راه تربیت / تکامل فردی و اجتماعى
آرشیو
چکیده
متن
یکی از شرایط اساسی تعالی و تکامل فردی و اجتماعى، حسّ مسؤولیت شخصی و اعتماد به نفس است، هر انسانی موظف است به علم و اخلاق خود، به سعی و کوشش خود تکیه کند و در راه تأمین سعادت خویشتن علماً و عملاً جدیت نماید و از طفیلی بودن و اتکا به خلق بر حذر باشد. پدران و مادران مکلفند این سجیهی اخلاقی را از کودکی در اطفال خود پرورش دهند.
پیشوایان گرامی اسلام در چهارده قرن قبل به مسلمین آموختهاند که هر انسانی مسؤول کارهای خود و در گرو اعمال خویشتن است، نیک و بد هر کس عاید خود او میشود و پاداش هر فردی نتیجهی سعی و کوشش آن فرد است.
در مکتب روحانی اسلام نکتهی درخشان و جالب توجهی در این بحث وجود دارد که سایر مکاتب فلسفی و روانی از آن بیبهرهاند؛ آن موضوع اتکا به حق است. قرآن شریف و اخبار اسلامی به عموم مسلمین درس اتکا به خدا و استمداد از قدرت لایزال الهی را دادهاند، شجاعت و قدرت نفس پیامبران خدا و همچنین پیروزیهای حیرتانگیزی که نصیب مردان الهی شده است مدیون نیروی ارزندهی ایمان و اتکا به خداوند است.
اتکا به خلق، اتکا به نفس، اتکا به حق، در زمینهی موفقیت و کامیابی بشر سه مرحلهی مستقل است که در طول یکدیگر قرار گرفتهاند و هر یک از آنها نتایج و آثار روانی و عملی مخصوص به خود دارند.
اتکا به خلق؛ عبارت از این است که آدمی در راه نیل به سعادت از انجام وظایف خویش به امید این و آن شانه خالی کند و به دیگران متکی باشد. این حالت روانی از نظر دینی و علمی یکی از صفات مذموم و ناپسند انسان است. افراد متکی به خلق، زبون و غیر مستقلند، افراد متکی به خلق به خود اعتماد ندارند و همواره طفیلی مردمند، افراد متکی به خلق در خود احساس حقارت و پستی میکنند و اغلب تا پایان عمر به این بیماری روانی دچارند.
ضرورت زندگی ایجاب میکند که هر انسانی با مردم باشد و با آنان معاشرت نماید، ولی معاشرت با مردم، غیر از اتکا به مردم است. انسان عاقل در برخوردهای اجتماعی مؤدّب و مهربان است، به شخصیت مردم احترام میکند، با آنان به گرمی و خوشرویی ملاقات مینماید، حقوق و حدود خود و دیگران را به خوبی مراعات میکند، ولی هرگز تن به ذلت نمیدهد، خویشتن را خوار و زبون نمینماید، کاری را که خود باید انجام دهد از این و آن توقع نمیکند، به اتکای دیگران از انجام وظایف خویشتن خودداری نمینماید.
کانَ امیرالْمؤمِنینَ صَلَواتُ الله عَلَیْهِ یَقولُ: لِیَجَتَمِعْ فی قَلْبِکَ الافْتقارُ إلیَ النّاسِ والاسْتغناءُ عَنْهُمْ. فَیَکُونَ افْتقارُکَ إلَیْهِِمْ فی لینِ کَلامِکَ وَحُسْن بِشْرِکَ. وَیَکونُ اسْتِغْناؤُکَ عَنْهُمْ فی نَزاهَةِ عَرْضِکَ وَبَقاء عزِّکَ([1]).
حضرت علی(ع) همواره این درس را به پیروان خود میداد که لازم است هر انسانی در باطن خود نسبت به مردم دارای دو احساس باشد: یکی احتیاج به آنها و دیگری بینیازی از آنها. احساس احتیاج را با سخنان نرم و روی گشادهی خود آشکار کند، و بینیازی خویش را به وسیلهی اجتناب از زبونی و حفظ شرافت شخصی خود ظاهر سازد.
اتکا به نفس؛ عبارت از این است که هر انسانی به خود تکیه کند، به عقل و علم خود، به خوی و خلق خود، به عزم و تصمیم خود، به کار و کوشش خود، اعتماد نماید و در زندگى، روی پای خود بایستد، هر انسانی بداند که در کارهای خوب و بد خویش، مسؤولیت شخصی دارد و خوشبختی و بدبختی هر فرد، ناشی از نوع افکار و اعمال خود اوست.
