سیره ی تبلیغی رسول اعظم(ص)/قسمت پایانی
آرشیو
چکیده
متن
در شماره ی پیشین ترسیمی گذرا از شیوه ی رفتاری تبلیغ رسالت جهانی پیامبر اعظم(ص) داشتیم. اشاره به برخی ویژگی های مبنایی و راه بردی آن حضرت که در گسترش دعوت به اسلام مؤثر واقع شد نیز یادآوری گردید. در این نوشتار به دومین ویژگی روحی و رفتاری آن حضرت که نقش کاربردی و تأثیر عملی دارد، اشاره می شود:
ب. ویژگی های کاربردی:
1. ادب؛ قلم زدن در زمینه ی ادب پیامبران خدا در محضر حق تعالی و بندگان او کاری دشوار و در مورد ادب حضرت ختمی مرتبت دشوارتر است. آنان بیشترین تأثیرگذاری بر مخاطبان را با رعایت ادب در رفتار و گفتار و برخورد داشتند. پیامبر خاتم(ص) بر بزرگ و کوچک سلام می کرد. هرگاه با کسی مصافحه می نمود، یا سخن می گفت تا زمانی که او دستش را نمی کشید و سخن خویش تمام نمی کرد، پیامبر(ص) دست نمی کشید و منصرف نمی شد. هرگز نزد کسی پای خویش را دراز نمی کرد، نگاهش کوتاه بود و به کسی خیره نمی شد و با هیچ کس سخن ناپسند نمی گفت، تا زنده بود در حال تکیه دادن غذا نمی خورد.([1]) هنگام عطسه زدن صدایش را کوتاه می کرد و جلوی دهانش را می گرفت و صورت خود را می پوشانید.([2]) هرگاه کار ناشایستی را از دیگران می دید، یا می شنید، به رخ او نمی کشید، بلکه به نحو کلی، یا با کنایه تذکر می داد.([3])
2. دل سوزی و ملاطفت ـ نصح ـ ؛ به یقین یکی از زیباترین آیات قرآن کریم در معرفی پیامبر گرامی چنین است: (لَقَدْ جَاءکُم رَسُولٌ مِنْ أنْفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَّحِیمٌ)([4])؛ قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، و به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دل سوز مهربان است. برخی در توضیح آن گفته اند: پیامبری که نه سستی روا داشت و نه کوتاهی کرد و نه اظهار خستگی نمود، چشم های نابینا را بینایی و گوش های ناشنوا را شنوایی و دل های بسته را رهایی بخشید. کژ راهه را اصلاح نمود و به صراط مستقیم آورد و همگان را به گفتن لا إله إلاّ الله آشنا نمود.([5]) و به راستی رسول اعظم(ص) دل سوزی و خیرخواهی را تا آن جا رساند که خداوند در آیه ی سه سوره ی شعراء به او هشدار داد.
3. مدارا و رفق؛ قرآن کریم این ویژگی را نیز تصریح می فرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ...)([6])؛ پس به [برکت] رحمت الهی با آنان نرم خو و [پر مهر] شدی و اگرتندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند... او مأمور بود تا به زیباترین صورت چشم پوشی کند. (... فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الجَمِیلَ)([7]) و به مبلغانی که خود گسیل می داشت، می فرمود: یسّرا ولاتعسّرا و بشّرا ولاتنفّرا و تطاوعا ولا تختلفا([8])؛ ـ خطاب به معاذبن جبل و ابوموسی ـ آسان بگیرید و سخت مگیرید، مژده دهید و مترسانید، با خود هماهنگ باشید و اختلاف مکنید. و در توصیه های خویش به مبلغی دیگر فرمود: علیک بالرّفق والقول السّدید ولاتک فظاً ولاغلیظاً ولامتکبراً ولا حسوداً([9])؛ مدارا کن و سخن استوار گوی و از تندخویی و سخت دلی و تکبر و حسد پرهیز کن. رسول خدا با بدترین اشخاص به نیکویی رفتار می کرد و از همین راه قلب آنان را با حق الفت می داد.([10])
4. مردمی و دردآشنا؛ هرگاه یکی از یارانش را سه روز نمی دید، از احوال او جویا می شد؛ اگر در سفر بود او را دعا می کرد و اگر در خانه بود به دیدارش می رفت و اگر بیمار بود، عیادتش می کرد.([11]) به دیدار مستمندان مدینه می رفت و در تشییع مرده هایشان حاضر می شد.([12]) حتی در دورترین نقاط مدینه از بیماران مستمند عیادت می نمود، با آنان می نشست و با آنان هم سفره می شد و با دست خود به آنان غذا می داد... و خویشاوندان خود را با آن که بر دیگران مقدم نمی داشت، صله رحم می کرد، در خوراک و پوشاک از غلام ها و کنیزهای خود برتری نمی جست.([13])
5 . خوش خلقی و خوش رویی؛ خداوند او را به خوش اخلاقی ستود و فرمود: (و إنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ)([14]) و او خود می فرمود: یکی از اخلاق نیک پیامبران، شادابی در دیدارها و مصافحه به هنگام برخورد با دوستان است.([15]) و نوشته اند: سخنان آن حضرت همراه با لبخند... و از خندان ترین و خوش مجلس ترین مردم و از با نشاط ترین آنان بود و البته هیچ گاه بلند نمی خندید و دهان به خنده نمی گشود.([16])
6 . تکریم اشخاص؛ با یارانش مشورت می نمود و به آنان شخصیت می داد.([17]) و برای تکریم آنان را با نام نیک و کنیه ـ نام محترمانه ـ صدا می زد، حتی زنان و کودکان را با کنیه می خواند و اگر کسی نامی نیکو نداشت، برای او نامی شایسته انتخاب می کرد.([18]) هیچ کس را به خاطر اشتباهی که مرتکب شده بود، مورد عتاب قرار نمی داد.([19]) و هیچ گاه کسی را برای ابلاغ رسالت الهی نالایق نمی شمرد ـ و برای هدایت او تلاش می کرد ـ .([20])
