آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

بیماری تسویف
تسویف بیماری خطرناکی است که اغلب مردم به آن مبتلا هستند، ولی از آن بی­خبرند. این بیماری فکر بسیاری از بزرگان را به خود مشغول داشته است و شعرا نیز درباره آن اشعار فراوانی سروده­اند و از آن افسوس خورده و هشدارها داده­اند. امامان ما نیز از آن سخن گفته­اند، تا جایی که اشک و آه و ناله و ندبه برای ابتلا به آن داشته­اند([1]) و در ادعیه­ی آداب آموز خود و درخواست­هایشان از خداوند، خلاصی از آن را طالب شده­اند.
به صراحت می­توان گفت: این بیماری واگیردار است و با کم­ترین بی­توجهی مانند خوره به جان انسان می­افتد و به دیگران نیز سرایت می­کند. سرعت شیوع این بیماری در بین تحصیل کرده­ها بیشتر است. و به حدی این بیماری خطرناک و وحشتناک است که ائمه معصومین: برای اعلام خطر و هشدار انسان در برابر آن از واژه ایّاک استفاده کرده­اند.([2]) این واژه در جایی به کار می­رود که خطر جدی و نزدیک باشد؛ درنده­ای حمله کرده باشد، آتشی شعله کشیده باشد و یا خطری مهلک در حال وقوع باشد، به گونه­ای که نیاز به اعلام خطر فوری و هشدار جدی پیدا شود تا بدین وسیله انسان به سرعت خود را از آن دور کند. نیز تسویف را در جایی به کار می­برند که دامنه­ی ویروس یک بیماری به سرعت در حال گسترش است ولی بیمار از معالجه آن تعلّل می­ورزد، از این­رو به بیماری شدید هم تسویف گفته­اند؛ به جهت آن که سلامت به تأخیر افتاده است.([3])
به عبارت دیگر بیماری تسویف وقتی دامنگیر انسان شود، کار امروز به فردا و کار فردا به پس فردا و ... مؤکول می­شود و عمر در سایه این بیماری به بطالت و وقت گذرانی کشیده می­شود. در این هنگام انسان همیشه به دنبال وقت مناسبی برای انجام عمل خود بر می­آید ولی هیچ­گاه آن وقت فرا نمی­رسد. فرصت­ها به دنبال هم از دست می­روند و گرانبهاترین سرمایه انسان که همانا عمر اوست در حالی به پایان می­رسد که او توشه­ای از آن برنداشته است. دردناکتر آن­جاست که انسان می­توانست آن فرصت را در راه خدا و برای خدا سپری کند.
گفت فردا بشنو این بانگ را نعره­ی یا حسرتا واویلتا([4])
تسویف؛ کلید کید شیطان
تسویف کلید کیدهای شیطان برای بازداشتن از رشد و تکامل انسان است. کلیدی که شیطان با وعده­های بی­اساس کار خیر را به تأخیر می­اندازد. در کلمات نورانی امام علی(ع) آمده است که فریب خدعه­ها و نیرنگ­های شیطان را نخورید که او درصدد است تا شما را به تسویف بکشاند، چرا که او در کمین هلاکت و نابودی شماست.
لاتغتروا بالمنی و خدع الشیطان و تسویفه فإن الشیطان عدوکم، حریص علی أهلاکم‌([5])
امیرالمؤمنین7 با سرزنش کسانی که کار خیر را به موقع انجام نمی­دهند، می­فرماید: کل معالج یسأل الانظار و کل مؤجل یتحلل بالتسویف؛ کسانی که فرصت ندارند، به دنبال فرصتند و از خدا مهلت می­طلبند تا بندگی و عبادت کنند و کسانی که فرصت دارند، با بهانه جویی کار را به تأخیر می­اندازند.([6])
امام علی(ع) یکی از معضلات جامعه اسلامی را مبتلا شدن علما و دانایان به این بیماری می­داند و می­فرماید: جاهلان شما به مرض زیاده روی وعالمان شما به بیماری تسویف گرفتارند؛ جاهلکم مزداد و عالمکم مسوف([7])
این بیماری جامعه را از مرز اعتدال و توازن دور و به ورطه افراط و تفریط سوق می­دهد.
