ایمان و عمل از نگاه شهید مطهری(ره)(قسمت دوم)
آرشیو
چکیده
متن
یکی از مباحث مطرح در میان اندیشمندان مسلمان، آسیب شناسی تفکر اسلامی است. استاد شهید آیةالله مطهری(ره) از جمله کسانی است که در این رابطه مطالب فراوان نگاشته است. از نظر معظم له بررسی دقیق عقاید مسلمین، مسأله ی آسیب شناسی و در پی آن اصلاح عقاید را ممکن می سازد. یکی از آسیب های جدّی که حیات و پویایی تفکر اسلامی را دچار خلل و خدشه می سازد؛ مسأله ی خوار شمردن تأثیر عمل در سعادت انسان است.
نوشتار حاضر، پس از ریشه یابی این آسیب دیدگی در تفکر مسلمین به تبیین جایگاه اساسی عمل در تفکر اصیل اسلامی از منظر قرآن و اهل بیت: می پردازد.
پیش از این به نقش و میزان تأثیر عمل در سعادت انسان پرداخته شد، تا به شناسایی آسیب ها و آفات تفکر مسلمین نزدیک شویم. گفته شد که منشأ این آسیب در قرون اولیه، گروهی به نام مرجئه بودند، که با افراط در اعتقادات به اصل جدایی ایمان و عمل و کم رنگ کردن تأثیر عمل در سعادت و نجات انسان دامن زدند و خلفای اموی نیز به ترویج این اعتقاد پرداختند تا مردم را از فساد خود غافل سازند. در مقابل این تلقى، طرز تفکر اصیل اسلامی در پرتو تعالیم ائمه: قرار گرفت و بر مفهوم عالی ایمان تأکید نمود. در این قسمت به لوازم بحث؛ همچون: فرصت انجام عمل، معنای توکل حقیقی و شفاعت خواهیم پرداخت و در پایان دیدگاه استاد شهید آیةالله مطهری(ره) را درباره ی نتیجه ی عمل صالح کافران بیان خواهیم کرد.
فرمان عمل
توجه به این نکته ی مهم که تنها دنیا جایگاه عمل و تلاش انسان و برداشتن توشه است و به محض ورود به عالم دیگر این فرصت تمام می شود؛ به عبارت دیگر دنیا جهان حرکت؛ یعنی آمیختگی استعداد با فعلیت است که انسان می تواند استعدادهای خود را به انجام رساند و بر درجات خود بیفزاید، اما در آخرت هیچ تأثیرگیری و تأثیرپذیری وجود ندارد. در دنیا اگرکسی با نیکوکاران هم نوا شود، از مجالست با آنان نیکی می پذیرد و با هم نشینی بدان، گمراه می گردد، ولی در جهان دیگر تا ابد نیز اگر با نیکوکاران بنشیند، درجه اش بالا نمی رود؛ همچنان که هم نشینی با بدان او را تنزل نمی دهد. دنیا محل تلاش است و آخرت محل برداشت محصولِ تلاش و سعی انسان؛ و از همین رو آخرت، مهلتی برای انجام عمل صالح نیست. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع): «إنّ الیَومَ عَمَلٌ وَلاحِسابَ وَ غداً حِسابٌ وَلا عَمَل؛ امروز دوران عمل است و حسابی در کار نیست (حساب محسوسی دیده نمی شود( و فردا موقع حساب است و عملی در کار نیست ».
«عِبَادَالله! الآنَ فَاعْلموا، والألسُنُ مُطلقةٌ، والأبدانُ صَحِیحةٌ، والأعضاءُ لَدنَةٌ، والمُنقَلبُ [المتقلَب فَسِیحٌ؛ ای بندگان خدا، هم اکنون بدانید (یا عمل کنید( (و لحظات عمر را غنیمت بشمارید( در حالی که زبان ها برای گفتن آزاد است و بدن ها برای کوشش تندرست و اعضای بدن نرم و قابل انعطاف (برای حرکت در وصول به مقاصد( و طریق برای بازگشت به خیرات باز و میدان برای تکاپو پهن و وسیع...».
توکل حقیقى
توکل در قرآن مفهومی زنده و حماسی دارد. هرجا که قرآن می خواهد بشر را وادار به عمل کند و ترس و بیم را از او بگیرد، سفارش به توکل و تکیه بر خدا را به عنوان عامل حرکت و پیروزی بیان می فرماید و کثرت دشمن را از موانع راه و ترس از عمل نمی داند. تعبیر استاد شهید آیةالله مطهری(ره) چنین است:
«البته این مسأله تنها در مواردی منحصر نیست که آن کار برای انسان ترس آور باشد، بلکه توکل به خدا همه ی امور مادی و معنوی انسان را در بر می گیرد. برای مثال اسلام می گوید: برای تلاوت قرآن به خدا پناه بر و توکل کن تا خدا در درک مفاهیم آن به تو کمک کند. اگر می خواهید انفاق کنید به خداوند تکیه کنید و ...».
