اهمّ اقدامات سیاسی رسول خدا پس از هجرت
آرشیو
چکیده
متن
از مهمترین مراحل زندگی پیامبر میتوان به دورهی پس از هجرت به مدینه اشاره کرد. ایّام بسیار سختی که رسول گرامی اسلام و یاران ایشان در نهایت صلابت، سختیهای آن را به جان خریدند و با رها کردن خانه و کاشانه از شهر و دیار خود به سرزمین ناآشنا و پر حادثه هجرت نمودند. میتوان گفت: هجرت پیامبر 9و یاران حضرت به مدینه طلیعهی زندگی و تاریخ جدید اسلام بود، زیرا با فراهم شدن زمینههای جدید، پیامبر 9توانست در نشر عقاید الهی خود جهانی شدن رسالت و دعوت را تحقق بخشد. و به جاودانه شدن دین اسلام که از ویژگیهای این دین است، کمک نماید.
پس از پیمان عقبهی دوم پیامبر اکرم به این نتیجه رسیدند که از آن پس حضورشان در مکه صلاح نمیباشد زیرا مشرکان آزار و اذیت و شکنجهی مسلمین را به شدّت دنبال میکردند و میبایست به دنبال اجرای فرمان الهی به سوی مدینه حرکت میکردند، از اینرو به مسلمانان فرمودند: خداوند سرزمینی را برای شما در نظر گرفته است تا در آن با برادری و آرامش زندگی کنید. بدین ترتیب مسلمانان به مدینه، هجرت کردند و فقط حضرت علی و ابوبکر در خدمت پیامبر و در مکه باقی ماندند.([1])
تأسیس مسجد به عنوان پایگاه حکومت اسلامی
پس از ورود حضرت رسول به مدینه و قدم نهادن به خانهی ابوایوب انصاری اجرای مهمترین اقدامات برای اقامت در موقعیت جدید آغاز گردید.
بنای اولین پایگاه حکومت اسلامی از بدو ورود به مدینه مورد نظر حضرت رسول خدا(ص) بود و از همینرو در اولین لحظات استقرار از مسلمانان خواسته شد تا مسجدی را در محل خوابیدن شتر بسازند.([2])
در واقع پیامبر اکرم(ص) قصد ایجاد مرکزی را داشتند که در آن محل عموم اعضای حزب اسلام یک روز معین در هفته گرد هم آیند و در مورد مصالح اسلام و مسلمین به شور و مشورت بپردازند. با احداث مسجد مسلمانان فرصت پیدا کردند تا ارتباط خود را با یکدیگر افزایش دهند، و در صفوف به هم فشرده نماز را برپا نمایند و قدرت و عظمت خود را در برابر مشرکین به نمایش بگذارند.
مسجد به عنوان مرکز تمام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و نظامی و ... بود. هرگاه عهد و پیمان بسته میشد؛ و یا اینکه پیامبر تصمیم به مصالحه با گروهی میگرفتند این امر در مسجد اعلام میشد و همگان از آن اطلاع مییافتند. گاهی اوقات دستورات خاصی در مورد برخی امور صادر میشد و یا شرایط خاصی برای آن تعیین میگردید که این همه در مسجد انجام و اعلام میشد. در واقع پایگاه اطلاعرسانی خوبی برای مسلمین به حساب میآمد. کسانی که قصد صحبت کردن با پیامبر(ص) را داشتند، میتوانستند داخل مسجد شوند و نظرات و پیشنهادات خود را ارایه دهند و با پیامبر(ص) مشاوره نمایند و حضرت پاسخگوی آنان بودند.
پیماننامهی عمومی و تشکیل حکومت
گام بلند دیگری که در تاریخ اسلام و سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) ثبت گردید، پیمانی است که در آن مرز روابط سازنده و مسالمت آمیز روشن شده است و زمینههای تیرگی روابط و فلسفه جنگ و ستیز نیز در آن بیان گردیده است.([3])
با اندیشه در این پیمان تاریخی به روشنی میتوان دریافت که چگونه در فرهنگ بعثت، انسانها مورد احترامند. هر قبیله، جایگاه بایستهی خود را مییابد و به آزادی انسانها توجه میشود و برای زورگویی و تحمیل جایی نیست. در این پیمان نه تنها حقوق مهاجران قریش و تیرههای اوس و خزرج مورد تأکید است، بلکه برای یهودیان در هر قبیله نیز این امکان فراهم آمده که در کنار امت اسلامی زندگی کنند.([4])
در واقع میتوان گفت که تمرکز مسلمانان در مدینه فصل جدیدی در زندگی رسول گرامی اسلام بود. حضرت قبل از ورود به مدینه درصدد جلب قلوب و تبلیغ آیین اسلام بود، ولی از هنگام ورود به مدینه بسان سیاستمداری الهی و کارآزموده، موجودیت خود و مسلمانان را حفظ کرده و نگذارند دشمنان داخلی و خارجی آسیبی برسانند و از راه نفوذ در میان مسلمانان نقشههای خود را عملی سازند.
سه مشکل بزرگ در مدینه نمود و بروز پیدا کرد:
اول خطر قریش و عموم بتپرستان شبه جزیرهی عربستان، دوم یهودیان یثرب که در داخل و خارج شهر زندگی میکردند و ثروت و امکانات زیادی داشتند و سوم اختلافی که میان هواداران پیامبر و اوس و خزرج وجود داشت و سابقهی جنگهای طولانی این دو قبیلهی بزرگ کار را سختتر میکرد. اوسیان و خزرجیان بیشترین جمعیت انصار را تشکیل میدادند، صد و بیست سال با هم در نبرد بودند و دشمنان خونی هم به شمار میرفتند. وجود این اختلافات و خطرات، ادامه حیات دینی و سیاسی را غیر ممکن مینمود؛ ولی پیامبر گرامی اسلام تمامی این مشکلات را به صورتی بسیار خردمندانه از میان برداشت و وحدت سیاسی و معنوی مسلمانان را حفظ کرد. عقد اخوت، پیمان نامهی عمومی و خصوصی با یهود و دفاع نظامی از جمله تدابیر رسول گرامی در مقابل مشکلات یاد شده بود.
تشکیل حکومت
حضور قبایل و طوایف متعدد که بنا بر سنتهای جاهلی خود در مدینه زندگی میکردند، سبب اصلی نزاع و اختلاف بود. افزون بر آن، قبایل یهودی بر سر مسایل قبیلهای، تعارض تازهای با مسلمانها پیدا کرده بودند که این خود زمینههای اختلاف و تعارض را گسترده مینمود. و از آنجا که حضرت محمّد(ص) قصد تشکیل دولت را داشت، میبایست اختلافات را از بین میبرد. در برخی مواضع باید اختلافات از اساس محو میگردید و در مواردی نیز میبایست براساس مصالح سیاسی و یا سیاستهای اصولی که اسلام در ارتباط با ادیان دیگر مطرح میکرد حل و فصل میشد. در این راستا یهود و پس از آن مشرکان مسلمان نشدهی مدینه و پس از آن مسیحیان نجران قرار داشتند. تشکیل دولتی قدرتمند که بتواند برتری خود را در چنین محیطی متشتّت و پراکنده حفظ کند؛ مشروط به ایجاد انسجام در میان مردم آن بود.([5])
به همین منظور پیامبر اکرم(ص) قراردادی را میان انصار، مهاجران و یهودیان امضا فرمود که به پیمان عمومی و موادعهی یهود معروف شده است.
