سیرهی تبلیغی رسول اعظم(صلی الله علیه و آله ) /قسمت اول
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در مطالعهی سیره تبلیغی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله ) مباحثی گسترده قابل طرح است که برخی از آنها کلامی و بعضی تفسیری و قسمتی نیز تاریخی است. از مباحث مهمی که اخیراً نیز در برخی محافل و دیدگاهها ایجاد چالش نموده است؛ هدف از رسالت پیامبران الهی و به ویژه پیامبر خاتم9 است.
به راستی انگیزه دعوت انبیا چه بوده است؟ تشکیل حکومت و تأسیس نظام سیاسی یا دعوت به خدا و معاد و به تعبیر روشنتر: دعوت به خدایی در آسمانها و دست شسته از کار آفرینش و آخرتی که پس از پایان دنیا آغاز خواهد شد؟ دعوت به خدا و فضایل اخلاقی فردی، و یا دعوت به خدا و معاد به معنای نگاهی همه جانبه به تمامی ابعاد هستی از آغاز تا انجام و از روح انسان تا جسم او و از زندگی فردی تا اجتماعی او؟!
دومین محور بحث ناظر به این است که شیوه دعوت و ابلاغ انبیا چگونه بوده است؟ آیا همهی آنان از شیوه واحدی بهره بردهاند و یا شیوههای گوناگون داشتهاند؟ و آیا شیوهی دعوت پیامبر خاتم9 با رحمت و تشویق و هدایت و انتخاب همراه بود یا با خشونت و قهر و اکراه و اجبار؟ آیا آن حضرت در دعوت خود از تدبیر و تدریج و تدبر و تعقل بهره میگرفته است یا از الزام و تعبد و تهدید؟ در سومین بخش این مباحث باید به بررسی برخی ویژگیهای روحی و خصلتی پرداخت که پیامبران الهی را در تبلیغ و ابلاغ رسالت الهی به گونهی ابزاری مؤثر یاری میرساندهاند. ویژگیهایی چون: اخلاص، شکیبایی، شرح صدر، استغنا و ... و در فصل آخر و پایانی نیز باید ویژگیهای رفتاری را برشمرد که آنان را در انجام تکلیف بزرگ رسالت به گونهی یک طرح اجرایی کلان و از جایگاه مهندسی بسیار ماهر و هوشمند در اجرای فازهای به هم پیوستهی بنای بزرگ دعوت موفقیت را قرین آنان میساخته است.
هدف رسالت
این بخش را با نقل سخنی از شهید مطهری(ره) به اختصار مرور نموده و بررسی جامع را به فرصتی مناسب وا میگذاریم. شهید مطهری با استناد به آیهی: (یَا أیُّهَا النَّبِیُّ إنّا أرْسَلْناکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذیر وَدَاعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ وَسِراجاً مُّنیر)([1]) و نیز آیهی: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا بِالْبَیِّناتِ مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...) ([2]) و طرح این سؤال که: آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خداپرستی بوده و عدل و قسط مقدمه است؟! یا هدف عدل و قسط است و شناخت و پرستش خدا وسیله است؟! به تعبیر دیگر: آیا هدف رسالت، توحید نظری و عملی فردی است یا توحید عملی اجتماعی؟ در پاسخ سه نظر را مطرح میکند:
1. اینکه گفته شود پیامبران در هدف خود ثنوی بودهاند؛ یعنی دو مقصد جداگانه داشتهاند: یک مقصد تأمین سعادت اخروی و دیگری تأمین سعادت دنیوی.
2. و نیز گفته شود که هدف آنان توحید اجتماعی بوده است و توحید فردی مقدمهی آن به شمار آمده است.
3. بر عکس نظر دوم را طرح نموده و بگوییم: اقامهی عدل و قسط و نفی ظلم و تبعیض و ... ارزش ذاتی ندارند و بذاته، کمالی شمرده نمیشوند، بلکه اینها شرایط وصول به کمالند و نه خود کمال. شهید مطهری در پایان کلام میفرماید: غایت انسان و کمال او و بلکه غایت و کمال تمامی موجودات در حرکت به سوی خدا خلاصه میشود و بس. و ادعای ثنوی بودن هدف پیامبران شرک است؛ همچنانکه ادعای فلاح دنیوی بودن هدف آنان، ماده گرایی است، اگرچه ارزشهای اجتماعی مقدمه و وسیله است، اما ـ برخلاف نظریه سوم ـ خود آنها فاقد ارزش ذاتی نیستند. این اهداف همانند یک سنگ برای عبور از نهر نیست که پس از عبور ارزش نداشته باشد، بلکه همانند کلاسهای پیش نیاز و مقدماتی برای رسیدن به کلاسهای بالاتر است؛ به تعبیر دیگر مقدمه مرتبهی ضعیفی از ذی المقدمه است.([3])
شیوهی ابلاغ رسالت
در این بخش نیز به سخنی از مفسر کبیر قرآن حضرت علامه طباطبایی1 متبرک شده توضیح جامع را به فرصتی دیگر وا میگذاریم. علامه طباطبایی1 در ذیل آیات 6 ـ 2 سورهی نساء بحث مفصلی آورده که مقدمهی آن در مورد شیوهی دعوت اسلامی است. ایشان مینویسد:
جامعهی جاهلی در باطل و فساد فرو رفته و دین الهی در پی حاکمیت حق و طهارت ارواح از لوث شرک و تزکیه روح و رفتار و اصلاح مجتمع بود. بنابراین: واقعیتی که در جامعهی جاهلی بروز و ظهور داشت و آنچه که دین اسلام در پی آن بود در دو نقطهی مقابل و در دو قطب مخالف قرار داشت! آیا پیامبر میتوانست با استمالت از بعضی و همراهی با برخی دیگر راه تسامح در پیش گیرد و به پشتوانهی گروهی از اهل کفر گروهی دیگر را جذب نموده و به تدریج پیش رود و به تعبیر صریحتر برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای بهره گیرد؛ زیرا که گفتهاند: إنّ اهمیة الغایةتبیح المقدمة و إن کانت محظورة ؛ همان شیوهای که سیاست بازان حرفهای در رفتار سیاسی خود به کار میگیرند که گرچه شیوهای بسیار موفق است، اما کاربرد آن برای دستیابی به اهداف الهی و متعالی ناکارآمد است؛ زیر اهداف زاییدهی مقدمات و ابزارند و مقدمهی باطل نمیتواند نتیجهای حق پرورش دهد. از همین رو در بسیاری از موارد خدای بزرگ، پیامبرِ خود را از مداهنه و تسامح با مشرکان بر حذر میدارد و به جای آن به رعایت تدریج و مدارا در اصل دعوت و در برخورد با مخاطبان و نیز در اجرای احکام رو میآورد. در مورد اخیر رسول گرامی اسلام نخست از دعوت زبانی و با رعایت همه ابعاد تربیتی و اخلاقی آغاز نمود. و آنگاه که سخنان هدایتگرانه و آگاهی بخش او تأثیر نکرد راه مبارزه منفی و مهاجرت و دوری از کفار و مشرکان را در پیش گرفت و سرانجام برای دفاع از حق مؤمنان و مقابله با تجاوز و ستم کافران به جهاد و مبارزه روی آورد.
یکی از امتیازات شکوهمند و سرافرازیهای دین مقدس اسلام رعایت مراتب فوق در طرح دعوت اسلامی است. شیوهی نخست برای رسول خدا9 یک اصل، و دو مرحلهی بعدی یک استثنا بود که تنها در صورت ناکارآمدی شیوهی نخست به راه دوم و در نهایت به راه سوم روی میآورد.
از نارواترین سخنان این است که گفتهاند: اسلام دین شمشیر است و با منطق و تعقل بیگانه است! در صورتی که هم قرآن کریم و هم سیرهی رسول خدا9 و تاریخ اسلام گواه ناروایی این تهمت است و شگفت اینکه برخی از گویندگان این سخن خود از یاران کلیساهایی هستند که قرنها محکمهی تفتیش عقاید تشکیل داده و به نمایندگی از خدا در روی زمین جهنمی از آتش میافروختند و هر کس را که بر خلاف مذاق تفکر کلیسا سخن میگفت به آتش میافکندند. مأمورین کلیسا شهر به شهر و روستا به روستا میرفتند و هر دانشمندی را که به فرمول تازهای در علوم طبیعی و ریاضی دست مییافت، به محکمه میکشیدند و زنده زنده میسوزانیدند و بعضی دیگر از آنان همان مدعیان آزادی و تمدن و حقوق بشر هستند، جنگ افروزان جنگهای بزرگ جهانی و زیر و روکنندگان دنیا، همانها که برای منافع پوشالی و نامشروع خود از آن سوی دنیا طرح تقسیم کشورها را صادر میکنند... به راستی که انسان در برابر پروردگارش سخت ناسپاس است!!
اسلام هیچگاه از روی رغبت و اختیار روی به شمشیر نیاورده است. این دشمنان اسلام بودهاند که او را وادار نمودهاند برای دفاع از حق خود دست به شمشیر ببرد. این قرن روشنگری و تمدن و حقوق بشر است که کشتار زنان و کودکان و سالخوردگان و بیماران و ... بمبارانهای شبانه را شیوهی خود ساخته و روز به روز صفحههای تنفرآورتری از آن را به صحنه میکشد.([4])
ویژگیهای روحی
فرستادهی هر شخص نشانهای از خصال و کمال خود اوست و خدای بزرگ برای رسالت خود همواره بهترین بندگانش را برگزیده است و بهترین آنان را خاتم پیامبرانش قرار داده است. فهم کامل و شمارش تمام خصلتهای آن یگانهی آفرینش نه در دسترس دیگران است و نه در توان آنان. در این قسمت تنها به برخی از ویژگیها میپردازیم که در قرآن کریم یا احادیث معصومین: به آنها تصریح شده است.
1. سعهی صدر؛ همین که مسؤولیت پیامبری بر دوش حضرت موسی نهاده شد بیدرنگ از خداوند درخواست شرح صدر نمود و عرض کرد: (... ربّ اشْرَحْ لِی صَدْری)([5]) و خداوند به خاطر شرح صدر بر پیامبر خاتم9 منّت نهاد و به او فرمود: (ألم نَشرحْ لَکَ صَدْرَک) تا همواره با روحی خستگی ناپذیر و اندیشهای به فراخنای تاریخ و حوصلهای سرشار به استقبال ناملایمات و دشواریها رود. او خود فرمود: بیشترین دعای من و پیامبران پیش از من در عرفه این است: الّلهمّ اجعل فی قلبی نوراً و فی سمعی نوراً و فی بصری نوراً. اللّهمّ اشرح لی صدری و یسّرلی أمری([6]).