در این دو مرحله بین تعالیم عالیهی اسلام و روشهای علمی امروز جهان، توافق و هماهنگی است؛ یعنی آنچه را که اسلام چهارده قرن قبل در برنامههای تربیتی خود به مسلمین آموخته و در قرآن شریف و اخبار اسلامی تصریح شده است، امروز نیز دانشمندان تربیت و روان، همان برنامهها را در کتابهای علمی خود آورده و به مردم جهان توصیه نمودهاند.
اولیای اسلام، اتکا به خلق را مذموم دانستهاند. دانشمندان امروز نیز، اتکا به خلق و طفیلی بودن را ناپسند و مذموم خواندهاند.
اولیای اسلام احساس مسؤولیت شخصی، حسّ استقلال و اعتماد به نفس را در مردم احیا نموده، و هر فرد را مسؤول اعمال خویش دانسته، و هر انسانی را در گرو کارهای خودش شناختهاند، دانشمندان امروز هم، اعتماد به نفس را یکی از پایههای اساسی سعادت فرد و اجتماع معرّفی نمودهاند.
اتکا به حق؛ عبارت از این است که هر انسان با ایمان، علاوه بر استفاده از تمام نیروهای روانی و جسمی و طبیعی به قدرت نامحدود خداوند جهان متکی و امیدوار باشد، و از ذات مقدّس او همواره استمداد کند. به عبارت روشنتر مردان با ایمان در راه نیل به سعادت مادی و معنوی خود از تمام قدرتهای عقل، علم، هوش، اخلاق، قوای بدنى، فعالیتهای جسمانى، نیروهای طبیعى، و خلاصه از کلیهی عوامل بهره برداری میکنند و در مقام انجام وظیفه، همهی وسایلی را که آفریدهی خداوند است عملاً به کار میبندند، ولی هرگز امید خود را در این قدرتها محصور نمیکنند و روان خویش را در محدودهی آنها زندانی نمینمایند، اینان معتقدند که در پس پردهی تمام علل و عوامل عادی و فوق تمام قدرتهای جسمی و روانى، قدرت نامحدود خداوند بزرگ وجود دارد که بر همهی نیروهای جهان هستى، فرمانروا و حاکم است، عقیده دارند که تمام علل به فرمان او علیت دارند و او علة العلل است، عقیده دارند تمام اسباب و وسایل عالم وجود، به امر او سببیت دارند و او مسبب الأسباب است. صاحبان چنین عقیده و ایمانی هیچ وقت در مشکلات زندگی خود را نمیبازند، یأس و ناامیدی که منشأ تمام شکستها و بدبختیهاست هرگز در روان آنها راه ندارد، اینان با اتکا به قدرت لایزال الهی همواره روحی مطمئن، عزمی آهنین و تصمیمی استوار دارند.([2])
پینوشت:
[1]. اصول کافى، ج 2، ص 149.
[2]. گفتار فلسفى، ج 2، ص 308 ـ 303.
پیشوایان گرامی اسلام در چهارده قرن قبل به مسلمین آموختهاند که هر انسانی مسؤول کارهای خود و در گرو اعمال خویشتن است، نیک و بد هر کس عاید خود او میشود و پاداش هر فردی نتیجهی سعی و کوشش آن فرد است.
در مکتب روحانی اسلام نکتهی درخشان و جالب توجهی در این بحث وجود دارد که سایر مکاتب فلسفی و روانی از آن بیبهرهاند؛ آن موضوع اتکا به حق است. قرآن شریف و اخبار اسلامی به عموم مسلمین درس اتکا به خدا و استمداد از قدرت لایزال الهی را دادهاند، شجاعت و قدرت نفس پیامبران خدا و همچنین پیروزیهای حیرتانگیزی که نصیب مردان الهی شده است مدیون نیروی ارزندهی ایمان و اتکا به خداوند است.
اتکا به خلق، اتکا به نفس، اتکا به حق، در زمینهی موفقیت و کامیابی بشر سه مرحلهی مستقل است که در طول یکدیگر قرار گرفتهاند و هر یک از آنها نتایج و آثار روانی و عملی مخصوص به خود دارند.
اتکا به خلق؛ عبارت از این است که آدمی در راه نیل به سعادت از انجام وظایف خویش به امید این و آن شانه خالی کند و به دیگران متکی باشد. این حالت روانی از نظر دینی و علمی یکی از صفات مذموم و ناپسند انسان است. افراد متکی به خلق، زبون و غیر مستقلند، افراد متکی به خلق به خود اعتماد ندارند و همواره طفیلی مردمند، افراد متکی به خلق در خود احساس حقارت و پستی میکنند و اغلب تا پایان عمر به این بیماری روانی دچارند.