متن این پیمان را ابن هشام از ابن اسحاق روایت کرده که به بخشهایی از آن اشاره میشود:
این نوشتهای است از محمّد(ص) پیامبر، بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شدند و به همراهشان جهاد کردند. آنان ملتی واحد را تشکیل میدهند، مهاجران در پرداخت دیه و فدیه بر آداب پیش از اسلام باقیاند، هر یهودی از ما پیروی کند، یاری میشود و با دیگر مسلمانان مساوی است و بر او ستم نمیشود و دشمنش یاری نمیگردد... بنی عوف، بنی ساعده، بنی جشم، بنی نجار، بنی عمروبن عوف، بنی نبیت و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقیاند. یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینهی جنگی را میپردازد، یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملتند، یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را. اما هر که ستم کند خود و خانوادهاش را به هلاکت خواهد انداخت، برای یهودیان بنی نجار و بنی حارث و بنی ساعده و بنی جشم و بنی اوس و بنی ثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنی عوف ثابت است، نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمّد(ص) از این مجموعه بیرون نرود، از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد، هرکه دیگری را ترور کند، خود و خانوادهاش را در معرض ترور قرار داده است مگر اینکه به او ستم شده باشد.
یهودیان و مسلمانان هزینهی جنگ را به سهم خود میپردازند... به قریش و دوستان آنها پناه داده نمیشود، اگر کسی به مدینه حمله کرد، همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی آنها هم از این حقوق برخوردارند.([6])
پیمان نامه خصوصی با یهود
پس از آنکه رسول گرامی اسلام(ص) میان مردم مدینه پیمان عمومی برقرار فرمود؛ به طور خاص با سه قبیلهی بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع پیمان دیگری را امضا کرد. مرحوم طبرسی در اعلام الوری از علیبن ابراهیم نقل کرده است که یهود بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نزد پیامبر آمده و گفتند:
مردم را به چه چیز میخوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و رسالت خود میخوانم... من کسی هستم که نامم را در تورات مییابید و علمایتان گفتهاند که از مکه ظهور میکنم و به این حرّه یثرب کوچ مینمایم. یهودیان گفتند: آنچه را گفتی شنیدهایم و اکنون آمدهایم با تو صلحی کنیم که به سود و زیان تو نباشیم و کسی را علیه تو یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم و توهم متعرض ما و دوستان ما نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا میانجامد؟! پیامبر(ص) پذیرفت و میان آنها قراردادی نوشته شد که یهود نباید علیه پیامبر(ص) و یارانش به زبان و دست و اسلحه و مرکب و نه در پنهان و نه در آشکارا و نه در شب و نه در روز اقدامی انجام دهند، و خداوند بر این پیمان گواه است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد؛ رسول خدا(ص) میتواند خون ایشان را بریزد و زنان و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را به غنیمت بگیرد. آنگاه برای هر قبیلهای از یهودیان نسخهای جداگانه تنظیم شد و به مسؤول پیمان هر قبیله داده شد.([7])
این قرارداد نسبت به آنچه که به عنوان پیمان عمومی شهرت یافته از صراحت و انسجام بیشتری برخوردار است، زیرا طرفهای قرارداد در آن به خوبی روشن است و پیداست که در یک زمان برای هر سه قبیله نوشته شده است.([8])
در مورد این پیمان چند نکته قابل ذکر است:
الف. با اینکه دربارهی انعقاد پیمان عمومی تردیدهایی وجود دارد، اما شواهدی در دست است که براساس آن، پیمان با قبایل یهود را نمیتوان دیرتر از ماههای اول هجرت دانست. زیرا در گزارش این پیمان آمده است: یهودیان نزد پیامبر آمده و از دعوتش پرسیدند از این مطلب پیداست که این اولین برخورد یهود با رسول خدا(ص) بوده که چنین سؤالی را مطرح کردهاند. دیگر آنکه مخیریق که طرف قرارداد بنی قینقاع است وقتی که پیماننامه را گرفت و نزد قوم خود برگشت، به آنان گفت: بیایید به محمّد(ص) ایمان بیاوریم.
ب. نکتهی مهم دیگر این که یهودیان مفاد این پیمان را زیر پا گذاشتند و عهد خود با رسول خدا(ص) را نادیده گرفتند. آنان متعهد شده بودندکه به این اقدامات نزدیک نشوند: 1. همکاری علیه پیامبر(ص)، 2. همکاری علیه یاران پیامبر(ص) یعنی مسلمانان، 3. اقدام تبلیغاتی، 4. اقدام فیزیکی و مسلحانه، 5 . پشتیبانی تدارکاتی دشمن. با وجود همه این قیود و تأکیدها باز هم این قوم لجوج تمام تعهداتشان را زیر پا گذاشته و سر ناسازگاری با پیامبر(ص) را بنا نهادند.
ج. از سوی رسول خدا(ص) برای هر یک از سه قبیله نسخهای نوشته شد تا نزد بزرگانشان محفوظ بماند. بزرگ قبیله، مسؤول پیماننامه و طرف قرارداد با رسول خدا(ص) به شمار میآمد و تصمیم گیری دربارهی پایبندی یا نقض قرارداد بر عهدهی او بود. امضای پیمان بین پیامبر(ص) و یهود ـ با مفادی که ذکر شد ـ و پیمان شکنی یهود، اتمام حجتی بود برای مقابله با توطئهها و کارشکنیهای یهودیان مدینه و جلوگیری از اعتراضات بیجای غیر مسلمانان، و این از تدابیر مهم رسول خدا(ص) به شمار میرود.
د. نکتهی آخر این است که بین مواد این قرارداد با پیمان عمومی تناقض وجود دارد. گاه گفته میشود که وقتی رسول خدا(ص) به مدینه آمد، با یهود پیمان بست که به سود و زیان او جنگ نکنند و گاه میگویند در پیمان آمده که اگر جنگی روی دهد یهود نیز به یاری مسلمانان بروند. بار دیگر گفته میشود که رسول خدا(ص) هرگروه از یهودیان را به هم پیمانان خود ملحق کرده است. همچنان که گفته میشود پیامبر(ص) به سود و زیان آنها شرایطی مقرر فرمود. در این میان پیداست این دو قرارداد با هم خلط شدهاند، چون قسمت دوم و سوم کلام مورخان مربوط به پیمان عمومی است که یهودیان اوس و خزرج به دوستان هم پیمان خود ملحق شدند و متعهد گردیدند که در دفاع از مدینه همراه مسلمانان بجنگند، اما قسمت اول و چهارم سخن مربوط به پیمان سه قبیلهی یهودی غیر از اوس و خزرج است که قرار شد در جنگها به سود و زیان پیامبر(ص) وارد نشوند و مقصود از شرایط همان تعهدات طرفین برای عدم تعرض به یکدیگر است که در این قرارداد آمده است.([9])
عملکرد سیاسی رسول خدا در مقابل منافقان
علاوه بر مهاجرین و انصار که در مدینه زندگی میکردند، نیروی سومی در مدینه شکل گرفت که منافقان بودند. شکلگیری آنها میتوان از پیآمدهای هجرت به مدینه و تشکیل حکومت برشمرد. شمار فراوانی از آیههای قرآن با صراحت گویای این واقعیت است که گروه نیرومندی در عصر بعثت و پس از هجرت حضور داشتند که با مسلمانان در اظهار ایمان هم زبان بودند، بیآنکه با آنان کمترین همدلی داشته باشند.
