آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

از مهمترین مراحل زندگی پیامبر می­توان به دوره­ی پس از هجرت به مدینه اشاره کرد. ایّام بسیار سختی که رسول گرامی اسلام و یاران ایشان در نهایت صلابت، سختی­های آن را به جان خریدند و با رها کردن خانه و کاشانه از شهر و دیار خود به سرزمین ناآشنا و پر حادثه هجرت نمودند. می­توان گفت: هجرت پیامبر 9و یاران حضرت به مدینه طلیعه­ی زندگی و تاریخ جدید اسلام بود، زیرا با فراهم شدن زمینه­های جدید، پیامبر 9توانست در نشر عقاید الهی خود جهانی شدن رسالت و دعوت را تحقق بخشد. و به جاودانه شدن دین اسلام که از ویژگی­های این دین است، کمک نماید.
پس از پیمان عقبه­ی دوم پیامبر اکرم به این نتیجه رسیدند که از آن پس حضورشان در مکه صلاح نمی­باشد زیرا مشرکان آزار و اذیت و شکنجه­ی مسلمین را به شدّت دنبال می­کردند و می­بایست به دنبال اجرای فرمان الهی به سوی مدینه حرکت می­کردند، از این­رو به مسلمانان فرمودند: خداوند سرزمینی را برای شما در نظر گرفته است تا در آن با برادری و آرامش زندگی کنید. بدین ترتیب مسلمانان به مدینه، هجرت کردند و فقط حضرت علی و ابوبکر در خدمت پیامبر و در مکه باقی ماندند.([1])
تأسیس مسجد به عنوان پایگاه حکومت اسلامی
پس از ورود حضرت رسول به مدینه و قدم نهادن به خانه­ی ابوایوب انصاری اجرای مهم­ترین اقدامات برای اقامت در موقعیت جدید آغاز گردید.
بنای اولین پایگاه حکومت اسلامی از بدو ورود به مدینه مورد نظر حضرت رسول خدا(ص) بود و از همین­رو در اولین لحظات استقرار از مسلمانان خواسته شد تا مسجدی را در محل خوابیدن شتر بسازند.([2])
در واقع پیامبر اکرم(ص) قصد ایجاد مرکزی را داشتند که در آن محل عموم اعضای حزب اسلام یک روز معین در هفته گرد هم آیند و در مورد مصالح اسلام و مسلمین به شور و مشورت بپردازند. با احداث مسجد مسلمانان فرصت پیدا کردند تا ارتباط خود را با یکدیگر افزایش دهند، و در صفوف به هم فشرده نماز را برپا نمایند و قدرت و عظمت خود را در برابر مشرکین به نمایش بگذارند.
مسجد به عنوان مرکز تمام فعالیت­های سیاسی و اجتماعی و نظامی و ... بود. هرگاه عهد و پیمان بسته می­شد؛ و یا این­که پیامبر تصمیم به مصالحه با گروهی می­گرفتند این امر در مسجد اعلام می­شد و همگان از آن اطلاع می­یافتند. گاهی اوقات دستورات خاصی در مورد برخی امور صادر می­شد و یا شرایط خاصی برای آن تعیین می­گردید که این همه در مسجد انجام و اعلام می­شد. در واقع پایگاه اطلاع­رسانی خوبی برای مسلمین به حساب می­آمد. کسانی که قصد صحبت کردن با پیامبر(ص) را داشتند، می­توانستند داخل مسجد شوند و نظرات و پیشنهادات خود را ارایه دهند و با پیامبر(ص) مشاوره نمایند و حضرت پاسخگوی آنان بودند.
