آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

تخالف و چند گونه گویی خصیصه‌ی کلام سخنگویی است که یا به تمام معلومات و کلمات خود احاطه ندارد، یا در رأی وی تغییر حاصل می‌شود. قرآن، کلام خداوند حکیم است. با وجود آن که آخرین مرحله‌ی نزول در بازه‌ای بلند از زمان، با تدریج و در شرایط گوناگون انجام شده است، هیچ‌گونه تخالف درونی درآن پذیرفته نیست؛ به‌دلیل آن که هیچ‌یک از دو عامل فوق در گوینده وجود ندارد؛ یعنی خداوند حکیم بر تمام علوم و گفته‌های خود احاطه‌ی کامل دارد؛ هم‌چنین به دلیل آن که عالم مطلق است، هرگز تغییر و دگرگونی به اندیشه او راه ندارد. بنابراین اگر اثبات شود متکلمی نسبت به یک امر خاص با یکی بودن تمام جنبه‌ها در موارد مختلف، چندگونه سخن گفته است، معلوم می شود آن سخن کلام الهی نیست و رنگ و بوی کلام بشر را دارد.
خرده گیران به قرآن در این بهانه بسیار دست یازیده اند و با یافتن موارد متخالف گون، ایده‌ی بشری بودن این کلام را پر رنگ می‌کنند، اما این گونه سخن نه نتها منشأ وحیانی ندارد، بلکه اساس آن حکیمانه نیست و از معیارهای لازم برای پذیرش کلام بشری بلیغ، یا حتی عادی هم خالی است.
توهم ناسازگاری محتوایی بین برخی مضامین آیات از یک سو به خاطراسلوب ویژه قرآن در بیان مقاصد خود می باشد که در عین روشنی و شفافیت، در بیشتر در موارد ـ با وجود مبین بودن آن از حیث محتوا ـ از نظر شیوه های بیانی اسلوبی پیچیده و مرکب است. از سوی دیگر در بسیاری از موارد این توهم به دلیل بی‌توجهی به تفاوت شرایط و موقعیت های سخن است؛ یعنی چنین نیست که مثلاً معنایی در موردی اثبات و همان معنا با در نظر داشتن تمام جوانب در جای دیگر نفی شود، بلکه تفاوت به‌خاطر تفاوت‌های ذاتی یا عرضی موضوعات سخن است.
در قسمت‌های پیشین این نوشتار نمونه‌هایی از آن بررسی گردید. این بخش به بررسی پرس و سؤال در قیامت و سنجش اعمال می‌پردازد:
سؤال در قیامت
از ظاهر برخی آیات قرآن کریم چنین برداشت می شود که در قیامت از مجرمان در مورد گناهانشان پرسش نمی شود، نیز این که پرسش و سؤالی بین خودشان نیست و هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی نمی پرسد و مردمان در آن نشئه با یکدیگر آشنایی ندارند.
برخی از این آیات عبارت است از:
فَیَوْمَئِذٍ لاَّ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَآنٌّ(؛ در آن روز، هیچ انس و جنّی از گناهش پرسیده نشود.
قَالَ إِنَّمَآ أوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی أوَلَمْ یَعْلَمْ أنَّ للهَ قَدْأهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ ألْقُرُونِ مَنْ هُوَ أشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأکْثَرُ جَمْعاً وَلاَ یُسْئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ألْمُجْرِمُونَ(؛ [قارون] گفت: من این ها را در نتیجه ی دانش خود یافته ام. آیا وی ندانست که خدا نسل هایی را پیش از او نابود کرد که از او نیرومندتر و مال اندوزتر بودند؟ و[لی این گونه] مجرمان [نیازی] به پرسیده شدن از گناهانشان نیست.
فَإِذَا نُفِخَ فِی ألصُّورِ فَلاَ أنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلاَ یَتَسَآءَلُونَ(؛ پس آن گاه که در صور دمیده شود، [دیگر] آن روز میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد، و از [حال] یکدیگر نمی پرسند.
وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أجَبْتُمُ ألْمُرْسَلِینَ فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ ألأَنبَآءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَیَتَسَآءَلُونَ(؛ و روزی را که [خدا] آنان را ندا در می دهد و می فرماید: فرستادگان [ما] را چه پاسخ دادید؟ پس در آن روز اخبار برایشان پوشیده گردد و از یکدیگر نمی توانند بپرسند.
