در محضر قرآن کریم /برکت خدا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جای گامهای پیرمرد باغبان ضَروانی([1]) را اولین پرتوهای خورشید روشن میکرد و روح و جانش را نسیم صبحگاه تازگی میبخشید.
نفسهایش شمرده و کمرش در سختیهای روزگار خمیده شده بود. با عصایش در باغ را کوبید.
عطر میوههای رسیده و بوی گل و گیاه مشام را نوازش میداد. زلالی آب جویبار در برابر پاکی و صفای پیرمرد شرمنده بود. میوههای درختان که زینت باغ او شده بود تا چندی دیگر بر شاخساران نخواهد ماند.
ورود انسان به این فضا و مکان خستگی جان و تن را میآسود. در چنین جاهایی بهتر است گوش را به گفت و گوی روح افزای برگهای درختان سپرد، بیشتر شنونده بود تا گوینده که بخشی از رازهای هستی با تو در میان گذاشته خواهد شد.
باغ پیرمرد محل استراحت و آسایش مسافران و مردم نیز بود.
پیرمرد در گوشه و کنار باغ گردش کرد و دمی را داخل خیمهای که با گلیمهای دستبافت مزین شده بود، غلطید. از بوی عطر گل مشامش پر شد، محصول امسال باغ از جلو دیدگانش عبور کرد. لختی آسود تا با یک حساب سرانگشتی حاصل زحماتش را حساب کند. امّا اگر بیشتر فکر میکرد شاید وسوسه میشد. سراسیمه به سوی عبادتگاه خود رفت تا برای شکر نعمتهای خدای سبحان به سجده افتد.
از خدا خواست تا او را از یاغیگری ثروت دور نگه دارد. از آشوب دنیا و فتنهی شیطان در امان باشد.
امسال نیز از خدایش طلب نمود تا بتواند خودش به هنگام برداشت محصول حاضر باشد و پس از چیدن و آماده کردن میوهها سهم فقرا را با دست خودش بدهد.
در این مجال فرزندانش نیز آینهی ذهنش را مشغول ساختند:
ـ پس سهم ما کو؟! ... نه این کم است ... اگر در بخشش به فقرا حساب و کتاب دستت بود؛ بیشتر نصیب ما میشد. چرا ما که پسرهای تو هستیم کمتر از فقرا ببریم؟!
ـ تو رزق ما را محدود کردهای.
ـ به زودی نه مال منقولی خواهد ماند و نه غیر منقولی!!
ـ پدر!! شاید روزی برسد که به خاطر بخششهایت ما نیز گدایی کنیم!!
ـ و دیگری نیز ...
و او با لحنی مهربان و دلسوزانه جواب میداد:
شما در فکر و عمل خطا کارید. این بوستان در اختیار من و شما نیست، بلکه ملک خداست که چند صباحی در دست ما امانت است. ما موظفیم قدری از آن را به فقرا و مستمندان بدهیم، همانگونه که خود نیز سهمی از آن خواهیم برد. و این کار موجب افزوده شدن سهم شما در آینده خواهد شد، زیرا خدا انفاق را موجب افزونی مال قرار داده است.([2])
این روش من از زمان جوانی بوده است، حال که شکسته و ناتوان شده و به مرگ نزدیک میشوم، آن را ترک نخواهم کرد. از موی سفید و جسم ضعیف و کمر خمیدهام پیداست که چند صباحی بیشتر عمر نخواهم کرد؛ آنگاه که جان به جان آفرین تسلیم کنم، باغ و هرآنچه در اوست برای شما میماند.
و شما نیز دو راه در پیش دارید: اگر انفاق کنید؛ طبق وعدهی الهی عوض میگیرید و چنانچه بخل ورزید؛ خدا اعلام خطر فرموده و مال خسیس تلف میگردد.([3])
چند صباحی نگذشت که پیرمرد دعوت حق را لبیک گفت. روزگار به سرعت گذشت و دوباره باغ آمادهی بهرهبرداری شد.