7. تواضع و فروتنی؛ خداوند همان روز اول که به او فرمان ابلاغ رسالت داد؛ بی درنگ فرمان فروتنی نیز داد و فرمود: (وَأنْذِرْ عَشیرَتَکَ الأقْرَبینَ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ)([21])؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده و برای مؤمنانی که از تو پیروی کرده اند، بال خود را فرو گسترـ فروتن باش ـ . اهل ادّعا نبود و از منیّت و انانیت به دور بود، مردم را تحقیر نمی کرد و خود را همچون آنان می شمرد: (إنَّمَا أنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُم)([22])؛ و هرگاه فضیلتی برای خود به زبان می آورد، می فرمود: ولا فخر([23]) کفش خود را پینه می زد و لباسش را می دوخت و در خانه را خود باز می کرد و شیر گوسفندان را می دوشید و به خادمش در دستاس کردن کمک می نمود، آب وضوی شبش را خود آماده می کرد... در کارها به اهل خانه کمک می نمود و بر سر سفره همانند بندگان می نشست.([24])
8 . هم زبانی؛ قرآن کریم می فرماید: (وَمَا أرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِِهِ لِیُبیِّنَ لَهُمْ...)([25])؛ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان کند. حضرت ختمی مرتبت می فرمود: إنّا معاشرالأنبیاء أُمرنا أن نُکَلّم النّاس عَلی قَدْرِ عُقُولِهِم([26])؛ ما پیامبران مأموریم تا در سطح اندیشه و خرد مردم با آنان گفت و گو کنیم. زیدبن ثابت می گوید: هرگاه با رسول خدا(ص) می نشستیم؛ اگر از آخرت می گفتیم، او با ما همراهی می کرد و اگر از دنیا می گفتیم با ما در همان موضوع سخن می گفت و اگر از خوردنی ها و آشامیدنی ها سخن به میان می آوردیم با ما همراه می شد.([27]) البته او هیچ گاه مسؤولیت خویش را فراموش نمی کرد، او گرچه با مردم هم زبان و همراه بود و با مردم زندگی می کرد، اما دلش بسیار بزرگ بود، در ظاهر با مردم بود، ولی در درون دل به حق تعالی پیوسته بود.([28])
9. عدالت خواهی و انصاف؛ و خداوند او را مأمور نمود تا به عدالت رفتار نماید: (... وَأُمِرْتُ لأَعْدِلَ بَیْنَکُم...).([29]) امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: ... در ظلمی که به پیامبر می شد، هیچ گاه در مقام انتقام بر نمی آمد؛ مگر این که حرمت های الهی شکسته می شد که در آن صورت خشمگین می گردید.([30])
10. تحمل سختی ها؛ هرگز بین دو امر مخیر نشد؛ مگر این که دشوارترین آن دو را برگزید.([31]) از روزی که مأمور شد تا ردای شب از سر برگیرد و برای هدایت بشر قیام کند ـ (یَا أیُّهَا المُْدّثِّرُ قُمْ فَأنْذِرْ)([32]) ـ تا آخرین هفته زندگی که بر بستر بیماری افتاد؛ لحظه ای از تلاش و کوشش و تحمل شداید آرام نگرفت. ماه ها می گذشت و از خانه ی آن حضرت دودی ـ برای پختن غذا ـ بر نمی خاست و جز آب و خرما خوراکی نداشت. و سه روز پی در پی نان سیر نخورد.([33])
در روزهای آخر عمر که برخی نامهربانی ها را بر کنار بسترش دید به برخی فرمود: آیا همراه شما جهاد نکردم؟ آیا دندانم با سنگ دشمن نشکست؟ آیا پیشانی ام خونین نشد؟ آیا خون بر چهره ام جاری نشد و محاسنم را فرانگرفت؟ آیا با افراد نادان پنجه در پنجه نیفکندم؟ آیا از گرسنگی، سنگ بر شکم نبستم؟! و شگفت این که چنین سخنان را کسی می گوید که هیچ گاه از درد نمی نالید و بیشترین تحمل را در برخورد با مشکلات داشت.([34])
11. ساده زیستی و قناعت؛ حضرت امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبه های زیبای نهج البلاغه می فرماید: پیامبر خدا بر روی زمین غذا می خورد و همچون بندگان می نشست و با دست خود کفشش را پینه می زد و پارگی جامه اش را می دوخت و بر استر برهنه سوار می شد و همراه خود دیگری را نیز سوار می کرد. هنگامی که پرده ای با نقش و نگار بر در خانه اش آویخته شد، به یکی از همسرانش فرمود: این پرده را از جلوی چشمم دور کن که هرگاه آن را می بینم به یاد دنیا و زیورهای آن می افتم....([35]) گاهی که با یارانش راه می رفت، فرمان می داد تا پیشاپیش او راه بروند و خود در میانشان همانند یکی از آنان بود. یارانش پیش پای او بر نمی خاستند؛ زیرا می دانستند که آن را نمی پسندد. هرگاه با آنان می نشست و غریبه ای وارد می شد، او را نمی شناخت و می پرسید: پیامبر کدام یک از شماست؟([36])
12. آراستگی و نظافت؛ برخی از اشخاص و شاید بعضی از مبلغان رسالت الهی زهد و ساده زیستی را با ژولیدگی و آلودگی و چرکین بودن خلط می کنند. خداوند، مسلمانان را موظف نمود تا در مجامع عمومی و به ویژه مساجد آراسته باشند. بیشترین لباس رسول خدا سفید بود و چون گروه ها و طوایف برای دیدار آن حضرت می آمدند، زیباترین جامه هایش را می پوشید و یارانش را نیز به آن دستور می داد.([37]) عادت داشت موهای سرش را شانه می زد و مرتب می نمود. و می فرمود: خدا دوست دارد که بنده به هنگام دیدار با برادرانش خود را آراسته و آماده نماید.([38]) آن حضرت بیش از مبلغ خوراک، برای عطر هزینه می کرد. در تاریکی شب پیش از آن که خودش دیده شود، بوی عطرش به مشام می رسید.([39]) و از هر راهی که می گذشت تا مدتی بوی عطر او باقی بود.