تعبیری که قرآن به کار می برد، چنین است: (... نِعْمَ أجْرُ الْعامِلینَ? الّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکّلُونَ(.
این مفهوم توکل، ناشی از ایمان و معرفت انسان به ذات یگانه حق است: ( قُلْ هُوَ الرّحْمنُ آمَنّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکّلْنا...( ؛ (... وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ءَایاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکّلُونَ( پس بدون وجود ایمان، توکل معنا ندارد؛ همچنان که بدون عمل نیز معنا ندارد؛ چرا که انسان آن هنگام نیاز به پشتوانه و حمایت دارد، که بخواهد در راهی قدم بگذارد، یا قصد آغاز کاری را داشته باشد و با روحیه ی قوی و امید به یاری خدا نگرانی به قلبش راه نمی دهد. خدا نیز وعده داده است که چنین کسی را یاری نماید: (... وَ مَنْ یَتَوَکّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ...(.
توکل به خدا، انسان را زنده می کند و روح و استعداد او را شکوفا می سازد: (... إنْ کُنْتُمْ ءَامَنْتُمْ بِاللّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکّلُوا إنْ کُنْتُمْ مُسْلِمینَ(؛ این گونه نیست که انسان بنشیند و سستی کند و توقع داشته باشد که خداوند کار او را پیش برد. همچنان که در قرآن می فرماید: (... إنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ( و (وَ الّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنّهُمْ سُبُلَنا...(؛ بنابراین توکل بدون عمل نمی تواند انسان را به سعادت برساند. امام صادق(ع) فرمود: «لاَتدَع طَلبَ الرِّزق مِن حلِّهِ فإنَّه عَونٌ لکَ علی دینِکَ وَاعقْلَ راحِلَتِکَ و تَوَکَّلْ»؛ طلب رزق و روزی از حلال را رها نکن که آن تو را بر دینت کمک و یاری می کند و شترت را ببند و توکل بر خدا کن».
چنین است که توکل نه تنها موجب سستی در عمل نیست، بلکه عامل تشویق انسان به عمل است.
شفاعت
بحث اصلی در باب شفاعت، پاسخ به این پرسش است که آیا اعتقاد به شفاعت موجب سستی در عمل می گردد؟! گویا در برخی موارد منشأ این فکر در میان ما وجود دارد. برداشت ناصحیح از مفهوم عالی شفاعت که در حقیقت محرک و مشوق انسان به عمل است، باعث تحذیر و گریز برخی از میدان عمل می گردد.
تصور این که انتساب ظاهری به ائمه معصوم:، باعث نجات ما و اطلاقِ اسم و رسم شیعه بودن برای رسیدن به سعادت کافی است، و به تعبیر استاد شهید آیةالله مطهری(ره) خیال کرده ایم همین که جزو حزب خدا باشیم کافی است و در قیامت امام حسین(ع) فقط کسانی را که اسمشان جزو حزب شیعه بوده، یکی یکی وارد بهشت می کند، فراموش کردن اساس فلسفه ی شهادت حسین بن علی(ع) به شمار می آید؛ چرا که آن حضرت می خواست اسلام را در مرحله ی عمل زنده کند و تعالیم قرآن را بر جامعه حکم فرما نماید، اما پندار غلطی را که یهود نیز در مورد نجات و سعادت بنی اسراییل داشت و قرآن آن را منسوخ اعلام کرد، باید کنار گذاشت و شیعه در عمل به تعالیم ناب ائمه طاهرین: تمسک جوید تا روح رخوت و سستی از جامعه دور شود و به سوی سعادت واقعی پیش رود.
برای تأکید بر این مطلب استاد مطهری(ره) در جای دیگر می نویسد: «همان گونه که بیان شد برخی این اشکال را وارد کرده اند که اعتقاد به شفاعت موجب تجرّی نفوس مایل به گناه، بلکه موجب تشویق آن ها به ارتکاب گناه است».
به عقیده ی شیعه کسانی که چنین اشکالی را مطرح کرده اند، یا کسانی که عملاً چنین تصوری از شفاعت دارند، در حقیقت معنا و مفهوم شفاعت را به درستی درک نکرده اند.