پسران پیرمرد گردهم آمده و دربارهی محصول باغ گفت و گو کردند:
ـ از این پس فقیر و مستمند حقّی از باغ ندارند.
ـ دیگر سایبان و خوابگاه محتاجان و رهگذران نخواهد بود.
ـ اگر ما چنین کاری انجام دهیم مال ما افزوده میشود.
یکی از برادران که اهل خیر بود و چون پدر خویش فکر میکرد، گفت: آنچه را که فکر میکنید به نفع شماست به زودی باعث نابودیتان خواهد شد. شما اگرحقوق محرومان و بیچارگان را بپردازید و در خشنود ساختن آنان راه پدر را بروید؛ خداوند به آنچه که باقی میماند برکت خواهد داد.
برادران که گوش شنوایی نداشتند، او را از پند و اندرزی که داده بود مسخره کردند.
او گفت: حال که سخن من را نمیپذیرید؛ به نماز بپردازید؛ که نماز انسان را از کارهای بد و ناشایست باز میدارد:
... إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله اکبر... ([4])
تصمیم برادران به تقسیم میوهها قبل از آمدن فقرا تعلق گرفت. قرآن در اینباره میفرماید: إنّا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنّة إذا أقسموا لیصرمنّها مصبحین([5]) ؛ ما آنان را همان گونه که باغداران را آزمودیم، مورد آزمایش قرار دادیم، آنگاه که سوگند خوردند که صبح برخیزند و [میوهی] آن [باغ] را حتماً بچینند. ولا یستثنون([6]) ؛ و[لی] إن شاءالله نگفتند. هیچ از آن استثناء نکنند و برای مستمندان چیزی فرو نگذارند.
خداوند که از قصد سوء و عیب روحشان آگاه بود. بلایی به سوی باغشان نازل کرد. درختها از بیخ نابود شدند و میوهها روی زمین ریختند و برگها خشکیدند: فطاف علیها طآئفٌ مّن ربّک وهم نآئمون([7])؛ پس در حالی که آنان غنوده بودند، بلایی از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش درآمد. فأصبحت کالصّریم([8])؛ و [باغ]، آفت زده [و زمین بایر] گردید. آتشی سوزان، آن باغ خرم و سرسبز را همچون شب سیاه ظلمانی گردانید و جز مشتی خاکستر از آن باقی نماند.
فتنادوا مصبحین([9])؛ پس [باغداران] بامدادان یکدیگر را صدا زدند. فرزندان پیرمرد، به گمان اینکه درختهای پربارشان آماده برای چیدن میوه است، در آغاز صبح یکدیگر را صدا زدند: إن اغدوا علی حرثکم إن کنتم صارمین([10])؛ و گفتند که: اگر میوه میچینید، بامدادان به سوی کشت خویش روید. فانطلقوا و هم یتخافتون([11])؛ پس به راه افتادند و آهسته به هم میگفتند: إن لایدخلنها الیوم علیکم مسکین([12])؛ که امروز نباید در باغ بینوایی بر شما درآید. و غدوا علی حرد قادرین([13])؛ و صبحگاهان در حالی که خود را بر منع [بینوایان] توانا میدیدند، رفتند.
اول صبح که فرزندان پیرمرد در اطراف باغ حاضر شدند؛ از یکدیگر سؤال نمودند: آیا بوستان ما همین است؟ ما که دیروز باغ خود را با درختان پر برگ، آبهای جاری، گلهای معطر و میوههای رسیده رها کردیم و به طرف منزل رفتیم. گمان نمیکنیم که این باغ از آن ما باشد؛ ما راه را گم کردهایم!: فلمّا رأوها قالوا إنّا لضالّون([14]).
