ابواب خیر
آرشیو
چکیده
متن
گفتن و نوشتن دربارهی اولیای بزرگ الهی کار دشواری است زیرا از یک سو بزرگی و عظمت آنان به دلیل اتصال آنها به عالم ربوبی نامحدود است و از سوی دیگر حوصله و ظرفیت ما انسانها محدود. به همین دلیل حضرت ختمی مرتبت فرمود: انا معاشر الانبیاء تکلم الناس علی قدر عقولهم و باز همین جهت خطاب به علی7 فرمود: یا علی اگر نمیترسیدم که گروههایی از امت من دربارهی آن چیزی را بگویند که مسیحیان دربارهی عیسی گفتند دربارهی تو چیزی میگفتم که بر هیچ جمعیتی از مسلمانها مرور نکنی مگر آنکه خاک زیر پاهایت را برای تبرک بردارند.([1]) و امام هادی7 بعد از آن همه فیضان و ریزش معرفت از قلّهی وجودش در زیارت جامعهی کبیره در نهایت با توجّه به ضعف دریافت کنندگان میفرماید: کیف أصف حسن ثنائکم و أحصی جمیل بلائکم امّا نیازمندی انسان به ذکر محبوب اقتضا میکند که نام آنها را بر زبان جاری سازد و یادشان را در قلب زنده نگه دارد و مرکب خیال را در اطراف کوی دوست به جولان درآورد و به سودای آنان بر صفحهی کاغذ خطوطی را به رنگ جعد مشکین آنان حک نماید تا بالاخره روزگار فراق به سر آید و جان در آستان جانان از بیتابیها رهایی یابد.
اکنون در ماه صفر المظفر ماه سه حادثهی بزرگ تاریخ بشری؛ رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام9 و شهادت جانسوز سبط اکبر امام حسن مجتبی7 و شهادت پارهی تن رسول خدا9 و امام رؤوف علیبن موسیالرضا7 قرار داریم. به عنوان ادای کمترین وظیفه در مقابل آنان به چند جملهای دربارهی این عزیزان خدا میپردازیم.
امّا رسول اکرم9؛
خداوندی که دنیای با این همه عظمت وشکوه را با این کوههای سر به فلک کشیدهاش، اقیانوسهای بیکرانش، دشتهای بیانتهایش، جنگلها و گیاهان بیشمارش و عجایب و غرایب حیرت افزایش و ... متاع قلیل مینامد، خُلْق او را با صفت عظمت میستاید. که إنک لعلی خلق عظیم
او سیّد و آقای اولین و آخرین و گذشتگان و آیندگان و سرور همهی انبیا و ملائکه و اولیای مقرب الهی است. همهی خیرات و کمالات انبیای گذشته را به آخرین مرحلهاش رساند و باقیماندهی ابواب خیر را به روی بشریت گشود. سختترین تکالیف الهی را به بهترین وجه بر دوش گرفت و از کمی عِدّه و عُدّه نهراسید و آنقدر در این میدان آیت فتح آفرید که خداوند در عرصهی جنگ با کافران او را یک تنه کافی دانست و به او امر فرمود: فقاتِل فی سبیلالله لاتکلّف إلاّنفسک و حرض المؤمنین در ظلمات جهل و شرک و خرافه و بت پرستی سراج منیر الهی. و همهی بشریت را از صالح و طالح یک جا به سوی حقیقت محض یعنی توحید الهی و سعادت ابدی فراخواند؛ نامش در آسمان احمد و در همهی صفات نیکوی بشری فاتح بلندترین قلههای آن و به اعتراف همه حتی دشمنانش محمّد و ستودنی بود. خبیثترین دشمنانش او را به امین ملقب میکردند. در راه تبلیغ رسالات الهی و فریادگری توحید و ادای وظیفه بیاعتنا به همهی تهدیدها، با رساترین فریاد، پیام الهی را ابلاغ کرد و با تمام وجود با دشمنان دین خدا پیکار نمود. با بستگان نزدیک خود قطع رابطه کرد و آزار و اذیت بیشمارکفار و منافقین را تحمل نمود که در این امتیاز نیز سرآمد همهی انبیای الهی گردید و فرمود: ما أوذی نبی مثل ما أوذیت.
