حرکت حسینى؛تربیتی سبز با بهایی سرخ
آرشیو
چکیده
متن
هرچند برای تعلیم و تربیت تعاریف گوناگونی شده است، اما از نظر اسلام تعلیم و تربیت چیزی جز راهنمایی و هدایت انسان نیست؛ زیرا او موجودی پوینده و آزاد برای حرکت به سوی هدفی معین آفریده شده و بر اعمال و گفتار او پاداش و عقاب وضع شده است. این پویندهی آزاد، نیاز به آگاهی و هدایت و راهنمایی دارد. تعلیم همان آگاهی دادن و تربیت راهنمایی و هدایت کردن است. هدف از ارسال انبیای الهی نیز هدایت و راهنمایی بشر است: (هُوَ الّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ...) ([1]). پیامبران که خود رشتهها و زنجیرهای وابستگی را گسستهاند تا شمع فروزان راه سالکان و عاشقان وارستگی و کمال باشند، برای رهجویان راهنم و راهبر و برای غریقان وسیلهی نجاتاند. قرآن شریف این هدف را با ادات حصر بیان فرموده است: (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ...)([2]) تبشیر و انذار بی هدف، امری عبث و بیهوده است، که از حکیم ازلی سر نمیزند. آن هدف چیزی جز تربیت انسانها نیست.
این نوشتار در پی یادآوری برخی از پیامهای تربیتی عاشورا است که امروز بیش از دیروز به آن نیاز است.
احیای حقیقت وجودی انسان
عزت و کرامت نفس انسان در منابع اسلامی بسیار یاد شده است. در جامعهای که انسانها تکریم میشوند، خفّت و ذلت برای تأمین رفاه مادی و اطاعت از اوامر استکباری ننگ به شمار میآید. جامعهای که با عزت نفس پرورش مییابد و برای حقیقت وجودی خود ارزش قایل است، با تهاجم فرهنگی دشمن از پا در نمیآید؛ چرا که وقتی به گوهرهی وجودی انسان مینگرد، عرصههای زیبای دشمن را زشت و خانمانسوز مییابد و عزت نفس خود را قربانی ارضای قوای حیوانی نمیکند.
ائمه معصومین: برای رسیدن افراد اجتماع به ارزشهای عالی انسانى، آنها را به دروننگری دعوت میکنند تا با کشف حقیقت وجودی خود به شرافت و عزت خویش پی برند. حضرت سید الشهدا7 در شعارهای معروف روز عاشورا توجه و درک عظمت و اهمیت خود انسانی را احیا فرمود و عزت و کرامت واقعی را به مردم ذلیل دنیا نشان داد.
در روز عاشورا فرمود: الموت أولی من رکوب العار؛ مرگ از پذیرش ننگ، برتر است.([3]) پیام زیبای این شعار آن است، که ای انسان درونت را بنگر، تا سرّ برتری خود را از دیگر موجودات عالم دریابى؛ آنگاه حاضر نخواهی شد تن به حکومت ذلیل شخصى؛ همچون یزید دهی و با این حال روزگارت بگذرد؟ ننگ خدمت به یزید، ارزانی تو نیست. در جای دیگر فرمود: موت فی عِزٍّ خیر من حیاة فی ذلٍّ؛ مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است.([4]) همچنان که در جای دیگر فریاد بر میآورد: إنّی لاَ أری الموت إلاّالسّعادة والحیاة مع الظّالمین إلاّبرم.([5])
تمامی این شعارها گویای کرامت واقعی انسان است.
احیای معاد و روز حساب
اعتقاد به اصل معاد ضامن اجرای نیکیها و مانع گسترش زشتیهاست. یاد مرگ و ثواب و عقاب الهى، آدمی را از انحراف و کژی باز میدارد و گامهای او را در راه مستقیم الهی مطمئن و استوار میسازد. زنده نگهداشتن یاد خدا از آثار یادآوری مرگ و روز رستاخیز است.