سپس گفتند: بل نحن محرومون([15])؛ [نه!] بلکه ما محرومیم. هم محروم از درآمد مادی، و هم برکات معنوی که از راه انفاق به دست میآمد. برادر حقبین گفت: همین باغ شما است. قبل از اینکه بینوایان را محروم کنید، خودتان محروم شدید و بدترین کیفر را دیدید: قال أوسطهم ألم أقل لّکم لولا تسبّحون([16]) آنها لحظهای بیدار شدند و به گناه خود اعتراف کردند: پروردگار ما منزه است؛ ما ستمگر بودهایم؛ قالوا سبحان ربّنا إنّا کنّا ظالمین([17]) آنگاه به سرزنش یکدیگر پرداختند و گفتند: مرگ بر ما که سرکش بودهایم؛ قالوا یاویلنا إنّا کنّا طاغین([18]) شاید پروردگارمان بهتر از این باغ به ما عوض دهد و ما به پروردگار خود آرزومندیم؛ عسی ربّنآ أن یبدلنا خیراً مّنها إنّا إلی ربّنا راغبون([19]) سپس قرآن شریف به عنوان نتیجهگیری کلی و درس همگانی میفرماید: عذاب خداوند اینگونه است، و عذاب آخرت از آنهم بزرگتر است اگر میدانستند؛ کذلک العذاب ولعذاب الأخرة أکبر لوکانوا یعلمون([20]).
نکتههای داستان:
1. انحصارطلبی بلای بزرگ ثروتمندان.([21])
2. رابطه میان گناه و قطع روزی.([22])
3. فراموش کردن خدا به عنوان خالق، رازق، جبّار و ...([23])
4. فراموش کردن رمز برکات الهی در زندگی.
5 . دل بستن به آنچه امروز در دست بنده است.
6 . کیفر بدخواهی دیگران.
7 . عبرت گرفتن از فنای دنیا و آنچه در آن است و بسیاری نکاتی دیگر.
[1]. سرزمینی در یمن و نزدیکی صنعا.
[2]. من ذا الّذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له و له أجرٌ کریم. الحدید 57 : 11.
[3]. هأنتم هؤلإء تدعون لتنفقوا فی سبیلالله فمنکم مّن یبخل و من یبخل فإنّما یبخل عن نفسه والله الغنیّ وأنتم الفقرآء و إن تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم ثمّ لایکونوا أمثالکم. محمّد(ص) 47 : 38.
[4]. العنکبوت 29 : 45.
[5] . القلم 68 : 17.
[6] . القلم 68 : 18.
[7]. القلم 68 : 19.
[8] . القلم 68 : 20.
[9]. القلم 68 : 21.
[10]. القلم 68 : 22.
[11]. القلم 68 : 23.
[12]. القلم 68 : 24.
[13]. القلم 68 : 25.
[14]. القلم 68 : 24.
[15]. القلم 68 : 25.
[16]. القلم 68 : 26.
[17]. القلم 68 : 27.
[18]. القلم 68 : 28.
[19]. القلم 68 : 29.
[20]. القلم 68 : 30.
[21]. در روایات اسلامی مخصوصاً در مورد باغ و زراعت، دستور داده شده که به نیازمندان حاضر سهمی بدهند؛ که با اقتباس از آیهی شریفهی و ءاتوا حقّه یوم حصاده الأنعام 6 : 141 . به عنوان حق الحصاده معروف شده است؛ که آن حقی است غیر از زکات معروف.
ر.ک؛ وسائل الشیعه، ج 6 ، ابواب زکات الغلات باب 13 سنن بیهقی، ج 4، ص 133.
[22]. امام باقر7 میفرماید: إن الرجل لیذنب الذنب فیدرأ عنه الرزق، و تلاهذه الإیة، إذ أقسموا لیصرمنّها مصبحین ولایستثنون. فطاف علیها طائف من ربّک و هم نائمون؛ گاه انسان گناهی میکند و روزی او قطع میشود و سپس امام(ع) ، آیات بالا را تلاوت فرمود. تفسیر نورالثقلین، ج 5 ، ص 395، حدیث 44.
