پیوند اخلاق و حقوق خانواده
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
از دیدگاه قرآن کریم، زندگی حقیقی در سرای آخرت تحقق مییابد و زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست[1]، اما تأثیر زندگی دنیوی بر چگونگی حیات جاوید سرای آخرت حتمی است.[2] بر این اساس، یکی از مهم ترین رسالتهای اسلام، کمک به انسان در فراگیری اخلاق و آیین زندگی و تعامل صحیح با خدا، خود و دیگران است؛ به عبارت دیگر یکی از اهداف دین اسلام، به هنجار نمودن رفتار و درمان بیمارهای نفسانی انسان و در نتیجه ایجاد جامعهی مطلوب و برخوردار از موازین صحیح اخلاقی است. در این میان، پای بندی به موازین اخلاقی در خانواده، در مقام کوچک ترین نهاد جامعه از اهمیتی ویژه برخوردار است. این نوشتار پس از مفهوم شناسی اخلاق و حقوق، و بررسی پیوند قواعد حقوقى و اخلاقى، به برخی موارد تأثیر اخلاق در حقوق خانواده اشاره میکند.
1. مفهوم شناسی اخلاق و حقوق
الف. اخلاق؛ از نظر لغوی جمع خُلق و خُلُق است و در معانی سرشت، طبیعت، عادت، خوی و ... به کار میرود[3]. قرآن کریم نیز واژهی خُلُق را به همین معنا به کار برده است: )وَ إِنّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ([4] ؛ به راستی که تو را خویی والاست. البته خوی و سرشت، گاه مانند شجاعت، پسندیده و گاه مانند ترسویى، بد و نکوهیده است.
عالمان اخلاق، معانی اصطلاحی گوناگون برای آن بیان کردهاند. یکی از رایجترین آنها صفات نفسانی است، که در نفس رسوخ کرده و پایدار شده باشد.[5] بنابراین هر گاه فردی گرایش اساسی وجود خود؛ یعنی کمال طلبی را فعال سازد و بدون احتیاج به عامل بیرونی از بدیها کنار رفته و نیکیها را انجام دهد، چنین فردی در حوزهی اخلاق و بهره مند از آن است.[6] برخى، اخلاق را شامل صفات نفسانی غیر پایدار نیز دانستهاند.[7]
ب. حقوق؛ حق در لغت دارای معانی گوناگون؛ از جمله: درستى، ثبوت، وجوب، عدل و داد، حکم مطابق با واقع و امر ضروری به لحاظ اخلاق آمده است. اگر معانی متعدد، متباین باشند؛ حق، مشترک لفظی است، و چنانچه این معانی مصداق معنای واحد باشند؛ حق، مشترک معنوی خواهد بود.[8]
در علوم مختلف، معنای اصطلاحی حق، متفاوت است. یکی از معانی حق در علم حقوق، امتیاز و توانایی است که جامعه برای اعضای خود به وجود میآورد، مانند: حق مالکیت، حق زوجیت، حق ابّوت، حق بنوّت و ...[9]
2. هدف قواعد حقوقی و اخلاقی
قواعد حقوقى، وظیفهی تنظیم و اصلاح رفتار انسان را بر عهده دارد. به عبارت دیگر، هدف قاعدهی حقوقى، ایجاد نظم و آرامش و تحقق بخشی به عدالت در جامعه است. وظیفهی قاعده حقوقی برای رسیدن به این هدف، تنظیم رفتار انسان است، که از آن به وجدان اخلاقی تعبیر میشود. این قواعد، تعیین چگونگی رفتار افراد در جامعه را بر عهده دارد و به همین منظور برخى افعال را مباح و بعض دیگر را امر، و برخى را نهی نام نهادهاند.
اسلام، برای زندگی و حیات انسان نظام اخلاقی قایل است. این نظام به منظور سعادت انسان در دنیا و آخرت برقرار میگردد. سعادت حقیقى؛ احساس سرور و شادابی و آرامش همیشگی و دائمی است. این احساس؛ نتیجهی عقیدهی صحیح، عقل سلیم و قلب مطمئن است؛ زیرا عقیدهی صحیح در سعادت فردی انسان نقش دارد و عقل سلیم، وسیلهای برای معرفت و آشنایی با اسرار وجود و حیات و غیب به شمار میآید و قلب مطمئن نتیجهی ایمان به خداوند است، که با یاد خدا محقق میگردد. قرآن کریم میفرماید: )الّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ ألا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ([10].
البته قواعد اخلاقی اسلام آنگاه منجر به سعادت انسان میشود که هدف از انجام آن، جلب رضای الهی باشد. بنابراین، سعادت کامل انسان با درک رضای الهی میسر خواهد شد؛ زیرا قرآن میفرماید: )ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً ? فَادْخُلِی فِی عِبادِی ? وَ ادْخُلِی جَنّتی([11].
3. پیوند قواعد حقوقى و اخلاقی
هنگام سؤال از پیوست حقوق و اخلاق با یکدیگر سه فرضیه قابل تصور است:
الف. حقوق و اخلاق دو مقوله متباین از یکدیگر و هر یک قلمرو خاص دارد. هیچ رابطهی منطقی بین آنها وجود ندارد. امکان پیوند قواعد حقوقى با قواعد اخلاقی بر حسب اتفاق است.[12]
ب. حقوق و اخلاق با یکدیگر اتحاد دارند و اخلاق، جزیی از حقوق تلقی میگردد و هویتی مستقل ندارد.[13]
ج. هر یک از حقوق و اخلاق دارای هویتی مستقل است، امّا با یکدیگر در تعامل بوده و بر هم اثر میگذارند. بر این اساس با وجود آن که امروزه بین اخلاق و حقوق دوگانگی به وجود آوردهاند، امّا در بسیاری از موارد، قواعد حقوقى دارای پشتوانه اخلاقی است؛ همچنان که اخلاق به صدق و راستى، کمک به نیازمندان و ... امر میکند و از ظلم و تعدی به دیگران و دروغ و امثال آن نهی میکند، در حقوق نیز دروغ گویى؛ اگر چه به صورت کلی جرم انگاری نشده است، اما در موارد خاصی از آن، مانند شهادت دروغ که در نظام اجتماعی مؤثر است جرم انگاری شده است.
