از وضع دیگران عبرت گیرد و شقاوتمند آن است که فریب هوا و هوسهای خود را بخورد.
عِبادَ اللهِ؛ زِنُوا أنْفُسَکُم مِن قَبْلِ أنْ تُوزَنوا وَ حَاسِبُوهَا مِن قَبْلِ أنْ تُحَاسَبُوا... ([32])؛ بندگان خدا، پیش از آنکه مورد سنجش قرار گیرید، خود را بسنجید و قبل از آنکه شما را به پای حساب ببرند، حساب خود را برسید.
عِبادَ اللهِ، اللهَ اللهَ فِی أعَزِّ الأنْفُسِ عَلَیْکُمْ وَ أحَبِّها إلَیْکُم فَإنّ اللهَ قَدْ أوْضَحَ لَکُم سَبِیلَ الحَقِّ وَ أنارَ طُرُقَهُ، فَشِقْوَةٌ لازِمَةٌ، أو سَعادَةٌ دائِمَةٌ! فَتَزَوَّدُوا فِی أیّامِ الفَناءِ لأیّامِ البَقاءِ... فَإنَّما أنْتُم کَرَکْبٍ وُقُوفٍٍ ([33])؛ ای بندگان خدا، خدا را خدا را در حقّ نفس خویش! که از همه چیز نزد شما گرامیتر و دوستداشتنیتر است. همانا خداوند حق و راههای آن را برایتان روشن ساخته است. سرانجام کار یا بدبختی دائم است و یا سعادت همیشگى! پس در این ایام فانی برای ایام باقى، زاد و توشه تهیه کنید... شما همچون کاروانی هستید که در جایی توقف کردهاید.
وَ أحَبُّ العِبَادِ إلَی اللهِ المُتَأَسِّی بَنَبِیِّهِ وَالمُقْتَصُّ لأَثَرِهِ، قَضَمَ الدُّنْیا قَضْماً... ([34])؛ محبوبترین بندگان نزد خداوند، کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد و قدم به جای قدم او گذارد، پیامبر(ص) بیش از حداقل نیاز، از متاع دنیا استفاده نکرد.
... وَاعْلَمُوا عِبادَ اللهِ أنّ المُؤْمِنَ لایُصْبِحُ وَلاُیْمسِی إلاّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلا یَزالُ زَارِیاً عَلَیْها وَ مُسْتَزِیداً لَها...([35])؛ ای بندگان خدا، بدانید که مؤمن صبح و شام به خویش بدگمان است، همواره از خود عیب میگیرد و طالب تکامل و افزایش کار نیک از خویش میباشد....
گویا مولای متقیان علیبن ابیطالب(ع) میخواهند با مخاطب ساختن بندگان خدا، زنگارهای غفلت را از روح آنها بزدایند و مسیر عبودیت را برای بندگان خدا هموار سازند و قطعاً انسان به عبودیت الهی نمیرسد مگر اینکه دل و جان به رهنمودهای حیاتبخش حضرت بسپارد. به هر حال انسان باید پردههای غفلت را کنار زند تا در جمع راهیان عبودیت قرار بگیرد.
اصول عبادت
الف. اعتدال؛ برنامههای عبادی در صورتی به اهداف خود میرسد که تابع اعتدال باشد و به افراط و تفریط کشیده نشود. اقتضای خردورزى، اعتدال و اقتضای نادانى، افراط و تفریط است، چنانکه امیر مؤمنان علی(ع) فرموده است:
لاتَرَی الْجاهِلَ إلاّ مُفْرِطاً أو مُفَرِّطاً([36])؛ نادان را نبینی جز اینکه کاری را از اندازه، فراتر کشاند یا به آنجا که باید، نرساند.
البته شناختن و نگه داشتن اندازه در عبادات امری دشوار است. خداوند نیز آدمی را به گونهای آفریده است که هر گونه افراط و تفریط، اعتدال او را به هم میزند و سیر او را به سوی کمال دچار خلل میسازد. دین، در همة جهات از جمله وجوه عبادی ساختاری معتدل دارد. امیر مؤمنان علی(ع) در ضمن خطبهای فرموده است:
ألاَ وَ إنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ وَسُبُلَهُ قَاصِدَةٌ مَنْ أخَذَبِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ([37])؛ آگاه باشید که آبشخورهای دنیا یکی است و راههای آن، همه معتدل و مستقیم و نزدیک است. هر که بدان چنگ زند، به کاروان حق پیوسته و بهرهمند میشود و هر که از آن باز ایستد گمراه و پشیمان میگردد.