[23]. تفسیر المیزان، ج 20، ص 37.
- ص122
نفسهایش شمرده و کمرش در سختیهای روزگار خمیده شده بود. با عصایش در باغ را کوبید.
عطر میوههای رسیده و بوی گل و گیاه مشام را نوازش میداد. زلالی آب جویبار در برابر پاکی و صفای پیرمرد شرمنده بود. میوههای درختان که زینت باغ او شده بود تا چندی دیگر بر شاخساران نخواهد ماند.
ورود انسان به این فضا و مکان خستگی جان و تن را میآسود. در چنین جاهایی بهتر است گوش را به گفت و گوی روح افزای برگهای درختان سپرد، بیشتر شنونده بود تا گوینده که بخشی از رازهای هستی با تو در میان گذاشته خواهد شد.
باغ پیرمرد محل استراحت و آسایش مسافران و مردم نیز بود.
پیرمرد در گوشه و کنار باغ گردش کرد و دمی را داخل خیمهای که با گلیمهای دستبافت مزین شده بود، غلطید. از بوی عطر گل مشامش پر شد، محصول امسال باغ از جلو دیدگانش عبور کرد. لختی آسود تا با یک حساب سرانگشتی حاصل زحماتش را حساب کند. امّا اگر بیشتر فکر میکرد شاید وسوسه میشد. سراسیمه به سوی عبادتگاه خود رفت تا برای شکر نعمتهای خدای سبحان به سجده افتد.
از خدا خواست تا او را از یاغیگری ثروت دور نگه دارد. از آشوب دنیا و فتنهی شیطان در امان باشد.
امسال نیز از خدایش طلب نمود تا بتواند خودش به هنگام برداشت محصول حاضر باشد و پس از چیدن و آماده کردن میوهها سهم فقرا را با دست خودش بدهد.
در این مجال فرزندانش نیز آینهی ذهنش را مشغول ساختند:
ـ پس سهم ما کو؟! ... نه این کم است ... اگر در بخشش به فقرا حساب و کتاب دستت بود؛ بیشتر نصیب ما میشد. چرا ما که پسرهای تو هستیم کمتر از فقرا ببریم؟!
ـ تو رزق ما را محدود کردهای.
ـ به زودی نه مال منقولی خواهد ماند و نه غیر منقولی!!
ـ پدر!! شاید روزی برسد که به خاطر بخششهایت ما نیز گدایی کنیم!!
ـ و دیگری نیز ...
و او با لحنی مهربان و دلسوزانه جواب میداد:
شما در فکر و عمل خطا کارید. این بوستان در اختیار من و شما نیست، بلکه ملک خداست که چند صباحی در دست ما امانت است. ما موظفیم قدری از آن را به فقرا و مستمندان بدهیم، همانگونه که خود نیز سهمی از آن خواهیم برد. و این کار موجب افزوده شدن سهم شما در آینده خواهد شد، زیرا خدا انفاق را موجب افزونی مال قرار داده است.([2])
این روش من از زمان جوانی بوده است، حال که شکسته و ناتوان شده و به مرگ نزدیک میشوم، آن را ترک نخواهم کرد. از موی سفید و جسم ضعیف و کمر خمیدهام پیداست که چند صباحی بیشتر عمر نخواهم کرد؛ آنگاه که جان به جان آفرین تسلیم کنم، باغ و هرآنچه در اوست برای شما میماند.
و شما نیز دو راه در پیش دارید: اگر انفاق کنید؛ طبق وعدهی الهی عوض میگیرید و چنانچه بخل ورزید؛ خدا اعلام خطر فرموده و مال خسیس تلف میگردد.([3])
چند صباحی نگذشت که پیرمرد دعوت حق را لبیک گفت. روزگار به سرعت گذشت و دوباره باغ آمادهی بهرهبرداری شد.