13. بهره گیری از فرصت ها؛ رسول خدا(ص) از هر فرصتی برای روشن گری و تبلیغ و تبیین رسالت الهی استفاده می نمود؛ از فرود آمدن دانه ی باران که رحمت الهی را به همراه دارد تا صدای موزون پرندگان که به ستایش خدا می پردازند و بوته های پراکنده در بیابان که یادآور انباشته شدن تدریجی هیزم دوزخ هستند. به همین دلیل حضرت امیرالمؤمنین(ع) در معرفی آن بزرگوار می فرماید: طبیبٌ دوّارٌ بطبّه، قَدْ أحکَمَ مَرَاهِمَه، وَأحمی مَواسَمِه، بِضَعُ ذلِکَ حَیثُ الحاجَةُ إلیه، مِن قُلوبٍ عُمیٍ، و آذانٍ صُمّ، والسنّة بُکْمٍ، مُتَتَبّعٌ بِدَواءهِ مَوَاضِعَ الغَفْلَةِ وَ مَواطِنَ الْحَیْرَة([40])؛ پیامبر گرامی پزشکی دردشناس و شفابخش بود که در پی بیماران خویش می رفت. آنان را شناسایی می کرد و متناسب با دردهای آنان به درمان می پرداخت. هم مرهم مهربانی و ملاطفت و مدارا به همراه داشت و هم تیغ و درفش برنده و سوزنده برای جراحی را آماده داشت و به جا و در فرصت مناسب هر یک را به کار می برد. اگر بیماری با نرمی و ملاطفت درمان می شد از همان فرصت استفاده می کرد و آن جا که مرهم مدارا کارگر نمی افتاد به جراحی می پرداخت و بیمارانش را به طوفان حوادث نمی سپرد. شمشیر را جایی می زد که مردم را بیدار کند، اخلاق را در جایی به کار می برد که سبب آگاهی و بیداری می شود. دل کوری بینا شود و یا گوش کری شنوا گردد، چشم کوری باز و یا زبان گنگی گویا گردد. ([41])این توصیف بدان معنا است که آن حضرت تمامی فرصت ها و امکانات را در خدمت هدایت گمراهان و آموزش جاهلان قرار می داد و ازتمامی شرایط برای روشن گری بهره می برد.
14. پرهیز از ابزارهای باطل؛ مرحوم علامه طباطبایی(قدس سره) به این نکته اشاره می نماید که: پیامبر خدا نمی توانست برای تبلیغ حق از هر وسیله ای بهره برد و این سخن که: أهمیة الغایة تبیح المقدمة ولو کانت مخطورة؛ هدف هر گونه وسیله ای را توجیه می کند، سخن سیاست مداران است نه پیامبران؛ زیرا هدف زاییده ی مقدمه و وسیله است، و ممکن نیست که مقدمه ی باطل و بیمار، نتیجه ای حق و سالم داشته باشد.([42]) در این جا به چند نمونه از برخوردهای رسول گرامی با این گونه ابزارها اشاره می کنیم:
الف. مشرکان نزد ابوطالب آمده و به واسطه ی او به رسول خدا(ص) پیشنهاد دادند که اگر از دعوت خویش منصرف شود، تمامی خواسته هایش را برآورده می سازند. پیامبر خدا(ص) در پاسخ فرمود: یا عمّ والله لو وضعوا الشّمس فی یمینی والقمر فی یساری علی أن أترک هذا الأمر حتی یظهره الله أو أهلک فیه ما ترکته([43])؛ عموجان؛ اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند که من از دعوت خویش منصرف شوم، نخواهم پذیرفت؛ مگر این که این دعوت عالم گیر شود، یا در این راه بمیرم. او در پی بیداری مردم و نجات و رهایی آنان بود و نمی توانست در پی هدفی دیگر باشد.
ب. قبیله ی ثقیف، اسلام خویش را مشروط نمودند به این که: نماز نخوانند و بت بزرگشان ـ لات ـ را سه سال عبادت کنند و بت ها را با دست خود نشکنند. پیامبر خدا(ص) با صراحت فرمود: دین بی نماز ارزش ندارد، بت بزرگ و دیگر بت ها نیز یک جا نابود می شوند و تنها شرط سوم را پذیرفت.([44])
ج. آن روز که فرزندش ابراهیم وفات یافت، خورشید نیزگرفت، عده ای این دو حادثه را به هم ارتباط دادند و در پی جعل فضیلتی برای پیامبر(ص) برآمدند. خبر که به گوش آن حضرت رسید؛ بی درنگ مردم را به سوی مسجد دعوت نمود و در میان اجتماع فرمود: گردش خورشید و ماه به امر خدا و براساس قاعده ی خاص خویش است، نه به مرگ کسی می گیرد و نه به زندگی کسی می چرخد.([45]) او نمی توانست با شایعه پراکنی و دروغ و عوام فریبی و جنجال آفرینی تبلیغاتی و بزرگ نمایی و کوچک نمایی غیر واقعی و تحریف حقایق به تبلیغ رسالت خویش بپردازد.
د. رسول خدا(ص) به تبعیت از قرآن کریم می فرمود: نحن معاشرالانبیاء والأمناء والأتقیاء براء من التّکلّف([46]). تکلف هم به معنای تصنّع و تظاهر و قلب حقایق و واقعیت ها و فضاسازی های دروغین است، و هم به معنای ایجاد زحمت و مشقت و تکلیف برای دیگران می باشد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: شرّ الاخوان من تکلّف له([47]). بدترین دوستان کسانی هستند که تلاش می کنند با شخصیت پردازی های دروغین از خود، دیگران را در رعایت احترام به خویش دچار زحمت نمایند.