پیش از هر چیز باید دانست که شفاعت در دیدگاه قرآن و پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت: وجود دارد و آیات قرآن و روایات بسیاری بر وجود آن تأکید می نماید. رسول اعظم(ص) فرمود: «الزَّموا مودَّتنا أهلَ البیتِ فإنَّه مَن لَقیَ الله عزّوجل و هو یُحبُّنا دَخلَ الجنَّةَ بشَفاعتِنا والّذی نفسی بیَده لایَنتفعُ عبدٌ بعَمَلِهِ الاّ بمعرَفتن».
باید دید که این حقیقت در دستگاه خلقت حق تعالی چگونه نمود می یابد. شفاعت صحیح و عادلانه در دستگاه الهی به دو گونه است:
1. شفاعت «رهبری»، یا شفاعت «عمل»؛ همان گونه که اعمال انسان در جهان دیگر تجسّم و تمثّل پیدا می کند و حقیقت عینی آن جلوه گر می شود، روابط معنوی نیز که در این جهان بین مردم برقرار است، در آن جهان صورت عینی و ملکوتی پیدا می کند. زمانی که انسان سبب هدایت انسانی دیگر می شود، رابطه رهبری و پیروی میان آنان در رستاخیز به صورت عینی در می آید و «هادی» به صورت پیشوا و امام، و «هدایت یافته» به صورت پیرو و مأموم ظاهر می گردد. به تعبیر قرآن: ( یَوْمَ نَدْعُوا کُلّ أناسٍ بِإمامِهِمْ...(؛ بنابراین وقتی گفته می شود که قرآن کریم، پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت: و اولیای الهی در جهان دیگر شفیع مؤمنان و محبّان خود هستند، اشاره به این نوع شفاعت دارد. این رابطه ناشی از پیرو و مطیع و محبّ بودن است و کسانی را شامل می شود که به راستی ایشان را الگو و الهام بخش خود قرار داده باشند؛ یعنی محبت و معرفت را در عمل نیز نشان دهند و مطیع و فرمان بر ایشان باشند. امام صادق(ع) فرمود: «... حقّاً علیَّ أن أُدخِلَهُم فی شَفاعتی لأنـّهَم أتْباعی فَمَن تبعَنی فإنّه مِنّى...» .
از گفته ها، آشکار می شود که عامل اساسی نجات، یا هلاکت، عمل نیکوکار و بدکار است. بنابراین منظور سخن که امام حسین(ع) از خلق کثیری شفاعت می فرماید، آن است که مکتب امام حسین(ع) موجب احیای دین و هدایت مردم شده است. پندار این مطلب که خشنودی خدا با خشنودی امام حسین(ع) متفاوت است و خدا با انجام واجبات، مانند: نماز و روزه و حج و جهاد و ترک گناهان و خدمت به خلق و ... راضی می گردد، ولی امام حسین(ع) به این ها کاری ندارد، بلکه رضای او در این است که مثلاً برای فرزند جوانش علی اکبر(ع) گریه یا تباکی شود، اشتباهی فاحش و بزرگ است. نتیجه ی چنین تفکری آن است، که تحصیل رضای خدا دشوار است، ولی خشنودی امام حسین(ع) به سهولت قابل دسترسی است، و چون امام حسین(ع) در دستگاه خدا نفوذ دارد و حق شفاعت به آن حضرت نیز سپرده شده، پس اعمال خیری که انجام نداده ایم و گناهانی که مرتکب شده ایم، تصفیه می گردد. این تصویر شفاعت، نه تنها باطل و نادرست است، بلکه شرک در ربوبیت به شمار می رود. ائمه اطهار: شفیع کسانی هستند که از مکتب آنان هدایت یافته و راه صحیح هدایت را پیش گرفته اند، نه کسانی که مکتب و تعالیم عالی ایشان را وسیله ی گمراهی خود و دیگران ساخته اند.
2. شفاعت «مغفرت»، یا شفاعت «فضل»؛ شفاعت همان مغفرت الهی است. اصل مغفرت فرمولی کلی است که از غلبه رحمت الهی در تمام نظام هستی ناشی می شود؛ به عبارت دیگر مغفرت یکی از جلوه های رحمت الهی و یک اصل عام است که در هستی جریان دارد. قرآن شریف می فرماید: ( مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ...(؛ «آن روز، کسی که، [عذاب از او برگردانده شود، قطعاً [خد بر او رحمت آورده، ...».