یَوْمَ تَکُونُ لسَّمَآءُ کَلْمُهْلِ وَتَکُونُ لْجِبَالُ کَلْعِهْنِ وَلاَیَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً(؛ روزی که آسمان ها چون فلز گداخته شود و کوه ها چون پشم زده گردد و هیچ دوست صمیمی از دوست صمیمی [حال] نپرسد.
دسته‌ی دیگر آیات بر وجود سؤال دلالت دارد که مجرمان و گناه کاران متوقف می شوند و از عمل ایشان سؤال می شود. هم‌چنین انسان های مجرم، یا نیکوکار از یکدیگر سؤال می کنند و بین آن ها آشنایی و گفت وگو است:
وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ(؛ و بازداشتشان نمایید که آن ها مسؤولند.
فَلَنَسْئَلَنَّ لَّذِینَ أرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ لْمُرْسَلِینَ(؛ پس، قطعاً از کسانی که [پیامبران] به سوی آنان فرستاده شده اند خواهیم پرسید، و قطعاً از [خود] فرستادگان [نیز] خواهیم پرسید.
فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أجْمَعِینَ عَمَّا کَانُوا یَعْلَمُونَ(؛ پس سوگند به پروردگارت که از همه ی آنان خواهیم پرسید، از آنچه انجام می دادند.
وَأقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَآءَلُونَ قَالُواْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأتُونَنَا عَنِ لْیَمِینِ قَالُواْ بَل لَّمْ تَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ؛ و بعضی روی به بعضی دیگر می آورند [و] از یکدیگر می پرسند [و] می گویند: شما [ظاهراً] از درِ راستی با ما در می آمدید [و خود را حق به جانب می نمودید]! [متّهمَان] می گویند: [نه!] بلکه با ایمان نبودید.
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأن لَّمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ لنَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ لَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَآءِ للهِ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ...(؛ و روزی که آنان را گرد می آورد، گویی جز به اندازه ی ساعتی از روز درنگ نکرده اند. با هم اظهار آشنایی می کنند. قطعاً کسانی که دیدار خدا را دروغ شمردند، زیان کردند و [به حقیقت] راه نیافتند.
پرسش این است که آیا در قیامت، سؤال از گناه و جرم واقع می‌شود و بین مردم آشنایی و پرسش و پاسخی هست یا نه؟ به عبارت دیگر توافق و سازگاری میان این دو دسته آیات چگونه ممکن است؟
ریشه‌ی جواب در تفاوت مواقف روز حشر است. در آن مرحله، انسان ها در مواقف گوناگون درنگ می کنند. موقف اول پدیده‌ای شدید و دشوار است که می فرماید: )یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی لنَّاسَ سُکَرَی وَمَاهُم بِسُکَرَی وَلکِنَّ عَذَابَ للهِ شَدِیدٌ(؛ روزی که آن را ببینید، هر شیر دهنده ای آن را که شیر می دهد [از ترس] فرو می گذارد، و هر آبستنی بار خود را فرو می نهد، و مردم را مست می بینی و حال آن که مست نیستند، ولی عذاب خدا شدید است.
سختی و شدت این روز انسان‌ها را ملتهب و از خود بی خود می کند؛ به گونه ای که نزدیک‌ترین کسان خود را نیز فراموش می‌کنند. مفسران در تصویر شرایط این مرحله نکاتی سودمند دارند:
1. در زلزله هی دنیا و حوادث دهشت ناک نیز گاهی این پدیده ها به صورت جزیی آشکار می گردد؛ تا آن جا که حتی مادران، کودکانشان را فراموش کرده، و بارداران جنین خود را ساقط می کنند، و برخی؛ همچون افراد مست از خود بی خود می شوند؛ هرچند جنبه عمومی و همگانی پیدا نمی کند، اما زلزله ی رستاخیز چنان است که از مشاهده آن همه مردم به این حالات گرفتار می شوند.