پسران پیرمرد گردهم آمده و دربارهی محصول باغ گفت و گو کردند:
ـ از این پس فقیر و مستمند حقّی از باغ ندارند.
ـ دیگر سایبان و خوابگاه محتاجان و رهگذران نخواهد بود.
ـ اگر ما چنین کاری انجام دهیم مال ما افزوده میشود.
یکی از برادران که اهل خیر بود و چون پدر خویش فکر میکرد، گفت: آنچه را که فکر میکنید به نفع شماست به زودی باعث نابودیتان خواهد شد. شما اگرحقوق محرومان و بیچارگان را بپردازید و در خشنود ساختن آنان راه پدر را بروید؛ خداوند به آنچه که باقی میماند برکت خواهد داد.
برادران که گوش شنوایی نداشتند، او را از پند و اندرزی که داده بود مسخره کردند.
او گفت: حال که سخن من را نمیپذیرید؛ به نماز بپردازید؛ که نماز انسان را از کارهای بد و ناشایست باز میدارد:
... إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله اکبر... ([4])
تصمیم برادران به تقسیم میوهها قبل از آمدن فقرا تعلق گرفت. قرآن در اینباره میفرماید: إنّا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنّة إذا أقسموا لیصرمنّها مصبحین([5]) ؛ ما آنان را همان گونه که باغداران را آزمودیم، مورد آزمایش قرار دادیم، آنگاه که سوگند خوردند که صبح برخیزند و [میوهی] آن [باغ] را حتماً بچینند. ولا یستثنون([6]) ؛ و[لی] إن شاءالله نگفتند. هیچ از آن استثناء نکنند و برای مستمندان چیزی فرو نگذارند.
خداوند که از قصد سوء و عیب روحشان آگاه بود. بلایی به سوی باغشان نازل کرد. درختها از بیخ نابود شدند و میوهها روی زمین ریختند و برگها خشکیدند: فطاف علیها طآئفٌ مّن ربّک وهم نآئمون([7])؛ پس در حالی که آنان غنوده بودند، بلایی از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش درآمد. فأصبحت کالصّریم([8])؛ و [باغ]، آفت زده [و زمین بایر] گردید. آتشی سوزان، آن باغ خرم و سرسبز را همچون شب سیاه ظلمانی گردانید و جز مشتی خاکستر از آن باقی نماند.
فتنادوا مصبحین([9])؛ پس [باغداران] بامدادان یکدیگر را صدا زدند. فرزندان پیرمرد، به گمان اینکه درختهای پربارشان آماده برای چیدن میوه است، در آغاز صبح یکدیگر را صدا زدند: إن اغدوا علی حرثکم إن کنتم صارمین([10])؛ و گفتند که: اگر میوه میچینید، بامدادان به سوی کشت خویش روید. فانطلقوا و هم یتخافتون([11])؛ پس به راه افتادند و آهسته به هم میگفتند: إن لایدخلنها الیوم علیکم مسکین([12])؛ که امروز نباید در باغ بینوایی بر شما درآید. و غدوا علی حرد قادرین([13])؛ و صبحگاهان در حالی که خود را بر منع [بینوایان] توانا میدیدند، رفتند.
اول صبح که فرزندان پیرمرد در اطراف باغ حاضر شدند؛ از یکدیگر سؤال نمودند: آیا بوستان ما همین است؟ ما که دیروز باغ خود را با درختان پر برگ، آبهای جاری، گلهای معطر و میوههای رسیده رها کردیم و به طرف منزل رفتیم. گمان نمیکنیم که این باغ از آن ما باشد؛ ما راه را گم کردهایم!: فلمّا رأوها قالوا إنّا لضالّون([14]).
