آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

قرآن می فرماید:
(أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثِیر)([1]) ؛ «آیا در [معانی] قرآن نمی اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیاری می یافتند».
هماهنگی و نبود اختلاف ویژگی قرآن است؛ چرا که صنع خدای متعال می باشد و به همین سبب از عیب و نقص دست ساخته های بشری منزّه است: (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ...) ([2])؛ این است که خداوند این هماهنگی را نشان اعجاز فارق قرآن از تألیفات بشرساز شمرده که اگر کار بشر بود، از اختلاف خالی نبود.
با این وجود از همان سال های نخستین این دعوت آسمانی و نشر پیام وحیانی اش، بوده اند کسانی که پاره هایی از این پیام را به ناهم گونی مبتلا دیده اند و پنداشته اند قرآن از درون متناقض است. ریشه ی این پندار، وجود مواردی است که بی راهنماییِ عقلی استوار و نقلی راه گشا، موهم ناهمگونی است. این پندارکه در پرسش های پرسشگران باز تابیده، گاه موجب تردید در حقانیت این کتاب و گاه مانع سرسپاری و تسلیم در پیشگاه آن شده است. در میراث های روایی ما شماری از این قبیل پرسش ها از امامان اندیشه وسخن ضبط شده است؛ مواردی که با پاسخ آنان دیده ی پرسشگر، روشن شده و از آن پس وی راه را یافته است.
از آن جمله روایتی را شیخ صدوق با سند خویش به ابو معمر سعدانی آورده است:
«عن أَبِی مَعْمَرٍ السَّعْدَانِیّ أَنَّ رَجُلاً أَتَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع) فَقَالَ: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ شَکَکْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قَالَ لَهُ عَلِیٌّ(ع): ثَکلَتْکَ أُمُّکَ وَ کَیفَ شَکَکْتَ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ؟! قَالَ: لأنـّی وَجَدْتُ الْکِتَابَ یکَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً، فَکَیفَ لا أَشُکُّ فِیهِ، فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ(ع): إِنَّ کِتَابَ اللَّهِ لِیُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَلاَ یُکَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً، وَ لَکِنَّکَ لَمْ تُرْزَقْ عَقْلاً تَنْتَفِعُ بِهِ، فَهَاتِ مَا شَکَکْتَ فِیهِ مِنْ کِتَابِ اللَّه عزّوجلّ؛ ([3]) مردی نزد امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! من درکتاب خدا شک کرده ام. حضرت پرسید: چگونه در کتاب منزل الهی تردید نموده ای؟ گفت: چنین یافتم که پاره ای از آن پاره ای دیگر را تکذیب می کند. حال چگونه شک نکنم؟ حضرت فرمود: قرآن هر تکه اش تکه های دیگر را تصدیق می کند، نه تکذیب! اما تو از آن جایی که خردی سودمند نداری (متوجه این مسأله نمی شوی)، بپرس آنچه از کتاب خدا در آن شک داری».
آن گاه وی موارد شک خود را پرسید و امام یک به یک آن ها را پاسخ گفت.
همچنین یکی از زندیقان نزد امیرمؤمنان(ع) آمد و گفت: اگر در قرآن اختلاف و تناقض نبود، به دین شما در می آمدم. حضرت فرمود: این اختلاف کدام است؟ وی پرسید و امام پاسخ داد. آن گاه حضرت فرمود:
«فَافْهَمْ هَذَا وَ اعْمَلْ بِهِ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ مَا قَدْ تَرَکْتَ مِمَّا یجِبُ عَلَیکَ السُّؤَالُ عَنْهُ أَکْثَرُ مِمَّا سَأَلْتَ وَ إِنِّی قَدِ اقْتَصَرْتُ عَلَی تَفْسِیرٍ یسِیرٍ مِنْ کَثِیرٍ لِعَدَمِ حَمَلَةِ الْعِلْمِ وَ قِلَّةِ الرَّاغِبِینَ فِی الْتِمَاسِهِ وَ فِی دُونِ مَا بَیّنْتُ لَکَ بَلاغٌ لِذَوِی الأَلْبَابِ؛ این را بفهم و به آن عمل کن و بدان؛ آنچه باید می پرسیدی و نپرسیدی بسیار بیش از آن است که پرسیدی و من به تفسیرِاندک و آسانی از بسیاری که می دانستم اکتفا کردم، چون حاملی برای علم نیست و راغبان دانش اندکند، اما در آنچه بیان کردم ـ و کمتر از آن ـ بلاغی برای خردمندان است.»