اصل مسأله ی شفاعت از آن خداست. آن هنگام که شفاعت به خداوند (منبع و صاحب خیرها و رحمت ه( نسبت داده می شود، به صورت «مغفرت» از آن یاد می گردد و چنانچه از راه وسایل و مجاری رحمت، در هستی جاری گردد، با «شفاعت» از آن یاد می شود؛ چرا که امور الهى، بدون نظام انجام نمی گیرد، و رحمت الهی نیز باید از طریق نفوس و ارواح بزرگ انبیا و اولیا به گناه کاران برسد و این همان نظام داشتن جهان است؛ بنابراین واضح است که هر شرط مغفرت برای شفاعت نیز معتبر است.
از دیدگاه عقلانی شرط مغفرت، چیزی جز قابلیت داشتن شخص بر آن نیست و اگر کسی از رحمت خدا محروم گردد به موجب قابل نبودن خود اوست.
سؤال این است که چگونه انسان باید قابلیت و استعداد این رحمت و مغفرت را پیدا کند؟ در تأمل برای یافتن پاسخ به راحتی می توان یافت؛ انسان هایی که خود را در راه هدایت الهی و صراط مستقیم حفظ می کنند و به عبارت دیگر خود را از هرگونه آلودگی و انحراف از راه سلامت و سعادت برکنار داشته و روح خود را پاک و سالم نگاه می دارند، تنها کسانی هستند که شایستگی و قابلیت پذیرش این رحمت را دارند. بنابراین انسان نباید تأثیر گام های خود را در فرصت اندک دنیا، فراموش کند و پیوسته باید در راه رضای الهی و قرار داشتن در مسیر رحمت او تلاش و سعی نماید و این ها نیز جز با ایمان و انجام اعمال صالح و تقویت و تطهیر روح، امکان پذیر نیست.
در پایان نتیجه می گیریم که شفاعت با عمل منافات ندارد؛ زیرا عمل به منزله علت قابلی است و رحمت پروردگار که در لباس شفاعت ظهور می کند در مقام علّت فاعلی به حساب می آید.
عاقبت اعمال خیر غیر مسلمان
تاکنون به رابطه ی ایمان و عمل و جایگاه و نقش آن در سعادت افراد با ایمان پرداختیم. اینک این سؤال مطرح است که عمل صالح، بدون وجود ایمان، یا عمل خیر از غیر مسلمان چگونه است؟! برای روشن شدن مطلب لازم به توضیح است که کفر و بی ایمانی بر دو نوع است: 1. کفر از روی لجبازی و عناد که کفر جحود نامیده می شود، 2. بی ایمانی از روی جهالت و نادانی و آشنا نبودن با حقیقت. در مورد اول، دلایل قطعی عقل و نقل گویای آن است که اگر شخص از روی دانستن در موضع انکار حق بر خیزد، مستحق عقوبت است. قرآن کریم در این باره می فرماید: ( مَثَلُ الّذینَ کَفَرُوا بِرَبـِّهمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدّتْ بِهِ الرِّیحُ فی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَیْ ءٍ ذلِکَ هُوَ الضّلالُ الْبَعیدُ(؛ «مثل کسانی که به پروردگار خود کافر شدند، کردارهایشان به خاکستری می ماند که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد: از آنچه به دست آورده اند هیچ [بهره ای نمی توانند برد. این است همان گمراهیِ دور و دراز».
ولی در مورد دوم باید گفت، که اگر جهالت و نادانی از روی کوتاهی شخص نباشد و به خاطر قصور او صورت گیرد مورد عفو و بخشش پروردگار قرار می گیرد. همان گونه که در قرآن آمده است: (... ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُول( این آیه در مورد کسانی است که تسلیم حق باشند، ولی به عللی حقیقت اسلام بر آن ها مکتوم مانده و خود در این باره بی تقصیر باشند. این گروه نیز دو دسته اند. عده ای که نه به خدا ایمان دارند، و نه به نبوّت و امامت؛ به عبارت دیگر آنان موحد نیستند، و به بهشت نمی روند؛ زیرا عملشان به سوی خدا بالا نمی رود و وجهه ی ملکوتی ندارد. شرط این که یک عمل وجهه ی ملکوتی پیدا کند، آن است که با توجه به خدا و برای صعود به ملکوت انجام گیرد. در بحث ایمان نیز گفته شد که ایمان در مقبولیت عمل و بالا رفتن آن به سوی بالا تأثیر دارد، پس کسی که جایی را قصد نکرده چگونه انتظار رسیدن به آن جا را دارد؟! هرچند خداوند عمل آن ها را نیز بدون اجر نمی گذارد. در برخی روایات آمده است که چنین کسانی معذب نخواهند بود، یا مشمول تخفیف در عذاب خواهند شد.
