اسلام عالم گیر می شود!
آرشیو
چکیده
متن
آنچه در ذیل میآید؛ بخشهایی از گفت و گوی فتح الله اف از کشور روسیه است که در همایش دکترین مهدویت شرکت کرد:
روسیه بزرگترین کشور جهان بوده و هنوز هم هست؛ چه قبل از تجزیه و چه بعد از تجزیه و فروپاشی شوروی. این کشور جمعیت بسیار زیادی را در خود جای داده است که درصد قابل توجهی از این جمعیت را مسلمانان تشکیل میدهند.
من وقتی در روسیه به دنیا آمدم، خانوادهام مسلمان نبودند، بلکه مسیحی بودند و البته قبل از آن کمونیست بودند. بیشترین علاقهام به دین مسیح جشن کریسمس بود. این روز را از همه روزها بیشتر دوست داشتم. شاید علت علاقه زیادم هدیههایی بود که در آن روز میگرفتم، اما پس از گذشت چند سال خانوادهام به دین اسلام گرایش پیدا کردند و مسلمانان شدند.
نجوایی درونی!
عامل اصلی این گرایش مادرم بود. او قبلاً کمونیست بود، ولی از آنجا که او ایمان قلبی داشت که خدایی هست و این دنیا خالقی دارد از کمونیسم برید و به مسیحیت روی آورد. کمونیستها معتقد به وجود خدا نیستند و میگویند انسان از نسل میمون است و نظریه داروین را دنبال میکنند، اما نجوایی درونی به مادرم میگفت که تو خالقی داری و او خدای توست. او به مسیحیت روی آورد تا شاید خدای خود را در این دین پیدا کند.
اوایل انقراض شوروی دین مسیحیت در اروپا به خصوص در روسیه نفوذ شدیدی پیدا کرد و تبلیغات گستردهای در این زمینه صورت گرفت و همه این کشورها را پوشش داد. یک روز یکی از دوستان مادرم که در صدا و سیمای آنجا کار میکرد، کتاب خوبی را به او نشان داد. مادرم آن کتاب را که انجیل بود، مطالعه کرد. او پس از مطالعه به این نتیجه رسید که این دین یعنی مسیحیت از کمونیسم کاملتر است و به خدایی که مادرم در جست و جوی او بود اعتقاد داشت، اما پس از اینکه مادرم مطالعات بیشتری انجام داد، متوجه شد که مسیحیت هم دارای نواقصی است و نمیتواند به تمام سؤالهای او پاسخ دهد. او معتقد بود که دین دیگری باید وجود داشته باشد تا مسیحیت را کامل کند. به همین دلیل به دنبال دین دیگری گشت تا روح بیقرار او را آرام سازد و جواب قانع کنندهای به سؤالاتش بدهد.
خدا ما را دوست دارد!
پس از مدتی مطالعه و تحقیق او دین اسلام را انتخاب کرد و مسلمان شد. مادرم وقتی برای من اسلام را معرفی کرد و علت مسلمان شدنش را توضیح داد؛ ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و منقلب شدم و خودم را تسلیم این دین مقدس کردم و پس از گذشت شش ماه، خدا ما را به خانهاش دعوت کرد و ما به کعبه مشرف شدیم و من احساس کردم که خدا چه قدر ما را دوست دارد!!
دین کامل!
من به این نتیجه رسیدم که این دین، دین کاملی است. پدرم در این قضیه مادرم را همراهی کرد. از آنجا که هر دو تحصیلکرده هستند، تفاهم بسیار خوبی با یکدیگر دارند. او نیز با شنیدن صحبتهای مادرم به دین اسلام گروید.
البته ما اول اهل سنت بودیم؛ چرا که در آن زمان تشیع گسترده نبود و ما هیچ شناختی از تشیع نداشتیم، ولی اهل سنت شناخته شده بود و برای ما که اسلام را نمیشناختیم مسلمان اهل سنت شدن هم کافی بود و این برای ما نسبت به کمونیست یا مسیحیت، خیلی بهتر بود ولی بازهم از نظر ما این مذهب هم کامل نبود و نمیتوانست ما را کاملاً راضی کند. من در بعضی جاها میدیدم که اهل سنت شیعیان را مشرک میدانند یا مسخره میکنند. آن موقع سؤالی در ذهنم پیش آمد که چه چیزی در شیعه هست که اهل سنت برداشت بدی از آن دارد. این موضوع مرا به سمت مطالعه بیشتر سوق داد.