در تربیت اسلامی بر اصل تحذیر و ترغیب تأکید شده است. قرآن شریف از معاد و نعمتهای خداوند در قیامت و سختی و تعب فاجران و صالحان بسیار یاد میکند؛ چرا که یادآوری عقاب و تنبیه برای خطاکاران و وعدهی پاداش بر نیکوکاران از اصول عملی و سازندهی تربیت به شمار میآید؛ چنانچه والدین و مربیان جامعه، پایه و اساس مراحل تربیتی را بر اصل معاد و حسابرسی امور بنا نهند، در کار خود موفقترند؛ چرا که فرزندان همواره مراقب اعمال خویش بوده و از خطرها بیم دارند و از عاقبت شوم خوشیهای زودگذر که شیرینی پاداش جاودانهی آخرت را از آنان میستاند، در هراسند.
حضرت اباعبدالله(ع) هنگام عزیمت از مکه به سوی عراق در سوم ذی حجه سال شصت ضمن خطبهای فرمود:
خُطَّ الموتُ علی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ القَلدَةِ علی جیدِ الفَتاةِ؛ مرگ همچون گردنبند دختران، آویزهی گلوی بنیآدم است.([6])
با این کلام چگونگی و چیستی عاقبت راه در پیش گرفته را تشریح فرمود و آنان را از مرگی که ملازمشان است، آگاه ساخت، تا در همهی لحظات مراقب باشند و خود را به محاسبه کشند و از راه هدایت منحرف نشوند.
هنگامی که فرزدق خبر شهادت مسلم و یارانش را به امام حسین(ع) داد، آن حضرت فرمود: رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صار إلی رَوْحِ الله وَ رَیحانِهِ وَجَنَّتِهِ وَ رِضوانِهِ؛ مسلم را خدا رحمت کند، او به سوی آسایش الهی و ملکوت عطرآگین و بهشت و خشنودی خدا رخت بربست. او تکلیف خود را انجام داد و (هنوز) تکلیف ما باقی است.([7]) کلام حضرت7 تقویت انگیزه و روشنگری راه برای همهی آنهایی بود که به دنبال سالار شهیدان حرکت کردند و باید میدانستند که سرانجام کارشان چون مسلم خواهد بود، و نیز تنبیه بر کسانی بود که فکر میکردند با کشتن مسلم پیروز شدهاند. پس از آن نیز شعری را سرود که در آن به بیارزشی دنیا و یادآوری مرگ اشاره شده است. در روز عاشورا نیز آن حضرت سعی نمود با یاد معاد، قلب زنگار زدهی عمر سعد را احیا کند ـ هرچند امید نجاتی در او نبود ـ از اینرو خطاب به وی فرمود: وَیَحْکَ أما تَتَّقی اللهَ الّذی إلیهِ مَعادُکَ؛ وای بر تو آیا از خدایی که بازگشت به سوی اوست نمیترسى؟.([8])
همانگونه که یاد مرگ برای بندگان دنیا نوعی تنبیه است؛ برای اهل ثواب و آنان که در مسیر تربیت الهیاند، غرورآفرین، شادی بخش و مایهی ثبات و استواری در هدف است؛ از اینرو هرچه بر ظهر عاشورا نزدیک میشد، یاران امام حسین(ع) راسختر میشدند و آرامش و نشاطشان افزون میگشت. آن حضرت نیز با یاد معاد و لقای الهی بر این تسلاّ میافزود. تاریخ گویا و زندهی کربلا، و نیز سخنان و کلمات شهدا و یاران آن حضرت نشانگر تأثیر شگرف این اصل تربیتی است.
