محمدی زیستن(قسمت پنجم)
آرشیو
چکیده
متن
تربیت انسان بیشتر از جنبهی عملی مورد نظر است و مربّی موفق بایستی افزون بر آموزشهای لازم، دسترسی به گونههای عملی و الگویی کامل برای تعلیمات خود داشته باشد و خود نیز با صفات و اخلاق و اعمال خویش مسایل تربیتی را در صحنهی عمل نشان دهد. این ویژگی در تربیت اسلامی ممتاز و شاخص است. محمدی زیستن تفسیر تأثیر نقشِ زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بر حیات مادی و معنوی انسانها است که از توجه به کلمات و فرمایشات حکیمانه اثرگذارتر است.
درس زندگی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) سرمشق زیبای زندگی برای تمامی کسانی است که به اهداف عالی انسانی میاندیشند و در جهت تعالی و کمال زندگی گام بر میدارند. همچنان که قرآن کریم میفرماید: ولکم فی رسول الله أسوة حسنة.([1])
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در تمامی ابعادی که یک انسان قابلیت رشد و کمال دارد؛ بهترین اسوه، الگو و سرمشق است. همچنان که پیش از این گفتیم؛ محمدی زیستن آرمان مسلمانان است، نیز در ادعیهی وارده از معصومینعلیهم السلام رسیدن به چنین زیستنی از خداوند طلب میشود. چارچوب زیستن محمدی دارای اصول و اسلوب است. یکی از این اصول؛ ساده و روان زیستن میباشد.
آری خاتم رسل الهی و عصاره و هدف خلقت در حالی سرنوشت بشریت را به سوی خیر و سعادت رقم زد، و بر کسریها و قیصرها غلبه کرد، و امپراطوریهای زمان خود را به شکست وا داشت، و قدرت کاخ نشینان عالم را در هم کوبید، و شرق و غرب عالم را به سوی بندگی خداوند دعوت کرد که کوخ نشینی و زندگی سادهی او بر هیچ یک از افراد آگاه پوشیده نیست.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) دربارهی زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) میفرماید: برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمایی، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدیها و عیبهای دنیا و رسواییها و زشتیهای آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بازداشته و برای غیر او گسترانیده شد. از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت... محبوبترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشهی چشم نگریست، دو پهلوش از تمام مردم فرورفتهتر، و شکمش از همه خالیتر بود، دنیا را به او نشان دادند، امّا نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن میدارد آن را دشمن داشت، و چیزی را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز میدانست. اگر در ما نباشد جز آن که آنچه را خدا و پیامبرش دشمن میدارند، دوست بداریم، یا آنچه را خدا و پیامبرش کوچک شمارند، بزرگ بداریم؛ برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمانهای او کافی بود.
و همانا پیامبر که درود خدا بر او باد بر روی زمین مینشست و غذا میخورد و چون برده، ساده مینشست، و با دست خود کفش خود را وصله میزد، و جامهی خود را با دست خود میدوخت، و بر الاغ برهنه مینشست، و دیگری را بر پشت سر خویش سوار میکرد. پردهای بر در خانهی او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکی از همسرانش فرمود: "این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن میافتد به یاد دنیا و زینتهای آن میافتم." پیامبر با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه کن کرد، و همواره دوست داشت تا جاذبههای دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دایمی خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد؛ پس یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرد، و دل از دنیا برکند، و چشم از دنیا پوشاند، و چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد بر آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود.([2])
یکی از اصحاب رسول خدا میگوید: در مشربه ام ابراهیم خدمت پیامبر رسیدم، در حالی که حضرت بر تکهای خشن دراز کشیده بود و قسمتی از بدن مبارکش بر روی خاک بود و بر زیر سر متکایی را که از لیف خرما پر شده بود، گذاشته بود. سلام کردم و نشستم، و عرض کردم: یا رسولالله شما که برگزیدهی خدا و بهترین بندگان او و نبی الهی چنین هستید، در حالی که کسری و قیصر بر تختهای طلا و فرشهای ابریشم و حریر مسکن گزیدهاند. حضرت فرمود: "این گروه که از آنها صحبت کردی قومی هستند که خدا زندگی برگزیدهشان را در حالی که در معرض نابودی است برایشان به تعجیل عطا کرده، در حالی که زندگی برگزیده و پاکیزه ما را که ابدی است تأخیر انداخته است".([3])
و در جای دیگر فرمود: مرا با دنیا و این زیورهای آن چه کار؟ مَثَل من و دنیا همچون فردی است که در روزی گرم و تابستانی بر درختی بگذرد و ساعتی در زیر سایهی آن استراحت کند و کسی که دنیا را به این چشم میبیند به آن اعتماد نمیکند و اینکه زندگیاش در سختی و تنگی میگذرد یا در راحتی و آسایش توجهی ندارد.([4])
چنین بود که حضرت در تمام طول زندگی، برای خویش سنگی را روی سنگ دیگر ننهاد و بنایی را نساخت.