2. ممکن است آیات یاد شده اشاره به پایان جهان که مقدمه ی رستاخیز است، باشد؛ در این صورت زنان باردار، یا کودکان شیر خوار مفهوم اصلی خود را خواهد داشت، ولی این احتمال نیز وجود دارد که به قرینه ی جمله: )لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ(؛ اشاره به زلزله ی روز قیامت باشد؛ در این صورت ذکر جمله هی فوق جنبه مثال پیدا می کند؛ چرا که آن قدر صحنه وحشتناک است که زنان باردار همگی سقط جنین می کنند، و کودکان شیرخوار را نیز مادرانشان فراموش خواهند کرد.
3. در ادبیات عرب از زنی که کودک خود را شیر می دهد تعبیر به مرضع می شود، ولی همان گونه که جمعی از مفسران و برخی ارباب لغت نوشته اند، گاه این کلمه به صورت مؤنث ـ مرضعه آورده می شود تا به همان لحظه شیر دادن اشاره نماید. به تعبیر دیگر مرضع به زنی می گویند که می تواند بچه خود را شیر دهد، اما مرضعه مخصوص زنی است که پستان خود را به دهان کودک شیرخوارش نهاده و در حال شیر دادن است!
بنابراین تعبیر فوق در آیه مشتمل بر نکته ی خاص است؛ زیرا می گوید: شدت وحشت زلزله ی رستاخیز آن قدر زیاد است که حتی اگر مادر، پستان در دهان کودک شیر خوار خود داشته باشد، چنان متوحش می گردد که بی اختیار، پستان از دهانش بیرون کشیده، و طفل خود را فراموش می کند!
4. جمله تَرَی النَّاسَ سُکاری ـ مردم را به صورت مستان می بینی ـ اشاره به این است که پیامبر اسلام(ص) که مخاطب این جمله می باشد (و احتمالاً مؤمنان بسیار قوی در ایمان که قدم جی قدم هی او نهاده اند) از این وحشت عظیم در امان می مانند؛ زیرا می فرماید مردم را به این حالت می بینی؛ یعنی خودت چنین نیستی.
5. بسیاری از مفسران و راویان حدیث در ذیل آیات مورد بحث روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل کرده اند که ذکر آن بی فایده نیست. دو آیه ی آغازین سوره در یکی از شب هی غزوه بنی المصطلق نازل شد؛ در حالی که مردم در حال حرکت به سوی میدان جنگ بودند، پیامبر اعظم(ص) مردم را صدا زد، و آن ها توقف کردند و گرداگرد رسول اعظم(ص) حلقه زدند. آن گاه حضرت آیات یاد شده را بر آن ها قرائت فرمود. در این حال صدی گریه ی مردم بلند شد، و در آن شب مسلمانان بسیار گریستند. آنان هنگام صبح به قدری نسبت به دنیا و زندگی دنیوی بی اعتنا شده بودند که حتی زین بر روی مرکب ها ننهادند و خیمه ی بر پا نساختند، گروهی گریه می کردند و گروهی نشسته در فکر فرو رفته بودند.
رسول اعظم (ص) فرمود: آیا می دانید این چه روزی است؟، عرض کردند: خدا و پیامبرش آگاه تر است. فرمود: روزی است که از هر هزار نفر، 999 نفر به سوی دوزخ روان می شوند و تنها یک نفر به سوی بهشت!. این امر بر مسلمانان سخت آمد و به شدت گریستند و عرض کردند: پس چه کسی نجات خواهد یافت؟ پیامبر خدا (ص) فرمود: گنه کارانی غیر از شما هستند که اکثریت را تشکیل می دهند. من امیدوارم شما حداقل یک چهارم اهل بهشت باشید. در این حال مسلمانان تکبیر گفتند؛ سپس آن حضرت فرمود: امیدوارم یک سوم اهل بهشت باشید. صدای تکبیر بار دیگر شنیده شد؛ آن گاه حضرت فرمود: امیدوارم دو سوم اهل بهشت از شما باشد؛ چرا که اهل بهشت 120 صف اند که 80 صف آن از امت من است....
نمایان است که در این حالت بی خودی و اضطراب عظیم اخبار از انسان ها پوشیده است و آنان در شأنی هستند که هیچ دوستی از دوستان خود چیزی نمی‌پرسد. سنگینی و دشواری موقف چنان است که مجال و فراغت توجه به دیگران و پرسش از شؤون ایشان در آن نیست.