پیمان­نامه­ی عمومی و تشکیل حکومت
گام بلند دیگری که در تاریخ اسلام و سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) ثبت گردید، پیمانی است که در آن مرز روابط سازنده و مسالمت آمیز روشن شده است و زمینه­های تیرگی روابط و فلسفه جنگ و ستیز نیز در آن بیان گردیده است.([3])
با اندیشه در این پیمان تاریخی به روشنی می­توان دریافت که چگونه در فرهنگ بعثت، انسان­ها مورد احترامند. هر قبیله، جایگاه بایسته­ی خود را می­یابد و به آزادی انسان­ها توجه می­شود و برای زورگویی و تحمیل جایی نیست. در این پیمان نه تنها حقوق مهاجران قریش و تیره­های اوس و خزرج مورد تأکید است، بلکه برای یهودیان در هر قبیله نیز این امکان فراهم آمده که در کنار امت اسلامی زندگی کنند.([4])
در واقع می­توان گفت که تمرکز مسلمانان در مدینه فصل جدیدی در زندگی رسول گرامی اسلام بود. حضرت قبل از ورود به مدینه درصدد جلب قلوب و تبلیغ آیین اسلام بود، ولی از هنگام ورود به مدینه بسان سیاستمداری الهی و کارآزموده، موجودیت خود و مسلمانان را حفظ کرده و نگذارند دشمنان داخلی و خارجی آسیبی برسانند و از راه نفوذ در میان مسلمانان نقشه­های خود را عملی سازند.
سه مشکل بزرگ در مدینه نمود و بروز پیدا کرد:
اول خطر قریش و عموم بت­پرستان شبه جزیره­ی عربستان، دوم یهودیان یثرب که در داخل و خارج شهر زندگی می­کردند و ثروت و امکانات زیادی داشتند و سوم اختلافی که میان هواداران پیامبر و اوس و خزرج وجود داشت و سابقه­ی جنگ­های طولانی این دو قبیله­ی بزرگ کار را سخت­تر می­کرد. اوسیان و خزرجیان بیشترین جمعیت انصار را تشکیل می­دادند، صد و بیست سال با هم در نبرد بودند و دشمنان خونی هم به شمار می­رفتند. وجود این اختلافات و خطرات، ادامه حیات دینی و سیاسی را غیر ممکن می­نمود؛ ولی پیامبر گرامی اسلام تمامی این مشکلات را به صورتی بسیار خردمندانه از میان برداشت و وحدت سیاسی و معنوی مسلمانان را حفظ کرد. عقد اخوت، پیمان نامه­ی عمومی و خصوصی با یهود و دفاع نظامی از جمله تدابیر رسول گرامی در مقابل مشکلات یاد شده بود.
تشکیل حکومت
حضور قبایل و طوایف متعدد که بنا بر سنت­های جاهلی خود در مدینه زندگی می­کردند، سبب اصلی نزاع و اختلاف بود. افزون بر آن، قبایل یهودی بر سر مسایل قبیله­ای، تعارض تازه­ای با مسلمان­ها پیدا کرده بودند که این خود زمینه­های اختلاف و تعارض را گسترده می­نمود. و از آنجا که حضرت محمّد(ص) قصد تشکیل دولت را داشت، می­بایست اختلافات را از بین می­برد. در برخی مواضع باید اختلافات از اساس محو می­گردید و در مواردی نیز می­بایست براساس مصالح سیاسی و یا سیاست­های اصولی که اسلام در ارتباط با ادیان دیگر مطرح می­کرد حل و فصل می­شد. در این راستا یهود و پس از آن مشرکان مسلمان نشده­ی مدینه و پس از آن مسیحیان نجران قرار داشتند. تشکیل دولتی قدرتمند که بتواند برتری خود را در چنین محیطی متشتّت و پراکنده حفظ کند؛ مشروط به ایجاد انسجام در میان مردم آن بود.([5])
به همین منظور پیامبر اکرم(ص) قراردادی را میان انصار، مهاجران و یهودیان امضا فرمود که به پیمان عمومی و موادعه­ی یهود معروف شده است.