مقامات بلند او در معرفت الله و توکل بر خدا و تفویض و تسلیم در برابر او به جایی رسید که هیچکس قبل از او و بعد از او بدان مقام دست نیافت و هیچ کس حتی طمع نمیکند که بدان دست یابد. در شب معراج جبرائیل از همراهی او بازماند و عذر عجز خود را از ادامهی مسیر با لو دنوت أنملة لاحتدقت اعلام نمود. چه بگویم و چه بنویسم دربارهی
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
چه میتوان گفت و نوشت دربارهی عنصر طهارت و قداستی که موسای کلیم پیامبر اولوا العزم و صاحب شریعت و آورندهی مفصلترین کتاب آسمانی بعد از قرآن کریم که به شرف تکلیم الهی درکوه طور مشرف گردید و آنقدر در بارگاه قرب تقرب یافت که گمان کرد اگر از خداوند تقاضای مقام رؤیت و مشاهده را بکند با تقاضایش موافقت میشود و لذا دست به دعا برداشت که رب أرنی أنظر إلیک و چنین پیامبری از خداوند تقاضا میکند که خدایا مرا از امت پیامبر آخرالزمان قرار بده.([2]) چه میتوان گفت و نوشت دربارهی آشنای مجهول القدری که ابراهیم خلیل الرحمن7 بعد از طی مراحل عبودیت و نبوت و رسالت و خلت و امامت و سربلند بیرون آمدن از بلاها و امتحانهای بزرگی چون آتش نمرود و ذبح فرزند دلبندش اسماعیل آن هم در هنگام پیری خاضعانه دست دعا بر میآورد که خداوند او را از زمرهی صالحین یعنی صلحایی که رفیعترین قلهی عبودیت را فتح کردهاند یعنی محمد و آل محمد9 قرار دهد و خداوند نیز این دعا را مستجاب میکند که در آخرت و نه در دنیا او را به آنان ملحق کند. این مقام یعنی عبودیت محض مقامی است که آن بزرگوار در اواخر عمر شریفش در هنگام بنای خانهی توحید کعبهی مشرفه بعد از وصول به مقام امامت از خداوند درخواست کرد که: ﴿ربّنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریّتنا أمّة مسلمة لک وأرنا مناسکنا و تب علینآ إنّک أنت التوّاب الرّحیم﴾([3]) و خداوند متعال این درخواست را اجابت فرمود در آنجا که میفرماید: ﴿ومن یرغبُ عن مّلّة إبراهیم إلاّمَن سفه نفسه و لقد اصطفیناه فی الدّنیا و إنّه فی الأخرة لمن الصّالحین﴾([4]) چه میتوان گفت و نوشت دربارهی آنکه حجة الله علی الاوّلین و الآخرین است و همهی انبیا مبهوت و متحیّر اویند و هیمنهاش هوش را از همهی آنان ربوده است.
پادشاهی بلامنازع ملک و ملکوت را حایز است و مقام محمود و شفاعت کبرایش چشم و دل همهی انبیا را نگران او نموده است، که در روز قیامت برای گشوده شدن باب شفاعت آدرس او را به امتهای خود میدهند([5]) و بهشت بر همهی امتها حرام است تا وقتی که امت او داخل شوند.([6])
درود خدا و ملائکهی مقرب الهی و درود همهی انبیا و مرسلین و صدیقین و شهدا و بندگان صالح خدا و درود اولین و آخرین و اهل آسمانها و ساکنان ارضین بر نبی رحمت و راهنمای خیر و برکت بر صاحب مقام محمود و مکان معلوم و منزلت رفیعه و درجهی شریفه حضرت محمدبن عبدالله9 و بر آل مطهر او و بر پدر بزرگوار او حضرت عبدالله7 و مادر بزرگوارش حضرت آمنه3 و به مقتضای کریمهی ﴿وما أرسلنا من رسول إلاّلیطاع بإذن الله ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم إذ جاءوک فاستغفروالله و استغفرلهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رّحیماً﴾([7]) خاضعانه عرض میکنیم: ﴿یا أبانا استغفرلنا ذنوبنا إنّا کنّا خاطئین﴾([8])
پروردگارا! برای پیامبر9 در سایهی لطف خود جای با وسعتی بگشای، و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان. خداوندا! کاخ آیین او را از هر بنایی برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامیتر گردان، و نورش را کامل گردان، و پاداش رسالت او را پذیرش گواهی و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زیرا که دارای منطق عادلانه، و راه جدا کننده حق از باطل بود.