فرش پیامبر (صلی الله علیه و آله) عبایی بود و تشک حضرت از لیف خرما پوشیده بود. شبی برای ایشان دو زیرانداز انداختند. حضرت به یک زیرانداز اکتفا فرمود.([5]) در خوراک به سادهترین و حداقل آن اکتفا میکرد. عیون اخبار الرضا به سه سند از امام رضا(علیه السلام) از اجداد طاهرینش نقل میکند که فرشتهای نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد: ای محمد! پروردگارت به تو سلام میفرستد و میفرماید: "اگر بخواهی تمام سرزمین مکه را برایت پر از طلا مینمایم." حضرت سر را به آسمان بالا برد و فرمود: پروردگارا از تو میخواهم که روزی از غذا سیر بشوم و تو را شکر نمایم و روز دیگر گرسنه شوم و دوباره از تو بخواهم [تا مقام بندگی که عرض نیاز و سپاس به درگاه الهی است دائماً محفوظ بماند].
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) عصر پنجشنبهای به مسجد قبا رفت، از همراهان نوشیدنی طلبید، اوسبن خولی انصاری ظرفی شیر و عسل برای حضرت آورد، پیامبر به محض آنکه جرعهای از آن نوشید، آن را پس زد و فرمود: دو نوشیدنی در حالی که به یکی از آنها میشود اکتفا کرد، نه آن را مینوشم و نه آن را تحریم میکنم ولکن به جهت تواضع و کوچکی کردن به درگاه الهی آن را نخواهم نوشید. و کسی که برای خدا تواضع کند، خدا او را سرفراز و سربلند خواهد کرد و کسی که بر خدا، بزرگی فروشد، خدا او را ذلیل و خوار خواهد کرد و کسی که در زندگی میانه رو باشد؛ خدا روزی او را بدهد و کسی که زیاده روی و تبذیر کند، خدا او را محروم خواهد کرد، و کسی که زیاد به یاد مرگ باشد، خدا او را دوست دارد.([6]) برداشت ما از این روایت آن است که تنوع در خوراک، لذت چرانی و شکم پروری و مستی، که نتیجهاش غفلت از مبدأ هستی و مرگ و احساس دارایی و تکبر است و به دنبال آن، روحیهی بندگی که خمیر مایهی محبت الهی است، از انسان زدوده میشود.
چنانچه اغنیا نه تنها به جهت مواسات و همدردی با فقرا، بلکه برای درک بندگی و چشیدن لذت محبت الهی و محبوب الهی گردیدن به سادگی در خوراک روی آورند و در نحوهی خوردن و استفاده از مواهب الهی اقتدا به پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) نمایند، بایستی از تجملات دور شوند.