در نظام حقوقی اسلام، که بر دیگر نظامهای حقوقی مزیت دارد، میان شؤون مختلف بشر تفکیک و تجزیه وجود ندارد، بلکه همه آنها منظور بوده و به شکل هماهنگ و به صورت قانون به بشریت عرضه شده است؛ به گونهای که اقتصاد اسلام از حقوق، و حقوق آن از اخلاق، و اخلاقش از سیاست، و سیاستش از مقولهی توجه به خدا قابل تفکیک نیست. بنابراین در سیستمی که وحدت، تمامی شؤون فردی و اجتماعی انسان را به عنوان یک واقعیت شامل میشود، نباید در تحلىل مسایل حقوقى، تنها اصول حقوقی جامد را بهره برداری نمود. برای مثال: اگر جرمی با شهادت شهود ثابت گردد، کسانی که برای اثبات جرم گواهی دادهاند باید در اجرای کیفر نیز شرکت نمایند. فلسفه شرکت گواهان در اجرای کیفر، کاشف از هماهنگی میان حقوق و اخلاق بوده و بزرگ ترین عامل آن، وجدان انسانی است؛ زیرا به روشنی آشکار است که هیچ انسان خردمندی با وجود کوچک ترین تردید در ادای شهادت، حاضر به شرکت در مراسم از پای درآوردن انسانی نخواهد شد. این امر دلالت بر هماهنگی اخلاق و حقوق در ایده اسلامی دارد.
همچنین در حقوق اسلامى، که مبتنی بر مبانی انسان شناختی خاص است، اصل آزادی اراده مورد توجه قرار گرفته و خداوند هیچ تکلیف، یا فعالیت همراه با اجبار و اکراه را تأیید نکرده است. این اصل اخلاقى، مبنای تمامی فعالیتهای انسان است و فعالیتهای تحمیلی را بر نمیتابد. در حقوق موضوعه نیز که برگرفته از فقه اسلامی است؛ قانونگذار به صراحت، اکراه و اجبار را موجب رفع مسؤولیت کیفری از مرتکب جرم شمرده است.[14]
در مجموع، اسلام، احکام فرعی عملی خود را با توجه به اصل رأفت و رحمت، مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی و با رعایت دقت در احقاق حق، عدالت و احترام به حقوق مادی و معنوی انسان قرار داده است. قرآن کریم در جاهای مختلف، انسان را به رعایت عدالت توصیه فرموده است:
)یا أیّهَا الّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی ألاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أقْرَبُ لِلتّقْوی وَ اتّقُوا اللّهَ إِنّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ([15]. خداوند در این آیه عدالت انسانهای با ایمان را به تقوای آنها پیوند میدهد؛ بدین معنا که ایمان و عدل مؤمن در اخلاقش متبلور میگردد.
انسان از سه جهت باید عدالت را رعایت کند؛ در رابطه با خدا، خود و دیگران.
رعایت عدالت نسبت به دیگران به صورتهای مختلف متبلور میگردد. برای مثال، لازمهی رعایت عدالت نسبت به همسر، خوشرفتاری و رعایت حقوق اوست. این امر در مورد فرزندان، با تربیت و تشویق آنها به عبادت و بندگی خداوند و پرهیز از تبعیض بین آنها محقق میگردد. نسبت به خویشان نیز، با رعایت انصاف تحقق مییابد.
بنابراین عدالت، یک ارزش اخلاقی است که رعایت آن چنان که گذشت در همه شؤون زندگی فردی و اجتماعی انسان لازم و ضروری است. در این میان توجه به اخلاق در خانواده در مقام کوچک ترین نهاد جامعه از اهمیتی ویژه برخوردار است.
اینک برخى از موارد تأثیر اخلاق در حقوق خانواده را بررسی میکنیم:
الف. اخلاق جنسى؛ اخلاق جنسى، در بردارنده مباحثی است، که حول محور غریزه جنسی و مسایل وابسته به آن شکل میگیرد؛ از قبیل: ضرورت، یا نبود ضرورت کنترل غریزه جنسى، حیا، پوشش و حجاب، وفاداری همسران، حرمت زنا و مانند آن.
دربارهی علاقه و غریزه سه دیدگاه افراط، تفریط و اعتدال وجود دارد. از منظر تفریط، این غریزه ذاتاً زشت و پلید و عامل اصلی تباهی فرد و جامعه به شمار میرود.[16] دیدگاه افراطى، متضاد با دیدگاه یاد شده است؛ چرا که ریشه همه بدبختیها و پلیدیها را در سرکوب غریزه جنسی میداند. سفارش پیروان این دیدگاه بر حذف محدویتها و نابود سازی عفت است، تا در نتیجهی آن، دلها آرام گیرد و نظم اجتماعی برقرار گردد و بیماریهای روانی رخت بربندد.[17]
از دیدگاه اسلام، غریزه جنسى؛ وسیلهای برای تداوم زندگی و تضمین کنندهی بقای نوع بشر است. بهرهمندی مشروع از این غریزه یکی از اسباب تکامل معنوی انسان به شمار میآید؛ به همین دلىل اسلام از یک سو با رهبانیت و ریاضتهای افراطی برای مبارزه با غریزه جنسى مخالف است و از دیگر سو، بیبند و باری جنسی را به شدت نهی کرده است.[18] و برای ارضای این غریزه؛ همچون سایر غرایز، حدود و شرایط وضع نموده و نادیده گرفتن این محدودیتها را در هیچ شرایطی مجاز نمیداند.
سامان بخشی به روابط جنسى، از مهم ترین وظایف اخلاق اسلامی به شمار میرود. قرآن کریم علاقه همسران را به یکدیگر از نشانههای وجود خدا یاد میکند.[19] علامه طباطبایی(ره) در این باره میفرماید: هر یک از زن و مرد به تنهایی ناقص و محتاج به دیگری است و از مجموع آن دو، یک واحد تام به وجود میآید، که هرگاه به او رسید، آرامش پیدا میکند؛ زیرا هر موجود ناقصى، مشتاق آن است که به کمال خود دست یابد.[20]
نظام حقوقی اسلام در جایگاه دین اعتدال و نه همچون سایر ادیان که راه افراط و تفریط را پیمودهاند با این اعتقاد که نه میتوان این خواستهی غریزی و طبیعی بشر را سرکوب کرد که نتیجه آن بروز ناراحتیهای روحی و روانی و اضطرابهای اجتماعی است و نه میتوان آن را آزاد و بی قید و شرط رها نمود؛ چرا که سرانجام آن، آسیب بنیانهای اخلاقی و اجتماعی و فروپاشی کانون خانوادههاست، علاقه جنسی را نه تنها با معنویت درتضاد نمیداند، بلکه در راستای رسیدن به کمال انسانی و از موجبات آرامش روحی بر میشمرد؛ مشروط به آن که با فضایل اخلاقى، مانند: حیا، عفاف و غیرت همراه گردد، و از افراط و تفریط پرهیز شود.