بارخدایا! بین ما و پیغمبرت در نعمتهای جاویدان، و زندگانی خوش، و آرزوهای برآورده، و خواستههای به انجام رسیده، در کمال آرامش، و در نهایت اطمینان، همراه با مواهب و هدایای با ارزش، جمع گردان!([9])
امّا امام حسن مجتبی7؛
او سبط اکبر پیامبر خدا9 و ریحانهی او و به نصّ کلام رسول خدا مانند برادرش حسینبن علی7 امام امت در قیام و اقدام و قعود و عدم اقدام بود. همهی صفات و ملکات و سجایای اخلاقیاش از هر طرف قلّهی دست نایافتنی و دریای تمام ناشدنی بود. او کسی است که علی و فاطمه8 در نامگذاریاش از رسول خدا9 سبقت نمیگیرند و رسولخدا9 نیز در این امر از خداوند جل جلاله سبقت نمیگیرد و جبرئیل نازل میشود و تهنیت میگوید و از طرف خداوند نام حسن را بر او میگذارد.([10])
عابدترین مردم و زاهدترین و فاضلترین آنها بود. بیست بار پیاده و بعضی اوقات پابرهنه حج خانهی خدا را به جا آورد. در هنگام یاد مرگ و قبر و بعث و نشور روز قیامت و عبور بر صراط گریه میکرد و با یاد عرضه شدن بنده و کارهایش بر خداوند در صحنهی محشر فریادی میزد که بر اثر آن به حالت غش میافتاد و هرگاه یاد بهشت و جهنم میکرد، مانند مارگزیده به خود میپیچید و از خداوند تقاضای بهشت مینمود و از آتش جهنم به او پناه میبرد. صریح اللهجه ترین مردم و فصیحترین آنها در گفتار([11]) و گشادهدستترین آنها بود و به تعبیر رسولالله9 إنّه سیکون بعدی هادیاً مهدیاً هذا هدیة رب العالمین لی.([12])
با این همه فضایل و کمالات به دو مشکل بزرگ در طول امامت مبتلا گردید:
ابتلای اوّل همان ابتلای حضرت علی7 در اواخر دوران حکومت ظاهریاش بود. ابتلا به اشباه الرجال و لارجال و حلوم الاطفال؛ ابتلا به بیحسّی و بیحرکتی و بیغیرتی اکثر سربازان. گرفتاری بیوفایی و عافیت طلبی و دنیازدگی فرماندهان و خوارجی که سربازی او را به خاطر دشمنی با معاویه انتخاب کرده بودند و اعتقاد به امامت او و نه دوستی با آل پیامبر9. گرفتاری سیاست معاویه و بلادت و کودنی عدهی زیادی از اطرافیان خود. گرفتاری نفاق اشعثها و شاخههای پنهان و آشکار حزب شجرهی ملعونه اموی و گرفتار سپاه بیانگیزه و دارای تمایلات گوناگون، عدهای طالب دنیا و عدهای شکاک و دو دل که بین امام7 و معاویه فرق چندانی قایل نبودند. گرفتار شایعه سازان اموی، گرفتار ترور در بین راه مدائن و ساباط.
ابتلای دوم حضرت که در اکثریت قریب به اتفاق عمر امامت خود بدان مبتلا بود نظیر ابتلای امیرالمؤمنین علی7 بعد از رحلت رسول اکرم9 و وقوع فتنهی سقیفه بود؛ خانه نشینی، اما چه خانه نشستنی؟! خانه نشینی همراه با ملامت دوستان، همراه با سبّ و لعن امیرالمؤمنین7 در بالای منبر رسول خدا9 در شهر رسول خدا و در مسجد رسول خدا و جلوی چشم آن بزرگوار. ایشان همراه با نقض عهدنامهی صلح به صورت علنی و صریح توسط معاویه فرزند آکلة الاکباد در مسجد کوفه و در حضور امام7. با کمال بیشرمی و وقاحت واقعیت پلید شجرهی ملعونه را ابراز کرد و گفت: من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید چون میدانم که اینها را انجام میدهید، بلکه برای این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم. آگاه باشید که هر شرط و پیمانی که با حسنبن علی بستهام زیر پاهای من است و هیچ گونه ارزشی ندارد.