آن گاه سائل گفت: آنچه شنیدم، مرا بس است. شکر می کنم خداوند را به خاطر تو که مرا از کوری شک و گمراهی این گمان ناشایست رهانید. خداوند تو را جزای خیر دهد که بر همه چیز تواناست. آن شخص، حضرت علی(ع) را بسیار ستود و سپاس گفت و دعا نمود.([4])
نیز سیوطی در اتقان آورده است: عبدالرزاق به اسنادش از ابن جبیر گفته است: شخصی نزد ابن عباس آمد و گفت: مواردی در قرآن می یابم که در آن ها اختلاف می بینم. ابن عباس پرسید: «آن ها چیستند، آیا شک هستند؟» گفت: «شک نیست، اختلاف است». گفت: «آنچه به نظرت اختلاف است، ارائه کن». او می پرسید و ابن عباس به دنبال کلام وی پاسخ می گفت.([5])
از احادیث معصومان: چنین بر می آید که طرح شبهه ی تناقض درآیات قرآن، در عهد ایشان رواج داشته است. آنان، این امر را نکوهیده و از سلامت قرآن دفاع کرده اند.
اسباب وجود اختلاف در قرآن:
با وجود اصرار قرآن و امامان معصوم: بر هماهنگی مطالب قرآنی، مواردی به ظاهر متخالف می آید. قرآن پژوهان برای گشودن این معما مواردی را به عنوان اسباب وجود به ظاهر اختلاف در قرآن برشمرده اند. از جمله زرکشی در البرهان ذکر می کند:([6])
1. این که از احوال چیزی در حالات مختلف آن خبر داده شود؛ ناشی از اشاره به مراحل گوناگون دگرگونی و تطور است و سخن تناقض آمیز نیست، بلکه حکایت از احوال مختلف یک چیز می کند. مثلاً؛ خداوند ماده ی اولیه ی خلقت انسان را مختلف ذکر نموده است؛ همچون: «تراب، حمأ مسنون، طین لازب و صلصالٌ کالفخار» ؛ دلیل این گوناگونی به حالات مختلف تطور جوهر انسان ـ که خاک است ـ مربوط است.
2. اختلاف موضوع و مورد، سبب دیگر وجود اختلاف در قرآن است؛ مثل این که خداوند در خصوص سؤال در قیامت، ظاهراً گوناگون سخن گفته است. در یک جا می فرماید: (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤولُونَ)([7]) ویا (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ)([8]) که دلالت بر درنگ و سؤال در قیامت دارد، اما جای دیگر فرموده است: (فَیوْمَئِذٍ لاَّ یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنسٌ وَ لا جَانٌّ)([9]) که بیانگر سؤال نکردن است.
گفته اند: آیات اول بر سؤال از توحید و تصدیق رسل و آیه آخر بر چیزی که مستلزم اقرار به شرایع دین و فروع آن حمل می شود. نیز بعضی این اختلاف را برگوناگونی اماکن یعنی مواقف حمل کرده اند که در موضعی سؤال و مناقشه، و در موضع دیگر رحم و لطف و در جای دیگر توبیخ و مؤاخذه است.