دسته ی دیگر غیر مسلمان، اما موحد و معتقد به معاد است که برای خدا نیز کار می کند. چنین فردی با شرایط خاص اجازه ی ورود به بهشت را پیدا می کند، اما از برنامه اسلام و وجهه ی ملکوتی آن محروم است. قرآن درباره ی این افراد [اهل کتاب می فرماید: (... تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ ألاّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ...( بنابراین قرآن اهل کتاب را چنین ندا داده است، که در صورت انجام عمل صالح و در شرایطی خاص نتیجه آن را خواهد یافت.
نوشتار حاضر، پس از ریشه یابی این آسیب دیدگی در تفکر مسلمین به تبیین جایگاه اساسی عمل در تفکر اصیل اسلامی از منظر قرآن و اهل بیت: می پردازد.
پیش از این به نقش و میزان تأثیر عمل در سعادت انسان پرداخته شد، تا به شناسایی آسیب ها و آفات تفکر مسلمین نزدیک شویم. گفته شد که منشأ این آسیب در قرون اولیه، گروهی به نام مرجئه بودند، که با افراط در اعتقادات به اصل جدایی ایمان و عمل و کم رنگ کردن تأثیر عمل در سعادت و نجات انسان دامن زدند و خلفای اموی نیز به ترویج این اعتقاد پرداختند تا مردم را از فساد خود غافل سازند. در مقابل این تلقى، طرز تفکر اصیل اسلامی در پرتو تعالیم ائمه: قرار گرفت و بر مفهوم عالی ایمان تأکید نمود. در این قسمت به لوازم بحث؛ همچون: فرصت انجام عمل، معنای توکل حقیقی و شفاعت خواهیم پرداخت و در پایان دیدگاه استاد شهید آیةالله مطهری(ره) را درباره ی نتیجه ی عمل صالح کافران بیان خواهیم کرد.
فرمان عمل
توجه به این نکته ی مهم که تنها دنیا جایگاه عمل و تلاش انسان و برداشتن توشه است و به محض ورود به عالم دیگر این فرصت تمام می شود؛ به عبارت دیگر دنیا جهان حرکت؛ یعنی آمیختگی استعداد با فعلیت است که انسان می تواند استعدادهای خود را به انجام رساند و بر درجات خود بیفزاید، اما در آخرت هیچ تأثیرگیری و تأثیرپذیری وجود ندارد. در دنیا اگرکسی با نیکوکاران هم نوا شود، از مجالست با آنان نیکی می پذیرد و با هم نشینی بدان، گمراه می گردد، ولی در جهان دیگر تا ابد نیز اگر با نیکوکاران بنشیند، درجه اش بالا نمی رود؛ همچنان که هم نشینی با بدان او را تنزل نمی دهد. دنیا محل تلاش است و آخرت محل برداشت محصولِ تلاش و سعی انسان؛ و از همین رو آخرت، مهلتی برای انجام عمل صالح نیست. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع): «إنّ الیَومَ عَمَلٌ وَلاحِسابَ وَ غداً حِسابٌ وَلا عَمَل؛ امروز دوران عمل است و حسابی در کار نیست (حساب محسوسی دیده نمی شود( و فردا موقع حساب است و عملی در کار نیست ».
«عِبَادَالله! الآنَ فَاعْلموا، والألسُنُ مُطلقةٌ، والأبدانُ صَحِیحةٌ، والأعضاءُ لَدنَةٌ، والمُنقَلبُ [المتقلَب فَسِیحٌ؛ ای بندگان خدا، هم اکنون بدانید (یا عمل کنید( (و لحظات عمر را غنیمت بشمارید( در حالی که زبان ها برای گفتن آزاد است و بدن ها برای کوشش تندرست و اعضای بدن نرم و قابل انعطاف (برای حرکت در وصول به مقاصد( و طریق برای بازگشت به خیرات باز و میدان برای تکاپو پهن و وسیع...».
توکل حقیقى
توکل در قرآن مفهومی زنده و حماسی دارد. هرجا که قرآن می خواهد بشر را وادار به عمل کند و ترس و بیم را از او بگیرد، سفارش به توکل و تکیه بر خدا را به عنوان عامل حرکت و پیروزی بیان می فرماید و کثرت دشمن را از موانع راه و ترس از عمل نمی داند. تعبیر استاد شهید آیةالله مطهری(ره) چنین است:
«البته این مسأله تنها در مواردی منحصر نیست که آن کار برای انسان ترس آور باشد، بلکه توکل به خدا همه ی امور مادی و معنوی انسان را در بر می گیرد. برای مثال اسلام می گوید: برای تلاوت قرآن به خدا پناه بر و توکل کن تا خدا در درک مفاهیم آن به تو کمک کند. اگر می خواهید انفاق کنید به خداوند تکیه کنید و ...».