آری به راستی ثمرهی خبیثهی شجرهی ملعونه و فرزند مرکزیت فحشا و فجور مکّه و محور شرک و بت پرستی و بازار حراج شرم و حیا و عفت یعنی ابوسفیان و هند آکلة الاکباد چیزی جز این نمیتوانست بگوید و انجام دهد. خانه نشینی دایمی همراه با خبر قتل و ضرب و جرح و غارت و زندان برای شیعیان خود و پدربزرگوارش همراه با خبر قطع دست و پای شیعیان و نابینا ساختن آنان و آویختن آنها بر شاخهی درختان خرما و بالاخره او قهرمانی در هر دو میدان؛ میدان نبرد تا آنجا که فریاد املکوا عنّی هذا الغلام پدرش را در جنگ بلند کرد و قهرمان میدان صلح و اصلاح و بزرگترین نرمش قهرمانانهی تاریخ و زمینهساز قیام پرآوازه و خونین حسینبن علی7 شد. در نهایت با دسیسهی شوم معاویةبن ابیسفیان لعنةالله علیهما و همسر بیوفای خویش آن بزرگوار به جدّ و پدر و مادرش: پیوست.
سلام علیه یوم ولد یوم استشهد و یوم یبعث حیّ
و امّا امام همام حضرت علیبن موسیالرضا7
او عالم آل محمّد9 و امام رؤوف و شمس شموس و انیس نفوس و پارهی تن رسول خداست که فرمود: به زودی پارهی تن من در زمین خراسان مدفون گردد و هیچ مؤمنی زیارت نکند او را مگر آنکه حق تعالی بهشت را از برای او واجب گرداند و بدنش را بر آتش جهنم حرام گرداند. در زمان آن بزرگوار دستگاه خلافت عباسی به دلایل خاص سیاسی و اجتماعی آن زمان سختگیری ظاهری بر امام رضا7 را به صلاح خود نمیدید. هارون دلمشغول افتضاحی بود که شهید نمودن امام ابوابراهیم موسیبن جعفر7 گریبان او را گرفته بود.
محمد امین خلیفهی بعد از هارون نیز درگیر کشمکشهای درونی حکومت بین طرفداران خویش و طرفداران مأمون بود. زمان خلافت مأمون آن حضرت با شیطنت و سیاسی کاری ولایتعهدی تحمیل شده رو به رو بود. در واقع دستگاه خلافت محبوبیت آن حضرت را سپر بلای خویش در برابر شورشهای علویان در اطراف و اکناف کشور قرار داد، ولی امام7 با هدایت الهی همیشه در مقابل مأمون و پیشنهادهای وی در مسأله ولایتعهدی موضع منفی اتخاذ فرمود و در حد امکان آنرا خنثی نمود.
زمان آن حضرت مصادف با نشر، ترجمه و ترویج مکاتب باطل و یا منسوخ به زبان عربی بود و مأمون با سوء نیت و انگیزهی تضعیف موقعیت آن حضرت اقدام به تشکیل جلسات مناظره با ارباب ادیان مختلف نزد مردم نمود، ولی به حکم کتب الله لاغلبن أنا و رسلی این توطئه نتیجهی معکوس داد و جلسات مناظره با یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان، و برهمن و دیگران به آشکار شدن هرچه بیشتر فضایل و کمالات و قدرت علمی امام رضا7 انجامید و حقانیت دین مبین اسلام را بر سایر ادیان اثبات نمود: یریدون لیطفؤوا نورالله والله متمّ نوره ولو کره الکافرون و سخن امام7 به کرسی نشست که فرمود: هنگامی که من با اهل تورات به توراتشان و با اهل انجیل به انجیلشان و با اهل زبور به زبورشان و با ستاره پرستان به شیوهی عبرانیشان و با موبدان به شیوه فارسیشان و با رومیان با سبک خودشان و با اهل بحث و گفت و گو به زبانهای خودشان استدلال کرده و همه را به تصدیق خود وادار کنم، مأمون خود خواهد فهمید که راه خطا را برگزیده و یقیناً پشیمان خواهد شد.([13])
و بالاخره ناکامیهای مأمون و عقدههای حقارت و شکستها تصمیم شوم او را در به شهادت رساندن آن بزرگوار عملی ساخت و بدین ترتیب خورشید دیگری از آسمان معرفت آل محمد9 در ماه صفر سال 203 پس از هجرت رخ در نقاب خاک کشید تا برای همیشه شعلهی روشنگر مظلومیت و شهادت چراغ راه حق جویان بماند. اللهم صلّ علی علیّبن موسیالرضا المرتضی الصّدیق الشّهید الامام التّقی النّقی و حجّتک علی من فوق الارض و من تحت الثّری.