اما پس از گذراندن این موقف و بعد از آن که زمین بار سنگین خود را بیرون می ریزد و زلزله از گرانی بارها می کاهد و حال مردم عادی می گردد، از این مرحله ی سهمگین فارغ شده و برای حساب آماده می شوند. در این جاست که سؤال و مؤاخذه آغاز می گردد: (فَأمَّا مَنْ أوتِیَ کِتَـابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیر وَیَنقَلِبُ إِلَی أهْلِهِ مَسْرُور وَأَمَّا مَنْ أوتِیَ کِتَابَهُ وَرَآءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُواْ ثُبُور وَیَصْلَی سَعِیر؛ امّا کسی که کارنامه اش به دست راستش داده شود، به زودی اش حسابی بس آسان کنند، و شادمان به سوی کسانش بازگردد. و امّا کسی که کارنامه اش از پشت سرش به او داده شود، زودا که هلاک [خویش] خواهد، و در آتش افروخته درآید.
در مرحله‌ی بعدی و پس از تمام شدن حساب که بهشتیان به بهشت و دوزخیان به جهنم وارد می شوند، از هم پرسی و آشنایی میانشان سر می گیرد. خداوند در مورد مجرمان می فرماید:
(حْشُرُواْ لَّذِینَ ظَلَمُواْ وَأزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُواْ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ للهِ فَهْدُوهُمْ إِلَی صِرَاطِ لْجَحِیمِ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ مَالَکُمْ لاَ تَنَاصَرُونَ بَلْ هُمُ لْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ وَأقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَآءَلُونَ قَالُواْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأتُونَنَا عَنِ لْیَمِینِ قَالُواْ بَل لَّمْ تَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانِ بَلْ کُنتُمْ قَوْماً طَغینَ فَحَقَّ عَلَیْنَا قَوْلُ رَبِّنَآ إِنَّا لَذَآئِقُونَ فَأغْوَیْنَاکُمْ إِنَّا کُنَّا غَاوِینَ فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی لْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِلْمُجْرِمِینَ؛ کسانی را که ستم کرده اند، با هم ردیفشانشان و آنچه غیر از خدا می پرستیده اند، گردآورید و به سوی راه جهنّم رهبری شان کنید! و بازداشتشان نمایید که آن ها مسؤولند! شما را چه شده است که همدیگر را یاری نمی کنید؟! [نه!] بلکه امروز آنان از دَرِ تسلیم در آمدگانند و بعضی روی به بعضی دیگر می آورند [و] از یکدیگر می پرسند [و] می گویند: شما [ظاهراً] از درِ راستی با ما در می آمدید [و خود را حق به جانب می نمودید]! [متّهمَان] می گویند: [نه!] بلکه با ایمان نبودید و ما را بر شما هیچ تسلّطی نبود، بلکه خودتان سرکش بودید پس فرمان پروردگارمان بر ما سزاوار آمد؛ ما واقعاً باید [عذاب را] بچشیم! و شما را گمراه کردیم؛ زیرا خودمان گمراه بودیم، پس، در حقیقت، آنان در آن روز در عذاب شریک یکدیگرند! [آری،] ما با مجرمان چنین رفتار می کنیم.
و در مورد صالحان می فرماید:
( أوْلئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ فَوکِهُ وَهُم مُّکْرَمُونَ فِی جَنَّاتِ لنَّعِیمِ عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ یُطَافُ عَلَیْهِم بِکَأسٍ مِّن مَّعِینِ بَیْضَآءَ لَذَّة لِّلشَّارِبِینَ لاَفِیهَا غَوْلٌ وَلاَهُمْ عَنْهَا یُنزَفُونَ ...؛ آنان روزی معیّن خواهند داشت [انواع] میوه ها؛ و آنان مورد احترام خواهند بود در باغ های پر نعمت بر سریرها در برابر همدیگر [می نشینند] با جامی از باده ی ناب پیرامونشان به گردش در می آیند؛ [باده ای] سخت سپید که نوشندگان را لذّتی [خاص] می دهد؛ نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستی [و فرسودگی] می افتند.
