خطر انحراف فکری و رفتاری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نوشتار ذیل گزیدهای از سخنرانی آیةالله مصباح یزدی دربارهی شخصیت استاد بزرگ آیةالله شهید مرتضی مطهری(ره) است که در تاریخ 8/2/85 در همدان ایراد گردیده است.
براساس آموزههای قرآن، اگر مردمی شکرگزار باشند به کمال انسانی میرسند و لیاقت دریافت رحمتهای بینهایت الهی را پیدا میکنند.
استاد مطهری(ره) این درس را از قرآن خوب آموخت و بسیار حقشناس بود. ایشان اساتید خویش ـ از جمله امام و علامه طباطبایی0 ـ را خیلی احترام میکرد و خود را مدیون آنها میدانست، هنگام یاد کردن از این بزرگان میگفت: روحی فداه. هنگامی که دربارهی امام سخن میگفت مثل عاشقی که میخواهد دربارهی معشوقش مدیحه سرایی کند، چنان گرم صحبت میکرد که از عمق دلش عشق میبارید. همچنین نسبت به استادش علامه طباطبایی1 در نوشتههایش که از ایشان نام میبرد، بلافاصله مینوشت: روحی فداه.
او عمر خویش را برای شکرگزاری نعمتهای خدا صرف کرد. این گونه نبود که به حسب اتفاق از فریمان بیاید و این مسیر را به طور اتفاقی طی کند و از روی اتفاق هم کشته شود. مطهری با اندیشه، هدف زندگیاش را تعیین و حرکت کرد، راهش را شناخت، کسانی را که میتوانستند در این راه او را کمک کنند، شناسایی کرد و سراغشان رفت، تا از نظر علم، تقوا و فضایل اخلاقی به مرتبهای بسیار عالی رسید...
مطهری حقیقتاً عاشقِ شهادت بود و آن را مزدی برای خودش میدانست که عمری برای اسلام زحمت کشیده بود.
او در این که چه علمی بیاموزد، در کجا درس بخواند، کدام استاد را انتخاب کند، در چه رشتهای تحصیل کند و ... اندیشیده بود. همه جا در اندیشه این بود که خدا از او چه میخواهد و از چه راهی بهتر میتواند به جامعه خدمت کند. آنجا که احساس میکرد باید درس بگوید، کرسی تدریس را برپا و شاگردانی تربیت کرد که هر کدامشان امروز مانند ستاره درخشان در آسمان علم میدرخشند. هنگامی که احساس نمود دانشگاه به وجود او احتیاج دارد، رحل اقامت در دانشگاه افکند؛ آنهم در دورانی که شخص روحانی با لباس روحانی در شهر مسلمانها و کنار مسجد مسخره میشد! در دانشگاه، دانشجویان مسلمان از این که نمازشان را بخوانند، خجالت میکشیدند! نماز خواندن و دینداری یک ارزش منفی بود! در آن موقعیت از قم حرکت کرد و به دانشگاه رفت و با سختیهایی دست و پنجه نرم کرد تا توانست بخشی از معارف الهی را به گوش دانشجویان برساند؛ به امید این که در میان آنها کسانی باشند که از نور معرفت الهی و اسلامی بهرهمند شوند.
خدا میداند ایشان در دوران تدریس چه سختیهایی را تحمل کرد. با کسانی که اصل اسلام و حتی خدا را قبول نداشتند سر و کله زد تا بتواند کلاس برود، تدریس کند و معارف اسلامی را نشر بدهد. یک جهاد علمی و فرهنگی انجام داد تا هنگامی که نوبت به جهاد سیاسی رسید.
هنگامی که امام1 نهضتشان را شروع کردند، استاد مطهری یکی از بازوان علمی و فرهنگی آن بود. در همه این راهها همیشه در این فکر بود که جامعه به چه چیز بیشتر احتیاج دارد؛ به چه نوع معرفتی، از چه راهی و به چه وسیلهای؟ آیا باید تدریس کند، منبر برود، جلسات سخنرانی در سطح تخصصی آکادمیک داشته باشد، یا مقاله و کتاب بنویسید در سطح اجتهاد، در سطح متوسط برای عموم، یا در سطح بچهها؟! هرجا احساس میکرد خلأای وجود دارد، اقدام میکرد. ایشان از عالیترین سطح علمی تا داستان برای بچهها، کتاب دارد.