پینوشت:
[1]. رحمانی همدانی به نقل از سند احمد حنبل. علیبن ابیطالب، ص 92.
[2]. سفینة البحار، باب الالف بعده المیم.
[3]. البقره ﴿2﴾ : 128.
[4]. البقره ﴿2﴾ : 130.
[5] . علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 1، ص 175.
[6] . سفینة البحار، باب الالف بعده المیم.
[7]. نساء ﴿4﴾ : 64 .
[8] . یوسف ﴿12﴾ : 97.
[9] . نهج البلاغه، خطبه 72.
[10]. بحارالانوار، ج 43، ص 238.
[11]. همان، ص 331.
[12]. همان، ص 334.
[13]. سیرهی پیشوایان، ص 519.
اکنون در ماه صفر المظفر ماه سه حادثهی بزرگ تاریخ بشری؛ رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام9 و شهادت جانسوز سبط اکبر امام حسن مجتبی7 و شهادت پارهی تن رسول خدا9 و امام رؤوف علیبن موسیالرضا7 قرار داریم. به عنوان ادای کمترین وظیفه در مقابل آنان به چند جملهای دربارهی این عزیزان خدا میپردازیم.
امّا رسول اکرم9؛
خداوندی که دنیای با این همه عظمت وشکوه را با این کوههای سر به فلک کشیدهاش، اقیانوسهای بیکرانش، دشتهای بیانتهایش، جنگلها و گیاهان بیشمارش و عجایب و غرایب حیرت افزایش و ... متاع قلیل مینامد، خُلْق او را با صفت عظمت میستاید. که إنک لعلی خلق عظیم
او سیّد و آقای اولین و آخرین و گذشتگان و آیندگان و سرور همهی انبیا و ملائکه و اولیای مقرب الهی است. همهی خیرات و کمالات انبیای گذشته را به آخرین مرحلهاش رساند و باقیماندهی ابواب خیر را به روی بشریت گشود. سختترین تکالیف الهی را به بهترین وجه بر دوش گرفت و از کمی عِدّه و عُدّه نهراسید و آنقدر در این میدان آیت فتح آفرید که خداوند در عرصهی جنگ با کافران او را یک تنه کافی دانست و به او امر فرمود: فقاتِل فی سبیلالله لاتکلّف إلاّنفسک و حرض المؤمنین در ظلمات جهل و شرک و خرافه و بت پرستی سراج منیر الهی. و همهی بشریت را از صالح و طالح یک جا به سوی حقیقت محض یعنی توحید الهی و سعادت ابدی فراخواند؛ نامش در آسمان احمد و در همهی صفات نیکوی بشری فاتح بلندترین قلههای آن و به اعتراف همه حتی دشمنانش محمّد و ستودنی بود. خبیثترین دشمنانش او را به امین ملقب میکردند. در راه تبلیغ رسالات الهی و فریادگری توحید و ادای وظیفه بیاعتنا به همهی تهدیدها، با رساترین فریاد، پیام الهی را ابلاغ کرد و با تمام وجود با دشمنان دین خدا پیکار نمود. با بستگان نزدیک خود قطع رابطه کرد و آزار و اذیت بیشمارکفار و منافقین را تحمل نمود که در این امتیاز نیز سرآمد همهی انبیای الهی گردید و فرمود: ما أوذی نبی مثل ما أوذیت.