روز عاشورا حنظلة بن أسعد شبامی خدمت فرزند رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: جعلتُ فداک أفلا نَروح إلی رَّبنا فنَلحِقُ بإخواننا؛ فدایت گردم آیا به سوی پروردگارمان نمیرویم تا به برادرانمان ملحق شویم؟.([9])
آن حضرت در پاسخ فرمود: رُح إلی خیرٍ مِنَ الدّنیا و ما فیها و إلی مُلکٍ لایَبلى؛ رهسپار شوم سوی عالمی که از دنیا و آنچه در آن است بهتر بوده، و به سوی سلطنتی که فرسوده نشود.([10])
دیگر اصحاب و یاران نیز با یاد لقای الهی برادران خود را به ایثار و نثار جان در راه ابیعبدالله الحسین(ع) تشویق کردند. البته اگر کسی خیال کند که امام(ع) در حرکت خود فقط از راه ثواب و عقاب الهی استفاده نمود، باید گفت: امام حسین(ع) ملاک و ارزشهای انسانی را به شکلی خاص احیا فرمود و پس از این مرحله برای تسریع در حرکت از عامل تشویق و ترغیب استفاده کرد.
این سیرهی بسیار آموزنده راهکاری مؤثر و سازنده برای مربیان است، که تنها از تشویق، یا تهدید به عنوان عامل اصلی در سوق دادن به خوبیها و بازداشتن از انحرافات استفاده نکنند، بلکه ابتدا از راه شناخت کامل و آشنا ساختن فرد با ارزش واقعی راه صحیح را نشان داده و راه باطل را از پیشرو بردارند و گاه از ترغیب و گاه از تشویق به عنوان عامل تسریع در حرکت مدد جویند.
تکیه بر اصل هدفداری و حق مداری
تکیه بر اصل هدفداری در تربیت و تزکیهی اسلامی به منظور معنابخشی به زندگی و زوال و زدودن پوچی و بیهودگی است.
برای انسان هدفمند تن دادن به انجام تکالیف سخت و مشقتبار نه تنها بازدارنده نیست، بلکه زندگی را در حال پویایی و تحول قرار میدهد. بیثباتی و ناتمام گذاشتن کارها نتیجهی نداشتن هدف در زندگی است.
اگر انسان به دنبال هدف بزرگ و الهی باشد، در شرایط و اوضاع و احوال مختلف یک مسیر را میپیماید. دنیا و ثروتهای ظاهر و باطن آن را در مقایسه با آن هدف والا، به حساب نمیآورد و هرگز انحراف از مسیر الهی را انتخاب نخواهد کرد. شبثبن ربعی در آغاز راه برای یکی از کسانی که مدعی نبوت بود، اذان میگفت، پس از شکست آن شخص به اسلام گروید و در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع) از یاران حضرت گردید و در رکاب ایشان شمشیر زد و با سپاه معاویه جنگید. با کوفیان در دعوت از امام حسین(ع) همنوا شد، امّا در کربلا به نفع یزید و علیه سیدالشهدا7 جنگید و یکی از فرماندهان سپاه ابن زیاد شد. در زمان مختار با او همراه گردید و رییس پلیس کوفه شد. سرانجام به مختار نیز خیانت کرد و در قتل او شرکت نمود. در پایان کار از این چهره عوض کردنها اظهار تأسف کرد و گفت: یا ضلال یا لَکَ مَنْ ضلال.([11])
حضرت سیدالشهدا7 هنگام خارج شدن از مدینه کاغذی در خواست نمود و در آن عبارت کوتاهی نوشت که هدف را برای کسانی که قصد ملحق شدن به ایشان را داشتند، روشن میکرد: من الحسینابن علی إلی بَنی هاشِم. أمّا بعدُ فإنّه مَن أُلحَِْقَ [لَحِقَ] بی مِنکم إستَشهَدَ مَعى، وَمَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغِ الفَتْحَ وَالسّلامُ؛ از حسینابن علی به فرزندان هاشم. اما بعد، هر کس به من ملحق شد به شهادت خواهد رسید و هر کس از من عقب ماند و جدا شد به پیروزی نخواهد رسید.([12])
امام حسین(ع) در این نوشته به دو نکته اشاره فرمود:
1. هر کس میخواهد به من ملحق شود، بداند که به سوی شهادت پیش میرود، پس با این هدف به دنبال من بیاید.
2. هرکس نیاید به پیروزی نخواهد رسید.