امام صادق(علیه السلام) دربارهی پوشش پیامبر(صلی الله علیه و آله) میفرماید: شخصی نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمد و دوازده درهم به پیامبر داد؛ از آنجا که لباسهای حضرت فرسوده شده بود، ... به همراه حضرت علی به بازار رفتند تا پیراهنی بخرند. در بین راه چشم پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) به دخترکی افتاد که گوشهای نشسته و گریه میکرد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پرسید: چه مشکلی داری؟ گفت: ای رسول خدا خانوادهام چهار درهم به من داد تا چیزی بخرم، آن پول گم شد و جرأت نمیکنم که به خانه برگردم. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) چهار درهم به او داد و فرمود: نزد خانوادهات بازگرد. سپس پیامبر در بازار پیراهنی به چهاردرهم خرید و خدا را ستایش کرد و از بازار بیرون آمد. مرد برهنهای را دید که میگفت: هر کس مرا بپوشاند، خداوند او را از لباس بهشتی بپوشاند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) لباسی را که خریده بود به او داد و به بازار بازگشت و پیراهن دیگری را به چهار درهم باقیمانده خرید و حمد خدا را گفت و به سوی منزل بازگشت. در بین راه همان دخترک را دید که نشسته و میگرید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چرا به خانه نمیروی؟ گفت: ای رسول خدا! چون دیر شده، میترسم مرا کتک بزنند. حضرت فرمود: از جلو برو و خانهات را به من نشان بده. سپس ایشان نزدیک خانه ایستاد و فرمود: السّلام علیکم یا أهل الدار کسی جوابش را نداد، دوباره سلام کرد، کسی جوابش را نداد. دفعهی سوم جواب آمد: علیک السلام یا رسول الله و رحمة الله و برکاته حضرت فرمود: چرا دفعه اول و دوم جواب سلام را نگفتید؟ گفتند: سلامت را شنیدیم، دوست داشتیم که بیشتر سلام کنی، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: این دخترک مقداری تأخیر داشت او را بازخواست نکنید. گفتند: ای رسول خدا! حال که شما این راه را آمدهاید، او را آزاد کردیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه دوازده درهم با برکتی! دو نفر را لباس پوشاند و بردهای را آزاد ساخت.([7])
مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق از انسبن مالک نقل میکند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به عیادت مریض و تشییع جنازه میرفت و دعوت بندگان را میپذیرفت و بر الاغ سوار میشد. و این سیرهی آن حضرت بود که برخلاف صاحبان منصب و قدرت دنیوی، هیچ شأنی به جز بندگی خدای متعال برای خویش قایل نبود. از این رو اصحاب به راحتی به ایشان مراجعه میکردند و مشکلات خود را با حضرت مطرح مینمودند.
انسبن مالک میگوید: فردی پیامبر را در مسیر دید و عبای حضرت را چنان به شدت کشید که وقتی به گردن مبارک حضرت نگریستم اثر کشیده شدن حاشیهی عبا را بر گردن ایشان مشاهده کردم. آنگاه با گستاخی نیز گفت: ای محمد دستور بده از مال خدا که در اختیار توست به من هم قدری داده شود. حضرت نگاهی به او کرد و خندید و دستور داد به او کمک شود.([8])
در تواضع و سادگی رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) همین بس که وقتی سواره بود، اجازه نمیداد کسی در کنارش راه برود، بلکه او را بر مرکب خویش سوار میکرد و یا میفرمود: تو جلو برو، تا در فلان مکان به تو ملحق شوم.
دیلمی در ارشاد میگوید: پیامبر علاوه بر اینکه سوار الاغ میشد، فردی را کنار خود سوار میکرد. از خریدن وسایل مورد نیاز خانوادهی خود، از بازار و حمل آن به منزل خجالت نمیکشید. با ثروتمند و فقیر مصافحه مینمود. بر همگان اعم از ثروتمند و فقیر، بزرگ و کوچک سلام میکرد و اگر به چیزی هرچند خرمای خشک شده دعوت میشد، آن را کوچک نمیشمرد. کم خرج و کریم الطبع و خوش برخورد بود. چهرهاش باز و بشّاش و همراه با لبخند بود.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: حضرت خود در را میگشود و به جایی تکیه نمیزد. هدیه را هرچند یک جرعه شیر میپذیرفت، ولی از صدقه نمیخورد. به صورت کسی خیره نگاه نمیکرد. کسی را که بر ایشان وارد میشد احترام میکرد و او را بر چیزی که زیر خود پهن کرده بود، مقدم میداشت.
