آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

آنچه در ذیل می­آید؛ بخش­هایی از گفت و گوی فتح الله اف از کشور روسیه است که در همایش دکترین مهدویت شرکت کرد:
روسیه بزرگ­ترین کشور جهان بوده و هنوز هم هست؛ چه قبل از تجزیه و چه بعد از تجزیه و فروپاشی شوروی. این کشور جمعیت بسیار زیادی را در خود جای داده است که درصد قابل توجهی از این جمعیت را مسلمانان تشکیل می­دهند.
من وقتی در روسیه به دنیا آمدم، خانواده­ام مسلمان نبودند، بلکه مسیحی بودند و البته قبل از آن کمونیست بودند. بیشترین علاقه­ام به دین مسیح جشن کریسمس بود. این روز را از همه روزها بیشتر دوست ­داشتم. شاید علت علاقه زیادم هدیه­هایی بود که در آن روز می­گرفتم، اما پس از گذشت چند سال خانواده­ام به دین اسلام گرایش پیدا کردند و مسلمانان شدند.
نجوایی درونی!
عامل اصلی این گرایش مادرم بود. او قبلاً کمونیست بود، ولی از آن­جا که او ایمان قلبی داشت که خدایی هست و این دنیا خالقی دارد از کمونیسم برید و به مسیحیت روی آورد. کمونیست­ها معتقد به وجود خدا نیستند و می­گویند انسان از نسل میمون است و نظریه داروین را دنبال می­کنند، اما نجوایی درونی به مادرم می­گفت که تو خالقی داری و او خدای توست. او به مسیحیت روی آورد تا شاید خدای خود را در این دین پیدا کند.
اوایل انقراض شوروی دین مسیحیت در اروپا به خصوص در روسیه نفوذ شدیدی پیدا کرد و تبلیغات گسترده­ای در این زمینه صورت گرفت و همه این کشورها را پوشش داد. یک روز یکی از دوستان مادرم که در صدا و سیمای آن­جا کار می­کرد، کتاب خوبی را به او نشان ­داد. مادرم آن کتاب را که انجیل بود، مطالعه ­کرد. او پس از مطالعه به این نتیجه ­رسید که این دین یعنی مسیحیت از کمونیسم کامل­تر است و به خدایی که مادرم در جست و جوی او بود اعتقاد داشت، اما پس از این­که مادرم مطالعات بیشتری انجام داد، متوجه شد که مسیحیت هم دارای نواقصی است و نمی­تواند به تمام سؤال­های او پاسخ دهد. او معتقد بود که دین دیگری باید وجود داشته باشد تا مسیحیت را کامل کند. به همین دلیل به دنبال دین دیگری گشت تا روح بی­قرار او را آرام سازد و جواب قانع کننده­ای به سؤالاتش بدهد.
خدا ما را دوست دارد!
پس از مدتی مطالعه و تحقیق او دین اسلام را انتخاب کرد و مسلمان شد. مادرم وقتی برای من اسلام را معرفی کرد و علت مسلمان شدنش را توضیح ­داد؛ ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و منقلب شدم و خودم را تسلیم این دین مقدس کردم و پس از گذشت شش ماه، خدا ما را به خانه­اش دعوت کرد و ما به کعبه مشرف شدیم و من احساس کردم که خدا چه قدر ما را دوست دارد!!
دین کامل!
من به این نتیجه رسیدم که این دین، دین کاملی است. پدرم در این قضیه مادرم را همراهی کرد. از آن­جا که هر دو تحصیل­کرده هستند، تفاهم بسیار خوبی با یکدیگر دارند. او نیز با شنیدن صحبت­های مادرم به دین اسلام گروید.
البته ما اول اهل سنت بودیم؛ چرا که در آن زمان تشیع گسترده نبود و ما هیچ شناختی از تشیع نداشتیم، ولی اهل سنت شناخته شده بود و برای ما که اسلام را نمی­شناختیم مسلمان اهل سنت شدن هم کافی بود و این برای ما نسبت به کمونیست یا مسیحیت، خیلی بهتر بود ولی بازهم از نظر ما این مذهب هم کامل نبود و نمی­توانست ما را کاملاً راضی کند. من در بعضی جاها می­دیدم که اهل سنت شیعیان را مشرک می­دانند یا مسخره می­کنند. آن موقع سؤالی در ذهنم پیش آمد که چه چیزی در شیعه هست که اهل سنت برداشت بدی از آن دارد. این موضوع مرا به سمت مطالعه بیشتر سوق داد.
قمه زنی!