انحراف از اعتدال، در هر چیز موجب انحراف از حق و رفتن به سوی گمراهى، تباهی و پشیمانی است. چنانکه امام علی(ع) در وصیتی به فرزندش محمد حنفیه فرموده است: مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ([38])؛ هر که میانهروی را ترک کند از راه حق منحرف شود.
کمال آدمی در این است که در همة امور زندگی میانهرو باشد. کمال یافتگان جز به راه میانه نمیروند و جز به آن عمل نمیکنند.
ب. وجود نشاط عبادى؛ فطرت آدمى، برای رشد و تعالی به نشاط و شادابی نیاز دارد و هیچ چیز مانند سستی و بیمیلى، آدمی را در عبادت متوقف نمیسازد و از سیر به سوی کمال باز نمیدارد. بهترین امور عبادی اگر با بیمیلی همراه باشد، بیتأثیر میگردد و نتایج منفی به دنبال دارد، امیرمؤمنان علی(ع) سفارش فرموده است:
إنَّ لِلْقُلُوبِ إقْبَالاً وَ إدْبَاراً؛ فإذَا أقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ وَ إذَا أدْبَرَتْ فَاقْتَصُِروا بِهَا عَلَی الْفَرَائِضِ([39])؛ دلها را روی آوردن و نشاطی است و هم پشت کردن و فرارى، پس اگر نشاط دارد، آن را به مستحبات وادارید و اگر روی برگرداند، به انجام واجبات بسنده کنید.
گنجایش عبادی به روی آوردن دل آدمی بستگی دارد و اگر عبادت با بیمیلی باشد، دریچة وجود آدمی بر روی آن بسته میشود و گنجایش عبادت به زوال میرود. بهترین بستر عبادت، تمایل و علاقه است که با آسان گرفتن فراهم میشود و در این صورت است که قوای وجودى، نشاط مییابند. وادار کردن شخص به امور عبادی که تمایل یا توانایی انجام آنها را ندارد، مانعی جدی در او ایجاد میکند. امیر مؤمنان(ع) فرموده است: إنّ لِلقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إقْبالاً وَ إدْباراً، فَأتُوها مِن قِبَلِ شَهْوَتِها وَ إقْبالِها، فَإنَّ القَلْبَ إذا أُکْرِهَ عَمِیَ([40])؛ دلها را روی آوردن و پشت کردنی است، پس دلها را آنگاه به کار گیرید که خواهان است و روی در کار دارد؛ زیرا اگر به کاری مجبور شود، کور گردد. بنابراین رعایت نشاط و میل قلبی در عبادت چنان مهم است که امیر مؤمنان علی(ع) سفارش فرموده است: إذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالفَرائِضِ فَارْفُضُوها([41])؛ اگر مستحبات به واجبات زیان رساند، مستحبها را ترک کنید.
و همچنین در سفارشی به حارث همدانی فرمود: وَ خَادِعْ نَفْسَکَ فِی العِبَادَةِ، وَ ارْفُقْ بِها وَلاَتَقْهَرْها وَ خُذْ عَفْوَها وَ نَشاطَها، إلاّ ما کانَ مَکْتُوباً علیک مِن الفَرِیضَةِ، فإنَّه لابُدَّ مِن قَضائِها وَ تَعاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا([42])؛ نفس خود را برای عبادت برانگیز و با آن مدارا کن، به اجبار و اکراه بر چیزی مجبورش نکن و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر، جز در آنچه بر تو و اجب است و باید آن را در وقت خاص خود به جای آورى.
ج. تفکر، تعقل و تدبر؛ در سیرة نظری و عملی مولای متقیان، حضرت علیبن ابیطالب(ع)، تأکید فراوانی بر عبادت از روی تفکر و تعقل گردیده است. عبادت آدمى، راهی است که از طریق فکر میگذرد؛ زیرا انسان موجود متفکری است، یعنی با اندیشه زندگی میکند و با به کار گرفتن فکر خود سِیْر مینماید. بنابراین تفکر صحیح و تربیت فکرى، اساس سلوک به سوی کمال مطلق است، پس باید همة امور تربیتى، بر مبنای اندیشة صحیح باشد و از راه فکر، آدمی را متوجه عبادت و عبودیت الهی کند و ضرورت این مسأله را براساس تفکر دریابد و به شوق و نشاط عبادی برسد، به همین جهت است که در اسلام یک ساعت اندیشه، بهتر از یک سال عبادت دانسته شده: فکر ساعة خیر من عبادة سنة([43])؛ سخنان امام علی(ع) در اینباره کاملاً روشنگر است: فکرک یهدیک إلی الرشاد و یحدوک علی اصلاح المعاد([44])؛ اندیشیدن تو را به راه راست رهنمون میشود و به درست کردن کار معاد بر میانگیزد.