مقامات بلند او در معرفت الله و توکل بر خدا و تفویض و تسلیم در برابر او به جایی رسید که هیچکس قبل از او و بعد از او بدان مقام دست نیافت و هیچ کس حتی طمع نمیکند که بدان دست یابد. در شب معراج جبرائیل از همراهی او بازماند و عذر عجز خود را از ادامهی مسیر با لو دنوت أنملة لاحتدقت اعلام نمود. چه بگویم و چه بنویسم دربارهی
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
چه میتوان گفت و نوشت دربارهی عنصر طهارت و قداستی که موسای کلیم پیامبر اولوا العزم و صاحب شریعت و آورندهی مفصلترین کتاب آسمانی بعد از قرآن کریم که به شرف تکلیم الهی درکوه طور مشرف گردید و آنقدر در بارگاه قرب تقرب یافت که گمان کرد اگر از خداوند تقاضای مقام رؤیت و مشاهده را بکند با تقاضایش موافقت میشود و لذا دست به دعا برداشت که رب أرنی أنظر إلیک و چنین پیامبری از خداوند تقاضا میکند که خدایا مرا از امت پیامبر آخرالزمان قرار بده.([2]) چه میتوان گفت و نوشت دربارهی آشنای مجهول القدری که ابراهیم خلیل الرحمن7 بعد از طی مراحل عبودیت و نبوت و رسالت و خلت و امامت و سربلند بیرون آمدن از بلاها و امتحانهای بزرگی چون آتش نمرود و ذبح فرزند دلبندش اسماعیل آن هم در هنگام پیری خاضعانه دست دعا بر میآورد که خداوند او را از زمرهی صالحین یعنی صلحایی که رفیعترین قلهی عبودیت را فتح کردهاند یعنی محمد و آل محمد9 قرار دهد و خداوند نیز این دعا را مستجاب میکند که در آخرت و نه در دنیا او را به آنان ملحق کند. این مقام یعنی عبودیت محض مقامی است که آن بزرگوار در اواخر عمر شریفش در هنگام بنای خانهی توحید کعبهی مشرفه بعد از وصول به مقام امامت از خداوند درخواست کرد که: ﴿ربّنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریّتنا أمّة مسلمة لک وأرنا مناسکنا و تب علینآ إنّک أنت التوّاب الرّحیم﴾([3]) و خداوند متعال این درخواست را اجابت فرمود در آنجا که میفرماید: ﴿ومن یرغبُ عن مّلّة إبراهیم إلاّمَن سفه نفسه و لقد اصطفیناه فی الدّنیا و إنّه فی الأخرة لمن الصّالحین﴾([4]) چه میتوان گفت و نوشت دربارهی آنکه حجة الله علی الاوّلین و الآخرین است و همهی انبیا مبهوت و متحیّر اویند و هیمنهاش هوش را از همهی آنان ربوده است.
پادشاهی بلامنازع ملک و ملکوت را حایز است و مقام محمود و شفاعت کبرایش چشم و دل همهی انبیا را نگران او نموده است، که در روز قیامت برای گشوده شدن باب شفاعت آدرس او را به امتهای خود میدهند([5]) و بهشت بر همهی امتها حرام است تا وقتی که امت او داخل شوند.([6])
درود خدا و ملائکهی مقرب الهی و درود همهی انبیا و مرسلین و صدیقین و شهدا و بندگان صالح خدا و درود اولین و آخرین و اهل آسمانها و ساکنان ارضین بر نبی رحمت و راهنمای خیر و برکت بر صاحب مقام محمود و مکان معلوم و منزلت رفیعه و درجهی شریفه حضرت محمدبن عبدالله9 و بر آل مطهر او و بر پدر بزرگوار او حضرت عبدالله7 و مادر بزرگوارش حضرت آمنه3 و به مقتضای کریمهی ﴿وما أرسلنا من رسول إلاّلیطاع بإذن الله ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم إذ جاءوک فاستغفروالله و استغفرلهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رّحیماً﴾([7]) خاضعانه عرض میکنیم: ﴿یا أبانا استغفرلنا ذنوبنا إنّا کنّا خاطئین﴾([8])
پروردگارا! برای پیامبر9 در سایهی لطف خود جای با وسعتی بگشای، و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان. خداوندا! کاخ آیین او را از هر بنایی برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامیتر گردان، و نورش را کامل گردان، و پاداش رسالت او را پذیرش گواهی و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زیرا که دارای منطق عادلانه، و راه جدا کننده حق از باطل بود.