15. بهره گیری از ابزارهای مؤثر؛ در این بخش نیز به چند نمونه از احادیث نقل شده، می پردازیم:
الف. ابن عباس می گوید: کان رسول الله(ص) إذا حدّث الحدیث أو سئل عن الأمر کرّره ثلاثاً لیفهم و یفهم عنه([48])؛ هرگاه رسول خدا سخن می گفت و یا پرسشی را پاسخ می داد، سه بار تکرار می کرد تا به مخاطب خویش بفهماند و او بفهمد. و باز نقل شده است: رسول خدا همانند برخی از شما جملات را پشت سرهم نمی چید، بلکه جمله جمله و با فاصله می فرمود تا هر شنونده ای آن را دریابد.([49])
ج. و باز نوشته اند: و کان أخفّ النّاس صلاة فی تمام و کان أقصر الناس خطبة و أقلّهم هذراً([50])؛ نمازش در عین کامل بودن از همه ی نمازها سبک تر و خطبه ـ نماز جمعه اش از همه خطبه ها کوتاه تر و از بیهوده گویی بر کنار بود. پندهای خویش را در روز جمعه طول نمی داد و تنها به چند جمله ی کوتاه اکتفا می نمود.([51]) و هنگامی که شخصی را برای تبلیغ می فرستاد، توصیه می نمود: أقصر الخطبة وأقلّ الکلام([52])؛ خطبه ها را کوتاه و سخن را کم کن.
د. و باز نقل شده است که آن حضرت می فرمود: إنّی لأتخولکم بالموعظه تخوّلاً؛ مخافة السأمة علیکم([53])؛ من معارف الهی و پند و اندرزها را اندک اندک و به تدریج به شما می سپارم تا مبادا احساس ملال و خستگی کنید.
ه . و در حدیثی دیگر راوی از حضرت امام حسن عسکری(ع) می پرسد: هل کان رسول الله(ص) یناظر الیهود والمشرکین إذا عاتبوه و یحاجهم ـ إذا حاجّوهم ـ ؟ قال: بلی مراراً کثیرة منها ما حکی الله... ([54])؛ آیا رسول خدا با یهودیان و مشرکان مناظره و بحث می کرد؟ فرمود: بلی بارها با آنان بحث کرده و در قرآن نمونه هایی از آن ها آمده است.
و. و نیز پیامبر گرامی(ص) فرمود: اوصیکم بالشّبان خیراً ـ ثلاثاً ـ فانّهم ارقّ افئدة. ألا و إنّ الله ارسلنی شاهداً ومبشراً و نذیراً فخالصنی الشبان وخالفنی الشیوخ([55])؛ به شما توصیه می کنم نیک رفتاری با جوانان را ـ این کلمه را سه بار تکرار کردند ـ ؛ زیرا آنان رقیق القلب ترند. خداوند مرا در مقام گواه و بشارت گر و هشدار دهنده فرستاد، جوانان با من صادقانه ـ خالصانه ـ برخورد نمودند و پیران بنای مخالفت نهادند.
پی نوشت:
[1]. علامه طباطبایی(قدس سره)، سنن النبی(ص)، ص 46 ـ 43.
[2]. گروهی از نویسندگان پژوهشکده باقر العلوم(ع)، سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 492.
[3]. التبلیغ فی الکتاب والسنة، ص 161، ح 333 و 334.
[4]. التّوبه (9) : 128.
[5] . سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 859 ، ح 2684.
[6] . آل عمران (3) : 159.
[7]. الحجر (15) : 85 .
[8] . محمد محمدی ری شهری، التبلیغ فی الکتاب والسنة، ص 130.
[9]. بحارالانوار، ج 18، ص 104.
[10]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 474، ح 1446.
[11]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 480، ح 1466.
[12]. همان، ص 487، ح 1486.
[13] . سنن النبی(ص)، ص 74 و 75.
[14] . القلم (68) : 4.
[15] . سنن النبی(ص)، ص 62 .
[16] . سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 245 ـ243.
[17] . سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 481، ح 1467.
[18] . همان، ص 494، ح 1508.
[19] . همان، ص 473، ح 1442.
[20] . همان، ص 858 ، ح 2683.
[21] . الشعرا (26) : 214 و 215.
[22] . الکهف (18) : 110.
[23] . سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 182، ح 451.
[24] . سنن النبی(ص)، ص 72 و 73.
[25] . ابراهیم (14) : 4.
[26] . اصول کافی، ج 1، ص 23، ح 15.
[27] . سنن النبی(ص)، ص 61 .
[28] . همان، ص 71.
[29] . الشّوری (42) : 15.
[30] . سنن النبی(ص)، ص 45.
[31]. همان.
[32]. المدثّر (74) : 1 و 2.
[33]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 226، ح 588 و ص 220، ح 567 .
[34]. همان، ص 240 و 241، ح 629 ـ 627 .
[35]. نهج البلاغه، خطبه 160.
[36]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 479، ح 1464 ـ 1462.
[37]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 485، ح 1479.
[38]. سنن النبی(ص)، ص 42.
[39]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 303 و 304، ح 796 و 801 .
[40]. نهج البلاغه، خطبه 107.
[41]. ترجمه با استفاده از توضیح شهید مطهری در مجموعه آثار، ج 16، ص 108.
[42] . تفسیر المیزان، ج 4، ص 155.
[43] . التبلیغ فی الکتاب والسنة، ص 126، ح 223.
[44] . سیره ابن هشام، ج 4، ص 184.
[45] . بحارالانوار، ج 22، ص 155.
[46] . سنن النبی(ص)، ص 63 .
[47] . نهج البلاغه، حکمت 479.
[48] . همان، ص 859 ، ح 2685.
[49] . التبلیغ فی الکتاب والسنة، ص 161، ح 326.
[50] . سنن النبی(ص)، ص 45.
[51] . التبلیغ، ص 176، ح 381.