اگر انسان توجه به سرانجام کار که لقای الهی است، داشته باشد؛ هرگز از راه و رسم نیکان و پاکان تخلف نمیکند و به دنبال هدفهای پست نمیرود. افرادی که در سطح عالی تربیتی قرار دارند، وظایف و کارهای پسندیده را به خاطر ضرورت، یا الزام انجام میدهند و امور ناپسند را نیز به منظور نداشتن فایده ترک میکنند. آنها دلیل انجام، یا فروگذاشتن کارها را بررسی کرده و پس از آن اقدام به فعل، یا ترک آن مینمایند.
آنچه برای امام حسین(ع) اهمیت داشت، انجام تکلیف الهی بود. امام(ع) همراه یاران خود در مسیر حرکت هنگام نیمروز در ثعلبیّه فرود آمد، سرنهاد و به خوابی سبک فرو رفت. سپس گریان از خواب برخاست. فرزندش علیاکبر(ع) پرسید: پدرجان! خدا دیدگان تو را نگریاند! سبب گریه چیست؟.
فرمود: فرزندم! این ساعتی است که خواب آن دروغ نیست، من به خواب سبکی رفتم، اسب سواری را دیدم که رو به رویم ایستاد و گفت: ای حسین! شما شتابان میروید و اجلها با شتاب به بهشتتان میبرند. دانستم که ما را به شهادت میخوانند..
علیاکبر(ع) عرض نمود: پدرجان! آیا ما به حق نیستیم؟.
آن حضرت فرمود: بَلِی یا بُنیّ والَّذی إِلیه مَرجِع العِبادَ!؛ چرا فرزندم به آن خدایی که همهی بندگان به او باز آیند..
عرض کرد: پس ما را از مرگ چه باک؟!. در واقع منظور علیاکبر(ع)، این بود که فرقی نمیکند به سوی کدام سرنوشت میرویم، به سوی مرگ، یا حیات، بلکه اساس این است که روی جادهی حق حرکت کنیم.
امام حسین(ع) فرمود: یا بُنیّ خیرُ ماجَزی به ولداً عَنْ والدٍ([13]).
حق مداری و هدفداری درس مکتب امام حسین(ع) ـ از هنگام خروج تا پایان حرکت ـ است. آن حضرت در وصیّت خود به محمد حنفیه هدف از قیام را اصلاح و تربیت امت جدّ خویش بیان فرمود و توفیق را از جانب خدا دانست: ... وَ ما تَوفیقی إلاّ بِاللهِ عَلیهِ تَوَکَّلتُ وَإلَیه أُنیبُ.([14])
سپس اعتماد و اتکا بر خداوند را یادآور شد؛ چرا که تکیه بر قدرت مستقل در مقابل خدا، سقوط و هلاکت است. آن حضرت7 اتکا و توکل بر خدا را پشتوانهی تعلیم و تربیت توحیدی میداند، اما برای نتیجه و پایان کار اینگونه تلاش نمیکند؛ چرا که هرکس بر خدا تکیه کند، موفق و پیروز است و از جمعیّت دشمن و کمی یاران خود نمیترسد؛ همچنان که لشکرکوفه را نیز مورد خطاب قرار میدهد:
زنازادهی فرزند زنازاده میان دو چیز پا فشرده است: کشتن ما و ذلّت ما! هیهات که ما ذلّت را بپذیریم.([15])
اصحاب اباعبدالله الحسین(ع) که دانش آموختهی این آموزگار الهیاند، نیز به جهت بزرگی هدف و حقمدارى، تا آخرین دم ثابت قدم ماندند و هرچه عرصه بر آنها تنگتر میشد، بیشتر اظهار وفاداری میکردند.
آیا جز بزرگی هدف و عشق ورزیدن به آن، انسان را اینگونه ثابت قدم و پابرجا نگه میدارد؟!
پینوشت:
[1]. الفتح (48) : 28.
[2]. الکهف (18) : 56 و الأنعام (6) : 48.
[3]. علامه مجلسی1، بحارالانوار، ج 78، ص 128.
[4]. همان، ج 44، ص 192.
[5]. سیدبن طاووس، اللهوف، ص 79.
[6]. بحارالانوار، ج 44، ص 366 و فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ترجمهی علی مؤیدى، ص 369.
