آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

زندگی و سیره ی عملی رسول اعظم اسلامص و اهل بیت آن بزرگوار:، سرشار از نکات درس آموز و نو برای هر دوره و زمان است. پژوهش و تحقیق در زوایای مختلف زندگی آن حضرت بیان گر خط مشی وسیاست های اصولی در حوزه های مختلف علمی، معرفتی، سیاسی، اجتماعی، دفاعی و... است که می تواند به عنوان شیوه های صحیح زندگی بشر در همه ی دوران پاسخ گوی جامع و راهنمای کامل باشد.
غزوات پیامبر گرامی اسلام از حساس ترین و پربارترین دست آوردهای جامع و سرنوشت ساز برای اسلام و مسلمین به شمار می رود. این صحنه ها نه تنها شیوه ی درست برخورد و مقابله و دفاع در برابر دشمن را آموزش می دهد، بلکه مطالعه در حرکات، گفتار، فرامین و تدابیر رسول خدص سرشار از نکته های بدیعی است که به کارگیری آن ها بسیاری از مشکلات و گره های زندگی بشر را می گشاید.
یکی از این حوادث پر ماجرا و آموزنده، جنگ احزاب است که در آن همه ی شرک و کفر و نفاق در برابر اسلام صف کشی کرد و قدرت به رخ کشید، امّا نتوانست به اهداف استراتژیک خود برسد. اسلام این پیروزی را مرهون اندیشه و عمل رسول اعظمص است.
در این نوشتار به اجمال فرازهای مهم این رخ داد بزرگ را به بررسی می نشینیم.
آیات هفده گانه ی 9 تا 26 سوره ی احزاب یکی از پرماجرا ترین حوادث را رقم می زند. موضوع، اصلی ترین صحنه ی تهاجم سپاه متحد شرک و کفر و کارشکنی های منافقان، یهودیان و قبایل مختلف قریش و بت پرستان است؛ چرا که آنان دست به دست هم دادند تا اسلام و مسلمین را نابود سازند، امّا امدادهای غیبی و تدابیر اصولی پیامبرص و شجاعت های حضرت علیع در جنگ خندق، موجب شکست مفتضحانه ی آنان شد؛ چنان که پس از جنگ، همه ی یهودیان عنود، به فرمان پیامبرص در سرزمین حجاز، قلع و قمع شدند. و این حادثه؛ بزرگ ترین و سخت ترین امتحان و آزمون برای مسلمانان گردید؛ قرآن کریم در این باره می فرماید:
هُنالِکَ ابْتُلیَ المؤمِنونَ وَزُلزِلُوا زِلْزَالاً شدید[1]؛ «آن جا [بود که] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تکان خوردند».
سرانجام مسلمانان با پیروزی چشم گیر در این امتحان، رو سفید شدند؛ و لکه ی ذلّت و روسیاهی تا ابد بر جبین مشرکان و منافقان کارشکن باقی ماند.
آیات مربوط، پیروزی مسلمانان و امدادهای غیبی را چنین یاد می فرماید:
یَا أیّهَا الّذین ءامَنوا اذْکرُوا نِعمةَ اللهِ عَلَیکم إذجآءتکُمْ جُنودٌ فَأرسلْنَا عَلیهِم رِیحاً وَجُنوداً لّم تَروْهَا وَکَانَ اللهُ بِمَا تَعملُونَ بصیراً … إذجآءُوکُم مّن فوقِکُم ومِن أسْفلَ مِنکُم وإذ زاغتِ الأبصارُ وَبلغتِ الْقلُوبُ الْحناجِرَ وتظُنُّونَ باللهِ الظُّنُون[2]؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمت خدا را بر خود به یاد آرید، آن گاه که لشکرهایی به سوی شما [در] آمدند، پس بر سر آنان تندبادی و لشکرهایی که آن ها را نمی دیدید، فرستادیم،[3] و خدا به آن چه می کنید، همواره بیناست … هنگامی که از بالای [سر] شما و از زیر [پای] شما آمدند، و آن گاه که چشم ها خیره شد و جان ها به گلوگاه ها رسید و به خدا گمان هایی [نابجا] می بردید».