ب. اخلاق در زندگی مشترک؛ یکی از عوامل مؤثر در پایداری زندگی مشترک، رفق، مدارا و حسن معاشرت است. خوی نرم، اخلاق خوش و شکیب داشتن دیگران، نه تنها در زندگی اجتماعى، بلکه در کانون خانواده نیز، از اهمیت ویژه برخوردار است؛ همچنان که این امر در آیات و روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است. قرآن کریم میفرماید: )... وَ عاشِرُوهُنّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنّ فَعَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْرًا کَثیرًا([21]. قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران نیز مقرر میدارد: زن و شوهر، مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند.[22]
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: مُداراةُ النّاسِ نصفُ الإیمانِ و الرّفقُ بِهِم نِصفُ العَیْشِ[23] ؛ مدارا با مردم، نیمی از ایمان و نرم خویی با آنان، نیمی از زندگی است.
آن حضرت پس از ازدواج دخترگرامیاش سفارشهایی به او و همسرش نمود؛ از جمله به حضرت زهرا(س) فرمود: یا بنیةُ نِعمَ الزوّجُ زوجُکِ لاتَعصی لَه أمراً؛ دخترم! شوهرت، خوب شوهری است. با او در هیچ فرمانی مخالفت نکن. و نیز خطاب به امیرمؤمنان(ع) فرمود: أدخُل بَیتکِ وألطفِ بِزَوْجَتِکَ و أرفُقْ بها، فإنّ فاطمةَ بضعة منّى...؛ به خانهات داخل شو و با همسرت خوشرفتاری کن و با او مهربان باش که فاطمه پارهی تن من است.[24]
امیر مؤمنان(ع) فرمود: فواللهِ ما أغْضَبْتُها، و لاَ أکرَهتُها عَلى أمرٍ حتّی قَبَضَهَا اللهُ عزّوجلَّ وَلا أغضَبْتَنِى، ولا عَصَتْ لِی أمراً، و لَقَدْ کُنْتُ أنظُر إلیها فَتنکَشِفُ عنّی الهُمُومُ و الأحزان؛ به خدا سوگند که تا هنگام از دنیا رفتن فاطمه، او را به خشم نیاوردم و او را وادار به انجام کاری نکردم، او نیز مرا به خشم نیاورد و دستوری از من را سرپیچی ننمود. به او مینگریستم؛ در حالی که ناراحتیها و غصهها از من زدوده میشد.[25]
مدارا، موجب جلب محبت میشود و زندگی مشترک را از اضطراب و آشفتگی درونی و ناسازگاری دور میسازد، و وسیلهی بقا و پایداری زندگی میگردد. با مدارا میتوان زمینههای تعارض را که به صورت طبیعی و نتیجهی سلایق متفاوت است کوتاه، یا برچید. البته مدارا به معنای بی تفاوتی در زمینهی اوامر و نواهی الهی نیست، بلکه در راستای عمل به فرامین ارزشمند الهی است؛ همچنان که خدای متعال در برخورد با زنانی که بیم نافرمانی آنان میرود، امر به خوش رفتاری و مدارا نموده و میفرماید: )وَالّتی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ([26]؛ زنانی را که از بیفرمانی آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید.
به همین دلیل حضرت علی(ع) در نامه به فرزند گرامیاش مینویسد: إنَّ المَرأةَ رَیحانَةٌ وَلَیْسَتْ بِقَهْرِمانَةٍ[27] زن؛ همچون گلی است که باید رعایت حال او را نمود و نباید همانند قهرمان با او برخورد کرد.
ج. موازین اخلاقی در چند همسرى؛[28]
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: )وَ إِنْ خِفْتُمْ ألاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ ألاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أوْ ما مَلَکَتْ أیْمانُکُمْ ذلِکَ أدْنی ألاّ تَعُولُوا([29]؛ و اگر در اجرای عدالت میان دختران یتیم بیمناکید، هرچه از زنان [دیگر] که شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنی گیرید. پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، به یک [زن آزاد]، یا به آنچه ]از کنیزان] مالک شدهاید [اکتفا کنید]. این [خوددارى]؛ نزدیکتر است تا به ستم گرایید [و بیهوده عیالوار گردید].
جوازو نه وجوب قانون تعدد زوجات در اسلام، مانند دیگر احکام آن مطابق عقل و منطق است. توجه به مسایلى؛ همچون تفاوت سن بلوغ دختران و پسران، حتی در صورت تساوی متولدین پسر و دختر در هر سال، و نیز، مواجههی مردان با حوادث و پیشامدهایی مانند: جنگ، مرگ و میر در تصادفات جادهاى، کار در معدن و ...؛ باعث میشود تا آمار زنان آمادهی ازدواج بیش از مردان باشد از اینرو اسلام برای حفظ عفت عمومی و برقراری نظام اخلاقى، چارهی کار را در جواز چند همسری میجوید که چه بسا تحریم آن به جایز شمردن اعمال منافی عفت و آلوده شدن دامن عدهای از زنان بیانجامد.
توجه به این نکته ضروری است، که نظام حقوق خانواده در اسلام، چند همسری مردان را با ضابطه و شرط، مجاز شمرده است؛ به گونهای که چند همسرى، محدود به موارد اندک میگردد؛ زیرا از نظر قرآن کریم، رعایت عدالت بین همسران از چنان اهمیتی برخوردار است، که اگر مردی اطمینان به رعایت عدالت بین همسران خود نداشته باشد، حق انتخاب چند همسر را نخواهد داشت.[30]
عدالت، مفهومی اخلاقی است، و چند همسری با این شرط اخلاقی محکم به جای آن که وسیلهای برای هوسرانی مرد باشد، شکل انجام وظیفه به خود میگیرد و چنانچه مرد بین همسران خود، تبعیض قایل شود و با آنان به عدالت رفتار ننماید، براساس روایات، در آخرت مجازات خواهد شد.[31]
همچنین زنانی که تحمل ازدواج مجدد همسر خویش را ندارند، میتوانند با استفاده از شرط ضمن عقد، اختیار مرد را در این زمینه محدود سازند.