3. تعدد جهات مختلف فعل را دلیل دیگر اختلاف دانسته اند؛ مثلاً این که خداوند قتل و رمی را از فاعل نفی کرده و فرموده است: (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی وَ لِیبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ)([10]) ؛ «و شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. و چون [ریگ به سوی آنان] افکندی، تو نیفکندی، بلکه خدا افکند؛ [آری، خدا چنین کرد تا کافران را مغلوب کند] و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشی نیکو، بیازماید. قطعاً خدا شنوای داناست»، و این افعال را به خود نسبت داده است، مراد این است که امور یاد شده اگر چه مباشرتاً ـ به جهت اراده و اختیار ـ به انسان ها نسبت داده می شود، اما چون انسان ها مخلوق خداوند هستند، به اعتبار تأثیر از آنان نفی می شود، و البته نسبت دادن فعل از جهتی به فاعلی و نفی آن از او از جهتی دیگر ممکن بوده و محذوری ندارد.
4. اختلاف در حقیقت و مجاز سببی دیگر برای اختلاف های ظاهری است؛ مثلاً در آیه ی ذیل نسبت مستی، هم به مردم داده شده است و هم این نسبت از آنان نفی گردیده است:
(یوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکارَی وَ ما هُمْ بِسُکارَی وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدیدٌ)([11])؛ «روزی که آن را ببینید، هر شیر درنده ای آن را که شیر می دهد [از ترس] فرو می گذارد، و هر آبستنی بار خود را فرو می نهد، و مردم را مست می بینی و حال آن که مست نیستند، ولی عذاب خدا شدید است».
گفته اند: سکارای اول حقیقت؛ یعنی «مستی از شراب» و دومی مجاز؛ یعنی «مستی از اهوال» است.
و یا این که فرمود: (یتَجَرَّعُهُ وَلاَ یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَمَا هُوَ بِمَیّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ)([12]) ؛ «آن را جرعه جرعه می نوشد و نمی تواند آن را فرو ببرد، و مرگ از هر جانبی به سویش می آید، ولی نمی میرد و عذابی سنگین به دنبال دارد».
«موت» اول مجاز و به معنای آن است که طول آرزوها او را میرانده است و چونان اموات گشته است، و «میت» دوّم حقیقت است؛ به این معنا که وی در حقیقت نمرده است. ([13])
5 . تفاوت در وجوه و اعتبارات، جهتی دیگر برای اختلاف است ؛ مثلاً در احوال دیدگان انسان ها در روز قیامت دو تعبیر به ظاهر متخالف در قرآن آمده است. یک جا می فرماید: (لَّقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ الْیوْمَ حَدیدٌ)([14]) ؛ «[به او می گویند:] «واقعاً که از این [حال] سخت در غفلت بودی. و[لی] ما پرده ات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است» و در جای دیگر فرمود: (... خَاشِعینَ مِنَ الذُّلِّ ینْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ...)([15]) ؛ «از [شدت] زبونی، فروتن شده اند؛ زیر چشمی می نگرند...».
گفته اند «بصر» در آیه ی اول به معنای علم و معرفتِ قوی است و مراد از آن، رؤیت با چشم نیست؛ همچنان که عبارت قبل از آن: (فَکَشفْْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ) شاهد بر این مطلب است.
واقعیت آن است که قرآن شناسانی؛ چون سیوطی و زرکشی و نیز گروهی از مفسران، در جمع نمودن مختلفات قرآن سخن بسیار گفته اند. مهم تر و اساسی تر از آن سرمایه هایی است که در دانش اصول شیعه درباب تعارض آمده است. و برای حل آن در نگاه کلی میان ادله ـ از جمله ظواهرقرآن ـ روندهای ترتیب دار پیش نهاد می شود؛ مثلاً ممکن است با تشخیص تفاوت مرتبه ی دو دلیل، ـ دارای وحدت مرتبه ـ‌ برای رفع تنافی ظاهری آن ها به شیوهایی از قبیل حکومت و ورود تمسّک شود، یا در صورت امکان جمع عرفی به حمل مطلق بر مقید یا عام بر خاص و نظایر آن دست زده شود و در صورتی که تنافی بدوی به این صورت نیز حل نگردد؛ اختلاف به باب جمع عقلی و تأویلات کشیده می شود.