متن این پیمان را ابن هشام از ابن اسحاق روایت کرده که به بخش­هایی از آن اشاره می­شود:
این نوشته­ای است از محمّد(ص) پیامبر، بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شدند و به همراهشان جهاد کردند. آنان ملتی واحد را تشکیل می­دهند، مهاجران در پرداخت دیه و فدیه بر آداب پیش از اسلام باقی­اند، هر یهودی از ما پیروی کند، یاری می­شود و با دیگر مسلمانان مساوی است و بر او ستم نمی­شود و دشمنش یاری نمی­گردد... بنی عوف، بنی ساعده، بنی جشم، بنی نجار، بنی عمروبن عوف، بنی نبیت و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقی­اند. یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه­ی جنگی را می­پردازد، یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملتند، یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را. اما هر که ستم کند خود و خانواده­اش را به هلاکت خواهد انداخت، برای یهودیان بنی نجار و بنی حارث و بنی ساعده و بنی جشم و بنی اوس و بنی ثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنی عوف ثابت است، نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمّد(ص) از این مجموعه بیرون نرود، از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد، هرکه دیگری را ترور کند، خود و خانواده­اش را در معرض ترور قرار داده است مگر این­که به او ستم شده باشد.
یهودیان و مسلمانان هزینه­ی جنگ را به سهم خود می­پردازند... به قریش و دوستان آن­ها پناه داده نمی­شود، اگر کسی به مدینه حمله کرد، همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی آن­ها هم از این حقوق برخوردارند.([6])
پیمان نامه خصوصی با یهود
پس از آن­که رسول گرامی اسلام(ص) میان مردم مدینه پیمان عمومی برقرار فرمود؛ به طور خاص با سه قبیله­ی بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع پیمان دیگری را امضا کرد. مرحوم طبرسی در اعلام الوری از علی­بن ابراهیم نقل کرده است که یهود بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نزد پیامبر آمده و گفتند:
مردم را به چه چیز می­خوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و رسالت خود می­خوانم... من کسی هستم که نامم را در تورات می­یابید و علمایتان گفته­اند که از مکه ظهور می­کنم و به این حرّه یثرب کوچ می­نمایم. یهودیان گفتند: آنچه را گفتی شنیده­ایم و اکنون آمده­ایم با تو صلحی کنیم که به سود و زیان تو نباشیم و کسی را علیه تو یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم و توهم متعرض ما و دوستان ما نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می­انجامد؟! پیامبر(ص) پذیرفت و میان آن­ها قراردادی نوشته شد که یهود نباید علیه پیامبر(ص) و یارانش به زبان و دست و اسلحه و مرکب و نه در پنهان و نه در آشکارا و نه در شب و نه در روز اقدامی انجام دهند، و خداوند بر این پیمان گواه است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد؛ رسول خدا(ص) می­تواند خون ایشان را بریزد و زنان و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را به غنیمت بگیرد. آن­گاه برای هر قبیله­ای از یهودیان نسخه­ای جداگانه تنظیم شد و به مسؤول پیمان هر قبیله داده شد.([7])
این قرارداد نسبت به آنچه که به عنوان پیمان عمومی شهرت یافته از صراحت و انسجام بیشتری برخوردار است، زیرا طرف­های قرارداد در آن به خوبی روشن است و پیداست که در یک زمان برای هر سه قبیله نوشته شده است.([8])
در مورد این پیمان چند نکته قابل ذکر است:
الف. با این­که درباره­ی انعقاد پیمان عمومی تردیدهایی وجود دارد، اما شواهدی در دست است که براساس آن، پیمان با قبایل یهود را نمی­توان دیرتر از ماه­های اول هجرت دانست. زیرا در گزارش این پیمان آمده است: یهودیان نزد پیامبر آمده و از دعوتش پرسیدند از این مطلب پیداست که این اولین برخورد یهود با رسول خدا(ص) بوده که چنین سؤالی را مطرح کرده­اند. دیگر آن­که مخیریق که طرف قرارداد بنی قینقاع است وقتی که پیمان­نامه را گرفت و نزد قوم خود برگشت، به آنان گفت: بیایید به محمّد(ص) ایمان بیاوریم.