برای شکر نعمت هدایت شدن به اسلام و تشیع و معارف الهی عمری با تمام وجود در خدمت اسلام بود. متأسفانه دشمنان، ارزش او را بیشتر و پیش از ما شناختند.
...
ایشان یکی از شخصیتهای شناخته شدهی بینالمللی بود، با وجود این در نهایت غربت زندگی کرد. دشمنان ارزش و تأثیر وی را در پیشرفت و دوام انقلاب بهتر از ما شناختند؛ به همین سبب در آغاز او را هدف تیر خیانت خودشان قرار دادند.
او به هدف خود رسید و ما باید در قبال این حادثه وظایفمان را انجام دهیم؛ اول این که درک کنیم او برای چه شهید شد؟ هدف او را دنبال کنیم و راهش را ادامه دهیم. ایشان قدرت فوق بشری نداشت. جوانهایی هستند که اگر همت کنند میتوانند در آینده نزدیک مثل او و شاید بالاتر از او بشوند. راه تکامل و رحمت خدا بسته نشده است.
شاید کسانی گمان کنند که امروز هم علمای بزرگی هستند یا إنشاءالله در آینده نزدیک خواهند بود. به شما عرض کنم آن زمان در آن شرایط یک فرد توانست چنین تحولی را در دانشگاهها و در حوزه فرهنگ اسلامی پدید آورد که هنوز عمق تأثیر او درست ارزیابی نشده است، اما امروز جامعه به صدها مطهری نیاز دارد. آن روز یک کسی میبایست هشدار بدهد و مردم را بیدار کند، امروز ملت ما بیدار است و نیازش را احساس میکند؛ باید کسانی باشند و به این نیاز پاسخ مثبت بدهند. یک نفر میتواند هشدار بدهد، ولی یک نفر به تنهایی نمیتواند نیازهای همه را رفع کند. اگر در مسجدی سیم برق اتصال پیدا کند و آتش سوزی رخ دهد، یک نفر داد میزند و هشدار میدهد، اما اگر خدای ناکرده یک عدهای سوخته و مجروح شده باشند، یک نفر به تنهایی نمیتواند، بلکه باید عده زیادی امدادگر باشند.
در آن شرایط مرحوم استاد شهید مطهری این هشدار را به جامعه داد. حالا دست نیاز برای رفع این نیازمندیها به سوی حوزههای علمیه و دانشگاهها دراز است. باید کسانی همت کنند و این نیازها را پاسخ بدهند. البته یک روزه و دو روزه نمیشود؛ باید دهها سال زحمت بکشند.
نکته دیگری که ما باید از زندگی استاد یاد بگیریم و هر کس به اندازه توان خودش در آن راه همت به خرج دهد، این است که ایشان دردهای جامعه و خطرها را خوب درک و پیشبینی میکرد، به علاج دردهای موجود میپرداخت و در حد توان، از خطرهایی که سر راه بود، پیشگیری میکرد و هشدار میداد.... نعمت بزرگی است که در جامعه کسی باشد که بتواند خطرهای آینده را احساس و برای آنها درمانی فراهم کند، به دیگران هشدار دهد که آماده باشید تا به این لغزشگاه نیفتید و دست کسانی را که افتادهاند، بگیرد و بیرون آورد.
حفظ ارزشهای دین از تحریف و وارونه جلوه داده شدن، کار بسیار بزرگی است. از زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) با این که شاگردان و اصحاب پیغمبر وجود داشتند، تحریف حقایق شروع شد و کار به آنجا رسید که امیرالمؤمنین از دست عالمان یا عالم نماهایی مینالد که حقایق دین را تحریف میکنند.