قمه زنی!
من کتاب تشیع را مطالعه کردهام. خیلی حرفها در آن زده شده بود؛ مثلاً یک حرکتی بود به نام قمه زنی که من از آن بدم آمد و گفتم: اگر واقعاً شیعه معتقد به قمه زنی است من آن را نمیپذیرم؛ چرا که در اسلام آمده است کسی که به بدنش ظلم کند او را لعنت میکنند. بعد فهمیدم که این کار از نظر امام حسین(علیه السلام) هم که یکی از پیشوایان بزرگ شیعه است و عزاداریها برای او انجام میشود، ناپسند است.
کاملترین مذهب
مادرم در مطالعاتش به این نتیجه رسید که شیعیان واقعی به این کار [قمه زنی] اعتقاد ندارند. مادرم پس از اتمام مطالعات اولیهاش شیعه شد و من تصمیم گرفتم مطالعاتم را دنبال کنم تا نزد خداوند مسؤول و پاسخگو نباشم.
خوشبختانه کتابهای خوبی درباره شیعه به زبان روسی از زبانهای عربی و فارسی ترجمه شده بود و من همه آنها را مطالعه کردم و خیلی خوشم آمد. من به پایگاه اطلاعاتی آیةالله فاضل لنکرانی که از مراجع بزرگ تقلید است مراجعه کردم و بهرههای زیادی از آن بردم و این تحقیقات و مطالعات و دستاوردهای آن روی ذهن من تأثیر گذاشت و باعث شد تا من از مذهب اهل سنت به مذهب شیعه که کاملترین و بهترین مذهب اسلام است، روی آورم.
این مذهب و یا به طور کلی دین اسلام، دینی است که خداوند متعال را به خوبی به انسان معرفی میکند و این امکان را به انسان میدهد تا خدایش را به خوبی بشناسد.
طلبه شدم!
من و خانوادهام به ایران آمدیم تا در مراکز دینی به تحصیل در رشتههای دینی و به قول شما طلبگی بپردازیم. ما در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شدیم تا هم دنیای خود را داشته باشیم و هم آخرت خود را.
این را هم بگویم: از آنجایی که من ایمان آورده بودم که اسلام دین کاملی است؛ دیگر نظر و برخورد دیگران برایم مهم نبود و اگر فشاری هم بر من وارد میشد، روی عقیدهام میایستادم و از آن عقب نشینی نمیکردم.
من هماکنون به فکر قوی کردن خود در شناخت اسلام هستم تا بتوانم در آینده با تسلطی که بر نظریات اسلام دارم انسانهای دیگر را به این دین مقدس دعوت کنم. من دوست دارم روزی به کشورم برگردم و به تبلیغ دین اسلام در آنجا بپردازم. من منتظر آن روزی هستم که دین اسلام همه عالم را فرا بگیرد.
اسلام عالمگیر!
من در این شک ندارم که دین اسلام روزی عالمگیر خواهد شد. مثالی برای شما میزنم: به من بگویید چه کسی فکر میکرد روزی کشور قدرتمند و بزرگی چون روسیه کمونیستی متلاشی شود؟! چه کسی این تجزیه را پیشبینی کرد؟! آن شخص کسی نبود جز امام خمینی(قدّس سرّه) که دقیقاً در روسیه همان اتفاقی افتاد که ایشان پیشبینی کرده بودند. علمای بزرگ اسلام همهگیرشدن اسلام در جهان را بر اساس آیات و روایات پیشبینی میکنند و من به این موضوع اعتقاد دارم.
من امام خمینی(قدّس سرّه) را همانطور و همانقدر میشناسم که خودم را میشناسم؛ چرا که او باعث شد تا ما مذهب شیعه را بیشتر بشناسیم و او را یکی از نمونههای شیعه واقعی میدانم. او از نظر من نمونه کامل یک شیعه است که مشخصاتش در آموزههای شیعیان آمده است. او کسی بود که توانست کشورش را از ظلم و ستم آمریکاییها و انگلیسیها نجات دهد. من بعضی از کتابهای ایشان را خواندهام و خیلی خوشم آمده است. نمیتوانم عشق و علاقهام را به امام خمینی بیان کنم و این علاقه بیان کردنی نیست و من تنها به یک شیوه میتوانم علاقهام به امام را بیان کنم و آن اشکهایی است که از چشمان من جاری میشود و این میتواند علاقهام را به شما ثابت کند.([2])
[1]. صحیفه، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، معاونت جامعه روحانیت، ش 56 ، ص 9 ـ 7.
