آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

تربیت انسان بیش­تر از جنبه­ی­ عملی مورد نظر است و مربّی موفق بایستی افزون بر آموزش­های لازم، دسترسی به گونه­های عملی و الگویی کامل برای تعلیمات خود داشته باشد و خود نیز با صفات و اخلاق و اعمال خویش مسایل تربیتی را در صحنه­ی عمل نشان دهد. این ویژگی در تربیت اسلامی ممتاز و شاخص است. محمدی زیستن تفسیر تأثیر نقشِ زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بر حیات مادی و معنوی انسان­ها است که از توجه به کلمات و فرمایشات حکیمانه اثرگذارتر است.
درس زندگی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) سرمشق زیبای زندگی برای تمامی کسانی است که به اهداف عالی انسانی می­اندیشند و در جهت تعالی و کمال زندگی گام بر می­دارند. همچنان که قرآن کریم می­فرماید: ولکم فی رسول الله أسوة حسنة.([1])
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در تمامی ابعادی که یک انسان قابلیت رشد و کمال دارد؛ بهترین اسوه، الگو و سرمشق است. همچنان که پیش از این گفتیم؛ محمدی زیستن آرمان­ مسلمانان است، نیز در ادعیه­ی وارده از معصومینعلیهم السلام رسیدن به چنین زیستنی از خداوند طلب می­شود. چارچوب زیستن محمدی دارای اصول و اسلوب است. یکی از این اصول؛ ساده و روان زیستن می­باشد.
آری خاتم رسل الهی و عصاره و هدف خلقت در حالی سرنوشت بشریت را به سوی خیر و سعادت رقم زد، و بر کسری­ها و قیصرها غلبه کرد، و امپراطوری­های زمان خود را به شکست وا داشت، و قدرت کاخ نشینان عالم را در هم کوبید، و شرق و غرب عالم را به سوی بندگی خداوند دعوت کرد که کوخ نشینی و زندگی ساده­ی او بر هیچ یک از افراد آگاه پوشیده نیست.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره­ی زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می­فرماید: برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمایی، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی­ها و عیب­های دنیا و رسوایی­ها و زشتی­های آن باشد، چه این­که دنیا از هر سو بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بازداشته و برای غیر او گسترانیده شد. از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت... محبوب­ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشه­ی چشم نگریست، دو پهلوش از تمام مردم فرورفته­تر، و شکمش از همه خالی­تر بود، دنیا را به او نشان دادند، امّا نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن می­دارد آن را دشمن داشت، و چیزی را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز می­دانست. اگر در ما نباشد جز آن که آنچه را خدا و پیامبرش دشمن می­دارند، دوست بداریم، یا آنچه را خدا و پیامبرش کوچک شمارند، بزرگ بداریم؛ برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمان­های او کافی بود.
و همانا پیامبر که درود خدا بر او باد بر روی زمین می­نشست و غذا می­خورد و چون برده، ساده می­نشست، و با دست خود کفش خود را وصله می­زد، و جامه­ی خود را با دست خود می­دوخت، و بر الاغ برهنه می­نشست، و دیگری را بر پشت­ سر خویش سوار می­کرد. پرده­ای بر در خانه­ی او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکی از همسرانش فرمود: "این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن می­افتد به یاد دنیا و زینت­های آن می­افتم." پیامبر با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه کن کرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه­های دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دایمی خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد؛ پس یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرد، و دل از دنیا برکند، و چشم از دنیا پوشاند، و چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد بر آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود.([2])
یکی از اصحاب رسول خدا می­گوید: در مشربه ام ابراهیم خدمت پیامبر رسیدم، در حالی که حضرت بر تکه­ای خشن دراز کشیده بود و قسمتی از بدن مبارکش بر روی خاک بود و بر زیر سر متکایی را که از لیف خرما پر شده بود، گذاشته بود. سلام کردم و نشستم، و عرض کردم: یا رسول­الله شما که برگزیده­ی خدا و بهترین بندگان او و نبی الهی چنین هستید، در حالی که کسری و قیصر بر تخت­های طلا و فرش­های ابریشم و حریر مسکن گزیده­اند. حضرت فرمود: "این گروه که از آن­ها صحبت کردی قومی هستند که خدا زندگی برگزیده­شان را در حالی که در معرض نابودی است برایشان به تعجیل عطا کرده، در حالی که زندگی برگزیده و پاکیزه ما را که ابدی است تأخیر انداخته است".([3])
و در جای دیگر فرمود: مرا با دنیا و این زیورهای آن چه کار؟ مَثَل من و دنیا همچون فردی است که در روزی گرم و تابستانی بر درختی بگذرد و ساعتی در زیر سایه­ی آن استراحت کند و کسی که دنیا را به این چشم می­بیند به آن اعتماد نمی­کند و این­که زندگی­اش در سختی و تنگی می­گذرد یا در راحتی و آسایش توجهی ندارد.([4])
چنین بود که حضرت در تمام طول زندگی، برای خویش سنگی را روی سنگ دیگر ننهاد و بنایی را نساخت.