[52] . همان، ح 379.
[53] . بحارالانوار، ج 70، ص 20 ضمن حدیث 17.
[54] . طبرسی، احتجاج، ج 1، ص 47.
[55] . تفسیر روح البیان، ج 7، ص 57 ، ذیل آیه 54 روم.
ب. ویژگی های کاربردی:
1. ادب؛ قلم زدن در زمینه ی ادب پیامبران خدا در محضر حق تعالی و بندگان او کاری دشوار و در مورد ادب حضرت ختمی مرتبت دشوارتر است. آنان بیشترین تأثیرگذاری بر مخاطبان را با رعایت ادب در رفتار و گفتار و برخورد داشتند. پیامبر خاتم(ص) بر بزرگ و کوچک سلام می کرد. هرگاه با کسی مصافحه می نمود، یا سخن می گفت تا زمانی که او دستش را نمی کشید و سخن خویش تمام نمی کرد، پیامبر(ص) دست نمی کشید و منصرف نمی شد. هرگز نزد کسی پای خویش را دراز نمی کرد، نگاهش کوتاه بود و به کسی خیره نمی شد و با هیچ کس سخن ناپسند نمی گفت، تا زنده بود در حال تکیه دادن غذا نمی خورد.([1]) هنگام عطسه زدن صدایش را کوتاه می کرد و جلوی دهانش را می گرفت و صورت خود را می پوشانید.([2]) هرگاه کار ناشایستی را از دیگران می دید، یا می شنید، به رخ او نمی کشید، بلکه به نحو کلی، یا با کنایه تذکر می داد.([3])
2. دل سوزی و ملاطفت ـ نصح ـ ؛ به یقین یکی از زیباترین آیات قرآن کریم در معرفی پیامبر گرامی چنین است: (لَقَدْ جَاءکُم رَسُولٌ مِنْ أنْفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَّحِیمٌ)([4])؛ قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، و به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دل سوز مهربان است. برخی در توضیح آن گفته اند: پیامبری که نه سستی روا داشت و نه کوتاهی کرد و نه اظهار خستگی نمود، چشم های نابینا را بینایی و گوش های ناشنوا را شنوایی و دل های بسته را رهایی بخشید. کژ راهه را اصلاح نمود و به صراط مستقیم آورد و همگان را به گفتن لا إله إلاّ الله آشنا نمود.([5]) و به راستی رسول اعظم(ص) دل سوزی و خیرخواهی را تا آن جا رساند که خداوند در آیه ی سه سوره ی شعراء به او هشدار داد.
3. مدارا و رفق؛ قرآن کریم این ویژگی را نیز تصریح می فرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ...)([6])؛ پس به [برکت] رحمت الهی با آنان نرم خو و [پر مهر] شدی و اگرتندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند... او مأمور بود تا به زیباترین صورت چشم پوشی کند. (... فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الجَمِیلَ)([7]) و به مبلغانی که خود گسیل می داشت، می فرمود: یسّرا ولاتعسّرا و بشّرا ولاتنفّرا و تطاوعا ولا تختلفا([8])؛ ـ خطاب به معاذبن جبل و ابوموسی ـ آسان بگیرید و سخت مگیرید، مژده دهید و مترسانید، با خود هماهنگ باشید و اختلاف مکنید. و در توصیه های خویش به مبلغی دیگر فرمود: علیک بالرّفق والقول السّدید ولاتک فظاً ولاغلیظاً ولامتکبراً ولا حسوداً([9])؛ مدارا کن و سخن استوار گوی و از تندخویی و سخت دلی و تکبر و حسد پرهیز کن. رسول خدا با بدترین اشخاص به نیکویی رفتار می کرد و از همین راه قلب آنان را با حق الفت می داد.([10])
4. مردمی و دردآشنا؛ هرگاه یکی از یارانش را سه روز نمی دید، از احوال او جویا می شد؛ اگر در سفر بود او را دعا می کرد و اگر در خانه بود به دیدارش می رفت و اگر بیمار بود، عیادتش می کرد.([11]) به دیدار مستمندان مدینه می رفت و در تشییع مرده هایشان حاضر می شد.([12]) حتی در دورترین نقاط مدینه از بیماران مستمند عیادت می نمود، با آنان می نشست و با آنان هم سفره می شد و با دست خود به آنان غذا می داد... و خویشاوندان خود را با آن که بر دیگران مقدم نمی داشت، صله رحم می کرد، در خوراک و پوشاک از غلام ها و کنیزهای خود برتری نمی جست.([13])
5 . خوش خلقی و خوش رویی؛ خداوند او را به خوش اخلاقی ستود و فرمود: (و إنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ)([14]) و او خود می فرمود: یکی از اخلاق نیک پیامبران، شادابی در دیدارها و مصافحه به هنگام برخورد با دوستان است.([15]) و نوشته اند: سخنان آن حضرت همراه با لبخند... و از خندان ترین و خوش مجلس ترین مردم و از با نشاط ترین آنان بود و البته هیچ گاه بلند نمی خندید و دهان به خنده نمی گشود.([16])
6 . تکریم اشخاص؛ با یارانش مشورت می نمود و به آنان شخصیت می داد.([17]) و برای تکریم آنان را با نام نیک و کنیه ـ نام محترمانه ـ صدا می زد، حتی زنان و کودکان را با کنیه می خواند و اگر کسی نامی نیکو نداشت، برای او نامی شایسته انتخاب می کرد.([18]) هیچ کس را به خاطر اشتباهی که مرتکب شده بود، مورد عتاب قرار نمی داد.([19]) و هیچ گاه کسی را برای ابلاغ رسالت الهی نالایق نمی شمرد ـ و برای هدایت او تلاش می کرد ـ .([20])