تاریخ از عبداللهبن ابیّ به عنوان پایهگذار نفاق در مدینه یاد میکند. او پیش از هجرت در چنان جایگاهی بود که با رؤیای شیرین حکومت یثرب میزیست، ولی با تحول ژرفی که در آن شهر پدید آمد رؤیای شیرین او تبدیل به خوابی آشفته شد و مجبور به پذیرش اسلام گردید. عبداللهبن ابیّ به عنوان محوری برای منافقان مدینه درآمد که بخش اعظم آن یهودیان بودند. چهرههایی چون جدّبن قیس، معتببن قشیر، ثعلبةبن خاطب و نبتلبن حرث، در شکلگیری جریان نفاق نقش مؤثری داشتند.([10])
آنچه در اینجا به عنوان نکتهای آموزنده از سیرهی رسول خدا ما را به اندیشه و تأمل فرا میخواند، واکنش آن حضرت در برابر جوسازیها و تهاجم تبلیغاتی دشمن است و آنچه راه را بر جوسازان و متهاجمان سد میکند، تصحیح اصولی بینشها و مصونیت بخشی به کسانی است که مورد تهاجم واقع شدهاند.
منافقان مدینه به سردمداری عبداللهبن ابیّ، رابطه تنگاتنگی با بزرگان یهود داشتند چرا که آنان نیز پیش از ظهور اسلام در مدینه، رهبران مذهبی یهودیان بودند و حال با پذیرفتن اسلام خود را در صف پیروان پیامبر(ص) جا زنند و شرط هماهنگی دل و زبان آنان نیز ـ در پذیرش اسلام و رهبری رسول خدا ـ دل کندن از ریاست بود.
پیامبر اکرم(ص) با منافقان مدارا میکرد و طی نامههایی از آنان میخواست که دست از اعمال منافقانه خود بردارند، ولی آنها سخن پیامبر(ص) را جدی نمیگرفتند. و به نامهها و دستوراتی که از سوی شخص اول حکومت به آنها ابلاغ میشد اعتنا نمیکردند و با زیرکی از زیر آن شانه خالی میکردند و وقتی که به اشتباه خود پی میبردند، اظهار پشیمانی کرده و از رسول خدا(ص) عذرخواهی مینمودند، ولی باز هم به نافرمانی خود ادامه میدادند. اوج فعالیت منافقان در مدینه، ساختن مسجدی در نزدیکی مسجد قبا به نام مسجد ضرار بود. داستان از این قرار بود که گروهی از منافقان نزد پیامبر(ص) آمدند و از پیامبر(ص) اجازهی ساخت مسجد نمودند تا افراد ناتوان و بیمار که نمیتوانند به مسجد قبا بروند در آنجا نماز بخوانند. پیامبر که در آن هنگام عازم جنگ تبوک بود، به آنان اجازهی ساخت مسجد را صادر فرمود. البته شایان ذکر است که منافقان از شرکت در جنگ تبوک سرباز زدند و در مدینه به فکر توطئهای جدید بودند. هنگام بازگشت رسول خدا از جنگ، منافقان از حضرت خواستند که در آن مسجد نمازگزارد. در این هنگام پیک وحی خدا نازل شد و آیات 107 تا 110 سوره توبه را بر پیامبر خواند و پرده از توطئه منافقان برداشت. پیامبر هم دستور دادند که مسجد را خراب کنند و بسوزانند و جای آن را محل دفن زبالههای مردم قرار دهند.([11])
صلح حدیبیه
سال ششم هجری با تمام حوادث تلخ و شیرین رو به پایان بود که ناگهان پیامبر گرامی در رؤیایی شیرین مسلمانان را مشغول انجام مراسم حج در مسجد الحرام دیدند. پیامبر(ص) خواب خود را برای یارانش تعریف کرد و آن را اینگونه تعبیر فرمود که مسلمانان به زودی به آرزوی دیرینهی خود خواهند رسید.([12])
پس از مدت کوتاهی حضرت در ماه ذیالقعده به مسلمانان دستور حرکت به سوی مکه را داد و از قبایل دیگری که در مدینه و اطراف آن زندگی میکردند و هنوز بر کفر خود پایدار بودند، خواست تا با آنها همراه شوند. این مسافرت روحانی علاوه بر مزایای معنوی، یک سلسله مصالح اجتماعی و سیاسی را هم در برداشت و موقعیت مسلمانان را در شبه جزیره بالا برد و باعث ترویج دین اسلام گردید. در واقع رسول گرامی اسلام(ص)با درخواست از سایر قبایل برای شرکت در مراسم عمره به آنان نشان داد که با این آیین مراسم حج و عمره مخالفتی ندارد و بدین ترتیب قبایل مشرک را از ترس و وحشتی که گرفتار آن بودند، رهانید. دیگر اینکه صحنههای حج عمره تبلیغ عظیمی از وحدت مسلمانان در مقابل مشرکان بود. همچنین احترام ماههای حرام را نگه داشته و به مسلمانان دستور فرمود که جز سلاح مسافر چیز دیگری همراه خود نیاورند.([13])
پیامبر اسلام1 جوانب موضوع را در نظر گرفت و با هزار و چهارصد نفر به نقل ابن هشام به راه افتاد. در ذوالحلیفه محرم شدند و هفتاد شتر برای قربانی به همراه خود بردند. در این حال گزارشگران پیامبر جلوتر از کاروان حرکت میکردند تا اگر در راه به دشمن برخورد کردند به پیامبر اطلاع دهند. در نزدیکی عُسفان([14]) مردی خزاعی که عضو دستگاه اطلاعاتی پیامبر(ص) بود، خبر آورد که قریش، خالدبن ولید را به همراه دویست اسب به مقابلهی با آنها فرستاده است و به لات و عزّی قسم یاد کردهاند که از ورود شما به مکه جلوگیری کنند. با شنیدن این خبر، پیامبر(ص) راهنمایی طلب فرمود تا آنان را از راهی دیگر به سوی مکه ببرد. مردی از قبیلهی اسلم راهنمایی کاروان را عهدهدار شد و آنان را تا منطقهای به نام حدیبیه برد. به امر خدا ناقهی پیامبر اکرم(ص) در آنجا زانو زد و رسول خدا(ص) فرمود: این ناقه به امر خدا از حرکت باز ایستاده است تا تکلیف ما روشن شود. همچنین خطاب به یاران خود فرمود:
اگر امروز قریش از من چیزی بخواهد که باعث تحکیم روابط شود، من آن را خواهم داد و راه مسالمت را پیش خواهم گرفت.([15])
پس از گفت و گوهای فراوان بین رسول خدا(ص) و نمایندگان قریش و برخی از اقدامات خردمندانهی حضرت، سرانجام معاهدهای بین قریش و مسلمانان امضا شد که براساس آن ده سال از جنگ با یکدیگر خودداری میکردند و اسیری از هم نمیگرفتند و هر کس بنابر علاقه و مصلحت خویش با پیامبر(ص) هم پیمان میشد.([16])
این صلح برای مسلمانان پیآمدهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی بسیاری داشت. که میتوان به موارد زیر اشاره کرد: الف. مسلمانان عملاً به فریب خوردگان مکه نشان دادند که آنها قصد کشتار ندارند و برای شهر مقدس مکه و خانهی خدا احترام فراوان قائلند. همین امر سبب جلب قلوب جمع بسیاری از مردم به سوی اسلام شد. ب. قریش برای اولین بار، اسلام و مسلمین را به رسمیت شناختند و این مطلب باعث تثبیت موقعیت مسلمانان در شبه جزیرهی عربستان شد. ج. بعد از صلح حدیبیه، مسلمانان به راحتی میتوانستند به همهجا رفت و آمد کنند و جان و مالشان محفوظ بماند و با مشرکان از نزدیک تماس داشته باشند؛تماسی که نتیجهاش شناخت بیشتر اسلام از سوی مشرکان بود. د. بعد از صلح حدیبیه راه برای نشر اسلام در سراسر جزیرهی عرب گشوده شد و آوازهی صلح طلبی پیامبر(ص)، اقوام مختلفی را که برداشت غلط از اسلام و شخص پیامبر(ص) داشتند به تجدید نظر وادار کرد و امکانات وسیعی از نظر تبلیغاتی به دست مسلمانان افتاد. همچنان که امام صادق(ع) فرمود: هیچ حادثهای در تاریخ رسالت پیامبر(ص) سودمندتر و با برکتتر از صلح حدیبیه نبود.([17]) ﻫ . صلح حدیبیه راه را برای گشودن خیبر و برچیدن غدهی سرطانی یهود که بالفعل و بالقوه خطر مهمی برای اسلام و مسلمین محسوب میشد هموار ساخت. ی. وحشت قریش از درگیری با سپاه هزار و چهارصد نفری پیامبر(ص) ـ که هیچ سلاح مهم جنگی با خود نداشتند ـ و پذیرفتن شرایط صلح، خود عامل مهمی برای تقویت روحیهی طرافداران اسلام و شکست مخالفان بود ـ که تا این اندازه از مسلمانان حساب بردندـ .([18])
از آن هنگام مشرکین نمیتوانستند مسلمین را به عنوان نیروی ضعیف و ناکارآمد حساب کنند و مجبور بودند که برای عدم نفوذ مسلمانان در بین آنها چارهی دیگری بیندیشند.