د. موازین اخلاقی در طلاق؛ علامه طباطبایی(ره) میفرماید: مسأله طلاق از افتخارات شریعت اسلامی است. اسلام، مطابق فرمان فطرت، طلاق را جایز شمرده است؛ زیرا هیچ دلیل فطری بر منع طلاق وجود ندارد.[32]
اسلام، طلاق را آخرین راه چاره برای حل مشکل ناسازگاری بین زن و شوهر میداند. به نظر استاد شهید آیةالله مطهری(ره) زندگی زناشویی یک علقه طبیعی است، که اساس آن بر محبت و یگانگی و همدلی استوار گردیده، نه قراردادی مبتنی بر همکاری و رفاقت، که در اولى نمیتوان با زور و اجبار قانونى، دو نفر را وادار به دوست داشتن یکدیگر کرد تا برای هم فداکاری کنند.[33]
با وجود تجویز طلاق در اسلام، مبغوضترین حلال معرفی شده است. امام صادق(ع) میفرماید: هیچ حلالی مانند طلاق مبغوض و منفور پیشگاه الهی نیست. خداوند، مردانی را که زنان خود را بدون دلیل و تحت تأثیر هوای زودگذر طلاق میدهند، دشمن میدارد.[34]
علامه طبرسی(ره) در کتاب مکارم الأخلاق از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که آن حضرت فرمود: ازدواج کنید، ولی طلاق ندهید؛ زیرا عرش الهی از طلاق به لرزه در میآید.[35]
اسلام برای استحکام بنیان خانواده و استمرار پیوند صمیمانه بین همسران، اهمیت فوق العادهای قایل است و برای جلوگیری از انحلال پیوند زوجیت، راه حل عملی نشان میدهد. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: )وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا (.[36] ؛ و اگر از جدایی میان آن دو [: زن و شوهر] بیم دارید، پس داوری از خانوادهی آن [شوهر] و داوری از خانوادهی آن [زن] تعیین کنید. اگر سرِ سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آرى! خدا، دانای آگاه است.
هنگام شدت یافتن تنفر و ناسازگاری بین زن و شوهر، طلاق با شرایط آن در اسلام تجویز شده است، اما برای شوهران که طلاق در اختیار آنان است[37] وظیفه اخلاقی ترسیم نموده است و آنان را از تعدی به حقوق همسران منع کرده است: )الطّلاقُ مَرّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أوْ تَسْریحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلّ لَکُمْ أنْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنّ شَیْئًا إِلاّ أنْ یَخافا ألاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ ألاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ([38].
حق طلاقو رجوع دو نوبت بیش نیست. پس از آن، نگهداری به شایستگى، یا رها کردن به نیکی است. و نیز میفرماید: )وَ إِذا طَلّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أجَلَهُنّ فَأمْسِکُوهُنّ بِمَعْرُوفٍ أوْ سَرِّحُوهُنّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنّ ضِرارًا لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتّخِذُوا آیاتِ اللّهِ هُزُوًا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أنّ اللّهَ بِکُلّ ِ شَیْ ءٍ عَلیمٌ([39] ؛ و چون زنان را طلاق گفتید، و به پایان عدّهی خویش رسیدند، پس به خوبی نگاهشان دارید، یا به خوبی آزادشان کنید. و[لى] آنان را برای ]آزار و] زیان رساندن [به ایشان] نگاه مدارید تا [به حقوقشان] تعدّی کنید. و هر کس چنین کند، قطعاً بر خود ستم نموده است. و آیات خدا را به ریشخند مگیرید، و نعمت خدا را بر خود و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده و به ]وسیلهى] آن به شما اندرز میدهد، به یاد آورید؛ و از خدا پروا داشته باشید، و بدانید که خدا به هر چیز داناست.
در آیات فوق معاشرت به معروف، یک تکلىف شرعی برای مردان تلقی شده است؛ بنابراین در ادامه زندگی زناشویی باید وظایف خود را در قبال همسر به خوبی و شایستگی انجام دهد و چنانچه بخواهد از همسرش جدا شود، باید آن را نیز به نیکی و شایستگی تمام نماید.
نکته دیگری که از بررسی آیات آشکار میگردد؛ این است، که توصیه به معروف؛ سفارش به رعایت مسایل اخلاقی در عمل به تکلىف است؛ زیرا خصوصیات معنایی معروف در بردارنده این پیام است، که قواعد حقوقى در قلمرو خانواده باید رنگ اخلاقی بگیرد؛ زیرا بدون رعایت جنبههای اخلاقی هر چند به حقوق و تکالىف همسران توجه دقیق شود سعادت خانواده تأمین و تضمین نمیشود.
گذشته از این؛ اسلام به منظور جلوگیری از انحلال کانون خانواده و بازگشت زن به این محیط، اجرای صیغه طلاق[40] را موجب قطع کلى پیوند زناشویی نمیداند، بلکه مرد میتواند قبل از انقضای عده، زن را بی هیچ تشریفاتی به زندگی زناشویی بازگرداند. این فرصت، زمانی مناسب برای حل اختلاف همسران است.
با توجه به موارد بررسی شده، میتوان گفت:
حقوق خانواده مبتنی بر ارزشهای اخلاقی است. در این کانون مقدس، حقوق و اخلاق آنچنان به یکدیگر آمیخته است، که یکی از دیگری قابل تشخیص نیست. خوشرفتارى، مهر و محبت، احترام به یکدیگر و رعایت حقوق و تکالىف از سوی زن و شوهر، خاستگاهی جز اخلاق اسلامی و پای بندی به اصول آن ندارد؛ به همین دلىل تأثیراخلاق در حقوق خانواده بیش از دیگر شاخههای حقوق است.
پینوشت:
[1] . العنکبوت29 : 64 .
[2] . الإسراء17 : 72.
[3] . لسان العرب، ج10، ماده خلق.
[4] . القلم68 : 4.
[5] . ابن مسکویه، تهذیب الأخلاق، ص36.
[6] . علامه محمد تقی جعفرى، اخلاق و مذهب، ص65.
[7] . یحیی بن عدى، تهذیب الأخلاق، ص47.
[8] . الغروی الإصفهانى، حاشیة المکاسب، ج1، ص9.
[9] . ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ج3، ص421.
[10] . الرعد13 : 28.
[11] . الفجر89 : 30 28.
[12] . هانس کلسن، النظریة المحضة فی القانون، ترجمه اکرم الوترى، ص157.
[13] . ژوسران؛ به نقل از ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ج1، ص568.
[14] . ر.ک: قانون مجازات اسلامى، مواد54، 67، 166، بند سه از ماده 198 و ...
[15] . المائده5 : 8 .
[16] . جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص171.
[17] . مرتضی مطهرى، اخلاق جنسى، ص46.
[18]. اَعدی عدوٍٍّ للمرء غَضَبه و شهوتُه فَمن مَلَکَها عَظُمت درجَتُه و بَلَغَ غایَتُهُ؛ جامع احادیث شیعه، ج 13، ص 467.
[19] . الروم30 : 21.
[20] . تفسیر المیزان، ج16، ص165.
[21] . النساء4 : 19.
[22] . قانون مدنى، ماده 1103.
[23] . اصول کافى، ج2، ص117 و بحارالأنوار، ج 74، ص 147 و ج 77، ص 440
[24] . بحارالانوار، ج43، ص132.
[25] . همان، ص134.
[26] . النساء4 : 34.
[27] . نهج البلاغه، نامه31.
[28] . تعدد زوجات.
[29] . النساء4 : 3.
[30] . النساء4 : 3.
[31] . وسایل الشیعه، ج 21، ص 342.
[32] . تفسیر المیزان، ج 2، ص 278.