گستردگی جنگ احزاب را باید از زبان مبارک رسول اعظم اسلامص شنید که فرمود: «بَرزالایمان کلّهُ إلی الشّرک کلّه[4]؛ تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفت». و در این جنگ، ستاره ی اقبال دشمن رو به افول گذاشت و پایه های قدرت آن ها در هم شکست؛ همچنان که پیامبر اکرمص پس از پایان این جنگ فرمود: «ألآن نَغْزُوهُم وَلاَیَغزونَن[5]؛ اکنون دیگر ما با آن ها می جنگیم و آن ها قدرت جنگ نخواهند داشت».
برنامه ریزی و تعیین استراتژی
تاریخ از جنگ خندق به عنوان بزرگ ترین رخ داد سال پنجم هجرت یاد می کند. قوای دشمن، بیش از ده هزار نفر با تجهیزات بسیار، و سپاه اسلام متشکل از سه هزار نفر با تجهیزات اندک بود. حفر خندق با طول و عرض و عمق بسیار، برای مسلمانان طاقت فرسا بود، با این وجود سپاه حضرت رسولص با کمال سربلندی پیروز شدند. در این ماجرا، حوادث گوناگونی رخ داد که از جمله مهم ترین آن ها، قهرمانی بی نظیر حضرت علیع، ماجرای امداد غیبی و برپا شدن طوفان شدید، و قلع و قمع یهودیان کارشکن و عهد ستیز را می توان به یادآورد.
گزارش مأموران اطلاعاتی رسول اعظمص نشان می داد که جمعیتی بیش از «ده هزار نفر» از قبیله های مختلف و به منظور براندازی اسلام و مسلمین به سوی مدینه در حرکت هستند؛ پیامبر اکرمص بی درنگ با اصحاب و یاران به مشورت پرداخت. پیشنهاد سلمان مبنی بر حفر خندق سنگری عظیم در سراسر راه های ورودی مدینه پذیرفته شد. براساس فرمان پیامبر اکرمص، مسلمانان به شکل گروهی به حفر زمین مشغول شدند، چون کار به تعداد جمعیت تقسیم شده بود، افراد در سرعت انجام و پایان کار با یکدیگر رقابت می کردند. این صحنه ی انگیزشی اتمام پروژه را از زمان پیش بینی شده سریع تر نمود.
امکانات و مشخصات اجرای پروژه:
تعداد کارگر: سه هزار نفر، طول خندق: حداقل پنج و حداکثر شش کیلومتر، عرض آن: به وسعت مقداری که یک چابک سوار با اسب نتواند از آن عبور کند. عمق آن: نیز به اندازه ای که مسیر خروج ورود پیاده نظام دشمن مسدود گردد.
در کتاب های تاریخی و تفسیری آمده است:
هنگام حفر بخشی از خندق، مسلمانان به سنگ بزرگی برخوردند که هیچ کلنگی در آن اثر نمی کرد. خبر را به پیامبر اکرمص رساندند. آن حضرت وارد خندق شد و کنار سنگ قرار گرفت و با کلنگ نخست، چنان ضربه ی محکمی بر سنگ فرود آورد که قسمتی از آن متلاشی شد و برقی از آن جهید. پیامبرص تکبیر گفت؛ مسلمانان نیز همگی تکبیر گفتند. بار دوم ضربه ی شدید دیگری بر سنگ فرو کوفت؛ قسمت دیگری در هم شکست و این بار نیز برق از آن جستن نمود. رسول اعظم الهیص تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند و سرانجام با سومین ضربه و جهش برق باقیمانده ی سنگ متلاشی شد و باز در پی تکبیر حضرت، مسلمانان تکبیر گفتند. سلمان از این ماجرا سؤال کرد. پیامبر اکرمص فرمود: در میان برق اول سرزمین «حیره» و قصرهای پادشاهان ایران را دیدم و جبرئیل به من خبر داد که امّت من بر آن ها پیروز می شود! در برق دوم قصرهای سرخ فام «شام و روم» نمایان گشت، جبرئیل به من بشارت داد که پیروزی با ما است، و برق سوم قصرهای «صنعا و یمن» را آشکار نمود که جبرئیل خبر از پیروزی امت من بر آن ها داد. آن گاه فرمود: بشارت باد بر شما ای مسلمانان!