خطر انحراف فکری و رفتاری منحصر به زمان حضرت علی(ع) نیست. بزرگترین آفتی که جامعه اسلامی تا امروز به آن مبتلا شده، همین است. البته آفتهای دیگر هم هست ولی این بزرگترین و خطرناکترین است. در برابر دشمنانی که به صراحت میگویند: اسلام و خدا را منکر هستیم، سریع میتوان موضع گرفت و برخورد کرد؛ شناسایی و برخورد با آن که میگوید: من مسلمانم، خدا و پیغمبر را قبول دارم،... ولی مردم را از مسیر صحیح منحرف میکند ـ از روی جهل یا دنیا پرستی ـ کار آسانی نیست.
استاد مطهری در راه مبارزه با این خطر به شهادت رسید. کسانی او را به شهادت رساندند که خودشان را خدمتگزار دین میپنداشتند! و به عنوان این که کشتن او به رواج اسلام کمک میکند، ایشان را به شهادت رساندند! کسی که به مطهری شلیک کرد، طلبه مدرسه فیضیه بود! گروه فرقان تشکیل داد و در دام افکار انحرافی مارکسیستها افتاد، در فکر و عقیدهاش انحراف ایجاد شد، دیگر روحانیت و معنویت را به مسخره میگرفت؛ میگفت: حقیقت دین این است که من میگویم! این آخوندها مزاحم دین و پیشرفت هستند! از همه مؤثرترشان در دوران مبارزه، مطهری است که او را باید از میان برداشت!
این کار شبیه کاری است که صبح عاشورا انجام شد. عمر سعد وقتی میخواست سپاهش را حرکت بدهد تا بروند امام حسین(علیه السلام) را بکشند، گفت: ای سواران خدا! امام حسین را بکشید تا به بهشت بروید. این از خطر مشرکینی که میگفتند ما خدا را قبول نداریم و باید بت بپرستیم، بسیار خطرناکتر است.
این خطر رفع نشده است و تا زمان ظهور حضرت ولیعصر رفع نخواهد شد. سعی کنیم خطر را بشناسیم و خود را همواره آماده نگه داریم.([1])
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. هفتهنامه پرتو، 20/2/1385.
براساس آموزههای قرآن، اگر مردمی شکرگزار باشند به کمال انسانی میرسند و لیاقت دریافت رحمتهای بینهایت الهی را پیدا میکنند.
استاد مطهری(ره) این درس را از قرآن خوب آموخت و بسیار حقشناس بود. ایشان اساتید خویش ـ از جمله امام و علامه طباطبایی0 ـ را خیلی احترام میکرد و خود را مدیون آنها میدانست، هنگام یاد کردن از این بزرگان میگفت: روحی فداه. هنگامی که دربارهی امام سخن میگفت مثل عاشقی که میخواهد دربارهی معشوقش مدیحه سرایی کند، چنان گرم صحبت میکرد که از عمق دلش عشق میبارید. همچنین نسبت به استادش علامه طباطبایی1 در نوشتههایش که از ایشان نام میبرد، بلافاصله مینوشت: روحی فداه.
او عمر خویش را برای شکرگزاری نعمتهای خدا صرف کرد. این گونه نبود که به حسب اتفاق از فریمان بیاید و این مسیر را به طور اتفاقی طی کند و از روی اتفاق هم کشته شود. مطهری با اندیشه، هدف زندگیاش را تعیین و حرکت کرد، راهش را شناخت، کسانی را که میتوانستند در این راه او را کمک کنند، شناسایی کرد و سراغشان رفت، تا از نظر علم، تقوا و فضایل اخلاقی به مرتبهای بسیار عالی رسید...
مطهری حقیقتاً عاشقِ شهادت بود و آن را مزدی برای خودش میدانست که عمری برای اسلام زحمت کشیده بود.