فرش پیامبر (صلی الله علیه و آله) عبایی بود و تشک حضرت از لیف خرما پوشیده بود. شبی برای ایشان دو زیرانداز انداختند. حضرت به یک زیرانداز اکتفا فرمود.([5]) در خوراک به ساده­ترین و حداقل آن اکتفا می­کرد. عیون اخبار الرضا به سه سند از امام رضا(علیه السلام) از اجداد طاهرینش نقل می­کند که فرشته­ای نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد: ای محمد! پروردگارت به تو سلام می­فرستد و می­فرماید: "اگر بخواهی تمام سرزمین مکه را برایت پر از طلا می­نمایم." حضرت سر را به آسمان بالا برد و فرمود: پروردگارا از تو می­خواهم که روزی از غذا سیر بشوم و تو را شکر نمایم و روز دیگر گرسنه شوم و دوباره از تو بخواهم [تا مقام بندگی که عرض نیاز و سپاس به درگاه الهی است دائماً محفوظ بماند].
امام صادق(علیه السلام) می­فرماید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) عصر پنج­شنبه­ای به مسجد قبا رفت، از همراهان نوشیدنی طلبید، اوس­بن خولی انصاری ظرفی شیر و عسل برای حضرت آورد، پیامبر به محض آن­که جرعه­ای از آن نوشید، آن را پس زد و فرمود: دو نوشیدنی در حالی که به یکی از آن­ها می­شود اکتفا کرد، نه آن را می­نوشم و نه آن را تحریم می­کنم ولکن به جهت تواضع و کوچکی کردن به درگاه الهی آن را نخواهم نوشید. و کسی که برای خدا تواضع کند، خدا او را سرفراز و سربلند خواهد کرد و کسی که بر خدا، بزرگی فروشد، خدا او را ذلیل و خوار خواهد کرد و کسی که در زندگی میانه رو باشد؛ خدا روزی او را بدهد و کسی که زیاده روی و تبذیر کند، خدا او را محروم خواهد کرد، و کسی که زیاد به یاد مرگ باشد، خدا او را دوست دارد.([6]) برداشت ما از این روایت آن است که تنوع در خوراک، لذت چرانی و شکم پروری و مستی، که نتیجه­اش غفلت از مبدأ هستی و مرگ و احساس دارایی و تکبر است و به دنبال آن، روحیه­ی بندگی که خمیر مایه­ی محبت الهی است، از انسان زدوده می­شود.
چنانچه اغنیا نه تنها به جهت مواسات و هم­دردی با فقرا، بلکه برای درک بندگی و چشیدن لذت محبت الهی و محبوب الهی گردیدن به سادگی در خوراک روی آورند و در نحوه­ی خوردن و استفاده از مواهب الهی اقتدا به پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) نمایند، بایستی از تجملات دور شوند.