نیز از همین امام معصوم (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: روزی برای حضرت هدیه آوردند. ایشان آن را بین اصحاب صفه تقسیم کرد، ولی به برخی از آنها نرسید. حضرت احساس کرد ممکن است باعث ناراحتی افراد شود. به سوی آنها رفت و فرمود: ای اهل صفه از شما معذرت میخواهم، مقداری مال به دست ما رسید و خواستیم بین شما تقسیم کنیم، ولی به همه نرسید. از اینرو گروهی از شما را که از داد و بیدادشان میترسیم، مقدّم داشتیم.([9])
در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میخوانیم که حضرت میفرماید: پنج چیزند که تا مردن آنها را وانگذارم؛ غذا خوردن بر روی زمین با بندهها، و سوار شدن بر الاغ پالان شده، و دوشیدن بز با دست خودم و پوشیدن لباس پشمین و سلام کردن بر کودکان، تا این کارها پس از من روش عموم باشد.([10])
سادگی و روانی زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نحوهی برخورد با اصحاب و مردم تنها جنبهی فردی نداشت، بلکه براساس کلام آن حضرت: لتکون سنّة من بعدی دلالت بر این دارد که هرگز شؤونات اعتباری مجوز برای سختگیری در زندگی و تشریفات و رفاه گرایی نیست و همهی امت اسلامی باید شیوهی زندگی پیامبر را به عنوان روش برگزیده در تمامی شؤونات زندگی پیاده کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در لزوم اقتدا به این روش پیامبر میفرماید: پس باید اندیشه کننده به عقل خویش مراجعه کرده؛ ببیند آیا خداوند محمد(صلی الله علیه و آله) را به آن حالت گرامی داشته، یا آنکه او را خوار کرده و کوچک شمرده است، اگر بگوید: او را خوار کرده، سوگند به خداوند بزرگ دروغ گفته و بُهتان بزرگی زده زیرا چگونه تصوّر میتوان کرد که خداوند بهترین آفریدهی خود را که معصوم و منزّه از هر خطا است خوار گرداند و اگر بگوید: او را گرامی داشته، باید بداند که خداوند غیر آن حضرت را خوار کرده که دنیا را به او ارزانی داشته و آن را از مقرّبترین مردمان به خود دور کرده است، پس باید پیرو، از پیغمبر خود پیروی کند و دنبال نشانهی او برود، و در آید هرجا که او را درآمده گفتار و کردارش طبق دستور او باشد و اگر از آن حضرت پیروی نکرد، از تباه شدن در دنیا و آخرت ایمن نیست؛ زیرا خداوند, محمّد(صلی الله علیه و آله) را نشانهی قیامت قرار داده چون بعد از او پیغمبری مبعوث نخواهد شد، و مژده دهندهی بهشت و بیم کنندهی از عذاب گردانیده پس چون به همهی احوال آگاه بود با شکم گرسنه از دنیا بیرون رفت از لذت و خوشی آن بهرهمند نگردید و به آخرت با سالم ماندن از جمیع معاصی وارد شد، سنگی به روی سنگی نگذاشت بنایی نساخت تا اینکه راه خود را پویید زندگانی خویش را به سر رساند دعوت پروردگارش را اجابت نمود از دنیا رفت، پس چه بسیار بزرگ است احسان و نیکویی خدا به ما از اینکه نعمت وجود آن حضرت را به ما عطا فرمود که برای ما پیشروی است که از او پیروی میکنیم، و پیشوایی است که گام در جا پای او مینهیم و من در همهی زندگانی از آن بزرگوار پیروی نمودم....([11])
پینوشت:
[1]. الأحزاب 33 : 21.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 160.
[3]. بحارالانوار، ج 62 ، ص 32.
[4]. مجموعه ورام، ج 1، ص 148.
[5]. بحارالانوار، ج 16، ص 216.