ب. نکته­ی مهم دیگر این که یهودیان مفاد این پیمان را زیر پا گذاشتند و عهد خود با رسول خدا(ص) را نادیده گرفتند. آنان متعهد شده بودندکه به این اقدامات نزدیک نشوند: 1. همکاری علیه پیامبر(ص)، 2. همکاری علیه یاران پیامبر(ص) یعنی مسلمانان، 3. اقدام تبلیغاتی، 4. اقدام فیزیکی و مسلحانه، 5 . پشتیبانی تدارکاتی دشمن. با وجود همه این قیود و تأکیدها باز هم این قوم لجوج تمام تعهداتشان را زیر پا گذاشته و سر ناسازگاری با پیامبر(ص) را بنا نهادند.
ج. از سوی رسول خدا(ص) برای هر یک از سه قبیله نسخه­ای نوشته شد تا نزد بزرگانشان محفوظ بماند. بزرگ قبیله، مسؤول پیمان­نامه و طرف قرارداد با رسول خدا(ص) به شمار می­آمد و تصمیم گیری درباره­ی پایبندی یا نقض قرارداد بر عهده­ی او بود. امضای پیمان بین پیامبر(ص) و یهود ـ با مفادی که ذکر شد ـ و پیمان شکنی یهود، اتمام حجتی بود برای مقابله با توطئه­ها و کارشکنی­های یهودیان مدینه و جلوگیری از اعتراضات بی­جای غیر مسلمانان، و این از تدابیر مهم رسول خدا(ص) به شمار می­رود.
د. نکته­ی آخر این است که بین مواد این قرارداد با پیمان عمومی تناقض وجود دارد. گاه گفته می­شود که وقتی رسول خدا(ص) به مدینه آمد، با یهود پیمان بست که به سود و زیان او جنگ نکنند و گاه می­گویند در پیمان آمده که اگر جنگی روی دهد یهود نیز به یاری مسلمانان بروند. بار دیگر گفته می­شود که رسول خدا(ص) هرگروه از یهودیان را به هم پیمانان خود ملحق کرده است. همچنان که گفته می­شود پیامبر(ص) به سود و زیان آن­ها شرایطی مقرر فرمود. در این میان پیداست این دو قرارداد با هم خلط شده­اند، چون قسمت دوم و سوم کلام مورخان مربوط به پیمان عمومی است که یهودیان اوس و خزرج به دوستان هم پیمان خود ملحق شدند و متعهد گردیدند که در دفاع از مدینه همراه مسلمانان بجنگند، اما قسمت اول و چهارم سخن مربوط به پیمان سه قبیله­ی یهودی غیر از اوس و خزرج است که قرار شد در جنگ­ها به سود و زیان پیامبر(ص) وارد نشوند و مقصود از شرایط همان تعهدات طرفین برای عدم تعرض به یکدیگر است که در این قرارداد آمده است.([9])
عملکرد سیاسی رسول خدا در مقابل منافقان
علاوه بر مهاجرین و انصار که در مدینه زندگی می­کردند، نیروی سومی در مدینه شکل گرفت که منافقان بودند. شکل­گیری آن­ها می­توان از پی­آمدهای هجرت به مدینه و تشکیل حکومت برشمرد. شمار فراوانی از آیه­های قرآن با صراحت گویای این واقعیت است که گروه نیرومندی در عصر بعثت و پس از هجرت حضور داشتند که با مسلمانان در اظهار ایمان هم زبان بودند، بی­آن­که با آنان کمترین همدلی داشته باشند.