[7]. همان، ج 44، ص 374 و همان، ص 392.
[8]. همان، ج 44، ص 388 و همان، ص 431.
[9]. همان، ج 45، ص 24 و همان، ص 504 و 505 و سیدبن طاووس، اللهوف، ص 65 .
[10]. همان.
[11]. ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 139.
[12]. بحارالانوار، ج 44، ص 330 و فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 336.
[13]. بحارالانوار، ج 44، ص 367 و احمدبن اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص 71.
[14]. همان، ص 329 و فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 330.
[15]. همان، ج 45، ص 9 و همان، ص 474.
این نوشتار در پی یادآوری برخی از پیامهای تربیتی عاشورا است که امروز بیش از دیروز به آن نیاز است.
احیای حقیقت وجودی انسان
عزت و کرامت نفس انسان در منابع اسلامی بسیار یاد شده است. در جامعهای که انسانها تکریم میشوند، خفّت و ذلت برای تأمین رفاه مادی و اطاعت از اوامر استکباری ننگ به شمار میآید. جامعهای که با عزت نفس پرورش مییابد و برای حقیقت وجودی خود ارزش قایل است، با تهاجم فرهنگی دشمن از پا در نمیآید؛ چرا که وقتی به گوهرهی وجودی انسان مینگرد، عرصههای زیبای دشمن را زشت و خانمانسوز مییابد و عزت نفس خود را قربانی ارضای قوای حیوانی نمیکند.
ائمه معصومین: برای رسیدن افراد اجتماع به ارزشهای عالی انسانى، آنها را به دروننگری دعوت میکنند تا با کشف حقیقت وجودی خود به شرافت و عزت خویش پی برند. حضرت سید الشهدا7 در شعارهای معروف روز عاشورا توجه و درک عظمت و اهمیت خود انسانی را احیا فرمود و عزت و کرامت واقعی را به مردم ذلیل دنیا نشان داد.
در روز عاشورا فرمود: الموت أولی من رکوب العار؛ مرگ از پذیرش ننگ، برتر است.([3]) پیام زیبای این شعار آن است، که ای انسان درونت را بنگر، تا سرّ برتری خود را از دیگر موجودات عالم دریابى؛ آنگاه حاضر نخواهی شد تن به حکومت ذلیل شخصى؛ همچون یزید دهی و با این حال روزگارت بگذرد؟ ننگ خدمت به یزید، ارزانی تو نیست. در جای دیگر فرمود: موت فی عِزٍّ خیر من حیاة فی ذلٍّ؛ مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است.([4]) همچنان که در جای دیگر فریاد بر میآورد: إنّی لاَ أری الموت إلاّالسّعادة والحیاة مع الظّالمین إلاّبرم.([5])
تمامی این شعارها گویای کرامت واقعی انسان است.
احیای معاد و روز حساب
اعتقاد به اصل معاد ضامن اجرای نیکیها و مانع گسترش زشتیهاست. یاد مرگ و ثواب و عقاب الهى، آدمی را از انحراف و کژی باز میدارد و گامهای او را در راه مستقیم الهی مطمئن و استوار میسازد. زنده نگهداشتن یاد خدا از آثار یادآوری مرگ و روز رستاخیز است.
در تربیت اسلامی بر اصل تحذیر و ترغیب تأکید شده است. قرآن شریف از معاد و نعمتهای خداوند در قیامت و سختی و تعب فاجران و صالحان بسیار یاد میکند؛ چرا که یادآوری عقاب و تنبیه برای خطاکاران و وعدهی پاداش بر نیکوکاران از اصول عملی و سازندهی تربیت به شمار میآید؛ چنانچه والدین و مربیان جامعه، پایه و اساس مراحل تربیتی را بر اصل معاد و حسابرسی امور بنا نهند، در کار خود موفقترند؛ چرا که فرزندان همواره مراقب اعمال خویش بوده و از خطرها بیم دارند و از عاقبت شوم خوشیهای زودگذر که شیرینی پاداش جاودانهی آخرت را از آنان میستاند، در هراسند.