[6] . اصول کافی، ج 2، ص 121.
[7]. همان، ص 214.
[8]. همان، ص 230.
[9]. همان، ج 2، ص 219.
[10]. علل الشرایع، ج 1، ص 130 و عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 87 و خصال، ص 271 و 272.
[11]. نهج البلاغه، خطبه 159.
درس زندگی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) سرمشق زیبای زندگی برای تمامی کسانی است که به اهداف عالی انسانی میاندیشند و در جهت تعالی و کمال زندگی گام بر میدارند. همچنان که قرآن کریم میفرماید: ولکم فی رسول الله أسوة حسنة.([1])
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در تمامی ابعادی که یک انسان قابلیت رشد و کمال دارد؛ بهترین اسوه، الگو و سرمشق است. همچنان که پیش از این گفتیم؛ محمدی زیستن آرمان مسلمانان است، نیز در ادعیهی وارده از معصومینعلیهم السلام رسیدن به چنین زیستنی از خداوند طلب میشود. چارچوب زیستن محمدی دارای اصول و اسلوب است. یکی از این اصول؛ ساده و روان زیستن میباشد.
آری خاتم رسل الهی و عصاره و هدف خلقت در حالی سرنوشت بشریت را به سوی خیر و سعادت رقم زد، و بر کسریها و قیصرها غلبه کرد، و امپراطوریهای زمان خود را به شکست وا داشت، و قدرت کاخ نشینان عالم را در هم کوبید، و شرق و غرب عالم را به سوی بندگی خداوند دعوت کرد که کوخ نشینی و زندگی سادهی او بر هیچ یک از افراد آگاه پوشیده نیست.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) دربارهی زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) میفرماید: برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمایی، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدیها و عیبهای دنیا و رسواییها و زشتیهای آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بازداشته و برای غیر او گسترانیده شد. از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت... محبوبترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشهی چشم نگریست، دو پهلوش از تمام مردم فرورفتهتر، و شکمش از همه خالیتر بود، دنیا را به او نشان دادند، امّا نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن میدارد آن را دشمن داشت، و چیزی را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز میدانست. اگر در ما نباشد جز آن که آنچه را خدا و پیامبرش دشمن میدارند، دوست بداریم، یا آنچه را خدا و پیامبرش کوچک شمارند، بزرگ بداریم؛ برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمانهای او کافی بود.
و همانا پیامبر که درود خدا بر او باد بر روی زمین مینشست و غذا میخورد و چون برده، ساده مینشست، و با دست خود کفش خود را وصله میزد، و جامهی خود را با دست خود میدوخت، و بر الاغ برهنه مینشست، و دیگری را بر پشت سر خویش سوار میکرد. پردهای بر در خانهی او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکی از همسرانش فرمود: "این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن میافتد به یاد دنیا و زینتهای آن میافتم." پیامبر با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه کن کرد، و همواره دوست داشت تا جاذبههای دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دایمی خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد؛ پس یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرد، و دل از دنیا برکند، و چشم از دنیا پوشاند، و چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد بر آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود.([2])
یکی از اصحاب رسول خدا میگوید: در مشربه ام ابراهیم خدمت پیامبر رسیدم، در حالی که حضرت بر تکهای خشن دراز کشیده بود و قسمتی از بدن مبارکش بر روی خاک بود و بر زیر سر متکایی را که از لیف خرما پر شده بود، گذاشته بود. سلام کردم و نشستم، و عرض کردم: یا رسولالله شما که برگزیدهی خدا و بهترین بندگان او و نبی الهی چنین هستید، در حالی که کسری و قیصر بر تختهای طلا و فرشهای ابریشم و حریر مسکن گزیدهاند. حضرت فرمود: "این گروه که از آنها صحبت کردی قومی هستند که خدا زندگی برگزیدهشان را در حالی که در معرض نابودی است برایشان به تعجیل عطا کرده، در حالی که زندگی برگزیده و پاکیزه ما را که ابدی است تأخیر انداخته است".([3])
و در جای دیگر فرمود: مرا با دنیا و این زیورهای آن چه کار؟ مَثَل من و دنیا همچون فردی است که در روزی گرم و تابستانی بر درختی بگذرد و ساعتی در زیر سایهی آن استراحت کند و کسی که دنیا را به این چشم میبیند به آن اعتماد نمیکند و اینکه زندگیاش در سختی و تنگی میگذرد یا در راحتی و آسایش توجهی ندارد.([4])
چنین بود که حضرت در تمام طول زندگی، برای خویش سنگی را روی سنگ دیگر ننهاد و بنایی را نساخت.