تعبیری که قرآن به کار می برد، چنین است: (... نِعْمَ أجْرُ الْعامِلینَ? الّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکّلُونَ(.
این مفهوم توکل، ناشی از ایمان و معرفت انسان به ذات یگانه حق است: ( قُلْ هُوَ الرّحْمنُ آمَنّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکّلْنا...( ؛ (... وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ءَایاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکّلُونَ( پس بدون وجود ایمان، توکل معنا ندارد؛ همچنان که بدون عمل نیز معنا ندارد؛ چرا که انسان آن هنگام نیاز به پشتوانه و حمایت دارد، که بخواهد در راهی قدم بگذارد، یا قصد آغاز کاری را داشته باشد و با روحیه ی قوی و امید به یاری خدا نگرانی به قلبش راه نمی دهد. خدا نیز وعده داده است که چنین کسی را یاری نماید: (... وَ مَنْ یَتَوَکّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ...(.
توکل به خدا، انسان را زنده می کند و روح و استعداد او را شکوفا می سازد: (... إنْ کُنْتُمْ ءَامَنْتُمْ بِاللّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکّلُوا إنْ کُنْتُمْ مُسْلِمینَ(؛ این گونه نیست که انسان بنشیند و سستی کند و توقع داشته باشد که خداوند کار او را پیش برد. همچنان که در قرآن می فرماید: (... إنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ( و (وَ الّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنّهُمْ سُبُلَنا...(؛ بنابراین توکل بدون عمل نمی تواند انسان را به سعادت برساند. امام صادق(ع) فرمود: «لاَتدَع طَلبَ الرِّزق مِن حلِّهِ فإنَّه عَونٌ لکَ علی دینِکَ وَاعقْلَ راحِلَتِکَ و تَوَکَّلْ»؛ طلب رزق و روزی از حلال را رها نکن که آن تو را بر دینت کمک و یاری می کند و شترت را ببند و توکل بر خدا کن».
چنین است که توکل نه تنها موجب سستی در عمل نیست، بلکه عامل تشویق انسان به عمل است.
شفاعت
بحث اصلی در باب شفاعت، پاسخ به این پرسش است که آیا اعتقاد به شفاعت موجب سستی در عمل می گردد؟! گویا در برخی موارد منشأ این فکر در میان ما وجود دارد. برداشت ناصحیح از مفهوم عالی شفاعت که در حقیقت محرک و مشوق انسان به عمل است، باعث تحذیر و گریز برخی از میدان عمل می گردد.
تصور این که انتساب ظاهری به ائمه معصوم:، باعث نجات ما و اطلاقِ اسم و رسم شیعه بودن برای رسیدن به سعادت کافی است، و به تعبیر استاد شهید آیةالله مطهری(ره) خیال کرده ایم همین که جزو حزب خدا باشیم کافی است و در قیامت امام حسین(ع) فقط کسانی را که اسمشان جزو حزب شیعه بوده، یکی یکی وارد بهشت می کند، فراموش کردن اساس فلسفه ی شهادت حسین بن علی(ع) به شمار می آید؛ چرا که آن حضرت می خواست اسلام را در مرحله ی عمل زنده کند و تعالیم قرآن را بر جامعه حکم فرما نماید، اما پندار غلطی را که یهود نیز در مورد نجات و سعادت بنی اسراییل داشت و قرآن آن را منسوخ اعلام کرد، باید کنار گذاشت و شیعه در عمل به تعالیم ناب ائمه طاهرین: تمسک جوید تا روح رخوت و سستی از جامعه دور شود و به سوی سعادت واقعی پیش رود.
برای تأکید بر این مطلب استاد مطهری(ره) در جای دیگر می نویسد: «همان گونه که بیان شد برخی این اشکال را وارد کرده اند که اعتقاد به شفاعت موجب تجرّی نفوس مایل به گناه، بلکه موجب تشویق آن ها به ارتکاب گناه است».
به عقیده ی شیعه کسانی که چنین اشکالی را مطرح کرده اند، یا کسانی که عملاً چنین تصوری از شفاعت دارند، در حقیقت معنا و مفهوم شفاعت را به درستی درک نکرده اند.
پیش از هر چیز باید دانست که شفاعت در دیدگاه قرآن و پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت: وجود دارد و آیات قرآن و روایات بسیاری بر وجود آن تأکید می نماید. رسول اعظم(ص) فرمود: «الزَّموا مودَّتنا أهلَ البیتِ فإنَّه مَن لَقیَ الله عزّوجل و هو یُحبُّنا دَخلَ الجنَّةَ بشَفاعتِنا والّذی نفسی بیَده لایَنتفعُ عبدٌ بعَمَلِهِ الاّ بمعرَفتن».