کار را به وقت مناسب مؤکول کردن و به دنبال فرصت استثنایی و طلایی گشتن و بهانه تراشی در انجام عمل؛ بیماری است که در صورت شیوع آن جامعه به تعطیلی و تنبلی کشیده شده و در نتیجه به عقب­ماندگی تمدن اسلامی منجر می­شود. به عنوان نمونه اگر اصلی­ترین کار برای طلبه و دانشجو به بهانه­های مختلف به تأخیر ­افتد؛ روزی به بهانه دلتنگی، روز دیگر به بهانه­ی وضعیت نابسامان اقتصادی و یک روز نیز به بهانه نامطلوب بودن شرایط مطالعه و ...، و بالاخره با امید به این که یک روز مشکلات و معضلات حل می­شود و دلتنگی­ها برطرف می­گردد و امور اقتصادی سامان می­یابد؛ فرصت­ها را یکی پس از دیگری از دست می­دهد و عاقبت چاره­ای جز خارج شدن از حوزه و دانشگاه با دست خالی را ندارد. اما به راستی آیا روزی فرا خواهد رسید که از مشکلات و نابسامانی­ها و دغدغه­های ذهنی و فکری خبری نباشد؟! هرگز!!
وعده­ی فردا و پس فردای تو انتظار حسرت آید وای تو([8])
آنان که با این بیماری به مبارزه برخاستند و آن را علاج نمودند؛ به درجات بالای علمی و عملی رسیدند و آن­ها که در دامش گرفتار شدند، از هر نوع پیشرفت بی­بهره و محروم ماندند. رمز فرمان به تعجیل در امر خیر در دستورات دینی ما، برای آن است که تأخیر آفت می­آفریند و به دنبالش هزاران مانع باز دارنده می­آید تا کار خیر به سامان نرسد. جدیّت و تلاش علمی و عملی بزرگان و مدیریت زمان از سوی آن­ها مدّعای ما را به ثبت می­رساند.
بیان حکایتی از حالات امیرمؤمنان پیشوای حق بین­ ما بیانگر اهتمام آن امام همام به راه نداشتن تسویف در سیره و زندگی اوست. در یکی از شب­ها مال فراوانی را به محضرش آوردند، حضرت در همان لحظه فرمان تقسیم آن­ها را داد. بعضی از کسانی که در دام تسویف گرفتار بودند، عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! الان شب است، این کار را به فردا مؤکول کن. امیرالمؤمنین7 که شتاب در امر خیر را نیکو می­دانست، فرمود: آیا ضمانت می­کنید که تا فردا زنده بمانم؟! در پاسخ گفتند: این امر به دست ما نیست. پس آن حضرت شمعی طلبید و شبانه خود اموال را تقسیم کرد و به صاحبانش که فقرا و ایتام بودند، رسانید.([9])
ساقیا عزت امروز به فردا مفکن یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر([10])
مرز بین تسویف و تفکر
اگر عجله و شتاب در بعضی دستورات دینی ما نکوهش شده است([11]) در امری است که خیر و شر آن معلوم نیست. و تسویف مرحله­ای پس از تفکر است، یعنی آغاز وسوسه­های شیطان پس از پی بردن مؤمن به انجام عملی صالح و نیک است. به عبارتی عجله به هنگام بررسی و مطالعه در جوانب کار مذموم است؛ چرا که شتابزدگی موجب تصمیم­گیری نابخردانه می­شود، ولی هرگاه خیر کار مسلم و معلوم باشد، امر به تعجیل شده است و تعویق آن مورد مذمت قرار گرفته است. از این­رو لازم است که پس از تصمیم­گیری، کار را به اجرا درآورد؛ زیرا تأخیر زمینه­ای برای ایجاد تشکیک در عمل و منصرف شدن فرد می­گردد و راه را برای حیله­گری شیطان فراهم می­کند. به عبارت دیگر وسوسه­های شیطان پس از پی بردن مؤمن به انجام عمل صالح و نیک صورت می­گیرد. و حال آن­که خداوند متعال شتاب مؤمن در کار خیر را دوست دارد: إنّ الله یحب من الخیر ما یعجل([12])
دریاب دمی که می­توانی بشتاب که عمر در شتاب است([13])