فرش پیامبر (صلی الله علیه و آله) عبایی بود و تشک حضرت از لیف خرما پوشیده بود. شبی برای ایشان دو زیرانداز انداختند. حضرت به یک زیرانداز اکتفا فرمود.([5]) در خوراک به سادهترین و حداقل آن اکتفا میکرد. عیون اخبار الرضا به سه سند از امام رضا(علیه السلام) از اجداد طاهرینش نقل میکند که فرشتهای نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد: ای محمد! پروردگارت به تو سلام میفرستد و میفرماید: "اگر بخواهی تمام سرزمین مکه را برایت پر از طلا مینمایم." حضرت سر را به آسمان بالا برد و فرمود: پروردگارا از تو میخواهم که روزی از غذا سیر بشوم و تو را شکر نمایم و روز دیگر گرسنه شوم و دوباره از تو بخواهم [تا مقام بندگی که عرض نیاز و سپاس به درگاه الهی است دائماً محفوظ بماند].
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) عصر پنجشنبهای به مسجد قبا رفت، از همراهان نوشیدنی طلبید، اوسبن خولی انصاری ظرفی شیر و عسل برای حضرت آورد، پیامبر به محض آنکه جرعهای از آن نوشید، آن را پس زد و فرمود: دو نوشیدنی در حالی که به یکی از آنها میشود اکتفا کرد، نه آن را مینوشم و نه آن را تحریم میکنم ولکن به جهت تواضع و کوچکی کردن به درگاه الهی آن را نخواهم نوشید. و کسی که برای خدا تواضع کند، خدا او را سرفراز و سربلند خواهد کرد و کسی که بر خدا، بزرگی فروشد، خدا او را ذلیل و خوار خواهد کرد و کسی که در زندگی میانه رو باشد؛ خدا روزی او را بدهد و کسی که زیاده روی و تبذیر کند، خدا او را محروم خواهد کرد، و کسی که زیاد به یاد مرگ باشد، خدا او را دوست دارد.([6]) برداشت ما از این روایت آن است که تنوع در خوراک، لذت چرانی و شکم پروری و مستی، که نتیجهاش غفلت از مبدأ هستی و مرگ و احساس دارایی و تکبر است و به دنبال آن، روحیهی بندگی که خمیر مایهی محبت الهی است، از انسان زدوده میشود.
چنانچه اغنیا نه تنها به جهت مواسات و همدردی با فقرا، بلکه برای درک بندگی و چشیدن لذت محبت الهی و محبوب الهی گردیدن به سادگی در خوراک روی آورند و در نحوهی خوردن و استفاده از مواهب الهی اقتدا به پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) نمایند، بایستی از تجملات دور شوند.