امام صادق(علیه السلام) درباره­ی پوشش پیامبر(صلی الله علیه و آله) می­فرماید: شخصی نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمد و دوازده درهم به پیامبر داد؛ از آن­جا که لباس­های حضرت فرسوده شده بود، ... به همراه حضرت علی به بازار رفتند تا پیراهنی بخرند. در بین راه چشم پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) به دخترکی افتاد که گوشه­ای نشسته و گریه می­کرد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پرسید: چه مشکلی داری؟ گفت: ای رسول خدا خانواده­ام چهار درهم به من داد تا چیزی بخرم، آن پول گم شد و جرأت نمی­کنم که به خانه برگردم. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) چهار درهم به او داد و فرمود: نزد خانواده­ات بازگرد. سپس پیامبر در بازار پیراهنی به چهاردرهم خرید و خدا را ستایش کرد و از بازار بیرون آمد. مرد برهنه­ای را دید که می­گفت: هر کس مرا بپوشاند، خداوند او را از لباس بهشتی بپوشاند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) لباسی را که خریده بود به او داد و به بازار بازگشت و پیراهن دیگری را به چهار درهم باقیمانده خرید و حمد خدا را گفت و به سوی منزل بازگشت. در بین راه همان دخترک را دید که نشسته و می­گرید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چرا به خانه نمی­روی؟ گفت: ای رسول خدا! چون دیر شده، می­ترسم مرا کتک بزنند. حضرت فرمود: از جلو برو و خانه­ات را به من نشان بده. سپس ایشان نزدیک خانه ایستاد و فرمود: السّلام علیکم یا أهل الدار کسی جوابش را نداد، دوباره سلام کرد، کسی جوابش را نداد. دفعه­ی سوم جواب آمد: علیک السلام یا رسول الله و رحمة الله و برکاته حضرت فرمود: چرا دفعه اول و دوم جواب سلام را نگفتید؟ گفتند: سلامت را شنیدیم، دوست داشتیم که بیش­تر سلام کنی، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: این دخترک مقداری تأخیر داشت او را بازخواست نکنید. گفتند: ای رسول خدا! حال که شما این راه را آمده­اید، او را آزاد کردیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه دوازده درهم با برکتی! دو نفر را لباس پوشاند و برده­ای را آزاد ساخت.([7])
مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق از انس­بن مالک نقل می­کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به عیادت مریض و تشییع جنازه می­رفت و دعوت بندگان را می­پذیرفت و بر الاغ سوار می­شد. و این سیره­ی آن حضرت بود که برخلاف صاحبان منصب و قدرت دنیوی، هیچ شأنی به جز بندگی خدای متعال برای خویش قایل نبود. از این رو اصحاب به راحتی به ایشان مراجعه می­کردند و مشکلات خود را با حضرت مطرح می­نمودند.
انس­بن مالک می­گوید: فردی پیامبر را در مسیر دید و عبای حضرت را چنان به شدت کشید که وقتی به گردن مبارک حضرت نگریستم اثر کشیده شدن حاشیه­ی عبا را بر گردن ایشان مشاهده کردم. آن­گاه با گستاخی نیز گفت: ای محمد دستور بده از مال خدا که در اختیار توست به من هم قدری داده شود. حضرت نگاهی به او کرد و خندید و دستور داد به او کمک شود.([8])
در تواضع و سادگی رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) همین بس که وقتی سواره بود، اجازه نمی­داد کسی در کنارش راه برود، بلکه او را بر مرکب خویش سوار می­کرد و یا می­فرمود: تو جلو برو، تا در فلان مکان به تو ملحق ­شوم.
دیلمی در ارشاد می­گوید: پیامبر علاوه بر این­که سوار الاغ می­شد، فردی را کنار خود سوار می­کرد. از خریدن وسایل مورد نیاز خانواده­ی خود، از بازار و حمل آن به منزل خجالت نمی­کشید. با ثروتمند و فقیر مصافحه می­نمود. بر همگان اعم از ثروتمند و فقیر، بزرگ و کوچک سلام می­کرد و اگر به چیزی هرچند خرمای خشک شده­ دعوت می­شد، آن را کوچک نمی­شمرد. کم خرج و کریم الطبع و خوش برخورد بود. چهره­اش باز و بشّاش و همراه با لبخند بود.
امام صادق(علیه السلام) می­فرماید: حضرت خود در را می­گشود و به جایی تکیه نمی­زد. هدیه را هرچند یک جرعه شیر می­پذیرفت، ولی از صدقه نمی­خورد. به صورت کسی خیره نگاه نمی­کرد. کسی را که بر ایشان وارد می­شد احترام می­کرد و او را بر چیزی که زیر خود پهن کرده بود، مقدم می­داشت.