او در این که چه علمی بیاموزد، در کجا درس بخواند، کدام استاد را انتخاب کند، در چه رشتهای تحصیل کند و ... اندیشیده بود. همه جا در اندیشه این بود که خدا از او چه میخواهد و از چه راهی بهتر میتواند به جامعه خدمت کند. آنجا که احساس میکرد باید درس بگوید، کرسی تدریس را برپا و شاگردانی تربیت کرد که هر کدامشان امروز مانند ستاره درخشان در آسمان علم میدرخشند. هنگامی که احساس نمود دانشگاه به وجود او احتیاج دارد، رحل اقامت در دانشگاه افکند؛ آنهم در دورانی که شخص روحانی با لباس روحانی در شهر مسلمانها و کنار مسجد مسخره میشد! در دانشگاه، دانشجویان مسلمان از این که نمازشان را بخوانند، خجالت میکشیدند! نماز خواندن و دینداری یک ارزش منفی بود! در آن موقعیت از قم حرکت کرد و به دانشگاه رفت و با سختیهایی دست و پنجه نرم کرد تا توانست بخشی از معارف الهی را به گوش دانشجویان برساند؛ به امید این که در میان آنها کسانی باشند که از نور معرفت الهی و اسلامی بهرهمند شوند.
خدا میداند ایشان در دوران تدریس چه سختیهایی را تحمل کرد. با کسانی که اصل اسلام و حتی خدا را قبول نداشتند سر و کله زد تا بتواند کلاس برود، تدریس کند و معارف اسلامی را نشر بدهد. یک جهاد علمی و فرهنگی انجام داد تا هنگامی که نوبت به جهاد سیاسی رسید.
هنگامی که امام1 نهضتشان را شروع کردند، استاد مطهری یکی از بازوان علمی و فرهنگی آن بود. در همه این راهها همیشه در این فکر بود که جامعه به چه چیز بیشتر احتیاج دارد؛ به چه نوع معرفتی، از چه راهی و به چه وسیلهای؟ آیا باید تدریس کند، منبر برود، جلسات سخنرانی در سطح تخصصی آکادمیک داشته باشد، یا مقاله و کتاب بنویسید در سطح اجتهاد، در سطح متوسط برای عموم، یا در سطح بچهها؟! هرجا احساس میکرد خلأای وجود دارد، اقدام میکرد. ایشان از عالیترین سطح علمی تا داستان برای بچهها، کتاب دارد.
برای شکر نعمت هدایت شدن به اسلام و تشیع و معارف الهی عمری با تمام وجود در خدمت اسلام بود. متأسفانه دشمنان، ارزش او را بیشتر و پیش از ما شناختند.
...
ایشان یکی از شخصیتهای شناخته شدهی بینالمللی بود، با وجود این در نهایت غربت زندگی کرد. دشمنان ارزش و تأثیر وی را در پیشرفت و دوام انقلاب بهتر از ما شناختند؛ به همین سبب در آغاز او را هدف تیر خیانت خودشان قرار دادند.
او به هدف خود رسید و ما باید در قبال این حادثه وظایفمان را انجام دهیم؛ اول این که درک کنیم او برای چه شهید شد؟ هدف او را دنبال کنیم و راهش را ادامه دهیم. ایشان قدرت فوق بشری نداشت. جوانهایی هستند که اگر همت کنند میتوانند در آینده نزدیک مثل او و شاید بالاتر از او بشوند. راه تکامل و رحمت خدا بسته نشده است.
شاید کسانی گمان کنند که امروز هم علمای بزرگی هستند یا إنشاءالله در آینده نزدیک خواهند بود. به شما عرض کنم آن زمان در آن شرایط یک فرد توانست چنین تحولی را در دانشگاهها و در حوزه فرهنگ اسلامی پدید آورد که هنوز عمق تأثیر او درست ارزیابی نشده است، اما امروز جامعه به صدها مطهری نیاز دارد. آن روز یک کسی میبایست هشدار بدهد و مردم را بیدار کند، امروز ملت ما بیدار است و نیازش را احساس میکند؛ باید کسانی باشند و به این نیاز پاسخ مثبت بدهند. یک نفر میتواند هشدار بدهد، ولی یک نفر به تنهایی نمیتواند نیازهای همه را رفع کند. اگر در مسجدی سیم برق اتصال پیدا کند و آتش سوزی رخ دهد، یک نفر داد میزند و هشدار میدهد، اما اگر خدای ناکرده یک عدهای سوخته و مجروح شده باشند، یک نفر به تنهایی نمیتواند، بلکه باید عده زیادی امدادگر باشند.