[33] . ر.ک؛ نظام حقوق زن در اسلام، بحث حق طلاق.
[34] . وسایل الشیعه، ج 22، ص 8 ، ح 5.
[35] . همان، ح 7.
[36] . النساء4 : 35.
[37] . براساس تبصره ماده 1133 قانون مدنى، الحاقی 19/8/1381؛ زن، همانند مرد میتواند از دادگاه تقاضای طلاق نماید.
[38] . البقره2 : 229.
[39] . البقره2 : 231.
[40] . منظور طلاق رجعی است.
1. مفهوم شناسی اخلاق و حقوق
الف. اخلاق؛ از نظر لغوی جمع خُلق و خُلُق است و در معانی سرشت، طبیعت، عادت، خوی و ... به کار میرود[3]. قرآن کریم نیز واژهی خُلُق را به همین معنا به کار برده است: )وَ إِنّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ([4] ؛ به راستی که تو را خویی والاست. البته خوی و سرشت، گاه مانند شجاعت، پسندیده و گاه مانند ترسویى، بد و نکوهیده است.
عالمان اخلاق، معانی اصطلاحی گوناگون برای آن بیان کردهاند. یکی از رایجترین آنها صفات نفسانی است، که در نفس رسوخ کرده و پایدار شده باشد.[5] بنابراین هر گاه فردی گرایش اساسی وجود خود؛ یعنی کمال طلبی را فعال سازد و بدون احتیاج به عامل بیرونی از بدیها کنار رفته و نیکیها را انجام دهد، چنین فردی در حوزهی اخلاق و بهره مند از آن است.[6] برخى، اخلاق را شامل صفات نفسانی غیر پایدار نیز دانستهاند.[7]
ب. حقوق؛ حق در لغت دارای معانی گوناگون؛ از جمله: درستى، ثبوت، وجوب، عدل و داد، حکم مطابق با واقع و امر ضروری به لحاظ اخلاق آمده است. اگر معانی متعدد، متباین باشند؛ حق، مشترک لفظی است، و چنانچه این معانی مصداق معنای واحد باشند؛ حق، مشترک معنوی خواهد بود.[8]
در علوم مختلف، معنای اصطلاحی حق، متفاوت است. یکی از معانی حق در علم حقوق، امتیاز و توانایی است که جامعه برای اعضای خود به وجود میآورد، مانند: حق مالکیت، حق زوجیت، حق ابّوت، حق بنوّت و ...[9]
2. هدف قواعد حقوقی و اخلاقی
قواعد حقوقى، وظیفهی تنظیم و اصلاح رفتار انسان را بر عهده دارد. به عبارت دیگر، هدف قاعدهی حقوقى، ایجاد نظم و آرامش و تحقق بخشی به عدالت در جامعه است. وظیفهی قاعده حقوقی برای رسیدن به این هدف، تنظیم رفتار انسان است، که از آن به وجدان اخلاقی تعبیر میشود. این قواعد، تعیین چگونگی رفتار افراد در جامعه را بر عهده دارد و به همین منظور برخى افعال را مباح و بعض دیگر را امر، و برخى را نهی نام نهادهاند.
اسلام، برای زندگی و حیات انسان نظام اخلاقی قایل است. این نظام به منظور سعادت انسان در دنیا و آخرت برقرار میگردد. سعادت حقیقى؛ احساس سرور و شادابی و آرامش همیشگی و دائمی است. این احساس؛ نتیجهی عقیدهی صحیح، عقل سلیم و قلب مطمئن است؛ زیرا عقیدهی صحیح در سعادت فردی انسان نقش دارد و عقل سلیم، وسیلهای برای معرفت و آشنایی با اسرار وجود و حیات و غیب به شمار میآید و قلب مطمئن نتیجهی ایمان به خداوند است، که با یاد خدا محقق میگردد. قرآن کریم میفرماید: )الّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ ألا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ([10].
البته قواعد اخلاقی اسلام آنگاه منجر به سعادت انسان میشود که هدف از انجام آن، جلب رضای الهی باشد. بنابراین، سعادت کامل انسان با درک رضای الهی میسر خواهد شد؛ زیرا قرآن میفرماید: )ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً ? فَادْخُلِی فِی عِبادِی ? وَ ادْخُلِی جَنّتی([11].
3. پیوند قواعد حقوقى و اخلاقی
هنگام سؤال از پیوست حقوق و اخلاق با یکدیگر سه فرضیه قابل تصور است:
الف. حقوق و اخلاق دو مقوله متباین از یکدیگر و هر یک قلمرو خاص دارد. هیچ رابطهی منطقی بین آنها وجود ندارد. امکان پیوند قواعد حقوقى با قواعد اخلاقی بر حسب اتفاق است.[12]
ب. حقوق و اخلاق با یکدیگر اتحاد دارند و اخلاق، جزیی از حقوق تلقی میگردد و هویتی مستقل ندارد.[13]
ج. هر یک از حقوق و اخلاق دارای هویتی مستقل است، امّا با یکدیگر در تعامل بوده و بر هم اثر میگذارند. بر این اساس با وجود آن که امروزه بین اخلاق و حقوق دوگانگی به وجود آوردهاند، امّا در بسیاری از موارد، قواعد حقوقى دارای پشتوانه اخلاقی است؛ همچنان که اخلاق به صدق و راستى، کمک به نیازمندان و ... امر میکند و از ظلم و تعدی به دیگران و دروغ و امثال آن نهی میکند، در حقوق نیز دروغ گویى؛ اگر چه به صورت کلی جرم انگاری نشده است، اما در موارد خاصی از آن، مانند شهادت دروغ که در نظام اجتماعی مؤثر است جرم انگاری شده است.
در نظام حقوقی اسلام، که بر دیگر نظامهای حقوقی مزیت دارد، میان شؤون مختلف بشر تفکیک و تجزیه وجود ندارد، بلکه همه آنها منظور بوده و به شکل هماهنگ و به صورت قانون به بشریت عرضه شده است؛ به گونهای که اقتصاد اسلام از حقوق، و حقوق آن از اخلاق، و اخلاقش از سیاست، و سیاستش از مقولهی توجه به خدا قابل تفکیک نیست. بنابراین در سیستمی که وحدت، تمامی شؤون فردی و اجتماعی انسان را به عنوان یک واقعیت شامل میشود، نباید در تحلىل مسایل حقوقى، تنها اصول حقوقی جامد را بهره برداری نمود. برای مثال: اگر جرمی با شهادت شهود ثابت گردد، کسانی که برای اثبات جرم گواهی دادهاند باید در اجرای کیفر نیز شرکت نمایند. فلسفه شرکت گواهان در اجرای کیفر، کاشف از هماهنگی میان حقوق و اخلاق بوده و بزرگ ترین عامل آن، وجدان انسانی است؛ زیرا به روشنی آشکار است که هیچ انسان خردمندی با وجود کوچک ترین تردید در ادای شهادت، حاضر به شرکت در مراسم از پای درآوردن انسانی نخواهد شد. این امر دلالت بر هماهنگی اخلاق و حقوق در ایده اسلامی دارد.