بارخدایا! بین ما و پیغمبرت در نعمتهای جاویدان، و زندگانی خوش، و آرزوهای برآورده، و خواستههای به انجام رسیده، در کمال آرامش، و در نهایت اطمینان، همراه با مواهب و هدایای با ارزش، جمع گردان!([9])
امّا امام حسن مجتبی7؛
او سبط اکبر پیامبر خدا9 و ریحانهی او و به نصّ کلام رسول خدا مانند برادرش حسینبن علی7 امام امت در قیام و اقدام و قعود و عدم اقدام بود. همهی صفات و ملکات و سجایای اخلاقیاش از هر طرف قلّهی دست نایافتنی و دریای تمام ناشدنی بود. او کسی است که علی و فاطمه8 در نامگذاریاش از رسول خدا9 سبقت نمیگیرند و رسولخدا9 نیز در این امر از خداوند جل جلاله سبقت نمیگیرد و جبرئیل نازل میشود و تهنیت میگوید و از طرف خداوند نام حسن را بر او میگذارد.([10])
عابدترین مردم و زاهدترین و فاضلترین آنها بود. بیست بار پیاده و بعضی اوقات پابرهنه حج خانهی خدا را به جا آورد. در هنگام یاد مرگ و قبر و بعث و نشور روز قیامت و عبور بر صراط گریه میکرد و با یاد عرضه شدن بنده و کارهایش بر خداوند در صحنهی محشر فریادی میزد که بر اثر آن به حالت غش میافتاد و هرگاه یاد بهشت و جهنم میکرد، مانند مارگزیده به خود میپیچید و از خداوند تقاضای بهشت مینمود و از آتش جهنم به او پناه میبرد. صریح اللهجه ترین مردم و فصیحترین آنها در گفتار([11]) و گشادهدستترین آنها بود و به تعبیر رسولالله9 إنّه سیکون بعدی هادیاً مهدیاً هذا هدیة رب العالمین لی.([12])
با این همه فضایل و کمالات به دو مشکل بزرگ در طول امامت مبتلا گردید:
ابتلای اوّل همان ابتلای حضرت علی7 در اواخر دوران حکومت ظاهریاش بود. ابتلا به اشباه الرجال و لارجال و حلوم الاطفال؛ ابتلا به بیحسّی و بیحرکتی و بیغیرتی اکثر سربازان. گرفتاری بیوفایی و عافیت طلبی و دنیازدگی فرماندهان و خوارجی که سربازی او را به خاطر دشمنی با معاویه انتخاب کرده بودند و اعتقاد به امامت او و نه دوستی با آل پیامبر9. گرفتاری سیاست معاویه و بلادت و کودنی عدهی زیادی از اطرافیان خود. گرفتاری نفاق اشعثها و شاخههای پنهان و آشکار حزب شجرهی ملعونه اموی و گرفتار سپاه بیانگیزه و دارای تمایلات گوناگون، عدهای طالب دنیا و عدهای شکاک و دو دل که بین امام7 و معاویه فرق چندانی قایل نبودند. گرفتار شایعه سازان اموی، گرفتار ترور در بین راه مدائن و ساباط.
ابتلای دوم حضرت که در اکثریت قریب به اتفاق عمر امامت خود بدان مبتلا بود نظیر ابتلای امیرالمؤمنین علی7 بعد از رحلت رسول اکرم9 و وقوع فتنهی سقیفه بود؛ خانه نشینی، اما چه خانه نشستنی؟! خانه نشینی همراه با ملامت دوستان، همراه با سبّ و لعن امیرالمؤمنین7 در بالای منبر رسول خدا9 در شهر رسول خدا و در مسجد رسول خدا و جلوی چشم آن بزرگوار. ایشان همراه با نقض عهدنامهی صلح به صورت علنی و صریح توسط معاویه فرزند آکلة الاکباد در مسجد کوفه و در حضور امام7. با کمال بیشرمی و وقاحت واقعیت پلید شجرهی ملعونه را ابراز کرد و گفت: من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید چون میدانم که اینها را انجام میدهید، بلکه برای این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم. آگاه باشید که هر شرط و پیمانی که با حسنبن علی بستهام زیر پاهای من است و هیچ گونه ارزشی ندارد.
آری به راستی ثمرهی خبیثهی شجرهی ملعونه و فرزند مرکزیت فحشا و فجور مکّه و محور شرک و بت پرستی و بازار حراج شرم و حیا و عفت یعنی ابوسفیان و هند آکلة الاکباد چیزی جز این نمیتوانست بگوید و انجام دهد. خانه نشینی دایمی همراه با خبر قتل و ضرب و جرح و غارت و زندان برای شیعیان خود و پدربزرگوارش همراه با خبر قطع دست و پای شیعیان و نابینا ساختن آنان و آویختن آنها بر شاخهی درختان خرما و بالاخره او قهرمانی در هر دو میدان؛ میدان نبرد تا آنجا که فریاد املکوا عنّی هذا الغلام پدرش را در جنگ بلند کرد و قهرمان میدان صلح و اصلاح و بزرگترین نرمش قهرمانانهی تاریخ و زمینهساز قیام پرآوازه و خونین حسینبن علی7 شد. در نهایت با دسیسهی شوم معاویةبن ابیسفیان لعنةالله علیهما و همسر بیوفای خویش آن بزرگوار به جدّ و پدر و مادرش: پیوست.