سپس گفتند: بل نحن محرومون([15])؛ [نه!] بلکه ما محرومیم. هم محروم از درآمد مادی، و هم برکات معنوی که از راه انفاق به دست میآمد. برادر حقبین گفت: همین باغ شما است. قبل از اینکه بینوایان را محروم کنید، خودتان محروم شدید و بدترین کیفر را دیدید: قال أوسطهم ألم أقل لّکم لولا تسبّحون([16]) آنها لحظهای بیدار شدند و به گناه خود اعتراف کردند: پروردگار ما منزه است؛ ما ستمگر بودهایم؛ قالوا سبحان ربّنا إنّا کنّا ظالمین([17]) آنگاه به سرزنش یکدیگر پرداختند و گفتند: مرگ بر ما که سرکش بودهایم؛ قالوا یاویلنا إنّا کنّا طاغین([18]) شاید پروردگارمان بهتر از این باغ به ما عوض دهد و ما به پروردگار خود آرزومندیم؛ عسی ربّنآ أن یبدلنا خیراً مّنها إنّا إلی ربّنا راغبون([19]) سپس قرآن شریف به عنوان نتیجهگیری کلی و درس همگانی میفرماید: عذاب خداوند اینگونه است، و عذاب آخرت از آنهم بزرگتر است اگر میدانستند؛ کذلک العذاب ولعذاب الأخرة أکبر لوکانوا یعلمون([20]).
نکتههای داستان:
1. انحصارطلبی بلای بزرگ ثروتمندان.([21])
2. رابطه میان گناه و قطع روزی.([22])
3. فراموش کردن خدا به عنوان خالق، رازق، جبّار و ...([23])
4. فراموش کردن رمز برکات الهی در زندگی.
5 . دل بستن به آنچه امروز در دست بنده است.
6 . کیفر بدخواهی دیگران.
7 . عبرت گرفتن از فنای دنیا و آنچه در آن است و بسیاری نکاتی دیگر.
[1]. سرزمینی در یمن و نزدیکی صنعا.
[2]. من ذا الّذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له و له أجرٌ کریم. الحدید 57 : 11.
[3]. هأنتم هؤلإء تدعون لتنفقوا فی سبیلالله فمنکم مّن یبخل و من یبخل فإنّما یبخل عن نفسه والله الغنیّ وأنتم الفقرآء و إن تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم ثمّ لایکونوا أمثالکم. محمّد(ص) 47 : 38.
[4]. العنکبوت 29 : 45.
[5] . القلم 68 : 17.
[6] . القلم 68 : 18.
[7]. القلم 68 : 19.
[8] . القلم 68 : 20.
[9]. القلم 68 : 21.
[10]. القلم 68 : 22.
[11]. القلم 68 : 23.
[12]. القلم 68 : 24.
[13]. القلم 68 : 25.
[14]. القلم 68 : 24.
[15]. القلم 68 : 25.
[16]. القلم 68 : 26.
[17]. القلم 68 : 27.
[18]. القلم 68 : 28.
[19]. القلم 68 : 29.
[20]. القلم 68 : 30.
[21]. در روایات اسلامی مخصوصاً در مورد باغ و زراعت، دستور داده شده که به نیازمندان حاضر سهمی بدهند؛ که با اقتباس از آیهی شریفهی و ءاتوا حقّه یوم حصاده الأنعام 6 : 141 . به عنوان حق الحصاده معروف شده است؛ که آن حقی است غیر از زکات معروف.
ر.ک؛ وسائل الشیعه، ج 6 ، ابواب زکات الغلات باب 13 سنن بیهقی، ج 4، ص 133.
[22]. امام باقر7 میفرماید: إن الرجل لیذنب الذنب فیدرأ عنه الرزق، و تلاهذه الإیة، إذ أقسموا لیصرمنّها مصبحین ولایستثنون. فطاف علیها طائف من ربّک و هم نائمون؛ گاه انسان گناهی میکند و روزی او قطع میشود و سپس امام(ع) ، آیات بالا را تلاوت فرمود. تفسیر نورالثقلین، ج 5 ، ص 395، حدیث 44.
[23]. تفسیر المیزان، ج 20، ص 37.
- ص122