همچنین در حقوق اسلامى، که مبتنی بر مبانی انسان شناختی خاص است، اصل آزادی اراده مورد توجه قرار گرفته و خداوند هیچ تکلیف، یا فعالیت همراه با اجبار و اکراه را تأیید نکرده است. این اصل اخلاقى، مبنای تمامی فعالیتهای انسان است و فعالیتهای تحمیلی را بر نمیتابد. در حقوق موضوعه نیز که برگرفته از فقه اسلامی است؛ قانونگذار به صراحت، اکراه و اجبار را موجب رفع مسؤولیت کیفری از مرتکب جرم شمرده است.[14]
در مجموع، اسلام، احکام فرعی عملی خود را با توجه به اصل رأفت و رحمت، مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی و با رعایت دقت در احقاق حق، عدالت و احترام به حقوق مادی و معنوی انسان قرار داده است. قرآن کریم در جاهای مختلف، انسان را به رعایت عدالت توصیه فرموده است:
)یا أیّهَا الّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی ألاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أقْرَبُ لِلتّقْوی وَ اتّقُوا اللّهَ إِنّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ([15]. خداوند در این آیه عدالت انسانهای با ایمان را به تقوای آنها پیوند میدهد؛ بدین معنا که ایمان و عدل مؤمن در اخلاقش متبلور میگردد.
انسان از سه جهت باید عدالت را رعایت کند؛ در رابطه با خدا، خود و دیگران.
رعایت عدالت نسبت به دیگران به صورتهای مختلف متبلور میگردد. برای مثال، لازمهی رعایت عدالت نسبت به همسر، خوشرفتاری و رعایت حقوق اوست. این امر در مورد فرزندان، با تربیت و تشویق آنها به عبادت و بندگی خداوند و پرهیز از تبعیض بین آنها محقق میگردد. نسبت به خویشان نیز، با رعایت انصاف تحقق مییابد.
بنابراین عدالت، یک ارزش اخلاقی است که رعایت آن چنان که گذشت در همه شؤون زندگی فردی و اجتماعی انسان لازم و ضروری است. در این میان توجه به اخلاق در خانواده در مقام کوچک ترین نهاد جامعه از اهمیتی ویژه برخوردار است.
اینک برخى از موارد تأثیر اخلاق در حقوق خانواده را بررسی میکنیم:
الف. اخلاق جنسى؛ اخلاق جنسى، در بردارنده مباحثی است، که حول محور غریزه جنسی و مسایل وابسته به آن شکل میگیرد؛ از قبیل: ضرورت، یا نبود ضرورت کنترل غریزه جنسى، حیا، پوشش و حجاب، وفاداری همسران، حرمت زنا و مانند آن.
دربارهی علاقه و غریزه سه دیدگاه افراط، تفریط و اعتدال وجود دارد. از منظر تفریط، این غریزه ذاتاً زشت و پلید و عامل اصلی تباهی فرد و جامعه به شمار میرود.[16] دیدگاه افراطى، متضاد با دیدگاه یاد شده است؛ چرا که ریشه همه بدبختیها و پلیدیها را در سرکوب غریزه جنسی میداند. سفارش پیروان این دیدگاه بر حذف محدویتها و نابود سازی عفت است، تا در نتیجهی آن، دلها آرام گیرد و نظم اجتماعی برقرار گردد و بیماریهای روانی رخت بربندد.[17]
از دیدگاه اسلام، غریزه جنسى؛ وسیلهای برای تداوم زندگی و تضمین کنندهی بقای نوع بشر است. بهرهمندی مشروع از این غریزه یکی از اسباب تکامل معنوی انسان به شمار میآید؛ به همین دلىل اسلام از یک سو با رهبانیت و ریاضتهای افراطی برای مبارزه با غریزه جنسى مخالف است و از دیگر سو، بیبند و باری جنسی را به شدت نهی کرده است.[18] و برای ارضای این غریزه؛ همچون سایر غرایز، حدود و شرایط وضع نموده و نادیده گرفتن این محدودیتها را در هیچ شرایطی مجاز نمیداند.
سامان بخشی به روابط جنسى، از مهم ترین وظایف اخلاق اسلامی به شمار میرود. قرآن کریم علاقه همسران را به یکدیگر از نشانههای وجود خدا یاد میکند.[19] علامه طباطبایی(ره) در این باره میفرماید: هر یک از زن و مرد به تنهایی ناقص و محتاج به دیگری است و از مجموع آن دو، یک واحد تام به وجود میآید، که هرگاه به او رسید، آرامش پیدا میکند؛ زیرا هر موجود ناقصى، مشتاق آن است که به کمال خود دست یابد.[20]
نظام حقوقی اسلام در جایگاه دین اعتدال و نه همچون سایر ادیان که راه افراط و تفریط را پیمودهاند با این اعتقاد که نه میتوان این خواستهی غریزی و طبیعی بشر را سرکوب کرد که نتیجه آن بروز ناراحتیهای روحی و روانی و اضطرابهای اجتماعی است و نه میتوان آن را آزاد و بی قید و شرط رها نمود؛ چرا که سرانجام آن، آسیب بنیانهای اخلاقی و اجتماعی و فروپاشی کانون خانوادههاست، علاقه جنسی را نه تنها با معنویت درتضاد نمیداند، بلکه در راستای رسیدن به کمال انسانی و از موجبات آرامش روحی بر میشمرد؛ مشروط به آن که با فضایل اخلاقى، مانند: حیا، عفاف و غیرت همراه گردد، و از افراط و تفریط پرهیز شود.
ب. اخلاق در زندگی مشترک؛ یکی از عوامل مؤثر در پایداری زندگی مشترک، رفق، مدارا و حسن معاشرت است. خوی نرم، اخلاق خوش و شکیب داشتن دیگران، نه تنها در زندگی اجتماعى، بلکه در کانون خانواده نیز، از اهمیت ویژه برخوردار است؛ همچنان که این امر در آیات و روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است. قرآن کریم میفرماید: )... وَ عاشِرُوهُنّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنّ فَعَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْرًا کَثیرًا([21]. قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران نیز مقرر میدارد: زن و شوهر، مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند.[22]
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: مُداراةُ النّاسِ نصفُ الإیمانِ و الرّفقُ بِهِم نِصفُ العَیْشِ[23] ؛ مدارا با مردم، نیمی از ایمان و نرم خویی با آنان، نیمی از زندگی است.