امامان معصوم: که در هر موقعیتی به آسیب شناسی جامعه و فرد می­پرداختند، این آسیب فردی و اجتماعی را نیز مورد توجه قرار داده و گاهی با بیان مشفقانه همچون پدری مهربان، و زمانی با تعبیر تند و منذرانه و گاه در قالب مناجات و دعا انسان را از تسویف باز داشته­اند. امیرالمؤمنین7 در گفتاری با شفقت و مهربانی می­فرماید: ای انسان! آنچه را که از دست تو رفته تدارک کن. بدان کسانی که قبل از تو کارشان را به فردا انداخته­اند و با تسویف و آمال عمرشان را سپری کردند، این عالم را به سوی دیار ابد در حالی رها کردند که غفلت سراسر وجودشان را فرا گرفته بود.؛ فتدارک ما بقی من عمرک ولاتقل غداً و بعد غد فإنّما هلک من کان قبلک بإقامتهم علی الامانی و التّسویف حتی أتاهم امرالله بغتةً و هم غافلون.([14])
و همین پدر مهربان که خطر را در چند قدمی ما می­بیند، در جایی دیگر با بیانی تند و تهدیدآمیز ما را از تسویف باز داشته، می­فرماید: ای انسان مغرور مضطر مسوّف؛ چه چیز تو را از فکر تدارک اعمالت بازداشته است؟!؛ فما یمنعک أیّها المغترّ المضطرّ المسوّف أن تعمل علی مهل قبل حلول الأجل.([15])
و در جایی دیگر با شدت از آن نهی می­فرماید: إیاکم والتّسویف.([16])
همچنین با تضرع و زاری به درگاه ربوبی فرموده است: خدایا با بنده­ای که در جهل فرو رفته و تسویف برای او مستولی شده تا این­که فرصت­ها از کف نهاده، به فضل و کرم خود رفتار کن؛ وعد بفضلک علی عبد غمره جهله و استولی علیه التسویف حتی سالم الأیام...([17])
و در مناجات دیگری چنین می­فرماید: خدایا به سوی تو آمده­ام، در حالی که عملم ضعیف و نفسم به راحتی و آسایش عادت کرده و انگیزه­های تسویف در او فزونی یافته و به عبارتی امروز و فردا کردن بر او عادت شده و او را به روز­مرّگی کشانده است؛ أتیتک یا ربّ بضعف من العمل و نفس للرّاحه معتادة والدواعی التسویف منقادة([18])
هین مگو فردا که فرداها گذشت تا به کلی نگذرد ایام گشت([19])
درمان تسویف
تا این­جا به این نکته رسیدیم که تسویف شامل همه مواردی می­شود که به نحوی در سعادت یا شقاوت انسان تأثیر دارد و گستره آن اعمال جوارحی و جوانحی، علمی و عملی و عبادی و هر امر دیگری را فرا می­گیرد، سخن این­جاست که در برابر این بیماری و وسوسه شیطانی چه می­توان کرد تا از گزند آن در امان ماند؟! نخست باید به خود مراجعه کنیم و قدری بیندیشیم و تفکر کنیم که اگر هنوز این بیماری دامن­گیر ما نشده و یا به صورت ملکه روحی ما در نیامده است، خدا را شکر کنیم و مراقب نفس خود باشیم تا به درون ما راه پیدا نکند. ولی اگر بدان مبتلا هستیم، درصدد معالجه­ی جدّی برآییم.
روشن است؛
تا زمانی که خشوع و خضوع در نماز را به ایام فراغت به عقب می­اندازیم، توبه را مشروط به حضور در مکان­های مقدس از قبیل خانه­ی خدا و حرم ائمه: و مساجد می­نماییم و درس خواندن و جبران عقب­ماندگی­ها را برای فرصت­های آینده و ...، باید بپذیریم که به این بیماری مبتلا هستیم و اگر تصمیم به نابودی اخلاق رذیله­ای چون حسد، کبر، غرور، و خودپسندی، سوء ظن و غیبت و... گرفته­ایم امّا بازهم به دنبال فرصت­های مناسب برای رفع آن­ها می­گردیم بی­آن­که در جست و جوی استاد به این در و آن در بزنیم و به دستورات بزرگان اخلاق عمل کنیم باید از خود بپرسیم که چه زمان به آمال و آرزوها دست خواهیم یافت؟! در حالی که فرصت­ها همچون ابر بهار از دست می­روند:
کاش آن فرصت که پیش از ما شتافت می­توانستیم آن را بازیافت([20])
امام عارفان امیرمؤمنان7 می­فرماید: ما أسرع الساعات فی الیوم و أسرع الأیام فی الشهر...؛ چه بسیار با سرعت و شتاب می­گذرند، ساعت­ها و روزها و ماه­ها و سال­ها ... و چه زود عمر تمام می­شود...([21])