تاریخ از عبدالله­بن ابیّ به عنوان پایه­گذار نفاق در مدینه یاد می­کند. او پیش از هجرت در چنان جایگاهی بود که با رؤیای شیرین حکومت یثرب می­زیست، ولی با تحول ژرفی که در آن شهر پدید آمد رؤیای شیرین او تبدیل به خوابی آشفته شد و مجبور به پذیرش اسلام گردید. عبدالله­بن ابیّ به عنوان محوری برای منافقان مدینه درآمد که بخش اعظم آن یهودیان بودند. چهره­هایی چون جدّبن قیس، معتب­بن قشیر، ثعلبة­بن خاطب و نبتل­بن حرث، در شکل­گیری جریان نفاق نقش مؤثری داشتند.([10])
آنچه در اینجا به عنوان نکته­ای آموزنده از سیره­ی رسول خدا ما را به اندیشه و تأمل فرا می­خواند، واکنش آن حضرت در برابر جوسازی­ها و تهاجم تبلیغاتی دشمن است و آنچه راه را بر جو­سازان و متهاجمان سد می­کند، تصحیح اصولی بینش­ها و مصونیت بخشی به کسانی است که مورد تهاجم واقع شده­اند.
منافقان مدینه به سردمداری عبدالله­بن ابیّ، رابطه تنگاتنگی با بزرگان یهود داشتند چرا که آنان نیز پیش از ظهور اسلام در مدینه، رهبران مذهبی یهودیان بودند و حال با پذیرفتن اسلام خود را در صف پیروان پیامبر(ص) جا زنند و شرط هماهنگی دل و زبان آنان نیز ـ در پذیرش اسلام و رهبری رسول خدا ـ دل کندن از ریاست بود.
پیامبر اکرم(ص) با منافقان مدارا می­کرد و طی نامه­هایی از آنان می­خواست که دست از اعمال منافقانه خود بردارند، ولی آن­ها سخن پیامبر(ص) را جدی نمی­گرفتند. و به نامه­ها و دستوراتی که از سوی شخص اول حکومت به آن­ها ابلاغ می­شد اعتنا نمی­کردند و با زیرکی از زیر آن شانه خالی می­کردند و وقتی که به اشتباه خود پی می­بردند، اظهار پشیمانی کرده و از رسول خدا(ص) عذرخواهی می­نمودند، ولی باز هم به نافرمانی خود ادامه می­دادند. اوج فعالیت منافقان در مدینه، ساختن مسجدی در نزدیکی مسجد قبا به نام مسجد ضرار بود. داستان از این قرار بود که گروهی از منافقان نزد پیامبر(ص) آمدند و از پیامبر(ص) اجازه­ی ساخت مسجد نمودند تا افراد ناتوان و بیمار که نمی­توانند به مسجد قبا بروند در آنجا نماز بخوانند. پیامبر که در آن هنگام عازم جنگ تبوک بود، به آنان اجازه­ی ساخت مسجد را صادر فرمود. البته شایان ذکر است که منافقان از شرکت در جنگ تبوک سرباز زدند و در مدینه به فکر توطئه­ای جدید بودند. هنگام بازگشت رسول خدا از جنگ، منافقان از حضرت خواستند که در آن مسجد نمازگزارد. در این هنگام پیک وحی خدا نازل شد و آیات 107 تا 110 سوره توبه را بر پیامبر خواند و پرده از توطئه منافقان برداشت. پیامبر هم دستور دادند که مسجد را خراب کنند و بسوزانند و جای آن را محل دفن زباله­های مردم قرار دهند.([11])
صلح حدیبیه
سال ششم هجری با تمام حوادث تلخ و شیرین رو به پایان بود که ناگهان پیامبر گرامی در رؤیایی شیرین مسلمانان را مشغول انجام مراسم حج در مسجد الحرام دیدند. پیامبر(ص) خواب خود را برای یارانش تعریف کرد و آن را این­گونه تعبیر فرمود که مسلمانان به زودی به آرزوی دیرینه­ی خود خواهند رسید.([12])