فتح مکه پایان قدرت سیاسی مشرکین
پس از گذشت بیست و دو ماه از پیمان حدیبیه با نقض عهدی که از سوی قریشیان صورت گرفت، رسول خدا(ص) مصمم شد تا کار مکه را یکسره کرده و به حاکمیت سیاسی شرک پایان دهد.
رسول خدا(ص) درصلح حدیبیه بسیاری از امتیازاتی را که قریشیان میخواستند و بر آن پافشاری میکردند به آنان داده بود این همه برای آن بود که از گمراهی بازآیند و امنیت به سراسر شبه جزیره باز گردد. اما با این کار معلوم شد که آنان برای صلح اهمیتی قایل نبودند. از جهت دیگر هیچ چیز به اندازهی نفوذ و سیطرهی رسول خدا(ص) بر مکّه و گشودن راه آن به سوی جهانیان آن مشرکان را زمینگیر نمیکرد. از این رو قریش تصمیم گرفت ابوسفیان را به مدینه بفرستد تا از اساس پیمان شکنیهای قریش را انکار کرده و با عذرخواهی پیمان حدیبیه را تجدید نماید. ابوسفیان که در راه مدینه و از مسافت دور بدیلبن ورقاء و یارانش را دیده بود از این که مبادا آنان پیش از او نزد پیامبر(ص) رفته باشند و قضیه را به گوش حضرت رسانده باشند، دچار ترس و وحشت شد. ولی بدیل دربارهی رفتنش نزد پیامبر(ص) به ابوسفیان جواب منفی داد. ابوسفیان به مدینه رفت تا پیامبر را ببیند ولی حضرت اجازهی دیدار به او را ندادند و او با ناامیدی تمام به مکه بازگشت و جریان را برای قریش بازگفت.([19])
سرانجام رسول خدا(ص) به همراه تعداد زیادی از اصحاب و لشکریان بدون اقدام نظامی وارد مکه شد و در بدو ورود به مسجد الحرام رفت و کعبه را طواف نمود و استلام حجر کرد. پس از آن کلید کعبه را به حضرت علی(ع) داد و آن حضرت در کعبه را گشود و تمام بتها و مجسمهها و نشانههای کفر را از آن خارج کرد؛ این در حالی بود که قریش در مسجد اجتماع کرده بودند و ذلت و خواری خود و عزت و سرافرازی مسلمین را با چشم خود مشاهده میکردند.([20])
گفته شده رسول خدا(ص) پس از پاکسازی کعبه در کنار خانه کعبه ایستاد و فرمود: مرا چگونه میشناسید! گفتند به بزرگواری و حلم فرمود: امروز آن چیزی را به شما میگویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت: لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم([21]) که متن آیهی قرآن است. و این همان عفو عمومی حضرت برای مشرکان مکه بود.
پیامبر رحمت و مهربانی همهی آزارها و اذیتهای مشرکان مکه را نادیده گرفت و همه را به جز چند نفر بخشید و در مدتی که در مکه حضور داشتند با مردم بیعت نمود.([22])
فتح مکه برای مسلمین یک موفقیت بسیار عظیم بود چون اهمیت آن تنها از جنبه نظامی نبود. بلکه اهمیت معنوی و سیاسی آن بیشتر بود، چرا که مکه امالقرای عرب و مرکز عربستان بود و قسمتهای دیگر تابع مکه بودند و بعد از قضیه عام الفیل و ابرهه یک اهمیت ویژهای پیدا کرده بود. پس از آن، این فکر برای همهی مردم عرب پیدا شده بود که این سرزمین تحت حفظ و حراست خداوند است و هیچ جباری بر این شهر مسلط نخواهد شد. وقتی پیامبر اکرم(ص) به آن سهولت مکه را فتح کرد او را بر حق دانستند. در این حال در مکه یک جامعه دوگانه به وجود آمده بود که نیمی مسلمان و نیمی مشرک بودند و پیامبر(ص) خود، حاکمی برای مکه انتخاب کرد تا مسلمین و مشرکین تحت حکومت اسلامی زندگی کنند.([23])
پینوشت:
[1]. سروی المازندرانی، محمدبن علیبن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص182 وهاشمی البصری، محمدبن سعدبن منیع، طبقات الکبری، ج 1، ص 175.
[2]. ابن هشام، سیره، ج 2، ص 142 ـ 138.
[3]. ابن هشام، سیره، ج 2، ص 153 ـ 151 و شیخ طوسی، امالی، ص 587 .
[4]. عبدالمجید معادیخواه، تاریخ اسلام عرصه دگراندیشی و گفت و گو، ص 185.
[5] . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 435 ـ 432.
[6] . ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 2، ص 273 تا 279 و صالحی الشامی و محمدبن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 382 و محمد حمیدالله، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمّد(ص) و اسناد صدر اسلام، ص 65 و علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 263 ـ 241.
[7]. ابن علی الفضلبن الحسن طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 157 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 19، ص 110و علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 260.
[8] . مصطفی صادقی، پیامبر و یهود حجاز، ص 72.
[9]. همان، ص 75.
[10]. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 262 ـ 260.
[11]. واقدی، مغازی، ج 2، ص 1046، علیبن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 305.
[12]. همان، ص 572 و 573 .
[13]. سیرهی ابن اسحاق، ج 3، ص 322 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 203.
[14]. منطقهای در نزدیکی مکه است دو منزلی مکه، معجم البلدان.
[15]. ابن هشام، سیره، ج 3، ص 324 و محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 270.
[16]. یعقوبی، ج 2، ص 54 ، 3 سال و تفسیر قمی، ج 2، ص 314، ده سال.
[17]. اصول کافی، ج 8 ، ص 327 و اعلام الوری، ص 98 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 204.
[18]. سیدعلی میرشریفی، فریادی به بلندای تاریخ، ص 79 ـ 77.