2. شکیبایی و بردباری؛ خداوند متعال پس از یاد کرد مقام امامت، ویژگی آنان را بردباری و یقین میشمرد و در عین حال به رسول خاتم فرمان میدهد که: (فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل...) ([7]) و سپس به او هشدار میدهد که: (فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحوتِ...) ([8])؛ پس در ]امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز، و مانند همدم ماهی (= یونس) مباش؛ [ناشکیبایی مکن]... و حضرت صادق(علیه السلام) میفرماید: خداوند جز آزمایش شدگان با ایمان را بر دانش خویش آگاه نمیکند و از اینرو پیامبرش را مأمور نمود تا بر آزار مردمش شکیبا باشد و جز به دستور خدا با آنان نجنگد.([9])
3. اخلاص و بینیازی؛ تمامی پیامبران و خاتم آنان همواره این باور را در رفتار و گفتار خود تأکید مینمودند که: (... قُل لاَّ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إنْ هُوَ إلاَّ ذِکْری لِلْعالَمین)([10]) و این شعار زیبای نبی خاتم بود که: (قُلْ إنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ)([11]) بسیاری از آیات قرآن آن بزرگوار را دعوت به اخلاص و حضور نموده و اولین آیه قرآن او را امر نمود که: به نام پروردگارت بخوان.
4. اراده و استقامت؛ خدای متعال پس از امتنان به شرح صدر و دیگر الطافی که در حق پیامبرش روا داشته در پایان میفرماید: (فَإذا فَرَغْتَ فَانْصَب) آنگاه که از کاری فارغ گشتی و به کار دیگر بپرداز خدای متعال نه تنها خود او را بلکه یارانش را نیز به استقامت فراخواند و فرمود: (فاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْا إنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصیرٌ)([12]) و شاهد این استقامت سخن امیرالمؤمنین است که میفرمود: وَلَقَد کنّا مَعَ رَسُولِالله9 نَقْتُلُ آبَاءنَا وَ أبْنَاءَنَا وَ إخوَانَنَا وَ أعمَامَنَا: ما یَزِیدُنَا ذلک إلاّ إیماناً وَ تَسْلِیماً، وَ مُضِیّاً عَلَی اللَّقمَ، ...([13]) و همراه با رسول خدا، پدران و فرزندان و برادران و عموهای کافر خویش را میکشتیم و این کار ـ برخلاف احساسات خویشی شدید ـ جز بر ایمان و تسلیم ما و حرکت بر راه روشن دین نمیافزود.
5 . عزت و صلابت؛ خداوند متعال به پیامبرش تسلی داده و میفرماید: (وَلاَ یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ إنَّ الْعِزَّةَ للهِ جَمیعاً هُوَ السَّمِیعُ الْعَلیم)([14])؛ سخنان آنان تو را غمگین نکند، زیرا عزّت، همه از آنِ خداست. او شنوای داناست. و با همین اعتماد به راحتی در برابر مشرکان مستکبر میفرمود: (لاَأَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلاَ أنتُمْ عَابِدُونَ مَا أعْبُدُ وَلاَ أنَا عَابدٌ مَا عَبَدْتُمْ)([15]) و نیز خداوند او را یاری مینمود و میفرمود: (وَإن کَذَّبُوکَ فَقُل لّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أنتُم بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ)([16])؛ و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما از آنچه من انجام میدهم غیر مسؤولید، و من از آنچه شما انجام میدهید، غیر مسؤولم. و در مراحل بعدی نیز امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: رسول خدا9 به ما دستور داد تا با معصیت کاران با چهرهای خشم آلود بر خورد کنیم.([17])
6 . اعتماد آفرینی و امانتداری؛ حضرت امام صادق(علیه السلام) میفرماید: إنّ اللهَ عَزَّوجلّ لم یبعث نبیّاً إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانة إلی البرّ والفاجر([18]) خداوند متعال پیامبری نفرستاده؛ مگر اینکه او را به راستگویی و امانتداری فرمان داده است. و نیز میفرماید: رسول خدا حتی یک نخ و سوزن را ـ که به امانت گرفته بود ـ بر میگردانید. پیامبر خدا آنچنان به سخن حاضران گوش فرا میداد که برخی گفتند: او فقط گوش است و خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر هم گوش است، گوشی است که به خیر شماست، به خدا ایمان دارد و سخن مؤمنان را باور میکند.([19])
7. رفتن و مدارا و انعطاف، خداوند به او دستور میدهد که: (... فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ)([20]) پس به خوبی صرف نظر کن، و در آیهای دیگر میفرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فاعْفُ عَنْهُمْ...) ([21])؛ پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند.... نوشتهاند: پیامبر خدا سبکترین نماز کامل را میخواند و کوتاهترین خطبهها را در نماز ـ جمعه ـ داشت.([22]) و به این صورت رعایت حال همگان را مینمود.