آن حضرت پس از ازدواج دخترگرامیاش سفارشهایی به او و همسرش نمود؛ از جمله به حضرت زهرا(س) فرمود: یا بنیةُ نِعمَ الزوّجُ زوجُکِ لاتَعصی لَه أمراً؛ دخترم! شوهرت، خوب شوهری است. با او در هیچ فرمانی مخالفت نکن. و نیز خطاب به امیرمؤمنان(ع) فرمود: أدخُل بَیتکِ وألطفِ بِزَوْجَتِکَ و أرفُقْ بها، فإنّ فاطمةَ بضعة منّى...؛ به خانهات داخل شو و با همسرت خوشرفتاری کن و با او مهربان باش که فاطمه پارهی تن من است.[24]
امیر مؤمنان(ع) فرمود: فواللهِ ما أغْضَبْتُها، و لاَ أکرَهتُها عَلى أمرٍ حتّی قَبَضَهَا اللهُ عزّوجلَّ وَلا أغضَبْتَنِى، ولا عَصَتْ لِی أمراً، و لَقَدْ کُنْتُ أنظُر إلیها فَتنکَشِفُ عنّی الهُمُومُ و الأحزان؛ به خدا سوگند که تا هنگام از دنیا رفتن فاطمه، او را به خشم نیاوردم و او را وادار به انجام کاری نکردم، او نیز مرا به خشم نیاورد و دستوری از من را سرپیچی ننمود. به او مینگریستم؛ در حالی که ناراحتیها و غصهها از من زدوده میشد.[25]
مدارا، موجب جلب محبت میشود و زندگی مشترک را از اضطراب و آشفتگی درونی و ناسازگاری دور میسازد، و وسیلهی بقا و پایداری زندگی میگردد. با مدارا میتوان زمینههای تعارض را که به صورت طبیعی و نتیجهی سلایق متفاوت است کوتاه، یا برچید. البته مدارا به معنای بی تفاوتی در زمینهی اوامر و نواهی الهی نیست، بلکه در راستای عمل به فرامین ارزشمند الهی است؛ همچنان که خدای متعال در برخورد با زنانی که بیم نافرمانی آنان میرود، امر به خوش رفتاری و مدارا نموده و میفرماید: )وَالّتی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ([26]؛ زنانی را که از بیفرمانی آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید.
به همین دلیل حضرت علی(ع) در نامه به فرزند گرامیاش مینویسد: إنَّ المَرأةَ رَیحانَةٌ وَلَیْسَتْ بِقَهْرِمانَةٍ[27] زن؛ همچون گلی است که باید رعایت حال او را نمود و نباید همانند قهرمان با او برخورد کرد.
ج. موازین اخلاقی در چند همسرى؛[28]
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: )وَ إِنْ خِفْتُمْ ألاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ ألاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أوْ ما مَلَکَتْ أیْمانُکُمْ ذلِکَ أدْنی ألاّ تَعُولُوا([29]؛ و اگر در اجرای عدالت میان دختران یتیم بیمناکید، هرچه از زنان [دیگر] که شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنی گیرید. پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، به یک [زن آزاد]، یا به آنچه ]از کنیزان] مالک شدهاید [اکتفا کنید]. این [خوددارى]؛ نزدیکتر است تا به ستم گرایید [و بیهوده عیالوار گردید].
جوازو نه وجوب قانون تعدد زوجات در اسلام، مانند دیگر احکام آن مطابق عقل و منطق است. توجه به مسایلى؛ همچون تفاوت سن بلوغ دختران و پسران، حتی در صورت تساوی متولدین پسر و دختر در هر سال، و نیز، مواجههی مردان با حوادث و پیشامدهایی مانند: جنگ، مرگ و میر در تصادفات جادهاى، کار در معدن و ...؛ باعث میشود تا آمار زنان آمادهی ازدواج بیش از مردان باشد از اینرو اسلام برای حفظ عفت عمومی و برقراری نظام اخلاقى، چارهی کار را در جواز چند همسری میجوید که چه بسا تحریم آن به جایز شمردن اعمال منافی عفت و آلوده شدن دامن عدهای از زنان بیانجامد.
توجه به این نکته ضروری است، که نظام حقوق خانواده در اسلام، چند همسری مردان را با ضابطه و شرط، مجاز شمرده است؛ به گونهای که چند همسرى، محدود به موارد اندک میگردد؛ زیرا از نظر قرآن کریم، رعایت عدالت بین همسران از چنان اهمیتی برخوردار است، که اگر مردی اطمینان به رعایت عدالت بین همسران خود نداشته باشد، حق انتخاب چند همسر را نخواهد داشت.[30]
عدالت، مفهومی اخلاقی است، و چند همسری با این شرط اخلاقی محکم به جای آن که وسیلهای برای هوسرانی مرد باشد، شکل انجام وظیفه به خود میگیرد و چنانچه مرد بین همسران خود، تبعیض قایل شود و با آنان به عدالت رفتار ننماید، براساس روایات، در آخرت مجازات خواهد شد.[31]
همچنین زنانی که تحمل ازدواج مجدد همسر خویش را ندارند، میتوانند با استفاده از شرط ضمن عقد، اختیار مرد را در این زمینه محدود سازند.
د. موازین اخلاقی در طلاق؛ علامه طباطبایی(ره) میفرماید: مسأله طلاق از افتخارات شریعت اسلامی است. اسلام، مطابق فرمان فطرت، طلاق را جایز شمرده است؛ زیرا هیچ دلیل فطری بر منع طلاق وجود ندارد.[32]
اسلام، طلاق را آخرین راه چاره برای حل مشکل ناسازگاری بین زن و شوهر میداند. به نظر استاد شهید آیةالله مطهری(ره) زندگی زناشویی یک علقه طبیعی است، که اساس آن بر محبت و یگانگی و همدلی استوار گردیده، نه قراردادی مبتنی بر همکاری و رفاقت، که در اولى نمیتوان با زور و اجبار قانونى، دو نفر را وادار به دوست داشتن یکدیگر کرد تا برای هم فداکاری کنند.[33]
با وجود تجویز طلاق در اسلام، مبغوضترین حلال معرفی شده است. امام صادق(ع) میفرماید: هیچ حلالی مانند طلاق مبغوض و منفور پیشگاه الهی نیست. خداوند، مردانی را که زنان خود را بدون دلیل و تحت تأثیر هوای زودگذر طلاق میدهند، دشمن میدارد.[34]
علامه طبرسی(ره) در کتاب مکارم الأخلاق از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که آن حضرت فرمود: ازدواج کنید، ولی طلاق ندهید؛ زیرا عرش الهی از طلاق به لرزه در میآید.[35]
اسلام برای استحکام بنیان خانواده و استمرار پیوند صمیمانه بین همسران، اهمیت فوق العادهای قایل است و برای جلوگیری از انحلال پیوند زوجیت، راه حل عملی نشان میدهد. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: )وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا (.[36] ؛ و اگر از جدایی میان آن دو [: زن و شوهر] بیم دارید، پس داوری از خانوادهی آن [شوهر] و داوری از خانوادهی آن [زن] تعیین کنید. اگر سرِ سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آرى! خدا، دانای آگاه است.