7. تواضع و فروتنی؛ خداوند همان روز اول که به او فرمان ابلاغ رسالت داد؛ بی درنگ فرمان فروتنی نیز داد و فرمود: (وَأنْذِرْ عَشیرَتَکَ الأقْرَبینَ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ)([21])؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده و برای مؤمنانی که از تو پیروی کرده اند، بال خود را فرو گسترـ فروتن باش ـ . اهل ادّعا نبود و از منیّت و انانیت به دور بود، مردم را تحقیر نمی کرد و خود را همچون آنان می شمرد: (إنَّمَا أنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُم)([22])؛ و هرگاه فضیلتی برای خود به زبان می آورد، می فرمود: ولا فخر([23]) کفش خود را پینه می زد و لباسش را می دوخت و در خانه را خود باز می کرد و شیر گوسفندان را می دوشید و به خادمش در دستاس کردن کمک می نمود، آب وضوی شبش را خود آماده می کرد... در کارها به اهل خانه کمک می نمود و بر سر سفره همانند بندگان می نشست.([24])
8 . هم زبانی؛ قرآن کریم می فرماید: (وَمَا أرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِِهِ لِیُبیِّنَ لَهُمْ...)([25])؛ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان کند. حضرت ختمی مرتبت می فرمود: إنّا معاشرالأنبیاء أُمرنا أن نُکَلّم النّاس عَلی قَدْرِ عُقُولِهِم([26])؛ ما پیامبران مأموریم تا در سطح اندیشه و خرد مردم با آنان گفت و گو کنیم. زیدبن ثابت می گوید: هرگاه با رسول خدا(ص) می نشستیم؛ اگر از آخرت می گفتیم، او با ما همراهی می کرد و اگر از دنیا می گفتیم با ما در همان موضوع سخن می گفت و اگر از خوردنی ها و آشامیدنی ها سخن به میان می آوردیم با ما همراه می شد.([27]) البته او هیچ گاه مسؤولیت خویش را فراموش نمی کرد، او گرچه با مردم هم زبان و همراه بود و با مردم زندگی می کرد، اما دلش بسیار بزرگ بود، در ظاهر با مردم بود، ولی در درون دل به حق تعالی پیوسته بود.([28])
9. عدالت خواهی و انصاف؛ و خداوند او را مأمور نمود تا به عدالت رفتار نماید: (... وَأُمِرْتُ لأَعْدِلَ بَیْنَکُم...).([29]) امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: ... در ظلمی که به پیامبر می شد، هیچ گاه در مقام انتقام بر نمی آمد؛ مگر این که حرمت های الهی شکسته می شد که در آن صورت خشمگین می گردید.([30])
10. تحمل سختی ها؛ هرگز بین دو امر مخیر نشد؛ مگر این که دشوارترین آن دو را برگزید.([31]) از روزی که مأمور شد تا ردای شب از سر برگیرد و برای هدایت بشر قیام کند ـ (یَا أیُّهَا المُْدّثِّرُ قُمْ فَأنْذِرْ)([32]) ـ تا آخرین هفته زندگی که بر بستر بیماری افتاد؛ لحظه ای از تلاش و کوشش و تحمل شداید آرام نگرفت. ماه ها می گذشت و از خانه ی آن حضرت دودی ـ برای پختن غذا ـ بر نمی خاست و جز آب و خرما خوراکی نداشت. و سه روز پی در پی نان سیر نخورد.([33])
در روزهای آخر عمر که برخی نامهربانی ها را بر کنار بسترش دید به برخی فرمود: آیا همراه شما جهاد نکردم؟ آیا دندانم با سنگ دشمن نشکست؟ آیا پیشانی ام خونین نشد؟ آیا خون بر چهره ام جاری نشد و محاسنم را فرانگرفت؟ آیا با افراد نادان پنجه در پنجه نیفکندم؟ آیا از گرسنگی، سنگ بر شکم نبستم؟! و شگفت این که چنین سخنان را کسی می گوید که هیچ گاه از درد نمی نالید و بیشترین تحمل را در برخورد با مشکلات داشت.([34])
11. ساده زیستی و قناعت؛ حضرت امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبه های زیبای نهج البلاغه می فرماید: پیامبر خدا بر روی زمین غذا می خورد و همچون بندگان می نشست و با دست خود کفشش را پینه می زد و پارگی جامه اش را می دوخت و بر استر برهنه سوار می شد و همراه خود دیگری را نیز سوار می کرد. هنگامی که پرده ای با نقش و نگار بر در خانه اش آویخته شد، به یکی از همسرانش فرمود: این پرده را از جلوی چشمم دور کن که هرگاه آن را می بینم به یاد دنیا و زیورهای آن می افتم....([35]) گاهی که با یارانش راه می رفت، فرمان می داد تا پیشاپیش او راه بروند و خود در میانشان همانند یکی از آنان بود. یارانش پیش پای او بر نمی خاستند؛ زیرا می دانستند که آن را نمی پسندد. هرگاه با آنان می نشست و غریبه ای وارد می شد، او را نمی شناخت و می پرسید: پیامبر کدام یک از شماست؟([36])
12. آراستگی و نظافت؛ برخی از اشخاص و شاید بعضی از مبلغان رسالت الهی زهد و ساده زیستی را با ژولیدگی و آلودگی و چرکین بودن خلط می کنند. خداوند، مسلمانان را موظف نمود تا در مجامع عمومی و به ویژه مساجد آراسته باشند. بیشترین لباس رسول خدا سفید بود و چون گروه ها و طوایف برای دیدار آن حضرت می آمدند، زیباترین جامه هایش را می پوشید و یارانش را نیز به آن دستور می داد.([37]) عادت داشت موهای سرش را شانه می زد و مرتب می نمود. و می فرمود: خدا دوست دارد که بنده به هنگام دیدار با برادرانش خود را آراسته و آماده نماید.([38]) آن حضرت بیش از مبلغ خوراک، برای عطر هزینه می کرد. در تاریکی شب پیش از آن که خودش دیده شود، بوی عطرش به مشام می رسید.([39]) و از هر راهی که می گذشت تا مدتی بوی عطر او باقی بود.