روزی در آرزوی آمدن به حوزه و فراگیری علم به سر می­بردیم و راه رسیدن به آن را می­جستیم و برای یافتنش لحظه شماری می­کردیم. در حال و هوای مطالعه­ی گسترده و تحقیق در زمینه علوم اسلامی شب و روز سپری می­کردیم تا بتوانیم دردهای جامعه را درمان کنیم. به راستی آن روزها و آن آمال چه مقدار محقق شده است؟!! چه خوب است به توصیه­ای که رسول خدا(ص) به اباذر فرمود گوش فرا دهیم: سرمایه­ی تو فقط امروز است و بس و آینده­ای برای تو نیست، زیرا اگر برای تو فردایی باشد؛ پس همان چیزی که امروز تو را از عمل بازداشته، فردا نیز باز می­دارد و اگر فردایی برای تو نباشد؛ بدان که فرصت را از دست داده­ای([22])
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را([23])
آیا توبه و انابه امامان معصوم:، اشک و ناله آن­ها، توصیه و سفارش­های پدرانه، سخنان تند و تهدیدآمیزشان ما را از خواب غفلت بیدار نمی­کند و همچنان در آمال و آرزوهای خود غرقیم و به آینده­ای دور و دراز می­اندیشیم؟! اگر می­خواهیم آرزوهایمان را تحقق بخشیم و اندیشه­هایمان جامه­ی عمل بپوشد و اخلاق الهی پیدا کنیم و با دست پر به سوی جامعه و مردم در انتظار باز گردیم و هادی و مرشد باشیم، باید به راه­های درمان این بیماری آگاه شویم و به خطرها و آفت­های این بیماری پی ببریم و به نسخه علاج طبیب­های الهی گوش فرا دهیم که آن­ها راه درمان را به خوبی شناخته و تبیین کرده­اند:
1. دوری از تسویلات شیطان؛ همان­گونه که بارها از زبان قرآن و امامان معصوم: شنیده­ایم؛ ریشه دردها و بیماری­های روحی و روانی تسویلات شیطان است و او عامل بازدارنده و گمراه کننده­ی انسان و در یک کلام عدوّ مبین است. او موجودی است که روز اول با نقشه­های فریبکارانه و وعده­هایی چون آب حیات و ملک جاویدان آدمی را به سوی دام وسوسه نزدیک و او را گرفتار تارهای تنیده­ی تسویلات می­سازد.
شیطان با چهره­ی خیرخواهانه و از در دوستی به صورت مخفی و مرموز انسان را به سوی دام خود می­کشاند و اعمال او را در برابر دیدگانش تزیین می­کند و باطل را در لباس حق پنهان می­سازد.
فرمان قرآن است که از شرّ او به خدا پناه بریم: من شرّ الوسواس الخنّاس هیچ می­دانی که وسواس خناس می­تواند از جنس بشر نیز باشد؟: من الجنّة والنّاس یک دوست ناباب، یک هم نشین منحرف و یا مکتب الحادی و التقاطی، و یا وسایل ارتباط جمعی وسوسه­گر و... می­تواند همان وسواس خناس باشد که از شرشان باید به خدا پناه برد.
به چاه انداختن یوسف توسط برادران نتیجه دشمنی شیطان بود که در میانشان انداخت: ... بعد أن نزع الشیطان بینی و بین اخوتی...([24]) و او است که با صراحت تمام دشمنی و عداوت خود را با اشرف مخلوقات اعلام کرده است: ... لأغوینّهم أجمعین([25]) شاید داستان نگرانی و ناراحتی شیطان از آیه توبه که فریاد برآورد و قصه­ی اغوا و گمراه کردن را تمام شده فرض کرد؛ برای اهمیت و جایگاه توبه و بازگشت به دامان پر مهر و محبت خدا از شر تسویلات شیطان کافی باشد، امّا باز در این میان وسواس خناس، با طرفندی موذیانه او را از نگرانی بیرون آورد و نقشه­ی سرگرم کردن انسان به آرزوها و وعده­ها را کشید تا آدمی به گناه آلوده شود و توبه را به تأخیر اندازد.([26])
امیرمؤمنان7 نیز این نکته را به صراحت بیان فرموده که شیطان آرزوی توبه را در سر انسان می­پروراند تا به تسویف کشیده شود: الشیطان ... یمنیّه التوبة لیسوّفه([27])
به همین جهت اولین قدم برای درمان بیماری تسویف دور شدن از وسوسه­های شیطان است. در این راستا باید به خدا پناهنده شد و از او مدد طلبید و اعوذ بالله من الشیطان الرجیم را ورد زبان و خواست قلبی و حقیقی خویش قرار داد.