8 . نصح و ملاطفت و دلسوزی؛ یکی از زیباترین و دلچسبترین آیههای قرآن کریم این که: (لَقَدْ جَآءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أنفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْه مَا عَنِتّم حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمؤمِنینَ رَءُوفٌ رَّحیمٌ)([23])؛ قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است. و این دلسوزی و حرص بر هدایت تا به حدی رسید که خداوند به پیامبرش هشدار داد و فرمود: (لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ ألاّ یَکُونُوا مُؤمِنینَ)([24])؛ گویاتر از اینکه آنان ایمان نمیآورند، میخواهی جان خویش را تباه سازی!
9. دردآشنا و حامی محرومان؛ خداوند به او میفرمود: (وَلاَ تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعِشیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ...) ([25])؛ و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان میخوانند ـ در حالی که خشنودی او را میخواهند ـ مران.... و او همچون برادرش هود میفرمود: (...وَمَا أنَا بِطَارِدِ الّذینَ ءَامَنُوا...) ([26])؛ ... و کسانی را که ایمان آوردهاند طرد نمیکنم.... و نوشتهاند: با فقرا همنشین بود و با زمینگیران هم سفره میشد و با دستان خویش لقمه بر دهانشان میگذاشت و هر کس ـ آزاد یا برده ـکه درخواستی از او مینمود، در پی انجام خواستهاش به راه میافتاد، ... پیاده و پابرهنه راه میرفت و به تشییع جنازه و عیادت بیماران در دوردستترین محله مدینه حاضر میشد.([27])
10. خوش خلقی و خوشرویی؛ در سخنی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: مِن أخلاق النّبییّن والصّدیقین البشاشة إذا تراؤوا والمصافحة إذا تلاقو([28]) از ویژگیهای اخلاقی پیامبران و صدیقان، نشاط و خوشرویی در دیدارها و دست دادن به هنگام ملاقاتهاست. و در حدیثی دیگر آمده است: کان أکثر النّاس تبسّماً و ضحکاً من وجوه أصحابه([29]) بیش از همه لبخند بر لب داشت و همواره بر روی اصحابش میخندید و اساساً سخنانش را با لبخند همراه مینمود: إذا احدّث بحدیث تبسّم فی حدیثه.([30])
11. آراستگی و نظافت؛ نوشتهاند: وَأنّه کّان9 ینظر من المِرآة و یرجّل جُمَّته و یَمْتَشِطُ و ربّما نظر فی الماء و سوّی جمّته فیه و لقد کان یتجمّل لأصحابه فضلاً علی تجملّه لأهله([31]) آن حضرت در برابر آینه موهای خود را شانه میزد، گاهی نیز به جای آینه در ظرف آب مینگریست و موهای خود را مرتب مینمود و افزون بر آراستن خویش برای خانواده، برای یارانش نیز خود را میآراست. و حضرت صادق(علیه السلام) میفرماید: رسول خدا9 بیش از آنچه که برای خوراکی و طعام هزینه کند، در راه عطر هزینه میکرد.([32])
12. ادب و حیا؛ میگویند: کان رسولالله9 أشدّ حیاء من العذراء، فی حذرها؛ آن حضرت از عروسان حجله با حیاتر بود. هیچگاه پاهای خود را در برابر حاضران و همنشینان دراز نمیکرد. ([33]) هیچ کسی را با سخن خود نمیرنجانید.([34]) و سخن کسی را نمیبرید؛ مگر هنگامی که از حدّ میگذرانید، آنگاه با تذکر یا برخاستن اعتراض مینمود.([35]) حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمود: مجلس پیامبر؛ مجلس بردباری و حیا و راستی و امانت بود. سر و صدا و فریاد از مجلس آن حضرت شنیده نمیشد، حرمت افراد شکسته نمیشد و لغزش افراد ثبت نمیگردید و کسی در پی عیبجویی نبود. همه اهل تعادل و پیوند و ارتباط براساس تقوا بودند. بزرگان مورد تکریم و با خردسالان به مهربانی و شفقت برخورد میشد.([36])
--------------------------------------------------------------------------------
پینوشت:
[1]. الأحزاب (33) : 44 و 45.
[2]. الحدید (57) : 25.
[3]. ر.ک؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 179 ـ 175.
[4]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 4، ص 163 ـ 155.
[5]. طه (20) : 25.
[6] . ابن شیبه، المصنف، ج 4، ص 473.
[7]. الأحقاف (46) : 35.
[8] . القلم (68) : 48.
[9]. کافی، ج 1، ص 243.
[10]. الأنعام (6) : 90.
[11]. الأنعام (6) : 162.
[12]. هود (11) : 112.
[13]. نهج البلاغه، خطبه 56 .
[14]. یونس (10) : 65 .
[15]. الکافرون (109) : 2 و 3.
[16]. یونس (10) : 41.
[17]. وسائل الشیعه، ج 11، ص 413.
[18]. علامه طباطبایی1، سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 64 .
[19]. التّوبه (9) : 61 .
[20]. الحجر (15) : 159.
[21]. آل عمران (3) : 159.
[22]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 45.
[23]. التّوبه (9) : 128.
[24]. الشّعراء(26) : 3.
[25]. الأنعام (6) : 52 .
[26]. هود (11) : 29.
[27]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 74 و 75.
[28]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 62 .
[29]. فیض کاشانی1، محجة البیضا، ج 4، ص 134.
[30]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 48.
[31]. بحارالانوار، ج 16، ص 249.