[2]. همان، ص 17 ـ 13.
روسیه بزرگترین کشور جهان بوده و هنوز هم هست؛ چه قبل از تجزیه و چه بعد از تجزیه و فروپاشی شوروی. این کشور جمعیت بسیار زیادی را در خود جای داده است که درصد قابل توجهی از این جمعیت را مسلمانان تشکیل میدهند.
من وقتی در روسیه به دنیا آمدم، خانوادهام مسلمان نبودند، بلکه مسیحی بودند و البته قبل از آن کمونیست بودند. بیشترین علاقهام به دین مسیح جشن کریسمس بود. این روز را از همه روزها بیشتر دوست داشتم. شاید علت علاقه زیادم هدیههایی بود که در آن روز میگرفتم، اما پس از گذشت چند سال خانوادهام به دین اسلام گرایش پیدا کردند و مسلمانان شدند.
نجوایی درونی!
عامل اصلی این گرایش مادرم بود. او قبلاً کمونیست بود، ولی از آنجا که او ایمان قلبی داشت که خدایی هست و این دنیا خالقی دارد از کمونیسم برید و به مسیحیت روی آورد. کمونیستها معتقد به وجود خدا نیستند و میگویند انسان از نسل میمون است و نظریه داروین را دنبال میکنند، اما نجوایی درونی به مادرم میگفت که تو خالقی داری و او خدای توست. او به مسیحیت روی آورد تا شاید خدای خود را در این دین پیدا کند.
اوایل انقراض شوروی دین مسیحیت در اروپا به خصوص در روسیه نفوذ شدیدی پیدا کرد و تبلیغات گستردهای در این زمینه صورت گرفت و همه این کشورها را پوشش داد. یک روز یکی از دوستان مادرم که در صدا و سیمای آنجا کار میکرد، کتاب خوبی را به او نشان داد. مادرم آن کتاب را که انجیل بود، مطالعه کرد. او پس از مطالعه به این نتیجه رسید که این دین یعنی مسیحیت از کمونیسم کاملتر است و به خدایی که مادرم در جست و جوی او بود اعتقاد داشت، اما پس از اینکه مادرم مطالعات بیشتری انجام داد، متوجه شد که مسیحیت هم دارای نواقصی است و نمیتواند به تمام سؤالهای او پاسخ دهد. او معتقد بود که دین دیگری باید وجود داشته باشد تا مسیحیت را کامل کند. به همین دلیل به دنبال دین دیگری گشت تا روح بیقرار او را آرام سازد و جواب قانع کنندهای به سؤالاتش بدهد.
خدا ما را دوست دارد!
پس از مدتی مطالعه و تحقیق او دین اسلام را انتخاب کرد و مسلمان شد. مادرم وقتی برای من اسلام را معرفی کرد و علت مسلمان شدنش را توضیح داد؛ ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و منقلب شدم و خودم را تسلیم این دین مقدس کردم و پس از گذشت شش ماه، خدا ما را به خانهاش دعوت کرد و ما به کعبه مشرف شدیم و من احساس کردم که خدا چه قدر ما را دوست دارد!!
دین کامل!
من به این نتیجه رسیدم که این دین، دین کاملی است. پدرم در این قضیه مادرم را همراهی کرد. از آنجا که هر دو تحصیلکرده هستند، تفاهم بسیار خوبی با یکدیگر دارند. او نیز با شنیدن صحبتهای مادرم به دین اسلام گروید.
البته ما اول اهل سنت بودیم؛ چرا که در آن زمان تشیع گسترده نبود و ما هیچ شناختی از تشیع نداشتیم، ولی اهل سنت شناخته شده بود و برای ما که اسلام را نمیشناختیم مسلمان اهل سنت شدن هم کافی بود و این برای ما نسبت به کمونیست یا مسیحیت، خیلی بهتر بود ولی بازهم از نظر ما این مذهب هم کامل نبود و نمیتوانست ما را کاملاً راضی کند. من در بعضی جاها میدیدم که اهل سنت شیعیان را مشرک میدانند یا مسخره میکنند. آن موقع سؤالی در ذهنم پیش آمد که چه چیزی در شیعه هست که اهل سنت برداشت بدی از آن دارد. این موضوع مرا به سمت مطالعه بیشتر سوق داد.
قمه زنی!