و در آیاتی دیگر می فرماید:
(فِی جَنَّاتٍ یَتَسَآءَلُونَ عَنِ لْمُجْرِمِینَ مَا سَلَکُمْ فِی سَقَرَ قَالُواْ لَمْ نَکُ مِنَ لْمُصَلِّیِنَ وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ لْمِسْکِینَ وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ لْخَآئِضِینَ وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ لدِّینِ حَتَّی أتَنَا لْیَقِینُ فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ لشَّافِعِینَ؛ در میان باغ ها، از یکدیگر می پرسند، درباره ی مجرمان: چه چیز شما را در آتش [سَقَر] در آورد؟ گویند: از نمازگزاران نبودیم، و بینوایان را غذا نمی دادیم، با هرزه درایان هرزه درایی می کردیم، و روز جزا را دروغ می شمردیم، تا مرگ ما در رسید و شفاعت شفاعت گران آن ها را سود نبخشد!.
و این گونه است که راز اختلاف در مورد سؤال اختلاف مواقف است.
سنجش اعمال در قیامت
قرآن کریم بارها از حساب و سنجش دقیق اعمال در قیامت سخن به میان آورده است:
(وَنَضَعُ لْمَوَازِینَ لْقِسْطَ لِیَوْمِ لْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَاحَسِبِینَ؛ و ترازوهای داد را در روز رستاخیز می نهیم، پس هیچ کس [در] چیزی ستم نمی بیند، و اگر [عمل] هم وزن دانه ی خردلی باشد آن را می آوریم و کافی است که ما حسابرس باشیم.
(للهِ مَا فِی لسَّمَوَات وَمَا فِی لأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أنفُسِکُمْ أوْتُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ للهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُ وَللهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آنِ خداست. و اگر آنچه در دل های خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را به آن محاسبه می کند؛ آن گاه هر که را بخواهد می بخشد، و هر که را بخواهد عذاب می کند، و خداوند بر هر چیزی تواناست.
در تفسیر آیه ی اول تحت عنوان ترازوهی عدل در قیامت گفته اند:
به دنبال آیات گذشته که حالت غرور و بی خبری افراد بی ایمان را منعکس می کرد در این آیه می فرماید: این بی خبران مغرور که در حالت نعمت و آرامش هرگز خدا را بنده نیستند اگر گوشه کوچک و ناچیزی از عذاب پروردگارت دامنشان را بگیرد چنان متوحش می شوند که فریاد می زنند ی وی بر ما! ما همگی ظالم و ستمگر بودیم!(وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَاوَیْلَنَآ إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ؛ و اگر شمه ای از عذاب پروردگارت به آنان برسد، خواهند گفت: ای وای بر ما که ستمکار بودیم. به گفته مفسران و ارباب لغت، واژه نفحه به معنی وزشی نیکو و خوش فرجام است که گرچه این کلمه درباره ی نسیم های رحمت و نعمت به کار می رود، ولی به صورت استعاره در مورد عذاب نیز استعمال می گردد. به گفته ی صاحب تفسیر کشاف جمله لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ ... سه تعبیر را در بردارد که همه ی آن ها از نظر ماده ی لغت و وزن و صیغه، اشاره به ناچیزی و کمی است. تعبیر آن ها عبارت است از: مس، و نفحه.
خلاصه این که قرآن می فرماید: این کوردلان، سالیان دراز سخنان پیامبر و منطق وحی را می شنوند، ولی در آن ها کمترین اثر نمی گذارد؛ مگر آن زمان که تازیانه عذاب، هر چند خفیف و مختصر، بر پشتشان نواخته شود که دست پاچه می شوند و فریاد إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ را سر می دهند. آیا باید تنها زیر تازیانه هی عذاب، بیدار شوند؟ که دیگر چه سود از این بیداری اضطراری بی فایده به حال آن ها، که حتی اگر طوفان عذاب فرو نشیند و آن ها آرامش بیابند؛ همچون قبل همان راه و همان برنامه جاری است. آیه‌ی پس از آن اشاره به حساب و جزی دقیق و عادلانه قیامت دارد تا افراد بی ایمان و ستمگر بدانند به فرض که عذاب این دنیا دامانشان را نگیرد، مجازات آخرت حتمی است، و تمام اعمال آن ها به صورت دقیق مورد محاسبه قرار می گیرد؛ چرا که ترازوهی عدل در روز قیامت نصب می گردد: )وَنَضَعُ لْمَوَازِینَ لْقِسْطَ لِیَوْمِ لْقِیَامَةِ).