[19]. شیخ مفید، ارشاد، ج 1، ص 132 و 133 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 217 و 218.
[20]. مغازی واقدی، ج 2، ص 832 و شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 238.
[21]. یوسف 12 : 92.
[22]. ابن اسحاق، سیره، ج 4، ص 54 و 55 و یعقوبی، ج 1 ، ص 60 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 226.
[23]. سعید روحانی، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، ج 1، ص 125.
پس از پیمان عقبهی دوم پیامبر اکرم به این نتیجه رسیدند که از آن پس حضورشان در مکه صلاح نمیباشد زیرا مشرکان آزار و اذیت و شکنجهی مسلمین را به شدّت دنبال میکردند و میبایست به دنبال اجرای فرمان الهی به سوی مدینه حرکت میکردند، از اینرو به مسلمانان فرمودند: خداوند سرزمینی را برای شما در نظر گرفته است تا در آن با برادری و آرامش زندگی کنید. بدین ترتیب مسلمانان به مدینه، هجرت کردند و فقط حضرت علی و ابوبکر در خدمت پیامبر و در مکه باقی ماندند.([1])
تأسیس مسجد به عنوان پایگاه حکومت اسلامی
پس از ورود حضرت رسول به مدینه و قدم نهادن به خانهی ابوایوب انصاری اجرای مهمترین اقدامات برای اقامت در موقعیت جدید آغاز گردید.
بنای اولین پایگاه حکومت اسلامی از بدو ورود به مدینه مورد نظر حضرت رسول خدا(ص) بود و از همینرو در اولین لحظات استقرار از مسلمانان خواسته شد تا مسجدی را در محل خوابیدن شتر بسازند.([2])
در واقع پیامبر اکرم(ص) قصد ایجاد مرکزی را داشتند که در آن محل عموم اعضای حزب اسلام یک روز معین در هفته گرد هم آیند و در مورد مصالح اسلام و مسلمین به شور و مشورت بپردازند. با احداث مسجد مسلمانان فرصت پیدا کردند تا ارتباط خود را با یکدیگر افزایش دهند، و در صفوف به هم فشرده نماز را برپا نمایند و قدرت و عظمت خود را در برابر مشرکین به نمایش بگذارند.
مسجد به عنوان مرکز تمام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و نظامی و ... بود. هرگاه عهد و پیمان بسته میشد؛ و یا اینکه پیامبر تصمیم به مصالحه با گروهی میگرفتند این امر در مسجد اعلام میشد و همگان از آن اطلاع مییافتند. گاهی اوقات دستورات خاصی در مورد برخی امور صادر میشد و یا شرایط خاصی برای آن تعیین میگردید که این همه در مسجد انجام و اعلام میشد. در واقع پایگاه اطلاعرسانی خوبی برای مسلمین به حساب میآمد. کسانی که قصد صحبت کردن با پیامبر(ص) را داشتند، میتوانستند داخل مسجد شوند و نظرات و پیشنهادات خود را ارایه دهند و با پیامبر(ص) مشاوره نمایند و حضرت پاسخگوی آنان بودند.
پیماننامهی عمومی و تشکیل حکومت
گام بلند دیگری که در تاریخ اسلام و سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) ثبت گردید، پیمانی است که در آن مرز روابط سازنده و مسالمت آمیز روشن شده است و زمینههای تیرگی روابط و فلسفه جنگ و ستیز نیز در آن بیان گردیده است.([3])
با اندیشه در این پیمان تاریخی به روشنی میتوان دریافت که چگونه در فرهنگ بعثت، انسانها مورد احترامند. هر قبیله، جایگاه بایستهی خود را مییابد و به آزادی انسانها توجه میشود و برای زورگویی و تحمیل جایی نیست. در این پیمان نه تنها حقوق مهاجران قریش و تیرههای اوس و خزرج مورد تأکید است، بلکه برای یهودیان در هر قبیله نیز این امکان فراهم آمده که در کنار امت اسلامی زندگی کنند.([4])
در واقع میتوان گفت که تمرکز مسلمانان در مدینه فصل جدیدی در زندگی رسول گرامی اسلام بود. حضرت قبل از ورود به مدینه درصدد جلب قلوب و تبلیغ آیین اسلام بود، ولی از هنگام ورود به مدینه بسان سیاستمداری الهی و کارآزموده، موجودیت خود و مسلمانان را حفظ کرده و نگذارند دشمنان داخلی و خارجی آسیبی برسانند و از راه نفوذ در میان مسلمانان نقشههای خود را عملی سازند.
سه مشکل بزرگ در مدینه نمود و بروز پیدا کرد:
اول خطر قریش و عموم بتپرستان شبه جزیرهی عربستان، دوم یهودیان یثرب که در داخل و خارج شهر زندگی میکردند و ثروت و امکانات زیادی داشتند و سوم اختلافی که میان هواداران پیامبر و اوس و خزرج وجود داشت و سابقهی جنگهای طولانی این دو قبیلهی بزرگ کار را سختتر میکرد. اوسیان و خزرجیان بیشترین جمعیت انصار را تشکیل میدادند، صد و بیست سال با هم در نبرد بودند و دشمنان خونی هم به شمار میرفتند. وجود این اختلافات و خطرات، ادامه حیات دینی و سیاسی را غیر ممکن مینمود؛ ولی پیامبر گرامی اسلام تمامی این مشکلات را به صورتی بسیار خردمندانه از میان برداشت و وحدت سیاسی و معنوی مسلمانان را حفظ کرد. عقد اخوت، پیمان نامهی عمومی و خصوصی با یهود و دفاع نظامی از جمله تدابیر رسول گرامی در مقابل مشکلات یاد شده بود.
تشکیل حکومت
حضور قبایل و طوایف متعدد که بنا بر سنتهای جاهلی خود در مدینه زندگی میکردند، سبب اصلی نزاع و اختلاف بود. افزون بر آن، قبایل یهودی بر سر مسایل قبیلهای، تعارض تازهای با مسلمانها پیدا کرده بودند که این خود زمینههای اختلاف و تعارض را گسترده مینمود. و از آنجا که حضرت محمّد(ص) قصد تشکیل دولت را داشت، میبایست اختلافات را از بین میبرد. در برخی مواضع باید اختلافات از اساس محو میگردید و در مواردی نیز میبایست براساس مصالح سیاسی و یا سیاستهای اصولی که اسلام در ارتباط با ادیان دیگر مطرح میکرد حل و فصل میشد. در این راستا یهود و پس از آن مشرکان مسلمان نشدهی مدینه و پس از آن مسیحیان نجران قرار داشتند. تشکیل دولتی قدرتمند که بتواند برتری خود را در چنین محیطی متشتّت و پراکنده حفظ کند؛ مشروط به ایجاد انسجام در میان مردم آن بود.([5])
به همین منظور پیامبر اکرم(ص) قراردادی را میان انصار، مهاجران و یهودیان امضا فرمود که به پیمان عمومی و موادعهی یهود معروف شده است.