من کتاب تشیع را مطالعه کردهام. خیلی حرفها در آن زده شده بود؛ مثلاً یک حرکتی بود به نام قمه زنی که من از آن بدم آمد و گفتم: اگر واقعاً شیعه معتقد به قمه زنی است من آن را نمیپذیرم؛ چرا که در اسلام آمده است کسی که به بدنش ظلم کند او را لعنت میکنند. بعد فهمیدم که این کار از نظر امام حسین(علیه السلام) هم که یکی از پیشوایان بزرگ شیعه است و عزاداریها برای او انجام میشود، ناپسند است.
کاملترین مذهب
مادرم در مطالعاتش به این نتیجه رسید که شیعیان واقعی به این کار [قمه زنی] اعتقاد ندارند. مادرم پس از اتمام مطالعات اولیهاش شیعه شد و من تصمیم گرفتم مطالعاتم را دنبال کنم تا نزد خداوند مسؤول و پاسخگو نباشم.
خوشبختانه کتابهای خوبی درباره شیعه به زبان روسی از زبانهای عربی و فارسی ترجمه شده بود و من همه آنها را مطالعه کردم و خیلی خوشم آمد. من به پایگاه اطلاعاتی آیةالله فاضل لنکرانی که از مراجع بزرگ تقلید است مراجعه کردم و بهرههای زیادی از آن بردم و این تحقیقات و مطالعات و دستاوردهای آن روی ذهن من تأثیر گذاشت و باعث شد تا من از مذهب اهل سنت به مذهب شیعه که کاملترین و بهترین مذهب اسلام است، روی آورم.
این مذهب و یا به طور کلی دین اسلام، دینی است که خداوند متعال را به خوبی به انسان معرفی میکند و این امکان را به انسان میدهد تا خدایش را به خوبی بشناسد.
طلبه شدم!
من و خانوادهام به ایران آمدیم تا در مراکز دینی به تحصیل در رشتههای دینی و به قول شما طلبگی بپردازیم. ما در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شدیم تا هم دنیای خود را داشته باشیم و هم آخرت خود را.
این را هم بگویم: از آنجایی که من ایمان آورده بودم که اسلام دین کاملی است؛ دیگر نظر و برخورد دیگران برایم مهم نبود و اگر فشاری هم بر من وارد میشد، روی عقیدهام میایستادم و از آن عقب نشینی نمیکردم.
من هماکنون به فکر قوی کردن خود در شناخت اسلام هستم تا بتوانم در آینده با تسلطی که بر نظریات اسلام دارم انسانهای دیگر را به این دین مقدس دعوت کنم. من دوست دارم روزی به کشورم برگردم و به تبلیغ دین اسلام در آنجا بپردازم. من منتظر آن روزی هستم که دین اسلام همه عالم را فرا بگیرد.
اسلام عالمگیر!
من در این شک ندارم که دین اسلام روزی عالمگیر خواهد شد. مثالی برای شما میزنم: به من بگویید چه کسی فکر میکرد روزی کشور قدرتمند و بزرگی چون روسیه کمونیستی متلاشی شود؟! چه کسی این تجزیه را پیشبینی کرد؟! آن شخص کسی نبود جز امام خمینی(قدّس سرّه) که دقیقاً در روسیه همان اتفاقی افتاد که ایشان پیشبینی کرده بودند. علمای بزرگ اسلام همهگیرشدن اسلام در جهان را بر اساس آیات و روایات پیشبینی میکنند و من به این موضوع اعتقاد دارم.
من امام خمینی(قدّس سرّه) را همانطور و همانقدر میشناسم که خودم را میشناسم؛ چرا که او باعث شد تا ما مذهب شیعه را بیشتر بشناسیم و او را یکی از نمونههای شیعه واقعی میدانم. او از نظر من نمونه کامل یک شیعه است که مشخصاتش در آموزههای شیعیان آمده است. او کسی بود که توانست کشورش را از ظلم و ستم آمریکاییها و انگلیسیها نجات دهد. من بعضی از کتابهای ایشان را خواندهام و خیلی خوشم آمده است. نمیتوانم عشق و علاقهام را به امام خمینی بیان کنم و این علاقه بیان کردنی نیست و من تنها به یک شیوه میتوانم علاقهام به امام را بیان کنم و آن اشکهایی است که از چشمان من جاری میشود و این میتواند علاقهام را به شما ثابت کند.([2])
[1]. صحیفه، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، معاونت جامعه روحانیت، ش 56 ، ص 9 ـ 7.
[2]. همان، ص 17 ـ 13.