آن گاه که لشکر عظیم دشمن از راه رسید، خندق را در برابر خود دید، برق شمشیرهای آنان از پشت خندق، چشم خورشید را نیزه خیره می کرد. روزها از پی هم می آمد و اینک مدت یک ماه بود که دشمن پشت خندق زمین گیر شده بود و راهی به مدینه نداشت.
مدینه در محاصره ی دشمنان ماند و راه های ارتباطی شهر قطع شد. قحطی و کمبود مواد غذایی چهره ی خود را نشان داد. عده ای به گمان های ناپسند راه یافتند، امّا مؤمنین راستین می دانستند که این حادثه، آزمایش و امتحان الهی است؛ از این رو بر لغزش ها خوفناک بودند و از ناتوان شدن در تحمل سختی ها به خدای قادر متعال پناه بردند و به نصرت و مدد الهی امید داشتند؛ گرچه برخی مسلمانان که تحت تأثیر سم پاشی و تبلیغ منافقان قرار گرفته بودند، به یاران صدیق پیامبر خدص می گفتند: «ای اهل یثرب [مردم مدینه] این جا جای توقف شما نیست. به خانه های خود بازگردید»؛ و از همین رو دسته ای تصمیم به فرار گرفتند و در پی بهانه جویی نزد رسول خدص آمدند. قرآن از آن ها چنین یاد می کند: وإذْ قالَت طّآئِفةٌ مّنهُم یا أهل یَثربَ لامُقام لَکُم فارْجِعوا وَ یسْتئذِنُ فریقٌ مّنهم النّبیَّ یَقولونَ إنّ بُیوتَنا عَوْرةٌ وَما هِی بِعورةٍ إن یُریدونَ إلاّ فرار[6]؛ «و چون گروهی از آنان گفتند: ای مردم مدینه، دیگر شما را جای درنگ نیست، برگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه می خواستند و می گفتند: خانه های ما بی حفاظ است و[لی خانه هایشان] بی حفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزی نمی خواستند».
در این واقعه رسول خدص در سه جبهه درگیر بود: با دشمنان از پیش رو، و با جنگجویانی از پشت سر و نیز با مخالفت برخی از سربازان. خدای متعال حال آنان را این گونه بیان می فرماید: وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِم مّن أقطَارِها ثُمّ سُئِلُوا الْفِتنةَ لآتَوْهَا وَمَاتَلَبَّثُوا بِهآ إلاّ یَسِیر[7]؛ «و اگر از اطراف [مدینه] مورد هجوم واقع می شدند و آن گاه آنان را به ارتداد می خواندند، قطعاً آن را می پذیرفتند و جز اندکی در این [کار] درنگ نمی کردند». و نیز می فرماید: وَلَقَدْ کَانُوا عاهَدُوا اللهَ مِن قبلُ لاَیُوَلُّونَ الأدبارَ وَکانَ عهْدُاللهِ مَسئُول[8]؛ «با آن که قبلاً با خدا سخت پیمان بسته بودند که پشت [به دشمن] نکنند، و پیمان خدا همواره بازخواست دارد».
برخی تفاسیر عهد و پیمان را در این جا، تعهد طایفه ی «بنی حارثه» در روز جنگ احد با پیامبر خدص می دانند. آری آنان تصمیم به مراجعت از میدان گرفتند و بعد پشیمان شدند؛ و عهد بستند که دیگر هرگز در این امور نروند، امّا همان ها در میدان احزاب باز به فکر پیمان شکنی افتادند.[9] بعضی نیز آن را اشاره به عهدی می دانند که در جنگ بدر و یا در عقبه قبل از هجرت پیامبر با آن حضرت بسته شد.[10]
خدای تعالی به پیامبرش فرمود: قُل لَنْ یَنفعَکُم الْفِرارُ إنْ فَرَرْتُم مِّن المَوتِ أوِالْقَتْلِ وَإذاً لاّتُمتّعُونَ إلاّ قلیل[11]؛ «بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید، هرگز این گریز برای شما سود نمی بخشد، و در آن صورت جز اندکی برخوردار نخواهید شد».