[32]. همان، ص 248.
[33]. همان، ص 236 ـ 230.
[34]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 46.
[35]. شیخ صدوق1، معانی الاخبار، ص 83 .
[36]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 17.
به راستی انگیزه دعوت انبیا چه بوده است؟ تشکیل حکومت و تأسیس نظام سیاسی یا دعوت به خدا و معاد و به تعبیر روشنتر: دعوت به خدایی در آسمانها و دست شسته از کار آفرینش و آخرتی که پس از پایان دنیا آغاز خواهد شد؟ دعوت به خدا و فضایل اخلاقی فردی، و یا دعوت به خدا و معاد به معنای نگاهی همه جانبه به تمامی ابعاد هستی از آغاز تا انجام و از روح انسان تا جسم او و از زندگی فردی تا اجتماعی او؟!
دومین محور بحث ناظر به این است که شیوه دعوت و ابلاغ انبیا چگونه بوده است؟ آیا همهی آنان از شیوه واحدی بهره بردهاند و یا شیوههای گوناگون داشتهاند؟ و آیا شیوهی دعوت پیامبر خاتم9 با رحمت و تشویق و هدایت و انتخاب همراه بود یا با خشونت و قهر و اکراه و اجبار؟ آیا آن حضرت در دعوت خود از تدبیر و تدریج و تدبر و تعقل بهره میگرفته است یا از الزام و تعبد و تهدید؟ در سومین بخش این مباحث باید به بررسی برخی ویژگیهای روحی و خصلتی پرداخت که پیامبران الهی را در تبلیغ و ابلاغ رسالت الهی به گونهی ابزاری مؤثر یاری میرساندهاند. ویژگیهایی چون: اخلاص، شکیبایی، شرح صدر، استغنا و ... و در فصل آخر و پایانی نیز باید ویژگیهای رفتاری را برشمرد که آنان را در انجام تکلیف بزرگ رسالت به گونهی یک طرح اجرایی کلان و از جایگاه مهندسی بسیار ماهر و هوشمند در اجرای فازهای به هم پیوستهی بنای بزرگ دعوت موفقیت را قرین آنان میساخته است.
هدف رسالت
این بخش را با نقل سخنی از شهید مطهری(ره) به اختصار مرور نموده و بررسی جامع را به فرصتی مناسب وا میگذاریم. شهید مطهری با استناد به آیهی: (یَا أیُّهَا النَّبِیُّ إنّا أرْسَلْناکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذیر وَدَاعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ وَسِراجاً مُّنیر)([1]) و نیز آیهی: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا بِالْبَیِّناتِ مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...) ([2]) و طرح این سؤال که: آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خداپرستی بوده و عدل و قسط مقدمه است؟! یا هدف عدل و قسط است و شناخت و پرستش خدا وسیله است؟! به تعبیر دیگر: آیا هدف رسالت، توحید نظری و عملی فردی است یا توحید عملی اجتماعی؟ در پاسخ سه نظر را مطرح میکند:
1. اینکه گفته شود پیامبران در هدف خود ثنوی بودهاند؛ یعنی دو مقصد جداگانه داشتهاند: یک مقصد تأمین سعادت اخروی و دیگری تأمین سعادت دنیوی.
2. و نیز گفته شود که هدف آنان توحید اجتماعی بوده است و توحید فردی مقدمهی آن به شمار آمده است.
3. بر عکس نظر دوم را طرح نموده و بگوییم: اقامهی عدل و قسط و نفی ظلم و تبعیض و ... ارزش ذاتی ندارند و بذاته، کمالی شمرده نمیشوند، بلکه اینها شرایط وصول به کمالند و نه خود کمال. شهید مطهری در پایان کلام میفرماید: غایت انسان و کمال او و بلکه غایت و کمال تمامی موجودات در حرکت به سوی خدا خلاصه میشود و بس. و ادعای ثنوی بودن هدف پیامبران شرک است؛ همچنانکه ادعای فلاح دنیوی بودن هدف آنان، ماده گرایی است، اگرچه ارزشهای اجتماعی مقدمه و وسیله است، اما ـ برخلاف نظریه سوم ـ خود آنها فاقد ارزش ذاتی نیستند. این اهداف همانند یک سنگ برای عبور از نهر نیست که پس از عبور ارزش نداشته باشد، بلکه همانند کلاسهای پیش نیاز و مقدماتی برای رسیدن به کلاسهای بالاتر است؛ به تعبیر دیگر مقدمه مرتبهی ضعیفی از ذی المقدمه است.([3])
شیوهی ابلاغ رسالت
در این بخش نیز به سخنی از مفسر کبیر قرآن حضرت علامه طباطبایی1 متبرک شده توضیح جامع را به فرصتی دیگر وا میگذاریم. علامه طباطبایی1 در ذیل آیات 6 ـ 2 سورهی نساء بحث مفصلی آورده که مقدمهی آن در مورد شیوهی دعوت اسلامی است. ایشان مینویسد:
جامعهی جاهلی در باطل و فساد فرو رفته و دین الهی در پی حاکمیت حق و طهارت ارواح از لوث شرک و تزکیه روح و رفتار و اصلاح مجتمع بود. بنابراین: واقعیتی که در جامعهی جاهلی بروز و ظهور داشت و آنچه که دین اسلام در پی آن بود در دو نقطهی مقابل و در دو قطب مخالف قرار داشت! آیا پیامبر میتوانست با استمالت از بعضی و همراهی با برخی دیگر راه تسامح در پیش گیرد و به پشتوانهی گروهی از اهل کفر گروهی دیگر را جذب نموده و به تدریج پیش رود و به تعبیر صریحتر برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای بهره گیرد؛ زیرا که گفتهاند: إنّ اهمیة الغایةتبیح المقدمة و إن کانت محظورة ؛ همان شیوهای که سیاست بازان حرفهای در رفتار سیاسی خود به کار میگیرند که گرچه شیوهای بسیار موفق است، اما کاربرد آن برای دستیابی به اهداف الهی و متعالی ناکارآمد است؛ زیر اهداف زاییدهی مقدمات و ابزارند و مقدمهی باطل نمیتواند نتیجهای حق پرورش دهد. از همین رو در بسیاری از موارد خدای بزرگ، پیامبرِ خود را از مداهنه و تسامح با مشرکان بر حذر میدارد و به جای آن به رعایت تدریج و مدارا در اصل دعوت و در برخورد با مخاطبان و نیز در اجرای احکام رو میآورد. در مورد اخیر رسول گرامی اسلام نخست از دعوت زبانی و با رعایت همه ابعاد تربیتی و اخلاقی آغاز نمود. و آنگاه که سخنان هدایتگرانه و آگاهی بخش او تأثیر نکرد راه مبارزه منفی و مهاجرت و دوری از کفار و مشرکان را در پیش گرفت و سرانجام برای دفاع از حق مؤمنان و مقابله با تجاوز و ستم کافران به جهاد و مبارزه روی آورد.
یکی از امتیازات شکوهمند و سرافرازیهای دین مقدس اسلام رعایت مراتب فوق در طرح دعوت اسلامی است. شیوهی نخست برای رسول خدا9 یک اصل، و دو مرحلهی بعدی یک استثنا بود که تنها در صورت ناکارآمدی شیوهی نخست به راه دوم و در نهایت به راه سوم روی میآورد.
از نارواترین سخنان این است که گفتهاند: اسلام دین شمشیر است و با منطق و تعقل بیگانه است! در صورتی که هم قرآن کریم و هم سیرهی رسول خدا9 و تاریخ اسلام گواه ناروایی این تهمت است و شگفت اینکه برخی از گویندگان این سخن خود از یاران کلیساهایی هستند که قرنها محکمهی تفتیش عقاید تشکیل داده و به نمایندگی از خدا در روی زمین جهنمی از آتش میافروختند و هر کس را که بر خلاف مذاق تفکر کلیسا سخن میگفت به آتش میافکندند. مأمورین کلیسا شهر به شهر و روستا به روستا میرفتند و هر دانشمندی را که به فرمول تازهای در علوم طبیعی و ریاضی دست مییافت، به محکمه میکشیدند و زنده زنده میسوزانیدند و بعضی دیگر از آنان همان مدعیان آزادی و تمدن و حقوق بشر هستند، جنگ افروزان جنگهای بزرگ جهانی و زیر و روکنندگان دنیا، همانها که برای منافع پوشالی و نامشروع خود از آن سوی دنیا طرح تقسیم کشورها را صادر میکنند... به راستی که انسان در برابر پروردگارش سخت ناسپاس است!!
اسلام هیچگاه از روی رغبت و اختیار روی به شمشیر نیاورده است. این دشمنان اسلام بودهاند که او را وادار نمودهاند برای دفاع از حق خود دست به شمشیر ببرد. این قرن روشنگری و تمدن و حقوق بشر است که کشتار زنان و کودکان و سالخوردگان و بیماران و ... بمبارانهای شبانه را شیوهی خود ساخته و روز به روز صفحههای تنفرآورتری از آن را به صحنه میکشد.([4])
ویژگیهای روحی
فرستادهی هر شخص نشانهای از خصال و کمال خود اوست و خدای بزرگ برای رسالت خود همواره بهترین بندگانش را برگزیده است و بهترین آنان را خاتم پیامبرانش قرار داده است. فهم کامل و شمارش تمام خصلتهای آن یگانهی آفرینش نه در دسترس دیگران است و نه در توان آنان. در این قسمت تنها به برخی از ویژگیها میپردازیم که در قرآن کریم یا احادیث معصومین: به آنها تصریح شده است.
1. سعهی صدر؛ همین که مسؤولیت پیامبری بر دوش حضرت موسی نهاده شد بیدرنگ از خداوند درخواست شرح صدر نمود و عرض کرد: (... ربّ اشْرَحْ لِی صَدْری)([5]) و خداوند به خاطر شرح صدر بر پیامبر خاتم9 منّت نهاد و به او فرمود: (ألم نَشرحْ لَکَ صَدْرَک) تا همواره با روحی خستگی ناپذیر و اندیشهای به فراخنای تاریخ و حوصلهای سرشار به استقبال ناملایمات و دشواریها رود. او خود فرمود: بیشترین دعای من و پیامبران پیش از من در عرفه این است: الّلهمّ اجعل فی قلبی نوراً و فی سمعی نوراً و فی بصری نوراً. اللّهمّ اشرح لی صدری و یسّرلی أمری([6]).
