آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

قرآن نسبت به تورات و انجیل ـ‌ تعالیم و بشارت های واقعی انبیای گذشته ـ ناظر و مهیمن است و نقش تکمیل و تفصیل آن ها را دارد، اما اگر با متون موجود کتاب مقدس مقایسه شود، با دو نقش فوق، حالت تنقیح و پالایش نیز دارد... در این مقایسه امتیازات و جنبه های نوآوری قرآن ـ هم در اسلوب ارایه ی معارف دینى، هم در محتوا ـ پدیدار می شود. در قسمت نخست این نوشتار برخی از جنبه های ممتاز و نوآورانه در توحید، معاد، تکوین کاینات و اخلاق بررسی شد. در این قسمت به بررسی ابعاد نوآوری قرآن در بیان حکایت های تاریخی توجه می شود.
بیان حکایت های تاریخى
در میان متون مقدس، قرآن کریم در بیان حکایات تاریخی و گزارش قصص ـ غرض عمده عبرت خردمندان؛ یعنی غرض هدایتی ـ به ویژگی هایی ممتاز است:
1. ویژگی های قصص قرآنى
الف. نقل گزینشى؛ قرآن هیچ داستانی را به صورت کامل نقل نمی کند، بلکه به گونه ای گزینشی قسمت های مربوط به هدف اصلی کلام را بیان می کند؛ زیرا قرآن ـ نه یک کتاب تاریخى، یا داستانی ـ کتاب هدایت و ارشاد است و بازگویی تاریخ برای عبرت و پندآموزی ارزش ها و ضد ارزش ها رخ داده است تا تجربه های تلخ تکرار نشود و ضد ارزش ها جای ارزش ها را نگیرد؛ از این رو در نقل داستان ها به همان اندازه ی حامل پیام، اکتفا کرده است.
ب. واقع نمونى؛ قصه در قرآن، بازگفتن سرگذشتی است که از واقعیات عینی حیات بشر حکایت دارد، تا برای آیندگان عبرتی باشد. داستان زمانی عبرت انگیز است، که از متن واقع برخاسته باشد و جنبه تخیلی نداشته باشد؛ زیرا ترسیم و تخیل نمی تواند واقعیت زیبایی ها و زشتی ها را ارایه دهد، یا سندی مستحکم برای آن باشد. قرآن می فرماید:
(لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ ِلأُولِی اْلألْبابِ...)؛ «به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است...».
راغب اصفهانی لغت شناس معروف قرآن می نویسد: «عبرت به معنای عبور از گذرگاه است با این تفاوت که عبرت برای گذر از حالی به حالی است و عبور برای گذر از آب به هر وسیله ای»، پس عبرت به کار رفته در آیه به همین منظور است، که از حالتی به حالت دیگر گذر شود، تا روشن گردد هر دو حالت در معرض گذرند و بایستی از حالتی برای حالت دیگر پند گرفت؛ بنابراین همه آنچه نقل می شود همان واقع است:
(... ما کانَ حَدیثًا یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدیقَ الّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدًی وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) ؛ «... سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتاب هایی است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان می آورند رهنمود و رحمتی است».
این است که قصص قرآنی از نظر ادب، واقع گرا شمرده می شود؛ زیرا عین حقیقت است؛ همچنان که نسبت به داستان اصحاب کهف می فرماید:
(نَحْنُ نَقُصّ عَلَیْکَ نَبَأهُمْ بِالْحَقّ ِ إِنّهُمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًی)؛ «ما خبرشان را بر تو درست حکایت می کنیم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم».
یعنی آنچه بر تو فرو می خوانیم همان حقیقت است و تخیل در آن راه ندارد؛ بنابراین حوادث خارق العاده در قصص قرآنی ـ چه آن ها که همچون عصای موسی و دم مسیحا حالت معجزه دارند و چه آن ها که مانند حوادث سفر موسى، خواب صدساله عزیر، خواب سیصد ساله اصحاب کهف و داستان ذوالقرنین حکایاتی اعجاب انگیزند ـ همگی پشتوانه ای از واقعیت دارند.