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا ورنه آدم نبود صرفه ز شیطان رجیم([28])
به صراحت باید گفت که تنها اراده­ی انسان نقش اساسی را دراین آوردگاه بازی می­کند، زیرا تصمیم گیرنده­ی نهایی خود انسان است و او که موجودی مرید و مختار است، درهای قلبش را به روی شیطان باز می­کند و راه را برای ورود او هموار می­سازد. همچنان که قرآن می­فرماید: شیطان را بر شما تسلّطی نیست، او تنها شما را دعوت می­کند و شمایید که او را اجابت می­کنید.([29]) شیطان نیز می­گوید: خود را ملامت کنید نه مرا؛ ... فلا تلومونی ولوموا أنفسکم...([30])
حال چه باید کرد تا از شر او در امان ماند؟ قرآن و بیانات نورانی معصومین: موارد فراوانی را اشاره نموده­اند که فرصت مناسب خود را می­طلبد، امّا ابلیس خود تنها پنج گروه را از شر و حیله­اش در امان دانسته و بقیه را در چنگ و قبضه­ی خویش می­داند: الف. کسی که با ضمیری پاک و صادقانه، توکل بر خدا کند و به او تمسک جوید. ب. کسی که صبح و شام را با یاد خدا سپری کند و به عبارتی کثیرالذّکر باشد. ج. کسی که آنچه را بر خود می­پسندد، نیز برای برادر دینی­اش بپسندد. د. کسی که بر مصیبت جزع و فزع نکند. ﻫ . و بالاخره کسی که به روزی تقسیم شده از سوی خدا راضی باشد.([31])
2. قدر شناسی؛ شناخت قدر و منزلت انسان و خویشتن خویش در میان آفریده­ها و عالم کائنات گامی دیگر در رهایی از تسویف است. آدمی باید ابتدا به ارزش و قدر خود بیندیشد که موجودی والاتر از همه­ی مخلوقات و مسجود ملائکه است. او برای ابدیت خلق شده است و برخلقت او دست تحسین خدا از آستین بیرون آمده و تبارک الله احسن الخالقین شایسته اوست. برتر از ملک است؛ به گونه­ای که آن­ها به فرمان رب العالمین سر بر آستان او فرود آورده­اند و پیشانی بر خاک ساییده­اند، او نفحت فیه من روحی را از آن خود کرده و به بی­نهایت متصل شده است. مظهر اسماء و صفات خدا و تنها خلیفه­ی خدا است. پس انسان باید بیشتر در شناخت خود تلاش کند، و سرمایه­های وجودی خود ـ عقل، وجدان، فطرت و ... ـ و آنچه را که خدا فقط به او داده و به دیگر مخلوقات نداده­ را بشناسد.
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست بشناس قدر خویش که گوگرد احمری([32])
قـدر تــو بگـذشـت از درک عــقـول عـقل انـدر شـرح تو شــد بـوالـفضـول([33])
به گفته­ی امیرمؤمنان7 تنها عالم­ها قدر خویش را می­شناسند: العالم من عرف قدره([34])
تو قدر فضل شناسی که اهل فضلی و دانش شبه فروش چه داند بهای در ثمین را([35])
و قدر ناشناسی علاوه بر این که ناشی از جهل انسان است، هلاکت و بدبختی را به دنبال دارد: هلک إمرء لم یعرف قدره
حال بااین همه چرا انسان درصدد رسیدن به مقام والای خلیفة اللهی بر نمی­آید و چرا استعدادهایش را به فعلیت نمی­رساند تا با چنین شناخت و معرفتی تسویف را به خود راه ندهد؟!
3. وقت شناسی؛ زمان شناسی، مدیریت زمان و اغتنام فرصت، یکی از مهم­ترین مؤلفه­های ورود و خروج به هر کار علمی و عملی است و چه بسا موفقیت و یا شکست هر کاری به زمانی بستگی داشته باشد که در نظر ما ناچیز باشد. این­که در روایات فرصت­ها به ابر گریزان بهاری تشبیه شده است: الفرصة تمرّ مرّ السحاب...([36]) و قرآن نیز امر به سبقت و سرعت فرموده است: و سارعوا إلی مغفرة مّن ربّکم...([37]) و حتی امر به مسابقه کرده است: ... فلیتنافس المتنافسون([38])؛ به استفاده از زمان و مدیریت زمان در هر امری باز می­گردد.
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت که در کمین­گه عمرند قاطعان طریق([39])
این همه حاکی از ثبات و قرار نداشتن وقت است و پیداست که توقف و باز گرداندن عمر به دست هیچ انسانی نیست.