قسط گاه به معنی عدم تبعیض، و گاه به معنی عدالت به شکل مطلق می آید، که معنای دوم در این جا مناسب تر است. نکته ی جالب توجه آن است که قسط در این جا به عنوان صفت بریموازین ذکر شده است. این ترازوهی سنجش آن چنان دقیق و منظم است که گویی عین عدالت می باشد، و به همین دلیل بی درنگ اضافه می فرماید: )...فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً...؛ به کسی در آن جا کمترین ظلم و ستمی نمی شود. بدین معنا که نه از پاداش نیکوکاران چیزی کاسته می شود، و نه به مجازات بدکاران افزوده می گردد. )...وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أتَیْنَا بِهَا...(؛ خردل گیاهی با دانه ی سیاه بسیار کوچک است، که ضرب المثل برای کوچکی و حقارت می باشد. نظیر این تعبیر در جی دیگر قرآن به عنوان مِثْقالَ ذرّةٍ؛ سنگینی یک ذره آمده است. قرآن تعبیر مِثْقالَ ذَرَّةٍ را در شش مورد و مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَلٍ را دوباره آورده است.
آیه ی مورد بحث با شش تعبیر مختلف، بر مسأله حساب و کتاب دقیق روز قیامت تأکید نموده است.
استعمال کلمه موازین به صورت جمع و ذکر وصف قسط و به دنبال آن، تأکید بر نفی ظلم و نیز استعمال کلمه ی شیئ (هیچ چیز و مثال آوردن به دانه خردل و عبارت کَفی بِنا حاسِبِینَ دلیل بر آن است که حساب روز قیامت فوق العاده دقیق و خالی از هر گونه ظلم و ستم است.
درباره ی منظور خداوند از ترازوی سنجش؛ برخی پنداشته اند که در آن جا ترازوهایی؛ همچون ترازوهی این دنیا نصب می گردد، و به دنبال آن چنین فرض کرده اند که چون اعمال انسان در قیامت سنگینی و وزن دارد؛ بنابراین قابل توزین با آن ترازوها است؛ و حال آن که میزان در این جا به معنی وسیله سنجش است و چون هر چیز وسیله ی سنجش متناسب و هماهنگ با موضوع خود را داراست، برای سنجش اعمال انسان نیز ترازوی مخصوص مورد نظر است.
در روایات آمده است، که میزان های سنجش در قیامت، پیامبران، امامان، پاکان و نیکانی هستند که در پرونده اعمالشان نقطه تاریک وجود ندارد؛ از همین رو گفته می شود: السّلام عَلی میزان الأعمال سلام بر میزان سنجش اعمال!
ممکن است که ذکر موازین به صورت جمع (جمع میزان نیز اشاره به همین معنا باشد؛ چرا که مردان حق، هر یک میزان سنجش اعمال انسان ها هستند؛ و اگرچه همه ممتازند، ولی برای هر یک از آن ها امتیاز ویژه ی است که در همان زمینه الگو و مقیاس سنجش محسوب می گردد.
به تعبیر دیگر هر کس به اندازه ی شباهت و هماهنگ سازی سازی خود ـ از نظر صفات و اعمال ـ با آن بزرگواران وزن و سنگینی دارد؛ از همین رو دوری و ناهماهنگی او را سبک وزن می سازد.
گاهی قرآن درباره ی شأن مؤمنان از دخول به بهشت و پاداش گیری بدون حساب سخن گفته است و نیز در مورد کافران از این که اعمالشان به وزن نمی آید:
)مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلاَ یُجْزَی إلاَّ مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَکَرٍ أوْ أنـْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ لْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ(؛ هرکه بدی کند، جز به مانند آن کیفر نمی یابد؛ و هرکه کار شایسته کند ـ چه مرد باشد یا زن ـ‌ در حالی که ایمان داشته باشد، در نتیجه آنان داخل بهشت می شوند و در آن جا بی حساب روزی می یابند.
)قُلْ یَاعِبَادِ لَّذِینَ ‌ءَامَنُواْ تَّقُواْ رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أحْسَنُواْ فِی هَذِهِ لدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ للهِ وَسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّی لصَّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ(؛ بگو: ای بندگان من که ایمان آورده اید، از پروردگارتان پروا بدارید. برای کسانی که در این دنیا خوبی کرده اند، نیکی خواهد بود، و زمین خدا فراخ است. بی تردید، شکیبایان پاداش خود را بی حساب [و] به تمام خواهند یافت.