هنگام شدت یافتن تنفر و ناسازگاری بین زن و شوهر، طلاق با شرایط آن در اسلام تجویز شده است، اما برای شوهران که طلاق در اختیار آنان است[37] وظیفه اخلاقی ترسیم نموده است و آنان را از تعدی به حقوق همسران منع کرده است: )الطّلاقُ مَرّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أوْ تَسْریحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلّ لَکُمْ أنْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنّ شَیْئًا إِلاّ أنْ یَخافا ألاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ ألاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ([38].
حق طلاقو رجوع دو نوبت بیش نیست. پس از آن، نگهداری به شایستگى، یا رها کردن به نیکی است. و نیز میفرماید: )وَ إِذا طَلّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أجَلَهُنّ فَأمْسِکُوهُنّ بِمَعْرُوفٍ أوْ سَرِّحُوهُنّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنّ ضِرارًا لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتّخِذُوا آیاتِ اللّهِ هُزُوًا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أنّ اللّهَ بِکُلّ ِ شَیْ ءٍ عَلیمٌ([39] ؛ و چون زنان را طلاق گفتید، و به پایان عدّهی خویش رسیدند، پس به خوبی نگاهشان دارید، یا به خوبی آزادشان کنید. و[لى] آنان را برای ]آزار و] زیان رساندن [به ایشان] نگاه مدارید تا [به حقوقشان] تعدّی کنید. و هر کس چنین کند، قطعاً بر خود ستم نموده است. و آیات خدا را به ریشخند مگیرید، و نعمت خدا را بر خود و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده و به ]وسیلهى] آن به شما اندرز میدهد، به یاد آورید؛ و از خدا پروا داشته باشید، و بدانید که خدا به هر چیز داناست.
در آیات فوق معاشرت به معروف، یک تکلىف شرعی برای مردان تلقی شده است؛ بنابراین در ادامه زندگی زناشویی باید وظایف خود را در قبال همسر به خوبی و شایستگی انجام دهد و چنانچه بخواهد از همسرش جدا شود، باید آن را نیز به نیکی و شایستگی تمام نماید.
نکته دیگری که از بررسی آیات آشکار میگردد؛ این است، که توصیه به معروف؛ سفارش به رعایت مسایل اخلاقی در عمل به تکلىف است؛ زیرا خصوصیات معنایی معروف در بردارنده این پیام است، که قواعد حقوقى در قلمرو خانواده باید رنگ اخلاقی بگیرد؛ زیرا بدون رعایت جنبههای اخلاقی هر چند به حقوق و تکالىف همسران توجه دقیق شود سعادت خانواده تأمین و تضمین نمیشود.
گذشته از این؛ اسلام به منظور جلوگیری از انحلال کانون خانواده و بازگشت زن به این محیط، اجرای صیغه طلاق[40] را موجب قطع کلى پیوند زناشویی نمیداند، بلکه مرد میتواند قبل از انقضای عده، زن را بی هیچ تشریفاتی به زندگی زناشویی بازگرداند. این فرصت، زمانی مناسب برای حل اختلاف همسران است.
با توجه به موارد بررسی شده، میتوان گفت:
حقوق خانواده مبتنی بر ارزشهای اخلاقی است. در این کانون مقدس، حقوق و اخلاق آنچنان به یکدیگر آمیخته است، که یکی از دیگری قابل تشخیص نیست. خوشرفتارى، مهر و محبت، احترام به یکدیگر و رعایت حقوق و تکالىف از سوی زن و شوهر، خاستگاهی جز اخلاق اسلامی و پای بندی به اصول آن ندارد؛ به همین دلىل تأثیراخلاق در حقوق خانواده بیش از دیگر شاخههای حقوق است.
پینوشت:
[1] . العنکبوت29 : 64 .
[2] . الإسراء17 : 72.
[3] . لسان العرب، ج10، ماده خلق.
[4] . القلم68 : 4.
[5] . ابن مسکویه، تهذیب الأخلاق، ص36.
[6] . علامه محمد تقی جعفرى، اخلاق و مذهب، ص65.
[7] . یحیی بن عدى، تهذیب الأخلاق، ص47.
[8] . الغروی الإصفهانى، حاشیة المکاسب، ج1، ص9.
[9] . ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ج3، ص421.
[10] . الرعد13 : 28.
[11] . الفجر89 : 30 28.
[12] . هانس کلسن، النظریة المحضة فی القانون، ترجمه اکرم الوترى، ص157.
[13] . ژوسران؛ به نقل از ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ج1، ص568.
[14] . ر.ک: قانون مجازات اسلامى، مواد54، 67، 166، بند سه از ماده 198 و ...
[15] . المائده5 : 8 .
[16] . جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص171.
[17] . مرتضی مطهرى، اخلاق جنسى، ص46.
[18]. اَعدی عدوٍٍّ للمرء غَضَبه و شهوتُه فَمن مَلَکَها عَظُمت درجَتُه و بَلَغَ غایَتُهُ؛ جامع احادیث شیعه، ج 13، ص 467.
[19] . الروم30 : 21.
[20] . تفسیر المیزان، ج16، ص165.
[21] . النساء4 : 19.
[22] . قانون مدنى، ماده 1103.
[23] . اصول کافى، ج2، ص117 و بحارالأنوار، ج 74، ص 147 و ج 77، ص 440
[24] . بحارالانوار، ج43، ص132.
[25] . همان، ص134.
[26] . النساء4 : 34.
[27] . نهج البلاغه، نامه31.
[28] . تعدد زوجات.
[29] . النساء4 : 3.
[30] . النساء4 : 3.
[31] . وسایل الشیعه، ج 21، ص 342.
[32] . تفسیر المیزان، ج 2، ص 278.
[33] . ر.ک؛ نظام حقوق زن در اسلام، بحث حق طلاق.
[34] . وسایل الشیعه، ج 22، ص 8 ، ح 5.
[35] . همان، ح 7.
[36] . النساء4 : 35.
[37] . براساس تبصره ماده 1133 قانون مدنى، الحاقی 19/8/1381؛ زن، همانند مرد میتواند از دادگاه تقاضای طلاق نماید.
[38] . البقره2 : 229.
[39] . البقره2 : 231.
[40] . منظور طلاق رجعی است.