13. بهره گیری از فرصت ها؛ رسول خدا(ص) از هر فرصتی برای روشن گری و تبلیغ و تبیین رسالت الهی استفاده می نمود؛ از فرود آمدن دانه ی باران که رحمت الهی را به همراه دارد تا صدای موزون پرندگان که به ستایش خدا می پردازند و بوته های پراکنده در بیابان که یادآور انباشته شدن تدریجی هیزم دوزخ هستند. به همین دلیل حضرت امیرالمؤمنین(ع) در معرفی آن بزرگوار می فرماید: طبیبٌ دوّارٌ بطبّه، قَدْ أحکَمَ مَرَاهِمَه، وَأحمی مَواسَمِه، بِضَعُ ذلِکَ حَیثُ الحاجَةُ إلیه، مِن قُلوبٍ عُمیٍ، و آذانٍ صُمّ، والسنّة بُکْمٍ، مُتَتَبّعٌ بِدَواءهِ مَوَاضِعَ الغَفْلَةِ وَ مَواطِنَ الْحَیْرَة([40])؛ پیامبر گرامی پزشکی دردشناس و شفابخش بود که در پی بیماران خویش می رفت. آنان را شناسایی می کرد و متناسب با دردهای آنان به درمان می پرداخت. هم مرهم مهربانی و ملاطفت و مدارا به همراه داشت و هم تیغ و درفش برنده و سوزنده برای جراحی را آماده داشت و به جا و در فرصت مناسب هر یک را به کار می برد. اگر بیماری با نرمی و ملاطفت درمان می شد از همان فرصت استفاده می کرد و آن جا که مرهم مدارا کارگر نمی افتاد به جراحی می پرداخت و بیمارانش را به طوفان حوادث نمی سپرد. شمشیر را جایی می زد که مردم را بیدار کند، اخلاق را در جایی به کار می برد که سبب آگاهی و بیداری می شود. دل کوری بینا شود و یا گوش کری شنوا گردد، چشم کوری باز و یا زبان گنگی گویا گردد. ([41])این توصیف بدان معنا است که آن حضرت تمامی فرصت ها و امکانات را در خدمت هدایت گمراهان و آموزش جاهلان قرار می داد و ازتمامی شرایط برای روشن گری بهره می برد.
14. پرهیز از ابزارهای باطل؛ مرحوم علامه طباطبایی(قدس سره) به این نکته اشاره می نماید که: پیامبر خدا نمی توانست برای تبلیغ حق از هر وسیله ای بهره برد و این سخن که: أهمیة الغایة تبیح المقدمة ولو کانت مخطورة؛ هدف هر گونه وسیله ای را توجیه می کند، سخن سیاست مداران است نه پیامبران؛ زیرا هدف زاییده ی مقدمه و وسیله است، و ممکن نیست که مقدمه ی باطل و بیمار، نتیجه ای حق و سالم داشته باشد.([42]) در این جا به چند نمونه از برخوردهای رسول گرامی با این گونه ابزارها اشاره می کنیم:
الف. مشرکان نزد ابوطالب آمده و به واسطه ی او به رسول خدا(ص) پیشنهاد دادند که اگر از دعوت خویش منصرف شود، تمامی خواسته هایش را برآورده می سازند. پیامبر خدا(ص) در پاسخ فرمود: یا عمّ والله لو وضعوا الشّمس فی یمینی والقمر فی یساری علی أن أترک هذا الأمر حتی یظهره الله أو أهلک فیه ما ترکته([43])؛ عموجان؛ اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند که من از دعوت خویش منصرف شوم، نخواهم پذیرفت؛ مگر این که این دعوت عالم گیر شود، یا در این راه بمیرم. او در پی بیداری مردم و نجات و رهایی آنان بود و نمی توانست در پی هدفی دیگر باشد.
ب. قبیله ی ثقیف، اسلام خویش را مشروط نمودند به این که: نماز نخوانند و بت بزرگشان ـ لات ـ را سه سال عبادت کنند و بت ها را با دست خود نشکنند. پیامبر خدا(ص) با صراحت فرمود: دین بی نماز ارزش ندارد، بت بزرگ و دیگر بت ها نیز یک جا نابود می شوند و تنها شرط سوم را پذیرفت.([44])
ج. آن روز که فرزندش ابراهیم وفات یافت، خورشید نیزگرفت، عده ای این دو حادثه را به هم ارتباط دادند و در پی جعل فضیلتی برای پیامبر(ص) برآمدند. خبر که به گوش آن حضرت رسید؛ بی درنگ مردم را به سوی مسجد دعوت نمود و در میان اجتماع فرمود: گردش خورشید و ماه به امر خدا و براساس قاعده ی خاص خویش است، نه به مرگ کسی می گیرد و نه به زندگی کسی می چرخد.([45]) او نمی توانست با شایعه پراکنی و دروغ و عوام فریبی و جنجال آفرینی تبلیغاتی و بزرگ نمایی و کوچک نمایی غیر واقعی و تحریف حقایق به تبلیغ رسالت خویش بپردازد.
د. رسول خدا(ص) به تبعیت از قرآن کریم می فرمود: نحن معاشرالانبیاء والأمناء والأتقیاء براء من التّکلّف([46]). تکلف هم به معنای تصنّع و تظاهر و قلب حقایق و واقعیت ها و فضاسازی های دروغین است، و هم به معنای ایجاد زحمت و مشقت و تکلیف برای دیگران می باشد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: شرّ الاخوان من تکلّف له([47]). بدترین دوستان کسانی هستند که تلاش می کنند با شخصیت پردازی های دروغین از خود، دیگران را در رعایت احترام به خویش دچار زحمت نمایند.