اگر بناست در قیامت هر پاداش و کیفر در نتیجه‌ی سنجش و حساب موشکافانه حاصل شود، بی حساب وارد بهشت شدن چه می باشد؟ و چنانچه برخی بی حساب وارد بهشت شوند، سخن از نقادی بصیرانه ـ به نسبت کوچک‌ترین ذره ی نیکی، یا بدی ـ چگونه توجیه می‌گردد؟ و نیز سنجش و حساب دقیق با برپا نشدن حساب برای کسی که عمل خود را با کفر، حبط کرده است چگونه سازگار است؟
پاسخ: چنانچه مقایسه ای با محیط قانون‌گذاری عرفی صورت گیرد، معلوم می‌ شود نظیر این موارد را مخاطبان متناقض نمی بینند؛ همچنان که در حمل عام بر خاص مشکل مرتفع می گردد. مثلاً اگر دولت اعلام کند: تمام کسانی که به سن سربازی رسیده اند باید به خدمت سربازی بروند. و از طرفی نیز بگوید: چنانچه فردی متکفل امور والدین باشد، از سربازی معاف است؛ در این مورد کسی معترض تنافی و تناقض نمی گردد، بلکه با عنوان عام و خاص تنافی ظاهری را حل می کند. حساب نداشتن صابران در روز قیامت نیز از این قبیل است. همچنین اگر اعلام شود: تمام کسانی که علیه مصالح ملی اقدام نمایند، در دادگاه محاکمه شده و حکم صادره درباره ی آن ها اجرا می گردد. و نیز: اگر اشرار مسلح خود را تسلیم دولت نکنند، بدون محاکمه اعدام می‌شوند؛ کسی این دو مطلب را ناسازگار نمی داند؛ زیرا جریمه‌ی فرد شرور مسلح در حال جنگ با نظام و جامعه، کشته شدن است و نیاز به محاکمه ودادگاه ندارد. با این بیان؛‌ بی حساب وارد شدن کفار به جهنم و حبط اعمال آن ها می تواند از این قبیل باشد.
البته قرآن، اصل وجود محاسبه و موازنه‌ی اعمال را منتفی نمی داند و اصل این مسأله تخصیص بردار نیست، اما ضرورتی ندارد که ورود تمامی افراد به بهشت و دوزخ، مسبوق به طرح و عرضه‌ی این مجموعه‌ی به دقت ضبط شده و محفوظ باشد. می توان تصور کرد که اگر وزن اعمال انسان ها در محدوده ای خاص باشد؛ حتماً ثواب و عقاب آن ها مسبوق به برپاشدن میزان در قیامت است. اعمال برخی انسان ها نزد خداوند حکیم از چنان عظمت و ثقلی برخوردار است که ورای حد سنجش یا فراتر از مرز حساب است؛ از آن جمله است: پاداش صابران در بلایا و برخی قابلیت های شخص و نیز توفیقاتی نظیر دفن در محل های خاص که در روایات مورد نظر است و شخص بدون ‌حساب به جایگاه خود وارد می گردد؛ همچنان که اگر اعمال شخص به واسطه امری نظیر حبط چنان سبک و بی مقدار شود که به سنجش نیاید؛ گویی چیزی برای سنجیدن درکارنامه ی شخص نمی باشد؛ دراین صورت نیز برپاشدن میزان سودی ندارد.
افزون بر این مطلب کلی، مفسران معانی دقیق و خاصی مانند اجر و رزق افزون بر حساب و بیش از شایستگی را برای این تعبیرات ارائه کرده اند. نیزگفته اند: تعبیر به غیر حساب ممکن است اشاره به این مطلب باشد که نگاه داشتن حساب عطایا، مخصوص کسانی است که مواهب محدود داشته و از آن خوف دارند که اگر حساب را نگه ندارند، گرفتار کمبود شوند، اما کسی که خزاین نعمت هی او نامحدود و بی پایان است و هر چه ببخشد کاستی در آن پیدا نمی شود، نیاز به حسابگری ندارد.