ج. هدایت مقصدى؛ قرآن هرگز برای سرگرمی و حتی برای جلب توجه عرب جاهلی داستان سرایی نکرده و اگر حکایتی نقل نموده به مقتضای حکمت و در تعلیم و تربیت انسان ها مؤثر بوده است و بدین جهت عناصر قصه تحت تأثیر هدف و پیام قرار گرفته و برخلاف قصه های متداول ادبی ـ که در آن ها عناصری مشخص در چارچوب خاص قصه را شکل می دهند ـ عناصر قصه به اندازه ای که هدف تأمین کند و پیام رسان باشد به کار گرفته شده است؛ از این رو گاهی حوادث قصه اصلی می شود و قهرمان نقش کمتری پیدا می کند و گاه بین دو صحنه قسمتی خالی گزارده می شود تا مخاطب با نیروی تفکر و تخیل خود آن خلأ را پر کند. گاه قصه مقدمه دارد، گاه بی مقدمه آغاز می شود و ...؛ به عبارتی دیگر عناصر قصه تحت الشعاع هدف و پیام قصه است و از واقعیت و صداقت الهام می گیرد و به نمایش دقیق و حقیقی صحنه ها و حوادث اهمیت داده می شود و به جزییات بی اثر توجه نمی گردد. ابهام موجود در قصص قرآن زاییده شیوه بهره گیری از عناصر قصه است. در بسیاری از قصص ـ مانند اصحاب کهف، أخدود، رس، رقیم، أیکه، فیل و نیز همسران حضرت نوح و عمران8 و فرعون و لوط، یا مادر حضرت موسی ـ نام شخصیت ها و عوامل انسانی مبهم است. در واقع نام شخصیت هایى؛ همچون مریم در حد ضرورت ذکر شده و آن گاه که ذکر نام در غرض نقش نداشته، به جای نام، از توصیفی مشعر به غرض استفاده شده، یا به صورت کلی از آن گذشته و روی هدف تکیه نموده است.
برای مثال قصه قوم ثمود در سوره شمس چنین گزارش شده است:
(کَذّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْویهَا ? إِذِ انْبَعَثَ أَشْقها ? فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیَها ? فَکَذّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّیها ? وَ لا یَخافُ عُقْبها)؛ «[قوم ثمود به سبب طغیان خود به تکذیب پرداختند؛ آن گاه که شقی ترینشان بر [پ خاست. پس فرستاده ی خدا به آنان گفت: "زنهار! ماده شتر خدا و [نوبت آب خوردنش را [حرمت نهید". و[لی دروغزنش خواندند و آن [ماده شتر را پی کردند، و پروردگارشان به [سزای گناهشان بر سرشان عذاب آورد و آنان را با خاک یکسان کرد. و از پیامدِ کار خویش، بیمی به خود راه نداد».
در این داستان نام قوم ثمود آمده، ولی از حضرت صالح(ع) به عنوان شخصیت اصلی با تعبیر «رسول الله» و از شخصیت های منفی با تعبیر «أشقاه» یاد شده است؛ زیرا هدف اصلی قصه بیان تکذیب رسالت و آیت آن ـ ناقه ـ است؛ از این رو سبک و سیاق بیان، تنها پیرامون همین محور شکل گرفته و عناصر قصه روی بیان این غرض متمرکز شده است. همچنین در بسیاری از قصه ها از زمان مشخص و دقیق وقوع حوادث، یا زندگی امت ها یاد نمی شود و با توصیف های کلی از آن ها گذر می نماید.
2. تفاوت قصه های قرآن و عهدین
با بررسی ویژگی های قصه های قرآنى، تفاوت آن ها با قصص عهدین به ویژه عهد قدیم ـ تورات ـ به صورت کامل روشن می گردد:
الف. آنچه در تورات کنونی ـ از سفْر تکوین گرفته تا سفْر تثنیه و اعمال الرسل ـ و کتاب های دیگر آمده است، فقط جنبه تاریخ نگاری دارد و همانند دیگر کتب تاریخی به سرگذشت رجال و حوادث می پردازد و تا جای ممکن، حوادث تاریخی را کامل و به هم پیوسته می آورد و هیچ تعهدی به صحت و سقم قضایا ندارد، اما قرآن از تاریخ نگاری ـ مگر آنچه که در هدایت مردم مؤثر باشد ـ می پرهیزد؛ به همین جهت حوادث را به هم پیوسته و یک نواخت و به شکل کامل نقل نمی کند. برای مثال؛ داستان حضرت یوسف در سفْر پیدایش و سفْر تکوین به صورت کامل و به هم پیوسته همراه با مطالب ناهنجار و باور نکردنی آمده است.