قُل مَن ذَا الّذی یَعْصِمُکُم مّن اللهِ إنْ أرادَ بِکُم سُوءاً أوْ أرادَبِکُم رحْمَةً وَلاَیَجدُونَ لَهُم مّن دونِ اللهِ وَلیّاً وَلاَ نَصِیر[12]؛ «بگو: چه کسی می تواند در برابر خدا از شما حمایت کند اگر او بخواهد برای شما بد بیاورد یا بخواهد شما را رحمت کند؟ و غیر از خدا برای خود یار و یاوری نخواهند یافت».
رخدادهای بزرگ جنگ خندق:
1. جنگ خندق و قهرمانی های بی نظیر حضرت علیع؛ سرانجام پس از یک ماه که نیروی نظامی جبهه متحد شرک و کفر و نفاق پشت خندق، زمین گیر شده بودند، پنج نفر از قهرمانانشان از نقطه ی باریکی عبور کردند و در بین خندق و کوه سَلْع مرکز سپاه اسلام به میدان تاختند و مبارز طلبیدند؛ اسامی این افراد عبارت است از: 1. عمروبن عبدود 2. عکرمة بن ابی جهل 3. هُبیرة بن وهب 4. نوفل بن عبدالله 5 . ضراربن خطّاب.
«عمربن عبدود»، قهرمان بی بدیل عرب بود که او را با هزار مرد جنگی می سنجیدند، او با نعره های پیاپی مبارز می طلبید و می گفت: «وَلقَد بُحِحت مِن النّداء بِجمْعِکُم هَل من مُبارز...؛ صدایم از فریاد کشیدن گرفت و خسته شدم، آیا کسی هست که به نبرد با من به میدان آید؟».
سکوتی موحش همه ی صداها را در خود فرو برده بود؛ و تنها حضرت علیع با شنیدن صداهای پیاپی «عمرو» به پیامبر خدص التماس می کرد و رفتن به میدان را درخواست می نمود.
رسول اعظمص به حضرت علیع اجازه داد، و عمّامه ی خود را بر سر او بست و شمشیرش را به دست او داد و به هنگام بدرقه، در حقّ او چنین دعا کرد: «خدایا! در جنگ بدر، عبیدةبن حارث پسرعمویم را از من گرفتی، و در جنگ احد، حمزه عمویم را، اینک این علی بن ابی طالب برادر من است، پروردگارا مرا تنها نگذار!». سپس فرمود: «تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفت».
حضرت علیع شتابان به میدان رفت؛ وقتی در برابر «عمرو» قرار گرفت، بین آن ها چنین گفت و گو شد:
ـ علیع: «ای عمرو! تو در عصر جاهلیت می گفتی سوگند به لات و عزّی، هر کس مرا به یکی از سه چیز بخواند همه ی سه تقاضای او، یا یکی از آن ها را می پذیرم».
ـ عمرو: آری چنین است.
ـ علیع: «من از تو تقاضایی دارم و آن گواهی دادن به یکتایی خدا و رسالت محمدص است».
ـ عمرو: از این تقاضا بگذر.
ـ علیع: «بیا و از راهی که آمده ای، بازگرد».
ـ عمرو: نه، این کار ننگ است و نُقل مجالس زنان قریش خواهد شد، هرگز این ننگ را به زبان زنان نمی افکنم.
ـ علیع: «تقاضای دیگری دارم و آن این که از اسب پیاده شوی و با من بجنگی».
عمرو، خندید و گفت: گمان نمی کردم مردی از عرب، چنین پیشنهاد کند، من دوست ندارم مرد بزرگواری چون تو را بکشم.
ـ علیع: ولی من دوست دارم تو را بکشم، اگر می خواهی پیاده شو!
عمرو، از این سخن برآشفت، پیاده شد و بر صورت اسبش ضربه ای زد، اسب از آن جا رفت، و درگیری میان آن ها آغاز شد.
جابربن عبدالله انصاری می گوید: «ناگاه صدای تکبیر علی را شنیدم، فهمیدم که او، عمرو را کشته است».