حضرت اباعبدالله(ع) هنگام عزیمت از مکه به سوی عراق در سوم ذی حجه سال شصت ضمن خطبهای فرمود:
خُطَّ الموتُ علی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ القَلدَةِ علی جیدِ الفَتاةِ؛ مرگ همچون گردنبند دختران، آویزهی گلوی بنیآدم است.([6])
با این کلام چگونگی و چیستی عاقبت راه در پیش گرفته را تشریح فرمود و آنان را از مرگی که ملازمشان است، آگاه ساخت، تا در همهی لحظات مراقب باشند و خود را به محاسبه کشند و از راه هدایت منحرف نشوند.
هنگامی که فرزدق خبر شهادت مسلم و یارانش را به امام حسین(ع) داد، آن حضرت فرمود: رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صار إلی رَوْحِ الله وَ رَیحانِهِ وَجَنَّتِهِ وَ رِضوانِهِ؛ مسلم را خدا رحمت کند، او به سوی آسایش الهی و ملکوت عطرآگین و بهشت و خشنودی خدا رخت بربست. او تکلیف خود را انجام داد و (هنوز) تکلیف ما باقی است.([7]) کلام حضرت7 تقویت انگیزه و روشنگری راه برای همهی آنهایی بود که به دنبال سالار شهیدان حرکت کردند و باید میدانستند که سرانجام کارشان چون مسلم خواهد بود، و نیز تنبیه بر کسانی بود که فکر میکردند با کشتن مسلم پیروز شدهاند. پس از آن نیز شعری را سرود که در آن به بیارزشی دنیا و یادآوری مرگ اشاره شده است. در روز عاشورا نیز آن حضرت سعی نمود با یاد معاد، قلب زنگار زدهی عمر سعد را احیا کند ـ هرچند امید نجاتی در او نبود ـ از اینرو خطاب به وی فرمود: وَیَحْکَ أما تَتَّقی اللهَ الّذی إلیهِ مَعادُکَ؛ وای بر تو آیا از خدایی که بازگشت به سوی اوست نمیترسى؟.([8])
همانگونه که یاد مرگ برای بندگان دنیا نوعی تنبیه است؛ برای اهل ثواب و آنان که در مسیر تربیت الهیاند، غرورآفرین، شادی بخش و مایهی ثبات و استواری در هدف است؛ از اینرو هرچه بر ظهر عاشورا نزدیک میشد، یاران امام حسین(ع) راسختر میشدند و آرامش و نشاطشان افزون میگشت. آن حضرت نیز با یاد معاد و لقای الهی بر این تسلاّ میافزود. تاریخ گویا و زندهی کربلا، و نیز سخنان و کلمات شهدا و یاران آن حضرت نشانگر تأثیر شگرف این اصل تربیتی است.
روز عاشورا حنظلة بن أسعد شبامی خدمت فرزند رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: جعلتُ فداک أفلا نَروح إلی رَّبنا فنَلحِقُ بإخواننا؛ فدایت گردم آیا به سوی پروردگارمان نمیرویم تا به برادرانمان ملحق شویم؟.([9])
آن حضرت در پاسخ فرمود: رُح إلی خیرٍ مِنَ الدّنیا و ما فیها و إلی مُلکٍ لایَبلى؛ رهسپار شوم سوی عالمی که از دنیا و آنچه در آن است بهتر بوده، و به سوی سلطنتی که فرسوده نشود.([10])
دیگر اصحاب و یاران نیز با یاد لقای الهی برادران خود را به ایثار و نثار جان در راه ابیعبدالله الحسین(ع) تشویق کردند. البته اگر کسی خیال کند که امام(ع) در حرکت خود فقط از راه ثواب و عقاب الهی استفاده نمود، باید گفت: امام حسین(ع) ملاک و ارزشهای انسانی را به شکلی خاص احیا فرمود و پس از این مرحله برای تسریع در حرکت از عامل تشویق و ترغیب استفاده کرد.