همچنین با کمک سرمایه های عظیم روایی ما بر بطن شکافی و تأویل، توهم تنافی از میان بر می خیزد و مجالی برای سخنان دیگر باقی نمی ماند. ریشه یابی عمیق و توجیه دقیق این مواردِ تنافی ـ که اگر بدوی و ظاهری نباشند، تأویل پذیرند ـ اگرچه در حوصله و سطح این مختصر نیست، اما افق های وسیع در فهم قرآن می گشاید. این نوشتار با بهره گیری از روایات، تلاش بر گره گشایی هایی دارد. در بخش حاضر دو نمونه مورد بحث است:
1. هدایت قرآن عام است یا خاص؟
قرآن هدایت خود را همه شمول و فراگیر خوانده است: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنـْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَ الْفُرْقَان...)([16]) ؛ «ماهِ رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [کتابی] که مردم را راه بر، و [متضمن] دلایل آشکار هدایت، و [میزان] تشخیص حق از باطل است...».
اما در بسیاری از آیات دیگر تعابیری وجود دارد که ظهور در تخصیص هدایت به عده ای ویژه دارد؛ از جمله:
(... هَذا بَصائِرُ مِنْ رَّ بَّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).([17])
(... هَذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ).([18])
(... وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَی ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ).([19])
(تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ).([20])
گفته اند: چرا مفاد این دسته آیه با آیه ی اول ناهمگون است؟
در جواب باید گفت: بین «لام غایت» در آیه اول و «لام عاقبت» در سایر آیات فرق است. شک نیست که قرآن برای غایت هدایت تمامی مردم نازل شده است، اما تنها متقیان ومتعهدان از هدایت قرآن بهره می برند و توده هایی از مردم که زندگی را در غفلت و کوری سپری می کنند ـ اگرچه این هدایت به آن ها هم می رسد ـ ، از نتیجه ی آن محروم می مانند. خداوند می فرماید:
(الَّذینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ...)([21])؛ «کسانی که کتاب [آسمانی] به آنان داده ایم، [و] آن را چنان که باید می خوانند، ایشانند که بدان ایمان دارند...».
و نیز: (لَکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنـْْزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنـْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ...)([22]) «لکن راسخان آنان در دانش، و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان دارند و ...».
و در آیاتی دیگر کسانی مورد خطاب هستند که با وجود هدایت عام از آن بی بهره مانده اند:
(إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ)([23])؛ «بی تردید، بدترین جنبندگان پیش خدا کسانی اند که کفر ورزیدند و ایمان نمی آورند».
(کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَی الَّذینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ)([24])؛ «این گونه سخن پروردگارت بر کسانی که نافرمانی کردند به حقیقت پیوست، [چرا] که آنان ایمان نمی آورند».
(... فَالَّذینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالأَخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ)([25])؛ «... پس کسانی که به آخرت ایمان ندارند، دل هایشان انکار کننده ی [حق] است و خودشان متکبرند».
(... الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ)([26])؛ «... یقیناً شما را در روز قیامت ـ که در آن هیچ شکی نیست ـ ‌گرد خواهد آورد. خودباختگان کسانی اند که ایمان نمی آورند».
از بیان قرآن در موارد یاد شده آشکار است که قرآن برای همه ی مردم آمده، اما نصیحت تنها دل های پرهیزگاران را می لرزاند و در آن ها مؤثر می افتد و تنها ایشانند که این هدایت و موعظه را می پذیرند.
2. حمل بار گناه دیگران ممکن است یا نه؟
قرآن بارها از این حقیقت سخن گفته است که هر کس، خود بار گناه و کرده ی خویش را به دوش می کشد و عمل و گناه فردی، بار شخص دیگر را سنگین نمی کند؛ از جمله:
(... وَ لاَ تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیها وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَیَ..)([27])؛ «... و هیچ باربرداری بار [گناه] دیگری را بر نمی دارد...».
(... وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیها وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُول)([28])؛ «...و هر کس بی راهه رفته، تنها به زیان خود بی راهه رفته است. و هیچ بردارنده ای بار گناه دیگری را بر نمی دارد، و ما تا پیامبری بر نینگیزیم، به عذاب نمی پردازیم».
(وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِهَا لاَ یُحْمَلْ مِنْهُ شی ْءٌ وَ لَوْ کاَنَ ذَا قُرْبی...)( [29])؛ «و هیچ بار بردارنده ای بار [گناه] دیگری را بر نمی دارد، و اگر گران باری [دیگری را به یاری] به سوی بارش فرا خواند، چیزی از آن برداشته نمی شود، هرچند خویشاوند باشد...».
و این همان است که عقل سلیم و خرد رشید به آن اذعان دارد و حکمت بالغه گواه بر آن است که هرکس درگرو عمل خویش بوده و آنچه کِشته، خود درو می کند و گناه شخص بر دیگری نخواهند نوشت؛ چراکه: (کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ)([30]) و نیز (... لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیهَا مَا اکْتَسَبَتْ...)([31]) ؛ همچنین: (...لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الإِثْم...).([32])
پرسش این است که:
قرآن می فرماید: ( لِیَحْمِلُوا أوْزارَهُمْ کَامِلَةً یوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ أَلاَ ساءَ مَا یَزِرُونَ)([33])؛ «تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند و [نیز] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید، چه بدباری را می کشند!».
و نیز فرمود: (وَ قَالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایَاکُمْ وَ مَا هُمْ بِحَامِلینَ مِنْ خَطایَاهُمْ مِنْ شَی ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ وَ لَیحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یفْتَرُونَ)([34])؛ «و کسانی که کافر شده اند، به کسانی که ایمان آورده اند، می گویند: راه ما را پیروی کنید و گناهانتان به گردن ما. و[لی] چیزی از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت؛ قطعاً آنان دروغگویانند. و قطعاً بارهای گران خودشان و بارهای گران [دیگر] را با بارهای گران خود برخواهند گرفت، و مسلماً روز قیامت از آنچه به دروغ برمی بستند، پرسیده خواهند شد».
وفاق و سازگاری این موارد چگونه ممکن است؟
حمل وزر به معنای کاهش و تخفیف بار صاحب وزر است. کسی که حمل بار دیگری را می کند؛ در واقع از گران باری وی می کاهد. صریح قرآن این است که انسان، بار مسؤولیت خویش را به دوش می کشد و کسی این بار را برای دیگری نمی برد:
(یَا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَینَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)([35]) ؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است، به شما زیانی نمی رساند. بازگشت همه ی شما به سوی خداست، پس شما را از آنچه انجام می دادید، آگاه خواهد کرد».
اما حکایت رهبران و مرشدان به حق و باطل، داستانی دیگر است. آنان در عملِ کسانی که از دعوت ایشان متأثر شده اند ـ اگر خیر بوده به ثواب و اگر شر بوده به عقاب ـ شریک اند.
شیخ صدوق از امام باقر(ع) روایت کرده است:
«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍالْحِمْیرِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ مَیمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی جعفر(علیه السلام) قَالَ: أَیمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ هُدًی کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذلِکَ مِنْ غَیرِ أَنْ ینْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَی ءٌ وَ أَیمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ ضَلالٍ کَانَ عَلَیهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذلِکَ مِنْ غَیرِ أَنْ ینْقَصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَی ءٌ؛([36]) هر کس از بندگان خدا که سنتی هدایتگر بنا نهد؛ برای اوست مثل پاداش هر کس که بدان عمل نماید، بدون آن که چیزی از پاداش عمل کنندگان کاسته شود. و هرکس از بندگان خدا که سنت گمراه کننده ای بنا نهد؛ برای او نیز وزر همان کس که به آن عمل کند، خواهد بود ، بدون آن که در سنگینی بار کاهشی باشد».