یاران عمرو با اسب، خود را به خندق افکندند، از سوی دیگر مسلمانان با شنیدن صدای تکبیر حضرت علیع، کنار خندق آمدند، «نوفل» با اسبش در میان خندق افتاد و نمی توانست بیرون بیاید، او را سنگباران کردند؛ «نوفل» گفت: «چنین نکنید، بلکه مردی از شما بیاید و با من بجنگد.»، در این هنگام علیع به «نوفل» حمله کرد و او را نیز کشت؛ سپس به قهرمان سوم دشمن «هُبیره» حمله کرد، او نیز بر خاک هلاکت افتاد و دو قهرمان دیگر «عکرمه و ضرار» گریختند.
هلاکت قهرمان های جبهه ی متحد دشمن به دست علی بن ابی طالبع از یک سو، و طوفان و شدّت سرما و کمبود علوفه از سوی دیگر، موجب شد که سپاه ده هزار نفری دشمن با کمال خواری، جبهه را ترک کند و به سوی مکّه عقب بنشیند.[13]
وَردَّ اللهُ الّذینَ کفروا بِغَیْظِهِم لَمْ یَنَالوُا خیراً وکفَی اللهُ المؤمِنینَ القِتالَ وکانَ اللهُ قویّاً عزیز[14] ؛ «و خداوند آنان را که کفر ورزیده اند، بی آن که به مالی رسیده باشند، به غیظ ‍‍‍]و حسرت] برگرداند و خدا [زحمت] جنگ را از مؤمنان برداشت و خدا همواره نیرومند شکست ناپذیر است».
ارزش جهاد برای خدا
هنگامی که حضرت علیع با پیروزی به حضور پیامبرص آمد، حضرت فرمود: «ضربَةُ علیٍّ یَومَ الخَنْدَقِ أفضلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَیْن[15]؛ ارزش ضربتی که علیع در جنگ خندق بر دشمن فرود آورد، از ارزش عبادت جن و انس برتر است».
و در عبارت دیگر آمده که فرمود: «لو وُزن الیومُ بِعملِ جمیع أمّة محمّدٍ، لَرُجّح عملُکَ علی عَملهم...؛ اگر امروز ارزش عمل تو با ارزش عمل همه ی امت من سنجیده شود، ارزش عمل تو بر ارزش عمل همه ی امّت، برتری می یابد».
سپس افزود «با کشته شدن عمروبن عبدود همه ی خانه های مشرکان، ذلّت و خواری گرفت، و به همه ی خانه های مسلمانان، عزّت و شکوه، وارد گردید».[16]
اگر علیع قهرمانان پیشتاز دشمن را نمی کشت، عبور سپاه دشمن از خط دفاعی خندق، قطعی بود؛ و در این صورت نه تاک می ماند و نه تاک نشان. بر اساس محاسبات نظامی و ارزیابی دقیق، پیامبرص ارزش ضربه ی علیع را برتر از ارزش اعمال جن و انس می دانست.
2. طوفان ویران گر، یا امداد غیبی؛ جبهه ی متحد احزاب گوناگون دشمن، مدینه را در محاصره ی تنگاتنگ خود قرار داد، و این محاصره حدود یک ماه طول کشید. مسلمانان آنچنان در فشار سخت کمبود مواد غذایی قرار گرفتند که بنابر روایات، پیامبرص سه روز گرسنه ماند، و حضرت زهرس اندکی نان خشک برای آن حضرت برد.[17]
مردم مدینه بی تاب، افسرده و غمگین شده بودند. پیامبر اعظمص در مسجد مشغول نماز گردید، و از خدای متعال خواست تا با امداد غیبی خود فشار و رنج مردم را دفع گرداند.
سپس خطاب به جمعیت مسلمان فرمود: «آیا در میان شما کسی هست که به درون دشمن نفوذ کند و برای ما از آن ها خبر بیاورد تا در بهشت رفیق و همدم من گردد؟».
پاسخی شنیده نشد؛ زیرا چنین مأموریتی بسیار سخت و دشوار بود. در این بحران، پیامبرص، «حذیفةبن یمان» را که شخصی زیرک و زبردست و منافق شناس بود، طلبید و به وی فرمود: «برخیز و مخفیانه به سوی دشمن برو، و در میان آنان نفوذ کن و چگونگی وضع آن ها را به ما گزارش بده، به شرط این که جز این، هیچ کاری انجام ندهی تا برگردی».