2. شکیبایی و بردباری؛ خداوند متعال پس از یاد کرد مقام امامت، ویژگی آنان را بردباری و یقین میشمرد و در عین حال به رسول خاتم فرمان میدهد که: (فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل...) ([7]) و سپس به او هشدار میدهد که: (فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحوتِ...) ([8])؛ پس در ]امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز، و مانند همدم ماهی (= یونس) مباش؛ [ناشکیبایی مکن]... و حضرت صادق(علیه السلام) میفرماید: خداوند جز آزمایش شدگان با ایمان را بر دانش خویش آگاه نمیکند و از اینرو پیامبرش را مأمور نمود تا بر آزار مردمش شکیبا باشد و جز به دستور خدا با آنان نجنگد.([9])
3. اخلاص و بینیازی؛ تمامی پیامبران و خاتم آنان همواره این باور را در رفتار و گفتار خود تأکید مینمودند که: (... قُل لاَّ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إنْ هُوَ إلاَّ ذِکْری لِلْعالَمین)([10]) و این شعار زیبای نبی خاتم بود که: (قُلْ إنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ)([11]) بسیاری از آیات قرآن آن بزرگوار را دعوت به اخلاص و حضور نموده و اولین آیه قرآن او را امر نمود که: به نام پروردگارت بخوان.
4. اراده و استقامت؛ خدای متعال پس از امتنان به شرح صدر و دیگر الطافی که در حق پیامبرش روا داشته در پایان میفرماید: (فَإذا فَرَغْتَ فَانْصَب) آنگاه که از کاری فارغ گشتی و به کار دیگر بپرداز خدای متعال نه تنها خود او را بلکه یارانش را نیز به استقامت فراخواند و فرمود: (فاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْا إنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصیرٌ)([12]) و شاهد این استقامت سخن امیرالمؤمنین است که میفرمود: وَلَقَد کنّا مَعَ رَسُولِالله9 نَقْتُلُ آبَاءنَا وَ أبْنَاءَنَا وَ إخوَانَنَا وَ أعمَامَنَا: ما یَزِیدُنَا ذلک إلاّ إیماناً وَ تَسْلِیماً، وَ مُضِیّاً عَلَی اللَّقمَ، ...([13]) و همراه با رسول خدا، پدران و فرزندان و برادران و عموهای کافر خویش را میکشتیم و این کار ـ برخلاف احساسات خویشی شدید ـ جز بر ایمان و تسلیم ما و حرکت بر راه روشن دین نمیافزود.
5 . عزت و صلابت؛ خداوند متعال به پیامبرش تسلی داده و میفرماید: (وَلاَ یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ إنَّ الْعِزَّةَ للهِ جَمیعاً هُوَ السَّمِیعُ الْعَلیم)([14])؛ سخنان آنان تو را غمگین نکند، زیرا عزّت، همه از آنِ خداست. او شنوای داناست. و با همین اعتماد به راحتی در برابر مشرکان مستکبر میفرمود: (لاَأَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلاَ أنتُمْ عَابِدُونَ مَا أعْبُدُ وَلاَ أنَا عَابدٌ مَا عَبَدْتُمْ)([15]) و نیز خداوند او را یاری مینمود و میفرمود: (وَإن کَذَّبُوکَ فَقُل لّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أنتُم بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ)([16])؛ و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما از آنچه من انجام میدهم غیر مسؤولید، و من از آنچه شما انجام میدهید، غیر مسؤولم. و در مراحل بعدی نیز امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: رسول خدا9 به ما دستور داد تا با معصیت کاران با چهرهای خشم آلود بر خورد کنیم.([17])
6 . اعتماد آفرینی و امانتداری؛ حضرت امام صادق(علیه السلام) میفرماید: إنّ اللهَ عَزَّوجلّ لم یبعث نبیّاً إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانة إلی البرّ والفاجر([18]) خداوند متعال پیامبری نفرستاده؛ مگر اینکه او را به راستگویی و امانتداری فرمان داده است. و نیز میفرماید: رسول خدا حتی یک نخ و سوزن را ـ که به امانت گرفته بود ـ بر میگردانید. پیامبر خدا آنچنان به سخن حاضران گوش فرا میداد که برخی گفتند: او فقط گوش است و خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر هم گوش است، گوشی است که به خیر شماست، به خدا ایمان دارد و سخن مؤمنان را باور میکند.([19])
7. رفتن و مدارا و انعطاف، خداوند به او دستور میدهد که: (... فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ)([20]) پس به خوبی صرف نظر کن، و در آیهای دیگر میفرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فاعْفُ عَنْهُمْ...) ([21])؛ پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند.... نوشتهاند: پیامبر خدا سبکترین نماز کامل را میخواند و کوتاهترین خطبهها را در نماز ـ جمعه ـ داشت.([22]) و به این صورت رعایت حال همگان را مینمود.
8 . نصح و ملاطفت و دلسوزی؛ یکی از زیباترین و دلچسبترین آیههای قرآن کریم این که: (لَقَدْ جَآءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أنفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْه مَا عَنِتّم حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمؤمِنینَ رَءُوفٌ رَّحیمٌ)([23])؛ قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است. و این دلسوزی و حرص بر هدایت تا به حدی رسید که خداوند به پیامبرش هشدار داد و فرمود: (لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ ألاّ یَکُونُوا مُؤمِنینَ)([24])؛ گویاتر از اینکه آنان ایمان نمیآورند، میخواهی جان خویش را تباه سازی!