امیر مؤمنان علی(ع) تفکر حقیقی و اندیشیدن در حقایق هستی را عبادت والاترین بندگان یعنی مخلصان، معرفی کرده و فرمودند: التفکر فی ملکوت السماوات والارض عبادة المخلصین([45])؛ تفکر در ملکوت آسمانها و زمین عبادت مخلصان است. ایشان فکر کردن را بهترین عبادت دانسته و میفرمایند: أفضل العبادة الفکر([46])؛ برترین عبادت اندیشیدن است. تفکر صحیح، خوف از آتش سوزان را در انسان به وجود میآورد، چنانکه امیر مؤمنان(ع) فرمودند: وَلَو فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ القُدْرَةِ وَ جِسِیمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إلَی الطَرِیقِ وَ خافُوا عَذابَ الحَرِیقِ([47])؛ اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگی نعمتهای او میاندیشیدند، به راه راست باز میگشتند و از آتش سوزان عذاب میترسیدند.
جلوههای عبادی حضرت علیبن ابیطالب(ع)
نسائی از حضرت امیر مؤمنان علیبن ابیطالب(ع) روایت کرده است: در امت اسلام که از جهت عبادت و بندگی بر تمام امم جهان برتری دارند، احدی پس از پیامبر چون من بندگی و عبادت خدا را نکرد و قبل از من هم احدی بندگی خدا را نمیکرد، هیچ مخلوقی در نه سالگى، چنان ستایش و تمجید و تقدیس حق نکرد که من کردم. ([48])
دربارة عبادت علی(ع) قلم و زبان از وصف عاجز است. آن حضرت در همان حال که در نهایت شجاعت و نیروی قلب با شمشیر به جنگ با کفار و سرکردة آنها، عمروبن عبدود مشغول بود، دلش پر از مهر و محبت نسبت به مسلمانان و قهر و غضب نسبت به مشرکان بود؛ یعنی مصداق آیة شریفه: )... أشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...(([49]). بعد به کناری رفته و نماز شکر خواند. در این نماز، همة دلش حاضر در بارگاه معبود بود یا آنگاه که پیکانی که در پایش فرو رفته بود، نمیتوانستند آن را بیرون آورند جز در وقت نماز که آنقدر غرق در بندگی حق بود و حضور قلب داشت که جز حق را نمیدید. در این حال پیکان را از پای او بیرون آوردند و آن بندة راستگو، قسم یاد کرد که متوجه نشد. عبادت علی(ع) چنین بود که هزار نخل غرس کرد و پای هر نخل، دو رکعت نماز خواند. در دل شبها با خیرات و صدقات عبادت میکرد و در شکرانة این توفیق باز عبادت مینمود.
حضرت امام علی(ع) که جامع اضداد بود، در عبادت جز خدا را نمیدید و در عین حال برای خدا در رکوع نماز، انگشتر قیمتی و در حال روزه، افطار واجب خود را به مستمندان ایثار میکرد. عابدی بود که شمشیرش برای مبارزه در راه حق، همواره آماده بود و مبارزی بود که جز برای خدا شمشیر نمیزد.
این چنین است که هیچ کس همانند آن حضرت، پس از پیامبر عبادت خدا را نکرد.
حضرت علی(ع) در ایمان، زهد، عبادت و یقین منحصر به فرد بود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: لَو أنّ السمواتِ وَالأرضَ وُضِعَتا فِی کِفَّةٍ وَ وُضِعَ إیمانُ علیٍّ فِی کِفَّةٍ لَرَجَحَ إیمانُ عَلیٍّ([50])؛ اگر آسمانها و زمین را در یک کفة ترازو قرار دهند و ایمان علی(ع) را کفه دیگر، یقیناً ایمان علی(ع) بر آنها فزونی میکند.
امام علی(ع) با عشق و حب قلبی، خدا را عبادت میکرد؛ زیرا عبادت او برای رفع تکلیف نبود، بلکه او محب حقیقی بود و جز جمال دلربای حقیقت، چیزی در نظرش جلوهگر نمیشد.
آن حضرت هنگام وضو گرفتن سرتا پا میلرزید و چون در محراب عبادت میایستاد، رعشه بر اندامش میافتاد و از خوف عظمت الهى، اشک چشمانش بر محاسن شریفش جاری میشد. سجدههای او طولانی و سجدهگاهش همیشه از اشک مرطوب بود.
آن امام همام در تزکیه و تهذیب نفس و سیر مراتب کمال وجودى، یگانه و لوح ضمیرش چون جام جهاننما بود، او به هرچه نگاه میکرد، فقط خدا را میدید: ما رأیتُ شیئاً إلاّ رأیتُ اللهَ قبله و معه و بعده([51]) و نیز فرمودند: لم أعبدْ رَبّاً لم أرِه([52])؛ عبادت نکردم خدایی را که ندیدم.