ضرورت زندگی ایجاب میکند که هر انسانی با مردم باشد و با آنان معاشرت نماید، ولی معاشرت با مردم، غیر از اتکا به مردم است. انسان عاقل در برخوردهای اجتماعی مؤدّب و مهربان است، به شخصیت مردم احترام میکند، با آنان به گرمی و خوشرویی ملاقات مینماید، حقوق و حدود خود و دیگران را به خوبی مراعات میکند، ولی هرگز تن به ذلت نمیدهد، خویشتن را خوار و زبون نمینماید، کاری را که خود باید انجام دهد از این و آن توقع نمیکند، به اتکای دیگران از انجام وظایف خویشتن خودداری نمینماید.
کانَ امیرالْمؤمِنینَ صَلَواتُ الله عَلَیْهِ یَقولُ: لِیَجَتَمِعْ فی قَلْبِکَ الافْتقارُ إلیَ النّاسِ والاسْتغناءُ عَنْهُمْ. فَیَکُونَ افْتقارُکَ إلَیْهِِمْ فی لینِ کَلامِکَ وَحُسْن بِشْرِکَ. وَیَکونُ اسْتِغْناؤُکَ عَنْهُمْ فی نَزاهَةِ عَرْضِکَ وَبَقاء عزِّکَ([1]).
حضرت علی(ع) همواره این درس را به پیروان خود میداد که لازم است هر انسانی در باطن خود نسبت به مردم دارای دو احساس باشد: یکی احتیاج به آنها و دیگری بینیازی از آنها. احساس احتیاج را با سخنان نرم و روی گشادهی خود آشکار کند، و بینیازی خویش را به وسیلهی اجتناب از زبونی و حفظ شرافت شخصی خود ظاهر سازد.
اتکا به نفس؛ عبارت از این است که هر انسانی به خود تکیه کند، به عقل و علم خود، به خوی و خلق خود، به عزم و تصمیم خود، به کار و کوشش خود، اعتماد نماید و در زندگى، روی پای خود بایستد، هر انسانی بداند که در کارهای خوب و بد خویش، مسؤولیت شخصی دارد و خوشبختی و بدبختی هر فرد، ناشی از نوع افکار و اعمال خود اوست.
در این دو مرحله بین تعالیم عالیهی اسلام و روشهای علمی امروز جهان، توافق و هماهنگی است؛ یعنی آنچه را که اسلام چهارده قرن قبل در برنامههای تربیتی خود به مسلمین آموخته و در قرآن شریف و اخبار اسلامی تصریح شده است، امروز نیز دانشمندان تربیت و روان، همان برنامهها را در کتابهای علمی خود آورده و به مردم جهان توصیه نمودهاند.
اولیای اسلام، اتکا به خلق را مذموم دانستهاند. دانشمندان امروز نیز، اتکا به خلق و طفیلی بودن را ناپسند و مذموم خواندهاند.
اولیای اسلام احساس مسؤولیت شخصی، حسّ استقلال و اعتماد به نفس را در مردم احیا نموده، و هر فرد را مسؤول اعمال خویش دانسته، و هر انسانی را در گرو کارهای خودش شناختهاند، دانشمندان امروز هم، اعتماد به نفس را یکی از پایههای اساسی سعادت فرد و اجتماع معرّفی نمودهاند.
اتکا به حق؛ عبارت از این است که هر انسان با ایمان، علاوه بر استفاده از تمام نیروهای روانی و جسمی و طبیعی به قدرت نامحدود خداوند جهان متکی و امیدوار باشد، و از ذات مقدّس او همواره استمداد کند. به عبارت روشنتر مردان با ایمان در راه نیل به سعادت مادی و معنوی خود از تمام قدرتهای عقل، علم، هوش، اخلاق، قوای بدنى، فعالیتهای جسمانى، نیروهای طبیعى، و خلاصه از کلیهی عوامل بهره برداری میکنند و در مقام انجام وظیفه، همهی وسایلی را که آفریدهی خداوند است عملاً به کار میبندند، ولی هرگز امید خود را در این قدرتها محصور نمیکنند و روان خویش را در محدودهی آنها زندانی نمینمایند، اینان معتقدند که در پس پردهی تمام علل و عوامل عادی و فوق تمام قدرتهای جسمی و روانى، قدرت نامحدود خداوند بزرگ وجود دارد که بر همهی نیروهای جهان هستى، فرمانروا و حاکم است، عقیده دارند که تمام علل به فرمان او علیت دارند و او علة العلل است، عقیده دارند تمام اسباب و وسایل عالم وجود، به امر او سببیت دارند و او مسبب الأسباب است. صاحبان چنین عقیده و ایمانی هیچ وقت در مشکلات زندگی خود را نمیبازند، یأس و ناامیدی که منشأ تمام شکستها و بدبختیهاست هرگز در روان آنها راه ندارد، اینان با اتکا به قدرت لایزال الهی همواره روحی مطمئن، عزمی آهنین و تصمیمی استوار دارند.([2])
پینوشت:
[1]. اصول کافى، ج 2، ص 149.
[2]. گفتار فلسفى، ج 2، ص 308 ـ 303.