فرصت از دست می­رود هشدار عمر چون کاروان بی­جرسی است([40])
تاریخ گذشتگان آینه­ی­ عبرت و تصویر گروهی است که با تلاش مستمر و شبانه روزی توشه­ی فراوان برداشتند و گروهی دیگر با وقت گذرانی و دستی تهی از این عالم به سوی زندگی ابدی کوچ کردند. شنیده­ای که امام سجاد7 در آن شب ظلمانی که انبان نان بر دوش داشت و سوی خانه­ی فقرا می­رفت به زهری چه گفت؟! زهری که امام(ع) را در این حال دیده بود به رقّت آمد و فریاد برآورد: اجازه دهید تا شما را کمک کنم. امام(ع) فرمود: نه، من سفر طولانی در پیش دارم که خود باید این بار را حمل کنم.([41])
شاید هنوز ناله­های امیر مؤمنان7 در مسجد کوفه که مانند مار گزیده به خود می­پیچید؛ به گوش برسد که می­فرمود: آه من قلّة الزّاد و طول الطّریق و بعد السّفر؛ چه کنم از کمی توشه و راه طولانی و سفر دور و دراز؟!([42]) و مگر نه این که فاطمه­ی زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) و همسر ولی خدا7 و مادر امامان معصوم: نبود؟! پس چرا در محراب عبادت به خود می­لرزید و از چنان پاهایش از کثرت ایستادن برای نماز ورم کرده بود که با سر انگشت برای عبادت به پا می­خاست؟!
مگر امام موسی­بن جعفر7 از فرصتی که در زندان به دست آورده بود، اظهار خوشحالی نکرد و نفرمود: به دنبال موقعیتی استثنایی برای عبادت بودم و اکنون بهترین فرصت است. و آن قدر عبادت کرد و سر به سجده سایید که در صلوات مخصوص آن حضرت می­خوانیم: الذی یحیی اللیل بالسّهر إلی السّحر بمواصلة إلاستغفار حلیف السّجدة الطّویلة والدّموع الغریزة...([43])
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری([44])
و آیا در سیره­ی بزرگان چنین وقت شناسی­هایی به وضوح دیده نمی­شود؟! و آیا زندگی بزرگان برای ما درس نیست؟! مرحوم مجلسی یکی از کتاب­هایش را به هنگام سفر نوشت. ([45]) و در احوال عالم جلیل القدر محدث قمی1 آمده است که ایشان برای هر عمل وقت خاصی داشت؛ مطالعه کردن، نوشتن، ذکر گفتن و... و این تقسیم بندی و تنظیم وقت، برای نهایت استفاده از فرصت­هایش بود. آنچنان که نوشته­اند: اگر برای تفریح از خانه خارج می­شد، پس از اندکی استراحت، بدون آن­که فرصت را هدر دهد به سراغ کتاب می­رفت و مطالعه را شروع می­نمود.([46])
همچنین شهید اول در مدت کوتاه زندان که منجر به شهادتش شد، کتاب لمعه را نوشت.([47]) صاحب جواهر بخشی از کتاب ارزنده­ی جواهر را سر جنازه­ی فرزندش نگاشت.([48]) بانو امین مجتهده­ی معاصر بسیاری از درس­هایش را زمان از دست دادن فرزندان، نزد اساتید خواند.([49])
جهد را بسیار کن عمر اندکی است کار را اینک گزین فرصت یکی است
کاردانان چـون رفـو آمــوخــتـنـد پـاره­هـای وقـت بـر هـم دوخـتـنـد
عـمـر را بـایـد رفـو بـا کـار کـرد وقـت کـم را بـا هنـر بـسیـار کـرد
کـار را از وقـت چـون کـردی جـدا این یکی گردد تباه و آن یک حبا([50])
امیرمؤمنان7 در توصیه­ی زیبایی می­فرماید: تبادروا بالمعاد و سابقوا الأجال...؛ به سوی آخرت بشتابید و بر مرگ­ها پیشی گیرید.([51]) منظور آن است که: قبل از آن که مرگ شما فرا برسد زاد و توشه بردارید. در جای دیگر می­فرماید: به سوی کارهای نیک بشتابید تا همراه همسایگان خدا نیکوکاران در سرای او بهشت باشید؛ فبادروا بأعمالکم تکونوا مع جیران الله فی داره([52])
غنچه­ای زین شاخه ما را زیب دست و دامن است همتی­ای خواهران تا فرصت کوشیدن است([53])
زندگیِ ما را افسوس و حسرت نسبت به کسانی که به جایگاه رفیع دست یافته­اند، فرا گرفته؛ غافل از این­که ما نیز اگر برنامه­ریزی دقیق و منظم داشته باشیم و از فرصت­های پیش آمده بهره­وری صحیح کنیم، با توکل بر خدا می­توانیم به همان جایگاه دست پیدا کنیم.
این توصیه­ی مولا7 به فرزندانش را آویزه­ی گوش قرار ده که فرمود: أوصیکما بتقوی الله و نظم أمرکم...([54])
سخن گفتن از نظمِ برخاسته از تقوا، آن هم در واپسین لحظات زندگی حکایت از اهمیت برنامه­ریزی دارد.