«حذیفة» اطاعت کرد و از مدینه و حصار شهر و خندق خارج شد و در میان لشکر قریش نفوذ کرد. باد و طوفان شدید و سرمای طاقت فرسای زمستان تشکیلات دشمن را در هم ریخت، نه خیمه ای باقی ماند و نه ظرف و اثاثیه و آتشی. لشکر دشمن در فشار سختی قرار گرفت. ابوسفیان که ریاست لشکر کفر را بر عهده داشت، فریاد برآورد: «ای گروه قریش، هرکس از نام رفیق بغل دستی خود بپرسد تا مبادا جاسوسی در میان ما باشد، که می خواهم مطلبی را اعلام کنم».
حذیفة می گوید: «خود را آماده کردم و پیش دستی نمودم و بی درنگ به جانب چپ و راست خود متوجّه شدم و به بغل دستی خود گفتم: تو کیستی و نامت چیست؟؛ به این ترتیب کسی نفهمید که من جاسوس لشکر اسلام هستم». آن گاه که ابوسفیان از سپاه مطمئن شد، فریاد زد: «ای گروه قریش! سوگند به خدا دیگر جای توقف نیست؛ زیرا سم دار و بی سُم همه هلاک شدند؛ یهود بنی قریظه نیز پیمان خود شکستند، و این باد و طوفان چیزی برای ما نگذاشت». سپس با سرعت به سوی مرکب خود رفت و آن را از زمین بلند کرد و شتاب زده بر آن سوار شد. حذیفة که شاهد این ماجرا بود، می گوید: «در همین لحظه خواستم ابوسفیان را هدف تیر قرار دهم و او را هلاک کنم؛ فرمان پیامبرص را به یاد آوردم که جز گزارش اطلاعاتی هیچ اقدامی نکنم؛ از این رو به سوی مدینه و نزد پیامبرص بازگشتم. حضرت در حال نماز بود، منتظر شدم و آن گاه آنچه را دیده بودم به آن حضرت گزارش دادم. پیامبرص به خداوند عرض کرد: «اللّهمَّ أنتَ مُنزِلُ الکتابَ، سریعُ الحِسابَ، أهزمِ الأحزابَ، اللّهمّ أهزِمْهُم وزلزِلْهُم[18]؛ خدایا! تو نازل کننده ی کتاب و سرعت بخش در حسابرسی هستی، خودت احزاب را نابود کن، خدایا آن ها را نابود و متزلزل فرما».
به دنبال آن امداد غیبی، دشمنان از پای درآمدند و زنجیره شان از هم گسیخت. قرآن کریم این بخش از ماجرا را این گونه بیان می فرماید: یَا أیُّهَا الّذینَ ءَامَنوا اذْکُروا نِعمةَاللهِ عَلیْکُم إذجآءتـْکُم جُنودٌ فَأرسَلنا عَلیهِم ریحاً وجُنوداً لّم تَرَوهَا وکانَ اللهُ بِما تَعمَلُونَ بصیر[19]؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمت خدا را بر خود به یاد آرید، آن گاه که لشکرهایی به سوی شما [در] آمدند، پس بر سر آنان تندبادی و لشکرهایی که آن ها را نمی دیدید، فرستادیم، و خدا به آن چه می کنید، همواره بیناست».
3. برخورد با عهد شکنان؛ نفاق، عهد شکنی و خیانت یهودی ها از جمله مشکلات تاریخ اسلام است. لجاجت و دشمنی همه ی طوایف یهود با پیامبر اسلام در جنگ احزاب نمود گسترده ای دارد؛ همچنان که قرآن شریف در آیات 56 تا 59 سوره ی انفال و آیات 78 تا 82 سوره ی مائده از آن یاد کرده است.
هنگامی که پیامبر اکرم به مدینه مهاجرت فرمود، در اطراف شهر طوایف مختلفی از یهود ساکن بودند. آنان به سه طایفه ی: بنی قینقاع، بنی النضیر و بنی قریظه منشعب می شدند.