15. بهره گیری از ابزارهای مؤثر؛ در این بخش نیز به چند نمونه از احادیث نقل شده، می پردازیم:
الف. ابن عباس می گوید: کان رسول الله(ص) إذا حدّث الحدیث أو سئل عن الأمر کرّره ثلاثاً لیفهم و یفهم عنه([48])؛ هرگاه رسول خدا سخن می گفت و یا پرسشی را پاسخ می داد، سه بار تکرار می کرد تا به مخاطب خویش بفهماند و او بفهمد. و باز نقل شده است: رسول خدا همانند برخی از شما جملات را پشت سرهم نمی چید، بلکه جمله جمله و با فاصله می فرمود تا هر شنونده ای آن را دریابد.([49])
ج. و باز نوشته اند: و کان أخفّ النّاس صلاة فی تمام و کان أقصر الناس خطبة و أقلّهم هذراً([50])؛ نمازش در عین کامل بودن از همه ی نمازها سبک تر و خطبه ـ نماز جمعه اش از همه خطبه ها کوتاه تر و از بیهوده گویی بر کنار بود. پندهای خویش را در روز جمعه طول نمی داد و تنها به چند جمله ی کوتاه اکتفا می نمود.([51]) و هنگامی که شخصی را برای تبلیغ می فرستاد، توصیه می نمود: أقصر الخطبة وأقلّ الکلام([52])؛ خطبه ها را کوتاه و سخن را کم کن.
د. و باز نقل شده است که آن حضرت می فرمود: إنّی لأتخولکم بالموعظه تخوّلاً؛ مخافة السأمة علیکم([53])؛ من معارف الهی و پند و اندرزها را اندک اندک و به تدریج به شما می سپارم تا مبادا احساس ملال و خستگی کنید.
ه . و در حدیثی دیگر راوی از حضرت امام حسن عسکری(ع) می پرسد: هل کان رسول الله(ص) یناظر الیهود والمشرکین إذا عاتبوه و یحاجهم ـ إذا حاجّوهم ـ ؟ قال: بلی مراراً کثیرة منها ما حکی الله... ([54])؛ آیا رسول خدا با یهودیان و مشرکان مناظره و بحث می کرد؟ فرمود: بلی بارها با آنان بحث کرده و در قرآن نمونه هایی از آن ها آمده است.
و. و نیز پیامبر گرامی(ص) فرمود: اوصیکم بالشّبان خیراً ـ ثلاثاً ـ فانّهم ارقّ افئدة. ألا و إنّ الله ارسلنی شاهداً ومبشراً و نذیراً فخالصنی الشبان وخالفنی الشیوخ([55])؛ به شما توصیه می کنم نیک رفتاری با جوانان را ـ این کلمه را سه بار تکرار کردند ـ ؛ زیرا آنان رقیق القلب ترند. خداوند مرا در مقام گواه و بشارت گر و هشدار دهنده فرستاد، جوانان با من صادقانه ـ خالصانه ـ برخورد نمودند و پیران بنای مخالفت نهادند.
پی نوشت:
[1]. علامه طباطبایی(قدس سره)، سنن النبی(ص)، ص 46 ـ 43.
[2]. گروهی از نویسندگان پژوهشکده باقر العلوم(ع)، سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 492.
[3]. التبلیغ فی الکتاب والسنة، ص 161، ح 333 و 334.
[4]. التّوبه (9) : 128.
[5] . سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 859 ، ح 2684.
[6] . آل عمران (3) : 159.
[7]. الحجر (15) : 85 .
[8] . محمد محمدی ری شهری، التبلیغ فی الکتاب والسنة، ص 130.
[9]. بحارالانوار، ج 18، ص 104.
[10]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 474، ح 1446.
[11]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 480، ح 1466.
[12]. همان، ص 487، ح 1486.
[13] . سنن النبی(ص)، ص 74 و 75.
[14] . القلم (68) : 4.
[15] . سنن النبی(ص)، ص 62 .
[16] . سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 245 ـ243.
[17] . سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 481، ح 1467.
[18] . همان، ص 494، ح 1508.
[19] . همان، ص 473، ح 1442.
[20] . همان، ص 858 ، ح 2683.
[21] . الشعرا (26) : 214 و 215.
[22] . الکهف (18) : 110.
[23] . سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 182، ح 451.
[24] . سنن النبی(ص)، ص 72 و 73.
[25] . ابراهیم (14) : 4.
[26] . اصول کافی، ج 1، ص 23، ح 15.
[27] . سنن النبی(ص)، ص 61 .
[28] . همان، ص 71.
[29] . الشّوری (42) : 15.
[30] . سنن النبی(ص)، ص 45.
[31]. همان.
[32]. المدثّر (74) : 1 و 2.
[33]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 226، ح 588 و ص 220، ح 567 .
[34]. همان، ص 240 و 241، ح 629 ـ 627 .
[35]. نهج البلاغه، خطبه 160.
[36]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 479، ح 1464 ـ 1462.
[37]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 485، ح 1479.
[38]. سنن النبی(ص)، ص 42.
[39]. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص 303 و 304، ح 796 و 801 .
[40]. نهج البلاغه، خطبه 107.
[41]. ترجمه با استفاده از توضیح شهید مطهری در مجموعه آثار، ج 16، ص 108.
[42] . تفسیر المیزان، ج 4، ص 155.
[43] . التبلیغ فی الکتاب والسنة، ص 126، ح 223.
[44] . سیره ابن هشام، ج 4، ص 184.
[45] . بحارالانوار، ج 22، ص 155.
[46] . سنن النبی(ص)، ص 63 .
[47] . نهج البلاغه، حکمت 479.
[48] . همان، ص 859 ، ح 2685.
[49] . التبلیغ فی الکتاب والسنة، ص 161، ح 326.
[50] . سنن النبی(ص)، ص 45.
[51] . التبلیغ، ص 176، ح 381.
[52] . همان، ح 379.
[53] . بحارالانوار، ج 70، ص 20 ضمن حدیث 17.
[54] . طبرسی، احتجاج، ج 1، ص 47.
[55] . تفسیر روح البیان، ج 7، ص 57 ، ذیل آیه 54 روم.