4. پرهیز از آرزوهای طولانی؛ آرزوهای بدون پشتوانه علمی و عملی و برنامه­ریزی دقیق و عدم استفاده بهینه از فرصت­ها، در سیره و سخن افراد فرهیخته و مثمر ثمر و تأثیر گذار جایی ندارد، چرا که چنین افرادی به خوبی می­دانند که این آرزوها ـ به تعبیر روایات ـ جز غم و اندوه ثمر دیگری ندارد.
مکن عمر ضایع به افسوس و حیف که فرصت عزیز است و الوقت سیف([55])
همین امر نگرانی رسول خدا(ص) را نسبت به امت خویش برانگیخته که می­فرماید: از دو چیز بر امتم می­ترسم، یکی از آن­ها آرزوهای طولانی است؛ إنّی أخاف علی أمّتی إثنان إتّباع الهویٰ و طول الأمل.([56])
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیاد عمر بربادست([57])
واژه­ی امل در جایی به کار می­رود که انسان انتظار چیزی را بکشد که به دست آوردنش بعید است.([58])
امیرمؤمنان7 به علّت نگرانی پیامبر(ص) که نکته­ای روانشناسانه دارد، اشاره می­فرماید: فردی که مبتلا به آرزوهای دور و دراز است دچار تخیل می­شود و آرزوهای دست نیافتنی در ذهن او موج می­زند و همین عامل مهمی برای بازداشتن او از حرکت و به عبارتی موجب تسویف است.
گذشته از این؛ وقتی انسان فرصت­ها را از دست رفته یافت، غم و اندوه بر او مستولی و روانش دچار آسیب می­شود.
لو خلیت قلبک من الأمل لجددّت فی العمل والأمل الممثل فی الیوم غداً أضرّک فی وجهین سوفت به العمل وزدت فی الهمّ والحزن.([59])
بپوش چشم ز پندار و عجب کاین دو شریک برآن سرند که تا وقتی تباه کنند([60])
از همین رو امام سجاد7 گذراندن عمر را به آمال و آرزو، امری اسفناک تلقی می­کند که باید برای آن گریست؛ وأعنی علی البکاء علی نفسی فقد أفنیت بالتّسویف والأمال عمری.([61])
امام عارفان امیرمؤمنان7 پس از توصیه به داشتن توشه برای معاد، می­فرماید: زود است که آرزوها قطع شود و مرگ آن­ها را دریابد و باب توبه به روی انسان بسته شود؛ الناس یوشک أن ینقطع بهم الأمل و یرهفهم الأجل و یسدّ عنهم باب التّوبة.([62])
این جاست که باید از شر شیطان به خدا پناه برد: ... الشیطان سوّل لهم وأملی لهم.([63])
چرا که شیطان زمینه آرزوهای طول و دراز را فراهم می­کند، انسان را به خود مشغول می­سازد و او را از حق باز می­دارد.
هرچند بحث و جست و جوی بیشتر درباره­ی این بیماری و باز کردن زوایای دیگر آن مورد نیاز است، ولی کوتاه سخن اگر تسویف، کلید کیدهای شیطان برای جلوگیری از عمل خیر و بازگشت دوباره انسان به آغوش پر مهر و محبت ذات اقدس الهی است، و اگر تسویف موجب رکود علمی و عملی و بازداشتن هر مؤمن از تلاش برای به دست آوردن سعادت دنیوی و اخروی است؛ باید به همان اندازه که سرسخت­ترین دشمن خدا و مؤمنان ـ شیطان رجیم ـ بر روی آن سرمایه­گذاری می­کند، مؤمنان نیز بر دورماندن از وسوسه­ها و فتنه­های آن به این مقوله توجه داشته و ضمن مراقبت خویش در تنویر افکار دیگر مؤمنان تلاش کنند.
قصه­ی خویش از چه دراز کنیم وقت بیگه شد و فرصت کوتاه([64])
با این امید که از شرّ این بیماری در امان بمانیم و در صورت ابتلا توفیق درمان یابیم.
پی­نوشت:
[1]. مفاتیح الجنان، وأعنی علی البکاء علی نفسی فقد أفنیت بالتّسویف والإمال عمری.
[2]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 164.
[3]. التحقیق، ج 5 و 6 ، ص 287.
[4]. مثنوی مولوی.
[5] . بحارالانوار، ج 81 ، ص 100.
[6] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 1224، حکمت 227.
[7]. همان، ص 1223، حکمت 275.
[8] . مثنوی معنوی مولوی.
[9]. بحارالانوار، ج 41، ص 43.