پیامبر اکرمص همه ی این طوایف را ـ که آگاه به اوصاف پیامبر اسلام از طریق تورات شده بودند ـ دعوت به اسلام کرد، ولی آن ها سر باز زدند. رسول اکرم با در نظر گرفتن شرایط زیست مسلمانان و جنگ های آینده و دشمنان بسیار از هر سو، وجود طوایف یهود را در اطراف مدینه زیان بار و خطرساز می دانست؛ از این رو با آن ها پیمان محکم بست ، که نه تنها در حوادث به دشمن اسلام کمک نکنند، بلکه در بحران ها به سپاه اسلام کمک رسانند.
یهودی ها این پیمان را امضا کردند، امّا هنگام عمل و وفای به پیمان با کمال بی پروایی عهد خود را شکستند و به دشمن پیوستند؛ گرچه سراسر تاریخ به یاد ندارد که دسته ای از طوایف یهود به عهد و پیمان خود وفا کرده باشند.[20]
همچنان که قرآن شریف به این مطلب اشاره می فرماید: الّذِینَ عاهَدتَّ مِنهُم ثَمَّ یَنقضُوُنَ عَهدَهُم فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُم لاَیتّقُون[21] ؛ «همانان که از ایشان پیمان گرفتی، ولی هر بار پیمان خود را می شکنند و [از خدا] پروا نمی دارند».
کلام پایان:
وجه بارز نظام نظارتی پیامبر اکرمص و شیوه ی برخورد حضرت در این جنگ گسترده و هم سویی و هم آهنگی احزاب کفر و شرک و نفاق با اسلام، مسلمانان را با ابعاد جدیدی از خط مشی و سیاست های اصولی پیامبر اکرمص آشنا کرد که شاید نتیجه ی جنگ در مقایسه با این دستاوردها ناچیز به شمار آید. حضور و مدیریت پیامبر اکرمص در این غزوه علاوه بر آن که موجب تحکیم اعتقاد و ایمان افراد شد، اتحاد و همدلی میان مسلمانان را عینی و ملموس نمود و تمرین و ممارست آنان را در برابر حوادث و رخدادهای تلخ و ناگوار نتیجه بخشید.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1]. الأحزاب33 : 11.
[2]. الأحزاب 33 : 9 و 10.
[3]. جنود؛ اشاره به احزاب مختلف جاهلی مانند: قریش، عظفان، بنی سلیم، بنی اسد، بنی فزاره، بنی اشجع و بنی مره و طایفه ی یهود داخل مدینه دارد؛ و منظور از جنوداً لم تروه که به یاری مسلمانان آمدند، ممکن است همان فرشتگانی باشد که یاری آن ها نسبت به مؤمنان در غزوه ی بدر نیز صریحاً در قرآن مجید آمده است؛ یا منظور تقویت روحیه ی مؤمنان از طرف خداوند است. تفسیر نمونه، ج 17، ص 219.
[4]. بحارالانوار، ج 20، ص 215، این حدیث را از کراجکی نقل می کند.
[5] . ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 2، ص 184، به نقل از تفسیر نمونه.
[6] . الأحزاب 33 : 13.
[7]. الأحزاب 33 : 14.
[8]. الأحزاب 33 : 15.
[9]. تفسیر قرطبی و تفسیر فی ظلال، ذیل آیات مورد بحث.
[10]. آلوسی در روح البیان، ذیل آیات مورد بحث این قول را نقل کرده است.
[11]. الأحزاب 33 : 16.
[12]. الأحزاب 33 : 17.
[13]. ترجمه ی ارشاد مفید، ج 1، ص 89 و 90.
[14]. الأحزاب 33 : 25.
[15]. بحارالأنوار، ج 39، ص 1.
[16]. بحارالأنوار، ج 20، ص 216.
[17]. مجمع البیان، ج 9، ص 252.
[18]. ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 2، ص 120 و بحارالأنوار، ج 20، ص 208.
[19]. الأحزاب 33 : 9.
[20]. مجمع البیان، ج 4، ص 552 .
[21]. الأنفال 8: 56 .

تبلیغات