پس از مدت کوتاهی حضرت در ماه ذی­القعده به مسلمانان دستور حرکت به سوی مکه را داد و از قبایل دیگری که در مدینه و اطراف آن زندگی می­کردند و هنوز بر کفر خود پایدار بودند، خواست تا با آن­ها همراه شوند. این مسافرت روحانی علاوه بر مزایای معنوی، یک سلسله مصالح اجتماعی و سیاسی را هم در برداشت و موقعیت مسلمانان را در شبه جزیره بالا ­برد و باعث ترویج دین اسلام ­گردید. در واقع رسول گرامی اسلام(ص)با درخواست از سایر قبایل برای شرکت در مراسم عمره به آنان نشان داد که با این آیین مراسم حج و عمره مخالفتی ندارد و بدین ترتیب قبایل مشرک را از ترس و وحشتی که گرفتار آن بودند، رهانید. دیگر این­که صحنه­های حج عمره تبلیغ عظیمی از وحدت مسلمانان در مقابل مشرکان بود. همچنین احترام ماه­های حرام را نگه داشته و به مسلمانان دستور فرمود که جز سلاح مسافر چیز دیگری همراه خود نیاورند.([13])
پیامبر اسلام1 جوانب موضوع را در نظر گرفت و با هزار و چهارصد نفر به نقل ابن هشام به راه افتاد. در ذوالحلیفه محرم شدند و هفتاد شتر برای قربانی به همراه خود بردند. در این حال گزارش­گران پیامبر جلوتر از کاروان حرکت می­کردند تا اگر در راه به دشمن برخورد کردند به پیامبر اطلاع دهند. در نزدیکی عُسفان([14]) مردی خزاعی که عضو دستگاه اطلاعاتی پیامبر(ص) بود، خبر آورد که قریش، خالدبن ولید را به همراه دویست اسب به مقابله­ی با آن­ها فرستاده است و به لات و عزّی قسم یاد کرده­اند که از ورود شما به مکه جلوگیری کنند. با شنیدن این خبر، پیامبر(ص) راهنمایی طلب فرمود تا آنان را از راهی دیگر به سوی مکه ببرد. مردی از قبیله­ی اسلم راهنمایی کاروان را عهده­دار شد و آنان را تا منطقه­ای به نام حدیبیه برد. به امر خدا ناقه­ی پیامبر اکرم(ص) در آنجا زانو زد و رسول خدا(ص) فرمود: این ناقه به امر خدا از حرکت باز ایستاده است تا تکلیف ما روشن شود. همچنین خطاب به یاران خود فرمود:
اگر امروز قریش از من چیزی بخواهد که باعث تحکیم روابط شود، من آن را خواهم داد و راه مسالمت را پیش خواهم گرفت.([15])
پس از گفت و گو­های فراوان بین رسول خدا(ص) و نمایندگان قریش و برخی از اقدامات خردمندانه­ی حضرت، سرانجام معاهده­ای بین قریش و مسلمانان امضا شد که براساس آن ده سال از جنگ با یکدیگر خودداری می­کردند و اسیری از هم نمی­گرفتند و هر کس بنابر علاقه و مصلحت خویش با پیامبر(ص) هم پیمان می­شد.([16])
این صلح برای مسلمانان پی­آمدهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی بسیاری داشت. که می­توان به موارد زیر اشاره کرد: الف. مسلمانان عملاً به فریب خوردگان مکه نشان دادند که آن­ها قصد کشتار ندارند و برای شهر مقدس مکه و خانه­ی خدا احترام فراوان قائلند. همین امر سبب جلب قلوب جمع بسیاری از مردم به سوی اسلام شد. ب. قریش برای اولین بار، اسلام و مسلمین را به رسمیت شناختند و این مطلب باعث تثبیت موقعیت مسلمانان در شبه جزیره­ی عربستان شد. ج. بعد از صلح حدیبیه، مسلمانان به راحتی می­توانستند به همه­جا رفت و آمد کنند و جان و مالشان محفوظ بماند و با مشرکان از نزدیک تماس داشته باشند؛تماسی که نتیجه­اش شناخت بیشتر اسلام از سوی مشرکان بود. د. بعد از صلح حدیبیه راه برای نشر اسلام در سراسر جزیره­ی عرب گشوده شد و آوازه­ی صلح طلبی پیامبر(ص)، اقوام مختلفی را که برداشت غلط از اسلام و شخص پیامبر(ص) داشتند به تجدید نظر وادار کرد و امکانات وسیعی از نظر تبلیغاتی به دست مسلمانان افتاد. همچنان که امام صادق(ع) فرمود: هیچ حادثه­ای در تاریخ رسالت پیامبر(ص) سودمندتر و با برکت­تر از صلح حدیبیه نبود.