امام صادق(علیه السلام) دربارهی پوشش پیامبر(صلی الله علیه و آله) میفرماید: شخصی نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمد و دوازده درهم به پیامبر داد؛ از آنجا که لباسهای حضرت فرسوده شده بود، ... به همراه حضرت علی به بازار رفتند تا پیراهنی بخرند. در بین راه چشم پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) به دخترکی افتاد که گوشهای نشسته و گریه میکرد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پرسید: چه مشکلی داری؟ گفت: ای رسول خدا خانوادهام چهار درهم به من داد تا چیزی بخرم، آن پول گم شد و جرأت نمیکنم که به خانه برگردم. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) چهار درهم به او داد و فرمود: نزد خانوادهات بازگرد. سپس پیامبر در بازار پیراهنی به چهاردرهم خرید و خدا را ستایش کرد و از بازار بیرون آمد. مرد برهنهای را دید که میگفت: هر کس مرا بپوشاند، خداوند او را از لباس بهشتی بپوشاند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) لباسی را که خریده بود به او داد و به بازار بازگشت و پیراهن دیگری را به چهار درهم باقیمانده خرید و حمد خدا را گفت و به سوی منزل بازگشت. در بین راه همان دخترک را دید که نشسته و میگرید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چرا به خانه نمیروی؟ گفت: ای رسول خدا! چون دیر شده، میترسم مرا کتک بزنند. حضرت فرمود: از جلو برو و خانهات را به من نشان بده. سپس ایشان نزدیک خانه ایستاد و فرمود: السّلام علیکم یا أهل الدار کسی جوابش را نداد، دوباره سلام کرد، کسی جوابش را نداد. دفعهی سوم جواب آمد: علیک السلام یا رسول الله و رحمة الله و برکاته حضرت فرمود: چرا دفعه اول و دوم جواب سلام را نگفتید؟ گفتند: سلامت را شنیدیم، دوست داشتیم که بیشتر سلام کنی، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: این دخترک مقداری تأخیر داشت او را بازخواست نکنید. گفتند: ای رسول خدا! حال که شما این راه را آمدهاید، او را آزاد کردیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه دوازده درهم با برکتی! دو نفر را لباس پوشاند و بردهای را آزاد ساخت.([7])
مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق از انسبن مالک نقل میکند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به عیادت مریض و تشییع جنازه میرفت و دعوت بندگان را میپذیرفت و بر الاغ سوار میشد. و این سیرهی آن حضرت بود که برخلاف صاحبان منصب و قدرت دنیوی، هیچ شأنی به جز بندگی خدای متعال برای خویش قایل نبود. از این رو اصحاب به راحتی به ایشان مراجعه میکردند و مشکلات خود را با حضرت مطرح مینمودند.
انسبن مالک میگوید: فردی پیامبر را در مسیر دید و عبای حضرت را چنان به شدت کشید که وقتی به گردن مبارک حضرت نگریستم اثر کشیده شدن حاشیهی عبا را بر گردن ایشان مشاهده کردم. آنگاه با گستاخی نیز گفت: ای محمد دستور بده از مال خدا که در اختیار توست به من هم قدری داده شود. حضرت نگاهی به او کرد و خندید و دستور داد به او کمک شود.([8])
در تواضع و سادگی رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) همین بس که وقتی سواره بود، اجازه نمیداد کسی در کنارش راه برود، بلکه او را بر مرکب خویش سوار میکرد و یا میفرمود: تو جلو برو، تا در فلان مکان به تو ملحق شوم.
دیلمی در ارشاد میگوید: پیامبر علاوه بر اینکه سوار الاغ میشد، فردی را کنار خود سوار میکرد. از خریدن وسایل مورد نیاز خانوادهی خود، از بازار و حمل آن به منزل خجالت نمیکشید. با ثروتمند و فقیر مصافحه مینمود. بر همگان اعم از ثروتمند و فقیر، بزرگ و کوچک سلام میکرد و اگر به چیزی هرچند خرمای خشک شده دعوت میشد، آن را کوچک نمیشمرد. کم خرج و کریم الطبع و خوش برخورد بود. چهرهاش باز و بشّاش و همراه با لبخند بود.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: حضرت خود در را میگشود و به جایی تکیه نمیزد. هدیه را هرچند یک جرعه شیر میپذیرفت، ولی از صدقه نمیخورد. به صورت کسی خیره نگاه نمیکرد. کسی را که بر ایشان وارد میشد احترام میکرد و او را بر چیزی که زیر خود پهن کرده بود، مقدم میداشت.