در مورد آیه دوم نیز گفته شده است: تعبیر به یوفی که از ماده وفی و به معنی اعطای کامل است از یک سو و تعبیر به غیر حساب از سوی دیگر نشان از آن دارد، که صابران با استقامت، برترین اجر و پاداش را نزد خدا دارند؛ چرا که هیچ عملی به پایه ی صبر و استقامت نمی رسد.
شاهد این سخن، کلام نورانی امام صادق(ع) به نقل از رسول اعظم(ص) است که فرمود:
إذَا نُشِرَتِ الدَّواوِینُ و نُصِبَتِ المَوازِینُ، لَمْ یُنْصَبْ لأَهْلِ البَلاءِ میزانٌ، وَلَمْ یُنْشَرْ لَهُمْ دیوانٌ، ثُمَّ تَلا هَذِه الآیَةَ: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ ؛ هنگامی که نامه هی اعمال گشوده می شود، و ترازوهی عدالت پروردگار نصب می گردد، بری کسانی که گرفتار بلاها و حوادث سخت شدند و استقامت ورزیدند نه میزان سنجشی نصب می شود، و نه نامه عملی گشوده خواهد شد، سپس پیامبر به عنوان شاهد سخنش آیه فوق را تلاوت فرمود که خداوند اجر صابران را بی حساب می دهد.
برخی گفته اند: آیه ی یاد شده درباره نخستین هجرت مسلمانان؛ یعنی هجرت گروه عظیمی به سرکردگی جعفر بن ابی طالب به سرزمین حبشه نازل شده است. باید یادآور شویم، که اگرچه شأن نزول آیات به روشن شدن مفاهیم آن ها کمک می کند، امّا آن ها را محدود نمی سازد.
شیخ طبرسی1 برای وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ پنج وجه جایز و نیکو ذکر کرده است:
1. به معنای عطای بسیار که از شدت زیادی محاسبه نمی گردد.
2. خداوند مؤمنان را در آخرت به قدر اعمالشان ثواب نمی دهد، بلکه از روی تفضل برایشان زیاد می گرداند.
3. عطایی به مؤمن می دهد که هیچ مؤاخذه و سؤال و طلب در آن نیست.
4. بدون شمارش عطا می کند، چون خدا برآنچه قادر است محصور در عدد و شمارش نمی باشد.
5. به اهل بهشت نعمت بی منتهایی عطا می شود که هرگز تمام نمی گردد.
در مورد به حساب نیامدن اعمال کافران در تفسیر این آیه آمده است:
کسی‌که با کفر عمل خود را حبط کرده است، نزد خدا، وزن و مقدار ندارد. اگر ایمان به معاد در کنار ایمان به مبدء قرار نگیرد و انسان احساس نکند که قدرتی مراقب اعمال او است و همه را بری یک دادگاه بزرگ و دقیق و سختگیر حفظ و نگه داری می کند، روی اعمال خود حساب صحیحی نخواهد کرد، و اصلاح نخواهد شد. به جهت کفر به مبدء و معاد، اعمال آن ها حبط و نابود می گردد: )فَحَبِطَتْ أعْمالُهُمْ(؛ همچون خاکستر در برابر طوفان عظیم، و چون آن ها عملی را که قابل سنجش و ارزش باشد، ندارند، روز قیامت وزن و میزانی بری آنان برپا نخواهیم کرد: )فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً(.
زمخشری در تفسیر آیات قبل از این آیه گفته است: مراد از ضل سعیهم؛ یعنی از بین رفت و باطل شد. آن گاه از قول ابو سعید خدری ـ از جمله مفسران صدر اسلام ـ گفته است: مردم در روز قیامت اعمالی می آورند که در عظمت و بزرگی مثل کوه‌های عظیم است، اما آن گاه که آن ها را بسنجند، وزنی ندارد.
طبرسی نیز گفته است: اگر عرب بگوید فلان چیز نزد ما وزن ندارد؛ یعنی قدر و منزلتی ندارد.
معلوم می شود به حساب نیامدن اعمال کافران، یا برپا نشدن حساب برای آن ها به جهت آن است که توزین و سنجش در جایی است که چیزی در بساط باشد، و آن ها که چیزی را در بساط ندارند، چگونه توزین و سنجش خواهند داشت؟!.

تبلیغات