ب. قصص قرآن پاک و منزه و ناآلوده است و مقام مجد و عظمت حضرت حق و مقام قداست انبیای عظام محفوظ مانده و ـ برخلاف قصص عهدین؛ به ویژه عهد قدیم ـ از آلایش و ناپاکی تهی است.
برای نمونه در سفْر پیدایش درباره آفرینش انسان آمده است:
و «خداوند آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی او روح حیات دمید...».
و «خداوند هر درخت خوش نما و خوش خوراک را از زمین رویانید و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بد را ...».
و «خداوند آدم را فرمود تا از همه درختان بخور، اما درخت معرفت زنها نخورى؛ زیرا روزی که از آن بخورى، خواهی مرد...».
و «خدا خواست برای آدم همسری بیافریند. خوابی گران بر آدم مستولی نمود و یکی از دنده هایش را برگرفت و در جایش گوشت پرکرد...».
و «خداوند آن دنده را زنی بساخت و به نزد آدم آورد. آدم گفت: همانا این است استخوانی از استخوان هایم و گوشتی از گوشتم. از این سبب "نساء" نامیده شد که از انسان گرفته شده است...».
و «آدم و زنش برهنه بودند و خجلت نداشتند تا آن که مار که از همه حیوانات صحرا هوشیارتر بود به زن گفت: از درخت معرفت بخورید و نخواهید مرد، بلکه خدا می داند روزی که از آن بخورید، هوشیار می شوید و عارف نیک و بد خواهید شد...».
با این بیان خداوند از هوشیار شدن آدم بیمناک بود، و خوف آن داشت که از درخت حیات نیز بخورد و همانند ملکوتیان جاودان گردد، پس به آدم دروغ گفت و هنگام خرامیدن، از جایگاه آدم خبر نداشت!
در نگاه تورات خداوند جهان، (نعوذ بالله) موجودی حسود، دروغگو، جاهل و ترسو است، اما حسب نگاه قرآن، خداوند، انسان را مورد عنایت خویش قرار داد و ودایع الهی را به او سپرد و او را خلیفه خود دانست و تمامی دانستنی ها را به او آموخت و او را مسجود ملایک قرار داد؛ از این رو در آفرینش وی به خود تبریک گفت:
(... فَتَبارَکَ اللّهُ أحْسَنُ الْخالِقینَ).
در دید قرآن، مقام کرامت انسان در کنار قداست مقام الهی جلوه گر است و در دید تورات کنونی انسان موجودی مطرود ساحت مقدس الهی است.
حاصل امثال این تطبیق ـ که میان تمامی قصص تورات و قرآن جا دارد ـ طرح و تبیین ابعاد متعدد نوآوری های صوری و محتوایی قرآن در طرح قصص است.
حکایت های نقل شده در اناجیل از برخی اوهام پیراسته نیست. برای نمونه در انجیل های کنونى، داستان ولادت حضرت مسیح(ع) و ولایت ایشان را به گونه ای بازگو کرده که از قداست مقام نبوت می کاهد و آن جلالت و عظمتی را که قرآن برای حضرت مریم و فرزندش قایل شده، در آن به چشم نمی خورد. انجیل متی و لوقا حضرت مریم(س) را نامزد یوسف نجار می داند که پیش از رفتن به خانه شوهر به حضرت مسیح باردار شد و سپس یوسف در خواب آگاه گردید و دستور یافت تا مریم را به خانه برده و با او هم بستر نشود تا آن گاه که مسیح را بزاید. در انجیل متی چنین آمده است:
«اما ولادت عیسای مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود او را از روح القدس حامله یافتند و شوهرش یوسف چون مردی صالح بود و نخواست او را عبرت نماید، پس اراده کرد او را پنهانی رها کند، اما چون او در این تفکر بود، ناگاه فرشته ی خداوند در خواب بر وی ظاهر شد و گفت: ای یوسف از گرفتن زن خویش مریم نهراس؛ زیرا آنچه در وی قرار گرفته است از روح القدس است و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، پس یوسف همان گونه که فرشته به او امر کرده بود زن خویش برگرفت و تا نزایید او را نشناخت و او را عیسی نام نهاد...».