نیز از همین امام معصوم (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: روزی برای حضرت هدیه آوردند. ایشان آن را بین اصحاب صفه تقسیم کرد، ولی به برخی از آنها نرسید. حضرت احساس کرد ممکن است باعث ناراحتی افراد شود. به سوی آنها رفت و فرمود: ای اهل صفه از شما معذرت میخواهم، مقداری مال به دست ما رسید و خواستیم بین شما تقسیم کنیم، ولی به همه نرسید. از اینرو گروهی از شما را که از داد و بیدادشان میترسیم، مقدّم داشتیم.([9])
در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میخوانیم که حضرت میفرماید: پنج چیزند که تا مردن آنها را وانگذارم؛ غذا خوردن بر روی زمین با بندهها، و سوار شدن بر الاغ پالان شده، و دوشیدن بز با دست خودم و پوشیدن لباس پشمین و سلام کردن بر کودکان، تا این کارها پس از من روش عموم باشد.([10])
سادگی و روانی زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نحوهی برخورد با اصحاب و مردم تنها جنبهی فردی نداشت، بلکه براساس کلام آن حضرت: لتکون سنّة من بعدی دلالت بر این دارد که هرگز شؤونات اعتباری مجوز برای سختگیری در زندگی و تشریفات و رفاه گرایی نیست و همهی امت اسلامی باید شیوهی زندگی پیامبر را به عنوان روش برگزیده در تمامی شؤونات زندگی پیاده کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در لزوم اقتدا به این روش پیامبر میفرماید: پس باید اندیشه کننده به عقل خویش مراجعه کرده؛ ببیند آیا خداوند محمد(صلی الله علیه و آله) را به آن حالت گرامی داشته، یا آنکه او را خوار کرده و کوچک شمرده است، اگر بگوید: او را خوار کرده، سوگند به خداوند بزرگ دروغ گفته و بُهتان بزرگی زده زیرا چگونه تصوّر میتوان کرد که خداوند بهترین آفریدهی خود را که معصوم و منزّه از هر خطا است خوار گرداند و اگر بگوید: او را گرامی داشته، باید بداند که خداوند غیر آن حضرت را خوار کرده که دنیا را به او ارزانی داشته و آن را از مقرّبترین مردمان به خود دور کرده است، پس باید پیرو، از پیغمبر خود پیروی کند و دنبال نشانهی او برود، و در آید هرجا که او را درآمده گفتار و کردارش طبق دستور او باشد و اگر از آن حضرت پیروی نکرد، از تباه شدن در دنیا و آخرت ایمن نیست؛ زیرا خداوند, محمّد(صلی الله علیه و آله) را نشانهی قیامت قرار داده چون بعد از او پیغمبری مبعوث نخواهد شد، و مژده دهندهی بهشت و بیم کنندهی از عذاب گردانیده پس چون به همهی احوال آگاه بود با شکم گرسنه از دنیا بیرون رفت از لذت و خوشی آن بهرهمند نگردید و به آخرت با سالم ماندن از جمیع معاصی وارد شد، سنگی به روی سنگی نگذاشت بنایی نساخت تا اینکه راه خود را پویید زندگانی خویش را به سر رساند دعوت پروردگارش را اجابت نمود از دنیا رفت، پس چه بسیار بزرگ است احسان و نیکویی خدا به ما از اینکه نعمت وجود آن حضرت را به ما عطا فرمود که برای ما پیشروی است که از او پیروی میکنیم، و پیشوایی است که گام در جا پای او مینهیم و من در همهی زندگانی از آن بزرگوار پیروی نمودم....([11])
پینوشت:
[1]. الأحزاب 33 : 21.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 160.
[3]. بحارالانوار، ج 62 ، ص 32.
[4]. مجموعه ورام، ج 1، ص 148.
[5]. بحارالانوار، ج 16، ص 216.
[6] . اصول کافی، ج 2، ص 121.
[7]. همان، ص 214.
[8]. همان، ص 230.
[9]. همان، ج 2، ص 219.
[10]. علل الشرایع، ج 1، ص 130 و عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 87 و خصال، ص 271 و 272.
[11]. نهج البلاغه، خطبه 159.