([17]) ﻫ . صلح حدیبیه راه را برای گشودن خیبر و برچیدن غده­ی سرطانی یهود که بالفعل و بالقوه خطر مهمی برای اسلام و مسلمین محسوب می­شد هموار ساخت. ی. وحشت قریش از درگیری با سپاه هزار و چهارصد نفری پیامبر(ص) ـ که هیچ سلاح مهم جنگی با خود نداشتند ـ و پذیرفتن شرایط صلح، خود عامل مهمی برای تقویت روحیه­ی طرافداران اسلام و شکست مخالفان بود ـ که تا این اندازه از مسلمانان حساب بردندـ .([18])
از آن هنگام مشرکین نمی­توانستند مسلمین را به عنوان نیروی ضعیف و ناکارآمد حساب کنند و مجبور بودند که برای عدم نفوذ مسلمانان در بین آن­ها چاره­ی دیگری بیندیشند.
فتح مکه پایان قدرت سیاسی مشرکین
پس از گذشت بیست و دو ماه از پیمان حدیبیه با نقض عهدی که از سوی قریشیان صورت گرفت، رسول خدا(ص) مصمم شد تا کار مکه را یکسره کرده و به حاکمیت سیاسی شرک پایان دهد.
رسول خدا(ص) درصلح حدیبیه بسیاری از امتیازاتی را که قریشیان می­خواستند و بر آن پافشاری می­کردند به آنان داده بود این­ همه برای آن بود که از گمراهی بازآیند و امنیت به سراسر شبه جزیره باز گردد. اما با این کار معلوم شد که آنان برای صلح اهمیتی قایل نبودند. از جهت دیگر هیچ چیز به اندازه­ی نفوذ و سیطره­ی رسول خدا(ص) بر مکّه و گشودن راه آن به سوی جهانیان آن مشرکان را زمین­گیر نمی­کرد. از این رو قریش تصمیم گرفت ابوسفیان را به مدینه بفرستد تا از اساس پیمان شکنی­های قریش را انکار کرده و با عذرخواهی پیمان حدیبیه را تجدید نماید. ابوسفیان که در راه مدینه و از مسافت دور بدیل­بن ورقاء و یارانش را دیده بود از این که مبادا آنان پیش از او نزد پیامبر(ص) رفته باشند و قضیه را به گوش حضرت رسانده باشند، دچار ترس و وحشت شد. ولی بدیل درباره­ی رفتنش نزد پیامبر(ص) به ابوسفیان جواب منفی داد. ابوسفیان به مدینه رفت تا پیامبر را ببیند ولی حضرت اجازه­ی دیدار به او را ندادند و او با ناامیدی تمام به مکه بازگشت و جریان را برای قریش بازگفت.([19])
سرانجام رسول خدا(ص) به همراه تعداد زیادی از اصحاب و لشکریان بدون اقدام نظامی وارد مکه شد و در بدو ورود به مسجد الحرام رفت و کعبه را طواف نمود و استلام حجر کرد. پس از آن کلید کعبه را به حضرت علی(ع) داد و آن حضرت در کعبه را گشود و تمام بت­ها و مجسمه­ها و نشانه­های کفر را از آن خارج کرد؛ این در حالی بود که قریش در مسجد اجتماع کرده بودند و ذلت و خواری خود و عزت و سرافرازی مسلمین را با چشم خود مشاهده می­کردند.([20])
گفته شده رسول خدا(ص) پس از پاکسازی کعبه در کنار خانه کعبه ایستاد و فرمود: مرا چگونه می­شناسید! گفتند به بزرگواری و حلم فرمود: امروز آن چیزی را به شما می­گویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت: لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم([21]) که متن آیه­ی قرآن است. و این همان عفو عمومی حضرت برای مشرکان مکه بود.