این داستان تنها در انجیل های متی و لوقا گزارش شده و در دیگر اناجیل نشانی از آن نیست. درباره ی یوسف نجار و رابطه او با مریم و مسیح مطلب دیگری بیش از این نیامده است و سرنوشت او روشن نیست و در هیچ منبع دیگری از او یاد نشده است. حال آن که اگر داستان چنین بود، جای تعجب نبود که حضرت مریم(س) ـ مخطوبه ی یوسف ـ بزاید؛ زیرا مردم به گمان آن که از شوهر حامله شده تعجب نمی کردند. این امر مسأله را مشکوک می سازد و معلوم نیست که یوسف تا چه وقت حیات داشته و چرا در تمامی دوران زندگی حضرت مسیح(ع) و مادرش، نامی از وی برده نشده است.
معجزه ی شراب سازی حضرت مسیح از شگفت ترین داستان های انجیل است. عیسی در قانای جلیل به عروسی دعوت می گردد و چون شراب آنان تمام می شود؛ قدح های آب را به شراب مبدل می سازد و این اولین معجزه حضرت مسیح است!
«در روز سیم در قانای جلیل عروسی بود و مادر عیسی آن جا بود و عیسی و شاگردانش را نیز به عروسی دعوت کردند و چون شراب تمام شد، مادر عیسی بدو گفت: شراب ندارند. عیسی به وی گفت: ای زن مرا با تو چه کار؟! مادرش به خدمت کاران گفت: هرچه به شما می گوید، بکنید و در آن جا شش قدح سنگی نهاده بودند. عیسی بدیشان گفت: قدح ها را از آب پر کنید، پس بدیشان گفت: الآن بردارید و نزد رییس مجلس ببرید... و او، آن را چشید و بهترین شراب دید... و این ابتدای معجزاتی است که از عیسی در قانای جلیل رخ داد و جلال خود را ظاهر کرد و شاگردانش به او ایمان آوردند».
در این عبارت، پیامبری همچون حضرت مسیح(ع) با لحنی تند با مادرش سخن می گوید، پرخاش می کند، خمره های آب را به شراب ناب مبدل می سازد و این اولین معجزه و مایه جلالت او به شمار می رود؛ در حالی که قرآن همواره از حضرت مسیح(ع) و مادر بزرگوار آن حضرت یاد کردی تقدیس گونه ـ کاملاً منافی با آنچه در انجیل آمده ـ دارد:
«و در این کتاب از مریم یاد کن؛ آن گاه که از کسان خود، در مکانی شرقی به کناری شتافت. و در برابر آنان پرده ای بر خود گرفت. پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل بشری خوش اندام بر او نمایان شد. [مریم گفت: "اگر پرهیزگارى، من از تو به خدای رحمان پناه می برم." گفت: "من فقط فرستاده ی پروردگار توام، برای این که به تو پسری پاکیزه ببخشم." گفت: "چگونه مرا پسری باشد با آن که دست بشری به من نرسیده و بدکار نبوده ام؟" گفت: "[فرمان چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است، و تا او را نشانه ای برای مردم و رحمتی از جانب خویش قرار دهیم، و [این دستوری قطعی بود." پس [مریم به او [=عیسی آبستن شد و با او به مکان دورافتاده ای پناه جست. تا درد زایمان، او را به سوی تنه ی درخت خرمایی کشانید. گفت: "ای کاش، پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش شده بودم." پس، از زیر [پای او [فرشته وی را ندا داد که: غم مدار، پروردگارت زیر [پای تو چشمه ی آبی پدید آورده است. و تنه ی درخت خرما را به طرف خود [بگیر و بتکان، تا بر تو خرمای تازه فرو ریزد. و بخور و بنوش و دیده روشن دار. پس اگر کسی از آدمیان را دیدى، بگوى: "من برای [خدای رحمان روزه نذر کرده ام، و امروز مطلقاً با انسانی سخن نخواهم گفت." پس [مریم در حالی که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند: "ای مریم، به راستی کار بسیار ناپسندی مرتکب شده اى." ای خواهر هارون، پدرت مرد بدی نبود و مادرت [نیز بدکاره نبود." [مریم به سوی [عیسی اشاره کرد. گفتند: "چگونه با کسی که در گهواره [و کودک است سخن بگوىیم؟" [کودک گفت:" منم بنده ی خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است، و هرجا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است، و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است، و درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می شوم". این است [ماجرای عیسی پسر مریم، [همان گفتار درستی که در آن شک می کنند. خدا را نسزد که فرزندی برگیرد. منزّه است او؛ چون کاری را اراده کند، همین قدر به آن می گوید: "موجود شو"، پس بی درنگ موجود می شود. و در حقیقت، خداست که پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید. این است راه راست».