من کتاب تشیع را مطالعه کرده­ام. خیلی حرف­ها در آن زده شده بود؛ مثلاً یک حرکتی بود به نام قمه زنی که من از آن بدم آمد و گفتم: اگر واقعاً شیعه معتقد به قمه زنی است من آن را نمی­پذیرم؛ چرا که در اسلام آمده است کسی که به بدنش ظلم کند او را لعنت می­کنند. بعد فهمیدم که این کار از نظر امام حسین(علیه السلام) هم که یکی از پیشوایان بزرگ شیعه است و عزاداری­ها برای او انجام می­شود، ناپسند است.
کامل­ترین مذهب
مادرم در مطالعاتش به این نتیجه رسید که شیعیان واقعی به این کار [قمه زنی] اعتقاد ندارند. مادرم پس از اتمام مطالعات اولیه­اش شیعه شد و من تصمیم گرفتم مطالعاتم را دنبال کنم تا نزد خداوند مسؤول و پاسخ­گو نباشم.
خوشبختانه کتاب­های خوبی درباره شیعه به زبان روسی از زبان­های عربی و فارسی ترجمه شده بود و من همه آن­ها را مطالعه کردم و خیلی خوشم آمد. من به پایگاه اطلاعاتی آیةالله فاضل لنکرانی که از مراجع بزرگ تقلید است مراجعه کردم و بهره­های زیادی از آن بردم و این تحقیقات و مطالعات و دستاوردهای آن روی ذهن من تأثیر گذاشت و باعث شد تا من از مذهب اهل سنت به مذهب شیعه که کامل­ترین و بهترین مذهب اسلام است، روی آورم.
این مذهب و یا به طور کلی دین اسلام، دینی است که خداوند متعال را به خوبی به انسان معرفی می­کند و این امکان را به انسان می­دهد تا خدایش را به خوبی بشناسد.
طلبه شدم!
من و خانواده­ام به ایران آمدیم تا در مراکز دینی به تحصیل در رشته­های دینی و به قول شما طلبگی بپردازیم. ما در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شدیم تا هم دنیای خود را داشته باشیم و هم آخرت خود را.
این را هم بگویم: از آن­جایی که من ایمان آورده بودم که اسلام دین کاملی است؛ دیگر نظر و برخورد دیگران برایم مهم نبود و اگر فشاری هم بر من وارد می­شد، روی عقیده­ام می­ایستادم و از آن عقب نشینی نمی­کردم.
من هم­اکنون به فکر قوی کردن خود در شناخت اسلام هستم تا بتوانم در آینده با تسلطی که بر نظریات اسلام دارم انسان­های دیگر را به این دین مقدس دعوت کنم. من دوست دارم روزی به کشورم برگردم و به تبلیغ دین اسلام در آن­جا بپردازم. من منتظر آن روزی هستم که دین اسلام همه عالم را فرا بگیرد.
اسلام عالم­گیر!
من در این شک ندارم که دین اسلام روزی عالم­گیر خواهد شد. مثالی برای شما می­زنم: به من بگویید چه کسی فکر می­کرد روزی کشور قدرتمند و بزرگی چون روسیه کمونیستی متلاشی شود؟! چه کسی این تجزیه را پیش­بینی کرد؟! آن شخص کسی نبود جز امام خمینی(قدّس سرّه) که دقیقاً در روسیه همان اتفاقی افتاد که ایشان پیش­بینی کرده بودند. علمای بزرگ اسلام همه­گیرشدن اسلام در جهان را بر اساس آیات و روایات پیش­بینی می­کنند و من به این موضوع اعتقاد دارم.
من امام خمینی(قدّس سرّه) را همان­طور و همان­قدر می­شناسم که خودم را می­شناسم؛ چرا که او باعث شد تا ما مذهب شیعه را بیشتر بشناسیم و او را یکی از نمونه­های شیعه واقعی می­دانم. او از نظر من نمونه کامل یک شیعه است که مشخصاتش در آموزه­های شیعیان آمده است. او کسی بود که توانست کشورش را از ظلم و ستم آمریکایی­ها و انگلیسی­ها نجات دهد. من بعضی از کتاب­های ایشان را خوانده­ام و خیلی خوشم آمده است. نمی­توانم عشق و علاقه­ام را به امام خمینی بیان کنم و این علاقه بیان کردنی نیست و من تنها به یک شیوه می­توانم علاقه­ام به امام را بیان کنم و آن اشک­هایی است که از چشمان من جاری می­شود و این می­تواند علاقه­ام را به شما ثابت کند.([2])
[1]. صحیفه، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، معاونت جامعه روحانیت، ش 56 ، ص 9 ـ 7.
[2]. همان، ص 17 ـ‌ 13.

تبلیغات