پیامبر رحمت و مهربانی همه­ی آزارها و اذیت­های مشرکان مکه را نادیده گرفت و همه را به جز چند نفر بخشید و در مدتی که در مکه حضور داشتند با مردم بیعت نمود.([22])
فتح مکه برای مسلمین یک موفقیت بسیار عظیم بود چون اهمیت آن تنها از جنبه نظامی نبود. بلکه اهمیت معنوی و سیاسی آن بیشتر بود، چرا که مکه ام­القرای عرب و مرکز عربستان بود و قسمت­های دیگر تابع مکه بودند و بعد از قضیه عام الفیل و ابرهه یک اهمیت ویژه­ای پیدا کرده بود. پس از آن، این فکر برای همه­ی مردم عرب پیدا شده بود که این سرزمین تحت حفظ و حراست خداوند است و هیچ جباری بر این شهر مسلط نخواهد شد. وقتی پیامبر اکرم(ص) به آن سهولت مکه را فتح کرد او را بر حق دانستند. در این حال در مکه یک جامعه دوگانه به وجود آمده بود که نیمی مسلمان و نیمی مشرک بودند و پیامبر(ص) خود، حاکمی برای مکه انتخاب کرد تا مسلمین و مشرکین تحت حکومت اسلامی زندگی کنند.([23])
پی­نوشت:
[1]. سروی المازندرانی، محمدبن علی­بن شهرآشوب، مناقب آل ابی­طالب، ج1، ص182 وهاشمی البصری، محمدبن سعدبن منیع، طبقات الکبری، ج 1، ص 175.
[2]. ابن هشام، سیره، ج 2، ص 142 ـ 138.
[3]. ابن هشام، سیره، ج 2، ص 153 ـ 151 و شیخ طوسی، امالی، ص 587 .
[4]. عبدالمجید معادیخواه، تاریخ اسلام عرصه دگراندیشی و گفت و گو، ص 185.
[5] . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 435 ـ 432.
[6] . ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 2، ص 273 تا 279 و صالحی الشامی و محمدبن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 382 و محمد حمیدالله، نامه­ها و پیمان­های سیاسی حضرت محمّد(ص) و اسناد صدر اسلام، ص 65 و علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 263 ـ 241.
[7]. ابن علی الفضل­بن الحسن طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 157 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 19، ص 110و علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 260.
[8] . مصطفی صادقی، پیامبر و یهود حجاز، ص 72.
[9]. همان، ص 75.
[10]. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 262 ـ 260.
[11]. واقدی، مغازی، ج 2، ص 1046، علی­بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 305.
[12]. همان، ص 572 و 573 .
[13]. سیره­ی ابن اسحاق، ج 3، ص 322 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 203.
[14]. منطقه­ای در نزدیکی مکه است دو منزلی مکه، معجم البلدان.
[15]. ابن هشام، سیره، ج 3، ص 324 و محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 270.
[16]. یعقوبی، ج 2، ص 54 ، 3 سال و تفسیر قمی، ج 2، ص 314، ده سال.
[17]. اصول کافی، ج 8 ، ص 327 و اعلام الوری، ص 98 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 204.
[18]. سیدعلی میرشریفی، فریادی به بلندای تاریخ، ص 79 ـ 77.
[19]. شیخ مفید، ارشاد، ج 1، ص 132 و 133 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 217 و 218.
[20]. مغازی واقدی، ج 2، ص 832 و شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 238.
[21]. یوسف 12 : 92.
[22]. ابن اسحاق، سیره، ج 4، ص 54 و 55 و یعقوبی، ج 1 ، ص 60 و طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 226.
[23]. سعید روحانی، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، ج 1، ص 125.

تبلیغات