در آن شرایط مرحوم استاد شهید مطهری این هشدار را به جامعه داد. حالا دست نیاز برای رفع این نیازمندیها به سوی حوزههای علمیه و دانشگاهها دراز است. باید کسانی همت کنند و این نیازها را پاسخ بدهند. البته یک روزه و دو روزه نمیشود؛ باید دهها سال زحمت بکشند.
نکته دیگری که ما باید از زندگی استاد یاد بگیریم و هر کس به اندازه توان خودش در آن راه همت به خرج دهد، این است که ایشان دردهای جامعه و خطرها را خوب درک و پیشبینی میکرد، به علاج دردهای موجود میپرداخت و در حد توان، از خطرهایی که سر راه بود، پیشگیری میکرد و هشدار میداد.... نعمت بزرگی است که در جامعه کسی باشد که بتواند خطرهای آینده را احساس و برای آنها درمانی فراهم کند، به دیگران هشدار دهد که آماده باشید تا به این لغزشگاه نیفتید و دست کسانی را که افتادهاند، بگیرد و بیرون آورد.
حفظ ارزشهای دین از تحریف و وارونه جلوه داده شدن، کار بسیار بزرگی است. از زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) با این که شاگردان و اصحاب پیغمبر وجود داشتند، تحریف حقایق شروع شد و کار به آنجا رسید که امیرالمؤمنین از دست عالمان یا عالم نماهایی مینالد که حقایق دین را تحریف میکنند.
خطر انحراف فکری و رفتاری منحصر به زمان حضرت علی(ع) نیست. بزرگترین آفتی که جامعه اسلامی تا امروز به آن مبتلا شده، همین است. البته آفتهای دیگر هم هست ولی این بزرگترین و خطرناکترین است. در برابر دشمنانی که به صراحت میگویند: اسلام و خدا را منکر هستیم، سریع میتوان موضع گرفت و برخورد کرد؛ شناسایی و برخورد با آن که میگوید: من مسلمانم، خدا و پیغمبر را قبول دارم،... ولی مردم را از مسیر صحیح منحرف میکند ـ از روی جهل یا دنیا پرستی ـ کار آسانی نیست.
استاد مطهری در راه مبارزه با این خطر به شهادت رسید. کسانی او را به شهادت رساندند که خودشان را خدمتگزار دین میپنداشتند! و به عنوان این که کشتن او به رواج اسلام کمک میکند، ایشان را به شهادت رساندند! کسی که به مطهری شلیک کرد، طلبه مدرسه فیضیه بود! گروه فرقان تشکیل داد و در دام افکار انحرافی مارکسیستها افتاد، در فکر و عقیدهاش انحراف ایجاد شد، دیگر روحانیت و معنویت را به مسخره میگرفت؛ میگفت: حقیقت دین این است که من میگویم! این آخوندها مزاحم دین و پیشرفت هستند! از همه مؤثرترشان در دوران مبارزه، مطهری است که او را باید از میان برداشت!
این کار شبیه کاری است که صبح عاشورا انجام شد. عمر سعد وقتی میخواست سپاهش را حرکت بدهد تا بروند امام حسین(علیه السلام) را بکشند، گفت: ای سواران خدا! امام حسین را بکشید تا به بهشت بروید. این از خطر مشرکینی که میگفتند ما خدا را قبول نداریم و باید بت بپرستیم، بسیار خطرناکتر است.
این خطر رفع نشده است و تا زمان ظهور حضرت ولیعصر رفع نخواهد شد. سعی کنیم خطر را بشناسیم و خود را همواره آماده نگه داریم.([1])
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. هفتهنامه پرتو، 20/2/1385.