نظیر این مقایسه در همه ی نقل و حکایات قرآن و کتب مقدس از قبیل: داستان نوح، حکایات قوم بنی اسراییل با حضرت موسی(ع)، مسایل حضرت مریم و حضرت عیسی(علیهم‌السلام) و به ویژه عروج حضرت عیسی(ع) بسیار دیده گشا است، اما بررسی تمامی آن ها در این مجال مختصر ممکن نیست. گفتنی است که بررسی تفصیلی و تطبیقی این موارد نشان می دهد که افزون بر تفاوت های پیش گفته، کتب مقدس از بسیاری از مواضع عبرت داستان ها ـ غرض اصلی نقل داستان که در قرآن بسیار پر تأکید است ـ عبور کرده اند.
برآمد
مصدر تمامی ادیان توحیدی واحد است، و این ریشه ی شباهت و همسانی بسیاری از مطالب طرح شده در کتاب های ادیان به شمار می آید؛ بنابراین، این پیرایه که "پیامبر اسلام این کتاب را از کتب پیشین و به ویژه تورات اقتباس کرده است" سخت واهی به نظر می آید. اسقف یوسف درة الحداد ـ م 1979 م ـ در مدت سی سال به صد بیان و صد برهان کوشید تا در وحیانی بودن و آسمانی بودن قرآن با انگاره ی این اقتباس خدشه کند. برخی خاورپژوهان دیگر نیز این فکر را رواج دادند که پیامبر اسلام شاگرد دانشمند یهودی و مسیحی بوده است. آن گاه کوشیدند که قضایای اسلامی را به ریشه های یهودی و نصرانی بازگردانند. علت این اصرار آن است که بسیاری از اینان مردان کلیسا، یا علمای دین و روحانی بوده اند؛ و از همین رو می کوشند هر خیری را به تورات و انجیل نسبت دهند؛ به ویژه پس از تشکیل دولت اسراییل تلاش بسیاری صورت پذیرفت تا هر میراث اسلامی و عربی به ریشه ای یهودی بازگردانده شود. بررسی مختصر انجام شده نه تنها این انگاره را متزلزل، بلکه ویران می سازد و نشان می دهد که:
قرآن خود را مصداق و مفصل کتب پیشین و مهیمن بر آن ها می داند. نسخه های موجود از این کتب ـ به اعتقاد مسلمانان ـ از تحریف و اوهام پالوده نیست. پس قرآن همراه با نقش تکمیلی و تفصیلی نسبت به این کتب، حالت تنقیحی نیز دارد. همه ی این موارد جنبه هایی از نوآوری و امتیاز را در قالب و محتوای معارف و مسایل ارایه شده در این کتاب نسبت به کتب پیشین عرضه می کند.
افزون بر نگاه متفاوت قرآن به حقایق عالم از قبیل: خدا، انسان، کیهان و پیامبران، نسبت به سایر متون مقدسِ موجود در زمینه هایی که به صورت مشترک در این کتب مطرح شده است، قرآن مشتمل بر معارفی عمیق در سطوحی بسیار بلند است؛ معارفی فخیم که از امتیازات شریعت آخرین بوده، و در کتب پیشین نشانی ندارد. جلالت صفات خداوند، کرامت انسان و منزلت شامخ و رسالت الهی او در عالم هستی و خلقت شگفت انگیز وی و هدف آن ـ خلافت خداوند و لقای او ـ‌ ، اختیار انسان ـ البته در کمند اراده و مشیت خداوند ـ ، کرامت انبیای الهی و مقام والای عبودیت و تنزه این مردان آسمانى، سنن الهی جاری در زندگی انسان ها و جوامع انسانی مبنی بر رسالت انسان بر استقرار عدالت و اخلاق و فضیلت و ... نمونه هایی از این معارف هستند. و این بسطی نوآورانه در معارف الهی است که از مختصات شریعت حضرت خاتم(ص) به شمار می آید.

تبلیغات