باید دید که این حقیقت در دستگاه خلقت حق تعالی چگونه نمود می یابد. شفاعت صحیح و عادلانه در دستگاه الهی به دو گونه است:
1. شفاعت «رهبری»، یا شفاعت «عمل»؛ همان گونه که اعمال انسان در جهان دیگر تجسّم و تمثّل پیدا می کند و حقیقت عینی آن جلوه گر می شود، روابط معنوی نیز که در این جهان بین مردم برقرار است، در آن جهان صورت عینی و ملکوتی پیدا می کند. زمانی که انسان سبب هدایت انسانی دیگر می شود، رابطه رهبری و پیروی میان آنان در رستاخیز به صورت عینی در می آید و «هادی» به صورت پیشوا و امام، و «هدایت یافته» به صورت پیرو و مأموم ظاهر می گردد. به تعبیر قرآن: ( یَوْمَ نَدْعُوا کُلّ أناسٍ بِإمامِهِمْ...(؛ بنابراین وقتی گفته می شود که قرآن کریم، پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت: و اولیای الهی در جهان دیگر شفیع مؤمنان و محبّان خود هستند، اشاره به این نوع شفاعت دارد. این رابطه ناشی از پیرو و مطیع و محبّ بودن است و کسانی را شامل می شود که به راستی ایشان را الگو و الهام بخش خود قرار داده باشند؛ یعنی محبت و معرفت را در عمل نیز نشان دهند و مطیع و فرمان بر ایشان باشند. امام صادق(ع) فرمود: «... حقّاً علیَّ أن أُدخِلَهُم فی شَفاعتی لأنـّهَم أتْباعی فَمَن تبعَنی فإنّه مِنّى...» .
از گفته ها، آشکار می شود که عامل اساسی نجات، یا هلاکت، عمل نیکوکار و بدکار است. بنابراین منظور سخن که امام حسین(ع) از خلق کثیری شفاعت می فرماید، آن است که مکتب امام حسین(ع) موجب احیای دین و هدایت مردم شده است. پندار این مطلب که خشنودی خدا با خشنودی امام حسین(ع) متفاوت است و خدا با انجام واجبات، مانند: نماز و روزه و حج و جهاد و ترک گناهان و خدمت به خلق و ... راضی می گردد، ولی امام حسین(ع) به این ها کاری ندارد، بلکه رضای او در این است که مثلاً برای فرزند جوانش علی اکبر(ع) گریه یا تباکی شود، اشتباهی فاحش و بزرگ است. نتیجه ی چنین تفکری آن است، که تحصیل رضای خدا دشوار است، ولی خشنودی امام حسین(ع) به سهولت قابل دسترسی است، و چون امام حسین(ع) در دستگاه خدا نفوذ دارد و حق شفاعت به آن حضرت نیز سپرده شده، پس اعمال خیری که انجام نداده ایم و گناهانی که مرتکب شده ایم، تصفیه می گردد. این تصویر شفاعت، نه تنها باطل و نادرست است، بلکه شرک در ربوبیت به شمار می رود. ائمه اطهار: شفیع کسانی هستند که از مکتب آنان هدایت یافته و راه صحیح هدایت را پیش گرفته اند، نه کسانی که مکتب و تعالیم عالی ایشان را وسیله ی گمراهی خود و دیگران ساخته اند.
2. شفاعت «مغفرت»، یا شفاعت «فضل»؛ شفاعت همان مغفرت الهی است. اصل مغفرت فرمولی کلی است که از غلبه رحمت الهی در تمام نظام هستی ناشی می شود؛ به عبارت دیگر مغفرت یکی از جلوه های رحمت الهی و یک اصل عام است که در هستی جریان دارد. قرآن شریف می فرماید: ( مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ...(؛ «آن روز، کسی که، [عذاب از او برگردانده شود، قطعاً [خد بر او رحمت آورده، ...».
اصل مسأله ی شفاعت از آن خداست. آن هنگام که شفاعت به خداوند (منبع و صاحب خیرها و رحمت ه( نسبت داده می شود، به صورت «مغفرت» از آن یاد می گردد و چنانچه از راه وسایل و مجاری رحمت، در هستی جاری گردد، با «شفاعت» از آن یاد می شود؛ چرا که امور الهى، بدون نظام انجام نمی گیرد، و رحمت الهی نیز باید از طریق نفوس و ارواح بزرگ انبیا و اولیا به گناه کاران برسد و این همان نظام داشتن جهان است؛ بنابراین واضح است که هر شرط مغفرت برای شفاعت نیز معتبر است.