سلام علیه یوم ولد یوم استشهد و یوم یبعث حیّ
و امّا امام همام حضرت علیبن موسیالرضا7
او عالم آل محمّد9 و امام رؤوف و شمس شموس و انیس نفوس و پارهی تن رسول خداست که فرمود: به زودی پارهی تن من در زمین خراسان مدفون گردد و هیچ مؤمنی زیارت نکند او را مگر آنکه حق تعالی بهشت را از برای او واجب گرداند و بدنش را بر آتش جهنم حرام گرداند. در زمان آن بزرگوار دستگاه خلافت عباسی به دلایل خاص سیاسی و اجتماعی آن زمان سختگیری ظاهری بر امام رضا7 را به صلاح خود نمیدید. هارون دلمشغول افتضاحی بود که شهید نمودن امام ابوابراهیم موسیبن جعفر7 گریبان او را گرفته بود.
محمد امین خلیفهی بعد از هارون نیز درگیر کشمکشهای درونی حکومت بین طرفداران خویش و طرفداران مأمون بود. زمان خلافت مأمون آن حضرت با شیطنت و سیاسی کاری ولایتعهدی تحمیل شده رو به رو بود. در واقع دستگاه خلافت محبوبیت آن حضرت را سپر بلای خویش در برابر شورشهای علویان در اطراف و اکناف کشور قرار داد، ولی امام7 با هدایت الهی همیشه در مقابل مأمون و پیشنهادهای وی در مسأله ولایتعهدی موضع منفی اتخاذ فرمود و در حد امکان آنرا خنثی نمود.
زمان آن حضرت مصادف با نشر، ترجمه و ترویج مکاتب باطل و یا منسوخ به زبان عربی بود و مأمون با سوء نیت و انگیزهی تضعیف موقعیت آن حضرت اقدام به تشکیل جلسات مناظره با ارباب ادیان مختلف نزد مردم نمود، ولی به حکم کتب الله لاغلبن أنا و رسلی این توطئه نتیجهی معکوس داد و جلسات مناظره با یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان، و برهمن و دیگران به آشکار شدن هرچه بیشتر فضایل و کمالات و قدرت علمی امام رضا7 انجامید و حقانیت دین مبین اسلام را بر سایر ادیان اثبات نمود: یریدون لیطفؤوا نورالله والله متمّ نوره ولو کره الکافرون و سخن امام7 به کرسی نشست که فرمود: هنگامی که من با اهل تورات به توراتشان و با اهل انجیل به انجیلشان و با اهل زبور به زبورشان و با ستاره پرستان به شیوهی عبرانیشان و با موبدان به شیوه فارسیشان و با رومیان با سبک خودشان و با اهل بحث و گفت و گو به زبانهای خودشان استدلال کرده و همه را به تصدیق خود وادار کنم، مأمون خود خواهد فهمید که راه خطا را برگزیده و یقیناً پشیمان خواهد شد.([13])
و بالاخره ناکامیهای مأمون و عقدههای حقارت و شکستها تصمیم شوم او را در به شهادت رساندن آن بزرگوار عملی ساخت و بدین ترتیب خورشید دیگری از آسمان معرفت آل محمد9 در ماه صفر سال 203 پس از هجرت رخ در نقاب خاک کشید تا برای همیشه شعلهی روشنگر مظلومیت و شهادت چراغ راه حق جویان بماند. اللهم صلّ علی علیّبن موسیالرضا المرتضی الصّدیق الشّهید الامام التّقی النّقی و حجّتک علی من فوق الارض و من تحت الثّری.
پینوشت:
[1]. رحمانی همدانی به نقل از سند احمد حنبل. علیبن ابیطالب، ص 92.
[2]. سفینة البحار، باب الالف بعده المیم.
[3]. البقره ﴿2﴾ : 128.
[4]. البقره ﴿2﴾ : 130.
[5] . علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 1، ص 175.
[6] . سفینة البحار، باب الالف بعده المیم.
[7]. نساء ﴿4﴾ : 64 .
[8] . یوسف ﴿12﴾ : 97.
[9] . نهج البلاغه، خطبه 72.
[10]. بحارالانوار، ج 43، ص 238.
[11]. همان، ص 331.
[12]. همان، ص 334.
[13]. سیرهی پیشوایان، ص 519.