متن این پیمان را ابن هشام از ابن اسحاق روایت کرده که به بخشهایی از آن اشاره میشود:
این نوشتهای است از محمّد(ص) پیامبر، بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شدند و به همراهشان جهاد کردند. آنان ملتی واحد را تشکیل میدهند، مهاجران در پرداخت دیه و فدیه بر آداب پیش از اسلام باقیاند، هر یهودی از ما پیروی کند، یاری میشود و با دیگر مسلمانان مساوی است و بر او ستم نمیشود و دشمنش یاری نمیگردد... بنی عوف، بنی ساعده، بنی جشم، بنی نجار، بنی عمروبن عوف، بنی نبیت و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقیاند. یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینهی جنگی را میپردازد، یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملتند، یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را. اما هر که ستم کند خود و خانوادهاش را به هلاکت خواهد انداخت، برای یهودیان بنی نجار و بنی حارث و بنی ساعده و بنی جشم و بنی اوس و بنی ثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنی عوف ثابت است، نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمّد(ص) از این مجموعه بیرون نرود، از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد، هرکه دیگری را ترور کند، خود و خانوادهاش را در معرض ترور قرار داده است مگر اینکه به او ستم شده باشد.
یهودیان و مسلمانان هزینهی جنگ را به سهم خود میپردازند... به قریش و دوستان آنها پناه داده نمیشود، اگر کسی به مدینه حمله کرد، همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی آنها هم از این حقوق برخوردارند.([6])
پیمان نامه خصوصی با یهود
پس از آنکه رسول گرامی اسلام(ص) میان مردم مدینه پیمان عمومی برقرار فرمود؛ به طور خاص با سه قبیلهی بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع پیمان دیگری را امضا کرد. مرحوم طبرسی در اعلام الوری از علیبن ابراهیم نقل کرده است که یهود بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نزد پیامبر آمده و گفتند:
مردم را به چه چیز میخوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و رسالت خود میخوانم... من کسی هستم که نامم را در تورات مییابید و علمایتان گفتهاند که از مکه ظهور میکنم و به این حرّه یثرب کوچ مینمایم. یهودیان گفتند: آنچه را گفتی شنیدهایم و اکنون آمدهایم با تو صلحی کنیم که به سود و زیان تو نباشیم و کسی را علیه تو یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم و توهم متعرض ما و دوستان ما نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا میانجامد؟! پیامبر(ص) پذیرفت و میان آنها قراردادی نوشته شد که یهود نباید علیه پیامبر(ص) و یارانش به زبان و دست و اسلحه و مرکب و نه در پنهان و نه در آشکارا و نه در شب و نه در روز اقدامی انجام دهند، و خداوند بر این پیمان گواه است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد؛ رسول خدا(ص) میتواند خون ایشان را بریزد و زنان و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را به غنیمت بگیرد. آنگاه برای هر قبیلهای از یهودیان نسخهای جداگانه تنظیم شد و به مسؤول پیمان هر قبیله داده شد.([7])
این قرارداد نسبت به آنچه که به عنوان پیمان عمومی شهرت یافته از صراحت و انسجام بیشتری برخوردار است، زیرا طرفهای قرارداد در آن به خوبی روشن است و پیداست که در یک زمان برای هر سه قبیله نوشته شده است.([8])
در مورد این پیمان چند نکته قابل ذکر است:
الف. با اینکه دربارهی انعقاد پیمان عمومی تردیدهایی وجود دارد، اما شواهدی در دست است که براساس آن، پیمان با قبایل یهود را نمیتوان دیرتر از ماههای اول هجرت دانست. زیرا در گزارش این پیمان آمده است: یهودیان نزد پیامبر آمده و از دعوتش پرسیدند از این مطلب پیداست که این اولین برخورد یهود با رسول خدا(ص) بوده که چنین سؤالی را مطرح کردهاند. دیگر آنکه مخیریق که طرف قرارداد بنی قینقاع است وقتی که پیماننامه را گرفت و نزد قوم خود برگشت، به آنان گفت: بیایید به محمّد(ص) ایمان بیاوریم.
ب. نکتهی مهم دیگر این که یهودیان مفاد این پیمان را زیر پا گذاشتند و عهد خود با رسول خدا(ص) را نادیده گرفتند. آنان متعهد شده بودندکه به این اقدامات نزدیک نشوند: 1. همکاری علیه پیامبر(ص)، 2. همکاری علیه یاران پیامبر(ص) یعنی مسلمانان، 3. اقدام تبلیغاتی، 4. اقدام فیزیکی و مسلحانه، 5 . پشتیبانی تدارکاتی دشمن. با وجود همه این قیود و تأکیدها باز هم این قوم لجوج تمام تعهداتشان را زیر پا گذاشته و سر ناسازگاری با پیامبر(ص) را بنا نهادند.
ج. از سوی رسول خدا(ص) برای هر یک از سه قبیله نسخهای نوشته شد تا نزد بزرگانشان محفوظ بماند. بزرگ قبیله، مسؤول پیماننامه و طرف قرارداد با رسول خدا(ص) به شمار میآمد و تصمیم گیری دربارهی پایبندی یا نقض قرارداد بر عهدهی او بود. امضای پیمان بین پیامبر(ص) و یهود ـ با مفادی که ذکر شد ـ و پیمان شکنی یهود، اتمام حجتی بود برای مقابله با توطئهها و کارشکنیهای یهودیان مدینه و جلوگیری از اعتراضات بیجای غیر مسلمانان، و این از تدابیر مهم رسول خدا(ص) به شمار میرود.
د. نکتهی آخر این است که بین مواد این قرارداد با پیمان عمومی تناقض وجود دارد. گاه گفته میشود که وقتی رسول خدا(ص) به مدینه آمد، با یهود پیمان بست که به سود و زیان او جنگ نکنند و گاه میگویند در پیمان آمده که اگر جنگی روی دهد یهود نیز به یاری مسلمانان بروند. بار دیگر گفته میشود که رسول خدا(ص) هرگروه از یهودیان را به هم پیمانان خود ملحق کرده است. همچنان که گفته میشود پیامبر(ص) به سود و زیان آنها شرایطی مقرر فرمود. در این میان پیداست این دو قرارداد با هم خلط شدهاند، چون قسمت دوم و سوم کلام مورخان مربوط به پیمان عمومی است که یهودیان اوس و خزرج به دوستان هم پیمان خود ملحق شدند و متعهد گردیدند که در دفاع از مدینه همراه مسلمانان بجنگند، اما قسمت اول و چهارم سخن مربوط به پیمان سه قبیلهی یهودی غیر از اوس و خزرج است که قرار شد در جنگها به سود و زیان پیامبر(ص) وارد نشوند و مقصود از شرایط همان تعهدات طرفین برای عدم تعرض به یکدیگر است که در این قرارداد آمده است.([9])
عملکرد سیاسی رسول خدا در مقابل منافقان
علاوه بر مهاجرین و انصار که در مدینه زندگی میکردند، نیروی سومی در مدینه شکل گرفت که منافقان بودند. شکلگیری آنها میتوان از پیآمدهای هجرت به مدینه و تشکیل حکومت برشمرد. شمار فراوانی از آیههای قرآن با صراحت گویای این واقعیت است که گروه نیرومندی در عصر بعثت و پس از هجرت حضور داشتند که با مسلمانان در اظهار ایمان هم زبان بودند، بیآنکه با آنان کمترین همدلی داشته باشند.