[10]. دیوان حافظ.
[11]. سفینة البحار، ج 1، ص 129، العجله من الشیطان.
[12]. اصول کافی، ج 1، کتاب ایمان و کفر، باب تعجیل فعل الخیر.
[13]. سعدی، دیوان اشعار.
[14]. بحارالانوار، ج 70، ص 75 و 76 و اصول کافی، ج 2، ص 136.
[15]. بحارالانوار، ج 70، ص 112.
[16]. همان، ج 75، ص 164.
[17]. همان، ج 87 ، ص 208.
[18]. همان، ج 53 ، ص 223.
[19]. مولوی، مثنوی، دفتر سوم.
[20]. پروین اعتصامی، مثنویات، مقطعات، تمثیلات.
[21]. نهج البلاغه، همان، خطبه 230، ص 718.
[22]. بحارالانوار، ج 74، ص 75، حدیث 3.
[23]. سعدی، دیوان اشعار.
[24]. یوسف 12 : 100.
[25]. الحجر 15 : 39.
[26]. محمد محمدی ری­شهری، میزان الحکمة، ج 5 ، ص 88 ، حدیث 9391.
[27]. بحارالانوار، ج 88 ، ص 20، حدیث 337.
[28]. دیوان حافظ.
[29]. النحل 16 : 99.
[30]. ابراهیم 14 : 22.
[31]. میزان الحکمة، ج 5، ص 91، حدیث 9401.
[32]. سعدی، مواعظ.
[33]. مولوی، مثنوی معنوی.
[34]. نهج البلاغه، ص 304، خطبه 102.
[35]. دیوان سعدی، قصاید فارسی، ص 663 .
[36]. میزان الحکمة، ج 7، ص 442، حدیث 15487.
[37]. آل عمران 3 : 133.
[38]. المطففین 83 : 26.
[39]. غزلیات حافظ.
[40]. پروین اعتصامی، مثنویات، مقطعات، تمثیلات.
[41]. بحارالانوار، ج 46، ص 65 .
[42]. نهج البلاغه، حکمت 77.
[43]. مفاتیح الجنان، صلوات مخصوص امام موسی­بن جعفر7.
[44]. دیوان حافظ.
[45]. بحارالانوار، الجزء الصفر، الکتاب و المؤلف، ص 46.
[46]. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما.
[47]. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 3، ص 88 .
[48]. مقدمه­ی جواهر الکلام، ص 23.
[49]. ناهید طیبی، زندگی بانوی ایرانی.
[50]. پروین اعتصامی، همان.
[51]. نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 602 ، خطبه 182.
[52]. همان، ص 608 ، خطبه 182.
[53]. پروین اعتصامی.
[54]. نهج البلاغه، نامه­ی 47.
[55]. سعدی، بوستان.
[56]. نهج الفصاحه، ص 20، حدیث 114.
[57]. دیوان حافظ.
[58]. التحقیق، ج 1، ص 136.
[59]. بحارالانوار، ج 70، ص 112، حدیث 109.
[60]. پروین اعتصامی، مثنویات، مقطعات، تمثیلات.
[61]. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
[62]. نهج البلاغه، ص 602 ، خطبه 182.
[63]. محمد 47 : 25.
[64] . پروین اعتصامی، مثنویات، مقطعات، تمثیلات.
تسویف بیماری خطرناکی است که اغلب مردم به آن مبتلا هستند.
به صراحت می­توان گفت: این بیماری واگیردار است.
به حدی این بیماری خطرناک و وحشتناک است که ائمه معصومین: برای اعلام خطر و هشدار انسان در برابر آن از واژه ایّاک استفاده کرده­اند. این واژه در جایی به کار می­رود که خطر جدی و نزدیک باشد؛ درنده­ای حمله کرده باشد، آتشی شعله کشیده باشد و یا خطری مهلک در حال وقوع باشد.
آنان که با این بیماری به مبارزه برخاستند و آن را علاج نمودند؛ به درجات بالای علمی و عملی رسیدند و آن­ها که در دامش گرفتار شدند، از هر نوع پیشرفت بی­بهره و محروم ماندند.
- ص29
ویژه نامه شمع فروزان
_شمع فروزان
_امر به معروف و نهی از منکر
_سیمای استاد در نگاه یاران
_شهید مطهری در خاطر فرزند
_نگاهی به زن و خانواده در اثار استاد مطهری
_التقاط از نگاه استاد شهید مطهری
_واقعیت صهیونیسم ، در اندیش استاد
_گفت و گو با آقای سلمان حبیبی
_آثار استاد مطهری
_قطره ای از شمع فروزان
- ص102

تبلیغات