9. دردآشنا و حامی محرومان؛ خداوند به او میفرمود: (وَلاَ تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعِشیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ...) ([25])؛ و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان میخوانند ـ در حالی که خشنودی او را میخواهند ـ مران.... و او همچون برادرش هود میفرمود: (...وَمَا أنَا بِطَارِدِ الّذینَ ءَامَنُوا...) ([26])؛ ... و کسانی را که ایمان آوردهاند طرد نمیکنم.... و نوشتهاند: با فقرا همنشین بود و با زمینگیران هم سفره میشد و با دستان خویش لقمه بر دهانشان میگذاشت و هر کس ـ آزاد یا برده ـکه درخواستی از او مینمود، در پی انجام خواستهاش به راه میافتاد، ... پیاده و پابرهنه راه میرفت و به تشییع جنازه و عیادت بیماران در دوردستترین محله مدینه حاضر میشد.([27])
10. خوش خلقی و خوشرویی؛ در سخنی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: مِن أخلاق النّبییّن والصّدیقین البشاشة إذا تراؤوا والمصافحة إذا تلاقو([28]) از ویژگیهای اخلاقی پیامبران و صدیقان، نشاط و خوشرویی در دیدارها و دست دادن به هنگام ملاقاتهاست. و در حدیثی دیگر آمده است: کان أکثر النّاس تبسّماً و ضحکاً من وجوه أصحابه([29]) بیش از همه لبخند بر لب داشت و همواره بر روی اصحابش میخندید و اساساً سخنانش را با لبخند همراه مینمود: إذا احدّث بحدیث تبسّم فی حدیثه.([30])
11. آراستگی و نظافت؛ نوشتهاند: وَأنّه کّان9 ینظر من المِرآة و یرجّل جُمَّته و یَمْتَشِطُ و ربّما نظر فی الماء و سوّی جمّته فیه و لقد کان یتجمّل لأصحابه فضلاً علی تجملّه لأهله([31]) آن حضرت در برابر آینه موهای خود را شانه میزد، گاهی نیز به جای آینه در ظرف آب مینگریست و موهای خود را مرتب مینمود و افزون بر آراستن خویش برای خانواده، برای یارانش نیز خود را میآراست. و حضرت صادق(علیه السلام) میفرماید: رسول خدا9 بیش از آنچه که برای خوراکی و طعام هزینه کند، در راه عطر هزینه میکرد.([32])
12. ادب و حیا؛ میگویند: کان رسولالله9 أشدّ حیاء من العذراء، فی حذرها؛ آن حضرت از عروسان حجله با حیاتر بود. هیچگاه پاهای خود را در برابر حاضران و همنشینان دراز نمیکرد. ([33]) هیچ کسی را با سخن خود نمیرنجانید.([34]) و سخن کسی را نمیبرید؛ مگر هنگامی که از حدّ میگذرانید، آنگاه با تذکر یا برخاستن اعتراض مینمود.([35]) حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمود: مجلس پیامبر؛ مجلس بردباری و حیا و راستی و امانت بود. سر و صدا و فریاد از مجلس آن حضرت شنیده نمیشد، حرمت افراد شکسته نمیشد و لغزش افراد ثبت نمیگردید و کسی در پی عیبجویی نبود. همه اهل تعادل و پیوند و ارتباط براساس تقوا بودند. بزرگان مورد تکریم و با خردسالان به مهربانی و شفقت برخورد میشد.([36])
--------------------------------------------------------------------------------
پینوشت:
[1]. الأحزاب (33) : 44 و 45.
[2]. الحدید (57) : 25.
[3]. ر.ک؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 179 ـ 175.
[4]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 4، ص 163 ـ 155.
[5]. طه (20) : 25.
[6] . ابن شیبه، المصنف، ج 4، ص 473.
[7]. الأحقاف (46) : 35.
[8] . القلم (68) : 48.
[9]. کافی، ج 1، ص 243.
[10]. الأنعام (6) : 90.
[11]. الأنعام (6) : 162.
[12]. هود (11) : 112.
[13]. نهج البلاغه، خطبه 56 .
[14]. یونس (10) : 65 .
[15]. الکافرون (109) : 2 و 3.
[16]. یونس (10) : 41.
[17]. وسائل الشیعه، ج 11، ص 413.
[18]. علامه طباطبایی1، سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 64 .
[19]. التّوبه (9) : 61 .
[20]. الحجر (15) : 159.
[21]. آل عمران (3) : 159.
[22]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 45.
[23]. التّوبه (9) : 128.
[24]. الشّعراء(26) : 3.
[25]. الأنعام (6) : 52 .
[26]. هود (11) : 29.
[27]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 74 و 75.
[28]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 62 .
[29]. فیض کاشانی1، محجة البیضا، ج 4، ص 134.
[30]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 48.
[31]. بحارالانوار، ج 16، ص 249.
[32]. همان، ص 248.
[33]. همان، ص 236 ـ 230.
[34]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 46.
[35]. شیخ صدوق1، معانی الاخبار، ص 83 .
[36]. سنن النبی(صلی الله علیه و آله )، ص 17.