نیز علامه مجلسی(قدس سره) آورده است:
«قَالَ النَّبِی(ص): إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلاَثٍ صَدَقَةٍ جَارِیةٍ أَوْ عِلْمٍ ینْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یدْعُوا لَهُ( [37])؛ آن گاه که مؤمن از دنیا برود، عمل او قطع می شود؛ مگر سه چیز: صدقه ای که جاری باشد، علمی که از آن نفع برده شود و فرزند صالحی که برایش دعا کند».
چنین کسانی بار گناه دیگری را تحمل نمی کنند و چیزی از آن نمی کاهند، اما در عمل دیگران و ثواب یا عقاب حاصل از آن ـ بدون آن که از صاحبش چیزی کاسته شود ـ شریک اند؛ از این رو معنای حمل اثقال ایشان این است که مثل اعمال آنان، باری به دوش می کشند.
در قسمت های بعدی موارد دیگری از توهم اختلاف درونی پی گرفته خواهد شد.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1]. النساء(4): 82 .
[2]. الإسراء(17): 84 .
[3]. شیخ صدوق(قدس سره)، التوحید، باب الرد على الثنویة و الزنادقة، ص 254، ح36.
[4]. شیخ صدوق، التوحید، ص 255 و بحارالانوار، ج 90، ص 127.
[5] . جلال الدین سیوطی، الاتقان، ج 3، ص 79، نوع 48.
[6] . زرکشی، البرهان، ج2، ص 65 ـ 54 با تصرف.
[7] . الصّافّات (37) : 24.
[8] . الأعراف (7) :6 .
[9]. الرّحمان (55) : 39.
[10]. الأنفال (8) : 17.
[11]. الحج (22) : 2.
[12].إبراهیم (14) : 17.
[13]. معنایی که زرکشی کرده مطابق ظاهر آیه نیست، معنای روشن آیه این است که انواع عذاب هایی مانند: «مقامع من حدید و یا فَسُقوا ماء حمیماً فقطّع أمعاءهم و یا وإن یستغیثوا بماء کالمهل» که اهل جهنم بدان مبتلا هستند، به طور طبیعی هر یک از آن ها برای پایان دادن به زندگی انسان کافی است؛ همان گونه که در دنیا هر کدام از این عذاب ها موجب مرگ انسان می شود. حال در روز قیامت تمام این عذاب ها از جهات مختلف بر کافر وارد می شود و او هم انتظار مرگ و راحت شدن توسط هر یک از این عذاب ها را دارد، ولی با این حال نمی میرد؛ از این رو توجیه روشن تر آیه آمدن اسباب و موجبات مرگ از هر طرف در مقابل «یأتیه الموت من کل مکان»، «و ما هو بمیت» نیز به خاطر مسأله خلود است که تنافی بین «یأتیه الموت» و «ما هو بمیّت» را حل می کند.
[14]. ق (50) : 22.
[15]. الشوری(42) : 45.
[16]. البقره (2) : 185.
[17]. الأعراف (7) : 203.
[18]. الجاثیه (45) : 20.
[19]. النحل (16) : 89 .
[20]. لقمان (31) : 2و3.
[21]. البقره (2) : 121.
[22]. النساء(4) : 162.
[23]. الأنفال (8) : 55 .
[24]. یونس (10) : 33.
[25]. النحل (16) : 22.
[26]. الأنعام (6) : 12.
[27]. الأنعام (6) : 164.
[28]. الإسراء(17) : 15.
[29]. فاطر (35) : 18.
[30]. المدثر (74) : 38.
[31]. البقره (2) : 6 28.
[32]. النور (24) : 11.
[33]. النّحل (16) : 25.
[34]. العنکبوت (29) : 12 و 13.
[35]. المائده (5) : 105.
[36]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص133.
[37]. بحارالأنوار، ج2، باب 8 «ثواب الهدایة و التعلیم و الفضل»، ص 22.

تبلیغات