از دیدگاه عقلانی شرط مغفرت، چیزی جز قابلیت داشتن شخص بر آن نیست و اگر کسی از رحمت خدا محروم گردد به موجب قابل نبودن خود اوست.
سؤال این است که چگونه انسان باید قابلیت و استعداد این رحمت و مغفرت را پیدا کند؟ در تأمل برای یافتن پاسخ به راحتی می توان یافت؛ انسان هایی که خود را در راه هدایت الهی و صراط مستقیم حفظ می کنند و به عبارت دیگر خود را از هرگونه آلودگی و انحراف از راه سلامت و سعادت برکنار داشته و روح خود را پاک و سالم نگاه می دارند، تنها کسانی هستند که شایستگی و قابلیت پذیرش این رحمت را دارند. بنابراین انسان نباید تأثیر گام های خود را در فرصت اندک دنیا، فراموش کند و پیوسته باید در راه رضای الهی و قرار داشتن در مسیر رحمت او تلاش و سعی نماید و این ها نیز جز با ایمان و انجام اعمال صالح و تقویت و تطهیر روح، امکان پذیر نیست.
در پایان نتیجه می گیریم که شفاعت با عمل منافات ندارد؛ زیرا عمل به منزله علت قابلی است و رحمت پروردگار که در لباس شفاعت ظهور می کند در مقام علّت فاعلی به حساب می آید.
عاقبت اعمال خیر غیر مسلمان
تاکنون به رابطه ی ایمان و عمل و جایگاه و نقش آن در سعادت افراد با ایمان پرداختیم. اینک این سؤال مطرح است که عمل صالح، بدون وجود ایمان، یا عمل خیر از غیر مسلمان چگونه است؟! برای روشن شدن مطلب لازم به توضیح است که کفر و بی ایمانی بر دو نوع است: 1. کفر از روی لجبازی و عناد که کفر جحود نامیده می شود، 2. بی ایمانی از روی جهالت و نادانی و آشنا نبودن با حقیقت. در مورد اول، دلایل قطعی عقل و نقل گویای آن است که اگر شخص از روی دانستن در موضع انکار حق بر خیزد، مستحق عقوبت است. قرآن کریم در این باره می فرماید: ( مَثَلُ الّذینَ کَفَرُوا بِرَبـِّهمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدّتْ بِهِ الرِّیحُ فی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَیْ ءٍ ذلِکَ هُوَ الضّلالُ الْبَعیدُ(؛ «مثل کسانی که به پروردگار خود کافر شدند، کردارهایشان به خاکستری می ماند که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد: از آنچه به دست آورده اند هیچ [بهره ای نمی توانند برد. این است همان گمراهیِ دور و دراز».
ولی در مورد دوم باید گفت، که اگر جهالت و نادانی از روی کوتاهی شخص نباشد و به خاطر قصور او صورت گیرد مورد عفو و بخشش پروردگار قرار می گیرد. همان گونه که در قرآن آمده است: (... ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُول( این آیه در مورد کسانی است که تسلیم حق باشند، ولی به عللی حقیقت اسلام بر آن ها مکتوم مانده و خود در این باره بی تقصیر باشند. این گروه نیز دو دسته اند. عده ای که نه به خدا ایمان دارند، و نه به نبوّت و امامت؛ به عبارت دیگر آنان موحد نیستند، و به بهشت نمی روند؛ زیرا عملشان به سوی خدا بالا نمی رود و وجهه ی ملکوتی ندارد. شرط این که یک عمل وجهه ی ملکوتی پیدا کند، آن است که با توجه به خدا و برای صعود به ملکوت انجام گیرد. در بحث ایمان نیز گفته شد که ایمان در مقبولیت عمل و بالا رفتن آن به سوی بالا تأثیر دارد، پس کسی که جایی را قصد نکرده چگونه انتظار رسیدن به آن جا را دارد؟! هرچند خداوند عمل آن ها را نیز بدون اجر نمی گذارد. در برخی روایات آمده است که چنین کسانی معذب نخواهند بود، یا مشمول تخفیف در عذاب خواهند شد.
دسته ی دیگر غیر مسلمان، اما موحد و معتقد به معاد است که برای خدا نیز کار می کند. چنین فردی با شرایط خاص اجازه ی ورود به بهشت را پیدا می کند، اما از برنامه اسلام و وجهه ی ملکوتی آن محروم است. قرآن درباره ی این افراد [اهل کتاب می فرماید: (... تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ ألاّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ...( بنابراین قرآن اهل کتاب را چنین ندا داده است، که در صورت انجام عمل صالح و در شرایطی خاص نتیجه آن را خواهد یافت.