این سیرهی بسیار آموزنده راهکاری مؤثر و سازنده برای مربیان است، که تنها از تشویق، یا تهدید به عنوان عامل اصلی در سوق دادن به خوبیها و بازداشتن از انحرافات استفاده نکنند، بلکه ابتدا از راه شناخت کامل و آشنا ساختن فرد با ارزش واقعی راه صحیح را نشان داده و راه باطل را از پیشرو بردارند و گاه از ترغیب و گاه از تشویق به عنوان عامل تسریع در حرکت مدد جویند.
تکیه بر اصل هدفداری و حق مداری
تکیه بر اصل هدفداری در تربیت و تزکیهی اسلامی به منظور معنابخشی به زندگی و زوال و زدودن پوچی و بیهودگی است.
برای انسان هدفمند تن دادن به انجام تکالیف سخت و مشقتبار نه تنها بازدارنده نیست، بلکه زندگی را در حال پویایی و تحول قرار میدهد. بیثباتی و ناتمام گذاشتن کارها نتیجهی نداشتن هدف در زندگی است.
اگر انسان به دنبال هدف بزرگ و الهی باشد، در شرایط و اوضاع و احوال مختلف یک مسیر را میپیماید. دنیا و ثروتهای ظاهر و باطن آن را در مقایسه با آن هدف والا، به حساب نمیآورد و هرگز انحراف از مسیر الهی را انتخاب نخواهد کرد. شبثبن ربعی در آغاز راه برای یکی از کسانی که مدعی نبوت بود، اذان میگفت، پس از شکست آن شخص به اسلام گروید و در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع) از یاران حضرت گردید و در رکاب ایشان شمشیر زد و با سپاه معاویه جنگید. با کوفیان در دعوت از امام حسین(ع) همنوا شد، امّا در کربلا به نفع یزید و علیه سیدالشهدا7 جنگید و یکی از فرماندهان سپاه ابن زیاد شد. در زمان مختار با او همراه گردید و رییس پلیس کوفه شد. سرانجام به مختار نیز خیانت کرد و در قتل او شرکت نمود. در پایان کار از این چهره عوض کردنها اظهار تأسف کرد و گفت: یا ضلال یا لَکَ مَنْ ضلال.([11])
حضرت سیدالشهدا7 هنگام خارج شدن از مدینه کاغذی در خواست نمود و در آن عبارت کوتاهی نوشت که هدف را برای کسانی که قصد ملحق شدن به ایشان را داشتند، روشن میکرد: من الحسینابن علی إلی بَنی هاشِم. أمّا بعدُ فإنّه مَن أُلحَِْقَ [لَحِقَ] بی مِنکم إستَشهَدَ مَعى، وَمَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغِ الفَتْحَ وَالسّلامُ؛ از حسینابن علی به فرزندان هاشم. اما بعد، هر کس به من ملحق شد به شهادت خواهد رسید و هر کس از من عقب ماند و جدا شد به پیروزی نخواهد رسید.([12])
امام حسین(ع) در این نوشته به دو نکته اشاره فرمود:
1. هر کس میخواهد به من ملحق شود، بداند که به سوی شهادت پیش میرود، پس با این هدف به دنبال من بیاید.
2. هرکس نیاید به پیروزی نخواهد رسید.
اگر انسان توجه به سرانجام کار که لقای الهی است، داشته باشد؛ هرگز از راه و رسم نیکان و پاکان تخلف نمیکند و به دنبال هدفهای پست نمیرود. افرادی که در سطح عالی تربیتی قرار دارند، وظایف و کارهای پسندیده را به خاطر ضرورت، یا الزام انجام میدهند و امور ناپسند را نیز به منظور نداشتن فایده ترک میکنند. آنها دلیل انجام، یا فروگذاشتن کارها را بررسی کرده و پس از آن اقدام به فعل، یا ترک آن مینمایند.
آنچه برای امام حسین(ع) اهمیت داشت، انجام تکلیف الهی بود. امام(ع) همراه یاران خود در مسیر حرکت هنگام نیمروز در ثعلبیّه فرود آمد، سرنهاد و به خوابی سبک فرو رفت. سپس گریان از خواب برخاست. فرزندش علیاکبر(ع) پرسید: پدرجان! خدا دیدگان تو را نگریاند! سبب گریه چیست؟.