نیز از همین امام معصوم (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: روزی برای حضرت هدیه آوردند. ایشان آن را بین اصحاب صفه تقسیم کرد، ولی به برخی از آن­ها نرسید. حضرت احساس کرد ممکن است باعث ناراحتی افراد شود. به سوی آن­ها رفت و فرمود: ای اهل صفه از شما معذرت می­خواهم، مقداری مال به دست ما رسید و خواستیم بین شما تقسیم کنیم، ولی به همه نرسید. از این­رو گروهی از شما را که از داد و بیدادشان می­ترسیم، مقدّم داشتیم.([9])
در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می­خوانیم که حضرت می­فرماید: پنج چیزند که تا مردن آن­ها را وانگذارم؛ غذا خوردن بر روی زمین با بنده­ها، و سوار شدن بر الاغ پالان شده، و دوشیدن بز با دست خودم و پوشیدن لباس پشمین و سلام کردن بر کودکان، تا این کارها پس از من روش عموم باشد.([10])
سادگی و روانی زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نحوه­ی برخورد با اصحاب و مردم تنها جنبه­ی فردی نداشت، بلکه براساس کلام آن حضرت: لتکون سنّة من بعدی دلالت بر این دارد که هرگز شؤونات اعتباری مجوز برای سخت­گیری در زندگی و تشریفات و رفاه گرایی نیست و همه­ی امت اسلامی باید شیوه­ی زندگی پیامبر را به عنوان روش برگزیده در تمامی شؤونات زندگی پیاده کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در لزوم اقتدا به این روش پیامبر می­فرماید: پس باید اندیشه کننده به عقل خویش مراجعه کرده؛ ببیند آیا خداوند محمد(صلی الله علیه و آله) را به آن حالت گرامی داشته، یا آن­که او را خوار کرده و کوچک شمرده است، اگر بگوید: او را خوار کرده، سوگند به خداوند بزرگ دروغ گفته و بُهتان بزرگی زده زیرا چگونه تصوّر می­توان کرد که خداوند بهترین آفریده­ی خود را که معصوم و منزّه از هر خطا است خوار گرداند و اگر بگوید: او را گرامی داشته، باید بداند که خداوند غیر آن حضرت را خوار کرده که دنیا را به او ارزانی داشته و آن را از مقرّب­ترین مردمان به خود دور کرده است، پس باید پیرو، از پیغمبر خود پیروی کند و دنبال نشانه­ی او برود، و در آید هرجا که او را درآمده گفتار و کردارش طبق دستور او باشد و اگر از آن حضرت پیروی نکرد، از تباه شدن در دنیا و آخرت ایمن نیست؛ زیرا خداوند, محمّد(صلی الله علیه و آله) را نشانه­ی قیامت قرار داده چون بعد از او پیغمبری مبعوث نخواهد شد، و مژده دهنده­ی بهشت و بیم کننده­ی از عذاب گردانیده پس چون به همه­ی احوال آگاه بود با شکم گرسنه از دنیا بیرون رفت از لذت و خوشی آن بهره­مند نگردید و به آخرت با سالم ماندن از جمیع معاصی وارد شد، سنگی به روی سنگی نگذاشت بنایی نساخت تا این­که راه خود را پویید زندگانی خویش را به سر رساند دعوت پروردگارش را اجابت نمود از دنیا رفت، پس چه بسیار بزرگ است احسان و نیکویی خدا به ما از این­که نعمت وجود آن حضرت را به ما عطا فرمود که برای ما پیشروی است که از او پیروی می­کنیم، و پیشوایی است که گام در جا پای او می­نهیم و من در همه­ی زندگانی از آن بزرگوار پیروی نمودم....([11])
پی­نوشت:
[1]. الأحزاب 33 : 21.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 160.
[3]. بحارالانوار، ج 62 ، ص 32.
[4]. مجموعه ورام، ج 1، ص 148.
[5]. بحارالانوار، ج 16، ص 216.
[6] . اصول کافی، ج 2، ص 121.
[7]. همان، ص 214.
[8]. همان، ص 230.
[9]. همان، ج 2، ص 219.
[10]. علل الشرایع، ج 1، ص 130 و عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 87 و خصال، ص 271 و 272.
[11]. نهج البلاغه، خطبه 159.

تبلیغات