دعای کمیل که به یکی از اصحاب خودکمیلبن زیاد تعلیم فرموده است، یکی از شاهکارهای روح بلند و ایمان قوی و یقین کامل آن حضرت است که با مضامین و معانی عالی و بدیع، در قالب الفاظ و عبارتی شیوا بیان شده است. گاهی در برابر رحمت واسعة حق سر تا پا امید میشد و زمانی قدرت جبروت خدا، چنان بیم و هراسی در دل حضرت میافکند که به حال تضرع و خشوع میافتاد.
همچنین دعای صباح و نیایشهای دیگر ایشان هر یک حاوی مراتب سوز و گداز، بیم و امید و توجه و خلوص آن حضرت است.
حضرت علیبن الحسین(ع) که از کثرت عبادت و سجدههای طولانی به سجاد و زینالعابدین معروف شده بود، در برابر سؤال دیگران که چرا اینقدر مشقت و رنج بر خود روا میدارى، فرمود: و مَن یقدر علی عبادة علیبن ابیطالب([53])؛ و چه کسی است که بتواند مثل جدم علی(ع) عبادت کند؟.
از ام سعید کنیز حضرت پرسیدند که: حضرت علی(ع) در ماه رمضان بیشتر عبادت میکند یا در سایر ماهها؟، وی گفت: علی(ع) هر شب با خدای خود راز و نیاز میکند و برای او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.
وقتی که آن حضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد به خانه میبردند، نگاهی به محل طلوع فجر افکند و فرمود: ای صبح تو شاهد باش که علی را فقط اکنونبه حکم اجبار دراز کشیده میبینى!.
إنّ قَوماً عَبَدوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إنّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ العَبِیدِ وَ إنّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الأحْرارِ([54]). الهى... ما عَبَدْتُکَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ وَلا خَوْفاً مِن نارِکَ وَلکِنْ وَجَدْتُکَ أهْلاً للعبادة فَعَبَدْتُکَ ([55]).
آرى، او چون خداوند را شایسته عبودیت یافته بود، این چنین عاشقانه و خاضعانه عبادت میکرد.
پینوشت:
[1]. طه20 : 21.
[2]. المفردات، ص 247.
[3]. طه20 : 21.
[4]. سیره نبوی، ص 12 30.
[5]. الأحزاب33 : 21.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 160.
[7]. آل عمران3 : 31.
[8]. کافى، ج 1، ص 183 و 184.
[9]. لطایف معنوى، ص 60 .
[10]. بحارالأنوار، ج 69 ، ص 278.
[11]. نهج البلاغه، حکمت 237.
[12]. همان، خطبه 179.
[13]. همان، خطبه 147.
[14]. الذاریات51 : 56 .
[15]. نهج البلاغه، خطبه 201.
[16]. همان، خطبه 154.
[17]. همان، خطبه 87 .
[18]. همان، حکمت 385.
[19]. همان، حکمت 103 .
[20]. همان، خطبه 103.
[21]. همان، خطبه 204.
[22]. همان، خطبه 99.
[23]. همان، خطبه 161.
[24]. الأنعام6 : 107.
[25]. نهج البلاغه، حکمت 131.
[26]. همان، خطبه 133.
[27]. همان، خطبه 208.
[28]. نهج السعادة، ج 5 ، ص 359.
[29]. نهج البلاغه، خطبه 52 .
[30]. همان، خطبه 83 .
[31]. همان، خطبه 86 .
[32]. همان، خطبه 90.
[33]. همان، خطبه 157.
[34]. همان، خطبه 160.
[35]. همان، خطبه 176.
[36].همان، حکمت 70.
[37]. همان، خطبه 120.
[38]. همان، نامه 31.
[39]. همان، حکمت 312.
[40]. همان، حکمت 193.
[41]. همان، حکمت 279.
[42]. همان، نامه 69 .
[43]. بحارالأنوار، ج 71، ص 321.
[44]. غررالحکم، ص 63 .
[45]. شرح غررالحکم، ص 49.
[46]. همان، ص 381.
[47]. نهج البلاغه، خطبه 185.
[48]. خصایص نسایى، ج 2.
[49]. الفتح48 : 29.
[50]. بحارالأنوار، ج 31، ص 132.
[51]. مفتاح السعادة، ج 1، ص 67 و جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 14، ص 290.
[52]. همان.
[53]. مفتاح السعادة، ج 3، ص 9.
[54]. نهج البلاغه، حکمت 237.
[55]. بحارالأنوار، ج 69، ص 278.