تاریخ از عبداللهبن ابیّ به عنوان پایهگذار نفاق در مدینه یاد میکند. او پیش از هجرت در چنان جایگاهی بود که با رؤیای شیرین حکومت یثرب میزیست، ولی با تحول ژرفی که در آن شهر پدید آمد رؤیای شیرین او تبدیل به خوابی آشفته شد و مجبور به پذیرش اسلام گردید. عبداللهبن ابیّ به عنوان محوری برای منافقان مدینه درآمد که بخش اعظم آن یهودیان بودند. چهرههایی چون جدّبن قیس، معتببن قشیر، ثعلبةبن خاطب و نبتلبن حرث، در شکلگیری جریان نفاق نقش مؤثری داشتند.([10])
آنچه در اینجا به عنوان نکتهای آموزنده از سیرهی رسول خدا ما را به اندیشه و تأمل فرا میخواند، واکنش آن حضرت در برابر جوسازیها و تهاجم تبلیغاتی دشمن است و آنچه راه را بر جوسازان و متهاجمان سد میکند، تصحیح اصولی بینشها و مصونیت بخشی به کسانی است که مورد تهاجم واقع شدهاند.
منافقان مدینه به سردمداری عبداللهبن ابیّ، رابطه تنگاتنگی با بزرگان یهود داشتند چرا که آنان نیز پیش از ظهور اسلام در مدینه، رهبران مذهبی یهودیان بودند و حال با پذیرفتن اسلام خود را در صف پیروان پیامبر(ص) جا زنند و شرط هماهنگی دل و زبان آنان نیز ـ در پذیرش اسلام و رهبری رسول خدا ـ دل کندن از ریاست بود.
پیامبر اکرم(ص) با منافقان مدارا میکرد و طی نامههایی از آنان میخواست که دست از اعمال منافقانه خود بردارند، ولی آنها سخن پیامبر(ص) را جدی نمیگرفتند. و به نامهها و دستوراتی که از سوی شخص اول حکومت به آنها ابلاغ میشد اعتنا نمیکردند و با زیرکی از زیر آن شانه خالی میکردند و وقتی که به اشتباه خود پی میبردند، اظهار پشیمانی کرده و از رسول خدا(ص) عذرخواهی مینمودند، ولی باز هم به نافرمانی خود ادامه میدادند. اوج فعالیت منافقان در مدینه، ساختن مسجدی در نزدیکی مسجد قبا به نام مسجد ضرار بود. داستان از این قرار بود که گروهی از منافقان نزد پیامبر(ص) آمدند و از پیامبر(ص) اجازهی ساخت مسجد نمودند تا افراد ناتوان و بیمار که نمیتوانند به مسجد قبا بروند در آنجا نماز بخوانند. پیامبر که در آن هنگام عازم جنگ تبوک بود، به آنان اجازهی ساخت مسجد را صادر فرمود. البته شایان ذکر است که منافقان از شرکت در جنگ تبوک سرباز زدند و در مدینه به فکر توطئهای جدید بودند. هنگام بازگشت رسول خدا از جنگ، منافقان از حضرت خواستند که در آن مسجد نمازگزارد. در این هنگام پیک وحی خدا نازل شد و آیات 107 تا 110 سوره توبه را بر پیامبر خواند و پرده از توطئه منافقان برداشت. پیامبر هم دستور دادند که مسجد را خراب کنند و بسوزانند و جای آن را محل دفن زبالههای مردم قرار دهند.([11])
صلح حدیبیه
سال ششم هجری با تمام حوادث تلخ و شیرین رو به پایان بود که ناگهان پیامبر گرامی در رؤیایی شیرین مسلمانان را مشغول انجام مراسم حج در مسجد الحرام دیدند. پیامبر(ص) خواب خود را برای یارانش تعریف کرد و آن را اینگونه تعبیر فرمود که مسلمانان به زودی به آرزوی دیرینهی خود خواهند رسید.([12])
پس از مدت کوتاهی حضرت در ماه ذیالقعده به مسلمانان دستور حرکت به سوی مکه را داد و از قبایل دیگری که در مدینه و اطراف آن زندگی میکردند و هنوز بر کفر خود پایدار بودند، خواست تا با آنها همراه شوند. این مسافرت روحانی علاوه بر مزایای معنوی، یک سلسله مصالح اجتماعی و سیاسی را هم در برداشت و موقعیت مسلمانان را در شبه جزیره بالا برد و باعث ترویج دین اسلام گردید. در واقع رسول گرامی اسلام(ص)با درخواست از سایر قبایل برای شرکت در مراسم عمره به آنان نشان داد که با این آیین مراسم حج و عمره مخالفتی ندارد و بدین ترتیب قبایل مشرک را از ترس و وحشتی که گرفتار آن بودند، رهانید. دیگر اینکه صحنههای حج عمره تبلیغ عظیمی از وحدت مسلمانان در مقابل مشرکان بود. همچنین احترام ماههای حرام را نگه داشته و به مسلمانان دستور فرمود که جز سلاح مسافر چیز دیگری همراه خود نیاورند.([13])
پیامبر اسلام1 جوانب موضوع را در نظر گرفت و با هزار و چهارصد نفر به نقل ابن هشام به راه افتاد. در ذوالحلیفه محرم شدند و هفتاد شتر برای قربانی به همراه خود بردند. در این حال گزارشگران پیامبر جلوتر از کاروان حرکت میکردند تا اگر در راه به دشمن برخورد کردند به پیامبر اطلاع دهند. در نزدیکی عُسفان([14]) مردی خزاعی که عضو دستگاه اطلاعاتی پیامبر(ص) بود، خبر آورد که قریش، خالدبن ولید را به همراه دویست اسب به مقابلهی با آنها فرستاده است و به لات و عزّی قسم یاد کردهاند که از ورود شما به مکه جلوگیری کنند. با شنیدن این خبر، پیامبر(ص) راهنمایی طلب فرمود تا آنان را از راهی دیگر به سوی مکه ببرد. مردی از قبیلهی اسلم راهنمایی کاروان را عهدهدار شد و آنان را تا منطقهای به نام حدیبیه برد. به امر خدا ناقهی پیامبر اکرم(ص) در آنجا زانو زد و رسول خدا(ص) فرمود: این ناقه به امر خدا از حرکت باز ایستاده است تا تکلیف ما روشن شود. همچنین خطاب به یاران خود فرمود:
اگر امروز قریش از من چیزی بخواهد که باعث تحکیم روابط شود، من آن را خواهم داد و راه مسالمت را پیش خواهم گرفت.([15])
پس از گفت و گوهای فراوان بین رسول خدا(ص) و نمایندگان قریش و برخی از اقدامات خردمندانهی حضرت، سرانجام معاهدهای بین قریش و مسلمانان امضا شد که براساس آن ده سال از جنگ با یکدیگر خودداری میکردند و اسیری از هم نمیگرفتند و هر کس بنابر علاقه و مصلحت خویش با پیامبر(ص) هم پیمان میشد.([16])
این صلح برای مسلمانان پیآمدهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی بسیاری داشت. که میتوان به موارد زیر اشاره کرد: الف. مسلمانان عملاً به فریب خوردگان مکه نشان دادند که آنها قصد کشتار ندارند و برای شهر مقدس مکه و خانهی خدا احترام فراوان قائلند. همین امر سبب جلب قلوب جمع بسیاری از مردم به سوی اسلام شد. ب. قریش برای اولین بار، اسلام و مسلمین را به رسمیت شناختند و این مطلب باعث تثبیت موقعیت مسلمانان در شبه جزیرهی عربستان شد. ج. بعد از صلح حدیبیه، مسلمانان به راحتی میتوانستند به همهجا رفت و آمد کنند و جان و مالشان محفوظ بماند و با مشرکان از نزدیک تماس داشته باشند؛تماسی که نتیجهاش شناخت بیشتر اسلام از سوی مشرکان بود. د. بعد از صلح حدیبیه راه برای نشر اسلام در سراسر جزیرهی عرب گشوده شد و آوازهی صلح طلبی پیامبر(ص)، اقوام مختلفی را که برداشت غلط از اسلام و شخص پیامبر(ص) داشتند به تجدید نظر وادار کرد و امکانات وسیعی از نظر تبلیغاتی به دست مسلمانان افتاد. همچنان که امام صادق(ع) فرمود: هیچ حادثهای در تاریخ رسالت پیامبر(ص) سودمندتر و با برکتتر از صلح حدیبیه نبود.([17]) ﻫ . صلح حدیبیه راه را برای گشودن خیبر و برچیدن غدهی سرطانی یهود که بالفعل و بالقوه خطر مهمی برای اسلام و مسلمین محسوب میشد هموار ساخت. ی. وحشت قریش از درگیری با سپاه هزار و چهارصد نفری پیامبر(ص) ـ که هیچ سلاح مهم جنگی با خود نداشتند ـ و پذیرفتن شرایط صلح، خود عامل مهمی برای تقویت روحیهی طرافداران اسلام و شکست مخالفان بود ـ که تا این اندازه از مسلمانان حساب بردندـ .([18])
از آن هنگام مشرکین نمیتوانستند مسلمین را به عنوان نیروی ضعیف و ناکارآمد حساب کنند و مجبور بودند که برای عدم نفوذ مسلمانان در بین آنها چارهی دیگری بیندیشند.