فرمود: فرزندم! این ساعتی است که خواب آن دروغ نیست، من به خواب سبکی رفتم، اسب سواری را دیدم که رو به رویم ایستاد و گفت: ای حسین! شما شتابان میروید و اجلها با شتاب به بهشتتان میبرند. دانستم که ما را به شهادت میخوانند..
علیاکبر(ع) عرض نمود: پدرجان! آیا ما به حق نیستیم؟.
آن حضرت فرمود: بَلِی یا بُنیّ والَّذی إِلیه مَرجِع العِبادَ!؛ چرا فرزندم به آن خدایی که همهی بندگان به او باز آیند..
عرض کرد: پس ما را از مرگ چه باک؟!. در واقع منظور علیاکبر(ع)، این بود که فرقی نمیکند به سوی کدام سرنوشت میرویم، به سوی مرگ، یا حیات، بلکه اساس این است که روی جادهی حق حرکت کنیم.
امام حسین(ع) فرمود: یا بُنیّ خیرُ ماجَزی به ولداً عَنْ والدٍ([13]).
حق مداری و هدفداری درس مکتب امام حسین(ع) ـ از هنگام خروج تا پایان حرکت ـ است. آن حضرت در وصیّت خود به محمد حنفیه هدف از قیام را اصلاح و تربیت امت جدّ خویش بیان فرمود و توفیق را از جانب خدا دانست: ... وَ ما تَوفیقی إلاّ بِاللهِ عَلیهِ تَوَکَّلتُ وَإلَیه أُنیبُ.([14])
سپس اعتماد و اتکا بر خداوند را یادآور شد؛ چرا که تکیه بر قدرت مستقل در مقابل خدا، سقوط و هلاکت است. آن حضرت7 اتکا و توکل بر خدا را پشتوانهی تعلیم و تربیت توحیدی میداند، اما برای نتیجه و پایان کار اینگونه تلاش نمیکند؛ چرا که هرکس بر خدا تکیه کند، موفق و پیروز است و از جمعیّت دشمن و کمی یاران خود نمیترسد؛ همچنان که لشکرکوفه را نیز مورد خطاب قرار میدهد:
زنازادهی فرزند زنازاده میان دو چیز پا فشرده است: کشتن ما و ذلّت ما! هیهات که ما ذلّت را بپذیریم.([15])
اصحاب اباعبدالله الحسین(ع) که دانش آموختهی این آموزگار الهیاند، نیز به جهت بزرگی هدف و حقمدارى، تا آخرین دم ثابت قدم ماندند و هرچه عرصه بر آنها تنگتر میشد، بیشتر اظهار وفاداری میکردند.
آیا جز بزرگی هدف و عشق ورزیدن به آن، انسان را اینگونه ثابت قدم و پابرجا نگه میدارد؟!
پینوشت:
[1]. الفتح (48) : 28.
[2]. الکهف (18) : 56 و الأنعام (6) : 48.
[3]. علامه مجلسی1، بحارالانوار، ج 78، ص 128.
[4]. همان، ج 44، ص 192.
[5]. سیدبن طاووس، اللهوف، ص 79.
[6]. بحارالانوار، ج 44، ص 366 و فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ترجمهی علی مؤیدى، ص 369.
[7]. همان، ج 44، ص 374 و همان، ص 392.
[8]. همان، ج 44، ص 388 و همان، ص 431.
[9]. همان، ج 45، ص 24 و همان، ص 504 و 505 و سیدبن طاووس، اللهوف، ص 65 .
[10]. همان.
[11]. ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 139.
[12]. بحارالانوار، ج 44، ص 330 و فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 336.
[13]. بحارالانوار، ج 44، ص 367 و احمدبن اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص 71.
[14]. همان، ص 329 و فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 330.
[15]. همان، ج 45، ص 9 و همان، ص 474.