فتح مکه پایان قدرت سیاسی مشرکین
پس از گذشت بیست و دو ماه از پیمان حدیبیه با نقض عهدی که از سوی قریشیان صورت گرفت، رسول خدا(ص) مصمم شد تا کار مکه را یکسره کرده و به حاکمیت سیاسی شرک پایان دهد.
رسول خدا(ص) درصلح حدیبیه بسیاری از امتیازاتی را که قریشیان میخواستند و بر آن پافشاری میکردند به آنان داده بود این همه برای آن بود که از گمراهی بازآیند و امنیت به سراسر شبه جزیره باز گردد. اما با این کار معلوم شد که آنان برای صلح اهمیتی قایل نبودند. از جهت دیگر هیچ چیز به اندازهی نفوذ و سیطرهی رسول خدا(ص) بر مکّه و گشودن راه آن به سوی جهانیان آن مشرکان را زمینگیر نمیکرد. از این رو قریش تصمیم گرفت ابوسفیان را به مدینه بفرستد تا از اساس پیمان شکنیهای قریش را انکار کرده و با عذرخواهی پیمان حدیبیه را تجدید نماید. ابوسفیان که در راه مدینه و از مسافت دور بدیلبن ورقاء و یارانش را دیده بود از این که مبادا آنان پیش از او نزد پیامبر(ص) رفته باشند و قضیه را به گوش حضرت رسانده باشند، دچار ترس و وحشت شد. ولی بدیل دربارهی رفتنش نزد پیامبر(ص) به ابوسفیان جواب منفی داد. ابوسفیان به مدینه رفت تا پیامبر را ببیند ولی حضرت اجازهی دیدار به او را ندادند و او با ناامیدی تمام به مکه بازگشت و جریان را برای قریش بازگفت.([19])
سرانجام رسول خدا(ص) به همراه تعداد زیادی از اصحاب و لشکریان بدون اقدام نظامی وارد مکه شد و در بدو ورود به مسجد الحرام رفت و کعبه را طواف نمود و استلام حجر کرد. پس از آن کلید کعبه را به حضرت علی(ع) داد و آن حضرت در کعبه را گشود و تمام بتها و مجسمهها و نشانههای کفر را از آن خارج کرد؛ این در حالی بود که قریش در مسجد اجتماع کرده بودند و ذلت و خواری خود و عزت و سرافرازی مسلمین را با چشم خود مشاهده میکردند.([20])
گفته شده رسول خدا(ص) پس از پاکسازی کعبه در کنار خانه کعبه ایستاد و فرمود: مرا چگونه میشناسید! گفتند به بزرگواری و حلم فرمود: امروز آن چیزی را به شما میگویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت: لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم([21]) که متن آیهی قرآن است. و این همان عفو عمومی حضرت برای مشرکان مکه بود.
پیامبر رحمت و مهربانی همهی آزارها و اذیتهای مشرکان مکه را نادیده گرفت و همه را به جز چند نفر بخشید و در مدتی که در مکه حضور داشتند با مردم بیعت نمود.([22])
فتح مکه برای مسلمین یک موفقیت بسیار عظیم بود چون اهمیت آن تنها از جنبه نظامی نبود. بلکه اهمیت معنوی و سیاسی آن بیشتر بود، چرا که مکه امالقرای عرب و مرکز عربستان بود و قسمتهای دیگر تابع مکه بودند و بعد از قضیه عام الفیل و ابرهه یک اهمیت ویژهای پیدا کرده بود. پس از آن، این فکر برای همهی مردم عرب پیدا شده بود که این سرزمین تحت حفظ و حراست خداوند است و هیچ جباری بر این شهر مسلط نخواهد شد. وقتی پیامبر اکرم(ص) به آن سهولت مکه را فتح کرد او را بر حق دانستند. در این حال در مکه یک جامعه دوگانه به وجود آمده بود که نیمی مسلمان و نیمی مشرک بودند و پیامبر(ص) خود، حاکمی برای مکه انتخاب کرد تا مسلمین و مشرکین تحت حکومت اسلامی زندگی کنند.([23])
پینوشت:
[1]. سروی المازندرانی، محمدبن علیبن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص182 وهاشمی البصری، محمدبن سعدبن منیع، طبقات الکبری، ج 1، ص 175.
[2]. ابن هشام، سیره، ج 2، ص 142 ـ 138.
[3]. ابن هشام، سیره، ج 2، ص 153 ـ 151 و شیخ طوسی، امالی، ص 587 .
[4]. عبدالمجید معادیخواه، تاریخ اسلام عرصه دگراندیشی و گفت و گو، ص 185.
[5] . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 435 ـ 432.
[6] . ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 2، ص 273 تا 279 و صالحی الشامی و محمدبن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 382 و محمد حمیدالله، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمّد(ص) و اسناد صدر اسلام، ص 65 و علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 263 ـ 241.
[7]. ابن علی الفضلبن الحسن طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 157 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 19، ص 110و علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 260.
[8] . مصطفی صادقی، پیامبر و یهود حجاز، ص 72.
[9]. همان، ص 75.
[10]. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 262 ـ 260.
[11]. واقدی، مغازی، ج 2، ص 1046، علیبن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 305.
[12]. همان، ص 572 و 573 .
[13]. سیرهی ابن اسحاق، ج 3، ص 322 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 203.
[14]. منطقهای در نزدیکی مکه است دو منزلی مکه، معجم البلدان.
[15]. ابن هشام، سیره، ج 3، ص 324 و محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 270.
[16]. یعقوبی، ج 2، ص 54 ، 3 سال و تفسیر قمی، ج 2، ص 314، ده سال.
[17]. اصول کافی، ج 8 ، ص 327 و اعلام الوری، ص 98 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 204.
[18]. سیدعلی میرشریفی، فریادی به بلندای تاریخ، ص 79 ـ 77.
[19]. شیخ مفید، ارشاد، ج 1، ص 132 و 133 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 217 و 218.
[20]. مغازی واقدی، ج 2، ص 832 و شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 238.
[21]. یوسف 12 : 92.
[22]. ابن اسحاق، سیره، ج 4، ص 54 و 55 و یعقوبی، ج 1 ، ص 60 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 226.
[23]. سعید روحانی، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، ج 1، ص 125.